بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)
بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)
1. «الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما» (23) ; (بندگان رحمان) كسانى هستند كه هنگام بخشش نه زياده روى مىكنند و نه بخل مىورزند و انفاق بين آن دو، قوام (و درستى) است.
2. «و كلوا واشربوا و لاتسرفوا» (24) ; و بخوريد و بياشاميد و زيادهروى نكنيد.
3. «ولا تجهر بصلاتك ولاتخافتبها و ابتغ بين ذلك سبيلا» (25) ; و دعاى خود را به صداى بلند و آهسته انجام مده و راهى بين آن دو – كه همان حد ميانه است – بطلب.
4. «وابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا» (26) ; در نعمتهايى كه خداوند به تو ارزانى داشته، دار آخرت را طلب نما و – در عين حال از افراط بپرهيز و – بهرهات را از دنيا (نيز) فراموش مكن – و حد اعتدال را پيوسته در نظر داشته باش – .
5. آياتى دلالت دارد كه مردم بايد به لطف خداوند اميدوار باشند و از رحمتش مايوس نگردند. در سوره «الزمر» آمده است: «لاتقنطوا من رحمة الله» (27) ; از رحمتخدا نوميد نشويد.
به آيات ديگرى بر مىخوريم كه به ما مىگويند نبايد از عذاب الهى و از كيفر اعمالمان غفلت نماييم: «افامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون» (28) ; آيا آسوده خاطرند از اين كه – به سبب اعمالشان – ناگهان خداوند آنان را كيفر دهد. از كيفر ناگهانى خداوند به جز گروه زيانكار آسوده خاطر نيست.
از مجموع اين گونه آيات چنين برمىآيد كه ما بايد بين بيم و اميد باشيم و حد اعتدال را در نظر بگيريم; يعنى اگر طاعات و عبادات بسيار و فراوانى انجام داده باشيم نبايد مغرور شويم و به خود يادآورى كنيم كه ما اين همه اعمال نيك به جا آوردهايم و خداوند ما را مورد لطف و عنايتخاص خود قرار مىدهد; چون اعمال ما ارزش آن را ندارند كه در پيشگاه خداوند پذيرفته شوند، مگر به كرمش ما را ببخشد. و از طرف ديگر نبايد از رحمتخداوند نوميد باشيم، هر چند گناهان بسيار و فراوانى را مرتكب شده باشيم; زيرا نوميدى با سقوط و بدبختى برابر است. پس بايد در تلاش و كوشش باشيم كه گذشتهها را تكرار نكنيم و در صدد ساختن خود باشيم و بدانيم كه رحم او بىپايان است و اگر به درگاهش روى آور شويم ما را عفو مىنمايد; و ما به احسان و لطف رفتار مىكند.
در اينباره از حضرت صادق عليه السلام چنين نقل شده است: «… در وصيت لقمان چيزهاى عجيبى وجود دارد; عجيبترين آنها اين است كه لقمان به پسرش فرمود: به گونهاى از خدا بترس كه اگر كار نيك جن و انس را به جا آورده باشى، عذابت مىكند و نيز آن گونه به خداوند اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را انجام داده باشى به تو رحم مىكند. (و مورد غفران و لطف خودش قرار مىدهد.) پدرم مىفرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه در دلش دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، اگر هر يك از اين دو با هم سنجيده شوند هيچ كدام بر ديگرى ترجيحى ندارد» . (29)
گفتيم بحث در مورد آيات و رواياتى كه بر لزوم اعتدال و ميانهروى در اعمال دلالت دارند، در خور نوشتن كتاب مستقل و مفصلى است; اندكى در اين باره به بررسى بپردازيم:
توضيح آنكه از جمله چيزهايى كه بر بيم و اميد متفرع استشادى و اندوه است كه از نظر دانشمندان روانشناس حد وسط آن، مطلوب مىباشد; بدين معنى كه افراط در شادى و همچنين اندوه و پريشانى زياده از حد و مداوم زيانهاى غيرقابل انكارى را در پى دارد.
«پسيكولوكها» ثابت كردهاند كه هر نوع خوشحالى مانند اندوه و غصه اعصاب را تحت تاثير قرار مىدهد ; هر اندازه خوشى يا اندوه بيشتر شدت داشته باشد فزونى تاثير، هم بيشتر است. هر كسى در دوران زندگى خود بارها آزمايش كرده كه بر اثر دريافتيك خبر خوش و مسرتبخش چنان تغيير حالتى به او دست مىدهد كه به كلى وضعيتش دگرگون مىگردد.
نخستين اثر آن اين است كه اشتهايش سد مىشود به گونهاى كه ميل به غذا ندارد; از طرف ديگر تمام اعصابش به رعشه و حركت در مىآيد و مانع استراحتش مىشود. در آن حالت ميل دارد پيوسته راه برود و تحرك و جست و خيز داشته باشد.
اين حالت ممكن استيك ساعتيا يك روز حتى بيشتر ادامه يابد و گاهى تغيير وضع روحى و روانى چنان شدت پيدا كند كه بر اثر دريافت خبر خوش ناگهانى از قبيل اينكه مادرى پسرش را مرده مىدانسته ناگهان او را مىبيند و مانند اينگونه اتفاقات، التسكته ناقص يا كامل به او دست دهد. (30)
مىتوان گفت وجود اضداد همچون خوشحالى و اندوه و به طور كلى تضاد، در عالم هستى لطف الهى و از اسرار آفرينش است. به سخن ديگر، در نظر حكمت از ابزار خير و تكامل به حساب مىآيد. فضيلت و تعالى در معركه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تكميل و تكوين مىشوند و شخص فقط از راه رنج، اندوه و مسئوليتبه اوج علو خود مىرسد. غصه و اندوه امرى معقول و علامتحيات و محرك اصلاح است. شادىها و خوشحالىها كه نتيجه كنشها، آرزوها و تلاشها است. نيز براى خود جايى دارد; بدين بيان كه هيچ كارى بدون هدف مطلوب و شادى آفرين انجام نمىشود. پس شادى و اندوه و نوش و نيش به صلاح بشر و سبب تكامل او است.
عاشقم بر مهر و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق اين هر دوضد نكته مهمى كه از نظر حفظ تعادل و همآهنگى بايد به آن توجه شود و قبلا هم يادآور شديم اين است كه هرگاه خوشحالى و شادمانى مفرط بر شخصى عارض مىگردد موجب برهمزدن نظم و اعتدال مىشود و او حالت عادى خود را از دست مىدهد كه اگر پيوسته به همينحال باشد، زندگى ناهنجار و ناموزونى دارد كه با ناگوارىها و دشوارىهاى طاقتفرسا همراه مىگردد.
در اين زمينه لازم استبراى حفظ آرامش و توازن يك نيروى يكنواختكنندهاى وجود داشته باشد تا خود به خود، زيانهاى شادمانى بيش از حد را سامان بخشد و به نظم درآورد.
براى مثال، اگر سيبى را به نخى ببندند و آن را آويزان كنند. سپس آن را به يك طرف بكشند و از حالت آرامش و سكون به در آورند، آن گاه آن را رها نمايند، در يك جا نمىماند و قرار نمىگيرد. آن قدر به اين طرف و آن طرف مىرود تا سرانجام به محل اصلى اش برگردد و آرامش نخستين خود را بازيابد.
به همين گونه است هنگامى كه خوشحالى شديد دست مىدهد و تعادل آدمى را از بين مىبرد. در چنين حالتى لازم است عاملى وجود داشته باشد تا آن نو پديد را كاهش دهد و مهار نمايد و آثار زيانمند آن برطرف گرداند و آرامش و يكنواختى و برابرى ايجاد شود.
مرحله حزن و اندوه نيز اين گونه است; يعنى به هنگام به وجود آمدن اين پديده ناخوشآيند بايد نيروى معتدلكنندهاى در كار باشد تا بدان وسيله، آثار سوئى كه از آن سرچشمه مىگيرد زدوده شود و برابرى و آرامش برقرار گردد.
در قرآن مجيد به اين راز مهم روانى اشاره شده و چنين آمده است:
«ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير. لكيلا تاسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله لايحب كل مختال فخور» (31) .
هيچ مصيبتى در زمين و نه (درباره) خودتان نمىرسد مگر آن كه پيش از آن كه آن را به وجود آوريم در كتابى – يعنى در لوح محفوظ – است. همانا آن بر خداوند آسان است – همه امور بر وفق اسباب و مسببات و عدالت پيش از ايجاد آنها نيز مشخص و معين شده است – تا اندوهگين نشويد به آن چه از دست دادهايد و (نيز) شادمان نشويد به آنچه خداوند (تفضل نموده) به شما داده است و خداوند هيچ گردنفراز فخركنندهاى را دوست نمىدارد.
خواهيد پرسيد: مگر شادى و خوشحالى بد است كه خداوند ما را از آن باز داشته است؟
در جواب مىگوييم: چنان كه پيش از اين اشاره كرديم هر شادمانى و مسرتى كه تعادل انسان را مختل كند و او را از مسير و هدف اصلى زندگىاش منحرف سازد وهمچنين آن غم و غصهاى كه وضع زندگى او را دگرگون نمايد و او را به ورطه نوميدى و ياس سقوط دهد، استعداد او را سركوب و از مواهب خداوندى محروم كند، ناپسند و نكوهيده است.
هر كسى بايد در اين باره حدوسط را اختيار كند، يعنى هنگام رخدادهاى شادىآفرين و نيز هنگام انجام دادن كارهاى مفيد و پسنديده بدون شك هر انسانى شادمان مىگردد; اما در عين حال هيچ ژرفنگرى به اين گونه خوشىها دل نمىبندد; زيرا (آنچه دلبستگىها را نشايد) پيوسته عاقبت و نتيجه زندگى را در نظر خود زنده نگه مىدارد.
و از سوى ديگر، در مورد انجام وظيفه هميشه خود را مقصر محسوب مىدارد و اعمال خود را قابل پذيرش در نزد خداوند متعال نمىداند; از اين نظر در بيم و اندوه به سر مىبرد كه مبادا نسبتبه انجام وظايف خود كوتاهى كرده باشد. و هر گاه گناهى از او سرزند اندوهگين مىشود كه چرا از پروردگار خويش آزرم نكرد، و كارى انجام داده كه او را از فضيلت و كمال دور ساخته است.
نتيجه مىگيريم كه آدمى هنگامى مراحل كمال را يكى بعد از ديگرى طى مىكند كه در مسير زندگى بين بيم و اميد باشد; بدين معنا كه شادى و خوشگذرانى و پرداختن به لذات جسمانى آن اندازه نباشد كه زندگى پس از اين عالم را فراموش كند و همچون حيوانات جز به لذات مادى زودگذر توجه نداشته باشد، و نيز به گونهاى نباشد كه بر اثر غمگينى و نوميدى و افسردگى از فعاليت و كوشش باز ايستد و همچون درختبىثمرى باشد، و از اهداف آفرينش خويش محروم بماند و به الطاف و رحمتها و بهجتهاى بىپايان پروردگار خويش نظرى نداشته باشد.
حسن ختام مطلب را متناسب با مقام، به حديثى از امام همام حضرت جعفر بن محمد عليه السلام وا مىگذاريم كه فرمود: «يا ابن آدم مالك تاسوا على مفقود لايرده اليك الفوت؟ و ما لك تفرح بموجود لا يتركه فى يدك الموت» (32) . اى فرزند آدم، بر از دست رفتهاى كه اندوه تو، آن را باز نياورد چرا اندوهگين مىشوى؟ و چرا شاد مىشوى به آنچه كه مرگ آن را براى تو باقى نمىگذارد؟
و آخر دعوانا ان الحمد لله
منابع و مآخذ
1. ابن منظور افريقى مصرى، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، سال 1405 ه ق.
2. اسمايلز، سموئيل، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، سال 1303 ش.
3. رشيد پور، عبدالمجيد، چرا رنج مىبريم، انتشارات مؤسسه دار العلم، قم.
4. رضازاده شفق، تاريخ ادبيات ايران، سال 1352 ش.
5. الرضى، محمد بن ابى احمد، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، گراور با خط طاهر خوشنويس، سال 1365 ه ق.
6. شريعتى، على، انسان، ط اول، 1361 ش.
7. شهاب پور، عطاء الله، سالنامه نور دانش، چاپخانه تابان، سال 1325.
8. طريحى، محمد بن على، مجمع البحرين و مطلع النيرين، چ سنگى، [بىتا] .
9. فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، دفتر انتشارات اسلامى، قم، سال 1383 ه ق.
10. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ه ق.
11. ملافتح الله كاشانى، منهج الصادقين فى الزام المخالفين، افست اسلاميه، سال 1336 ش.
12. نراقى، محمد مهدى، جامع السعادات، مطبعة النجف، سال 1383 ه ق.
پىنوشتها:
23) فرقان، آيهى 67.
24) الاعراف، آيهى 31.
25) الاسراء، آيهى 110.
26) قصص، آيهى 77.
27) زمر، آيهى 52.
28) الاعراف، آيهى 99.
29) فيض كاشانى، المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 7، ص 283.
منبع : www.naraqi.com
«عن ابى عبدالله عليه السلام قال: قلت له ما كان فى وصية لقمان عليه السلام قال: كان فيها الاعاجيب و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه: خف الله خيفة لو جئته بر الثقلين لعذبك و ارج االله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك. ثم قال ابوعبدالله عليه السلام كان ابى يقول: انه ليس من عبد مؤمن الا و فى قلبه نور ان نور خيفة و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا» .
30) ر.ك: عطاء الله شهاب پور، سالنامه نور دانش، شركت چاپخانه تابان، 1325 ش.
31) حديد، آيهى 22 و 23.
32) ر.ك: ملا فتح الله كاشانى، تفسير منهج الصادقى فى الزام المخالفين، سوره «الحديد» ، ذيل آيه 22 و 23.
منبع: www.naraqi.com