مبانى نظرى علم اخلاق از ديدگاه محقق نراقى (رحمه الله)
مبانى نظرى علم اخلاق از ديدگاه محقق نراقى (رحمه الله)
مبانى نظرى علم اخلاق از ديدگاه محقق نراقى (رحمت الله علیه)
تنها منبعى كه براى مطالعه مبانى نظرى علم اخلاق از ديدگاه مرحوم حاج ملا محمدمهدى ابن ابىذر نراقى (1209 ق)، مشهور به «محقق نراقى» در دسترس است، كتاب جامع السعادات او است. گر چه اين دانشمند فرهيخته و پركار در علوم و فنون متعددى همچون: فقه، اصول، فلسفه، رياضيات و هندسه، جبر و هيات، كتابهاى متعددى نگاشته است، ولى آنچه از وى در دانش اخلاق در دست است، (1) تنها كتاب گرانسنگ جامع السعادات است; هر چند در مواضعى از كتب فلسفى خود به مباحث «نفس» پرداخته است. (2)
اين كتاب چنان كه بسيارى از صاحبنظران معترفاند (3) – علىرغم برخى انتقادات – (4) همچنان از جاىگاهى بس والا در زمينه علم اخلاق برخوردار است.
اينك به بررسى چهارچوبهاى نظرى اخلاق بر مبناى كتاب جامع السعادات مىپردازيم: محقق نراقى پس از آنكه انسان را موجودى دو بعدى – بعد جسمانى و بعد روحانى – معرفى مىكند، دانش اخلاق را متكفل بيان تفاصيل امراض روح و شيوههاى معالجه اين امراض مىداند. مراد وى از امراض روح همان رذايل اخلاقى است كه اين امراض با تخليه نفس از رذايل و تحليه آن به فضايل معالجه مىشود. از آن جا كه نفس انسان، «مجرد» و تا ابد باقى است، پس اگر به صفات نيكو مزين باشد، تا ابد خوشبخت و اگر متخلق به اخلاق رذيله گردد و بر همان حال بماند، در عذاب و بدبختى جاودانه خواهد بود.
براى اصلاح نفس و قدم گذاشتن در راه تزكيه، ابتدا بايد نفس را از رذايل اخلاق پاك كرد تا فضايل در نفس راه يابند. از اين رو محقق نراقى با اشاره به اين اصل بيان مىدارد: «ثم ما لمتحصل التخلية، لمتحصل التحلية» . (5)
وى افرادى را كه فقط بر طاعات ظاهرى، مواظبت و مداومت دارند و به فكر خانهتكانى دل خويش از حسد، كبر، ريا و… نيستند، به گورى تشبيه مىكند كه ظاهرش آراسته و زيبا است و در باطنش مردارى گنديده قرار دارد.
جاىگاه دانش اخلاق
موضوع دانش اخلاق، نفس ناطقه انسانى است و از همين رو اين دانش، برترين علوم است; زيرا فضيلت هر علمى به شرف و برترى موضوع آن علم است و چون نفس انسان شريفترين موجود اين عالم است و لب و حقيقت انسان را «نفس» او تشكيل مىدهد، پس دانش اخلاق نيز شريفترين علوم خواهد بود.
نكته ديگر اين است كه از نظر محقق نراقى، دانش اخلاق علم نظرى صرف نيست; بلكه او اخلاق را «صناعت» مىداند و بر جنبه عملى آن تاكيد مىكند. وى مىفرمايد: «… زندگانى حقيقى انسان متوقف بر تهذيب اخلاق است كه با معالجات مقرره در اين صناعت امكانپذير است…» . (6)
نفس و نيروهاى آن
گام بعدى در راه تزكيه نفس و تخلق به فضايل، شناخت نفس و قواى آن است.
«نفس» را به اعتبار توقف حيات بدن بر آن، «روح» و به اعتبار ادراك معقولات، «عقل» و به اعتبار دگرگون شدن آن با خاطرات، «قلب» مىنامند. از ديدگاه مرحوم محقق نراقى نفس را چهار نيرو است: نيروى عقل، نيروى شهوت، نيروى خشم و نيروى وهم، كه آن را به اعتبار هر يك از اينها به ترتيب به فرشته، حيوان درنده، چهارپا و شيطان تشبيه كردهاند.
شان قوه عقل ادراك حقايق، تشخيص خوب و بد، امر به كردار نيك و نهى از كردار ناپسند است. امورى را كه موجب صدور افعال درندگان از آدمى مىشود، به قوه خشم نسبت مىدهند. شان قوه شهوت نيز چيزى جز بندگى فرج و بطن نيست و بالاخره يافتن راههاى نيرنگ به قوه وهمى شيطانى مربوط مىشود.
اجتماع اين نيروها را در انسان به گرد آمدن يك حكيم با سگ و خوك و شيطان در محلى در بسته تشبيه كردهاند كه ميان آنها مبارزهاى در گرفته است و هر كدام غلبه كند، حكمرانى بدن از آن او است. نفس همواره محل تنازع و تدافع اين چهار قوه است تا اين كه يكى از آنها بر ديگر قوا غالب آيد. قوه غضبيه او را به ظلم، ايذا، دشمنى و بغض دعوت مىكند; قوه شهويه او را به منكرات، فحشا، حرص بر خوردن و كاميابىهاى شهوانى فرا مىخواند; قوه وهميه اين دو را تهييج و به فعاليتبيشتر تحريك مىكند. در اين ميان عقل وظيفه دارد سركشى نيروى خشم را با مسلط ساختن نيروى شهوت بر آن مهار نمايد و فزون خواهى نيروى شهوت را با چيره گرداندن خشم بر آن تعديل كند، و نيرنگهاى شيطانى را با بصيرت نافذ خود كشف و خنثى نمايد. پس اگر بر اين نيروها چيره شود و افعال بدن را تنها تحت سيطره و اشاره مستقيم خود قرار دهد، تمام اين قوا در مجرايى معتدل و به دور از افراط و تفريط قرار مىگيرند; ولى اگر عقل نتواند بر آنها پيروز شود، اين قوا بر او چيره گشته، او را به استخدام خود درمىآورند.
پس انسان همواره همانند سگى در گزيدن و آزار رساندن، و همچون خوكى غرق در فحشا و منكرات، و چونان شيطانى به دنبال يافتن نيرنگها و حيلهها براى جلب رضايتسگ و سير كردن خوك است; در اين صورت اگر عنايت الهى شامل حال او نشود، دچار هلاكت و بدبختى جاودانى خواهد شد.
ناگفته نماند كه منشا تنازع و تجرد و بقا در نفس انسانى، قوه عقليه است; زيرا در اين مبارزه هميشه در يك طرف قوه عاقله و در طرف ديگر ساير قوا قرار دارند و از همين رو است كه در نفوس ساير حيوانات تنازع و تجاذبى نيست; هر چند كه اين نفوس در اين كه كدام يك از اين قوا در آنها غالب است، مختلف اند.
مرحوم نراقى سه اصطلاح قرآنى «نفس مطمئنه» ، «نفس لوامه» و «نفس اماره به سوء» را اشاره به صفات سهگانهاى در نفس مىداند كه به حسب حالات گوناگون خود متصف به آن مىگردد. (7) به اين بيان كه وقتى قوه عقل بر سه قوه ديگر غلبه يابد و آن سه مطيع و منقاد قوه عاقله گردند، «نفس مطمئنه» ناميده مىشود; زيرا اضطراب و تلاطم حاصل از تدافع قوا در نفس آرام گرفته و به اطمينان بدل گشته است; اما هنگامى كه عاقله به طور كامل غلبه نيابد، ميان آن و ساير قوا تنازع و تدافع خواهد بود. پس اگر قوه عقل شكستبخورد و فرد مرتكب خطايى گردد، پشيمانى نفس را به دنبال خواهد داشت و به اين اعتبار آن را «نفس لوامه» ناميدهاند. حال اگر نيروى عقل چنان مقهور و مغلوب ديگر قوا شود كه بدون هيچ گونه دفاعى تسليم آنها گردد «نفس اماره به سوء» ناميده مىشود. وجه اين كه آن را «اماره به سوء» ناميدهاند آن است كه در اين حالت قوه عقل چنان مضمحل و مغلوب گرديده و بدون هيچ گونه دفاعى تسليم نيروهاى شيطانى شده كه گويى او خود به بدى امر كرده است.
اخلاق و مزاج
يكى ديگر از مبانى محقق نراقى در «اخلاق» اين اصل است كه هر نفسى به حسب فطرتش از جميع صفات و ملكات خالى است و هيچ فعليتى ندارد; بلكه قوه محض است (8) ; چون اگر نفس، فعليت محض باشد، در تقوم خود نيازى به بدن نخواهد داشت. نفس سپس به وسيله نيروهايش، علوم و صفات اخلاقى را كسب مىكند و كم كم با اين صفات خو مىگيرد و به درجهاى مىرسد كه براى آن خلق شده بود.
البته اين مسئله با تاثير «مزاج» بر اخلاق، منافى نيست; زيرا بعضى از مزاجها در اصل خلقتبراى كسب برخى صفات اخلاقى آمادگى دارند و بعضى، خلاف آن صفات را اقتضا مىكنند. حتى ممكن است اعتدال قواى نفس نيز امرى فطرى و ذاتى براى برخى از نفوس باشد; به طورى كه انسان با عقل كامل و اخلاق پسنديده به بلوغ برسد; يعنى نيروى عقلش بر نيروى خشم و شهوت و وهم چيره گردد. اين امر در مورد انبيا و ائمه عليهم السلام صادق است. عكس اين مسئله نيز صادق است; يعنى اين احتمال هست كه كسى ناقص العقل و در حالى كه قوه عاقلهاش زير سلطه قواى خشم و شهوت و وهم قرار گرفته به بلوغ برسد.
اخلاق و تربيت
يكى ديگر از مباحث اين دانش، «تاثير تربيتبر اخلاق» است. در اين كه آيا تربيتبر اخلاق تاثير دارد يا نه، سه قول وجود دارد:
1. عدهاى گفتهاند، طبيعتيك فرد – نفيا يا اثباتا – در اخلاق او اقتضايى ندارد و يك خلق را نمىتوان، جزء طبيعت انسان دانست; بلكه نفس فى ذاته اين قابليت را دارد كه به هر يك از دو طرف تضاد (فضيلتيا رذيلت) متصف گردد. پس اين كه فردى خلق خاصى دارد و ديگرى فاقد آن است، ناشى از طبيعت آن دو نيست; بلكه ناشى از اختيار و انتخاب آن دو است. بنابراين اخلاق يك فرد با تربيت صحيح قابل تغيير است.
2. بنابراين قول، تمام خلقيات يك فرد، تابع مزاج و طبيعت او است و چون اين دو در انسان قابل تغيير نيستند، نمىتوان براى تربيت نقشى در تغيير اخلاق قايل شد.
3. مرحوم نراقى پس از نقد ادله هر يك از دو نظريه فوق، مبناى خويش را بيان مىكند و مىگويد: «حق آن است كه قايل به تفصيل شويم و بگوييم بعضى از خلقيات و بلكه بيشتر آنها در بيشتر افراد قابل تغيير و تبديلاند; چون اين مسئله را بارها در عالم خارج ديدهايم. از طرفى اگر چنين نباشد، ارسال رسل و انزال كتب، كار بيهودهاى خواهد بود…» . (9)
امتياز نظام اخلاقى نراقى
يكى از مهمترين مباحث مبنايى دانش اخلاق از نظر محقق نراقى، نظريه «حد وسط و اطراف» است از اين رو، وى آن را زير بناى مباحث كتاب جامع السعادات قرار داده است. در اصل، اين نظريه ميراث فلسفه يونان است كه براى حكماى اسلامى به جاى مانده است و به همين دليل نمىتوان آن را ويژگى منحصر به فردى براى اسلوب علمى محقق نراقى در دانش اخلاق دانست; زيرا ديگر حكماى اسلامى نيز در تاليفات اخلاقى خود بر همين نظريه تكيه دارند; اما آنچه مىتوان آن را نوآورى محقق نراقى در اين زمينه دانست، آن است كه وى اساس تقسيم مباحث را در كتاب خود بر سه قوه عاقله، شهويه و غضبيه قرار داده است و دليل اين تقسيم را چنين بيان كرده كه: «تمام فضايل و رذايل، متعلق به اين قواى سهگانهاند» . (10)
او سپس اجناس فضايل و رذايلى كه مربوط به هر يك از اين قوا را – به تنهايى يا با انضمام به ديگرى – مىباشد ذكر كرده و سپس انواع اين اجناس را برشمرده و بر تمام اين انواع نظريه «وسط و اطراف» را تطبيق كرده است.
محقق نراقى خود متذكر اين نكته شده است كه: «احصاى فضايل و رذايل و ضبط آنها و داخل كردن بعضى از آنها در بعضى ديگر و اشاره به قوهاى كه موجب اين فضايل و رذايل مىشود – طبق تفصيلى كه ما بيان داشتهايم – از مباحثى است كه دانشمندان اخلاق بدان نپرداختهاند…» .
به ازاى هر يك از قواى چهارگانه لذت و المى وجود دارد
از آن جا كه لذت را ادراك ملايم، و الم را ادراك غير ملايم مىدانند، هر يك از اين قواى چهارگانه از دو حال خارج نيست: يا به آنچه مقتضاى طبع و با آن ملايم است مىرسد و يا نمىرسد. بنابراين هر يك از اين نيروها را لذتى – همان رسيدن به مقتضاى طبع خويش – و المى – همان ادراك خلاف مقتضاى طبع – است.
لذت نيروى عقل در معرفت و علم است و الم آن در جهل; و لذت نيروى خشم در پيروزى و استيلا بر دشمن است و الم آن در عدم پيروزى و هكذا… .
محقق نراقى قوىترين لذات را لذت عقلى مىداند; زيرا لذت عقلى، لذتى فعلى، ذاتى و دائمى است و با اختلاف احوال از بين نمىرود; ولى لذات حسى، انفعالى، عرضى و غير دائمى است; چون اين لذات در اول مطلوب طبيعت است و با ضعف قوه حيوانى ميل طبيعتبه آن ضعيف مىشود تا اين كه كاملا منتفى مىگردد; ولى لذت عقلى درستبر عكس است. چون ادراك اين لذت در وهله اول براى سالك مبتدى منتفى است و فقط براى نفوس پاك و متخلق به اخلاق پسنديده ممكن است، نيكويى و برترى اين لذت پس از حصولش ظاهر مىشود. اين لذت با قدرت يافتن قوه عقليه بيشتر مىشود تا اين كه به آخرين درجه خود مىرسد كه در اين مرحله هيچ گونه نقص و زوالى در آن راه نمىيابد.
محقق نراقى سپس به سرزنش افراد متشرعى مىپردازد كه لذت را منحصر در امور حسى مىدانند و مىگويد: «متشرعين از آنان لذات آخرت را منحصر در بهشت و حور و غلمان و امثال آن مىدانند و عذابهاى آن را در آتش و مارها و عقارب و اشباح آن، و رسيدن به اولى و رهايى از دومى را هدف زهد و عبادت خود قرار دادهاند! گويا نمىدانند كه اين عبادت اجيران و بندگان است؟ ! خواستههاى نفسانى كم را ترك كردهاند، تا به زياد آن برسند! … و نمىدانند چگونه كسى كه از ترس آتش و شوق به لذتهاى جسمانى و… گريان است، از اهل تقرب به خداوند سبحان شمرده مىشود؟ ! …» . (11)
فضايل چهارگانه و اقوال در حقيقت «عدالت»
در دانش طبيعيات گفته مىشود كه نفس ناطقه دو قوه دارد: يكى قوه ادراك و ديگرى قوه تحريك. هر يك از آنها نيز دو بخش دارند: بخش اول قوه ادراك كه همان «عقل نظرى» است و منشا تاثير پذيرى از مبادى عاليه مىباشد و صور علميه را از آن مبادى دريافت مىكند; بخش دوم «عقل عملى» است كه منشا فعاليتبدن در اعمال جزئى مىباشد.
بخش اول از قوه تحريك، نيروى خشم است كه منشا دفع ناملايمات است و بخش دوم از آن نيروى شهوت است كه منشا جلب ملايمات است. حال اگر قوه اول (عقل نظرى) بر ساير قوا غالب باشد و سه قوه ديگر مقهور و مطيع او باشند، ميان آنها تسالم و انتظام برقرار خواهد شد و امور انسان بر وجه اعتدال پيش خواهد رفت و براى هر يك از اين قوا فضيلتى حاصل مىشود كه مجموع آنها را فضايل چهارگانه مىنامند. فضيلت مربوط به قوه عقل نظرى «حكمت» ، و فضيلت مربوط به عقل عملى «عدالت» ، و فضيلت مربوط به قوه خشم «شجاعت» ، و بالاخره فضيلت مربوط به قوه شهوت «عفت» است. بنابراين فضايل چهارگانه عبارتاند از: حكمت، عدالت، شجاعت و عفت.
طبق تفسير فوق، عدالت در عرض ساير فضايل قرار دارد و هم چنان كه هر يك از آن فضايل نقطه كمال قوهاى از آن قوا محسوب مىشود، عدالت نيز كمال قوه عامله دانسته شده است. مطابق اين تفسير، عدالت عبارت است از: «اطاعت عقل عملى از قوه عقل نظرى» يا «كنترل دو نيروى خشم و خواهش تحت فرمان عقل نظرى» .
