خانه » همه » مذهبی » نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

دومين مناجات امام سجاد (ع) در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکين است که بر سه محور نفس، شيطان و قلب متمرکز است. اين بخش به بازشناسي مفهوم، ماهيت و ويژگي هاي نفس اماره مي پردازد. نفس امّاره، عاملي است که انسان را به تأمين اميال پست وامي دارد و مانع از شکوفايي استعدادها و ابعاد متعالي در وجود

18aa0276 adca 4f2f b3bc 04098198e934 - نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

18276 - نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)
نبرد پيوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

 

نويسنده: آيت الله مصباح يزدي

 

چکيده
 

دومين مناجات امام سجاد (ع) در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکين است که بر سه محور نفس، شيطان و قلب متمرکز است. اين بخش به بازشناسي مفهوم، ماهيت و ويژگي هاي نفس اماره مي پردازد. نفس امّاره، عاملي است که انسان را به تأمين اميال پست وامي دارد و مانع از شکوفايي استعدادها و ابعاد متعالي در وجود انسان شده، در نتيجه، مانع از نيل او به کمال اصيل انساني مي شود. همه خواسته ها و تمايلات نفس انساني بد و ناپسند نيستند، بلکه اين تمايلات و خواست ها نعمت خدادادي محسوب مي شوند و بايد انسان به آنها جهت خدايي داده و براساس ضوابط عقلي و ديني از آنها بهره گيرد. اما از آن جهت که نفس امّاره، انسان را به گناه و معصيت وادار مي کند، و موجب مي شود انسان حقوق و خواست هاي خدا و حقوق ديگران را زير پا نهد و او را به ورطة انحطاط و فساد سوق مي دهد، «امّاره بالسوء» نام گرفته است. در کلام امام سجاد (ع)، نفس امّاره داراي ده ويژگي برجسته است که در اين بخش به آنها پرداخته مي شود.
کليد واژه ها: نفس، نفس امّاره، عقل، فطرت، معصيت، گناه.

شکوه از نفس سرکش و عصيانگر
 

دومين مناجات «خمس عشر»، مناجات شکايت کنندگان نزد خداوند است. شکايت هاي امام سجاد (ع) در اين مناجات توجه امور دنيوي، مادي و ظلم هايي که متوجه ايشان شده نست، بلکه معطوف به مشکلاتي است که در راه انجام وظايف، طريق تعبّد و بندگي خدا و راه رسيدن به کمال انساني وجود دارد. محور اين شکايت ها سه چيز است که عبارتند از: نفس، شيطان، و قلب سخت و سياه. در فراز اول اين مناجات حضرت مي فرمايند: «الهي اليک أشکو نفساً بالسّوء امّاره و الي الخطيئة مبادرة و بمعاصيک مولعة و لسخطک متعرّضة، تسلک بي مسالک المهالک و تجعلني عندک أهون هالک؛ کثيرة العلل، طويلة الأمل؛ إن مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخير تمنع؛ ميالة الي العلب و اللهلو، مملوّة بالغفلة و السّهو؛ تسرع بي الي احوبة و تسوّفني بالتوبة»؛ خدايا، به تو شکايت مي کنم از نفسي که پيوسته مرا به زشتي و پلشتي فرمان مي دهد و به خطا و سرپيچي مبادرت مي ورزد و به مصعيت و نافرماني تو حريص است و مرا در معرض خشم و غضب تو مي افکند. نفسي که مرا به راههاي نابودي و بدفرجامي مي کشاند و در پيشگاه تو مرا پست ترين هلاک شده مي گرداند. نفس بهانه ساز و درازآرزو، که اگر شري به او رسد بي تابي کند و اگر به خيري دست يابد، از احسان باز ايستد، پيوسته به لهو و لعب مايل و غرقه بي خبري و فراموشي است و با شتاب مرا به گناه و هلاکت مي کشاند و توبه ام را به تأخير مي افکند. اصطلاح «نفس امّاره» ترکيبي از «نفس» و «امّاره» (صيغة مبالغه از امر و به معناي بسيار امر کننده) است که در فرهنگ ديني کاربرد فراواني دارد. اين مفهوم در قرآن نيز به کار رفته است. در اين باره خداوند از قول حضرت يوسف (ع) مي فرمايد: «و ما ابريء نفسي إنّ النّفس لامّارة بالسوء الّا ما رحم ربّي انّ ربّي غفور رحيم» (يونس: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمي کنم، که نفس بسي به بدي و گناه فرمان مي دهد مگر آنکه خدا رحم کند، که پروردگار من آمرزگار مهربان است.

مراحل نفس در قرآن
 

گرچه اصطلاح نفس امّاره شناخته شده است و در مکالمات عرفي و روزمره فراوان به کار مي رود، اما مصداق و حقيقت آن و ارتباطش با عقل و قلب و اينکه چرا خداوند اين قوه را در درون ما قرار داده و چگونه مي توان با آن مبارزه کرد و از تأثيرات آن جلوگيري کرد، چندان روشن نيست. ما برآنيم که در حد مقدور به توضيح و تبيين ماهيت نفس اماره بپردازيم. پيش از آن، لازم به يادآوري است که قرآن براي نفس سه مرحله برمي شمارد که نفس اماره يکي از آن مراحل مي باشد و عبارت است از نفس سرکشي که انسان را به گناه و عصيان فرمان مي دهد و به هرسو که خود بخواهد مي کشاند. در اين مرحله از نفس، عقل و ايمان انسان از چنان قدرتي که بتوانند نفس سرکش را کنترل کند برخوردار نگشته اند و به دليل عدم بلوغ و ضعفي که دارند، در برابر نفس تسليم مي گردند يا اگر بخواهند با آن مبارزه کنند، در مصاف با آن شکست مي خورند. به اين مرحله از نفس در آية فوق اشاره شده است.
مرحلة دوم نفس لوامّه است که پس از تعليم و تربيت و مجاهدت، براي انسان حاصل مي گردد. دراين مرحله، پس از آنکه انسان بر اثر طغيان غرايز مرتکب گناهي شد، فوراً پشيمان مي گردد و به ملامت و سرزنش خويش مي پردازد و تصميم مي گيرد که توبه کند و گناه کوتاهي هاي خود را جبران سازد. در اين مرحله و در کشاکش مبارزه بين نفس و عقل، در نهايت عقل و ايمان بر نفس چيره مي گردند. اين مرحله از نفس از چنان اهميتي برخوردار است که خداوند به آن قسم مي خورد و مي فرمايد:
«لا اقسم بيوم القيامة و لا اقسم بالنّفس الّوامة» (قيامت: 1و2)؛ سوگند به روز رستاخيز و سوگند به نفس سرزنشگر [که آدمي را به روز رستاخيز بر مي انگيزيم].
اما مرحله سوم، يعني نفس مطمئنه مرحله اي است که پس از تهذيب نفس و تصفيه درون از آلودگي ها و تربيت نفس، غرايز سرکش در برابر انسان رام مي گردند و عنان اختيار و تدبير انسان بر عهده عقل و فطرت قرار مي گيرد و ديگر نفس اماره توانايي پيکار با عقل و ايمان را ندارد. خداوند خطاب به اين نفس مي فرمايد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربّک راضية مرضية فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» (فجر: 27-30)؛ اي نفس مطمئنه [و آرامش يافته]، به سوي پروردگارت باز گرد، در حالي که تو از او خشنودي و او از تو خشنود است. سپس در ميان بندگان [ويژه] من درآي، و در بهشتِ [ويژه] من درآي.

بازشناسي نفس اماره
 

گرچه اجمالاً روشن است که عاملي در درون ما هست که ما را به کارهاي بد دعوت مي کند و نام آن «نفس اماره» است، اما اطلاع جامعي از ماهيت آن نداريم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نمي دانيم. همچنين چون کمتر در اين باره بحث شده، به روشني نمي دانيم که چرا خداوند چنين قوه اي را در ما قرار داده و چگونه مي توان با آن مبارزه کرد و از تأثيرات سوء آن جلوگيري کرد. يکي از راه هايي که براي شناسايي نفس اماره فراروي ماست، شيوه عقلي و نيز شيوه تجربي است که در مباحث روان شناسي پيگيري مي شود. اما از اين طريق ما به درستي ماهيت نفس امّاره، کارکرد و چگونگي امر و دعوت آن به گناه و بدي را نمي شناسيم. راه ديگر شناسايي نفس امّاره، بررسي آيات و رواياتي است که درباره ي نفس اماره وارد شده است. بهترين راه براي شناسايي نفس اماره، گزينش شيوة تلفيقي از مباحث تجربي، عقلي و تعبّدي است. در اين راستا با درون کاوي و با الهام از آيات و روايات و استفاده از مباحث علمي، بهتر مي توان به شناخت نفس امّاره و رابطه نفس و عقل (2) و جنگ نفس با عقل که در کتاب هاي اخلاقي مطرح شده است نايل آمد و از حاصل اين بررسي و تحقيق در جهت تربيت نفس و مديريت قوا سود جست.
با صرف نظر از بحث هاي فلسفي و علمي و آموزه هاي تعبّدي، ما وقتي به درون خود مي پردازيم، در مي يابيم که خداوند ما را از اميالي غريزي و فطري برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه مي گيرند. برخي از اين اميال، نظير ميل به خوردن و آشاميدن و دفاع از خويش که باعث تداوم حيات مي گردند، از آغاز حيات در انسان وجود داشته اند. اما برخي از اميال و غرايز، نظير غريزه جنسي که باعث بقاي نسل است، در مراحل بعدي زندگي در انسان پديد مي آيند. يک سلسله از اميال که مربوط به کمالات و جنبه هاي عقلاني و انساني وجود انسان هستند، گرچه مايه اوليه آنها در انسان وجود دارد، اما آنها به تدريج و با تکامل انسان شکوفا و فعال مي گردند. اين بخش از اميال، عالي ترين و برترين اميال انساني به حساب مي آيند و برجسته ترين آنها در مؤمنان و اولياي خدا و به تناسب کمال آنها شکوفا مي گردد. اما ساير اميال که مربوط به جنبه هاي حيواني انسان هستند و در اصطلاح اميال حيواني و پست ناميده مي شوند، فروتر به حساب مي آيند. اين از آن روست که بُعد انساني و کمالات انساني اصيل مي باشد و بُعد حيواني وجود انسان و کمالات مربوط به آن غير اصيل به حساب مي آيد.
بر اساس آنچه گفته شد، بر اثر عوامل طبيعي، نيازها و حالاتي چون گرسنگي، تشنگي، خستگي، خشم و شادي در انسان برانگيخته مي شوند و اين حالات و اميالي که به تبع آنها در انسان پديد مي آيند، به خودي خود، ضد ارزش به حساب نمي آيند و با ارزش هاي اخلاقي منافات ندارند. غريزه گرسنگي، ميل به خوردن و رفع گرسنگي را در انسان بر مي انگيزاند، اما ما را به خوردن غذاي حلال و يا حرام فرا نمي خواند و ما را به گناه وا نمي دارد. پس اين غريزه و ساير غرايزي که بر اثر عوامل طبيعي برانگيخته مي شود شر نيستند؛ چه اينکه گاهي ارضاي غرايز، مستحب و واجب نيز مي گردند. شر و صفت ضد ارزشي وقتي براي اين اميال مترتب مي شود که اين اميال با يکديگر تعارض و تزاحم پيدا کنند و بر اثر حالت طغيان و سرکشي، انسان به تأمين برخي از اين اميال و زياده روي در استفاده آنها بپردازد و خود را از خواسته ها و اميال ديگري که تأمين آنها نيز لازم است محروم سازد. نظير کودکي که با برانگيخته شدن غريزه و ميل به بازي کردن، آن قدر به بازي سرگرم مي شود و علاقه نشان مي دهد که از تأمين غريزه خوردن و آشاميدن باز مي ماند، يا جوان و نوجواني بر اثر توجه بيش از حد به امور حيواني، از درس خواندن باز مي ماند و ميل فطري علم دوستي و حقيقت جويي در او سرکوب مي گردد. توجه بيش از حد به اميال حيواني و طغيان آنها باعث مي گردد برخي از اميالي که در انسان شکوفا گرديده اند ارضا نگردند، بدتر آنکه باعث مي گردند مقدّمات شکوفايي اميال و غرايز متعالي انساني فراهم نگردد، تا آنجا که انسان نه فقط آن اميال لطيف و برتر را در خود نمي يابد، بلکه امکان تحقق چنين اميالي را نيز باور ندارد. به عنوان نمونه، عشق و محبت به خدا ميلي فطري و برين در انسان است و با توجه به وجود اين ميل در انسان و آيات و روايات فراواني که درباره محبت به خدا وارد شده، برخي از نويسندگاني که گرفتار شهوات و هواي نفس هستند، چون اين ميل در آنها شکوفا و بارور نگرديده، وجود آن ميل را انکار مي کنند و مي گويند خدا دوست داشتني نيست و تعابير مربوط به محبت به خدا در آيات و روايات را مجازي مي دانند و آنها را بر محبت به رحمت خدا و يا ثواب الهي حمل مي کنند.
انسان هرچه بيشتر به غرايزش پاسخ مثبت دهد، بدان ها حريض تر و علاقه مندتر مي گردد، نظير کسي که به منظره زيبايي نگاه مي کند و لذت مي برد و بار دوم با علاقه بيشتري به آن منظره نگاه مي کند و بيشتر لذت مي برد، همچنين بار سوم با علاقه بيشتري بدان نگاه مي کند تا آنکه به مشاهده آن منظره معتاد مي گردد و نمي تواند از مشاهده آن خودداري کند. پس نگاه کردن در آغاز در حد يک خواسته براي او مطرح بود و وقتي بدان پاسخ داد، قوي تر گرديد و کار به جايي رسيد که مانع تأمين خواسته هاي عالي تر گرديد. صرف خواسته و نياز براي انسان مذموم نيست و چنان که گفتيم، ذات نياز و خواسته مقتضي ارتکاب حرام و گناه نيست و چنان نيست که انسان در تأمين خواسته ها و نيازهايي که خداوند در وجود او تعبيه کرده، ناگزير از انجام گناه باشد. وجود خواسته ها و نيازها و از جمله نيازهاي مشترک بين حيوان و انسان، غيرارادي و غيراختياري هستند. احساس گرسنگي و يا احساس سيري و ديگر اميالي که در انسان وجود دارند اختياري نيستند. اين نيازها لغو نيستند و اگر براي وجود ما لازم و ضروري نمي بودند، خداوند آنها را در ما تعبيه نمي کرد. همچنين ارضاي اين نيازها و لذت بردن از آنها نيز، به خودي خود بد و ناپسند نمي باشد؛ چه اينکه اگر لذت بردن، به خودي خود، بد مي بود خداوند لذت بردن از نعمت هاي بهشتي را به بهشتيان وعده نمي داد. تأمين نيازها، خواسته و اميال در صورتي بد و ناپسند است که از حد بگذرد و باعث محروم گشتن انسان از نيازهاي اصيل گردد. همچنين لذت در صورتي بد و ناپسند است که انسان در تأمين آن از حد بگذرد و اسير وسوسه هاي شيطاني گردد و آن لذت موهوم مانع دستيابي به لذت هاي اصيل و عالي گردد. حتي غضب، خود به خود، بد و ناپسند نيست و در مقام دفاع و در برابر دشمن، انسان بايد از غريزه غضب استفاده کند و با اعمال آن خود را از خطر برهاند. آنچه ناپسند است عدم رعايت اعتدال در اعمال غضب و طغيان در استفاده از آن مي باشد.
بنابراين، نفس امّاره عبارت است از نيرو و عاملي در درون انسان که باعث طغيان و زياده روي در استفاده از برخي از اعمال و خروج از حد اعتدال و اعمال نابجاي غرايز و در نتيجه، بازماندن از ارضاي اميال برتر مي گردد. به تعبير ديگر، عاملي که انسان را به تأمين اميال پست وا مي دارد و مانع شکوفايي ابعاد متعالي وجود انسان و در نتيجه، مانع رسيدن به کمال اصيل انساني مي گردد.
نفس امّاره، انسان را به تأمين لذت هاي پست وا مي دارد و مانع مي شود که انسان به تأمين و ارضاي لذت هايي متعال چون رضوان الهي بپردازد. لذت هايي که براي رهيافتگان به مراتب عالي انساني و کمال، غايت و هدف حيات به حساب مي آيند و براي رسيدن به آن از ماسوي الله دست مي شويند و خداوند آن را عالي ترين و بزرگ ترين نعمت و موهبت خويش معرفي مي کند، آنجا که مي فرمايد: «وعد الله المؤمنين و المؤمنات جنّات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و مساکن طيبة في جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظيم» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان هايي وعده داده است که از زير [درختانِ] آنها جوي ها روان است، در آنجا جاويدانند و نيز جاهاي خوش و پاکيزه در بهشت هاي پاينده و خشنودي خدا از همه برتر و بزرگتر است. اين است رستگاري و کاميابي بزرگ.
نفس امّاره صرفاً درصدد تأمين خواسته هاي حيواني است و انسان را وامي دارد که حد و مرز تأمين آن خواسته ها را رعايت نکند و در هر صورت به آن خواسته ها دست يابد، خواه حلال و حرام خدا رعايت شود و خواه نشود. در نتيجه، کسي که اسير نفس امّاره است، در راه رسيدن به خواسته ها و لذت ها دست به هر کار ناصوابي مي زند، حريم احکام الهي را مي شکند و غرايز و خواسته هايي را که تأمين صحيح آنها بستر کمال انسان را فراهم مي آورد، وسيله تيره روزي و هلاکت قرار مي دهد و با سوء استفاده از نعمت هاي الهي و عدم استفادة درست از آنها، خود را از تعالي و کمال انساني محروم مي سازد. همة خواسته هاي نفس بد و ناپسند نيستند و خواسته ها و تمايلات نفس، نعمت خدا به حساب مي آيند و اگر کسي از بخشي از خواسته ها و قواي نفس محروم باشد، ناقص به حساب مي آيد. آنچه مهم است اينکه بايد اين خواسته ها و تمايلات با شرايط خاص و طبق ضوابط عقلي و ديني تأمين گردند. نفس امّاره، از آن جهت که انسان را به گناه و معصيت وامي دارد و موجب مي شود انسان در مسير تأمين خواسته هاي خود حقوق الهي را رعايت نکند و حقوق ديگران را زير پا نهد و به ورطة فساد و انحطاط افتد، دعوت کننده و امرکننده به بدي نام گرفته است.
در اين باره در روايتي از امام رضا (ع) وارد شده: «قال سألته فقلت الله فوّض الامر الي العباد؟ قال: الله اعزّ من ذلک. قلت فجبرهم علي المعاصي؟ قال: الله اعدل و احکم من ذلک. قال: ثم قال: قال الله: يا ابن آدم، انا اولي بحسناتک منک و انت اولي بسيئاتک منّي، عملت المعاصي بقوّتي الّتي جعلتها فيک»؛ (3) [و شاء] مي گويد که از امام رضا (ع) پرسيدم: خدا کار را به خود بندگان وانهاده است؟ حضرت فرمود: خدا قادتر از اين است. گفتم: پس ايشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خدا عادل تر و حکيم تر از اين است. سپس فرمود: خدا مي فرمايد: اي پسر آدم! من کارهاي زشتت از من سزاوارتري؛ تو به وسيله نيرويي که من در وجودت قرار داده ام، مرتکب گناه مي شوي.
روشن است که انسان از خود چيزي ندارد. همه چيز از خداوند است و همه رفتارهاي او با اراده و قدرت الهي انجام مي گيرد. در عين حال، خداوند او را مختار آفريده و انسان در حوزه رفتار اختياري خود دست به انتخاب و گزينش مي زند و به واسطه نيروي انتخاب، رفتار اختياري انسان علاوه بر آنکه به خداوند مستند مي گردند، به انسان نيز استناد داده مي شوند. اما چنان که از روايت مزبور استفاده مي شود، ادب بندگي و عبوديت اقتضا مي کند که انسان رفتار خوب و پسنديده خود را به خداوند نسبت دهد و رفتار بد و زشت خود را به خودش نسبت دهد. چون آنچه خداوند به انسان عنايت کرده خير و نعمت است و ناپسند آن است که انسان نعمت ها و تمايلاتي که خداوند در وجود او به وديعت نهاده، در راه ناصواب و شر به کار بندد.

ويژگي هاي نفس امّاره در سخن امام سجاد (ع)
 

پس از بررسي نفس امّاره، اکنون به بررسي و توضيح فراز اول مناجات شکايت کنندگان، که در آن حضرت صفات و ويژگي هاي نفس را برمي شمارند، مي پردازيم:
1. «نفساً بالسوء امّاره»؛ نفس به بدي امر مي کند: وقتي انسان عنان اختيارش را به نفس بسپارد و نفس اماره در خانه دل انسان حکومت کند، طبيعي است که نفس بناي طغيان و سرکشي مي نهد و پيوسته انسان را به خطا و بدي و سرپيچي از فرامين و دستورات الهي وامي دارد. در نتيجه، اين دشمن خطرناک و سرسخت فرجامي شوم رابراي انسان رقم مي زند. اميرمؤمنان عليه السلام درباره دشمني نفس اماره در حق انسان و چگونگي تسلط آن بر دل انسان مي فرمايند: «النفس الأمارة المسوّلة تتملق تملّق المنافق و تتصنع بشيمة الصديق الموافق حتّي إذا خدعت و تمکّنت تسلّطت تسلّط العدوّ و تحکّمت تحکّم العتوّ و أوردت موارد السوء»؛ (4) نفس امّاره آرايش دهنده [گناه] مانند يک منافق به تملّق و چاپلوسي مي پردازد و مانند يک دوست همرا نيکي واحسان مي کند تا آنکه انسان را فريب مي دهد و در خانه دل او جاي مي گيرد. آن گاه مانند يک دشمن بر وي مسلط مي گردد و به زور حکم مي کند و در نهايت، انسان را به جايگاه هاي بدي وارد مي سازد.
2. «و الي الخطيئة مبادرة»؛ به سوي گناه پيشي و سبقت مي گيرد: عقل و فطرت پاک انساني با توحيد و موافقت با شرع و حرکت در مسير راستي و درستي هماهنگ است. از اين رو، اگر کسي عقل سليم و فطرت را بر وجود خويش حاکم و مسلط سازد، در مسير سعادت و نيک بختي و نيل به تعالي و کمالات برين گام مي نهد. اما در مقابل، طبيعت و جنبه حيواني گرايش به آلودگي ها و بدي ها دارد. از اين رو، کسي که کاملاً در حصار نفسانيات و خواسته هاي حيواني گرفتار شده نمي تواند مطابق با شرع عمل کند و به کنترل و تعديل خواسته هاي طبيعت حيواني خود بپردازد. در نتيجه، موانع پيش روي تمايلات نفساني را کنار مي نهد و شتابان به سوي رسيدن به خواسته ها و آرزوهاي نفساني حرکت مي کند. اميرمومنان (ع) در اين باره مي فرمايند: «انّ هذه النّفس لأمارة بالسوء فمن اهملها جمحت به إلي المأئم»؛ (5) همانا اين نفس بسيار فرمان دهنده به بدي است، پس هرکس آن را واگذارد، سريع و سرکشانه او را به سوي گناهان مي کشاند.
3. «و بمعاصيک مولعه»؛ آزمند بر نافرماني و عصيان خداوند است: نفس به انجام معصيت و گناه آزمند و حريص است و هر بار که انسان گناهي مرتکب گردد و به خواسته نفس پاسخ گويد، خواهش و طمع نفس قوي تر مي شود و بيشتر انسان را به گناه و عصيان خدا وامي دارد، از اين رو، اميرمؤمنان عليه السلام درباره علاج آزمندي نفس به عصيان و گناه مي فرمايند: «قيدوا أنفسکم بالمحاسبة و أملکوها بالمخالفة»؛ (6) با محاسبه نفس خود را در بند کشيد و با مخالفت با خواسته هايش مالک آن گرديد.
4. «ولسخطک متعرّضه» خود را در معرض خشم تو قرار مي دهد: طبيعي است وقتي نفس انسان نسبت به گناه حريص گشت و دستورات الهي را زير پا نهاد و حريم احکام الهي را شکست، مورد سخط و خشم خداوند قرار مي گيرد. البته خشم و سخط الهي مانند خشم انسان ها با تغيير حالت و رفتار همراه نيست، چون دگرگوني و تغيير در خداوند راه ندارد و منظور از آن استحقاق عذاب الهي است و کسي که سخط الهي را فراهم آورده، خود را در معرض عذاب خداوند قرار داده است.
5. «تسلک بي مسالک المهالک»؛ انسان را به هلاکت مي کشاند: پيروزي از نفس و تن دادن به خواسته هاي آن، انسان را در معرض غضب و سخط الهي قرار مي دهد و در نتيجه، انسان را به هلاکت مي افکند. وقتي کسي به مخالفت با خداوند برخاست و در پي کسب رضايت الهي نبود، خداوند او را از سعادت دنيا و آخرت محروم مي سازد و او را در دنيا و آخرت خوار مي سازد. از آنجا که اراده، قدرت و مشيت الهي بر عالم حاکم است، هيچ کس نمي تواند به مدد و کمک کسي برخيزد که مورد خشم خداوند قرار گرفته و او را از هلاکت و بدبختي برهاند. وقتي خطري متوجه کسي مي شود، ديگران به کمک او مي شتابند و از روي ترحم و دلسوزي مي کوشند که او را از خطر برهانند. اما کسي که با پيروي هواي نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده، چنان خوار و ذليل مي گردد که هيچ کس به او توجه نمي کند و چون خداوند به او اعتنايي ندارد و مقدر کرده که از آن فرجام شوم نرهد، ديگران نيز نمي توانند به او کمک کنند، بلکه او علاوه بر خداوند نزد بندگان خدا نيز خوار و ذليل مي گردد. درباره اين فرجام شوم هواپرستي، اميرمومنان (ع) فرمودند: «اذا غلبت عليکم أهوائکم أوردتکم موارد الهلکة»؛ (7) آن گاه که هواهاي نفساني بر شما چيره گشت، شما را به جايگاه هاي هلاکت وارد مي سازد.
6. «کثيرة العمل»؛ در سرباز زدن از اطاعت خدا بهانه ساز و توجيه گر است: نفس علاوه بر آنکه به بدي فرمان مي دهد و انسان را به گناه و معصيت وادار مي سازد، درصدد توجيه خطاها برمي آيد و سعي مي کند قبح و زشتي خطاها را از ديد انسان پنهان سازد. انسان را به غيبت کردن وامي دارد و آن غيبت را از موارد مجاز مي شمارد. انسان را به دروغ گفتن وا مي دارد و آن دروغ را مصلحتي معرفي مي کند. بي ترديد سنگيني و قبح توجيه گناه از خود گناه بيشتر است، چون اگر گنهکار به قبحي و زشتي گناه واقف باشد، به سراغ توبه و جبران آن مي رود؛ اما وقتي با توجيه گري گناه موجه جلوه داده شد و قبح و زشتي آن از نظر انسان پنهان ماند، راه توبه به روي انسان سد مي شود و عزم انسان بر انجام گناه راسخ تر مي گردد.
7. «طويلة الامل»؛ درازآرزوست: اميد زمينه ساز تداوم حيات و عامل حرکت و پويش و کوشش انسان براي دست يابي به اهداف و مقاصد زندگي است. انسان بدون اميد، افسرده و پژمرده است و از حرکت و کوشش بازمي ايستد و حيات و زندگي براي او بي معنا مي گردد. اما اگر اميد و آرزو از حد گذشت و متوجه اهداف دست نايافتني گشت و يا باعث سلب توجه انسان به کمال و اهداف اصلي و باعث توجه به امور فاني و زودگذر مادي گشت، انسان را از حيات برين اخروي و سعادت دنيا و آخرت بازمي دارد و آرزوهاي دور و دراز انسان را به خود مشغول مي سازند و او را در عالم خيال پردازي غرق ساخته و از پرداختن به هدف نهايي حيات و زندگي بازمي دارد. با توجه به خطري که آرزوهاي طولاني براي انسان دارد، اميرمومنان (ع) به ما هشدار مي دهند که در ورطه خيال پردازي و دام آرزوهاي دور و دراز نيفتيم و مي فرمايند:
«ايها الناس إنّ أخوف ما أخاف عليکم اثنان: اتّباع الهوي و طول الأمل، فأمّا اتّباع الهوي فيصدّ عن الحقّ و امّا طول الامل فينسي الاخرة»؛ (8) اي مردم، از دو چيز بيش از هر چيز بر شما ترسانم: پيروي از هواي نفس و آرزوي دراز. اما پيروي از هواي نفس و اطاعت از شهوات، آدمي را از حق جدا مي کند و از برکات آن محروم مي سازد، و اما آرزوي دراز، رستاخيز را از ياد مي برد.
8 و 9. «إنّ مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخير تمنع»؛ اگر شر و بدي به او رسد بي تابي کند و اگر خيري به او رسد خودخواهانه از احسان باز ايستد: انساني که صرفاً به بُعد حيواني خويش مي پردازد و بر مدار عقلانيت و پيام فطرت گام برنمي دارد، کم طاقت و سبک سر است: از اين رو، وقتي با خسارات مالي و جاني مواجه مي شود و سختي و بلا مي بيند، صبر و طاقت از دست مي دهد و بي تابي مي کند؛ اما آن گاه که خير و منفعتي به او مي رسد، از روي خودخواهي آن خير و دارايي را براي خود حفظ مي کند و در اختيار ديگران قرار نمي دهد. اين دو ويژگي نفس انساني در قرآن اين گونه آمده است: «إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشّر جزوعا وإذا مسّه الخير منوعا» (معارج: 19-21)؛ به راستي که انسان سخت آزمند [و بي تاب] خلق شده است. چون صدمه اي به او رسد عجز و لابه کند، و چون خيري به او رسد بخل ورزد.
10. «ميالة الي اللعب و اللهو»؛ پيوسته به لهو و لعب مايل است: «لهو» به معناي سرگرمي و هرکاري است که انسان را از مسائل مهم و اصلي باز مي دارد. «لعب» در اصل از ماده «لعاب» به معناي آب دهان است که از لب ها سرازير مي گردد و بازي را از آن جهت «لعب» مي گويند که به مانند ريزش لعاب از دهان، بدون هدف انجام مي گيرد. ما به تجربه دريافته ايم که نفس ميل شديدي به بازي و سرگرمي دارد و اين ميل او را از رشد و تعالي در جنبه هاي مادي و معنوي بازمي دارد. بخصوص امروز سرگرم شدن به تماشاي فيلم هاي سينمايي و استفاده از اينترنت و اعتياد بدان ها آفت و بلاي خانواده ها گشته است. علاوه بر آنکه آنها را از پرداختن به ساير امور بازداشته، باعث تخريب اخلاق و فرهنگ آنها گرديده است. گاه مشاهده مي شود که کودک و يا نوجواني فيلمي را مشاهده مي کند و چون از آن لذت مي برد، دوباره به تماشاي آن مي پردازد و حتي سي دي آن را فراهم مي کند و مکررّ به تمشاي آن مي پردازد و از درس و بحث و حتي تغذية خود بازمي ماند. همچنين اينترنت چنان جاذبه اي براي مردم دارد که برخي تا آنجا بدان اعتياد يافته اند که از سلامتي و آسايش خود نيز غافل مي مانند. چندي پيش گزارشگر تلويزيون مي گفت که در چين مردي سه روز پيوسته خود را به بازي هاي اينترنتي مشغول کرد و چنان غرق در آن کار گشت که فراموش کرد غذا بخورد و در نهايت جان سپرد. اين ويژگي نفس است که وقتي از کاري لذت برد و بدان عادت کرد و بر آن تمرکز يافت، حتي به آسايش و سلامتي خود نيز نمي انديشد. حاضر است خود را در اتاق تنهايي محبوس کند و ساعت ها به استفاده از اينترنت بپردازد، اما حاضر نيست از طبيعت آزاد استفاده کند و به تماشاي جلوه هاي زيباي آن بپردازد و لذت برد. اميرمؤمنان (ع) مي فرمايند: «لا يفلح من وله باللعب و استهتر باللهو و الطّرب» (9) کسي که شيداي بازي و لعب و شيفته لهو و طرب باشد رستگار نمي شود.
11. «مملوّة بالغفلة و السّهو»؛ غرق در غفلت و فراموشي است. غفلت و پرداختن به کارهاي بي ارزش و غير اصلي و بازماندن از فضايل و خوبي ها و سهو اشتباه در تشخيص مصالح و عمل، از جمله پيامدهاي حاکميت نفس امّاره بر دل انسان است. به تعبير اميرمؤمنان (ع) پيامد غفلت و فريفته دنيا گشتن، سُکر و مستي است که رهايي و به هوش آمدن از آن دشوارتر از به هوش آمدن از مستي شراب است: «سکر الغفله و الغرور ابعد فاقة من سکر الخمور.» (10)
12 و13. «تسرع بي الي الحوبة و تسوفني بالتوبة»: با شتاب مرا به گناه مي کشاند و توبه ام را به تأخير مي افکند: نفس با شتاب و سرعت انسان را به گناه و عصيان خدا مي کشاند و او را در کمند دنيا اسير مي سازد و از اين طريق خواري و مسکنت را براي او رقم مي زند. اما وقتي انديشه توبه در انسان پديد مي آيد، نفس انسان را به تأخير در توبه وامي دارد و باعث مي گردد که انسان فرصت ها را صرف استفاده از لذت هاي دنيوي و تن دادن به خواسته هاي شيطاني کند و با تأخير توبه، موفق به توبه و جبران خطاهاي خود نگردد. چنان که شيطان نيز با وعده هاي بي اساس انسان گنهکار را فريب مي دهد و با بهانه تراشي توبه را به آينده موکول مي کند. در صورتي که ادب بندگي ايجاب مي کند که پس از نافرماني و عصيان معبود، انسان را از کرده خود نادم و پشيمان گردد و درصدد جبران خطاي خويش برآيد. اميرمومنان (ع) درباره اين دو ويژگي نفس مي فرمايند: «إياک أن تسلف المعصية و تسوف بالتوبة»؛ (11) بپرهيز از آنکه گناه را جلو اندازي و توبه را به تأخير افکني.

پي نوشت ها :
 

1- اين مجموعه بازنويسي درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبري قم در سال 1388 مي باشد.
2- در اينجا منظور از عقل، عقل عملي است که به وسيله آن بايدها و نبايدهاي اخلاقي و فقهي و حقوقي، يعني آنچه مربوط به حکمت عملي است، ادراک مي شود. در مقابل عقل نظري که به وسيله آن بودها و نبودها و هست و نيست هايي که مربوط به طبيعيات، رياضيات، منطق و الهيات و به طور کلي حکمت نظري است ادراک مي شود.
3- محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج1، ص 157، ح3.
4- عبدالواحدبن محمّد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 234.
5- همان، ص 237.
6- همان، ص 236.
7- همان، ص 360.
8- نهج البلاغه، خ 42.
9- عبدالواحدبن محمّد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 460.
10- همان، ص 266.
11- همان، ص 194.
 

منبع:نشريه معرفت، شماره 148.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد