طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مسيح و شريعت موسوى (1)

مسيح و شريعت موسوى (1)

مسيح و شريعت موسوى (1)

ما مسيحيت را بيشتر «مذهبى بدون شريعت» شناخته ايم و ترديد نداريم كه در ساختار كاملا اخلاقى مسيحيت كنونى، شخص عيسى فراتر از قوانين تشريعى است. اما بحث در خصوص شريعت و نقش آن در نجات آدمى از ديرباز مورد مناقشه رسولان مسيحى بوده است. موقعيت ممتاز شريعت در شاكله ديانت يهود سبب شد كه با ظهور

3b848180 3861 4ab4 84d6 2bcf6f47d2f9 - مسيح و شريعت موسوى (1)

0017517 - مسيح و شريعت موسوى (1)
مسيح و شريعت موسوى (1)

 

نويسنده:مهراب صادق نيا

 

اشاره:
 

ما مسيحيت را بيشتر «مذهبى بدون شريعت» شناخته ايم و ترديد نداريم كه در ساختار كاملا اخلاقى مسيحيت كنونى، شخص عيسى فراتر از قوانين تشريعى است. اما بحث در خصوص شريعت و نقش آن در نجات آدمى از ديرباز مورد مناقشه رسولان مسيحى بوده است. موقعيت ممتاز شريعت در شاكله ديانت يهود سبب شد كه با ظهور مسيح جامعه جوان پيرو او نخستين پرسش خود را از لزوم التزام به شريعت آغاز كند; پرسشى كه حجم قابل توجهى از كلمات عيسى را به خود اختصاص داده است. اما به راستى آيا مسيح آموزگار و مبلغ شريعت بود؟ پاسخ به اين پرسش كار ساده اى نيست. مفسران پرشمار كتاب مقدس و الاهيدانان مسيحى در پاسخ به اين پرسش هم آوا نيستند. پاسخ هاى آنان چنان متفاوت است كه به خوبى مى توان فهميد كه اين پرسش پرسشى معمولى نيست و خود مسيحيان نيز در پاسخ به آن با مشكلات فراوانى دست به گريبان اند و با تأويلات جدّى و عميق كوشيده اند تا از آنچه مسيح مى گويد، فهم درستى داشته باشند. در پاسخ به اين پرسش، با سه ديدگاه كاملا متفاوت روبرو هستيم. نخست آن كه جماعتى بر اين باورند كه مسيح هرگز نكوشيده است تا بر مبناى اقتدار شخصى خود اصلى بنا نهد يا فرمانى را كه در تعريف آن «فرمانِ خدا» گفته شود پايه ريزى كند، (ياسپرس، مسيح، ص27) بلكه «مسيح بنيان گذار مذهبى است كاملا اخلاقى كه بر هيچ اصلى از اصول شريعت استوار نيست» (هگل، استقرار شريعت در مذهب مسيح، ص40). بدين سبب، نبايد او را آموزگار شريعت برشمرد.
بر اين اساس آنچه مسيح مى گويد خاستگاهى جز در درون آدميان ندارد و اگر هم گاهى از موضع قدرت سخن گفته است يا براى مردم اعجازى پديد آورده، هرگز بدان روى نبوده كه آنان را در برابر فرمان خدا كه آن را تشريع كرده خاضع كند; بلكه بدين سبب است كه مى خواسته توجه ملتى را برانگيزاند كه براى شنيدنِ اخلاق گوشى شنوا نداشته اند (همان، ص40).
جماعت دوم بر اين باورند كه بى هيچ ترديدى مسيح در پى آموزش اخلاق و تقوا بود و از اين نگاه دريچه اى تازه به روى مردم متعصب دوران خود باز كرد، ولى هرگز نمى توان مقررات تشريعىو ايجابى او را ناديده گرفت; دستورهايى كه آدمى در پرتو عمل به آنها، از احسان الهى برخوردار خواهد بود، احسانى كه از نگاه او تنها با رعايت اصول اخلاقى به چنگ نمى آيد بلكه عبادت نيز لازم است (همان،ص40). با اين همه، اين جماعت با تمام تأكيدى كه بر شريعتمدار بودن آموزه هاى مسيح دارند، معتقدند كه عنصر تشريع از ذاتيات آيين مسيح و جوهره رسالت مسيح به شمار نمى آيد. و به همين دليل، از مجموعه آنچه مسيح منادى آن است مى تواند جدا شود و به كنارى نهاده شود بى آن كه به مجموعه تعاليم اش خللى وارد آيد. آنان مى گويند كه: «شريعت يكى از آموزه هاى مسيح هست ولى به سان اخلاق و تقوا، از ذاتيات آنها شمرده نمى شود.» (همان، ص40).
ديدگاه سوم تقابلى جدى و آشكار با آنچه در تعريف نظريه نخست ذكر شد، دارد و ادعايى فراتر از آنچه در ديدگاه دوم آمد مطرح مى كند. اين جماعت بر اين باورند كه شريعت مانند اخلاق و تقوا از اصول اوليه و ذاتيات آموزه هاى مسيح است و قابل احترام. اين دسته در بيان عقيده خود گاه چنان از در زياده روى وارد شده اند كه ادعا مى كنند كه بناى اخلاق بر شريعت استوار است; چندان كه گاه براى شريعت اهميتى بيش از اخلاق بيان مى دارند (همان، 41). بى آن كه خود را گرفتار سرگردانى در گزينش رأى اين مفسران و الاهيدانان مسيحى كنيم و بى آن كه چشم بسته تأويل هاى آنان را بپذيريم ـ كه گاه چندان قابل پذيرش و تأييد نيست ـ لازم است با مراجعه مستقيم به آنچه از مسيح در عهد جديد، بهويژه در اناجيل همديد، نقل شده براى اين پرسش پاسخى مناسب ارائه دهيم. اما پيش از هر چيز ذكر چند نكته را لازم مى دانم:
يكم: براى ما مسلمانان كه قرآن را يك مجموعه پيوسته و يك واحدِ كامل مى دانيم، توجه به اين نكته لازم است كه در مسيحيت چنين باورى درباره كتاب مقدس (عهد جديد يا عهدين) وجود ندارد. آنان معتقدند اين كتاب مجموعه اى است از كتب و رسائل مختلف كه هر كدام را نويسنده اى خاص نوشته است و در عين حال باور دارند كه «واضع اين كتاب خداوند است و اوست كه حقيقت اين كتاب را به صورت وحى و الهام به كاتبانى از نوع انسان الهام كرده است» (ميشل، كلام مسيحى، ص43). بر اين اساس، تفاوت در نوشته هاى اين كتاب امرى طبيعى است و مسيحيان خود نيز آن را انكار نكرده اند. ياد آورى اين نكته از آن روى مهم است كه خواننده محترم با خواندن نكته دوم در شگفت نماند.
دوم: واقعيت آن است كه در مجموعه عهد جديد چهار رويكرد كاملا متمايز وجود دارد ( vol. 3, p. 85-89 B The Intetnational Standard Bibleromiley,) كه در حقيقت سير جدايى مسيحيت را از شريعت نشان مى دهد; البته در اينجا مدعى اختلاف در ميان اين رويكردها نيستيم; الف. شريعت در اناجيل; ب. شريعت در اعمال رسولان; ج. شريعت در رسائل پولس; د. شريعت در ساير نوشته هاى عهد جديد.
اين نوشته بر آن است تا رويكرد نخست را تحليل كند، رويكردى كه به مسيح متعلق است، و بيشتر به مسيحيت اوليه برمى گردد. اين رويكرد در اناجيل به ويژه اناجيل همديد (متى، مرقس و لوقا) طرح شده است.
سوم: واژه شريعت[4] كه با زيست اجتماعى و سياسى انسان ها در ارتباط است. تمايز ميان اين جنبه ها در كاركردهاى شريعت در اناجيل كاملا و به روشنى مشخص نيست و عموماً تمام شريعت موسوى مورد نظر است. البته در تفسير مفسران به اين تمايزها اشاره شده است ولى در خود عهد جديد به اين تفصيل پرداخته نشده است. با اين همه، گاه در اناجيل معانى خاصى از شريعت اراده شده است; مثلا در يوحنا 10:34 و 12:34 و نيز 15:25 مراد از اين كلمه كل عهد عتيق است نه صرف شريعت و نيز در لوقا 24:24 مراد از آن خصوص اسفار پنجگانه است (ibid, vol. 3, p. 85.).
چهارم: واژه شريعت به معناى شريعت موسوى (Nomos) در اناجيل چهارگانه، كاركرد متفاوتى دارد. اين واژه در انجيل متى هشت بار در انجيل لوقا نه بار و در انجيل يوحنا پانزده بار به كار رفته است و اما در سراسر انجيل مرقس حتى يكبار هم به كار نرفته است; گرچه از آن سخن گفته شده است (ibid., v.3, p. 85) و البته به لحاظ بحث نيز اين چهار انجيل به يك اندازه به آن نپرداخته اند و در سه انجيل نخست كه اصطلاحاً آنها را اناجيل همديد نام نهاده اند (متى، مرقس، لوقا) تأكيد بر شريعت فزون تر از انجيل چهارم (يوحنا) است و مباحث بيشترى درباره آن طرح شده است. از ميان اناجيل چهارگانه، انجيل متّى تأكيد بيشترى بر شريعت دارد و اين تأكيد چندان قوى است كه جماعتى از متكلمان مسيحى را بر آن داشته تا ادعا كنند كه انجيل متى براى تبليغ مسيحيت در ميان يهوديان نوشته شده است (فرانس، التفسير الحديث للكتاب المقدس، ص42). آنان بر اين باورند كه براى تبليغ مسيحيت و آموزه هاى مسيح در ميان بنى اسرائيل راهى جز نبود آن كه متّى در انجيل خود در پيش گرفت. به باور اينان، اين كتاب در اصل به زبان عبرى نوشته شده و بعدها به زبان يونانى برگردانده شده است (مبانى مسيحيت، ص40).
پس از ذكر اين چهار نكته به بيان شريعت از نگاه اناجيل چهارگانه كه در واقع بيانگر ديدگاه مسيح درباره شريعت است مى پردازيم. محورهاى كلى بحث از اين قرار است: 1. مسيح و تأكيد بر شريعت موسوى 2. مسيح و اصلاح شريعت موسوى 3. شريعت و رستگارى از نگاه مسيح.

