درآمدى بر جنبش هاى نوپديد دينى (3)
درآمدى بر جنبش هاى نوپديد دينى (3)
آزمايش بديهيات
اگر به دهه 1950 برگرديم خواهيم ديد كه جامعه شناسان بر اين عقيده بودند كه فرقه ها گروه هايى زوال پذير هستند كه تنها يك نسل دوام مى آورند. امروزه اين عقيده را همه ما به كنار نهاده ايم، چون با شمارى از اديان جديد مواجه هستيم كه موجوديت آنها به نسل سوم و حتى بيشتر رسيده است. از ميان شمار زياد اديان جديد برخى مى آيند و مى روند، اما آنهايى كه مى ميرند، مرگشان هيچ ارتباطى با سپرى شدن يك نسل از موجوديت آنها ندارد. اكثر نهضت هاى نوين دينى كه نوعى موفقيت را در تجربه خويش دارند، به خاطر آينده قابل رؤيتى كه دارند، از چنين وضعيتى برخوردار هستند.
اين عقيده كه اديان جديد ميرا و زوال پذير هستند، به طور كلى بر اين باور استوار است كه اين اديان در پيرامون يك رهبر فرهمند بنيان شده اند و با مردن اين رهبر قلب تپنده گروه از آن گرفته مى شود. مرگ رهبر به مثابه يك حادثه تلخ و ويرانگر به تصوير كشيده مى شود. ما اينك مى دانيم كه قضيه اينگونه نيست. بنيان گذارانِ اديان جديد به ويژه در نسل جديد، مهم هستند، اما بسيارى از آنان به سرعت به مسأله تأسيس سازمانى كه بتواند گروه را به آينده دراز بعد از مرگ رهبرى كنند، توجه نشان مى دهند. هر دينى كه بتواند در زمان حيات رهبر تداوم يابد، فراتر از ميزان حيات بنيان گذار دوام خواهد يافت. اگرچه مرگ رهبر حادثه اى ناگوار است، اما ويرانگر نيست. در طى دهه گذشته ما شاهد گروه هايى بوديم كه حادثه مرگ رهبر را پشت سر گذاشتند، بدون اين كه وقفه اى در تپش قلب حيات آنها رخ داده باشد.
اديان جديد توسط يك نفر (و گاهى توسط جمعى كوچك) ايجاد مى شوند. با رشد و نمو اين اديان نسل اوليه به سرعت متحول مى شود; يك ايدئولوژى منسجم شكل مى گيرد و دسترسى بلاواسطه به بنيان گذار ديگر امكان پذير نخواهد بود. اين دورانِ تحول سريع تا حدودى دوره آزمايش است كه طى آن، بنيان گذار به بررسى و آزمايش عقايد جديد مى پردازد و باقيمانده اين دوره صرف آموزش آهسته تعاليم كاملا جديد دينى به كسانى مى شود كه در دينى ديگر يا بدون اعتقاد به هيچ دينى پرورش يافته اند. در نسل دوم روند اين تحول به طور قابل توجهى كند مى شود، اما هيچگاه متوقف نمى شود. (البته مؤلفه تحولْ مطالعات موردىِ ما را به سرعت قديمى و كهنه و در قبال حيات گروه، نارسا خواهد ساخت.)
اديان جديد با تنوع زيادى رواج مى يابند. آنها نگاه اصلى خود را از يكى از اديان متنوع موجود گزينش مى كنند; تلفيقى آگاهانه از دو يا چند سنت يا خيلى به ندرت، اسطوره دينى بديعى را پيشنهاد مى نمايند. اديان جديد، تلفيقى از الگوهاى سازمانىِ گوناگون، از ديكتاتورى تا دمكراسى بى چفت و بند را مى پذيرند و همگى در ميانه اين دو سايه گزيده اند. آنها اغلب در طى نسل اول متحول مى شوند و چون گروه رشد كند و الهيات آنها كامل شود، دوران گذار از نسل اول به نسل دوم آغاز مى گردد.
اديان جديد به لحاظ رويكردى كه نسبت به جذب هوادار دارند، گوناگونند. برخى از آنها تبشيرى هستند و براى جلب هوادار از فنون تبليغىِ پرفشارى استفاده مى كنند. برخى ديگر رويكردى بسيار پايين را در جذب هوادار اتخاذ مى كنند و از هوادارِ بالقوه مى خواهند كه برخى نوشته هاى گروه را به دست آورده و بخواند و از اين طريق، گام نخست را در برقرارى ارتباط با گروه بردارد.
درباره مطالعات اديان جديد
ما به عنوان كسانى كه در حوزه اديان جديد مطالعه مى كنيم، عموماً در پى نوعى نگرش «عينى» نسبت به چيزى هستيم كه روى آن كار مى كنيم. ما هم چنين مى دانيم كه عينيتِ محض اسطوره گذشته «پوزيتيويستىِ» ماست. اكنون كاملا واقف شده ايم كه در تُنگ ماهى فعاليت مى كنيم و هر كلمه اى كه مى نويسيم و هر سخنى كه مى گوييم چه بسا در مباحث عمومىِ روبه رشد درباره جنبش هاى نوين دينى بر ضد ما استفاده شود. اما بايد از موضوعى كه درباره آن پژوهش مى كنيم فاصله بگيريم. اين فاصله ما را وامى دارد تا احساساتمان را نسبت به گروه ها كنار نهيم. احساسات منفى در قبال گروه ها ممكن است از اعتقادات مذهبى يا جوامع دينى و يا نگاه ما به اقليت هاى دينى به عنوان برهم زنندگان نظم فرهنگى و يا آثار نامطلوبِ مواجه شدن با برخى از اعضاى اين گروه ها، ناشى شده باشد. احساسات مثبتِ ما از تعهدات ما نسبت به آزادى دين هاى اقليت، آثار مطلوب پيشينى كه از اعضاى اين اديان داريم، يا از ديدگاه مطلوبى كه نسبت به همه اديان به طور كلى داريم، ناشى مى شود. هيچ كدام از اين احساسات نبايد موانعى بر سر راه پژوهش هاى ما ايجاد كند، در عين حال كه بايد نسبت به احساسات فردىِ خودمان آگاه بوده و در تحقيقاتمان براى آنها حسابى را باز كنيم.
اين احساس رضايتى كه نسبت به خودمان در اين پژوهش ها احساس مى كنيم، در دهه 1980 با مطرح شدن مسأله شستوشوى مغزى به چالش كشيده شد. طى دهه 1960 مطالعه و تحقيق در اديان جديد را به عنوان يك مطالعه جالب و جذاب و داراى دستاوردهاى فرهنگىِ كاملا بى خطر تعقيب مى كرديم، اما در دهه 1970 اين ديدگاه به چالش كشيده شد و صداهايى بلند شد كه ادعا مى كردند، اديان جديد فقط متفاوت نيستند، بلكه مخرب نيز هستند و نيز مطالعه در باره رهبران فرهمند مذهبى ديگر خريدارى ندارد. اين بنيان گذاران فقط نوآوران دينى نبودند; اينان افرادى شيطانى تشنه قدرت نيز بودند. و آخر اين كه اينان موجب شده اند، تا واژه «فرقه» كه به خاطر بار منفى اش كنار نهاده شده است، به عنوان مناسبترين نام، براى اين گروه ها برگزيده شود.
در پايان دهه 1970 مخالفت ها اديان جديد با نظريه شستوشوى مغزى همگام شدند; فرضيه اى كه اعلام مى داشت كه اديان جديد اصولا براى جذب هوادار، مردم را اغوا مى كنند و آنها را به طورى درگير فرايندِ كنترل ذهن مى نمايند كه اختيار ملحق شدن، مشاركت با ترك گروه را از آنها سلب مى نمايند. طى اوايل و ميانه دهه 1980 نظريه شستوشوى مغزى از همه طرف; از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دين پژوهى، از روانشناسى تا مطالعات جامعه شناختى مورد توجه قرار گرفت. در ابتدا اين نظريه به خاطر اين كه در ظاهر توضيحى قابل قبول در توجيه شور و هيجان و دلدادگى كه ما در برخى اديان جديد با آن ها مواجه هستيم! ارائه مى كرد; جذاب بود. اما براى هر پديده اى كه اين نظريه ظاهراً توضيحى ارائه مى كرد دليل قانع كننده اى نداشت.
براى نمونه، الگوى شستوشوى مغزى تصويرى كه از اديان جديد ارائه مى كند اغلب به شكل محيط زندان است كه افراد را در چنگ خود اسير ساخته و اجازه رهايى و فرار به آنها نمى دهد. اما وقتى اين گروه ها حتى آنهايى كه بحث انگيز بوده اند را به طور وسيع در نظر مى گيريم درمى يابيم كه حد و مرزهايى كه ترسيم كرده اند كاملا نفوذپذيرند. تنها تعداد اندكى از تمامى كسانى كه با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر مى شوند و تعداد ملحق شوندگان حتى از اين تعداد نيز كمتر است. نيمى از كسانى به اين گروه ها مى پيوندند بدون هر گونه مداخله بيرونى آنها را ترك مى كنند. بر فرض اين كه فعاليت گروه توسط يك نهاد هدايت شود باز به تصور من با وضعيتى مواجه خواهيم بود كه بيست و پنج درصد در طول سال از عضويت گروه خارج مى شوند.
پيش فرض هاى نظريه شستوشوى مغزى بيش از انكار ناجورى كه نسبت به تحقيق در زمينه اديان جديد روا داشته اند پايان مرگبارى را براى آن رقم زدند. اين پيش فرض دركى تام از اديان جديد ارائه مى دهد كه نه بر تحقيقات تجربى بنا شده است و نه نسبت به تحقيقات بيشتر جهت دهى مى كند. يعنى در ظاهر به يك پيش فرض «علمى» شبيه است اما در عمل فاقد كارايى يك نظريه علمى است. همان گونه كه بيست سال قبل زمانى كه نظريه شستوشوى مغزى رد شد، كار درستى بود اينك نيز بخش هاى باقيمانده اين نظريه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربى و آزمايش پذير براى وقوع شستوشوى مغزى ناتوان است، اگر چه اين جا جاى طرح مجدد نزاع شستوشوى مغزى نيست اما بايد متذكر شويم كه اواسط دهه 1980 ما نظريه شستوشوى مغزى را رد كرديم; مستندات اين واقعيت در بسيارى از اسنادى كه از سوى مجامع آكادميك كه بيشتر دلمشغول اين بحث بوده اند، وجود دارد متعاقب آن دادگاه ها نيز اين نظريه را رد كردند. ره آورد آن انكار اوليه آن بود كه در طى 15 سال گذشته مطالعات اديان جديد از آن بحث گذشت و بدون اين كه اشاره اى به نظريه هاى شستوشوى مغزى داشته باشد، كارش را تعقيب كرد. دوم اين كه از نظر قانونى نيز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپرورى حكم صادر كرده اند و برخى سازمان هاى بزرگ نظير شبكه مراقبت از فرقه نيز از آن حمايت نموده است.
با ازدياد شمار بسيار زياد اديان جديد نهادهايى مانند شبكه مراقبت از فرقه مى توانند خدمات درخور توجهى ارائه نمايند و ساختارى كه به مثابه سگ نگهبان در ميان تندروى هاى سازمان هاى دينى گوناگون انجام وظيفه مى كند براى همه ما مفيد خواهد بود. از ميان ما از جمله خودم كه با شبكه مراقبت از فرقه مخالفت كرديم دو دليل داشتيم: اولا ما با فرضيه شستوشوى مغزى انگونه كه مارگرت سينگر به روشنى بيان كردند; و استفاده از آن در دادگاه براى به چنگ آوردن چندين ميليون دولار از اديان اقليت، مخالفت كرديم. ما با ديگر اشكال تئورى هاى اجتماعى مؤثر كه بر فشار زيادى كه برخى از اديان جديد بر اعضاى خود به عنوان بخشى از برنامه مقدماتى وارد مى سازند و يا زندگى پر دامنه اى كه ويژگى برخى از اديان جديد است، عكس العمل نشان مى دهند، هيچ گونه نزاعى نداريم. ثانياً: ما مخالف بازپرورى غير داوطلبانه هستيم; مراقبتى كه از خود مريضى بدتر است در حالى كه هدف اين مراقبت كاهش درد است. ما با آنچه عموماً «مشاوره خروج» ناميده مى شود يا با ديگر اشكال مداخله غيراجبارى توسط افرادى كه با عضويت فرد در دين جديد به مبارزه برمى خيزند، مخالفتى نداريم. اميد كه در آينده فرصتى به دست آيد تا درباره شستوشوى مغزى كه عموماً چيزى مربوط به گذشته است و فرضيه سينگر كه كنار نهاده شد، شايد و نيز درباره موضوعات بزرگ ترى مانند سوء استفاده هايى كه در گروه هاى دينى پرنفوذ، چه جديد و چه قديمى اتفاق مى افتد و چگونگى بحث از موضوعاتى كه اين مسايل پديد مى آورند، باب گفتوگويى بگشائيم.
آينده تحقيق در زمينه اديان جديد:
اما اگر مباحث مربوط به «فرقه» را به كنار نهيم اين دوره نمادين كه در حال وارد شدن به آن هستيم ترغيبمان مى كند كه به جهت گيرى هاى آينده مطالعات اديان جديد نيز نظر افكنيم. با اين تحقيقات به كجا مى رويم؟ اجازه دهيد به طرح چند پيشنهاد مبادرت كنم. مهم تر از همه ما بايد به يك نگاه راديكال تر در زمينه بين المللى كردن تن دهيم. اول: ويژگى اين دهه گفتگو ميان دانشمندان اروپا و آمريكاى شمالى و درك اوضاع يگانه اى است كه زيرساخت هاى رشد اديان جديد در اروپا، مى باشد. ويژگى دهه بعد را بايد جمع شدن اطلاعات درباره جنبش هاى نوپديد دينى دانست. كه در حال گسترش در تمامى نقاط به ويژه افريقا و امريكاى جنوبى هستند. نوشته هاى بسيارى تحت اشراف «كليساى مستقل افريقايى» درباره اديان جديد در افريقا منتشر شده است. اضافه بر اين افريقا اكنون منزل تمامى اديان جديدى است كه ما در اروپا و امريكاى شمالى از يوگاى ساهايا محيطى مساعد را براى رشد و شكوفايى اديان جديد فراهم آورده است. طى دو سال آينده مجموعه اى از كتاب ها در دسترس ما خواهد بود كه حاوى اطلاعات بنيادين درباره ظهور و بروز جنبش هاى نوين دينى بر مبناى كشورها هستند.
دوم: ما بايد توجه نوينى را به نهضت هاى مسيحى جديد مبذول داريم. گسترش سريع نهضت كاريزمايى موجب بروز پديده اى شده است كه هنوز بررسى نشده است. اين پديده در يك طرف از تنوع الهياتى جالب توجه و در سوى ديگر از ظهور نبى ـ رسولان آخر الزمانى كه پنجاهه گرايى را در ميان اعمال مذهبى تعقيب مى كنند، تشكيل شده است. بايد به خاطر داشت كه اين پديده ناشى از همان تلاشى است كه در زمينه بازپرورى فردِ معتقد به پنجاهه يعنى عضو كليساى متحد پنجاهه گرا كه به افول شبكه مراقبت از فرقه انجاميد، صورت گرفت.
سوم: ما نسبت به اديان جديد در ميان جامعه سياه پوستان غفلت كرده ايم. به استثناء امت اسلام ما تقريباً از ارائه توضيح درباره مشاركت افريقايى ـ امريكايى در اديان قديمى جديد غفلت كرديم; از رشد دين هاى افرو ـ كوبايى در اروپا و امريكاى شمالى غافل شديم و نسبت به شناخت ورود كليساهاى مستقل افريقايى به انگلستان قصور كرديم. نوشته هاى ما در امريكا به مطالعات پوچ درباره اديان جديد غيرسنتى كه در ميان جوامع سياه پوست فعالند، پرداختند.
و آخر اين كه طى سى سال آينده آنچه كه ما «اديان جديد» مى ناميم عادى خواهد شد. آنها ديگر در سرزمين اديان خانه دائمى ساخته اند و ديگر براى رسانه هاى خبرى فاقد جذابيت خواهند بود. آنها ديگر از ميان تعميد آتش گذشتند و به عنوان يك اقليت اما شناخته شده در ميان اعضاى جوامع بزرگ دينى نگريسته مى شوند. اين واقعيت بايد ما را نسبت به دو پديده آگاه سازد. ما بايد شاهد اديان جديد بيشترى باشيم كه همچنان ظهور مى كنند (روندى كه نشانه اى از كندى در آن ديده نمى شود). و ديگر اين كه اديان جديد قديمى كه نسل دوم و سوم خود را پشت سر مى گذارند زمينه بسيار متفاوتى براى ما فراهم مى سازند تا به درك واقعيت هاى ظهور ساختارهاى جديد دينى در آينده نايل آييم.
برخى از همكاران من در مطالعات دينى از احساس خستگى و ملالت شكايت داشتند. آنان به من گفته اند كه چيز جديدى در حوزه مطالعات خاص آنها در سال هاى اخير يا دهه هاى اخير گفته نشده است. اما ما در مطالعات اديان جديد با چنين مشكلى مواجه نيستيم. ما سرزمينى غول پيكر با مرتعى نچرانيده و زمينى جديد كه پيش روى ما در حال ظاهر شدن است، مواجه هستيم كه آماده كشت و بارور شدن است. ما بايد به اين نكته واقف باشيم كه براى تمام مدت زندگى مان چيزى براى تحقيق و مطالعه خواهيم داشت.
يادداشت ها:
1. نوشته ها درباره اديان جديد بسيار زياد است، اما گزيده اى از آنها كه داراى رويكردى علمى در بررسى موضوع هستند عبارت اند از:
1. Eileen Barker, New Religious Movements: A practical Introduction (London: Her Majesty’s Stationary office, 1989).
2. John A. Saliba, Understanding New Religious Movements (Grand Rapids, Mi: William B.Eerdmens, 1995).
3. Timothy Miller, ed., America’s Alternative Religions (Albany, NY: State University of New York Press, 1995).
4. James R. lewis, Cults in America: A Reference Handbook (Santa Barbara, CA: ABC-Clio, 1998).
5. Lorne L. Dawson, Comprehending Cults: The Sociology of New Religious Movements (Toronto: Oxford University Press, 1998).
6. Massimo Introvigne, Le nuove Religioni (Milano: Sugarco, 1989).
برخى از عناوين ديگرى را كه بعضى از آنها در ادامه نام برده مى شود مى توان به اين ليست اضافه يا جايگزين كرد.
2. دو جلد كتاب كه اساساً به پلوراليزم جديد و ظهور بسيارى از اديان غيرمسيحى در امريكا پرداخته اند، عبارت اند از:
1. J. Gordon Melton, Enyclopedia of American Religions (Detroit, MI: Gale Research, 6th edition, 1998).
2. James R.lewis, The Encyclopedia of Cults, Sects and New Religions (Amherst, NY: Prometheus Press, 1998).
آمارى كه در متن ذكر شده است از كتاب اولى نقل شده است.
3. مهمترين متن ضد فرقه اى كه بارها تجديد چاپ شد، كتابى است تحت عنوان:
1. Jank. Van Baalen, The Chaos of Cults (Grand Rapids, MI: William B.Eerdmans, 1938, 27th Printing, 1975).
J. Milton Yinger, Religion, Society and the Individual (New York: 4.
Macmillan Coompany, 1957) : 154-55.
5. در زمينه تعريف آنچه كه به صورت متنوع تحت عنوان سنت رمزگشايى غربى يا خانواده مذهبى حكمت باستانى از آن نام برده مى شود، اين كتاب ها مفيدند:
1. Antoine Favre, Access to Western Esotericism (Albany,NY, State University of New York Press, 1994).
2. Antoine Faivre and Jacob Needleman, eds, Modern Esoteric Spirituality (New York: Crossroad, 1992).
3. Wouter J. Hanegraaff, New Age Religion and western Culture: Esotericism in the Mirror of Secular thought, (Ieiden: Brill, 1996).
4. J. Gordon Melton, James Lewis & Aidan Kelley, New Age Encyclopedia (Detroit: Gale Rescarch, 1990).
6. جامعه رازورى جديد بسيار متفاوت است از آنچه در تبليغات بازرگانىِ رسانه ها درباره كتاب ها و علايق نسبت به قدرت شفابخشى يا ديگر چيزها صورت مى گيرد; البته اگر آن را از نگاه نويسندگانى چون: John Reuchlin, Paracelsus, Jacob Boehme,Rene Guenon, Rudolf Steiner and Fritjof
و يا حتى نويسندگان معاصر نظير: David Spangler, Willis Harman and Wiccan Priestess Starhawkببينيم.
7. در ميان گروه هايى كه در فهرست فرقه قرار گرفته اند، چندين گروه جديد مسيحى مانند كليساى محلى (Iocal Church) كه در خارج از مرزها شكل گرفته است و توسط مهاجران به امريكا آورده شد و همچنان به كارهاى تبشيرى اش ادامه داد. در حال حاضر شمارى از كليساهاى مستقل و جديد افريقايى در حال نهادينه كردن خودشان در ميان جامعه افريقايى امريكايى هستند.
8. بحث مهم درباره آسيب شناسى (پاتولوژى) در اديان جديد در اين كتاب به اختصار آمده است:
1. James R.lewis and David G.Bromley, The Cult Withdrawal Syndrome: A Case of Misattribution of cause, Journal for Scientific study of Religion, 26,4 (1987): 508 -22.
9. نگاه كنيد به:
Timothy Miller, ed, When Prophets Die: the Post charismatic Fate of New Religious Move ments (Albany, NY: State Univer sity of New York Press, 1991).
ما موارد بسيار اندكى را سراغ داريم كه مرگ رهبر تأثير مخرب و منفى بر حيات گروه داشته باشد.
10. مدافعان اوليه نظريه شستشوى مغزى عبارتند از:
1. Paul A. Verdier, Brain washing and the cults (No. Hollywood, CA: Wilshire Book company, 1977).
2. Margaret thaler Singer, Coming out of the Cults”, Psychology Today (2January 1979), 80
11. در باره موضوعات قانونى نگاه كنيد:
1. James T. Richardson, “legal Status of Minority Religions in the United States”, Social Compass, 42,2 (1995), 249-64.
نگاهى روان شناختى و مفيد نيز در كتاب زير ارائه شده است:
2. Marc Galanter, Cults faith, Healing and coercion (New York: offord University Press, 1989).
بيانات جامعه شناختى اوليه را مى توان در اين كتاب، كه برنده جايزه برترين كتاب هم شده است، يافت:
1. Eileen Baraer, the Making of amoonie: choice or Brain Washing (Oxford: Blackwell (1989).
و نيز در
2. James T. Richardson, “A social Psychological Critique of Brainwashing Claimes about Recruitment to New Religions.
3. David G. Bromley and Jeffrey K. Hadden, eds, Religion and the social Order: the Handbook on Cults and Sects in America (Greenwich, ct: JaI Press, 1993).
12. براى كسانى كه علاقمندند درباره اين نزاع بدانند، كتاب زير نقطه شروع خوبى است:
1. Bavid G.Bromley and James T.Richardson, eds, The Brainwashing / Deprogramming Controversy (New York: Edwin Mellen Press, 1983).
13. از جمله مفيدترين نوشته هاى مختصرى كه درباره شستشوى مغزى انتشار يافته اند، نوشته هاى زير است:
1. Dick Anthony, “Religions Movements and Brainwashing” Litigation: Evaluating Key testimony”.
2. Thomas Robbins and Dick Anthony, eds, In God Wetrust: New Patterns of Religious Pluralism in America (New Brunswick NJ: Trasaction Press, 1989).
14. در پرونده ايالات متحده عليه فيشمان (Fishman) به مدافعان اوليه نظريه شستوشوى مغزى مارگارت سينگر و ريچارد افشه اجازه داده نشد كه درباره اين موضوع صحبت كنند و دادگاه عليه مدافعان و توجيه كنندگان علمى اين نظريه رأى داد. در نتيجه به هنگام نزاع و چالش دادگاه ها به طور قانونى اين گونه شهادات را رد خواهند كرد.
15. International Diretory of the world Religions. Vols 1 – (Atlanta, GA: Scholars Press, Forth Coming 1999).
* خانم پروفسور الين باركر (Eileen Barker)، استاد جامعه شناسى با گرايش ويژه به مطالعه اديان در مدرسه علم اقتصاد لندن (London school of Economics) اشتغال داشته، بنيانگذار و رئيس مركز مطالعات و تحقيقات اديان جديد در انگلستان مى باشد. برخى از دلمشغولى هاى پژوهشى او عبارتند از اديان جديد، تحولاتِ در اديان، در دوره بعد از كمونيسم و پلوراليسم در اروپا است. بيش از 160 اثر از او به چاپ رسيده است كه از جمله آن ها كتابى است تحت عنوان The Making of a Moonieكه برنده جايزه كتاب برتر انگلستان شد و نيز كتابى با عنوان New ReligiousMovements كه به زبان هاى مختلف در سراسر دنيا برگردانده شده است.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب