يك متن و تاريخي رازآمیز(2)
يك متن و تاريخي رازآمیز(2)
مـترجم: مـجید منتظرمهدی
چند مسئلۀ مبهم در متن قرآن
جدا از مشکلاتی که منبعث از سنت نوشتاری اسلام است، عناصری درونمتنی نيز در قرآن هست که برای شرقشناسان ایجاد پرسش ميكند؛ برای مثال واژهها و عبارتهایی هستند که نه تنها برای متخصصان مدرن، بلکه برای دانشمندان قدیمی مسلمان نیز همیشه رازآمیز باقی ماندهاند. تفسیرهای (commentaires) این دانشمندان مسلمانِ قرون میانه همان اندازه که متعددند، متضاد هم هستند، تا جاییکه گاه این تضاد در آثار یک مؤلف نيز ديده ميشود. این تضادها نشان از تردیدها و یا حتی ناآگاهی محض و ساده دارد؛ برای مثال بررسي اصطلاح «الجزية عن يدٍ» (توبه: 29) از پژوهشهای اولیۀ فرانتس روزنتال (Franz Rosental) آغاز شده و تا بررسی دقیقی که اخیراً اُری روبین(Uri Rubin) انجام داده ادامه یافته است. در این میان مقالات کلود کهن (Claude Cahen)، مایکل م. برومن (Michael M. Bravmman) و میر ج. کیستر (Meir J. Kister) طي سالیان متمادی مجلۀ عربیکا (Arabica) را تبدیل به تریبون بحثهای عالمانه دربارۀ این اصطلاح کرده است. کلمة «إيلاف»در سورۀ قریش نیز توسط هریس برکلند(Harris Birkeland)، مایکل کوک، پاتریشیا کرونه و اُری روبین مورد بحث قرار گرفته است. دیوید پاورز (David Powers) کلمة «کلالة»(نساء: 12) را در نوشتههای متعددی بررسی کرده است. همچنین فرانتس روزنتال، رودی پارت (Rudi Paret) و ان ا. امبروس (Anne A. Ambros) و چند تن دیگر غریب و مشکل بودن کلمه «صمد» را در سورۀ اخلاص مطرح کردهاند. میتوان به این سیاهه ــ که کامل نخواهد شد ــ واژة «حنيف»، حروف مقطعه یا فواتح بعضی از سورهها و یا همینطور واژههایی چون «ابابيل»، «سجيل»، «قارعة»و«کوثر» را هم اضافه کرد.
پرسش اساسیای که باید از کسانی که با بحث جمعآوری و تکوین قرآن سر و کار دارند پرسید این است که به چه دلایلی دانشمندان مسلمان از گذشتة بسیار دور، چند دهه پس از رحلت پیامبر(ص)، معنای این واژگان، اصطلاحات و حروف اسرارآمیز مقطعه را نمیدانستند (و حتی هنوز هم نمیدانند)؟ مایکل کوک این ایده را مطرح میکند که معنای برخی کلمات قرآن از قبل از نگارش، یعنی چند دهه پس از رحلت پیامبر(ص)، دیگر در دسترس نبودهاند و بسیاری از اصطلاحات موجود در متن قرآن، به دلایلی، دیگر در آن زمان استفاده نمیشدند (کوک،2000: 137-138).
گسست دیگری هم در حوزۀ فقه هست. یُسف شاخت در اثر سترگش با نام ریشههای فقه اسلامی(Origins of Muhammadan Jurisprudence)اعلام کرد بخش عمدۀ حقوق اسلامیاي که ما از قرن دوم هجری میشناسیم غیرقرآنی است. در ادامه، جان برتن با تحقیقاتش روی قوانین ارث، حقوق بیوگان یا سنگسار زانی، دیوید پاورز با نوشتههایش دربارۀ حقوق ارث و یا جرالد هاوتینگ (Gerald Hawting) با تحلیل مسئلۀ حقوق زنِ مُطَلّقه در دوران عده، نشان دادند که با گذشت کمتر از یک قرن از رحلت پیامبر(ص)، نه تنها بعضی از جنبههای مهم حقوقی اسلام (به قول شاخت) دیگر قرآنی نبودند که گاه ضدقرآنی هم بودند. در تمام مواردِ بررسیشده، برداشت کلی این است که ظاهر قرآن و یا سخنان منتسب به پیامبر(ص) مورد غفلت قرار گرفته و یا عمل به آنها ترک شده بود. چرا؟ ممکن است دلیلش مثلاً جمعآوری دیرهنگام و عدم اتفاق نظر در مورد قرآن باشد و يا ممکن است کاملاً به دلیل اتکای بیش از حد به رأی ــ نظر شخصی فقیه ــ باشد؛ رأی و نظری که برآمده از قرآن نبوده است. این مسئله همچنان بدون پاسخ مانده است.
این پرسشها و گسستگی، که تا به حال جوابی که به اندازۀ کافی قانعکننده باشد برایشان یافت نشده است، زیربنای گرایش کلانانتقادي را تشکیل میدهند. در اینجا بررسی تزهای رادیکالترین و بیشک معروفترین نمایندۀ این گرایش، جان ونزبرو، خالی از فایده نیست (ونزبرو،1977؛ همان، 1987). از نظر او قرآن نه ریشه در شبهجزیرة عرب دارد و نه حتی در اسلام. [به نظر او] در واقع، اعراب جامعۀ دینی جديدي ایجاد نکردند بلکه سرزمین مادریشان را به قصد جهانگشایی ترک کردند. بعد از فتوحات و خارج از شبهجزيره بود که یک «محیط فرقهای» در خاورمیانه، بهخصوص عراق، يافتند و با بازنویسی تاریخشان و کاملاً عربی کردنِ آن، به تدريج به سازگاری با این «محیط» و سازگار کردن محیط با روش خودشان پرداختند. با در نظر گرفتن این مسئله، قرآن از میان منابع متعدد و در فرایندی پدید آمده است که واعظان مردمی (قاص و جمع آن قُصّاص) در آن نقش اول را بازی میکردند: وعظ مردمی همان قدر که ابزار انتقال بوده، ابزار شرح و تفسیر سخنان پیامبر(ص) هم بوده است؛ و این شرح و تفسیر بهشدت متأثر از محیط فرقهای بوده است. با توجه به اینکه کتاب مقدس مسلمانان ریشه در آبشخورهای متعدد و گونهگونی دارد، به هیچ وجه نمیتوان به آن جدای از این آبشخورها نگریست. تثبیت متن آنچنان با تأخیر صورت گرفت که نمیتوان متن نهایی آن را پیش از سال 180 هجری، دوران ابتدایی حکومت عباسی، تاریخگذاری کرد.
با وجود اینکه استدلالهای ونزبرو غالباً محکم و بلیغ هستند، اما نظرش در باب تاریخ تثبیت نسخۀ نهایی قرآن دیگر قابل دفاع به نظر نمیرسد. جدا از دلایلی که تا به حال مطرح شده است، با در نظر گرفتن ادلۀ دیگر دانشها مثل کدیکولوژی(Codico lagie)، باستانشناسی و کتیبهشناسی هم این تاریخگذاری قابل دفاع نیست: علاوه بر نسخۀ صنعاء، پارههای خربة المرد (در شبهجزیره) نشان از یک متن تثبیتشده در پایان دورۀ اموی دارد. این پارهها حاوی آیههای 102 به بعد سورۀ آلعمران هستند که آدولف گرومان (Adolf Grohmann) آنها را کشف و میرکیستر تحلیلشان كرده است. به نظر هایندز و سکوت (Sakkout) «پاپیروس نوبیانی» (Papyrus nubien) مربوط به سال 148 هجری نیز مؤید نظر اخیر است؛ اين سند حاوی دو نقل قول از قرآن است که با جملۀ «قال الله عزّ و جلّ في كتابه» آغاز میشوند. گواه دیگر، سکههای کشفشدۀ مربوط به دورۀ اموی هستند که پاتریشیا کرونه و مارتین هایندز آنها را مورد مطالعه قرار دادند. بر روی این سکهها از حضرت محمد(ص) با عنوان فرستادۀ خداوند نام برده شده و چند نقل قول هم از قرآن آمده است. گزارشهای مربوط به جمع نظاممند قرآن در زمان خلافت ابوبکر در منابع قدیمی مانند الردة و الفتوح منسوب به سیف بنعمر (و. 184)، الجامع نوشتۀ عبدالله بنوهب (و. 197)، مسندطیالسی و یا کتاب فضائل القرآن اثر ابوعبید القاسم بنالسلام (و. 224) آمده است. هارالد موتسکی در آخرین اثرش به گونهای قانعکننده نشان میدهد که تقریباً تمام این گزارشها از طریق دانشمند و محدث مشهور، ابنشهاب زهری (و. 124)، به دست ما رسیدهاند (موتسکی،2001: 22-29). اين مطالب دوباره ما را به تاریخی برمیگردانند که مینگانا از آن دفاع میکرد، یعنی دوران اولیۀ حکومت اموی. این تاریخ بسیار قدیمی است؛ اما به هر صورت، چند دهه بعد از سومین خلیفه است؛ چند دههای که چند قرن به شمار میآیند، زیرا در میان این دو دوره پیامدهای عظیم جنگهای داخلی و نتایج فتوحات بزرگ و برقآسا، تاریخ و ذهنیت مسلمانان متقدم را زیر و رو کرد.
تردید و تضاد در منابع اسلامی
سنت نوشتاري اسلامي نيز، مانند پژوهشهاي غربي دربارة تاريخ و متن قرآن، حاوي حوزههايي مبهم و تضادهایي پنهان ولي معنادار است. اين مطالب نشان از آن دارند كه نگارش نهايي قرآن ديرتر از آن زماني صورت گرفته است كه سنت اسلامي نهایتاً مطمح نظر دارد.
بر اساس رايجترين روايت در سنت اسلامي و اقوال مشهور، بعد از رحلت پيامبر(ص) هيچ مصحف كاملي كه به تأييد آن حضرت(ص) رسیده باشد وجود نداشته است. گزيدههاي كوتاه و بلند نوشتهشده بر روی انواع مختلف اشيا نزد اصحاب نگهداري ميشده است. اولين بار ابوبكر به پيشنهاد عمر، جانشين آيندهاش، تصميم به جمع و مقابلة مصاحف به سرپرستي زيد بنثابت گرفت. زيد در آغاز مردد بود. جمع و مقابله منجر به تدوين يك نسخه شد كه در سنت به آن «ما بين الدفتين» گفته شده است. بعد از فوت عمر اين نسخه در ميان خانوادة او باقي ماند. حفصه، يكي از زنان پيامبر(ص) و دختر عمر، آن را به ارث برد. بهجز اين مصحف، مصاحف ديگري هم وجود داشتند كه شايان توجه بودند. معروفترين اين مصاحف متعلق به علي بنابيطالب(ع)، ابيبنكعب، عبدالله بنمسعود و يا ابوموسي اشعري بودند. خليفۀ سوم، بر اساس پيشنهاد فرماندۀ مشهورش حذيفه، تصميم گرفت نسخهاي نهايي و رسمي از متن قرآن آماده سازد: المصحف الإمام (به معناي الگو) يا المصحف العثماني. اين وظيفه به زيد بنثابت واگذار شد تا با كمك انجمني از قريشيان (عجيب اينكه منابع در مورد تعداد و هويتشان اتفاق نظر ندارند) اين كار را سامان دهد. در تدوین اين مصحفْ از مصحفی که نزد حفصه بود استفاده کردند. سپس عثمان اين نسخۀ مقابلهشده را رسمي و اجباري اعلام كرد و آن را به شهرهاي بزرگ امپراتوري اسلامي فرستاد تا همهجا بهعنوان الگوي مرجع مورد استفاده قرار گيرد. خلیفه در آخر براي تكميل كارش دستور داد كه همۀ مصاحف دیگر را از بين ببرند. چند قرن طول كشيد تا اين نسخۀ نهايي بهعنوان «متن مقبول» (textus receptus)مورد پذيرش عموم مسلمانان قرار گيرد.
اختلاف دربارۀ ماهيت و انتقال متن
در قدم اول، پژوهشهاي فقه اللغوي نشان ميدهند که مهمترين اصطلاحات تحقيق ما در زمانهاي بسيار دور نيز به نظر گنگ و دو پهلو بودهاند. اول از همه خود واژۀ «قرآن»است كه گاه به سخنان پيامبر(ص) اطلاق ميشده است. در چند منبع به نظر ميرسد كه قرآن اسم عام است و به تمام گفتههای پیامبر(ص) اطلاق ميشده است. بر اساس سخني كه ابنسعد از سلمه الجرمي صحابي نقل کرده است، او «قرآنهاي بسياري (قرآناً كثيراً) از محمد[ص]» دربارۀ احكام نماز (الصلوة)جمع كرده است[4] (ابنسعد، 1985: 7/89-90). به نظر ميرسد تفاوتِ روشن ميان حديث و قرآن متأخر باشد؛ مثلاً در مكتوبي كه منسوب به پيشواي شيعيان زيدي، زيد بنعلي، است، دو حديث با عبارت «محمد[ص] گفت» شروع ميشود كه محتوايشان با اندکی تغييراتِ ناشی از سبك، در آیۀ 56 سورۀ مائده و آيۀ 24 سورۀ انبیاء دیده ميشوند. برعكس اين مصداق، در آيۀ چهارم سورۀ انبياء قرائت يك كلمه بين «قَالَ» و «قُل» است و ميان مفسران اختلاف شديدي وجود دارد كه اين كلام پيامبر است يا دستور خداوند. آلفرد لويي دو پرمار (Alfred-Louis de Prémare) با توجه به خطبة موسوم به خطبة الوداع ــ كه پيامبر(ص) كمي پيش از رحلتش ايراد كرده بود ــ نمونۀ معتبر ديگري از عدم تمايز ميان حديث و قرآن در آغاز اسلام را بررسی کرده است. بخشهایي از اين خطبه، مخصوصاً جاهايي كه مربوط به زنان و ماههاي حرام است، با اندک تفاوتهایی در قرآن موجودند (دو پرمار،2001: 301-310). آخرين مورد نيز پدیدة غریب احاديث قدسي است كه از سوي خداوند هستند اما در سنت به پيامبر(ص) نسبت داده شده و نهایتاً در قرآن هم نيامدهاند.
پرمار همينطور به مشكلبودن ريشۀ «جمع» در اصطلاح رايج «جمع القرآن»(2002: 283-284)اشاره ميكند. اين ريشه معني «جمع كردن» و «گرد آوردن» را در بردارد؛ ولي بسياري از فرهنگنويسان مسلمان تأكيد كردهاند كه ممکن است معني «حفظ كردن» و «به ذهن سپردن» را هم بدهد؛ براي اين معناي دوم فعل معيني (حفظ) وجود دارد. همچنين در روايات متعددي نقل شده است كه قرآن ابتدا «در سينههاي مردمان جمع شده» ــ يعني آن را حفظ كردهاند ــ و سپس توسط تني چند از صحابه جمع (گردآوری) شده است. به نظر ميرسد كه ابهام موجود در فعل «جمع» عمدي است و ريشة آنْ تلاش براي فرار از تضادهاي بسيار آشكاري است كه در روايات مربوط به جمعآوري قرآن وجود دارد و يا آنکه براي پنهان كردن كشمكشهايي است كه حول اين موضوع ميان گرايشهاي مختلف دينیـسياسي بالا گرفته بود. حضرت علي(ع) نيز كمي بعد از رحلت پيامبر(ص) گفته بود كه تمام قرآن را در مصحفي جمع كرده است. حال آنكه ابنابيداوود كه اين روايت را در كتابش المصاحف نقل كرده است بلافاصله ميگويد كه منظور علی(ع) از عبارت «جمعت القرآن كله»اين است كه «من تمام قرآن را از حفظ هستم» (1937: 10). همينطور مشكل آنجا بيشتر ميشود كه خود قرآن ميگويد: «إنّ علينا جمعَه و قرآنَه» (قیامت: 17). در اینجا گوینده کیست و واژههای«جمع» و «قرآن» دقیقاً چه معنایی دارند؟ مفسران در اين مورد اتفاق نظر ندارند.
يك نكتۀ مبهم ديگر: در روايات متعددي نقل شده است زماني كه ابوبكر و عمر زيد را مأمور نگارش قرآن كردند، او ابتدا از اين تصميم عصباني شده بود: «شما ميخواهيد كاري كنيد كه خود پيامبر نكرد؟». آيا پيامبر(ص) هم ميخواست كه قرآن نيز مانند شعر به شكل روايت شفاهي باقي بماند؟ اگر اين طور باشد كارهاي پدر ادموند بك (Edmond Beck) اهمیت خاصی مییابند. او اولين كسي بود كه به شباهت بسيار اولين قرّاء قرآن با روات كهن شعر عربي در دوران پيش از اسلام اشاره کرد. اين رواتْ ناقلين شعر، خصوصاً به شکل شفاهي، بودند. حال آنكه براي اين روات تغييرات اساسياي كه ما در خوانش شعرها مشاهده ميكنيم نه تنها عيب شمرده نميشد بلكه مطلوب هم بود؛ زيرا به آنها اجازة اصلاح شعر را ميداد. به نظر ادموند بك همواره بايد اين احتمال را در نظر گرفت كه قرّاء اوليه از طريق فعاليتي كه تا ميانۀ قرن دوم داشتند، اختلاف قرائات را امتيازي براي بهبود زبان قرآن در نظر میگرفتند؛ البته اين تغييرات در نسخههاي مختلف بسيار جزئي بوده است. از اينجاست كه شايد اين حديث منسوب به پيامبر(ص) در ستايش از قرّاء اوليه درست باشد: «در مصحف، اصطلاحات لهجهاي وجود دارد؛ ولي عرب آنها را تصحيح ميكند». بنا بر روايت طبري كساني كه شديداً به عثمان بابت رسمي كردن مصحفش اعتراض كردند قرّاء و متخصصان زبان عربي بودند: «قرآن بسیار بود. تو همه را كنار گذاشتي جز يكي را.» (طبری، 1879-1901: 1/2952). همينطور انعكاسي از اين اعتراضات را ميتوان در سخني منسوب به عبدالله بنعمر، چهرۀ برجستۀ قرّاء، دید كه در منابع متعدد و به صورتهاي مختلف آمده است؛ آنگاه که به عثمان ميگويد:«اجازه نده كسی بگويد كه تمام قرآن را در اختيار دارد. از كجا بدانيم اين تمام قرآن است؟ بسياري چيزها از قرآن براي هميشه از بين رفته است [قد ذهب منه قرآنٌ كثيرٌ]».
متون ديگري هم به حذف بخشهايي از قرآن و همچنين به اضافات اشاره كردهاند. اول حذفيات: ابوعبيد القاسم بنسلام در فضائل القرآن به تعدادي از «سانسورهاي» روي داده در متن قرآن اشاره كرده است كه مربوط به زمان قبل از خلافت عثمان هستند. دو سورۀ كوتاه «الحفد» و «الخلع»آخرالامر در نسخۀ نهايي جاي نگرفتند. اين دو سوره در مصحف ابيابنكعب و پارههاي كوتاه منسوب به مصحف حضرت علي(ع) و عمر موجودند. اين اتفاق براي چند آيه هم افتاده است ـ به خصوص آية رجم و همينطور عبارت: «و لو كان لابن آدم واديان من ذهب لاتبغى لهما ثالثاً و لايملأ بطن آدم إلاّ التراب و يتوب الله على من تاب»(اگر فرزند آدم دو درّه از طلا میداشت، باز درّه سومی طلب میکرد. تنها خاک شکم فرزند آدم را خواهد انباشت. خداوند به سوی آنکه به او باز گردد باز ميگردد). تا قرن چهارم بسیاری از شيعيان اعلام ميكردند كه نسخۀ رسمي قرآن نسخهاي است كه بسیار سانسور شده و وحي حقيقي منزل بر پيامبر(ص) در آن تحريف شده است. به علاوه آنان در منابعشان قرائاتي را هم كه در مصحف عثماني نيامده بود ذكر ميكردند. همينطور، بسياري از قسمتهايی که از نسخۀ نهايي حذف شده، جداگانه در تاریخ قرآن نولدكه (1909-1938: 1/234-261) نقل شدهاند. در مورد اضافات نيز، گروه خاصي از خوارج، عجارده، و نیز بعضي از معتزليها معتقد بودند سورۀ «يوسف» جعلي است و بعداً به وحي حقيقيِ منزل بر پيامبر(ص) اضافه شده است. علاوه بر اينها، ابنمسعود معتقد بود كه اولين سوره و همچنين دو سورۀ آخر مصحف رسمي جزو ادعیه هستند و نمیتوان آنها را در شمار وحي قرآني دانست. دست آخر، بر اساس گزارش منابع بسيار قديمي، بسياري از علمای ديگر ــ که اهل تسنن هم قبولشان دارند ــ صحت مصحف رسمي را زير سؤال بردند (مدرسی،1993). چنانكه گذشت، «محافظان درستباوری»متأخرتر اينگونه اطلاعات را مسكوت گذاشتهاند.
پينوشتها:
[4]. میدانیم قرآنی که اکنون در اختیار ماست بسیار کم در مورد نماز سخن گفته است.
منبع:www.urd.ac.ir
ادامه دارد…
/ج