خانه » همه » مذهبی » جاودانه‏ ها

جاودانه‏ ها

جاودانه‏ ها

عالمان فرزانه و فقيهان فرهيخته، وارثان پيامبران بوده، شب و روز مى‏كوشند تا از رخنه كردن افكار انحرافى به مرز ايمان جلوگيرى كنند.
آنان مشعل دار هدايتند و چون شمع مى‏سوزند تا تاريكى‏ها را از پيش پاى شيعيان و شيفتگان بزدايند; همچون سكاندار كشتى نجاتند كه مؤمنان را در عهد غيبت ناخدا، در حد توان

958f192c e77c 45aa a9b2 7ec631b60f9d - جاودانه‏ ها

0013890 - جاودانه‏ ها
جاودانه‏ ها

 

نويسنده:على اكبر مهدى پور

 

جاودانه ‏ها
 

عالمان فرزانه و فقيهان فرهيخته، وارثان پيامبران بوده، شب و روز مى‏كوشند تا از رخنه كردن افكار انحرافى به مرز ايمان جلوگيرى كنند.
آنان مشعل دار هدايتند و چون شمع مى‏سوزند تا تاريكى‏ها را از پيش پاى شيعيان و شيفتگان بزدايند; همچون سكاندار كشتى نجاتند كه مؤمنان را در عهد غيبت ناخدا، در حد توان در برابر امواج سهمگين درياى گمراهى محافظت مى‏كنند; مرزبانان كشور اعتقادند كه در برابر دزدان عقيده، چون كوه ايستاده‏اند تا شيعيان چشم به راه امام غايب، در دام شياطين گرفتار نشوند.
امام صادق عليه السلام عالم را «مرزبان كشور ايمان‏» ناميده، هزار هزار مرتبه او را بر مرزداران كشورهاى اسلامى برترى‏مى‏دهد. (1)
امام باقر عليه السلام، فزانگان را به شمع تشبيه مى‏كند كه مى‏سوزند و گمگشتگان را به شاهراه حق و حقيقت رهنمون مى‏شوند. (2) امام هادى عليه السلام، دانشوران را به سكاندار كشتى تشبيه مى‏كند كه در عصر غيبت، ايتام آل محمد عليهم السلام در برابر امواج سهمگين بى‏دينى محافظت مى‏نمايند. (3) پيشواى تقواپيشگان، امير مؤمنان عليه السلام، از بقاى عالمان در طول قرون و اعصار خبر مى‏دهد. (4)
اين جاودانگى كه در كلام مولاى متقيان آمده، به خاطر بقاى آثار ارزشمندى است كه عالمان در طول تاريخ از خود به يادگار نهاده، نام نامى و ياد گرامى خود را تا پايان جهان، بر سر لوحه زرين تاريخ، جاودانه نموده‏اند. ولى در ميان عالمان فرزانه، افراد برجسته‏اى يافت مى‏شوند كه نه تنها نام و ياد آن‏ها براى هميشه زنده و پايدار است، بلكه پيكر فيزيكى آن‏ها نيز با گذشت قرن‏ها فرسوده نشده، صحيح و سالم در دل خاك، باقى مانده است.

پيكرهايى كه هرگز نمى‏پوسند
 

هر لاشه‏اى كه در دل خاك قرار مى‏گيرد، زمين با ماده «استرپتوواريسين‏» و ديگر مواد نيرومند موجود در خويش، آن را تجزيه و ضد عفونى نموده (5) مواد آلى آن را به مصرف گياهان مى‏رساند و از اين راه به نباتات زندگى مى‏بخشد. (6) اين چرخه جهان بيعت‏با پيكرهاى بى‏جان انسان و همه موجودات زنده، به امر پروردگار و از نعمت‏هاى اوست.
لاشه كسانى كه مرگ آن‏ها را بى‏دفاع ساخته، پس از اندك زمانى متعفن گشته، كانون ميكروب‏ها و عامل هزاران بيمارى مى‏شوند; هم چنان كه در زمان حيات، عامل هر گونه فساد، تبعيض، ظلم، بى عدالتى و… و هزاران كژى، تباهى و گناه بوده است.
اما عابدان مخلص كه وسوسه‏ها و نيرنگ‏هاى شيطان در آن‏ها اثرى ندارد (7) و روحشان از فساد و تباهى پاك و مصون است، جسم‏هاى بى جان آنان نيز مى‏تواند از تجزيه و فساد محفوظ بماند. انسان‏هايى كه در طول زندگى و حتى پس از مرگ، عامل تطهير و تزكيه خود، ديگران مردم سرزمينى، و حتى بشريت‏بوده و در قيامت، حجت‏خداوند بر گناهكاران مى‏باشند، هيچ گاه جسمشان عامل فساد و تباهى خاك نخواهد بود كه زمين بخواهد با تجزيه ايشان، خود را ضدعفونى و تطهير نمايد.
آرى، جسم پاك پيامبران، امامان، صالحان، شهيدان و ديگر بندگان شايسته پروردگار – كه عمرى از فرامين الهى اطاعت نموده، با تمايلات نفسانى مخالفت كرده و هر نوع پليدى را از خود دور ساخته‏اند – بايد تر و تازه باقى بماند تا از اين رهگذر نيز حجتى بر خلق باشند; اگر چه خلاف سير طبيعى جهان و يك استثنا باشد.
جهان پر از علت و معلول‏هايى است كه در اثر حركت همسو و همگون خود، در طول تاريخ به طور مستقل و خودكار احساس مى‏شوند، اما همه آن‏ها زير نظر خداوند مدير و مدبرى اداره مى‏شوند كه بر هر فردى ناظر بوده و در هر فعل و انفعالى نقش داشته و «قيموميت‏» دارد. (8) او مى‏تواند در هر لحظه و هر موردى كه صلاح بداند، رابطه علت و معلول را بر هم زده، عليت را از علت‏بگيرد و استثنايى ايجاد نمايد.
آتش، عامل سوختن است و هر ماده قابل احتراقى را طعمه حريق مى‏سازد; ولى اگر اهريمنان، «قهرمان توحيد» را در كانون شعله‏هاى آتش بيندازند، آفريدگار متعال قادر است كه آتش را بر او سرد و سلامت‏سازد، (9) دودهاى غليظ آن را تبديل به قطعات ابر نمايد، قطرات روح پرور باران را بر او باريده و دشت آتشين را بر او گلستان سازد.
كارد، عامل بريدن است، ولى قدرت قادر متعال مى‏تواند آن را از بريدن گلوى «ذبيح الله‏» باز دارد و «ذبح عظيم‏» را فداى او كند. (10)
آيا پروردگارى كه بدن‏هاى حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام را از گزند آتش و آهن حفظ مى‏كند و اصحاب كهف را قرن‏ها در كنف حمايت‏خود از هر آسيبى مصون مى‏دارد، (11) نمى‏تواند همين جسم‏ها را از تجزيه و پوسيدن در خاك حفظ كند؟ وجود اين استثناها در جهان طبيعت، از بهترين راه‏هاى شناخت پروردگار جهانيان است; چنان كه خداوند در قرآن كريم، با فاسد نشدن و تغيير نيافتن خوراك «عزير» پس از صد سال، به قدرت خود استشهاد كرده، مى‏فرمايد: «به خوراك و نوشيدنى‏ات بنگر، كه دگرگون نشده است‏» . (12)
بقاى پيكرهاى بندگان شايسته پروردگار، در طول قرون و اعصار هم يكى از اين استثناها مى‏باشد، كه به عناوين برخى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

1. پيامبران
 

احاديث فراوانى از شيعه و اهل سنت روايت‏شده است كه خداوند، گوشت پيامبران را بر زمين حرام كرده (13) و زمين هرگز پيكرشان را تغيير نمى‏دهد. (14)

2. امامان
 

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «خداوند استخوان‏هاى ما را بر زمين و گوشت‏هاى ما را بر كرم‏ها حرام نموده است‏» . (15)

3. عالمان
 

قطب راوندى، در كتاب ارزشمند «لب اللباب‏» از معصوم عليه السلام روايت مى‏كند:

پيكر ده طايفه در قبر نمى‏پوسد;
 

1. جهادگران;
2. اذان‏گويان;
3. دانشمندان;
4. حاملان قرآن;
5. شهيدان;
6. پيامبران;
7. بانوانى كه در حال زايمان بميرند;
8 . افرادى كه به ستم كشته شوند;
9. كسانى كه در روز جمعه بميرند;
10. آنان كه در شب جمعه بميرند; (16)
حديثى نزديك به اين روايت، از اهل سنت نيز نقل شده; هر چند كه عبارت «نپوسيدن‏» در آن نيست. (17)
در حديث معراج نيز نكات ظريفى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت‏شده كه قسمتى از آن با موضوع مورد بحث ارتباط دارد:
«بر فراز در ششم بهشت نوشته شده است: هر كس كه مى‏خواهد قبرش وسيع باشد، مسجد بنا كند; هر كس كه مى‏خواهد جسدش را كرم‏ها نخورند، مساجد را جارو بزند و مستمندان را بپوشاند; هر كس كه‏مى خواهد جسدش در قبر، تر و تازه بماند و هرگز نپوسد، مساجد را با فرش بپوشاند; و هر كس كه مى‏خواهد جايگاهش را در بهشت‏ببيند، در مساجد ماوا گزيند» . (18)
تذكر اين نكته لازم است كه مواردى كه در اين احاديث و مانند آن آمده است – غير از نبوت و امامت – علت تامه نبوده و «معدات‏» مى‏باشند; به اين معنى كه هر يك از اين موارد، به تنهايى اقتضاى نپوسيدن بدن انسان در قبر را دارد، مگر اين كه شخص با اعمال ناشايست‏خود، اين اقتضا را از بين ببرد.

نراقى‏ها
 

تعداد 136 تن از پيامبران، صالحان، فقيهان، مجتهدان، محدثان، شهيدان و ديگر بندگان شايسته پروردگار را در بحث گسترده‏اى معرفى كرده‏ايم كه در رويدادى جسدشان رؤيت‏شده و در مواردى تا ده‏ها هزار نفر آن را مشاهده كرده‏اند و ديده‏اند كه پس از گذشت قرن‏ها، پيكر پاكشان به قدرت كامله حضرت احديت، تر و تازه مانده است. (19) دو مورد از آن‏ها، دو عالم فرزانه نراق، افتخار صفحات تاريخ، حضرت آيت الله ملا مهدى نراقى و حضرت آيت‏الله ملا احمد نراقى هستند.
ملا مهدى نراقى، در حدود سال 1128 ه در قصبه نراق، ديده به جهان گشود. در اصفهان از محضر مولا اسماعيل خواجويى استفاده كرده، در عتبات از خرمن علمى وحيد بهبهانى و صاحب حدائق، خوشه‏ها چيده; در فقه، اصول، فلسفه، عقايد، رياضيات، هيات و ادبيات به مقام بسيار والايى رسيده، آثار ارزشمند فراوانى از خود به يادگار نهاده. سرانجام در سال 1209 ه در نجف اشرف در گذشت و در صحن مطهر اميرمؤمنان عليه السلام به خاك سپرده شد.
فرزند برومندش ملا احمد نراقى، به سال 1185 ه متولد شده، از محضر پرفيض پدر، مرحوم كاشف الغطاء و ديگران استفاده‏ها كرد و شاگردان برجسته‏اى چون شيخ انصارى را تربيت نمود.
پس از درگذشت پدر به مرجعيت رسيده، همه عمر با بركتش را به تاليف، تصنيف، تدريس و تحقيق پرداخت. او آثار ارزشمند بسيارى به رشته تحرير در آورد و سرانجام در شب يك‏شنبه 23 ربيع‏الثانى 1245 ه در حادثه دلخراش وباى عام در نراق، بدرود حيات گفت. (20) پيكر شريفش براى دفن به نجف اشرف حمل گرديد.
به هنگام نقل جنازه ايشان به نجف اشرف، در اثر شدت گرما، يكى از شاگردان او از متعفن شدن جسم معظم له، بيمناك مى‏شود. براى كشف حقيقت، در يكى از منازل به جنازه نزديك مى‏شود و با كمال تعجب بوى بسيار خوشى را استشمام مى‏كند كه چون مشك ناب از جنازه ساطع بوده است. و تا هنگام دفن در نجف، هيچ تغييرى در جنازه پديد نيامده بود!
اين داستان را صاحب روضات، بدون واسطه از شاهدان عينى نقل كرده است. (21) ولى مهم‏تر از اين قضيه، پديدار شدن پيكر مطهر صحيح و سالم او و پدر بزرگوارش پس از يك قرن مى‏باشد; و اينك شرح واقعه:

×××××
 

مرحوم حاج سيد محمد خسروشاهى، از علماى برجسته تبريز، در حدود سال 1312 ه، در تبريز درگذشت. جنازه ايشان از آذربايجان به نجف اشرف منتقل گرديد و در مقبره نراقى‏ها مدفون شد. فرزند برومندش، مرحوم آيت الله سيد احمد خسروشاهى (1266- 1327 ه) به احترام پدر بزرگوارش وارد سرداب مى‏شود تا پيكر پاك پدر را در سرداب دفن نمايد. در آن جا، با كمال تعجب اجساد مطهر ملا مهدى و ملا احمد نراقى را مشاهده مى‏كند كه هيچ تغييرى پيدا نكرده و كاملا تر و تازه مى‏باشند.
صاحب ريحانة الادب كه از شاگردان مرحوم حاج سيد احمد خسروشاهى مى‏باشد هم اين ماجرا را بدون واسطه از استادش شنيده است. (22)
با توجه به تاريخ فوت مرحوم خسرو شاهى (1312 ه) و ارتحال مرحوم ملا مهدى (1209 ه) و مرحوم ملا احمد (1245 ه)، معلوم مى‏شود كه به هنگام پديدار شدن جسد نراقى‏ها، بيش از يك قرن از فوت ملا مهدى و در حدود 67 سال از فوت ملااحمد مى‏گذشته است.مشروح اين داستان را علامه تهرانى در بخش چاپ نشده «نقباء البشر» آورده است. (23) او در كتاب ارزشمند «الكرام البررة‏» مى‏نويسد:
«مساله نپوسيدن اجساد، براى بسيارى از قدما و متاخرين اتفاق افتاده است كه از قدما، كلينى و صدوق و از متاخرين، «نراقى‏ها» ، شيخ حيدر عاملى و علامه نورى مى‏باشند، كه گروهى از آن‏ها را در «نقباء البشر» ، در ضمن شرح حال سيد محمد خسرو شاهى ياد كرده‏ايم‏» . (24)
و در بخش چاپ نشده نقباء البشر مى‏نويسد:
«سيد دانشمند پارسا و پرهيزكار، حاج سيد محمد بن سيد على بن سيد ابوالحسن خسروشاهى، صاحب «تعادل و تراجيح‏» و… از علماى اعلام ومراجع بزرگ در تبريز، در سال 1310 و اندى درگذشت. فرزندش عالم جليل القدر، حاج سيد احمد، جنازه پدر را به نجف اشرف حمل كرد و در سردابى در مجاورت سرداب نراقى‏ها دفن كرد. هنگامى كه وى با شمعى براى ديدن وضع سرداب وارد آن مى‏شود، مى‏بيند كه تعدادى سنگ از سرداب نراقى‏ها ريخته و داخل آن ديده مى‏شود. شمع را به داخل سرداب برده، جسد هر دو نراقى را مشاهده مى‏كند كه‏تر و تازه بوده، حتى كفنشان نيز در طول اين همه سال، هيچ تغييرى نكرده است. و لذا مرحوم سيد احمد وصيت مى‏كند كه او را در كنار قبر پدرش دفن كنند; و لكن مقدر چنين بود كه در بقيع دفن شود» .
علامه تهرانى در پايان مى‏افزايد:
«براى علماى اعلامى كه خدمتگزار شريعت مقدسه خداوند هستند، شايسته همين است كه پيكر پاكشان را زمين نخورد; زيرا اين پيكرها در راه اطاعت پروردگار، ضعيف و نحيف شده‏اند» . (25)
بر اين اساس، نام و ياد دو عالم فرزانه نراق، نه تنها به وسيله تاليف و تحقيق و تربيت‏شاگرد، تا پايان جهان جاودانه خواهند بود، بلكه بدن پاكشان نيز به قدرت پروردگار براى هميشه جاودانه مى‏باشد.

پی نوشت :
 

1. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 17.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 4.
3. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 18.
4. سيد رضى، نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 147.
5. پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 2، ص 64.
6. مجله دانشكده پزشكى، تهران، سال 29، شماره 219.
7. سوره ص، آيه 13.
8. سوره رعد، آيه 33.
9. سوره انبيا، آيه 69.
10. سوره صافات، آيه 107.
11. سوره كهف، آيات 11، 12، 21 و 25.
12. سوره بقره، آيه 259.
13. مهدى پور، اجساد جاويدان، ص 18 به نقل از: مستدرك حاكم، ج 4، ص 560; مسند احمد، ج 4، ص 8; سنن ابن ماجه، ج 1، ص 345; سنن بيهقى، ج 3، ص 249; معجم كبير طبرانى، ج 1، ص 217; ميزان الاعتدال، ج 2، ص 99; و البداية و النهاية، ج 5، ص 276.
14. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 80; محدث نورى، مستدرك وسائل، ج 2، ص 487.
15. محدث نورى، همان، ج 2، ص 50.
16. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 121.
17. مهدى‏پور، اجساد جاويدان، ص 19 به نقل از: فردوس الاخبار، ج 3، ص 64.
18. مهدى‏پور، همان، ص 19 به نقل از: فضائل ابن شاذان، ص 153.
19. مهدى‏پور، اجساد جاويدان، انتشارات، حاذق، قم.
20. امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 3، ص 182; علامه تهرانى، الكرام البررة، ج 1، ص 116.
21. خوانسارى، روضات الجنات، ج 1، ص 98; مدرس ، ريحانة الادب، ج 6، ص 163; محدث قمى، الفوائد الرضوية، ص‏41.
22. مدرس، همان.
23. نسخه دست‏نويس مؤلف، كتابخانه آيت الله مرعشى، حرف «م‏» .
24. تهرانى، الكرام البررة، ج 1، ص 422.
25. تهرانى، نقباء البشر، مخطوط.
 

منبع: www.naraqi.com

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد