خانه » همه » مذهبی » خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)

خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)

خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)

«زن» و «آب»، هر دو مصدر زايش و رويش‌اند و داستان زن در زندگي انسان و پيامبران با آن مرتبط و درهم‌تنيده است. قرآن كريم به نقش آب به عنوان مصدر حيات توجه مي‌دهد و پايه‌هاي تخت خداوند را مستقر بر «آب» مي‌داند (انبياء: 30 و هود: 7). تصريح به پيدايش جهان از آب را از آن جهت كه «براي پرستش ضروري است»،

1e9d1ab2 57c4 4b96 86ae 3bb73c057074 - خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)

0017803 - خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)
خوانش قرآني و اسطوره‌اي(2)

 

نويسنده: ابوالفضل خوش‌منش

 

نمونة زن، آب و درخت
 

آب و زن در زندگي پيامبران
 

«زن» و «آب»، هر دو مصدر زايش و رويش‌اند و داستان زن در زندگي انسان و پيامبران با آن مرتبط و درهم‌تنيده است. قرآن كريم به نقش آب به عنوان مصدر حيات توجه مي‌دهد و پايه‌هاي تخت خداوند را مستقر بر «آب» مي‌داند (انبياء: 30 و هود: 7). تصريح به پيدايش جهان از آب را از آن جهت كه «براي پرستش ضروري است»،
در آغاز اوپانيشاد نيز مي‌بينيم (اوپانيشاد: 14). در نوشته‌هاي ارباب كليسا در رمزپردازي غسل تعميد، مي‌بينيم كه آب عنصر برتر و نخستين اقامتگاه روح خداست (الياده، 1376الف: 196).
آدم و حوا در بهشتِ نخست از آب و درخت برخوردارند (طه: ١١٩)؛ عهد قديم با «آب» و «پرواز روح خدا بر فراز آن» آغاز مي‌شود و در آن از وجود «چهار رود» در بهشتِ آدم و حوا به نام‌هاي پيشون، گِيخون، حِدّقل و فرات سخن مي‌رود (پيدايش 2: 11-15).[4] آدم از خداوند متعال «كلمات»ي را دريافت مي‌كند و موفق به توبه مي‌شود. در تبيين اين «كلمات» آمده كه مقصود، انوار اهل‌بيت يا همان اسماي الاهي است. بارزترين مصداق اسماي الاهي عترت طاهره است كه در بين آنها يك بانو يعني حضرت فاطمه زهرا(س) شاخص است (جوادي آملي، 1376: 143ـ144).
«آب» و «روح»، اين دو ماية حيات‌ را در آغاز عهد جديد نيز كنار هم مي‌يابيم: عيسي از جليل به اردن نزد يحيي آمد تا از او تعميد يابد… عيسي چون تعميد يافت فوراً از آب برآمد كه در ساعت آسمان بر وي گشاده شد و روح خدا را ديد… (متي 3: 14ـ17).
نقش «آب» در زندگي نوح در سطور بالا گذشت. در داستان حضرت ابراهيم، دريافت بشارت از سوي هاجر در كنار چشمة «آب» روي مي‌دهد: و فرشتة خداوند او را نزد چشمة آب در بيابان يافت. و گفت اي هاجر، از كجا آمدي و كجا مي‌روي؟ گفت من از حضور خاتون خود ساراي گريخته‌ام. فرشتة خداوند به وي گفت نزد خاتون خود برگرد و زير دست او مطيع شو. و فرشتة خداوند به وي گفت ذرّيت تو را بسيار افزون گردانم به‌حدي كه از كثرت به شماره در نيايند. و فرشتة خداوند وي را گفت اينك حامله هستي و پسري خواهي زاييد و او را اسماعيل نام خواهي نهاد، زيرا خداوند تظلم تو را شنيده است (پيدايش 7: 7-16 با تلخيص).
حضرت ابراهيم هاجر را جهت برنامه‌اي براي آيندة بشريت به دل صحرايي سوزان ‌آورد (ابراهيم: ٣7) اسماعيل در صحراي حجاز به دنيا آمد و ولادت او همراه با پيدايش چشمة زمزم بود (ابن‌هشام، 1355: 1/116). نظير اين رويداد، يعني همراهي ولادت يك نوزاد از زني برگزيده با پيدايش آب را هنگام ولادت حضرت عيسي نيز مي‌يابيم‌.
«آب» در سه مقطع زندگي موسي حائز نقش است: كودكي، جواني و پيري. مادر موسي، او را به «آب» مي‌اندازد و «آب»، محمل نجات‌ او مي‌شود. بنا بر سخن كتاب مقدس، اين كودك موسي نام مي‌گيرد كه به معناي بيرون كشيده‌شده از «آب» است (خروج 2: 10).[5] موسي در سنين جواني، يك قبطي را مي‌كشد و از مصر مي‌گريزد و به «آب» مدين مي‌رسد و با دو «دختر» مواجه مي‌شود و در نهايت با آمدن نزد پدر آنان و پيشنهاد يكي از آنان، او را به همسري مي‌گيرد (قصص: 18ـ٢٦). فرعونِ دشمن موسي نيز در نهايت در همان «آب»، در برابر ديدگان موساي پير و قومش غرق، مي‌شود. خداوند متعال، از جمله نعمت‌ها و آيات عطاشده به موسي را توانايي او بر بيرون آوردن «آب» از دل سنگ‌هاي سخت و خارا ذكر مي‌كند و آن ماية نجات و نعمت را با دو عبارت مختلف به بني‌اسرائيل و ديگران گوشزد مي‌كند (بقره: ٦٠ و اعراف:١٦٠).
جدا از موضوع جريان آب هنگام زايش حضرت مريم (مريم: 24-26)، در سورة مؤمنون تعبيري خاص را براي مريم و مأواي او مي‌يابيم: جايگاهي كه خاستگاه پيامبران است و امنيت و بركت در آن برقرار و زلال مَعين از آن جاري است (مؤمنون: 50ـ51).
يحيي به سبب تعميد عيسي به يحياي تعميددهنده معروف مي‌گردد (يحيي المعمّدان در عربي و Jean-Baptiste و John the Baptist در فرانسه و انگليسي). غسل تعميد تقريباً نزد مردم تمام دنياي قديم شناخته‌ شده بود و به شيوه‌هاي گوناگون مورد عمل قرار مي‌گرفت: از ساكنان چين و تبت و هند گرفته تا روميان، يونانيان، مصريان، ايلاميان و ايرانيان و سرخ‌پوستان آمريكايي و سياه‌پوستان آفريقايي. اصل اين غسل را آريايي‌ها از آن نسك الاهي اقتباس كردند (نك: رضي، 1381: 2048-2049 و ياكوبسن و ويلسن، 1378: 98ـ99) و از طريق آنان در دنياي آن روز ترويج شد. حضرت عيسي مسيح همچنين خود را دارندة آب حيات مي‌خواند (يوحنا 2: 1ـ15) و عهد جديد يكي از معجزات حضرت عيسي را راه رفتن او بر روي آب ذكر مي‌كند (متي 14: 22ـ28؛ مرقس، 6: 45ـ52؛ يوحنا 6: 16ـ21).
داستان آب و درخت و زن در مقطعي حساس از زندگي دو پيامبر ديگر نيز مشهود است. حضرت يونس به امر الاهي و براي تنبه گرفتار «آب» و «ماهي» مي‌شود(صافات: ١٤٦). همچنين خداوند به حضرت ايوب پس از تحمل بيماري‌ها، امر مي‌كند كه براي شفا در «آب» غسل كند و از آن بياشامد، سپس «زن» او به وي باز مي‌گردد و خدا به وي امر مي‌كند دسته‌اي از شاخه‌هاي نازك «درخت»ي را برگيرد و با آن به همسرش بزند تا قسم خود را نقض نكرده باشد (ص: 42-44). گويي «آب»، در اينجا با ساختاري مشابه غسل‌هاي توبه و تطهير و تعميد، وسيله‌اي براي ترميم جسم و جان اين دو پيامبر است.

داستان زن در زندگي برگزيدگان الاهي
 

قرآن كريم بارها از شخصيت پيامبرْپروَر زن و نقش او در رشد شخصيت پيامبران سخن مي‌گويد:

الف) آدم و حوا
 

بر خلاف تورات که صدور «گناه نخستين» را به زن نسبت مي‌دهد،[6] قرآن كريم آن را يا به هر دوي آنان و يا ــ اگر بخواهد از يكي از آن دو ياد كند ــ به خود آدم نسبت مي‌دهد:وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى(طه: ١٢١).

ب) نوح و همسر او
 

زن نوح با او همراه نيست و در پايان نيز از اهل آتش مي‌شود (تحريم: ١٠). گويي از همين زن، فرزندي غيرصالح پديد مي‌آيد كه ديگر از «اهل» او نيست (هود: ٤٦).

ج) ابراهيم و همسران
 

موضوع «ذرّيه» يكي از محورهاي مهم و شعاع‌هاي پيرامون سيماي ابراهيم در قرآن و عهدين است.[7] قرآن و تورات، هر دو از همسر ابراهيم ياد مي‌كنند كه هنگام استماع بشارت فرزند حاضر است (هود: ٧1-73 و پيدايش 18: 1-14). تورات از حسادت اين زن سخن مي‌گويد و قضاياي بعدي زندگي حضرت ابراهيم و نقش عظيم و تاريخ‌ساز او را در چنبرة يك حسادت زنانه مي‌اندازد؛ اما قرآن او را مخاطب فرشتگان مي‌شمارد (جوادي آملي، 1376: 85) و هيچ‌گاه اين نقطه عطف حيات بشري را رهين يك حسادت زنانه نمي‌خواند. خداوند به ابراهيم بركت مي‌دهد و در رأس بركت‌ها، به تصريح تورات، پيدايش دوازده امير از نسل اوست كه به قرينه‌هاي فراوان بر دوازده امام پس از رسول‌الله(ص) منطبق‌اند (ميرمصطفي، 1994: 61) و اين، همان «كوثر» اوست كه با «زن» و «آب» مرتبط است.

د) موسي و زنان
 

جامعة مصرِ فرعوني جامعه‌اي مردسالار بود و زن در آن، صرفاً خدمتكار و وسيله‌اي براي توليد نسل به شمار مي‌آمد (الملوحي و ديگران، 2004: 239 و اسميت، 1384: 43). در اين جامعه،‌ ارزش مردان عبري بسيار ناچيز بود و ارزش زنان عبراني از آن كمتر. فرعون پسران اسرائيلي را سر مي‌بريد و زنانشان را زنده نگاه مي‌داشت. خداوند هم تدبير امر موسي را بر عهدة چند زن نهاد. «مادر» از خدا «وحي» دريافت مي‌كند تا فرزند را به دست «آب» بسپارد و اين «مادر»، يك «دختر» را مأمور تعقيب موسي مي‌كند و «دختر»، «مادر» را «داية» موسي مي‌كند. «زنِ» فرعون، او را ترغيب مي‌كند تا آن كودك را استثنائاً زنده نگاه دارد و به فرزندي بپذيرد. «اين سه زن: مادر موسي، خواهر موسي و زن فرعون با وضع سياسي آن روز مبارزه كردند تا موسي پرورش يافت. در آن روز هر زن شيردهي را تعقيب مي‌كردند تا بدانند نوزاد او پسر بوده است يا دختر. و از آنجا كه فقط زماني که مادرند شيرده مي‌شوند، معرفي يك زن شيرده، روبه‌رو ساختن او با خطر مرگ و اعدام است. خواهر موسي هم با تعقيب آن كودك شيرخوار، همة خطرها را به سوي خود جلب مي‌كند: دختركي عبراني تا كاخ فرعونيان و جمع آنان بالا مي‌رود تا دايه‌اي براي آن كودك معرفي كند. و باز زن فرعون كه همسر بي‌عطوفت خود را مي‌شناسد، پيشنهادي پرخطر به او مي‌دهد» (نك: قصص: 7ـ11 و جوادي آملي، 1376: 149ـ151 ـ با تلخيص).

ه‍‌) عيسي و زنان
 

در داستان ولادت عيسي، در جامعة مردسالار، محور يك زن طيب و صالح است كه از زن صالح ديگري زاده شده است. در ميان پيروان و مخاطبان وي از گروهي از زنان سخن گفته شده است (لوقا 8: 1ـ3). بنا بر عهد جديد، هنگام مصلوب‌شدن حضرت عيسي، حضرت مريم و دو زن ديگر حضور داشتند و او پس از برخاستن از مرگ، بر يكي از آنان ظاهر شد (يوحنا 20: 11ـ18). مسيحيان غالي، مريم عذرا را همسر خداوند سبحان و از جهتي مادرِ خداوند، عيسي، ‌پنداشتند (حموي، 150). اين پندارِ باطلْ خالي از ارتباط با عقيده به ايزد‌ـ‌بانوان كه از آن سخن خواهد رفت نيست.

و) رسول اكرم و زنان
 

در زمانه‌اي كه زن موجودي پست است، مادرِ محمد، در نبود پدر، او را در کودکي مي‌پرورد. اولين گروندة به او يك زن است، و نسل و شريعت وي نيز به بركت وجود يك زن استمرار مي‌يابد. قبل از ولادت آن «دختر»، جبريل امين، برتر از آنچه در مورد حضرت مريم(س) گذشت، «ميوه»‌اي بهشتي براي پيامبر و خديجه مي‌آورد. «آب» جزوي از مهرية نكاح آن دختر است و «باغ فدك» هبة رسول خاتم به اوست. فاطمه(س) «كوثر» هميشه ‌جاريِ محمد(ص) مي‌گردد: «و همين كوثر، از مجراي توارث و تربيت خاصي در وجود امامان و ذرية پاكش جريان يافت و موجب‏ تكثير نسل او [پيامبر] و هدايت خلق گرديد. و همچنين هر يك از علماي اسلام كه وارث معارف قرآن و پيوسته به روح محمدي(ص) و وحي او مي‏باشند فرزندان روحي آن حضرت و شعبه‏اي از نهر كوثرند. هدف نهايي امامت و رهبريِ آن نيز گذراندن مسلمانان از مشكلات عادي زندگي و رساندن به سرچشمة كوثر مي‏باشد. حقيقت شفاعت در آخرت نيز نمودار همين كوثر و پيوستگي به آن است. اوصافي كه در روايات از طرق مختلف، دربارة حوض يا نهر كوثر شده، تمثيل و اشاراتي است از همين سرچشمة وحي و نبوت. چنان‌كه از رسول اكرم نقل شد: “كوثر نهري است در بهشت كه پروردگارم به من وعده داده، در آن خير بسيار است، از عسل شيرين‏تر و از شير سپيدتر و از يخ سردتر است، دو لبة آن زبرجد و ظروف آن از نقره مي‏باشد، هر كس از آن بنوشد تشنه نشود” و يا اين كه “در بهشت بوستاني نيست، مگر آنكه در آن از نهري جاري است که خود از کوثر سرچشمه مي‌گيرد”. نهر كوثر چنان‌كه در بعضي روايات آمده، از زير عرش جريان دارد و مبدأ و نهايت‏ چون منبع آن، بي‌پايان و نامحدود است و هر کس به اندازة ظرفيت ذهن صاف و پاکش از آن بهره‌اي دارد».
چون منبع کوثر از زير عرش فرمانفرمايي پروردگار است و به صورت وحي جريان دارد، خروشان و پاک‌کننده و درهم‌شکننده و بالابرنده و گسترش‌يابنده و سازنده است» (طالقاني، 1350: 4/278ـ280).
باري، خاتم رسولان اين «دختر» و اين کوثر هميشه جاري را «أمّ ‌أبيها» ناميد و ذرّيه‌ او از طريق همين دختر و کوثر سرشار پديد آمدند. يکي از فرزندان فاطمه زهرا، کسي بود که پيامبر او را از خود و خود را از او خواند: «حسينٌ منّي و أنا من حسين». دعوت و شريعت رسول خاتم(ص) نيم قرن پس از هجرت او در واقعة كربلا از طريق همين فرزند که پيامبر خود را از او خوانده بود، تجديد حيات يافت و در آن واقعه، «آب» و «زن» حضوري والا و پرمعنا داشتند.

زن به‌عنوان مبدأ و معاد در متون ديني
 

آدمي از زن زاده مي‌شود، در دامن او مي‌بالد و سال‌ها جيره‌خوار و نيازمند اوست. زن در زندگي جسمانيِ نظام آفرينش، مبدأ و معاد انسان و آينة جمال و جذبة الاهي است. آدمي با رفتن به سوي زن، اولين گام‌هاي ديدن غير و برون آمدن از لاك نفع‌پرستي را برمي‌دارد. حرف «اليها» در دو آية ذيل به موضوع رفتن انسان به سوي زن اشاره مي‌كند: وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيهَا(روم: ٢١)؛ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيسْكُنَ إِلَيهَا(اعراف: ١٨٩). رفتن مرد و جنس نر به سوي زن و جنس ماده، در جهان تكوين، در ميان حيوانات و حتي در لقاح ياخته‌هاي نر و ماده نيز ديده مي‌شود.
پس از آنكه آدمي به مراحل رشد و قوت خود رسيد، اگر دختر است، همان نقش پيشين را بر عهده مي‌گيرد، و اگر پسر است همچنان به زن روي مي‌آورد و اگر در اين دنيا اوامر بندگي را گردن نهد، به پاداش‌هايي در دنيا و آخرت خواهد رسيد كه يكي از آنها زنان سپيدفام و سيه‌ديده است. و اگر آدمي اهل بهشت نگرديد و حور‌العين همسر او نشد، «هاويه» «مادر» او مي‌گردد (قارعه: 9) و وي بدان بازخواهد گشت، همان‌گونه كه طفل به مادر خود بازمي‌گردد (طباطبايي، بي‌تا: 20/349). در همان‌جاست كه «درخت زقوم» و «درخت ضريع» و «آب»‌هاي سوزان جحيم، طعام چنين انساني خواهند بود (دخان: ٤٤ و غاشيه: ٧).
ذكر زن به‌عنوان پاداشي مينوي براي روانِ انسان نيكوكار در ادبيات مزديسني نيز ديده مي‌شود و اين پاداش با حوريه‌هاي بهشتي قابل مقايسه است. كه روان آدمي، براي داوري انجامين در حضور مهر و رَشن و سروش حاضر مي‌گردد و آن مرحله را مي‌گذراند، پاي بر پل چينود مي‌گذارد، حال اگر نيكوكار باشد گذرگاه او پهن و گسترده مي‌گردد و بانويي كه زيباتر از او كسي نديده است، همراه نسيمي خوش‌بو به پيشواز او مي‌آيد (آموزگار، 1376: 28).

پي نوشت ها :
 

[4]. نام فرات را در اساطير ايران و نيز ادبيات ديني پهلوي در زند بهمن يسن مي‌بينيم (نك. پيرنيا، 1377: 38؛ بندهش هندي، 263).
[5]. اين ريشه‌يابي قرن‌ها اشتهار داشته كه موسي از ريشة مو است و با ريشه‌هاي موه و موع عربي داراي قرابت است و از همين ريشه‌هاي اخير واژگان ماء، ماهي و مايع گرفته شده‌اند. لسان‌العرب، موسي را برگرفته از مو به معناي آب و سا به معناي درخت شمرده است؛ زيرا تابوتي كه وي در آن نهاده شد، بين آب و درخت يافت شد و يا اينكه بسان كشتي نوح از چوب ساج ساخته شده بود (ابن‌منظور، 1408: 222-223 و رازي، 1371: 10/264). اين ريشه‌يابيِ چندهزارساله كه مورد تأييد آرتور جفري نيز هست (جفري، 1374: 393)، در مطالعات جديد مقبوليتي نمي‌يابد و موسي نامي قبطي و مرتبط با واژه messu يا mes به معناي كودك شمرده مي‌شود، چنان‌كه جزء دوم در اسامي مركب مصري مانند Thot-mes، فرزند ايزد Thot، رب‌النوع ماه در آيين مصر قديم، و Rā-messu، فرزند ايزدِ Rā خداي برين در آيين مصر قديم، ديده مي‌شود (حسن‌دوست، شش).
[6]. اين عقيدة خرافي که زن عامل آلودگي نخستين و تمام بدبختي‌هاي بعد از آن است، به فکرها و فرهنگ‌هاي ديگر و از جمله افسانه‌هاي يونانيان رخنه کرده است (نگا. وارنر، 1386: 34؛ فيشر، 1387: 111).
[7]. از جمله، گروه‌هاي آيه‌ايِ مختلف در: بقره: 124، 128، ١٢٩؛ انعام: 85ـ٨٧ و ابراهيم: 37ـ40؛ پيدايش 7: 7ـ16، 12: 1ـ3؛ 15: 1-6؛ 22: 15ـ19 و متي: 1ـ17. اين‌ خيل انبيا از نسل همان مردي سالخورده‌اي با همسري نازا برآمدند و خداوند به او بشارت فرزندان بسيار «بسان ستارگان آسمان» داد.

منبع:www.urd.ac.ir

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد