مسلخ عشق ، قیام و نهضت جاودانۀ حسینی (علیه السلام) (1)
مسلخ عشق ، قیام و نهضت جاودانۀ حسینی (علیه السلام) (1)
من قیام کردم برای اصلاح دین جدّم و امر به معروف و نهی از منکر .
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید .
و یکی دو روایت دیگر که به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد .
این همۀ آن چیزی است که ما در مورد امام حسین می دانیم . در حقیقت به جز این همه کتاب و مقاله و تعزیه و شرح و مرثیه که بر ابعاد گوناگون حماسه عاشورا نوشته شده، اگر بخواهیم همه آنچه را که در خصوص حماسه ساز این واقعه بزرگ می دانیم بر روی یک صحفۀ کاغذ بیاوریم به زحمت به نصف صحفه کاغذ می رسد. چرا؟ !
مگر نه اینکه حسین مظهر تشیّع است؟ مگر نه اینکه حسین سرور آزادگان جهان است؟ مگر نه اینکه این محرّم و قیام عاشورا بود که اسلام و تشیع را زنده نگاه داشت؟ مگر نه این که چهارده قرن است که برای زنده نگه داشتن نام و خاطره قیام عاشورا عزاداری می کنیم و بر سر وسینه می زنیم و هیأت راه می اندازیم و نذر می کنیم و زنجیر می زنیم و اربعین می گیریم و گریه می کنیم و یا حسین می گوییم؟ مگر نه این که حسین مظهر مظلومیّت همیشه تاریخ است؟ مظلوم برای چه چیز؟ چون تشنه بود؟ چون یارانش تنهایش گذاشتند؟ چون در نبردی نابرابر و به طرزی فجیع کشته شد؟ چون به خانواده اش بی حرمتی شد؟
مگر نه اینکه اعتقاد به حسین و حقانیت حسین مسلمان و شیعه و سنی و ارمنی و کلیمی و زردشتی و غیره ندارد؟
از این حسین چه می دانیم؟ مگر نه این که از بین دوازده امام و چهارده معصوم، امام حسین تنها کسی است که بیش ترین اهمّیّت و توجه را در طول تاریخ شیعه به خود جلب کرده؟ مگر نه این که شیعه تربت کربلا را مهر می کند و پیشانی سجده بر روی آن می گذارد در هنگام عبادت ، که یعنی یاد حسین همیشه زنده است او که برای دین شهید شد؟ مگر نه اینکه در کفن و زیر سر میت اندکی تربت کربلا می گذارند تا ایمن شود از فشار قبر و بازجویی نکیر و منکر؟
چگونه است که ما از این امام و مظهر و مولای خود به جز یک ماه آخر عمر مبارکش و این یکی دو جمله هیچ نمی دانیم؟ آیا به واقع امام حسین به جز این یک ماه آخر زندگی که در راه رسیدن به کوفه بود، هیچ نگفت و هیچ نکرد؟! آیا باور پذیر است که مردی که پدر بزرگش، حاکم و بنیانگذار حکومت اسلامی و خاتم پیامبران بوده است؛ مردی که پدرش علی بن ابیطالب(علیه السلام) ، پسر عموی پیامبر، امام اوّل شیعیان، خلیفۀ بزرگ مسلمین، کاتب وحی و مظهر مردی و عدالت و صاحب ذوالفقار بوده است؛ مردی که مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، دختر پیامبر بوده است؛ مردی که برادرش امام حسن مجتبی، امام دوم شیعیان و خلیفه مسلمین بوده است؛ مردی که خود علاوه بر همۀ این ها به مدّت ده سال امامت شیعیان را به عهده داشته است؛ هیچ گاه نه کلامی گفته و نه کلمه ای نوشته و نه موضعی گرفته؟ !
آیا به راستی قابل باور است؟ آیا می توان گفت مردی که از نوجوانی در جمع جوانان بنی هاشم، در غزوه های پیامبر و جنگهای دوران علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، عمری را جنگیده و با نبرد و شمشیر بزرگ شده و در قلب و کانون سیاست و حکومت اسلامی رشد نموده و زندگی کرده است، نه در مورد اتّفاقات دوران پیامبر، نه در مورد ماجراهای خلافت پس از پیامبر و دوران خانه نشینی پدر، نه در مورد اتّفاقاتی که در دوران خلفای سه گانه رخ داد، نه در مورد شهادت پدر در محراب مسجد کوفه، نه در مورد آن همه جفاها که بر مادرش رفت، نه در مورد دسیسه و مکری که در ربودن خلافت از برادر و قتل ناجوان مردانه اش در منزل و به دست همسر رخ داد، و نه هیچ یک از آن همه وقایع و حوادث فراوان جهان اسلام در آن زمان هم چون جمل و صفین و نهروان و معاویه و عایشه و طلحه و زبیر و خوارج و … و نه حتی در خصوص ده سال دوران امامت خویش هیچ گاه اظهار نظری نکرده و نظریه ای نداده و شبهه ای را پاسخ نگفته و تفسیری بر آیه ای از قرآن یا روایتی از پیامبر ننوشته و جنگ های بی شماری را که به چشم دیده بود نقد و تفسیر و ارزیابی نکرده و هیچ شاگرد و مریدی نداشته که گفته ها و نظراتش را دیده و یا شنیده باشند و ثبت کنند؟! مگر ممکن است؟
چطور ممکن است که از ابتدا و انتهای دوران زندگی و امامت سایر امامان در کتب و روایات به کرات سخن گفته شده و از کلام و سخنانشان و موضع گیری هایشان در قبال اکثر مسائل مبتلا به روز جامعه اسلامی حدیث و روایت و کتاب هست . اما هیچ کس از 63 سال دوران عمر حسین بن علی (علیه السلام) به جز آن یک ماه آخر هیچ نگفت و ننوشت؟! چگونه است که این همه راوی برای ثبت و روایت شهادتش و به تصویر کشیدن حماسه ای که آفرید حضور داشتند و از خصوصی ترین گفته ها و اتّفاقات آن چند روز که میان یاران و اهل بیتش گذشت سند و مدرک به جای گذاشتند، اما هیچ کس بعدها پیگیر نشد که این مرد در طول این همه سال چه گفته و چه کرده است؟ چگونه شد که خطبه ها و نامه های پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین به صورت نهج البلاغه و حتی دعاها و مناجات فرزندش، امام زین العابدین (علیه السلام) به عنوان صحیفۀ سجّادیه، به صورت کتاب در آمد و نسل به نسل چراغ راه شیعه گردید، اما کسی به دنبال گفته ها و نوشته های خودش نگشت تا به دست شیعیانش برسد؟ آیا امام حسین در طول 63 سال عمر شریفش و ده سال امامتش تنها به عبادت و راز و نیاز با خداوند مشغول بود و به مسائل شرعیۀ مسلمین پاسخ می داد و تنها در یک ماه پایانی عمر و به ناگاه از برای اصلاح دین جدّش، پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر به پا خاست و جان خویش را فدا کرد؟! آیا ممکن است کسی که در آن سن چنان شاداب و پر قدرت و پر انگیزه و لبریز ازشجاعت و آزادی خواهی و سازش ناپذیری، یک تنه در برابر ظلم و ستم و تحریف دین قیام می کند و سینه خویشتن را سپر، تمام عمرش را در سکوت و انزوا و حاشیه گذرانده باشد و حرفی نزده باشد که در ذهن ها و یادها باقی بماند؟ آیا به واقع در طول چهارده قرن کسی پیدا نشد که کنجکاو این مسأله باشد؟
آیا به واقع هیچ گاه سند و مدرک و نوشته و روایتی از زندگی نامه حسین بن علی(علیه السلام) به وجود نیامده و یا اینکه به عمد از صفحۀ تاریخ حذف شده است؟
چه چیزی در زندگی نامه این مرد آسمانی بود که باعث شد چهارده قرن تمام زندگیش سانسور شود و فقط نوحه و مرثیه سرایی در مورد ده روزه پایان عمرش و عزاداری و بر سر و سینه زدن برای شهادت و تشنگی و غریبی اش آزاد باشد؟ مردی که گفت: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، مردی که خود اسطورۀ همیشگی آزادگی و عدالت خواهی است، مردی که بهای آزادگی و عزت و سرافرازی را با خون خود و تمامی افراد خانواده و فامیلش می دهد، مردی که مردن با عزّت را بالاتر از زندگی با ذلت می شمارد، مگر در طول زندگی خود چه گفته و چه کرده است که آن را از تاریخ حذف کرده اند؟ زندگی نامه اش و گفته ها و نوشته هایش با منافع کدام گروه و قوم ناسازگاری داشت که در طول چهارده قرن تنها به نحوه شهادتش پرداختند و داستان های گوناگون از آن روایت کردند و افسانه ها به آن پیوند زدند تا یاد و حواس پیروان و محبّانش را بیشتر و بیشتر از واقعیت وجودیش پرت کنند؟
آیا مظلومیّت بیشتر از این؟ آیا حسین (علیه السلام) را باید مظلوم دانست به خاطر تیری که در گلوی نوزاد شش ماهه اش نشاندند؟ همانکه او خود با افتخار خونش را به آسمان پاشید و گفت خداوندا این را از من بپذیر؟ آیا حسین (علیه السلام) را باید مظلوم دانست چون تنها هفتاد و دو نفر از یارانش در کنارش باقی ماندند و مابقی از میانۀ راه گریختند؟ آیا مظلومیّت او در تشنگی اش بود و دو دست بریده شده برادر و علمدار سپاهش ابوالفضل؟ آیا کسی در طول تاریخ نپرسید که این سردار رشید سپاه – ابوالفضل العباس – که مظهر وفاداری و ایمان و اعتقاد به برادر بود و جنگ جویی چنان برجسته که شرح جوانمردی هایش در کربلا را همگان شنیده اند و با شهادت او حسین (علیه السلام) پشت خویش را شکسته می داند، تا پیش از واقعه کربلا کجا بود و چه می کرد و چه جایگاه و منصبی در دستگاه برادر امامش داشت و میان این دو برادر عمری چه گذشته بود که این گونه سر و جان باخته و وفادار به حسین بود؟ آیا او هم به یک باره از دل تاریخ گذر کرد و به یک باره شد علمدار سپاه کربلا و به همین دلیل چهارده قرن است که او که نه از دوازده امام بود و نه از چهارده معصوم، باب الحوائج شیعیان است و آبرویش نزد خدا از همه پاکان پرخریدار تر؟ آیا ظلمی بالاتر از این که تمام افکار و عقاید و گفتارها و کردارها و منش های امامی را که تا آخرین قطره خون برای اصلاح دین و ایمان امّتش ایستاد، از صفحۀ تاریخ حذف کنند و به جایش هر روز روایت و قصّه ای نو و پر سوز و گدازتر از قبل در وصف شهادتش بسرایند تا مردم بیشتر و بیشتر در حاشیه بمانند و دورتر از واقعیت؟ و این نه سخن امروز و دیروز که داستان هزار و چهارصد سال است . و حسین(علیه السلام) مظلومی همیشگی به بلندای تاریخ حسین(علیه السلام) آن نام آشنای عالم و آن گوهر تابناک جهان تشیّع است که هر کس از اسلام اسمی شنیده، با آن نام آشناست او که تمامی دوران عمر شریفش درخشندگی است. عاشورای او هم چون خورشید بر تارک تاریخ بشر گفته است: اسلام مدیون علی(علیه السلام) و مکتب تشیّع مرهون حسین(علیه السلام) .
بناست از این عزیز و غریب تاریخ در این مقاله مطلب بنگاریم. بناست قلم در وصف شمشیر و جهاد، هجران و شهادت و مظلومیّت و ایثار بنویسیم و چه عاجزیم و ناتوان!
آری چه ناتوان است قلمی شکسته در تعریف قامتی رسا ، پرچمی برخاسته، دلی مملو از عشق و خلاصه شور و اشتیاق به خدا، ادّعای نگاشتن کند.
شاید برای برخی این سؤال پیش بیاید که امام حسین(علیه السلام) در عین حالی که در مدینه، اولاً زندگی آرامی داشت، ثانیاً در جوار قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وظایف دینی خود می رسید، ثالثاً از دژخیمی دشمن خود آگاه بود، رابعاً از بی وفایی مردم کوفه و عراق اطّلاع داشت و خامساً از قدرت نظامی و تسلیحاتی چندانی برخوردار نبود، در عین حال چرا دست به هجرت، آن هم به سوی کوفه و کربلا زد؟ و چرا حرف و سخن کسانی که خواستند او را از این سفر منصرف کنند را گوش نکرد و چرا با فرزندانش عازم دیار بی وفایان و خطّۀ خطر شد؟
امید آن که به این سؤال طولانی پاسخی مناسب داشته باشیم تا اگر برای کسی در جریان کربلا ابهامی هست، از بین برود.
تجلّی قرآن در کربلا
حسین (علیه السّلام) در قرآن
آیینه دل شکسته را می مانی
خورشید به خون نشسته را می مانی
ای خون خدا در افق دیدۀ من
قـرآن زهم گـسـستـه را می مـانی
حسین(علیه السلام) و حقّ الیقین
بالاترین درجه یقین رسیدن به مرحله حقّ الیقین است که قرآن مجید در سوره مبارکه حاقّه به آن اشاره فرموده است:
« و إنَّهُ لَحَقُّ ألیَقین» و دربارۀ امام حسین(علیه السلام) می خوانیم…
إنّی حتّی أتیک الیقین ، یعنی ای حسین! اخلاص و ایثار تو تورا به درجه یقین رسانید و با یقین در راه خدا فداکاری نمودی.
حسین(علیه السلام) و شفا
می دانیم که یکی ار ثمرات قرآن مجید شفا دادن به انسان از امراض روحی و جسمی می باشد.آیه معروف«و نُنَزِّلُ مِنَ القرآن ما هُوَ شِفاءُ و رَحمَةَ لَلمؤمِنینَ» را همه به آیه شفا می سناسند و از آن شفا می گیرند و از آن طرف دربارۀ امام حسین(علیه السلام) نیز آمده است که خاک کربلای امام حسین(علیه السلام) شفا بخش است.
طینُ قَبرِ الحُسَین شِفاءُ : خاک قبر حسین(علیه السلام) موجب شفاست. (من لا یحضرة الفقیه)
حسین(علیه السلام) و شفاعت
یکی از شفیعان قیامت بعد از خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرآن مجید است و در روایات هم آمده است که «نِعمَ الشَّفیع القُرآن» یعنی شفاعت قرآن مجید خود خوب شفاعتی است و دربارۀ امام حسین(علیه السلام) هم در دعاهای معتبر آمده است که: «ألّلهُمَّ ارزُقنی شفاعَةَ الحُسَین فی الاخرة»
حسین(علیه السلام) و امر به معروف
یکی دیگراز برنامه های قرآن امربه معروف است،در برنامه امام حسین(علیه السلام) به هنگام ححرکت از مدینه به سوی کربلا آمده است که می فرمود:
«اُریدُ أن امرَ بِالمعروفِ و انهی عَنِ المُنکَرِ»
یعنی تصمیم گرفته ام که امربه معروف ونهی از منکر کنم. (لهوف)
حسین(علیه السلام) و رُشد
در فضیلت قرآن گفته اند:«القرآنُ یَهدی إلی الرُّشد» یعنی کتاب خدا مردم را به رشد و ترقی سوق می دهد و در سخنان حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) نیز می خوانیم که فرمود: «ادعوکُم اِلی سَبیلِ الرَّشادِ» شما را دعوت می کنم به راه رشد و تعالی.
حسین(علیه السلام) و موعظه
مجموعه قرآن موعظه است.همین موعظه در نصیحت های امام حسین(علیه السلام) نیز به چشم می خورد که فرمود: «لا تَعجَلوا حَتّی أعِظُکُم بِالَقِّ» عجله نکنید و بگذارید تا شما را به حق موعظه نمایم.
حسین(علیه السلام) و حقّ
قرآن حق مطلق و الگوی حق شناسان می باشد، در وصف حضرت سّیدالشهداء(علیه السلام) نیز آمده است که-ای حسین! در راه خدا جهاد کردی تا به درجه یقین رسیدی: «جاهَددتَ فِی الله حَتّی اَتیکَ الیَقینِ» ، (کامل الزیارات)
حسین(علیه السلام) و نور
قرآن مجید را به نور نام گذاری کرده اند «نوراً مُبیناً» زیرا مردم را از جهالت و تاریکی نجات می دهد. (نساء)
درباره حضرت سیّدالشهداء هم آمده است که: «کنت نوراً فِی الاصلابِ الشّامِخَة وَ الاَرحام المطهَّرة» یعنی تو ای حسین نوری در صُلب های مهم و رحم های پاکیزه بودی. (کامل الزیارات)
حسین (علیه السّلام) در قرآن
حسین(علیه السلام) مصداق نفس مطمئنّه در قرآن است
«یا أیَّتُها اَلنَّفسُ اَلمُطمَئِنّة اَرجِعی اِلی ربِّکِ راضِیَةً مَرضِیَّةُُ…»
ای نفس مطمئنه مراجعت کن به سوی خدایت در حای که هم از خدا راضی هستی و هم خدا از تو راضی است. (سورۀ فجر،آیه27)
حسین(علیه السلام) مصداق مظلومی است که یارش خدا بود
قرآن در آیه سی و سه از سوره مبارکه اسراء می فرماید:
«وَ مَن قُتِل مَظلوماً جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطاناً»
هرکس (در را خدا) مظلوم واقع شد خداوند بریا یاری او ولی و یاور قرار می دهد.
حسین(علیه السلام) مصداق ذبح عظیم است
آنکس که در راه خدافدا شده و تشنه شهید گشت،همان امام حسین(علیه السلام) است، این فدایی عظیم راه خدا با ارادۀ خویش و اختیار خود از مدینه به دعوت اهل کوفه به این دیار آمد و شهادت خویش را به چشم می دید زیرا هم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از شهادت او در این خطّه از زمین خبر داده بود و هم بی وفایی و دنیاخواهی مردم کوفه و عراق را از قبل می دانست ولی با کمال عشق و انگیزۀ ایثار این راه را انتخاب کرد.
«وَ فَدیناهُ بِذبحٍ عَظیم» ما ذبح عظیم را فدای او کردیم. (سوره صافات،آیه107)
حسین(علیه السلام) و حقّ پدری
حقّ پدری امام حسین(علیه السلام) بر ملّت شیعه حقّی مسلّم است زیرا دین و مکتبی که داریم را مرهون امام حسین(علیه السلام) و فداکاری او هستیم، آری او در دورانی به یاری دین خدا شتافت که اگر اقدام نمی کرد به یقین آن را بازیچه قرار داده بودند و درصدد محو آن بودند که همچون پدری که از فرزندانش با تمام وجود دفاع می کند، از دین خدا حمایت کرد.
«وَ وَصَّینا الانسانَ بِوالِدَیهِ اِحساناً»
و سفارش کردیم انسان را نسبت به والدینش احسان و نیکی کند. (سوره احقاف،آیه15)
لذا حرمت نهادن به حضرت سیدالشهدا بر همگان فرض و واجب می باشد.
در مجموع آیات قرآن بیش از پنجاه عنوان انتخاب شده است که اگر چه مستقیماَ در شأن امام حسین(علیه السلام) نازل نشده است، لکن به دلیل این که مصداق بارز این اوصاف، آن حضرت بود. با صراحت می توان گفت که در وصف حسین بن علی(علیه السلام) آمده است، اینکه می گوییم:
اَلسلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ القُرآن وَ اَلتَّوراة و الاِنجیل وَ الزَّبور
و قرآن هم جامع و دربرگیرنده تورات و انجیل و زبور است و یا اینکه در قرآن آمده است، این کتاب کجی و انحراف ندارد. «لَم یَجعَل لَهُ عِوَجاً» و در زیارت امام حسین(علیه السلام) هم آمده است که لَم یَمل مِنَ الحقِّ اِلی اَلباطِل و در تفسیر ثقلین در حدیث حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) که فرمود:
اِنّی تارِکُ فیکُمُ الثّقلَین
دو شیء گرانبها یک ثقل آن قرآن است و ثقل دیگر اهل بیت(علیه السلام)
جلوۀ قرآن در حسین (علیه السلام)
دلایل قیام امام حسین (علیه السلام)
گر نوح زغرق، سوی ساحل ره یافت این غرق شدن همی بود، ساحل ما
جلوه قرآن در حسین(علیه السلام)
«اَم حَسِبَت اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ اَلرَّقیم کانوا مِن ایاتِنا عَجَباً»
آیا گمان کردی، اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ (سوره کهف،آیه9)
منهال می گوید:به خدا قسم در دمشق بودم که دیدم سر بریدۀ حسین(علیه السلام) بر بالای نی این آیه را تلاوت کرد، یعنی تعجّب آورتر از قصّه اصحاب کهف و رقیم ، داستان کشتن من است و سر بریدۀ من بر سر نیزه. (تأویل الآیات)
حسین(علیه السلام) و دوری از شهر و دیار
«اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَق اِلّا اَن یَقولوا رَبّنا الله…»
کسانی که اخراج شدند از شهر و دیارشان بدون حق، جز اینکه (گناهشان این بود) می گفتند:خدای ما یکتاست. (سوره حج،آیه40)
حسین(علیه السلام) مظهر بی گناهی
«وَ اِذا المَوؤودَةُ سُئِلَت-8-بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت-9-» (سوره تکویر،آیه8و9)
حسین(علیه السلام) مصداق ذوی القربی
«قُل لا اَسئَلکُم عَلَیهِ آَجراً اِلّا اَلمَوَدَّةَ فِی اَلقربی…»
بگو مزد رسالتی از شما دریافت نمی کنم جز محبت به ذوی القربی و نزدیکان من. (سوره شوری)
این سفارش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز ادامه هدایت است و منظور ایشان از محبّت نسبت به فرزندانش، هدایت از این طریق است. آری یکی از دو لب حق گوی دین، حسین(علیه السلام) فرزند پیغمبر است که در تفسیر «وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ» گفته اند: منظور از لسان، علی(علیه السلام) و مقصود از شفتین، حسنین(علیه السلام) می باشند.
حسین(علیه السلام) و شکر
حسین(علیه السلام) در بحرانی ترین لحظه های زندگی یعنی روز عاشورا با این جمله بلند خدا را سپاسگزاری می کند.
اَلحمدُ لِلّّهِ عَدَدَ الرَّملِ و الحِصی سپاس خدای را به عدد دانه های شن و سنگ ریزه ها.
و حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز در مقابل دشمن می گوید:- وَ ما رَأیتُ اِلّّا جَمیلاً- یعنی هیچ چیز جز زیبایی در این سفر ندیدم که این کمال شکر و سپاس در اوج بلا و مصیبت است.
حسین(علیه السلام) در لسان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در فضیلت و مقام امام حسین(علیه السلام) فرمود:
مَرحَبابِکَ یا زَینَ اَلسماوات و الارض…
درود بر تو ای زینت آسمان ها و زمین، کسی پرسید آیا غیر از پیامبر هم کسی زینت آسمان و زمین می شود؟ پیامبر فرمود: بجان آن کسی که مرا به رسالت برانگیخته حسین در آسمان ها با عظمت تر از روی زمین است خداوند در سمت راست عرض نوشته است:
وَ اِنَّ الحُسینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینَةُ النَّجاة. به راستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات بخش انسانهاست. (خصائص الحسینیه)
احساس تکلیف دینی
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کُلُّکُم راع وَ کُلُّکم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِهِ
حسین(علیه السلام) می دید که دین لقلقه زبان ها شده و به فرمودۀ او:
« اَلدّین لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم»
دین به زبانشان بسته است و اگر امتحانی پیش بیاید در این صورت « قَلٌ الدَّیّانون» دینداران بسیار اندکند، لذا به هجرت و جهاد وشهادت زد تا آئین آسمانی که قدر و منزلتش را به خوبی می شناخت، باقی بماند و بیش از این دستخوش حوادث نشود.
احیای دین
پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) گرد وغبار بدعت بر چهرۀ این آیین پاک به خوبی دیده می شد و حسین(علیه السلام) قیام کرد تا دین محمّدی را زنده نماید، نه آن دینی که در دوران خلفاء، آلوده به بدعت ها شده بود، لذا فرمود:
« اِن کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَم یَستَقِم الّا بِقَتلی، فَیا سُیوفُ خُذینی.»
« اگر دین جدّم جز با قتل و شهادت من بپا نمی ماند، پس ای شمشیرها مرا بگیرید.»
احیای مقام خلافت دینی
حکومت وخلافت، حقّ مسلّم امام معصوم(علیه السلام) است، امور دینی مردم و امور اجتماعی و مسائل سیاسی جامعه حقّ ائمه دین می باشد، و امام اگر ببیند زمام خلافت و اداره امور جامعه در دست نااهلان و نامحرمان قرار گرفته، احساس وظیفه می کند.
مبارزه با ظلم بنی امیه
وقاحت ظلم بنی امیه را در مورد زجر و شکنجه جسمی می توان از کلام امام سجاد(علیه السلام) استفاده کرد که فرمود:
« اگر رسول خدا دستور داده بود که به ما ستم کنند بیش از این ممکن نبود.»
طرفداری از اهل بیت(علیهم السلام) و احیای سنّت های دینی
اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) افرادی هستند که در کنار قرآن مجید به عنوان هدایتگر معرفی شده اند و به گفته رسول خدا، مردم اگر طالب سعادت باشند، باید آن دو کناره نگیرند، لکن تبلیغات مسموم بنی امیه در جهت کمرنگ کردن چهرۀ منوّر عترت پیامبر بود با جعل حدیث و اجیر گرفتن افراد قلم به مزد از زبان رسول خدا سخنانی درست می کردند وبه مردم القاء می نمودند، دیگرانی را که هیچ گونه لیاقتی نداشتند در مقابل افراد اهل بیت(علیهم السلام) : عَلَم کرده و معرفی می نمودند، روی نسل نو کار می کردند تا بغض علی را در دلشان جای بدهند.
سیداالشهداء در منزل ذی حسم در رویارویی با حرّ فرمود:
« اَلا تشرَونَ اَنَّ اَلحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ» (نفس المهموم)
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : movood424
ادامه دارد…
/ج