بنابر تفسير دوم از عدالت، آن فضيلتى است كه پس از تسالم قواى چهارگانه و رياست قوه عقل نظرى بر سه قوه ديگر، براى تمام اين قوا حاصل مىشود و نمىتوان تنها قوه عامله را موصوف به فضيلت عدالت دانست; بلكه عدالت صفتى براى تمام قواى چهارگانه است و عبارت است از: ائتلاف و همداستانى تمام قوا بر اطاعت از قوه عاقله; به گونهاى كه تدافع و تنازعى ميان قوا نباشد و براى هر يك، فضيلت مخصوص آن حاصل شود. بدون ترديد ائتلاف همه قوا را نمىتوان كمالى براى قوه عامله به تنهايى دانست; بلكه اين همداستانى، كمالى براى تمام قوا محسوب مىشود. محقق نراقى تفسير اول را ترجيح مىدهد و تعريف غزالى را از «عدالت» نيز به همان تفسير باز مىگرداند. (12) وى تفسير دوم را لازمه تفسير اول دانسته، مىگويد: «تحقيق آن است كه اطاعت عقل عملى از قوه نظرى، مستلزم اين است كه عقل عملى دو قوه خشم و خواهش را تحت فرمان عقل نظرى نگه دارد…و اين مستلزم همگرايى و همداستانى تمام قوا است… . پس تمام فضايلى كه از دو قوه خشم و شهوت صادر مىشود و بلكه فضايل صادره از قوه عاقله، به واسطه عقل عملى و مهار كردن آن است …» . (13)
به هر حال، در نظر محقق نراقى اين فضايل چهارگانه جنس منطقى تمام فضايل اخلاقى است و هر فضيلتى را كه در تصور آيد، بايد به عنوان نوع يا صنف منطقى يكى از اين چهار فضيلت دانست.
جمهور دانشمندان اخلاق براى هر يك از فضايل چهارگانه انواعى را ذكر كردهاند و همچنان كه براى حكمت، عفت و شجاعت، فضايلى را به عنوان انواع منطقى اين سه فضيلتبر شمردهاند، فضايلى چون وفا، صداقت، عبادت و… را نيز انواع منطقى عدالت دانستهاند.
محقق نراقى اين نظر را نمىپذيرد و مىگويد: «بر مبنايى كه ما در تفسير عدالت اتخاذ كردهايم، ماهيت هر فضيلتى تحتيكى از آن فضايل سهگانه مندرج است و نمىتوان فضيلتى را بهقوه عامله به تنهايى نسبت داد; چون هر فضيلتى با به كارگيرى يكى از آن سه قوه توسط عقل عملى حاصل مىشود، و هر چند كه اصول آن به واسطه عقل عملى و مهار نيروهاى سهگانه توسط آن تحقق مىيابد; ولى با وجود اين نمىتوان اصول اين فضايل را به عقل عملى نسبت داد; چون اين فضايل حقيقتا از يكى از آن سه قوه صادر شده است ; چنان كه حصول رذايل اخلاقى – كه ناشى از عدم انقياد و اطاعت عقل عملى از عقل نظرى است – را نمىتوان به قوه عامله نسبت داد» .
محقق نراقى سپس به نوآورى خود در اين باب مبنى بر بيان متعلق هر يك از فضايل و رذايل در ميان قواى سهگانه مىپردازد و مىفرمايد: هر يك از فضايل و رذايل از سه حال خارج نيست: يا تنها به يكى از قواى سهگانه متعلق و مربوط است، يا به دو تاى آنها و يا به هر سه تعلق دارد. آن كه تنها به يك قوه متعلق است، مانند «علم» و «جهل» كه متعلق به قوه عاقله است; و «خشم» و «بردبارى» كه متعلق به قوه غضبيه است; و «حرص» و «قناعت» كه متعلق به قوه شهويه است.
اما فضايل و رذايلى كه متعلق به دو يا سه قوه هستند، بر دو گونهاند: يا اصنافى دارند كه بعضى از آنها متعلق به بعضى از آن دو يا سه قوه است; همانند رذيلت «حب جاه» (يعنى كسى طالب جاىگاهى در دل مردم باشد) . اين رذيلت، اصنافى (به معنى منطقى كلمه) دارد: اگر مقصود از آن استيلا و تفوق بر مردم باشد، از رذايل قوه غضب است و اگر مقصود از آن طلب مال براى رسيدن به خواهشهاى بطن و فرج باشد، از رذايل قوه شهوت محسوب مىشود.
و يا اين كه آن دو يا سه قوه، مشتركا در آن فضيلتيا رذيلتيا بعضى از اصناف آن مدخليت دارند; مانند «حسد» كه باعث آن، هم دشمنى (قوه غضب) و هم توقع رسيدن به نعمت (قوه شهوت) است.
براى بيان اجناس رذايل اخلاقى، كه ساير رذايل به منزله انواع منطقى آن مىباشد، لازم استبه عنوان مقدمه به نظريه «حد وسط و اطراف» كه از نظر محقق نراقى در علم اخلاق جاىگاه اساسى دارد، بپردازيم تا در سايه آگاهى از اين نظريه، جاىگاه رذايل در نظام اخلاقى نراقى تبيين گردد.
نظريه «حد وسط و اطراف»
شكى نيست كه به ازاى هر خصلت پسنديدهاى، صفت ناپسندى وجود دارد كه ضد آن است و از آن جا كه بيان شد اجناس فضايل چهارتا است، در بدو امر چنين به نظر مىرسد كه اجناس رذايل نيز چهارتا است: جهل، ترس، شهوترانى و ظلم، كه هر يك به ترتيب ضد حكمت، شجاعت، عفت و عدالت مىباشند.
ولى با بررسى و تامل بيشتر در مىيابيم كه هر فضيلتى حد معينى دارد كه تجاوز از آن – به افراط باشد يا به تفريط – منجر به گرفتارى در دام رذايل مىگردد.
بنابراين مىتوان فضايل را حد وسطى در ميان دو جانب افراط و تفريط دانست و مىدانيم كه نقطه وسط ميان دو طرف، واحد است.
محقق نراقى فضيلت را نسبتبه رذايل متناظر با آن به نقطه وسط دايره و نقاط اطراف آن تشبيه مىكند كه اين نقطه، واحد و معين است و تعدد بردار نيست; ولى نقاط اطراف نامتناهىاند. بنابراين در مقابل هر فضيلتى، رذايلى غير متناهى وجود دارد و ذرهاى انحراف از آن فضيلت، در حكم خارج شدن از حد اعتدال است. هر چه اين انحراف بيشتر باشد، رذيلتى كه انسان گرفتار آن شده، شديدتر و هولناكتر است.
از آنچه گفته آمد روشن مىشود كه يافتن «وسط حقيقى» كارى بس دشوار است و دشوارتر از آن پايدارى بر اين حد وسط مىباشد.
محقق نراقى آيه شريفه «فاستقم كما امرت» (14) را دال بر امر خداوند، بر يافتن همين حد وسط و پايدارى بر آن مىداند و به خاطر دشوارى آن، حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله در اين باره فرمود: «شيبتنى سورة هود» .
برخى از حكما، از جمله مرحوم خواجه نصير الدين طوسى، مضامينى را كه در مورد «صراط مستقيم» آمده و آن را باريكتر از مو و تيزتر از لبه شمشير دانسته است را اشارهاى به حد وسط در صفات اخلاقى دانستهاند. محقق نراقى به تندى اين عده را نكوهيده و فرموده است كه چنين تاويلاتى تجرى بر دين و پردهدرى سنت است.
به نظر وى امور اخروى كه مورد وعد و وعيد خداوند قرار گرفته، تماما امورى ثابت و محقق است; ولى مىتوان آنها را صورتهايى از اخلاق و صفاتى دانست كه در اين دنيا كسب شده، در آخرت تجسم مىيابند; زيرا ظهورات اشيا به حسب اختلاف در مراتب و نشآت، گوناگون است. بنابراين مىتوان صراط مستقيم را كه همچون پلى بر جهنم كشيده شده است، صورتى براى وسط اخلاقى (فضيلت)، و آتش اطراف آن را صورتى براى اطراف آن وسط (رذايل) دانست. پس كسى كه در اين دنيا در «وسط» ثابت قدم باشد، در آن جا بر روى صراط نمىلغزد و به بهشت موعود مىرسد و هر كس كه در اينجا مايل به «اطراف» شود، در آخرت نيز در جهنم سقوط خواهد كرد.
غرض از ذكر خردهگيرى محقق نراقى بر خواجه نصير الدين طوسى در اين مقال – كه بنابر اختصار دارد – بيان يك ويژگى مهم در نظام اخلاقى نراقى و بلكه نظام فلسفى او است كه همانا پاىبندى به ظواهر كتاب و سنت و پرهيز از تاويل اين ظواهر بر طبق يافتههاى فلسفى و عقلانى مىباشد.
محقق نراقى در مقدمه جامع السعادات نيز بر ناچيز بودن يافتههاى بزرگان حكمت و عرفان در مقابل دقايق و تفاصيلى كه در شريعت مقدسه وارد شده، تاكيد مىكند. عين عبارت او در اين باره چنين است: «…ولما جاءت الشريعة النبوية – على صادعها الف صلاة و تحية – حثت على تحسين الاخلاق و تهذيبها و بينت دقائقها و تفصيلها، بحيث اضمحل فى جنبها ما قرره اساطين الحكمة و العرفان و غيرهم من اهل الملل و الاديان» . (15)
اجناس رذايل و انواع آن
از آنچه تا كنون گفتيم روشن مىشود كه از ديدگاه نراقى به ازاى هر فضيلتى، رذيلتهايى نامتناهى از دو جانب افراط و تفريط وجود دارد. البته براى هر يك از اين رذايل نام معينى وجود ندارد و احصاى آنها نيز ممكن نيست. اصولا وظيفه دانشمند اخلاقى برشمردن امثال آن نيست; بلكه وظيفه او بيان اصول و قوانين كلى است. آنچه بايد ذكر شود اين است كه انحراف از وسط، يا به جانب افراط است و يا به جانب تفريط. پس به ازاى هر جنس فضيلتى، دو جنس رذيلت است و چون اجناس فضايل را چهار تا دانستهايم، پس على القاعده بايد اجناس رذايل را هشت تا بدانيم كه فهرست آن بدين قرار است: در مقابل «حكمت» دو رذيلت و «كودنى» ; در مقابل «شجاعت» ، «تهور» (17) و «جبن» ; در برابر «عفت» ، «شهوترانى» و «خمودگى» . ولى از نظر مرحوم نراقى در ازاى فضيلت «عدالت» تنها يك رذيلت وجود دارد كه همان «ظلم» است. رذيلت ظلم را نبايد منحصر در تصرف اموال و حقوق مردم دانست; بلكه چون فضيلت عدالت را «مهار كردن تمام قوا به وسيله عقل عملى در تحتسيطره عقل نظرى» تفسير كرديم و آن را جامع جميع كمالات دانستيم، پس ظلم رذيلتى است كه جامع جميع نواقص و اخلاق ذميمه است; زيرا ظلم در اصل به معنى «قرار دادن شىء در غير موضع آن» مىباشد و اين در مورد همه رذايل صادق است.
انواع رذايلى كه تحت دو جنس جربزه (يا سفسطه) و كودنى (يا جهل بسيط) قرار مىگيرد، رذايلى همچون جهل مركب، شك و حيرت، شرك، وساوس شيطانى، نيرنگ بازى و حيلهگرى و… را در بر مىگيرد.
تهور و ترس نيز شامل رذايلى همچون: خودكمبينى، پست همتى، بى غيرتى، عجله، سوءظن به بارى تعالى و مؤمنين و… مىگردد.
دنياطلبى، حرص، طمع، بخل، خيانت و بدكارگى نيز برخى از انواع داخل در ذيل جنس شهوترانى و خمودگى است.
در مورد «ظلم» نمىتوان رذايلى را مستقلا به آن نسبت داد; بلكه تمام انواع رذايل فوق مصداق ظلم نيز هستند.
انواعى كه تا اينجا ذكر شد، تنها رذايل مربوط به يكى از قواى سهگانه بود. انواعى از رذايل نيز وجود دارند كه متعلق به هر سه قوه يا دو قوه مىباشد; حسد، آزار رساندن و تحقير ديگران، يارى نرساندن به مؤمنين، ترساندن مسلمان، تجسس عيوب، غيبت و… از آن جملهاند.
محقق نراقى كليه اين رذايل را به تفكيك قوه يا قوايى كه متعلق به آن است، يك يك مورد بحث قرار مىدهد و راهكارهاى لازم را جهت معالجه اين امراض نفسانى و آراسته شدن به فضايل اخلاقى ارايه مىدهد. عمده مطالب كتاب جامع السعادات وى را همين مبحث تشكيل مىدهد.
كسب فضايل طبق ترتيب استكمال طبيعى
آخرين بحث قابل ملاحظه در بررسى مبانى علم اخلاق از ديدگاه نراقى، اين است كه براى تهذيب اخلاق و آراسته شدن به فضايل، از كجا بايد آغاز نمود و به چه ترتيبى بايد پيش رفت؟
ترتيبى كه محقق نراقى پيشنهاد مىكند، برگرفته از سنت الهى در تكامل انسان است. وى با اين اعتقاد كه براى حركت كمالى صناعى، بايد از حركت كمالى طبيعى الگو گرفت، ابتدا حركت كمالى طبيعى انسان را بررسى مىكند و مىفرمايد: «اولين چيزى كه طفل در خود احساس مىكند نياز به غذا است كه اين منبعث از قوه شهويه او است و تا مدتى به دنبال پاسخگويى به اين نياز خود است. به تدريج در طفل آثار قوه غضبيه مشاهده مىشود; به طورى كه از اشيا و جانوران موذى و هر چيزى كه وى را بيازارد، دورى مىجويد و به دفع آن مىپردازد; هر چند كه ممكن است چنين دفعى با كمك خواستن از ديگران صورت پذيرد. پس از اين مرحله و با رشد سنى، انسان به تدريجبه قوه تمييز مىرسد و قادر استخوب و بد را از يكديگر تشخيص دهد» .
وى سپس مىفرمايد: «در تهذيب اخلاق، كه نوعى استكمال صناعى است، بايد همين ترتيب را در پيش گرفت. بنابراين لازم است ابتدا قوه شهوت را تهذيب نمود، تا نفس، فضيلت «عفت» را كسب كند و پس از آن قوه غضب را پالود، تا به صفت «شجاعت» مزين شود و در مرحله بعد قوه تمييز (يا عقل نظرى) را، تا به فضيلت «حكمت» آراسته گردد» .
حال اگر كسى بر طبق اين ترتيب در تهذيب اخلاق پيش رود و بعضى از فضايل را كسب نمايد، تحصيل ساير فضايل برايش بسيار آسان است. اين بدان معنى نيست كه با عدم رعايت چنين ترتيبى، تحصيل ديگر فضايل غير ممكن است; بلكه تحصيل آن ممكن ولى دشوار خواهد بود. مهم آن است كه انسان در طريق تزكيه نفس و تهذيب اخلاق، هيچ گاه از حركتباز نايستد و در هر حال، نهايت تلاش و كوشش خود را در اين جهت معطوف سازد و از رحمتخداوند نوميد نگردد كه او دستگير يارىطلبان است.
پي نوشت ها :
1) در مورد آثار محقق نراقى بنگريد به: حسن نراقى، «فهرست تفصيلى مصنفات محقق نراقى و راهنمايى نسخههاى خطى آنها» در مقدمه شرح الالهيات من كتاب الشفاء.
2) از جمله در كتاب اللمعات العرشية، لمعه چهارم را به موضوع «النفس الانسانية و ما يتعلق بها» اختصاص داده، و در كتاب اللمعة الالهية فى الحكمة المتعالية» لمعهاى را تحت عنوان «احوال النفس و نشآتها» آورده است (به نقل از همان منبع) .
3) از جمله ر.ك: محمد رضا مظفر، جامع السعادات و علم الاخلاق در مقدمه جامع السعادات، چاپ نجف ; حبيب آل ابراهيم، اليتيمة فى بيان البعض من منتخبات الكتب الحديثة والقديمة ; عبدالله نعمه، فلاسفة الشيعة ; آغابزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 5، ص 58.
4) محمدرضا مظفر، جامع السعادات و علم الاخلاق.
5) محمد مهدى بن ابى ذر النراقى، جامع السعادات، مطبعة النجف، ج 1، ص 10.
6) همان، ص 26.
7) همان، ص 30.
8) همان، ص 24.
9) همان، ص 24، با اندكى تصرف.
10) همان، ص 66.
11) همان، ص 43.
12) غزالى در تعريف عدالت مىگويد: «عدالتحالت و قوهاى براى نفس است كه با آن به سياست دو نيروى خشم و خواهش مىپردازد و آن دو را بر مقتضاى حكمت راه مىبرد» .
13) همان، ص 53 و 54.
14) هود: 112.
15) همان، ص 2. ترجمه عبارت چنين است: «آن گاه كه شريعت نبوى – كه بر آورنده آن هزار درود باد – ظهور كرد، به نيكو كردن و پالودن اخلاق فرا خواند و دقايق اخلاقى و تفاصيل آن را تبيين فرمود ; به طورى كه آنچه بزرگان حكمت و عرفان و اهل ساير اديان در اين باب بيان كرده بودند، در مقابل اين دقايق و تفاصيل ياراى عرض اندام نداشت» .
16) يعنى: قوه نيرنگ و فريبكارى، سفسطه.
17) يعنى: بىباكى غير معقول.
منبع:www.naraqi.com