طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)

خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)

خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)

همان‌گونه كه قرآن كريم و متون ديني از زن و آب و درخت سخن مي‌گويند و از آنها بهره‌هاي هدايتي برمي‌دارند، اسطوره‌ها‌‌ نيز، البته به زبان و با تصورات خود، از اين مقوله‌ها مي‌گويند.

c9721781 8b8b 4517 bee9 92424fa09460 - خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)

0017804 - خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)
خوانش قرآني و اسطوره‌اي(3)

 

نويسنده: ابوالفضل خوش‌منش

 

نمونة زن، آب و درخت
 

مقارنه اسطوره‌اي
 

همان‌گونه كه قرآن كريم و متون ديني از زن و آب و درخت سخن مي‌گويند و از آنها بهره‌هاي هدايتي برمي‌دارند، اسطوره‌ها‌‌ نيز، البته به زبان و با تصورات خود، از اين مقوله‌ها مي‌گويند.

نگاهي به جايگاه رستني‌ها در تاريخ اسطوره‌اي بشر
 

زندگي نباتات و قداست رستني‌ها براي انسان برزگر در زمان پيشين امري بروني نيست؛ بلكه وي در آنها شريك بوده و از آنها التماس‌ها و تقاضاها داشته است. تاكنون باورها و آيين‌هاي فراواني، در مقياس جهاني، مربوط به زمين و خدايانش و به‌خصوص «ميهن ـ مادر» يا «مام ميهن» به دست ما رسيده است. زمين، كه به يك معنا پايه و اساس كيهان محسوب مي‌شود، داراي جايگاه مذهبي بااهميتي است و بارها پرستيده شده است (الياده، 1376الف: 238 و 313). Gaia، به‌معناي زمين، اولين زاده و يكي از ايزدبانوان يونان باستان است. اين واژه با ريشه‌هاي گياه، گيتي، گيهان،[8] كيهان و جهان و نيز ريشة géo (به معناي زمين، در واژگاني چون géologie و géographie) و نيز ريشه‌هاي ديگر مرتبط به نظر مي‌رسد (نك: Philibert, 1998: 105 و الياده، 1376 الف: 237). از حضرت خاتم‌الانبياء(ص) روايت شده است: از زمين تحفظ كنيد، زيرا آن مادر شماست (طالقاني، 1350: قسمت دوم جزء سي‌ام، 221).
از دل اين «مادر» درخت سر برمي‌كند كه خود نقش و جايگاهي «مادرانه» دارد. درخت موجودي «بي‌ريشه» نيست؛ بلكه برآمده از دانه‌اي است كه دو جوانه از آن سر برمي‌كند: يكي به سوي نور و هوا مي‌رود و ديگري به ظلمات اعماق «خاك» در پي آب زندگاني فرو مي‌رود؛ تنة درخت راست مي‌ماند و شاخه‌هاي آن به سوي نور عروج مي‌كنند، هواي تازه و برتر را مي‌طلبند و لطافت و طراوت اهدا مي‌كنند. از «درخت» در بسياري از اسطوره‌ها با عنوان «مادر» ياد مي‌شود. شاخه‌هاي اين مادر بالا مي‌رود تا آسمان را كه «پدر» است، لمس كند. درخت بر خلاف ساير موجودات زنده، در سراسر دوران حيات خود رشد مي‌كند و عمري چندصدساله و چندهزارساله مي‌يابد. اين موضوع درخت را به نمادي نيرومند از ناميرايي تبديل مي‌كند. از ديد اسطوره‌هاي اسكانديناوي‌ها، سوها، الگانكين‌ها و ايرانيان، انسان از درخت زاده مي‌شود و هنگامي كه اين درخت‌ها به انسان تبديل مي‌شوند، استعارة ‌نيرومندي از «هبوط» به وجود مي‌آيد؛ زيرا درختان پيش از تبديل‌شدن به انسان داراي ريشه بوده‌اند و مي‌توانسته‌اند به آسمان برسند، حال آنكه در مقام انسان از يك‌سو بي‌ريشه‌اند و از سوي ديگر زمين‌گير و هرگز نمي‌توانند به آسمان دست يابند (نك: الياده، 1376الف: 117ـ118؛ صفاري، 1383: 44). در ادبيات پهلوي، ايزدان نگاهبانان گل‌هايند و هر گلي از آنِ ايزدي است. گياهان مختلف اعم از درخت، ميوه، دانه، گل، سبزي، الياف، دانه‌هاي روغني، دانه‌ها و برگ‌هاي رنگين، و نيز گياهان و دانه‌هاي معطر از جايگاه مشخصي در رده‌بندي برخوردارند و خويشي گياهان گوناگون با امشاسپندان مختلف در بندهش ايراني و هندي، بر اساس نظامي مشخص و معين است (نك: بندهش، 1368: 231، 277، 278).
خدايان آب
در ادبيات اساطيري جهان نيز مفاهيم زن و زايش و آب را به هم مرتبط مي‌يابيم. هزاران فرسنگ دورتر از بين‌النهرين، در باورهاي شمار زيادي از مردم آمريكاي لاتين، ايزدبانوي آب و ايزدبانوي باران را با همين نقش‌هاي حيات‌آفرين مي‌بينيم. نقاشي‌هاي معبد زراعت نشان مي‌دهند كه مردم براي ايزد باران، پيش‌كش‌هاي (آب، رستني‌ها و سبزي‌ها) فراوان مي‌بردند و بر فراز قربانگاه‌ها كندر مي‌سوزاندند تا دود كه مظهر ابرهاي باران‌زا بود، توليد گردد و جلب باران كنند (نك: الياده، 1378: 38-41؛ كندري، 1382: 62–63، 97).
در يسناي 38 اوستا، آب‌ها اهوراراني يا زنان اهورا خوانده شده‌اند. آبانگان يا آبانگاه، روز دهم فروردين يا دهم آبان، نام فرشتة موكل بر آب است و گويند اگر در اين روز باران ببارد، آبانگاه زنان باشد و ايشان تن خويش بشويند و اين عمل را شگون و مبارك شمارند (نك: اوستا 2: 893). آبان‌يشتِ اوستا ويژة ستايش ايزدبانوي آب‌ها: ارِدويسوَراَناهيتا «رود نيرومند و بي‌آلايش» است (اوستا، 2: 893 و 2: 906ـ907).[9] كتاب مقدس هندوان، از اپسرا (Apsārā) به‌معناي رونده در آب يا «در ميان آب‌هاي ابرها» سخن مي‌گويد. اپسراها دسته‌اي از فرشتگان مؤنث‌اند كه در آسمان زندگي مي‌كنند و غالباً به زمين مي‌آيند و ميل مفرطي به آب دارند (راماين، 1351: 274). در پهنه‌اي بزرگ از كناره‌هاي گنگ تا كرانه‌هاي مديترانه به گونه‌اي از اسطوره‌ها برمي‌خوريم كه در آنها، خدايانِ باروركننده همسر يا تابعي از ايزدبانوي بزرگ آب‌اند (بهار، 1368: 344) و اولين آييني كه از شرق به غرب رفت و مورد پذيرش روميان قرار گرفت نيز آيين يك الهه‌‌ـ‌بانو بود (كومون، 1384: 67).
عقيده به پيدايش جهان از آب را نزد مصريان قديم، پيدايش آن از دختر و آب را نزد اهالي فنلاند، از درياي پهناور را در ژاپن، و از عمقي پهناور و بي‌انتها كه ميان آن، چشمه‌اي وجود داشت و از آن «دوازده چشمه»[10] جاري مي‌شد را نزد مردم نورسي (اسكانديناوي) مي‌بينيم.[11] نام ايزدان مختلف آب را در آيين‌هاي كهن هندوـ‌ايراني به فزوني و فراواني مي‌يابيم (نك: بويس، 1374: 78). ديكسيونر فرانسويِ تعبير خواب، رؤياي «آب» را «به‌طور طبيعي، نشانة زن» مي‌شمارد، دريا را نماد مادر مي‌خواند و درخت را اشاره به حيات و تطور مي‌داند (uyttenhove, 1982: 56, 133, 190).

ايزدبانوان و آفرينش درختي
 

انسان همپا با تحولات عميق اجتماعي و اقتصادي به امنيت آب براي كشتزارها نياز داشته است. اين امر الهگان قدرتمند و بزرگِ مادر و خدايان آب‌ها و گياهان را پديد مي‌آورده است. در جوامع كشاورزي، از هند تا مديترانه، به گونه‌اي از اساطير برمي‌‌خوريم كه در خدايان باروركننده همسر يا تابعي از ايزدبانوي بزرگ آب‌اند (بهار، 1381: 246-247 و صفاري، 1383: 25). «دين‌شناساني كه مي‌خواهند نمونه‌هاي زنده‌اي از پرستش ايزدبانوان بيابند، به هندوستان روي مي‌آورند كه در آنجا هنوز عموماً خطاب و عنوان خدا‌ـ‌‌مادر وجود دارد؛ اما به نظر روانكاوان، اين شواهد را مي‌توان در بسياري از جاها باز يافت» (وولف، 1386: 451). «گيومرث كه در فرهنگ ديني ايران باستان، انسان نخست است، از سپندارمذ (زمين) پديد مي‌آيد كه خود همسر اورمزد، بانوي آسمان و مادر آفرينش است. وي در حقيقت مادر زمين است و تخمه گيومرث در حال مرگ مادرش به زمين مي‌ريزد و با گذشت زمان از آن تخمه نخستين زن و مرد يعني مشيه و مشيانه از دل زمين به شكل گياه ريباس مي‌رويد» (زنر، 1377: 70-71).
نمونة ديگري از خدابانوان هندي را ايستاده در ميان شاخه‌هاي انجير مقدس[12] مي‌بينيم (ايونس، 1373: 11).[13] در وِداها، سَرسوَتي خدابانوي آب و نام رودي است كه از هيماليا و سرزمين كهن آريا به جانب غرب سرازير مي‌شود. مي‌گويند در روزگار كهن، اين رود و خدا بانوي آن به دليل پاك‌كنندگي، باروري و قدرت حاصلخيزي و زلالي و نيز جاري بودن به سوي دريا مورد حرمت و تكريم بوده است (ستاري، 1384: 159).
در پاره‌اي از اسطوره‌هاي سرخ‌پوستي، چهار جهانِ زيرزميني هريك در زير يكديگر وجود دارد كه اين چهار، چهار زهدان زمين‌اند. در آغاز، انسان‌ها در ژرف‌ترين زهدان مي‌زيستند. آنان از راه يك «چشمة آب» يا از راه بالا رفتن از گياه تاك يا گياه ني به سطح زمين آمدند. اسطوره ادامه پيدا مي‌كند تا به مراحل پيدايي انسان‌هاي امروزين و بريده‌شدن طناب نامرئي او از مادر، بسان بند ناف او، مي‌رسد (الياده، 1376ب: 161ـ163).
«در اسطوره‌هاي ديگر نيز از انتقال انسان‌ها كه در ژرف‌ترين غارها به صورت كرم حشرات و در جمعيت‌هاي انبوه و پرسروصدا مي‌زيند، از غاري به غار ديگر و تاريكي‌هاي متوالي[14] سخن گفته مي‌شود. فاصله اين غارها به‌تدريج از «ناف زمين» تا «جايگاه آبستني» كاهش مي‌يابد تا پس از پشت سرنهادن آن ظلمت‌ها به نور برسد». (نمونه‌هاي متعدد از ملل ديگر را نك: الياده، 1376الف: 165 و 174-175).
«اسطورة پيدايش و آفرينش گياهان و جانوران در اسطوره زمين‌‌ـ‌مادر جاي گرفته است. زمين بيش از هر چيز يك زاينده (genetrix) و يك پرستار جهاني است و از طريق پيوند مقدس با آسمان، قدرت زايش و ‌آفرينش مي‌يابد. تجلي‌هاي فراوان و متنوعي از اين اسطوره‌ها را در آيين‌هاي زمين‌ـ‌مادر (terra mater) مي‌بينيم. آيين‌هايي كه در آنها زنان نقش مهمي ايفا مي‌كنند و شبيه‌سازي نمادين زن با زمين و نيز تشبيه عمل جنسي با كار كشاورزي در آنها واضح و همسو با سخن قرآن در سوره نوح (وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتًا؛ نوح: 17) است. اين نمادپردازي، تا اندازه‌اي، در همه جا و در همة فرهنگ‌هاي زراعي يافت مي‌شود» (الياده، 1376ب: 190). التفات به جنبة گياهي انسان و فرجام او را در يكي از سروده‌هاي بسيار كهن مصري اين‌گونه مي‌بينيم:
آنك مرد تندخوي معبد،
چونان درختي باليده به جايي باز،
يكباره چيده شودش شاخ و برگ،
و گذارش به كارگاه كشتي‌سازي فِتَد،
يا به دورْجايش برند، و زبانه‌هاي آتش‌اش كفن شود.[15] ليك مرد فروتن،
خويشتن جز اين دارد،
او چونان درختي است باليده به بوستان ميوه،
شكوفاند و دوچندان شود
و باشد به نزد صاحبش،
ميوه‌اش شيرين و سايه‌اش دل‌چسب،
و فرجامْ او را باز به بوستان باشد (ياكوبسن، 1378: 79).
در باور پاره‌اي از مردم ايران، زنان بايد هنگام رؤيت هلال به سبزه، و اگر يافت نشد، به سينه خود بنگرند. علامه دهخدا چند بيت از انوري دربارة زن نقل مي‌كند كه آغاز آن چنين است: «زنان چون درخت‌اند سبز، آشكار» (دهخدا 1379: 919). به‌طور كلي در متون تاريخي نيز زن به سبب روح مشاهده‌گر و ذهن تيز و نداشتن اشتغالات مردانه‌اي چون تعقيب شكار و چراي دام، كاشف شيوة كشاورزي و اصول برزيگري شمرده شده است (الياده، 1376الف: 251).

زن به عنوان مبدأ و معاد در خوانش اسطوره‌‌اي
 

نقش زن را در مبدأ و معاد اسطوره‌اي نيز شاخص و پررنگ مي‌يابيم. در خصوص مبدأ مي‌بينيم كه بخش مهمي از اسطوره‌هاي يونان باستان، عنوان اسطوره‌هاي مادرسالار را دارد و دِوي (Devi) يا مهادِوي يا ماهادِوي (Mahadevi) نيز خدابانوي بزرگ حاصل‌خيزي است (ستاري، 1384:162؛ ويرسينگ، 1381: 23). در باب معاد انسان نيز به نمونه‌هايي از مصر باستان اشاره مي‌كنيم كه در آنها، ايزدبانوان متعددِ زايش هريك به نحوي با سرزمين مردگان و جهان زيرين ارتباط داشتند و در باور آن مردمان، امور آن روي ديگرِ هستي را تمشيت و تدبير مي‌كردند (Gallimard, 1964, 279؛ اباذري و ديگران، 1372: 2/110ـ112).

نتيجه‌گيري
 

قرآن و متون مقدس، براي زن جايگاه ممتازي قائل‌اند. قرآن زن را مهد زاينده و نگاهدارنده و پرورندة جامعة انساني مي‌خواند. زن در اسطوره‌هاي كهنِ بازمانده از چهارگوشة جهان نيز داراي جايگاهي شاخص و همسو با تصاوير قرآني است و با مبالغه‌هايي كه در زبان اساطير وجود دارد، بسياري از صفات زاينده و پرورندة خدايان به او داده شده و نقش‌هاي مبدأ و معاد در چهرة او ديده شده است. نام زن در قرآن و اسطوره‌ها با مفاهيم آب و درخت كه خود نماد‌هاي روشنايي‌اند گره خورده است. پرداختن قرآن كريم به اين پديده‌ها، به صورت مجازي و تنها در قالب آرايه‌هاي لفظي و بلاغي نيست. نشانه‌شناسي‌هاي قرآني در اين باب، ظرفيت خوبي براي توسعة گفتمان و خطاب جهانيِ قرآني و باب ديگري در رويكرد عصري و اجتماعي به قرآن كريم تواند بود. زن بايد به جايگاه ديني و تاريخي و بلكه رسالت خود واقف باشد و بايد در چارچوب حدود شرع و در حريم‌هاي معين‌شده، نماد طرب و طراوت و نه افسردگي‌ها و سرخوردگي‌هايي كه امروز در ميان زنان و دختران فراوان ديده مي‌شود باشد.
پی نوشتها:
[8]. گيهان (كيهان و جهان) را در اوستا مي‌بينيم: زرتشت گفت: اي اهوره‌مزدا!… چگونه بود، هنگامي كه تو و اَرديبهشت، گيهان روشن و درخشان و خانه‌هاي خورشيدسان را آفريديد؟ (يسنا 3: 2).
[9]. آيين‌هاي مختلف ديگري را در گاه‌شماري ايران مرتبط با موضوع آب همچون آبريزكان، عيدالاغتسال و صبّ‌الماء مي‌بينيم (تقي‌زاده، 1357: 191).
[10]. قابل مقايسه با دوازده چشمة بني‌اسرائيل كه از عصاي چوبين موسي جاري شد (بقره: 60 و اعراف: 161).
[11]. آب پيوند رازآميزي با مفاهيم مقدس، بسيار گسترده‌تر از آنچه گفته شده است، دارد و هنوز دربارة آن كاوش كاملي نشده است (نگا. كوورجي: 1371، 41).
[12]. درخت انجير، درخت روشن‌شدگي بوداست. انجير نام و آغازگر يكي از سوره‌هاي قرآن كريم است: سوره تين؛ سوره‌اي گياهي با گفتمان انساني؛ سوره‌اي كه همراه سورة مجاور خود، از آفرينش انسان در «احسن تقويم» و پيدايش او از «علق» سخن مي‌گويد. انجير را برگ‌هاي بزرگي است و به‌گفتة تورات، آدم و حوا با برگ‌هاي اين درخت خود را پوشاندند.
[13]. در خصوص ارتباط خداـ بانوان و درخت، رک. ستاري، 1384:158.
[14]. اين سخن قابل مقايسه با فحواي اين آيه است: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ… يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ(زمر: 6).
[15]. اين سخن با مضمون سوره «مسد» و وصفي كه اين سوره از زن ابولهب ارائه مي‌كند، قابل مقايسه است. آن زن به جاي آنكه زني با جاذبه‌هاي مهر و مادري و كوثر سرشار طراوت و بركت باشد، ليف خشكيده‌اي از خرما برگردن افكنده و «حمّالة‌الحطب» شده است.
كتاب‌نامه
الف) متون ديني و مقدس
قرآن کريم
انجيل برنابا (1362)، ترجمه حيدر قلي‌خان قزلباش (سردار كابلي)، مقدمه آيت‌الله سيد محمود طالقاني، تهران: دفتر نشر كتاب.
اوپانيشاد (1381)، ترجمة محمد داراشکوه فرزند شاهجهان، تهران: سازمان انتشارات جاويدان علمي.
اوستا ـ كهن‌ترين سرودهاي ايرانيان (1382)، گزارش و پژوهش جليل دوست‌خواه، تهران: مرواريد.
بندهش هندي ـ متني به زبان پارسي ميانه (پهلوي ساساني) (1368)، تصحيح و ترجمة رقيه بهزادي، تهران: مؤسسة مطالعات وتحقيقات فرهنگي.
راماين ـ كتاب مقدس هندوان (1351)، به كوشش و پژوهش عبدالودود اظهر دهلوي، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
کتاب مقدس (1994)، انجمن پخش کتب مقدسه در ميان ملل، بي¬جا.
ب) متون فارسي
آريان‌پور كاشاني، دکتر منوچهر(1384)، فرهنگ ريشه¬هاي هند و اروپايي در زبان فارسي، اصفهان: جهاد دانشگاهي دانشگاه.
آقايي، سيد مجتبي، «كشف كشاورزي و تحول جهان‌شناخت آدمي»، www.myths.ir.
آموزگار، ژاله(1376)، تاريخ اساطيري ايران، تهران: سمت.
اباذري، يوسف و ديگران(1372)، اديان جهان باستان، تهران: موسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي.
ابن‌ هشام‌، ابومحمد عبدالملک(1355)، السيرة‌ النبوية، قاهره‌، مطبعة مصطفي‌ الباني‌ الحلبي.
ابن‌منظور، جمال‌الدين‌ ابوالفضل‌ محمدبن‌مكرّم‌(1408‌)، لسان‌ العرب‌، بيروت: داراحياء التراث‌ العربي.
اسماعيل‌پور، ابوالقاسم(1382)، زير آسمانه‌هاي نور ـ جستارهاي اسطوره‌پژوهي و ايران‌شناسي، تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور.
اسميت، برندا(1384)، مصر باستان، ترجمة آزيتا ياسائي، تهران: ققنوس.
الياده، ميرچا(1376الف)، اسطوره، رويا، راز، ترجمة رويا منجم، تهران: فكر روز.
ــــــــــ(1376ب)، رساله در تاريخ اديان، تهران: سروش، چاپ دوم.
ايونس، وُرونيكا(1373)، اساطير هند، ترجمة باجلان فرخي، تهران: گيتي خودكار.
بهار، مهرداد(1381)، پژوهشي در اساطير ايران، چاپ چهارم، تهران: آگاه.
بويس، مري(1374)، تاريخ كيش زرتشت، تهران: توس.
پورخالقي، دكتر مهدخت(1381)، درخت شاهنامه ـ ارزش‌هاي فرهنگي و نمادين درخت در شاهنامه، مشهد: آستان قدس رضوي.
پيرنيا، حسن(1377)، عصر اساطيري تاريخ ايران ـ خطوط برجسته داستان‌هاي ايران قديم، ويراستة سيروس ايزدي، تهران: هيرمند.
تقي‌زاده، سيد حسن(1357)، گاه‌شماري در ايران قديم، زير نظر ايرج افشار، تهران: شكوفان.
جفري، آرتور(1374)، واژگان دخيل در قرآن، ترجمة دکتر فريدون بدره¬اي، تهران: توس.
جوادي، آملي(1376)، زن در آينه جلال و جمال، قم: اسرا.
جواهري، محمدحسين و ديگران (1384)، اسطوره و ادبيات، تهران: سمت.
حسن‌دوست، محمد (1383)، فرهنگ ريشه¬¬شناختي زبان فارسي، زير نظر بهمن سرکاراتي، تهران: فرهنگستان زبان جمهوري اسلامي ايران.
الحسيني، محمدعلي (1417ق)، علم اللغة التوحيدي بين النظرية و التطبيق. تهران: مؤسسة التوحيد للنشر الثقافي.
خالقي مطلق، جلال (1356)، اساس اشتقاق فارسي، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
رازي، ابوالفتوح، حسين‌بن علي‌بن‌ احمدخزاع نيشابوري (1371)، روض الجِنان و روح الجَنان في تفسير القرآن، مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي.
رضي، هاشم (1381)، دانش‌نامه ايران باستان ـ عصر اوستايي تا پايان دوران ساساني، تهران: سخن.
ركس، وارنر(1386)، دانشنامه اساطير جهان، تهران: اسطوره.
رواساني، پرفسور شاپور (1386)، اتحاديه مردم شرق (جامعه بزرگ شرق، پايگاه تاريخي)، تهران: اميركبير.
زنر، آر. سي. (1377)، تعاليم مغان ـ گفتاري چند در معتقدات زرتشتيان، ترجمة دكتر فريدون بدره‌اي، تهران: توس.
ستاري، جلال (1384)، اسطوره و رمز در انديشه‌ ميرچا الياده ـ جهان اسطوره‌شناسي، چاپ دوم، تهران: مركز.
شاكر، دكتر محمدكاظم (1381)، روش‌هاي تأويل قرآن، قم: بوستان كتاب‌.
شريعتي، دكتر علي (1378)، تاريخ تمدن (1)، چاپ ششم، تهران: قلم‌.
صفاري، نسترن (1383)، موجودات اهريمني در شاهنامه فردوسي، مشهد: جام گل.
ضيمران، محمد (1379)، گذر از جهان اسطوره به فلسفه، تهران.
طالقاني، آيت‌الله سيد محمود (1350)، پرتوي از قرآن، تهران: شركت سهامي انتشار.
طباطبايي، سيدمحمدحسين ()، الميزان‌ في‌ تفسير القرآن، قم: انتشارات‌ اسلامي جامعه‌‌ مدرّسين‌، [بي‌‌تا].
طبرسي‌، فضل‌بن‌حسن‌ (1416)، مجمع‌ البيان‌ في علوم القرآن، بيروت: دارالمعرفة‌.
فردوسي، حكيم ابوالقاسم (1386)، شاهنامه، به كوشش جلال خالقي مطلق، كانون فردوسي، تهران: مركز پژوهش حماسه‌هاي ايراني وابسته به مركز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي.
فيشر، رابرت (1387)، داستان‌هايي براي فکر کردن، ترجمه سيد جليل شاهرودي لنگرودي، تهران.
كاسيرر، ارنست (1378)، فلسفه‌ي صورت‌هاي سمبليك ـ جلد دوم: انديشه‌ي اسطوره‌اي، ترجمة يدالله موقن، تهران: هرمس.
كومون، فرانتس (1384)، اديان شرقي دركافركيشي رومي، ترجمة تيمور قادري، تهران: اميركبير.
كوورجي، كوياجي (1371)، پژوهشي در شاهنامه، گزارش و ويرايش جليل دوستخواه، تهران: زنده‌رود.
مصطفوي، سيد محمد (1424)، الافهوم القرآني و نظريات تشكل الخطاب، الحيوة الطيبة ـ مجلة فصلية متخصصة تعني بقضايا الفكر و الاجتهاد الاسلامي، بيروت: مؤسسة الحوزات و المدارس العلمية.
معرفت، محمد هادي (1418)، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مشهد: دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
الملوحي، مظهر و ديگران (2004)، قرائة صوفية في انجيل يوحنّا، بيروت: دارالجيل.
المنجد في اللغة العربية المعاصرة (2001)، بيروت: دارالمشرق.
ميرمصطفي، تامر (1994)، بشائر الاسفار بمحمدٍ و آله الاطهار، مشهد: التوحيد للنشر.
نفيسي، سعيد (1371)، فرهنگ فرانسه ـ فارسي، تهران: مركز يادگارهاي سعيد نفيسي.
واحددوست، مهوش (1379)، نهادينه‌هاي اساطيري در شاهنامه فردوسي، تهران: سروش.
وارنر، ركس (1386)، دانشنامه اساطير جهان، تهران: اسطوره.
وولف، ديويد ام. (1386)، روان‌شناسي دين، ترجمة دكتر محمد دهقاني، تهران: رشد.
ويرسينگ، دارام (1381)، آشنايي با هندوييزم، ترجمة مرتضي موسوي ملايري، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 77.
ياحقي، دكتر محمدجعفر (1372)، فرهنگ اساطير، تهران: سروش.
ياكوبسن، ثركيلد و جان ا. ويلسن (1378)، كهن‌ترين سروده‌ها، ترجمة عسكر بهرامي، تهران: به‌ديد.
ب) متون لاتين
Anne, Jean Bouffartigne (1988), Nouveau Dictionnaire étymologique et Historique, Paris: Larousse.
Baumgartner, Emmanuèle & P. Ménard (1996), Nouveau Dictionnaire étymologique et Historique de la langue française, Paris: Librairie Generale Française.
Bloch, Oscar (1964), Dictionnaire étymologique de la langue française, Paris: Presse universitaire de France.
Cotton, Gérard (1961), Vocabulaire raisonné latin – français, Paris: H. Dessain liège.
Dubois, Jean, Henri Mitterand & Albert Dauzat (2005), Grand dictionnaire étymologique et historique du français, Paris: Larousse.
Dundes, Alan (2003), Fables of the ancients – Folklore in the Qur’an, New York: Rowman & Littelfield Publishers.
Gallimard (1969), Collection Unesco d’œuvres représentatives – Série d’Égypte ancienne: Textes sacrés et textes profanes de l’ancienne Égypte des Pharaons et des hommes, Traductions et commentaires par Claire Lalouette, Préface de Pierre Grimal, Paris: Unesco.
Léon-Dufour, Xavier et les autrres (1974), Vocabulaire de théologie biblique, Les éditions du Cerf, troisième édition, Paris.
Onions, C. T. (1983), The oxford dictionairy of English etymology.
Philibert, Mariyam (1998), Dictionnaire illustré des mithologies celtique, égyptienne, gréco-latine, germano-scandinave, mésopotamienne, France: Moréna.
Picoche, Jacqueline (1999), Nouveau dictionnaire étymologique de la langue Française, Paris: Hachette -Tchoue.
Platon (2004), La république, Traduction et présentation par George Leroux, GF Flammarion, Paris.
Robert, Paule (1981), Le Robert-Dictionnaire alphabétique et analogique de la langue française, ouvrage couronné par l’Académie française, Paris: Société du nouveau littré le Robert.
Uyttenhove, Luc (1982), Le dictionnaire marabout des rêves, Belgique: Verviers. منبع:www.urd.ac.ir

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد