اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي (1)
اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي (1)
نويسنده در نهايت به اين نتيجه ميرسد كه هر يك از مذاهب اسلامي بايد در مقابل آراي مذاهب ديگر از خود انعطاف نشان دهد تا اجتهاد در فروع فقهي و اختلاف آرا؛ خود راهي براي تقريب بين مذاهب به شمار آيد؛ نه اين كه هر مذهبي با اصرار بر حق بودن خود، زمينه تكفير و تضييق مذاهب ديگر و در نتيجه تفرقه بين مذاهب را فراهم آورد.
مقدمه
سپاس خداوند جهانيان را و درود و سلام بر سرور ما محمد سرور اولين و آخرين. يكي از رحمتهاي خداوند متعال اين است كه از فرزندان اين امت چراغهاي هدايت و كشتيهاي نجات قرار داد تا راهنماي امت به خير و راه رستگاري باشند، قرآن را تفسير كنند، سنت را برايشان تشريح نمايند و احكام شرعي را برايشان از آيات قرآني و احاديث شريف استنباط نمايند. از اين راه مكاتب فقهي به وجود آمد و مذاهب اسلامي متعدد گرديد كه هر مذهبي براي خود برنامهاي و هر مكتبي و هر مجتهدي روشي دارد. ولي همگان متفقاند كه منظور و هدف يكي است و آن تلاش براي دسترسي به حكم ارجح و ارائه آن به مسلمانان براي اجراي شريعت خدا و اجراي احكام او است. قانونگذار يكي است و او خداي سبحان و متعال است، منبع يكي است و آن وحي (قرآن و سنت) است و تبليغ كننده يكي است و او پيامبر اسلام محمد صلياللهعليهوآله است. امام بصيري چه نيكو گفته است:
غرفا من البحر او رشفاً من الديم و كلهم من رسول الله ملتمس
همگي از رسول الله ملتمساند، براي رفع عطش از آب دريا يا از آب باران مينوشند.
اين اجتهاد شرعي و آن مدارس فقهي با برنامهها و ديدگاههاي متفاوت، براي ما ثروت فقهي رسا و بزرگي به ميراث گذاشتهاند كه امت مسلمان ميتواند به آن افتخار نمايد و علماي خود را گرامي بدارد. از اين رو بايد از آن، راهي براي نزديكي به يكديگر قرار دهيم چنان كه در شكلگيري خود، اصل همين مطلب بوده است و نه برخوردي كه برخي از پيروان نادان مذاهب دنبال ترسيم آناند تا اجتهاد فقهي را به منبع نيرويي براي امت و ميدان افتخاري براي فرزندان خود تبديل نمايند. دسترسي به چنين هدفي تنها با درك اين حقيقت از سوي همه پيروان مذاهب و مكاتب فقهي ممكن است كه اجتهاد فقهي دروازهاي از دروازههاي وحدت اسلامي است و نه روزنهاي از روزنههاي تفرقه و پراكندگي.
با توجه به دادههايي كه اشاره كردم اين موضوع را زير عنوان «اجتهاد فقهي و تقريب مذاهب اسلامي» انتخاب نموده و آن را در چهار محور زير بحث و بررسي ميكنم:
الف ـ ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن
ب ـ وحي الهي و انديشه بشري
ج ـ رابطه موجود ميان پيروان مذاهب فقهي
د ـ اجتهاد فقهي راهي براي تقريب و نه ابزاري براي برخورد
اميد زيادي دارم كه بتوانم اين موضوع را ارائه كنم و با توجه به اهميت شرعي كه دارد آن را مورد بررسي قرار دهم. هدف ما رضاي خداوند است.
الف ـ ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن
علماي اصول ميگويند: اجتهاد به معناي تلاش و بررسي ممكن براي دسترسي به احكام شرعي است از راه استنباط از يك دليل مفصل از ادله شرعي (ابوزهره، 1377: 356؛ خلاف، 1408: 222 و زيدان، 1405: 401).
چنانچه اجتهاد به معناي تلاش براي شناخت حكم خداوند متعال در يك امر طبق ضوابط و اصولي باشد كه علماي امت آن را مشخص كردهاند، شايسته است كه توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال، از راه اجراي واجبات و پرهيز از محرمات او باشد.
ولي با توجه به اختلافها و توانهاي فكري و روشهاي درك استنباطي كه ميان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوتهاي آنها در توجه به مشاغل دنيوي كه مانع ميشود همگي اين وظيفه را يكسان و به نحو احسن انجام دهند، يكي از رحمتهاي خدا به بندگان خود اين بود كه به آنها اجازه داد تا از كساني كه توان انجام چنين كاري دارند پيروي نمايند. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل: 43)؛ چنانچه نميدانيد از دانايان سوءال كنيد». بدين ترتيب اجتهاد براي مردم يك واجب كفايي گرديد، بدين معنا كه اگر كساني توان انجام اين كار را به اندازهاي داشته باشد كه نياز مردم در بصيرت به احكام دين خود رفع گردد، در آن صورت مسوءليت اين واجب اجتهادي از ديگران برطرف خواهد شد. چنان چه اجتهاد براي هر زمان و مكاني براي شناختن شريعت خداوند متعال و پيروي از كتاب و سنت باشد كه خداوند متعال آن دو را به عنوان دو منبع اساسي براي قانونگذاري قرار داده است، زمان ما از هر زمان ديگري به چنين چيزي نيازمندتر خواهد بود و اين نياز مربوط به مسائل بزرگ و رويدادهاي تازهاي است كه آيات قرآني يا حديث نبوي به آن اشارهاي نكرده است. اين مسئله به برنامهاي جديد جهت استنباط احكام فقهي از قرآن سنت و حل و فصل مسائل مستحدثه نياز خواهد داشت.
با توجه به مسائل ياد شده، وجود گروهي از علما و مجتهدان در هر زمان لازم است، چون هر زماني مسائل تازه خود را دارد كه در گذشته وجود نداشته است و مسلمانان نياز دارند تا حكم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند و راه دسترسي به چنين احكاميهمان اجتهاد و استنباط آنها و به كارگيري انديشه است. از اين رو اگر زماني مجتهداني نباشند كه توجه و تلاش خود را معطوف احكام شريعت و جزئيات آن نمايند، در آن صورت همه مسلمانان در معصيت تقصير در اين مهم گرفتار خواهند شد و اين معصيت تنها با حضور اين گروه از علما در صحنه كه داراي توان اجتهاد در استنباط احكام از منابع باشند، از دوش آنها برداشته خواهد شد.
با آن كه جهاد در راه خدا مهمترين فريضه خداوند بر بندگانش باشد و آنها را به انجام آن ملزم نموده و عاليترين جايگاه اين دين است، خداوند متعال به تني چند از مردم اجازه داده است تا از رفتن به جهاد جهت تفقه در دين كه استنباط احكام دين از متون كتاب يعني قرآن و سنت پيامبر است، خودرداري نمايند. خداوند متعال ميگويد: «وَ ما كانَ الْمُوءْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ (توبه: 122)؛ شايسته نيست همه موءمنان رهسپار جنگ شوند كه اگر نفري چند از آنها در دين تفقّه نكنند از اين مهم باز ميمانند». شكي نيست كه اين مسئله واضحترين دليل بر اين مطلب است كه اجتهاد و فهم احكام ديني همچون جهاد بر مسلمانان واجب است ولي جنبه كفايي دارد؛ بدين معنا كه كافي است كه تني چند از مردم به آن اقدام كنند تا مرجعي كافي براي عموم مردم براي حل پاسخگويي به مسائل فقهيشان شوند.
اما موضوع اجتهاد، متن قرآن يا سنت پيامبر است و به آن مربوط بوده و تابع و در جستوجوي آن است، چون اجتهاد در يك مسئله از مسائل دين به معناي روشن شدن ميزان صحت و اثبات متن مورد نظر يا آشكار نمودن معني و دلالتهاي آن است كه در حالت دوم ميزان عام يا خاص بودن متن، اطلاق يا تقييد و ميزان قرار گرفتن در معرض تأويل و علت حكم، مد نظر قرار ميگيرد.
شافعي رحمهالله در اين باره ميگويد: «هيچ كس به هيچ نحو حق ندارد درباره حلال و يا حرام بودن چيزي سخن بگويد مگر از روي دانايي كه برخاسته از كتاب خداوند يعني قرآن يا سنت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله يا اجماع و يا قياس باشد» (الشافعي، 1358: 39) و معلوم است كه هر يك از اجماع و قياس، اثري از آثار متن ميباشند و تكيهگاهشان و استواريشان به متن خواهد بود.
از اين رو براي انديشه بشري جايز نيست كه فراتر از مرز متن و مدلولهاي آن از راه اجتهاد پيش برود، چون در صورت تخطي حكم شريعت ابطال و به قدسيت آن تجاوز خواهد شد. شاطبي اين حقيقت را با دقت ماهرانهاي توضيح داده است. وي تأكيد ميكند كه براي عقل بشر جايز نيست فراتر از وحي و متن پيش برود، و اگر چنين چيزي براي عقل جايز بود در آن صورت ميتوانست از مأخذ نقل يعني متن را تخطي نمايد و ابطال شريعت با عقل جايز ميشد كه چنين چيزي محال است.
توضيح اين كه شريعت عبارت است از محدود كردن مكلفان با نقلي كه از خدا و رسول او به ما رسيده و مرزي از كردهها و گفتهها و اعتقادهاي آنها را تعيين كردهاست و چنانچه جايز باشد كه عقل از يكي از آن مرزها تخطي كند و آن را ناديده بگيرد در آن صورت ميتواند همه مرزها را ناديده بگيرد، چون آن چيزي كه براي يك مسئله ثابت شود براي ديگر مسائل نيز ثابت ميشود… و چنين چيزي را هيچكس جايز نميداند (شاطبي، بيتا: 1/88). در همين راستا شيخ خضري بيك ياد آور شدهاست كه مجتهد بايد توان استنباط علتهاي احكام از متون خاص و عام را داشته باشد و بايد اصول كلي را كه شرع اسلامي بر آن استوار گرديدهاست بداند تا براي او همچون شاهدان عدل نسبت به آنچه از علتها در وقايع جزئي استنباط مينمايد باشند (الخضري بيك، 1405: 368).
بي ترديد تاكنون هيچ يك از مجتهدان امت اسلامي از جمله علماي گذشته، مطلبي بر خلاف متن كتاب خدا و سنت پيامبر صلياللهعليهوآله نگفتهاند و آنها بيش از ديگران نسبت بهاين مطلب بر حذر ميباشند. حتي در استنباط احكام الهي، با هم به طور عمد اختلاف نميورزند تا جايي كه در صورت بروز اختلاف نظر، يكي از آنها نظر خود را براي موافقت با نظر ديگري يا در احترام به نظر مخالف، ناديده ميگيرد. از اين رو اگر گذشتگان امت و همه پيشوايان اسلاميدر راه رسيدن به حق و تحقق مقاصد شرع اسلامي با هم اختلاف روش داشتهاند، اين اختلاف ناشي از درك و فهم كتاب و سنت بوده كه خداوند به آنها داده بود؛ به ويژه در بخشهايي كه احتمال اختلاف در مسائل اجتهاد و استدلال در آن وجود داشته، و اين اختلاف آنها به منظور مخالفت با يكديگر و يا تخطئه يكديگر نبوده است. از اين رو اختلاف ناشي از فهم و مستند به ضوابط مربوط به جستوجوي حقيقت يا عدم تعمد مخالفت، هيچگاه به نزاع ميان آنها يا ايجاد شكاف در وحدت مسلمانان منجر نميشده است.
بدين ترتيب اهميت اجتهاد در زندگي امت روشن ميشود و به عنوان يك حركت هميشگي است كه مسلمانان را به احكام شرعي مربوط به رويدادها و مسائل جديد در زندگيشان رهنمون ميباشد، به گونهاي كه فقه اسلاميبه انجماد نخواهد رسيد و به رويدادهاي معاصر اكتفا نخواهد كرد بلكه نقش پيشتاز خود را در ارائه فرمولهاي فقهي شرعي براي نيازهاي زندگي مردم خود ايفا مينمايد.
ب ـ وحي الهي و انديشه بشري
متلازم بودن وحي الهي با انديشه بشري در زمينه قانونگذاري اسلامي مجموعهاي از مسائل را براي ما مطرح مينمايد كه بايد به آن توجه نمود و به سوءالهايي كه در اين زمينه مطرح ميشود پاسخ داد.
اين مسائل و سوءالها به قرار زيرند:
آيا انديشه بشر (اجتهاد) ميتواند جايگاه وحي الهي را در قانونگذاري اسلامي داشته باشد يا اينكه جايگاه ديگري دارد؟
دقيقتر بگوييم آيا انديشه بشر همان قدسيتو عصمتي را دارد كهاسلام براي وحي الهي قائلاست؟
و چنان چه وحي الهي مقدس و معصوم آن را انكار يا رد كرد، انديشه بشر در اين ضوابط و مفاهيم چه جايگاهي خواهد داشت؟
براي پاسخ به اين سوءالها و يافتن نظر اسلام در اين باره ابتدا بايد مفهوم وحي الهي و انديشه بشري و دليلهاي هر يك از آنها و زمينههاي قانونگذاري را كه هر يك از اين دو طرف فراهم مينمايد مشخص نماييم. از اين رو ميگوييم:
وحي عبارت است از اعلام خداوند متعال داير بر اختيار يكي از بندگان خود به عنوان پيامبري از جانب خود كه همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستي و بشر را با روش محرمانهاي كه براي بشر معمول نيست، به وي منتقل مينمايد (البدري، 1404: 50).
اما جايگاه وحي در قانونگذاري اسلامي آن است كه ايمان به وحي ضرورت دين است و انكار يا رد آن جايز نيست. در انواع علم و معرفت و هدايتي كه پيامبر از راه وحي دريافت مينمايد، شك و ترديد جايز نيست، چون از جمله موادي است كه خداوند به بندگان خود دستور داده است به آن ايمان آورند.
بنابراين، اين قانونگذاري، قانونگذاري مقدسي است كه از خطا و اشتباه مصونيت دارد و ناديده گرفتن يا انكار آن جايز نيست و فكر و انديشه در آن راهي ندارد. از اين رو اين قاعده فقهي در اين زمينه وجود دارد كه: «لا مساغ للاجتهاد في مورد النص» (المجددي، 1407: 108، قاعده 260) بدين معنا كه دليلي در مورد متن و در مسائل قطعي، دليلي بر اجتهاد وجود ندارد (شوكاني، 1412: 418) و بر مسلمانها واجب است كه به طور قطعي و بدون ترديد و ابراز نظر يا اجتهاد به هر آن چه از راه وحي به پيامبر رسيده است ايمان آورند. قرآن كريم در چندين آيه بهاين مطلب اشاره مينمايد از جمله: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ؛ و نيز يك قرآن به زبان عربي به تو وحي كردهايم تا شهر مكه و اطراف آن را به وسيله آن به روز رستاخيز كه شكي در آن نيست هشدار دهي كه در آن يك گروه از آنها در بهشت و گروه ديگر در جهنم خواند بود».
نيز اين گفته خداوند متعال: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لاَ الإِْيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (شوري: 52)؛ و همچنين روحي از امر ما به تو وحي كردهايم تو پيش از اين نه ميدانستي كتاب چيست و نه ميدانستي ايمان چيست. ولي ما آن را نوري قرار دادهايم كه با آن بندگاني كه مأمور ميداريم هدايت كنيم و تو مردم را به راه راست راهنمايي ميكني».
يا اين گفته خداوند متعال: «وَ ما كانَ لِمُوءْمِنٍ وَ لا مُوءْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (الاحزاب: 36)؛ هيچ مرد و زن موءمني را چنان چه خداوند و پيامبر او آنها را به كاري فرمان دهند، اختياري نيست». بنابراين وحي الزام آور به كتاب خدا و سنت پيامبر در ميان ديگر منابع قانونگذاري اسلامي محدود ميشود.
اما انديشه بشر آن شرحها و تفسيرهايي كه در صدد است مسائلي از وحي الهي را بر مبناي ضوابط اجتهادي مشخص براي ما بيان كند و بسياري از مكاتب و مذاهب فقهي گوناگون را براي ما به ارمغان آورد.
آنها همه دستاوردهاي انديشه مسلمانان را از زمان بعثت پيامبر صلياللهعليهوآله تا به امروز در زمينههاي معارف مربوط به خداوند متعال و هستي و انسان در بر دارند و اجتهادهاي عقل بشر، تفسير آن معارف عمومي را در چارچوب اصول عقيده و شريعت و رفتار و انديشه بشري و وحي الهي نشان ميدهد، بي آن كه خط فاصلي ميان اصول ثابت اسلاميكه كتاب و سنت است و انديشه به دست آمده از آن و از تفسيرها و اجتهادهايي كه مربوط به آن است، وجود داشته باشد.
آري بايد خاستگاه انديشه اسلاميكه منظور ما است ضوابط اسلام باشد، با وجود اين موضعهاي اجتهادي علما و انديشمندان اسلام آن را تشكيل ميدهد. از اين رو كساني كه بهاين بخش توجه دارند بايد جدايي تعيين كننده موجود ميان او و پايههاي ثابتي را كه برخاسته از وحي الهي يعني كتاب و سنت است، درك نمايند.
1ـ حجت بودن انديشه
حجيت انديشه بشري و دلايلي كه بر آن استوار است عبارتاند از:
1ـ1ـ انديشيدن در قرآن كريم
از آن جايي كه انديشه مهمترين مظهر وجود انسان است و آن را خداوند متعال به منظور تمايز او از جهان حيوان آفريده است، او را جانشين خود در زمين قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نمود تا مسئوليت خود را از راه انديشه تحقق بخشد. خداوند متعال در اين باره ميفرمايد: «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِْنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (احزاب: 72)؛ ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها پيشنهاد كرديم. آنها از پذيرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت. انسان ستمكاري بود غرق در ناداني».
بنابراين انديشيدن، فطرت خدا در آفرينش او است و اسلام كه دين فطرت است انديشيدن را رد نميكند بلكه خواهان اعمال آن و عدم تعطيلي نيروي آن و فراهم كردن زمينه گسترده براي آن است.
چيزي كه اين مسئله را تأييد ميكند اين است كه هيچ كتاب آسماني يا غير آسماني همچون قرآن وجود ندارد كه دعوت به انديشيدن بنمايد و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به كار گيرد و از نيروي انديشه خود بهره بگيرد و او را به اعمال آن تشويق كرده باشد. بسياري از آيات قرآني خواهان تفكر عميق در نشانههاي اين هستي و زندگي و انسان است (عبدالحميد، بيتا: 1)، از جملهاين گفته خداوند: «إِنَّ فِي ذلِكَ لآَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (رعد: 4)؛ در آن نشانههايي است براي مردميكه بينديشند» و اين گفته خداوند: «وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ (آل عمران: 191)؛ در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند و ميگويند پروردگارا اينها را باطل نيافريدهاي. تو از هر گونه عيب و نقص پاك و منزهي ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار».
يا اين گفته خداوند: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الإِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَي الأَْرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (الغاشيه: 17ـ21)؛ آيا نميبينند كه شتر چگونه آفريده شد و آسمانها چگونه بر افراشته شد و كوهها چگونه نصب گرديده و زمين به چه سان هموار شده. آنها را بياد بياور چرا كه تو ياد آورندهاي» و اين گفته خداوند متعال: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24). همه اين آيههاي قرآني و بسياري ديگر، دعوت صريح قرآن كريم از بشر است براي انديشيدن و بررسي پديدههاي هستي و تفكر در نشانههاي اين دين جهت رسيدن به هدفي كه خداوند متعال با ارسال پيامبران و وارد آوردن شريعتها بر آنان در نظر داشته است. در عين حال اقرار و تأكيد بر صحت جنبش فكر بشر دارد تا زماني كه بيرون از ضوابط وحي و هدايتهاي او نباشد.
2ـ1ـ انديشيدن در سنت پيامبر صلياللهعليهوآله
با نگاه به آن چه در سنت از رسول اكرم صلياللهعليهوآله رسيده است، درمييابيم كه سمت و سوي قرآن در دعوت به انديشيدن و تفكر، زندگي عملي است. طي آن اصحاب خود ـ رضوان الله عليهم ـ و سپس آنها مسلمانان را به به كارگيري عقل و تفكر در امور زندگي تشويق نمودهاند، بيآن كه ميان زمينههاي قانونگذاري كه محدود به وحي است و ديگر زمينههايي كه انديشه بشر حق تصرف و حركت در آن را دارد، آميختگي ايجاد شود.
واضحترين چيزي كه در اين زمينه وارد گرديد اين است كه صحابه ـ رضوان الله عليهم ـ از رسول خدا پرسيدند كه فرمانهاي او به آنها آيا جزء وحي است يا نظر شخصي اوست؟ پيامبر به آنها پاسخ داد كه اينها اجتهاد و نظر و انديشه او است در نتيجه آنها هم نظرهاي خود را به وي ارائه كردند و با او به انديشيدن پرداختند.
از جمله مسائلي كه در اين خصوص روي داد مشاوره حضرت با اصحاب خود اندكي پيش از نبرد بدر و پياده شدن رأي حباب بن منذر بود كه گفت: «يا رسول الله أرأيت هذا المنزل أ هو منزل انزلك الله، ليس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأي والحرب والمكيدة؟ قال بل هو الرأي والحرب¨ والمكيدة؟ قال: يا رسول الله فأن هذا ليس بمنزل فانهض بالناس حتي نأتي ادني ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه؛ اي رسول خدا اين منزل را كه ديدهايد آيا منزلي است كه خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پيش رفتن و يا عقب رفتن از آن را نداريم يا اين كه اين نظر و جنگ و مكر است؟ پيامبر پاسخ دادند اين نظر و جنگ و كيد است. سپس به پيامبر گفت اينجا محل فرود آمدن نيست مردم را به حركت در آور تا به نزديكترين مكاني كه به آب نزديك باشد برويم و پس از آن به ماوراي آن پيش ميرويم».
پيامبر صلياللهعليهوآله از اين بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأي اشاره داشتي» (البوطي، بيتا:169).
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله مسئله انديشه و اجتهاد و اظهار نظر را به جنگ يا به بخشهاي مادي محدود نكرد بلكه صحابه خود را به اجتهاد و انديشيدن حتي در امور مربوط به عبادت با اين شرط كه بيرون از حيطه وحي نباشد، تشويق نمود. از جمله وادار كردن صحابه به اجتهاد در اقامه نماز عصر يا به تأخير انداختن اقامه آن به هنگام رسيدن به سرزمينهاي قريظه بود؛ هنگامي كه به آنها گفت: «من كان سامعاً مطيعاً فلايصلين العصر الي في بني قريضة (السجستاني، بيتا: 3/303 و الشيباني، بيتا: 4/66)؛ كسي كه ميشنود و اطاعت مينمايد نماز عصر را فقط در محله بني قريظه اقامه نمايد».
معاذ بن جبل نيز ميگويد هنگامي كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله او را به عنوان قاضي به يمن اعزام كرد حضرت از او سوءال كرد چنان چه قضاوتي براي تو پيش بيايد چگونه قضاوت خواهيكرد؟ وي در پاسخ گفت: قضاوت من با كتاب خدا خواهد بود. پيامبر گفت: اگر پيدا نكردي؟ گفت: با سنت رسول خدا. گفت اگر موضوع را در كتاب و در سنت رسولالله پيدا نكردي؟ گفت با اجتهاد خودم قضاوت خواهم كرد و كوتاه نميآيم. آنگاه رسول خدا صلياللهعليهوآله دست بر سينه او زد و گفت: «الحمدلله الذي وفق رسول رسول الله لما يرضي رسول الله (همان)؛ خدا را شكر ميكنم كه رسول رسول خدا را به چيزي كه رسول خدا را راضي ميكند موفّق كرده است».
اين متون و نظاير آن از سنّت پيامبر صلياللهعليهوآله توجه حضرت به تفكر و اجتهاد و به كارگيري رأي را نشان ميدهد با اين شرط كه در دايره وحي الهي باشد و از آن بيرون نرود و اين مسئله نشان دهنده حجيت انديشه بشر از نظر اسلامياست.
3ـ1ـ فقها و انديشه بشري
علما و فقهاي امت از صحابه و تابعين و پيشوايان مجتهد، حقيقت انديشه بشري و جايگاه آن را درك كردهاند، به طوري كه اجتهاد و تفكر و به كارگيري نظر خود با رعايت شرع را اصلي از اصول شريعت قرار داده و براي آن از روشهاي زيادي همچون قياس و استحسان و تحقيق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و ديگر وجوه اجتهادي كه با ضوابط وحي منافات ندارد، استفاده نمودهاند. علماي اسلام در استفاده از اجتهاد و تفكر، تقريبا به مرز اجماع رسيدهاند. امام شافعي ميگويد: خداوند متعال به بندگان خود عقلهايي داده است كه با آن تفاوتها را دريابند و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدايت نموده است (الشافعي، بيتا: 501). ابن حزم در بحث خود درباره حجيت عقل و در پاسخ به كساني كه اعمال آن را باطل دانستهاند ميگويد: «ما نميگوييم هر معتقد به مذهبي در اعتقاد خود بر حق است يا هر استدلالي براي هر مذهبي پذيرفتني است. ولي معتقديم بعضي استدلالها چنان چه بهگونه مطلق مرتب باشد منجر به مذهب صحيحي ميشود همان گونه كه آن را بيان كردهايم و حكم آن را گفتهايم… استدلال چنان چه بر خلاف روش استدلال صحيح باشد ميتواند به مذهب فاسدي منجر شود.» (اندلسي، 1404: 1/17). اما ابن تيميه كساني را كه بر دلايل عقلي به طور مطلق اشكال ميگيرند تخطئه ميكند، چون آنها گمان ميكنند كه دلايل عقلي همان گفتههاي نو برخي از سخنوران و فلاسفه است (عبدالحميد، بيتا: 13).
بنابراين، اين راهنماييهاي فقيهان نشاندهنده وجود تفاوت ميان انديشه بشري غير پايبند به دستور كتاب و سنت و ميان انديشه بشري پايبند به آن متون الهي و نبوي است. پس آنچه مطابق كتاب و سنت باشد، اجتهاد پذيرفته شده است و شك و ترديدي نسبت به آن وجود ندارد و آن چه بيرون از دستور كتاب و سنت باشد از نظر شرعي اجتهادي مردود است كه نميتوان روي آن حساب كرد. لازم است در اين زمينه بررسي كوتاهي در قانونگذاري اسلاميانجام دهيم تا از دستاوردهاي انديشه اسلامي در اين زمينه آگاهي يابيم. ادامه دارد ….
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372