بنده و حركت در طريق بندگى
بنده و حركت در طريق بندگى
بندگى چيست؟
امام صادق (ع) می فرماید: حقيقت عبوديت و بندگى سه چيز است: اوّل اين كه بنده در آنچه خدا بر او منّت گذاشته و بخشيده است براى خود مالكيّت نبيند، بدان جهت كه بندگان را ملكى نيست، مال را مال خدا مىدانند، و آن را در جايى كه خدا فرموده است قرار مىدهند.. دوم: اين كه بندۀ خدا براى خودش مصلحت انديشى و تدبير نكند. سوم: اين كه تمام مشغولياتش منحصر شود به آنچه كه خداوند او را بدان امر نموده، يا از آن نهى فرموده است. بنابراين، اگر بندۀ خدا براى خودش ملكيتى را در آنچه كه خدا به او سپرده است نبيند، انفاق نمودن بر او آسان مىشود. و چون بندۀ خدا تدبير امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشكلات دنيا بر وى آسان مىگردد. و زمانى كه به آنچه خداوند به وى امر كرده و نهى نموده است اشتغال ورزد، ديگر فراغتى نمىيابد تا مجال و فرصت خودنمايى و فخر نمودن بر مردم پيدا نمايد.
از اين رو چون خداوند بندۀ خود را به اين سه چيز گرامى بدارد، زندگى در دنيا و نحوۀ برخورد با ابليس و خلايق بر وى سهل و آسان مىگردد. به انگيزۀ زياده اندوزى و فخر و مباهات با مردم به دنبال دنيا نمىرود و آنچه را كه از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مىنگرد، آنها را براى عزت و علّو درجۀ خويشتن طلب نمىنمايد و روزهاى خود را به بطالت و بيهودگى نمىگذراند.[6]
بندگى، مفتاح ولايت است[7] و نام بنده، بهترين اسمها. از اين رو پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص)، “عبداللَّه” است در ليلة المعراج درخواست عبوديت نمود: “أضفنى إليك بالعبودية يا ربّ”.
از ابو بصير نقل شده كه امام باقر (ع) فرمود: از جمله دعاهاى امير المؤمنين (ع) اين بود: اى خداى من! همين عزّت مرا بس كه بنده توام، و همين افتخار مرا بس كه تو پروردگار منى. اى خداى من! همان گونه كه من دوست دارم تو از آن منى، پس مرا به آنچه دوست دارى موفّق بدار.[8]
انسان كامل، عبداللَّه است و تمام تجليات اسمائى را دارد. فانى در حضرت إلاهيه باشد و مغلوب اسماى إلاهى.
چه زيبا است گفتۀ خواجه عبداللَّه انصارى كه: إلاهى اگر يكبار گويى “بندۀ من”، از عرش گذرد “خندۀ من”.
در حديث قدسى آمده است: اى بندۀ من، از من اطاعت كن تا ترا مثل (يا شبيه و نظير) خود قرار دهم من به چيزى مىگويم بشو، مىشود. تو به چيزى مىگويى بشو، مىشود.[9] بنابر اين، به فرمودۀ امام صادق (ع): “العبودية جوهرة كنهها الربوبيّة”؛ يعنى عبوديت و بندگى خداوند متعال يك جوهره و واقعيتى است كه باطن و حقيقتش ربوبيّت است.[10] به واسطۀ بندگى، نفس انسانى صيقل پيدا مىكند و قابليت انعكاس اشعۀ نوريۀ عالم بالا در او پديدار مىگردد و هر چه پاكى و صيقل بيشتر باشد شفافيت و انعكاس آن بيشتر مىگردد و جلوههاى حضرت حق در او زيادتر به ظهور مىرسد، تا جایي كه خلافت بالقوه و بالاستعداد وى به مقام فعليّت مطلقه در مىآيد و بالفعل، خليفة الله در تمام عالم وجود و شئون و مظاهر حيات مىشود. بايد دانست كه اين الوهيّت نيست، بلكه خلافت و نمايندگى است كه عين آثار الوهيّت در آن به ظهور مىرسد. لازم به ذکر است که خليفة الله كار خدایی نمىکند، بلکه خدا به دست وى كار خود را به ظهور مىرساند و از دريچۀ نفس وى خود را متجلى مىگرداند و اسما و صفات خود را بروز مىدهد. از اين رو عارف بالله آئينۀ تمام نماى جمال و جلال خداوند ازلى و ابدى است و در تمام مراتب معجزات انبيا و كرامات امامان و اولياى خداوند، در حقيقت خداست كه فاعل بى حد و حاكم مطلق است و نفس ولىّ خدا فانى شده است و اين همان مقام “عبوديت” است. مقامى كه در اثر اطاعت خداوند متعال پيدا مىشود.[11] سالك در اين مقام خود را “اسم الله” و “علامة الله” و “فانى فى الله” ببيند و ساير موجودات را نيز چنين بيند و اگر ولىّ كامل باشد متحقق به اسم مطلق شود و براى او تحقّق به عبوديت مطلقه دست دهد و عبدالله حقيقى شود. و تواند بود كه تعبير به عبد در آيۀ شريفۀ “سبحان الذى اسرى بعبده”؛ منزه است آن كس كه شبانه بندهاش را سير داد”.[12] براى آن باشد كه عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبوديت و فقر است و رفض غبار انيّت و خودى و استقلال مىباشد و شهادت به رسالت در تشهّد، بعد از شهادت به عبوديّت است؛ زيرا عبوديت مرقات رسالت است و در نماز كه معراج مؤمن و مظهر معراج نبوت است، شروع شود پس از رفع حُجُب به بسم الله – كه حقيقت عبوديّت است – “سبحان الّذى اسرى بِنبيّه بمرقاة العبودية المطلقة”؛ پس منزه است آن كس كه پيامبرش را با نردبان عبوديت مطلقه سير داد و او را به قدم عبوديت به افق احديّت جذب فرمود و از كشور ملك و ملكوت و مملكت جبروت و لاهوت رهانيد و ساير بندگان را كه مستظّل به ظلّ آن نور پاكند به سمهاى از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله – كه باطن آن عبوديت است – به معراج قرب رساند.[13]
نقش نيّت و اخلاص در عبادت
نيّت، پيش عامّه، عزم بر اطاعت است طمعاً يا خوفاً: “يدعون ربهّم خوفاً و طمعاً”[14] و در نزد اهل معرفت، عزم بر اطاعت است هيبةً و تعظيماً: “فاعبد ربّك كانّك تراه و ان لم تكن تراه فانّه يراك” و در نزد اهل جذبه و محبّت، عزم بر اطاعت است شوقاً و حبّاً… و در نزد اوليا، عزم بر اطاعت است تبعاً و غيراً بعد از مشاهدۀ جمال محبوب استقلالاً و ذاتاً و فناى در جناب ربوبيت ذاتاً و صفةً و فعلاً.[15] و از اشد شرايط نيت، اخلاص آن است.
اخلاص در عبادت عامّه، تصفيۀ از شرك جلّى و خفّى است از قبيل ريا و عُجب و افتخار:” الا للّه الدين الخالص”؛ هان، كه دين خالص فقط از آن خداست.[16] و در عبادت خواص، تصفيۀ آن است از شوب طمع و خوف كه در مسلك آنها شرك است. و در عبادت اصحاب قلوب، عبارت است از تصفيۀ از شوب انانيّت و انيّت كه در مسلك اهل معرفت، شرك اعظم و كفر اكبر است:
مادر بتها بت نفس شماست
زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست.[17]
و در عبادت كُمّل، عبارت است از تصفيۀ آن از شوب رؤيت عبوديّت و عبادت، بلكه رؤيت كون؛ چنان كه امام خمینی (ره) فرمود: “قلب سليم آن است كه ملاقات كند حق را و در آن احدى سواى حق نباشد”.[18]
بندگى او به از سلطانى است
كه اناخير دم شيطانى است
فرق بين و برگزين تو اى حبيس
بندگى آدم از كبر بليس
گفت آنك هست خورشيد ره او
حرف طوبى هر كه ذلت نفسه
ظل ذلت نفسه خوش مضجعى است
مستعد آن صفا را مهجعى است
گر از اين سايه روى سوى منى
زود طاغى گردى و ره گم كنى[19]
پی نوشتها :
[1] امام خمينى، اسرار الصلوة؛ پرواز در ملكوت، ترجمه، فهرى سيد احمد،ج 2، ص 190.
[2] نهج البلاغه، حكمت 237 ؛ اصول كافى، ج 2، ص 84، ح 5.
[3] دامادى، سيد محمد، شرح بر مقامات اربعين، ص 125.
[4] مصباح الشريعة، باب 100.
[5] شيخ بهايى، محمد، اربعين.
[6] مجلسى، بحار الانوار، طبع حروفى، مطبعه حيدرى، ج 1، ص 224، ح ِ17.
[7] علامه طباطبائى، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 277.
[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 74، ص 402؛ الحكم الزاهرة، ترجمه انصارى، ص 488، ح 1352.
[9] شيرازى، سيد حسن، كلمة الله، ص 140، شماره 154.
[10] محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 6، روايت شماره 11317.
[11] حسينى طهرانى، سيد محمد حسين، انوار الملكوت، ج 1، ص 288.
[12] اسراء، 1.
[13] امام خمينى، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام، ص 89.
[14] سجده 16.
[15] امام خمينى، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام ، ص 75 و 76.
[16] زمر، 3.
[17] مولوى جلال الدين محمد، مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 22.
[18] امام خمينى، سر الصلوة، ص 75.
[19] مولوى، مثنوى معنوی، دفتر چهارم.
منبع: http://farsi.islamquest.net