1. مسيح و تأكيد بر شريعت موسوى;
 

ميزان اهتمام و تأكيد مسيح بر شريعت حضرت موسى در چهار انجيل يكسان نيست و گاه تفاوت هاى اندكى در نوع بيانات نقل شده از مسيح در اين اناجيل به چشم مى خورد; با اين حال برجسته ترين مطلبى كه به روشنى و بى هيچ تأويلى از كلمات مسيح در اين اناجيل قابل فهم و درك است، تأكيد و اصرار او بر شريعت موسوى است. او در نخستين بيانيه هاى تبليغى خود كه «به موعظه روى كوه» شهرت يافته، آشكارا اعلام مى كند: «گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل نمايم» (متى 5:17).
شكل ايراد اين موعظه و قرار گرفتن مسيح بر فراز كوه، يادآور شيوه گرفتن شريعت توسط موسى است و شايد گمان شود حالت مسيح، حالت بيان و اعلام يك شريعت تازه است (فرانس، التفسير الحديث لكتاب المقدس، ص42) و همان گونه كه موسى بر فراز كوه شريعت خود را از خداوند گرفت، مسيح نيز چنين كرده است; ولى بى ترديد اين جمله بدون كمترين نياز به تأويل و تفسير حكايت از آن دارد كه عيسى هرگز در مقام آوردن شريعتى تازه نبوده و نفى شريعت موسوى نبود و نمى خواست كه در اين عرصه به نوآورى دست زده و قانونِ عهد عتيق را باطل سازد يا حتى اندكى از سيطره و اهميت آن بكاهد (الفغالى، دراسات بيبليه، ج14، ص77). او در پايبندى خود به شريعت موسوى اعلام مى كند: «ليكن آسان تر است آسمان و زمين زايل شود از آن كه نقطه اى از تورات ساقط گردد.» (لوقا 16:17) و در ديگر بيان تاكيد مى كند: «زيرا هر آينه به شما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع گردد» (متى 5:18).
عيسى گاه چون يك فريسى تمام عيار در مقام موعظه بر آمده و ضمن بيان احكام تورات مردم را به انجام دادن اين احكام فرا مى خواند: «پس هر كس يكى از اين احكام كوچك ترين را بشكند و مردم را چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان كمترين شمرده مى شود; اما هر كس به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد» (متى 5:19) و در جايى ديگر و در پاسخ به پرسش جوانى كه از او راه رسيدن به زندگى ابدى را درخواست مى كند، مى گويد: «اگر بخواهى داخل در حيات ابدى بشوى احكام را نگاه دار. (و وقتى آن جوان با تعجب پرسيد:) بدو گفت كدام احكام را؟ عيسى گفت: قتل مكن، زنا مكن، دزدى مكن، شهادت دروغ مده، پدر و مادرت را حرمت دار و همسايه خود را مثل نفس خود دوست بدار (متى 19:16ـ19).
هر كس به اجمال عهد جديد را مطالعه كند، خواهد ديد كه مسيح با فرقه فريسيان كه مبلّغان احكام شرعى تورات بودند، مشاجرات فراوانى داشت. با اين هم، شگفت آور خواهد بود كه بدانيم مسيح در راه تأكيد بر احكام شرعى و شريعت تورات به ياران خود اعلام مى كند كه با همه اختلافى كه با فريسيان دارد، وقتى آنها يك فريسى را بر منبر موعظه و بيان احكام تشريعى موسى ديدند، بايد از آنچه او مى گويد اطاعت كنند: «آن گاه عيسى آن جماعت و شاگردان خود را خطاب كرده، گفت كاتبان و فريسيان بر كرسى موسى نشسته اند; پس آنچه به شما گويند نگاه داريد و به جاى آوريد» (متى 23:1ـ4) و جالب تر وقتى است كه به پيروانش توصيه مى كند كه در زمينه عمل به شريعت نه چون يك فريسى بلكه بيش از او به شريعت عمل كنند ( The international Bromily,standard Bible Encyclopedia P.85.) «ليكن مثل اعمال ايشان مكنيد زيرا مى گويند و نمى كنند» (متى 23:4).
علاوه بر اين آيات، آيات ديگرى نيز هست كه حكايتگر تأكيدهاى عيسى (علیه السّلام) بر شريعت موسوى است، اما جالب تر اين كه در كنار اين آيات، آياتى ديگر نيز وجود دارد كه در ترسيم چهره عيسى مسيح، اعتقاد و تقيّد عملى او به احكام را تشريعى شريعت موسوى را نشان مى دهند: «در روز اول عيد فطير كه در آن فصح را ذبح مى كردند، شاگردانش به وى گفتند مى خواهى كجا برويم و تدارك ببينيم تا فصح را بخورى. پس دو نفر از شاگردانش را فرستاد بر ايشان گفت به شهر برويد و شخصى با سبوى آب به شما خواهد برخورد از عقب وى رويد. و به هر جاى كه در آيد صاحب خانه را گوئيد استاد مى گويد مهمانخانه كجاست تا فصح را با شاگردان خود در آنجا صرف كنم. و او بالاخانه بزرگ و مفروش و آماده اى را به شما نشان مى دهد آنجا از بهر ما تدارك ببينيد» (مرقس; 14:12ـ15)
بر اساس آنچه گذشت و با توجه به اين مجموعه از آيات به روشنى مى توان دريافت كه «عيسى هرگز از حمايت شريعت دست نكشيد» (بولس، المعجم اللاهوتى، ص447) و با پذيرش جوهره قانون نشان داد كه در مقام عمل نيز به آن پايبند است (, vol. 5, p.191The Interprenter’s Bible).
در يكى از تفاسير عهد جديد درباره ميزان اهتمام عيسى به شريعت موسوى تفصيلى وارد شده است كه اشاره به آن خالى از فايده نيست. بر اساس اين تفسير و همان گونه كه پيش از اين ياد شد، شريعت موسوى داراى سه جنبه متفاوت است. جنبه نخست يعنى شريعت اخلاقى و يا بعد اخلاقى شريعت موسوى كه در ده فرمان جلوگر شده است، اوامرى هستند فارغ از زمان و مكان و هميشه جارى و لازم الاجرا خواهند بود. از اين روى عيسى مسيح اطاعت از اين فرمان ها را به همه سفارش، و خود نيز به آنها عمل كرد; اما ديگر جنبه اين شريعت، يعنى شريعت آيينى يا مناسكى و نيز شريعت مدنى و اجتماعى در زمان موسى و پيش از آمدن مسيح لازم الاجرا بوده، ولى از آن جا كه با وضعيت زمانى حضور عيسى سازگار و قابل انطباق نيست نه بر او و نه بر هيچ كس ديگرى واجب نيست و بر اين اساس مسيح نه تن دادن به اين احكام را سفارش مى كرد و نه خود به اين احكام عمل مى كرد. البته مسيح روح حاكم بر اين احكامِ منسوخ شده را پذيرفت و بر اساس آن رفتار كرد; مثلا در احكام آيينى، مسيح هميشه به جوهره سارى در اين احكام يعنى محبت پروردگار و پرستش او كه مبدأصدور اين احكام است،توجه داشت (تفسير تطبيقى عهد جديد،ص25). با اين همه، به اجراى صورت اين احكام اصرارى نداشت.
گرچه سفارش مسيح به احكام اخلاقى در اناجيل چهارگانه فزون تر از تأكيدى است كه او بر ساير احكام تشريعى يهود دارد، اما نمى توان به سادگى تفسير يادشده را پذيرفت; چون در مجموعه اين اناجيل گاه صحبت از تن دادن مسيح به احكام آيينى و غير آن نيز شده است، مانند آنچه از او درباره اعمال عيد فصح نقل شد.
تاريخ نيز مؤيد آن است كه جماعت اوليه مسيحى در سايه تأكيدات فراوان عيسى مسيح بر انجام اعمال تشريعى و التزام به شريعت موسوى و اعلام روشنى كه بر دوام و بقاى اين شريعت داشت، يك جماعت شريعت مدار بود و در التزام به انجام اعمال تشريعى تلاش فراوانى داشت (شبلى، مقارنة الاديان، ج 2، ص194). اين جماعت هرگز خود را از پيكره ملت يهود جدا ندانست و بر اين اعتقاد بود كه بخشى از بنى اسرائيل است و با آنها در انجام اعمال تشريعى مشاركت دارد و تنها تمايزش از ساير يهوديان اين است كه مسيحابودن عيسى را باور دارد (ويور، درآمدى بر مسيحيت، ص101). اين باور به آن حد پيش رفته بود كه مسيحيانِ نخستين، با عنوان «فرقه ناصرى» در شمار فرقه هاى يهودى قرار گرفتند (مبانى مسيحيت، ص40).

2. مسيح و اصلاح شريعت موسوى:
 

«شنيده ايد كه به اولين گفته شد… ليكن من به شما مى گويم …» اين عبارت در انجيل متى باب پنجم از آيات 21 به بعد بارها تكرار شده سرآغاز نوعى نونگرى عيسى به شريعت موسوى است. اين آيه ها، شاهد موضعگيرى تازه رفتارى كاملا متفاوت از آنچه پيش از آن از عيسى شنيده بوديم، است; موضعى كه پيش از اين از آن چنين ياد كرده بود: «نيامده ام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم» (متى 5:17). اين رويكرد رويكردى اصلاحى است كه در پرتو اين آيات و آيات ديگر ارائه مى شود.
موضع اصلاحى مسيح با پرسش هاى اساسى همراه است. نخست اين كه ضعفى كه اين كلام به دلالت التزامى به آن اشاره دارد چيست؟ دوم، مراد مسيح از اكمال و اتمام شريعت چيست و او چگونه و به چه وسيله اى مى خواهد نقص و ضعف شريعت را جبران كند؟

الف: ضعف شريعت موسوى از نگاه مسيح:
 

كاوش در اناجيل چهارگانه و توجه عميق به آموزه هاى عيسى آشكار مى كند كه از نگاه مسيح، شريعت موسوى با تمام خوبى هايش، براى رهانيدن آدمى و رستگارى او كافى نيست و رسيدن به او «ملكوت» آسمان ها تنها با التزام به شريعت موسوى به دست نمى آيد. او بر اين باور است كه انسان تنها با توقف بر شريعت و التزام به قواعد خشك آن نمى تواند به آنچه اراده خدا در قبال آدمى است دست يابد و «اشتباه است كه تورات را مو به مو اجرا كنيد و به خواسته هاى بزرگ تر خدا چشم ببنديد» (كارپنتر، خدايان و آدميان،ص87). او مى گويد: «واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه نعناع و شبت و زيره را عشر مى دهيد و اعظم احكام شريعت يعنى عدالت و رحمت و ايمان را ترك كرده ايد. مى بايست آنها را بجا آورده اين را نيز ترك نكرده باشيد» (متى: 23:23). او در جايى ديگر و در پاسخ به جوانى كه در پى راه يافتن به ملكوت آسمان ها و زندگى جاودانى است، مى گويد: «احكام را مى دانى، زنا مكن، قتل مكن، دزدى مكن، شهادت دروغ مده، دَغا ]=دغل بازى[ مكن، پدر و مادر خود را حرمت دار» (مرقس 10:18ـ19)، اما آن جوان قانع نگشته و با اعتراف به ناكافى بودن اين وصايا براى رسيدن به رستگارى مى گويد: «اى استاد اين همه را از طفوليت نگاه داشتم» (مرقس 10:20). با اين جمله كه گويا از خواست عيسى حكايت مى كند، عيسى به وى نگريسته او را محبت نموده و گفت: ترا يك چيز ناقص است; برو آنچه دارى بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجى خواهى يافت; آنگاه بيا و صليب را برداشته مرا پيروى كن» (مرقس 10:21).
اين گفتوگوى كوتاه عيسى با جوانى ثروتمند، آشكارا نشان دهنده آن است كه شريعت گرچه در نگاه عيسى و حتى آن جوان پرسشگر در رساندن آدمى به سعادت و رستگارى لازم است، ولى كافى نيست.
شريعت در نگاه مسيح نصاب خواستِ خدا از آدمى است و نه غايت و سقف آن; كمترين خواسته خدا است كه تنها به تصرفات رفتارى انسان مى پردازد نه به افكارى كه در پس اين رفتارها وجود دارد و آنها را جهت مى دهد (المرشد الى الكتاب المقدس، ص478). از نگاه او، تورات تنها درباره اعمال يهوديان قانون وضع كرده و نه افكار آنان و به همين دليل نبايد به آن بسنده كرد. به همين دليل است كه مى گويد: «گفته شده است هر كس كه مرتكب قتل شود محكوم به مرگ است; اما من مى گويم هر كس در قلب خود نسبت به برادر خويش خشمگين باشد سزاوار حكم شود» (متى 5:21). عيسى بر آن است تا با اين جمله اعلام كند كه در شريعت تورات گرچه صرفاً براى گناه قتل حكم آمده ولى فكر قتل و صفت خشم را نمى توان از نهى خالى دانست. از نگاه مسيح، اين جا جايى است كه نقص شريعت عيان مى شود. او به پيروان خود مى آموزد كه نمى توان نقص هاى اخلاقى را در پرده اعمال و آداب دينى پنهان ساخت (ياسپرس، همان، ص47) و هشدار مى دهد كه اگر مثل فريسيان باشند به ملكوت آسمان راه نخواهند يافت (رك: متى: 23) و براى رستگارى چيزى فراتر از قواعد خشك تشريعى و آنچه فريسيان مى كنند نياز است p. 80) The International Standard Bible Encyclopedia. (Bromiley,و به همين دليل است كه مى گويد: «زيرا به شما مى گويم تا عدالت شما بر عدالت كاتبان و فريسيان افزون نشود، به ملكوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد.» (متى 5:20). عدالت نه رفتارىِ صرف، بلكه روحيه و تفكرى است كه رفتار آدمى را سامان مى بخشد و در مسير عدل نگه مى دارد.
عيسى بر آن است تا اعلام كند كه انجام اعمال تشريعى نبايد آدمى را گرفتار عجب كند و به اين خيال خام اندازد كه هر آنچه خوبى است به جاى آورده و به رضايت الهى دست يافته است. او بر آن است تا بگويد كه «قواعد جزمى به تنهايى كافى نيست و معلوم نيست كه اطاعت كوركورانه از خدا و صرف اجراى شريعت و تن دادن به آن، نهايت خواست خدا باشد. تن دادن به شريعت خوب است ولى كافى نيست. بايد در موردى داورى كرد و سپس مشيت الهى را يافت و بر آن اساس رفتار كرد» (كارپنتر، عيسى، ص85). خلاصه اين كه او هرگز شريعت را نفى نكرد، ولى به كفايت آن براى رستگارى هم رأى نداد و به همين دليل معتقد بود كه در برابر ضرورت و لزوم پيروى از خداوند در ملكوت هر تكليفى هيچ است (ياسپرس، مسيح،ص48). با اين بيان روشن مى شود كه او در حقيقت قانون مطلق را مردود مى شمرد نه مطلق قانون را (كارپنتر، عيسى، ص21). در مجموع مى توان صفت شريعت را از نگاه مسيح در بى توجهى آن به افكار آدمى و ناكافى بودن آن در رساندن او به ملكوت دانست.

ب: مسيح و اكمال شريعت موسوى
 

پرسش دوم نيز پرسشى اساسى است: مسيح چگونه مى خواهد شريعت يادشده را كامل كند و اساساً مراد او از اكمال شريعت چيست؟
مفسران در پاسخ به اين پرسش بحث هاى گوناگونى را طرح كرده اند. با اين حال، هيچ مفسرى باور ندارد كه مسيح بر آن بود تا با افزودن حكم يا احكامى به شريعت موسوى آن را كامل كرده يا احكام تازه اى را به جاى احكام پيشين نشاند (الفغالى، دراسات بيبلية، ج1، ص240)، و البته اگر كسى به ضعفى از شريعت كه مسيح بدان اشاره دارد، توجه كند، در خواهد يافت كه افزودن حكم يا احكامى به مجموعه شريعت پيشين نمى تواند از ضعف آن بكاهد; چون مسيح ضعف شريعت را در اختصاص آن به رفتار بيرونى آدميان و بيگانگى اش از تفكراتى مى دانست كه در وراى اين افعال وجود داشته، اين افعال را پديد مى آوردند. اين ضعف با افزايش حكم يا فرمانى از همان سنخ قابل رفع نيست چون حكم جديد هم مثل احكام پيشين به رفتار آدمى توجه دارد.
برخى از مفسران معتقدند كه تكامل شريعت موسوى در شخصيت عيسى مسيح نهفته است، و هم او است كه كمال شريعت است )New Catholic Encyclopedia, vol. 8, P. 403(، بدان معنا كه مسيح و آمدن او تحقق وعده هاى تورات و پيامبران بنى اسرائيل است و به همين دليل، كمال آنهاست (بنكرتن، تفسير انجيل متى، ص74). البته اين تفسير هيچ مؤيدى در گفته هاى مسيح ندارد و مسيح نيز در هيچ كلامى خود را چنين معرفى نكرده است. البته اگر مكمّل بودن شخص مسيح براى شريعت بدان معنا باشد كه سيره عملى او مكمّل شريعت است، در اين صورت با اين گفته هاى مسيح تأييد خواهد شد: «بياييد نزد من اى تمام زحمت كشان و گرانباران و من شما را آرامى خواهم بخشيد. يوغ مرا بر خود گيريد و از من تعليم يابيد، زيرا حليم و افتاده دل مى باشم و در نفوس خود آرامى خواهيد يافت، زيرا يوغ من خفيف است و بار من سبك» (متى 11:28ـ30).
مسيح اين را به كسانى پيشنهاد مى كند كه خود اهل شريعت اند. تعبيرِ گرانباران اشاره به كسانى است كه بار گرانِ شريعت را بر دوش دارند. بر اين اساس، مسيح يوغ خود و پيروى از خود را به عنوان مكمل شريعت به آنها توصيه كرد و اين مى تواند به معناى مكمّل بودن مسيح براى شريعت باشد. The International Standard Bible (Bromiley,, P._86)Encyclopedia او در جايى ديگر و در برابر خواهش جوانِ ثروتمندى كه در پى حيات جاودانى است، ابتدا انجام تمام اعمال شرعى را سفارش مى كند و سپس مى افزايد «و بيا صليب را برداشته، مرا پيروى كن» (مرقس 10:21). اين عبارت نيز به روشنىِ عبارت پيشين، بر اين ادعاى مفسران دلالت دارد كه مسيح، خود، مكمّل شريعت است و البته اين پيروى و تكميل به معناى افزايش حكم يا احكامى بر شريعت نيست، بلكه مكمّل اطاعت حرفى از آن است; اطاعتى كه به فريسيان و كاتبان نسبت داده مى شد (متى 15: 1ـ9) و مكمل تأثير شريعت بر حوزه فكر و انديشه است (فرانس، التفسير الحديث للكتاب المقدس، ص43).
در مقابل اين تفسير، تكميل شريعت به دست عيسى مى تواند معناى ديگرى هم داشته باشد; معنايى كه در تفاسير عهد جديد به آن اشارات زيادى شده است و از نگاه نگارنده مى تواند بر تفسير نخست ترجيح داده شود. بر اساس اين تفسير، عيسى مسيح شعار تكميل شريعت را با ارائه رويكردى تازه نسبت به آن تحقق بخشيد New Catholic (, Vol. 8, P. 403Encyclopedia و نيز فرانس، التفسير الحديث لكتاب المقدس، ص42). او با نقد رويكرد متداول به شريعت و درك رايجى كه از آن وجود داشت، تلاش كرد تا جماعت بنى اسرائيل و پيروان خود را به فهمى تازه از شريعت فرا خواند و اين نوانديشى در فهم شريعت و نگاه تازه مسيح به جامعه معناى تكميل شريعت است.
فريسيان و كاتبان، دو فرقه مهم از جماعت بنى اسرائيل، نماينده تفكرى هستند كه مسيح در پى نقد آن است و به همين دليل اين دو فرقه از انتقادات او سهم بيشترى بردند. مسيح گاه آنان را متهم مى كرد كه ميل و خواست خود را بر احكام موسوى مقدّم داشته اند (متى 15: 3ـ6) و به همين دليل است كه مى گويد «هر نهالى كه پدر آسمانى من نكاشته است كنده شود» (متى 15:13) و گاه آنان را متهم مى كند كه صرفاً با زبان خود به احكام و شريعت موسوى پاى بندند نه با دل و جان خود، و به همين منظور به گفته اى از اشعيا استدلال مى كند كه «اين مردم با زبان خود به من احترام مى نهند اما دلشان از من دور است» (متى 15:8). گاه اين دو فرقه را به رياكارى متهم مى كند; رياكارانى كه «بيرون پياله و بشقاب را پاك مى كنند و از درون آلوده اند» (متى 23:25) و چون گورهاى سفيدشده اند كه بيرونشان نيكو است و در درون پر از آلودگى ها و نجاسات اند (متى 23:27). مسيح بر اين باور است كه آنان در تن دادن به شريعتِ جامع رفتار نكرده اند و به همين دليل به پاره اى از احكام تن مى دهند و شمارى ديگر را كه شايد از مهم ترين احكام باشد، به جاى نمى آورند. به همين دليل است كه «پشه را صافى مى كنند و عشر شويد و نعنا را مى دهند، ولى بزرگ ترين احكام الهى يا همان رحمت و عدالت را غافل مى شوند.» (متى 23:23). او در اين عبارات تند و صريح، و حملاتِ شديد به تلقى و قرائت فريسيان و كاتبان از شريعت، گام به گام در پى بيان رويكرد تازه اى به شريعت است، رويكردى كه سرانجام اين جماعت متعصب را نخست خشمگين كرد. براى درك رويكرد مسيح به شريعت بيش از هر چيز بهتر آن است كه به پاره اى از مسائل مورد مناقشه ميان او و فريسيان بپردازيم. اگرچه در لابلاى اين مشاجره ها مى توان فهميد كه آنچه مسيح از شريعت مى گويد و آنچه فريسيان و كاتبان مى فهمند چه تفاوتِ آشكارى دارد; با اين همه پس از اشاره به چند نمونه از موضوعات مورد مشاجره آشكارتر از رويكرد عيسى سخن خواهيم گفت.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد