ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (2)
ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (2)
نظريه ابومسلم در باره ناسخ و منسوخ
از نظريات مهم و برجسته ابومسلم عقيده او در مورد نسخ آيات قرآن است. در بسياري از كتب مربوط به علم اصول و تفسير قرآن، ذيل مبحث نسخ، نام ابو مسلم به عنوان كسي كه اجماع علما را در اين مورد خرق و نقض كرده، جلب توجه مي كند. امّا بايد گفت آن منابع در باره نظر دقيق وي در مورد نسخ، رأي ثابتي ندارند. گروهي گفتهاند وي مطلقا منكر وقوع نسخ بوده اگر چه آن را عقلاً جايز مي شمرده است (آمدي، 3/106؛ ابن حاجب، 154) و برخي گفتهاند كه نظر او انكار وقوع نسخ در يك شريعت بوده است (ابن اميرالحاج، 3/44)، و عدهاي گفتهاند اين نظريات از يك فرد مسلمانِ عالمِ صاحبِ تأليفات فراوان دور از انتظار است (عبدالعزيز بخاري، 3/157)؛ زيرا نسخ شرايع يهود و مسيحيت توسط شريعت اسلام و نسخ بسياري از احكام مانند تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه از مسلّمات دين است (ابن امير الحاج، 3/45)، همين امر موجب ابراز نظرهاي تندي در باره ابومسلم گشته تا جايي كه گروهي گفتهاند: اگر صحّت انتساب اين سخنان به وي ثابت شود، بايد گفت كه وي كاملاً نسبت به شريعت محمّدي جاهل بودهاست (شوكاني، 162)، اما به نظر مي رسد سخن آن دسته كه ابومسلم را فقط منكر وقوع نسخ در آيات قرآن ـ و نه به طور مطلق ـ دانستهاند صحيحتر باشد.
بيضاوي مي نويسد: نسخ برخي از آيات قرآن با آيه ديگر جايز است، اما ابومسلم آن را نپذيرفته و مثلاً مي گويد؛ «متاعا ِاليَ الحَوْلِ» [بقره/ 240] با آيه.«يتربَّصْنَ بأنْفُسِهِنَّ أرْبَعَةَ أشْهُرٍ و عَشْرا» [بقره / 236] نسخ نشده است. يا در مورد آيه تقديم صدقه پيش از نجواي با رسول خدا (ص) [مجادله / 12 و 13] گفته نسخي در كار نيست، بلكه به علت زوال سبب ـ كه تشخيص منافق از غير منافق بود ـ زايل گشته است (منهاج الوصول ، 104). ديگران گفتهاند به عقيده ابو مسلم اگر در قرآن نسخ وجود داشته باشد، در واقع باطل بدان راه يافته و اين امر، مخالف نص آيه شريفه «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»(فصلت / 42) است (ابن امير الحاج، 3/44؛ أسنوي، 2/30).
گروهي در صدد رفع اختلاف ميان ابومسلم و جمهور علما در اين مورد برآمده و گفتهاند كه نزاع او با ديگران نزاع لفظي است و در واقع ابومسلم منكر نسخ نبوده، بلكه او تنها آن را «تخصيص» يا «تأويل» خوانده [ـ چنان كه علاّمه قاسمي هم ياد آور شده است ( 1/32) ـ [و اعتقاد داشته كه حكم منسوخ حكمي موقت و محدود است كه با ورود ناسخ، مدت آن بسر ميآيد (ابن امير الحاج، 3/45). بهرحال داوري در اين باره مشكل است، اين اندازه مي توان گفت كه ابومسلم مي كوشيده تا اثبات كند بسياري از آياتي كه در باره آنها ادعاي نسخ شده اصلاً مشمول عنوان نسخ نيستند؛ از جمله تعطيل برخي از آنها ناشي از زوال سبب و برخي ديگر مربوط به عدم تمكّن مؤمنين است. محتمل است رأي ابو مسلم در باره نسخ، عكس العملي در برابر نظر افراطي گروهي از علما بوده باشد كه بسياري از آيات قرآن را ـ كه جمع ميان آنها به نحوي از انحاء همچون «تخصيص»[يا تقييد] و جز آن ممكن است ـ در رديف آيات ناسخ و منسوخ آوردهاند (شريف العمري، 99).
برخي عقيده دارند كه پيش از ابو مسلم اصفهاني، عموم دانشمندان در پذيرش ورود نسخ در كتاب خداوند هر گز ترديد به خود راه نمي دادند و به سادگي آن را جايز مي شمردند، بلكه دسته اي نيز در مورد ناسخ و منسوخ، سخت غلو مي كردند. اما هنگامي كه ابو مسلم نظر خود را در اين باره ابراز كرد، چون اهل تحقيق بود و آيات تصريح شده به نسخ را ديده بود، بطور كامل و تفصيلي نسخ را منكر نشد، بلكه فقط اقسامي از آن را كه گمان مي كرد با اين فرموده خداي تعالي :« لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» [فصّلت / 42 [در تعارض هستند باطل شمرد و در نتيجه ترجيح داد به خاطر خودداري از ابطال يك حكم قرآني، نسخ را تخصيص بخواند (صبحي صالح، 262). نيز عدهاي گفته اند ابومسلم در عدم پذيرش نسخ تكرو و نخستين كسي بود كه با شجاعت، نسخ در قرآن كريم را انكار كرد و كوشيد كه با توفيق و جمع ميان آيات، آنها را به گونه اي تأويل و توجيه نمايد، به همين علت مورد رشك و حسد ديگران قرار گرفت ( دكتر مصطفي زيد، 1/268 ـ 269).
ابو مسلم و تناسب آيات
زركشي گفته است: اولين كسي كه در بغداد علم مناسبت را اظهار نمود و ما از كس ديگري نشنيده بوديم، امام شيخ ابوبكر نيشابوري (م : 324ق) است. وي برعلماي بغداد طعن مي زد كه چرا از اين علم آگاه نيستند (البرهان،1/36). ابو مسلم اصفهاني نيز كه معاصر ابوبكر نيشابوري بوده، از جمله علماي انگشت شماري است كه در خلال تفسير قرآن، تناسب آيات را مورد توجه و عنايت قرار داده است،به دليل آن كه مي بينيم مرحوم طبرسي در مجمع البيان، اقوال بسياري در زمينه وجه اتصال آيهاي به آيه يا آيات ديگر در بخش «النظم»از وي نقل مي كند. در تفسير فخر رازي هم گاه از اين گونه اقوال به چشم مي خورد.
اين مطلب نشانگر آن است كه ابو مسلم درك ارتباط آيات را امر مهمي تلقي ميكرد و آن را وسيلهاي براي شناخت دقيق معاني و تفسير آيات قرآن مي شناخت. در اينجا به نمونه هايي از نظرات وي در اين زمينه اشاره مي شود:
1) ذيل آيه: « تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض…(بقره / 253) ابو مسلم به تفصيل در باره وجه اتصال اين آيه با آيات ما قبل، سخن گفته است(مفاتيح الغيب، 6/208).
2) در وجه ارتباط آيه : للّه ما في السموات و ما في الارض (بقره / 284) با آيه ما قبل آن، ابو مسلم گفته: «انه لمّا قال: والله بكلّ شيءٍ عليم، أتبعه بأنه لا يخفي عليه شيء لان له ملك السموات والارض» (مجمع البيان، 2/401) سخن وي در تفسير فخر رازي مشروحتر است (7/133).
3) آيه:« ءانَّ ربك للذّين هاجروا من بعد ما فُتِنوا ثم جاهدوا و صبروا…»(نحل / 110) در مورد ارتباط اين آيه با چند آيه قبل [106] از ابو مسلم چنين نقل شده است: «اتّصلت هذه الآية بقوله « ءالاّ مَن ُءاكرِهَ و قلبه مطمئن بالايمان» فبيّن سبحانه حالَهم بعد ما تخلّصوا من المشركين و هاجروا و جاهدوا» (مجمع البيان، 6/388).
4) در باره وجه اتصال سوره قدر با سوره علق ابو مسلم چنين گفته است: «لمّا أمره بقراءة القرآن في تلك السورة، بين في هذه السورة ، أنّ ءانزاله في ليلة القدر»(مجمع البيان، 10/517). چون ارائه كليه موارد، سخن را به درازا مي كشاند از اينرو بقيه آيات به صورت فهرست ارائه مي گردد:
ـ آل عمران / 121، (مجمع ، 2/495) به صورت مشروح در (مفاتيح، 8/217)، در ارتباط با آيه 13.
– آل عمران / 128، در ارتباط با آيه 126 (مجمع ، 2/500)
– ال عمران / 152، در ارتباط با آيه 151 (مفاتيح، 9/34).
– اعراف / 188، در اتصال به آيه پيشين ( مجمع،4/507 ).
– انفال / 17، در ارتباط با آيه پيشين (مجمع، 4 / 530)
– توبه / 117، در ارتباط با آيه 112 (مجمع، 5/80).
– هود / 109، در ارتباط با آيات پيشين [25 به بعد] (مجمع، 5/191).
– رعد / 8، در اتصال به آيه 6 (مجمع، 6/281).
– رعد / 26، در ارتباط با آيه ما قبل و ما بعد (مجمع، 6/292).
– ابراهيم / 47، در اتصال به ما قبل و ما بعد(مجمع، 6/326).
– حجر / 23 و 24، در اتصال به ما قبل (مجمع، 6/334).
– زمر / 22 و 23، وجه اتصال آيه 22 به آيه 21، و آيه 23 به آيه 18 (مجمع، 8/496).
ابو مسلم و شعر
هدف از طرح عنوان فوق، اين نيست كه ابو مسلم شاعري حرفهاي به معناي دقيق آن بوده، بلكه اين قدر هست كه در آثار و كتب تراجم، ابياتي به وي نسبت دادهاند. با بررسي اين ابيات ميتوان ادعا كرد كه ابو مسلم در سرودن شعر تبحّر داشته است.
در منابع گزارش كردهاند كه وي به عربي و فارسي شعر مي سرود (حاج آقا بزرگ، 5/44؛ ابن نديم، 225). برخي از آنها نوشتهاند كه وي شعر داشته است (زر كلي ، 6/50، به نقل دارالكتب، الملحق الاول، 8) و برخي از او با عنوان «شاعر» ياد كردهاند (كحاّله، 9/97). البته در منابع مورد مراجعه نگارنده، شعر فارسي از او ديده نشد، اما چند بيت از اشعار فارسي او را با ترجمه عربي ثبت كردهاند. گزارش شده كه ابو مسلم اصفهاني خطاب به ابوالأشعث قمي ابياتي به فارسي گفته كه عربي آن چنين است:
والعيش في أيامه الزّهر يا للشبّاب و غصنه النضر
و ءامنتُ فيه حوادث الدهر لَوْدام لي عهد المتاع به
و هو النذير بآخر العُمر لكنّه لي معقب هرما
و در باره ابوالمعمّر گفته است:
عنّي مقالة طبّ غير ذي خَطَل هل أنت مبلغ هذا القائد البطل
فأنت في رمي قلبي من بني ثُعَل ءان كنتُ أخطأ قرطاسا عمدتُ له
(ياقوت، 5/240؛ صفدي، 2/244)
نيز چنين سروده است:
يفرّج عني أويجدّد لي صبرا و قد كنت أرجوأنه حين يَلْتَحي
تحول لي البلوي بواحدة عشرا فلمّا الْتحي و اسودّ عارض وجهه
(صفدي، همانجا؛ قس : بغيةالوعاة، 1/59)
نقل است كه ابومسلم، زماني به خانه برادرش احمدبن بحر[در قم]وارد شد، در حضور وي كتابچهاي يافت كه در پشت آن اشعار«نصربن سيّار» ثبت شده بود، شعر نصر اين است:
و يوشك أن يكون له ضرام أري خلل الرّماد و ميض جمر
و انّ الحرب يقدمه الكلام و أن النّار بالّزندينِ توري
أأيقاظ ُاميّة أم نيام؟ أقول من التعجب ليت شعري
و ابو مسلم در پاسخ شعر نصربن سيّار نوشت: لها في كل منزلة شعاعُ أري نارا تشبّ بكلّ وادٍ
وأضحت و هي آمنةٌ رتاعُ و قدرقدت بنوالعباس عنها
لتدفع حين ليس له دفاع كمارقدت ُاميَّة ثم هبّت
(ياقوت، همانجا).آثاردر منابع متقدم و كتب تراجم، آثاري به ابو مسلم اصفهاني نسبت داده شده كه هيچ كدام از آنها در حال حاضر در دسترس نيست، از جمله: 1 . تفسير جامع التأويل لمحكم التنزيل، كه ابو مسلم آن را بر اساس عقايد معتزله تأليف كرده (عادل نويهض، 2/498؛ حاجي خليفه، 1/538) و توسط شيخ طوسي در مقدمه تفسير تبيان بسيار ستوده شده است. اين تفسير آنگونه كه گفتهاند در 14 يا 20 مجلد بوده است (بروكلمان، 4/18)؛ نيز برخي آن را بر طبق بعضي اخبار 27 جزءگزارش كردهاند (گولدزيهر، 135) كه البته اين قولي است شاذّ. گروهي تفسير جامع التأويل را مهمترين اثر ابومسلم معرفي كردهاند (صبحي صالح، 262).
2 . مجموعه رسائل (ابن نديم، همانجا؛ ياقوت، 5/239).
3 . الناسخ والمنسوخ (ياقوت، همانجا)، اين كتاب ظاهرا در موضوع ناسخ و منسوخ قرآن است ، اما حاجي خليفه در كشف الظنون (2 / ق 1920) تحت عنوان «ناسخ الحديث و منسوخه» بعد از ذكر نام عدهاي از علما در پايان ميگويد: و محمدبن بحر اصفهاني متوفاي 322 ه•• كتابي در اين باره تأليف كرده است.
4 . كتاب في النحو (سيوطي، بغية، 1/59؛ ياقوت، همانجا).
پي نوشت ها :
1 . ابن حجر در لسان الميزان (5/89) علاوه براينكه كنيه او را ابوسلمه ضبط كرده، تاريخ وفاتش را به جاي 322، 372ق آورده است، ليكن مرحوم قزويني معتقد است كه اين تصحيف ناپسندي بيش نيست (نك••: ايرج افشار، 7/55؛ قس: مصطفي زيد، 1/267).
2- نك•• : امام فخر رازي، 8/43، ذيل آيه 41 آل عمران؛ و 6/80، ذيل آيه 224 بقره؛ و 6/169 و 170، ذيل آيه 240 بقره ؛ و 7/211، ذيل آيه 14 آل عمران ؛ و 13/157، ذيل آيه 113 انعام؛ و 30/215، ذيل آيه 1 تا 3 سوره قيامه.
3. نك•• : نظر او در باره آيه 31 سوره نساء و طعن قاضي عبدالجبار نسبت به سخن وي و دفاع امام فخر رازي اشعري از او (مفاتيح الغيب، 10/78).
منابع:
آمدي، سيف الدين علي بن محمد، الإحكام في اصول الأحكام، به كوشش ابراهيم عجوز، بيروت، 1405ق/ 1985م.
بروكلمان، كارل، تاريخ الادب العربي، مصر، 1975م.
زرزور، عدنان، الحاكم الجُشمي و منهجه في تفسيرالقرآن، بيروت، 1391 ق / 1978م.
صفدي، خليل، الوافي بالوفيات، بيروت، 1394 ق / 1974م.
گلدزيهر، اگناس، مذاهب التفسيرالاسلامي، تحقيق عبدالحليم نجّار، مصر، 1374 ق / 1955م.
مصطفي زيد، النسخ في القرآن الكريم، بيروت، 1383 ق / 1963م.
بيضاوي، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول الي علم الاصول، دمشق: 1989م.
حاج خليفه، مصطفي بن عبدالله، كشف الظنون، استانبول، 1360 ق / 1941م.
حجتي، سيدمحمد باقر، سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو، تهران، بنيادقرآن، 1360 ش.
خوئي، سيدابوالقاسم ، البيان في تفسيرالقرآن، نجف، 1377 ق / 1957م.
دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، جزء ششم، تهران، مركزدائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1373ش.
ذهبي، محمدحسين، التفسيروالمفسرون، مصر، 1409 ق / 1989م.
رازي، ابوالفتوح، روض الجنان وروح الجنان، به كوشش علي اكبر غفاري، تهران، 1382ق.
رازي، امام فخرالدين، مفاتيح الغيب (تفسيركبير)، اُفست قم.
ياقوت، معجم الأدباء، بيروت، 1411 ق / 1991م.
آقا بزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعة، بدون تاريخ.
ابن مرتضي، احمدبن يحيي، طبقات المعتزلة، بيروت، 1380 ق / 1961م.
ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، بيروت، 1390 ق / 1971م.
ابن حاجب، عثمان بن عمرو، منتهي الوصول و الأمل، بيروت، 1405 ق / 1985م.
ابن امير الحاج، محمد بن محمد، التقرير والتحبير، بيروت، 1403 ق / 1983م.
سزگين، فؤاد، تاريخ التراث العربي، قم، كتابخانه نجفي مرعشي، 1412ق.
زركلي، خيرالدين، الأعلام، بيروت، 1986م.
زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر 1317ق / 1959م.
أسنوي، جمال الدين عبدالرحيم بن حسن، نهايةالسؤل في شرح منهاج الوصول در حاشيه التقرير والتحبيرابن اميرالحاج.
اسلامي، محمد جعفر، ترجمه شرح كتاب الناسخ والمنسوخ ابن متّوج، تهران، بنياد علوماسلامي، 1360 ش .
ابن نديم، الفهرست، ترجمه رضا تجدّد، چاپخانه بانك بازرگاني، 1346ش.
ابن مرتضي، احمدبن يحيي، طبقات المعتزلة، بيروت، 1380 ق / 1961م.
نويهض، عادل، معجم المفسرين، بيروت، 1409ق / 1988م.
كرماني، محمود بن حمزه، البرهان في متشابه القرآن، تحقيق احمد عزالدين و عبدالله خلف الله، بيروت، 1411 ق / 1991م.
كحّاله، عمر رضا، معجم المؤلفين، بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1376ه•• /1957م.
قمي، حسن بن محمد، تاريخ قم، به كوشش جلالالدين حسيني تهراني، تهران، 1361ش.
قزويني، محمد، يادداشتهاي قزويني، به كوشش ايرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1344ش.
قاضي عبدالجّبار بن احمد، طبقات المعتزله، فضل الاعتزال، به كوشش فؤادسيّد، تونس، 1406 ق / 1986م.
قاسمي،جمال الدين، محاسن التأويل،بيروت، 1390 ق / 1971م.
عبدالعزيزبخاري، كشفالأسرار، چاپ تركيه، بدون تاريخ.
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، تهران، اسلاميه، 1373 ق.
صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، بيروت، 1388 ق / 1968م.
شوكاني، محمدبن علي، ارشادالفحول، مصر، 1349ق.
شريف العمري، ناديه، النسخ في در اسات الأصوليين، بيروت، 1405 ق / 1985م.
سيوطي، جلال الدين، بُغية الوعاة، بيروت،1399 ق/ 1979م.
سيد مرتضي، عليبن حسين، الأمالي، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، مصر، 1317 ق / 1954م.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372