خانه » همه » مذهبی » انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)

انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)

انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)

ضرورت اخلاق الهى در تحديد قدرت سياسى (بر اساس انديشه سياسى علامه ملااحمد نراقى در معراج السعاده)
موسى نجفى (1)

7e5ac53f a688 41bc b262 027972809d26 - انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)

0013892 - انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)
انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)

 

 

ضرورت اخلاق الهى در تحديد قدرت سياسى (بر اساس انديشه سياسى علامه ملااحمد نراقى در معراج السعاده)
موسى نجفى (1)
ويژه ‏نامه كنگره بزرگداشت فاضلين نراقى 1

*مباحث كتاب
 

از كتابهاى مهم اخلاقى كه داراى تأثيرات عميق روحى و سازندگى معنوى است و مى‏توان اخلاق اجتماعى و سياسى نظرى و عملى در خور تعمقى را به كمك آن تحقيق كرد،كتاب شريف «معراج السعاده» نوشته عالم ربانى مرحوم ملااحمد نراقى است. (2) دقايق و ظرايف اخلاقى به كار رفته در اين كتاب،اعجاب انگيز است. در بخشهايى از كتاب كه نويسنده مباحث ظلم، عدل، تكبر و… را شرح ميدهد وعلاوه بر بحث از مصاديق فردى اين مباحث، مصاديق اجتماعى آن را نيز ميكاود به راستى كوچكترين روزنه‏هاى نفس بشرى را براى تسلط نامشروع بر ديگر انسانها مى‏بندد و با تدقيق در زواياى روح آدمى، همچون طبيبى حاذق، به ريشه‏يابى درد و سپس درمان مى‏پردازد. اين كتاب كه به آيات شريف قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام مزين است، اثر بخشى فراوانى دارد و موضوعات آن چون توأم با نوعى روانشناسى و انسان شناسى دقيق است، با هر زمان و هر مكانى قابل صدق است، چرا كه على رغم صفحاتى چند از كتاب كه به دوره قاجاريه اختصاص دارد، اكثر قريب به اتفاق مطالب، نه در قالب زمانى و مكانى خاص، بلكه «فرازمانى»و «فرامكانى» است. اين كتاب با دستورهاى اخلاقى خود، به قدرت سياسى و حكام سركش مهارى مى‏زند كه جاى هيچ توجيه و تفسير سوئى را در مورد ظلم براى قدرتمندان باز نمى گذارد. كتاب «معراج السعاده» در چهار باب تنظيم شده است: باب اول ، در بيان بعضى از مقدمات نافعه (3) باب دوم، در سبب بدى اخلاق و بيان قواى نفس (4) باب سوم، در محافظت اخلاق حسنه از انحراف و معالجه رذايل (5) باب چهارم ـ كه مفصلترين قسمت كتاب است ـ دراخلاق حسنه و ذميمه و فوايد ومفاسد آنها. (6)
هر چند در ابتدا به نظر نمى‏آيد كه اين كتاب از سياست و يا موردى كه به سلوك سياسى و يا انديشه سياسى مربوط شود، سخن گفته باشد، با دقت در ريز مطالب و ظرافتهايى كه مرحوم نراقى ذيل مباحث مختلف اخلاقى به خرج داده است، استنباطات و نتايج سياسى و اجتماعى قابل توجهى به دست مى‏آيد كه در اين تحقيق به آنها خواهيم پرداخت.

لزوم رعايت كرامت ذاتى انسان
 

شرافت انسانى، الهى بودن انسان و كرامت وى در فصول مختلف به دفعات اذعان شده ومى‏توان گفت كه روح كتاب را نيز همين مطلب مهم تشكيل مى‏دهد. بيان هرگونه انديشه سياسى، بى‏شك با نوعى انسان شناسى و نگرش به ذات انسانى شروع مى‏شود و آن گاه با بحث درباره جايگاه انسان در نظام خلقت و رابطه‏اش با خالق هستى و سپس با ساير انسانها ادامه مى‏يابد. با دقت در چند سطر از كتاب «معراج السعاده» در بخش مربوط به «اهانت و تحقير بندگان خدا» مى‏توان ابعاد مختلف عناوين گفته شده را متذكر شد و موضع نويسنده را دريافت:
«هر كه نسبت ميان خدا و بنده او را فى الجمله ادراك كند و رابطه خاصى را كه ميان خالق ومخلوق است، بفهمد، مى‏داند كه اهانت بنده، اهانت مولاى اواست و تحقير مخلوق، فى الحقيقه تحقير خالق او است و همين قدر در مذمت او كافى است پس، بر هر عاقلى واجب است كه دايم متذكر اين معنا بوده باشد و اخبار و آثارى را كه در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده، در نظر داشته باشد و آنچه را در خصوص مدح و تعظيم ايشان رسيده است، نصب العين خود نمايد و خود را ازاين فعل شنيع باز دارد تا موجب رسوايى او در دنيا و آخرت نگردد. و مخفى نماند كه ضد اين صفت كه اكرام و تعظيم و احترام بندگان خدا بوده باشد، از شرايف اعمال و فضايل افعال است.» (7)

محورى‏ترين تراز اخلاق و سلوك سياسى
 

علامه نراقى در قسمت مربوط به بيان لزوم اجتناب ازمصاحبت با آن، درباب چهارم، بحثى عميق درباب «عدالت» دارد و قبل از آنكه به ابعاد اجتماعى و سياسى آن توجه كند، به جايگاه و ريشه‏هاى آن در ارتباط با نفس و قواى انسانى مى‏پردازد و بدين ترتيب پايگاه و اصول و وجوبش را از ريشه، اين گونه محكم مى‏سازد:
«و پيش ازاين دانستى كه قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارند،چهار قوه عاقله وعامله و غضبيه وشهويه‏اند. و دانستى كه كمال قوه عامله، انقياد واطاعت او است از براى عاقله ازاستعمال سايردر اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است ونقض آن از عدم انقياد است پس، هرگاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند، عدالت منتفى خواهد بود و هرگاه ناقص باشند عدالت منتفى خواهد بود و تحقق و انتفاى عدالت، تابع كمال و نقص ساير قوا است و عدالت امرى است جامع جميع صفات كماليه پس، از براى كسب عدالت بخصوص كيفيتى خاص و از براى ازاله ضدش كه جور است، معالجه مخصوصى نيست…» (7)
نويسنده در بيان جايگاه عدالت و ريشه‏يابى آن در انسان و خواص و عوارضش، ضمن بحثى تحت عنوان «در بيان ملكه عدالت» مى‏نويسد: (بدان كه عدالت، افضل فضايل و اشرف كمالات است زيرا كه دانستى كه مستلزم جميع صفات كماليه است، بلكه عين آنها است، همچنانكه جور كه ضد آن است، مستلزم جميع رذايل، بلكه خود آنها است. و چگونه چنين نباشد و حال آنكه شناختى كه عدالت ملكه‏اى است حاصل در نفس انسان كه به سبب آن قادر مى‏شود بر تعديل جميع صفات وافعال و نگاهداشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فى مابين قواى مخالفه انسانيه به نحوى كه اتحاد و مناسبت و يگانگى والفت ميان همه حاصل شود. پس، جميع اخلاق فاضله و صفات كامله، مترتب بر عدالت مى‏شود و به اين سبب «افلاطون» الهى گفته است كه چون براى انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانى مى‏شود، به واسطه آن جميع اجزاى نفس او و هر جزوى از ديگرى كسب ضيا و تلألؤ مى‏كند و ديده‏هاى نفس گشوده مى‏شود و متوجه مى‏شود به جا آوردن آنچه را در خواسته‏اند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدأ كل جل شأنه مى‏شود و غايت تقرب در نزد ملك الملوك از براى او حاصل مى‏شود.» (9)
آنگاه بعد از ذكر تمهيداتى چند پيرامون عدل و عدالت، به اقسام آن اشاره مى‏كند و مى‏نويسد :
«بدان كه علماى اخلاق، عادل را سه قسم گفته‏اند: اول: عادل اكبر و آن شريعت الهيه است، كه از جانب حق سبحانه و تعالى صادر شده كه محافظت مساوات ميان بندگان را نمايد، دوم : عادل اوسط و آن سلطان عادل است كه تابع شريعت مصطفويه بوده باشد و آن خليفه ملت و جانشين شريعت است، سوم: عادل اصغر و آن طلا ونقره است كه محافظت مساوات درمعاملات را مى‏نمايد و در كتاب الهى اشاره مى‏فرمايد: «و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس ما فرستاديم قرآن را كه مشتمل است بر احكام شريعت و ترازوى عدل را كه مردم به واسطه آنها بر حد وسط بايستند وازحد خود تجاوز نكنند و فرستاديم آهن را كه در آن است عذاب شديد و منفعت بسيار از براى مردمان».
پس، قرآن عبارت است از شريعت پروردگار. و ميزان اشاره به درهم و دينار است؛ و آهن، اشاره به شمشير سلطان عادل است كه مردم را به راه راست دارد و از جور و تعدى در جميع امور محافظت نمايد. و ضد عادل كه جابر است نيز بر سه وجه است: اول جابر اعظم و آن كسى است كه از حكم شريعت بيرون رود و از حكم صاحب شرع سرباز زند و متابعت شرع را ننمايد؛ و او را كافر دانند؛ دوم جابر اوسط وآن شخصى است كه ازاطاعت سلطان عادل واحكام او سرپيچد؛ و او را ياغى و طاغى خوانند؛ سوم جابر اصغر و آن كسى است كه به حكم درهم و دينار نايستد و مساوات آن را ملاحظه نكند؛ بلكه زيادتر از آنچه حق او است، بردارد و آنچه حق ديگران است، كمتر بدهد؛ و او را خائن گويند.» (10)
ملا احمد نراقى بعد از ذكر عدالت درامور مختلف و شئونات متعدد اجتماعى و فردى، به بحث درباب عدالت پادشاه مى‏نشيند؛ ولى قبل از آن، بحثى را در اينكه پادشاه حقيقى كيست و چه صفاتى دارد، مطرح مى‏كند ومى‏گويد: ( هر كه قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعديل در شهر بند نفس خود نمود واز طرف افراط و تفريط دورى كرد ومتابعت هوى و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ايستاد، چنين شخصى قابليت اصلاح ديگران را دارد و سزاوار سرورى مردمان است و خليفه خدا و سايه پروردگار است در روى زمين….» (11)
(معراج السعاده» بعد از برشمردن صفات عاليه و بايسته و شرايط لازم براى حاكم عادل و تفاوت قائل شدن بين حاكم عادل و حاكم جابر، با اين ملاك، به تبيين ثمرات و بركات اين عدالت مى‏پردازد:
«چون چنين شخصى در ميان مردم حاكم و فرمانروا شد و زمام امور ايشان در قبضه اقتدار او در آمد، جميع مفاسد به اصلاح مى‏آيد و همه بلاد روشن و نورانى مى‏شود وعالم آباد و معمور مى‏گردد و چشمه‏ها و نهرها پر آب مى‏گردد و زرع محصول فراوان و نسل بنى آدم زياد مى‏شود و بركات آسمان، زمين را فرو مى‏گيرد و بارانهاى نافعه نازل مى‏شود؛ وازاين جهت است كه اقسام عدالت و اشرف وافضل انواع سياست، عدالت پادشاه است، بلكه هر عدالتى نسبت به عدالت او است و هر خير و نيكى منوط به خيريت او. و اگر عدالت سلطان نباشد، احدى متمكن از اجراى احكام عدالت نخواهد بود. چگونه چنين نباشد و حال اينكه تهذيب و تحصيل معارف و كسب علوم و تهذيب اخلاق وتدبير امر منزل و خانه و تربيت عيال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمينان خاطر و انتظام احوال؛ و با وجود ظلم پادشاه،احوال مردم مختل و اوضاع ايشان پريشان مى‏شود. از هر طرفى فتنه بر مى‏خيزد، از هر جانبى محنتى رو مى‏آورد، دلها مرده و خاطرها افسرده مى‏شود و از هر گونه عايقى سر بر مى‏آورد و در هر كنارى مانعى پيدامى‏شود، طالبين سعادت و كمال در بيابانها و صحراها حيران و سرگردان مى‏مانند وارباب علوم و دانش در زواياى خفا و گمنامى متوارى و منزوى مى‏شوند، نه ايشان را به سرمنزل كمال راهى و نه از براى شاهراه هدايت،راهنما و آگاهى.
آثار عرصات علم و عمل مندرس و كهنه مى‏شود و در و ديوار منازل دانش و بينش تيره و تار مى‏گردد. پس آنچه لابد است در تحصيل سعادت از جمعيت خاطر وانتظام معاش كه ضرورى زندگانى است ، هم نمى‏رسد. بالجمله، مناط كلى در تحصيل كمالات و وصول به مراتب سعادات وكسب معارف و علوم و نشراحكام، عدالت سلطان است والتفات او به اعلاى كلمه دين و سعى او در ترويج شريعت سيد المرسلين. و از اين جهت در اخبار وارد است كه پادشاه عادل شريك است در ثواب هر عبادتى كه از هر رعيتى از اوصادر شود و سلطان ظالم شريك است در گناه هر معصيتى كه از ايشان سر زند.» (12)

ريشه ‏يابى ظلم در نفس (عقوبت و عوارض اجتماعى و مهار آن)
 

مبحث ديگرى كه مرحوم نراقى مطرح كرده و به سياست و حكومت اشاره مستقيم و هشدار دهنده دارد، بحث «ظلم» و ريشه يابى و اقسام آن است؛ و سخن خود را در اين مورد از تعريف و ريشه يابى آن در نفس انسانى آغاز مى‏كند:
«ظلم در اصل لغت به معناى كار بى جا كردن است و تعدى نمودن از حد وسط. و ظلم به اين معنا، جامع همه رذايل و ارتكاب هر يك از قبايح شرعيه و عقليه است؛ و اين ظلم به معناى اعم است. واز براى ظلم معناى ديگر است كه عبارت است از ضرر واذيت رسانيدن به غير، از كشتن يا زدن يا دشنام و فحش دادن يا غيبت او كردن يا مال او را به غير حق تصرف كردن و گرفتن يا غير اين ها از كردار يا گفتارى كه باعث اذيت غير باشد؛ و اين ظلم به معناى اخص است كه در بيشتر آنچه در آيات واخبار متعارف مردم ذكر مى‏شود، اين معنا مراد است. و باعث اين ظلم اگر عداوت و كينه باشد، از نتايج قوه غضبيه خواهد بود و اگر موجب آن حرص و طمع در مال باشد، از جمله رذايل قوه شهويه محسوب خواهد شد.» (13)
نويسنده آن گاه قبيح بودن ظلم را طبق عقول بشرى مدنظر قرار مى‏دهد و آن را مطابق مذهب اسلام از اعظم محرمات بر مى‏شمرد؛ سپس با استناد به آيات و روايات متعدد،به ابعاد قضيه مى‏پردازد و به نقل از حضرت امام جعفر صادق(ع) روايت مى‏كند كه خداوند از طريق پيامبر قوم بنى اسرائيل، خطاب به پادشاه ظالم آنجا چنين مى‏فرمايد:
«من تو را وا نداشته‏ام از براى ريختن خون بيگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تورا صاحب اختيار كردم به جهت آنكه صداهاى مظلومان را از درگاه من باز دارى و ناله‏هاى ايشان را كوتاه كنى. من نخواهم گذشت از ظلمى كه بر احدى شود، اگر چه از جمله كفار باشد.
پادشاه، حكم شبانى دارد كه آفريدگار عالم او را بر رعيت گماشته واز او محافظت ايشان را خواسته و چنانچه اندكى در حفظ و حراست ايشان اهمال و مسامحه نمايد، زود دست او را از شبانى ايشان كوتاه فرمايد و محاسبه روز قيامت، حساب جزا را از او مى‏طلبد.» (14)
«معراج السعاده» آن گاه به اين نكته اشاره مى‏كند كه اثرات اخروى و دنيوى ظلم با گذشت زمان محو نمى‏شود و وبال اعمال ظالم است. به غير ازاين، اين گناه نسلهاى بعدى گردن وى را هم گرفته، آنان نيزمكافات پس مى‏دهند. كتاب در بيان فلسفه اين سنت الهى، چند وجه قائل مى‏شود؛ اول آن كه : «والد ماجد حقير در جامع السعاده (15) نقل فرموده است كه ظاهر آن است كه مؤاخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادى است كه به ظلم پدران خود راضى بوده‏اند يا اولادى كه از ظلم پدر به ايشان اثرى رسيده باشد، چون مالى به ايشان منتقل شده باشد» (16) حكمت ديگر آن كه: «بعضى علما در سر اين گفته كه دنيا دار مكافات و انتقام است و بايد هر ظلمى در دنيا بشود گو بعضى از آن به روز قيامت افتد و اين انتقام هم از براى ظالم فايده دارد، هم براى مظلوم؛ به جهت اين كه چون اين را شنيد، مطلع شد كه هر ظلمى را در دنيا مكافاتى است، بسا باشد از ظلم كردن باز ايستد و اما از براى مظلوم به جهت اين كه او از اطلاع بر اين شاد و مستبشر مى‏گردد و علاوه بر ثواب اخروى، فرح در دنيا نيز از براى او حاصل مى‏شود.
لب خشك مظلوم را گو بخند
كه دندان ظالم بخواهند كند
پس آنچه ازظلم به اولاد اولاد اولاد ظالم مى‏رسد اگرچه ظاهرا بر او ظلم است و ليكن در معنا نعمتى است از خدا بر او كه فايده از براى ديگران نيزدارد» (17) «معراج السعاده» تمامى ابعاد و اثرات ظلم را بررسى كرده و همه منفذهايى را كه حكام و ظلمه براى توجيه ظلم خود به كار برده‏اند، بسته است و تا آن جا پيش مى‏رود كه آه مظلومى را در خرابى جلال و جبروت دستگاه حكومتى مؤثر مى‏داند ومى‏نويسد:
«آرى بسا باشد كه ستمكار ظالم، بيدادى بر بيچاره كند كه در چاره جويى‏اش از هر جا بسته و دست اميدش از همه جا گسسته مى‏شود؛ ناچار شكوه و داد خواهى به درگاه پادشاهى برد كه ساحت رحمتش گريزگاه بى پناهان و غم خوارى مرحمتش فرياد رس داد خواهان است، مير ديوان عدلش گداى بى سروپايى خسرو تاجدارى را دست اقتدار در زير تيغ انتقام مى‏نشاند و سرهنگ سياستش براى خاطر پريشانى، سلطان والاشأن را در پالهنگ عجز در گردن افكند و به پاى دار مكافات مى‏دراند. مظلومى از ضرب چوب ظالمى برخود پيچد كه شحنه غضبش با وى درنپيچد و ستم كيشى اشكى از ديده درويشى فرو نريزد كه سيلاب عقوبتش بنيان دولت وى ازهم بريزد:
نخفته مظلوم ز آهش بترس
زدود دل صبحگاهش بترس
نترسى كه پاك اندرونى شبى
برآرد ز سوز جگر ياربى
چراغى كه بيوه زنى برفروخت
بسى ديده باشى كه شهرى بسوخت
پريشانى خاطر داد خواه
براندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداست
كه نتواند از پادشه داد خواست» (18)

پى‏نوشتها:
 

1) عضو هيئت علمى علوم سياسى دانشگاه تهران.
2) مرحوم ملااحمد نراقى، فرزند عالم شهير شيعه مرحوم ملامحمد مهدى نراقى است. وى در دوران پرآشوب و سخت، به خوبى از عهده وظايف و امور دينى واجتماعى بر آمده و با آن كه يكى از معتبرترين و دقيقترين كتب اخلاقى را نگاشته و اين موضوع، از روح معنوى و جنبه‏هاى رياضتى و مراقبه نفسانى در وى خبر مى‏دهد، از مسئوليتهاى اجتماعى و سياسى شانه خالى نكرده و نام ايشان در جنگهاى اول و دوم ايران و روس، در رأس علماى جهادگر ثبت شده است . «ناسخ التواريخ» در طرح مبارزات علماى فعال در قضيه جنگ اول ايران و روس، از وى با تعبير «فحل فضلاى ايران» ياد مى‏كند. «ناسخ التواريخ» همچنين ذيل وقايع سنه 1241ق. در مورد رخدادهاى قبل از صدور فتاواى جهاديه علما عليه روسها و آماده كردن لشكر و ترغيب و تحريض مردم به جنگ با روسها، از حضور علامه نراقى در اردوگاه چمن سلطانيه سخن به ميان مى‏آورد و مى‏نويسد: «روز شنبه هيجدهم ذيقعده، جناب حاجى ملااحمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، از راه برسيد ».
از مرحوم نراقى، كتب و آثار ارزشمند علمى و فقهى به يادگار مانده است. كتاب «وفيات العلماء» در اين باره مى‏نويسد: او تأليفات بسيارى از خود به يادگار گذاشته است كه مشهورترين آنها عبارتند از: .1 كتاب معراج السعاده؛ .2 كتاب خزائن، گرد آمده از هر چيز نفيس از لطايف و الفرايد و قصص و مطايبات؛ .3 كتاب طاقديس؛ .4 كتاب مفتاح الاحكام؛ .5 كتاب مناهج الوصول الى علم الاصول؛ .6 كتاب سيف الامه، كه رد نوشته بر شخص نصرانى كه ايرادات و شبهات بر دين اسلام وارد كرده بود.
كتب تراجم در مورد علامه نراقى خبر از آن مى‏دهند كه وى در نجوم و رياضيات هم تبحر داشته است. از نكات برجسته ديگر در باب نظريه‏هاى علمى مرحوم نراقى، طرح مسئله ولايت فقيه است كه همواره در طول دو قرن اخير، كانون بحث علما و مجتهدان بوده است. در اين مورد، ارجاع به مآخذ زير مفيد است:
ـ حدود ولايت حاكم اسلامى، ملااحمد نراقى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365،چاپ اول.
ـ شئون فقيه، ملااحمد نراقى، مترجم سيد جمال موسوى، تهران، بنياد بعثت، 1367 چاپ اول .
ـ شيخ انصارى ومسئله ولايت فقيه، محمد حسن فاضل گلپايگانى، قم، كنگره شيخ انصارى، 1373، چاپ اول. قسمت «احمد نراقى و ولايت فقيه»، ص 33 تا .38
ـ ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، على عطايى، قم، چاپخانه نمونه، چاپ اول.
در هر حال، زندگى و حيات طيبه اين عالم ربانى واستاد مجسم فضيلت و اخلاق، در ربيع الاول 1244ه.ق. به پايان رسيد. فوت وى را به جهت مرض وبا و طاعون نوشته‏اند. جنازه او در صحن مطهر مولاى متقيان امام على بن ابيطالب ـعليه السلام ـ به خاك سپرده شده است. با نقلى از «روضات الجنات» در مورد مقام علامه نراقى، شرح حال مختصر ايشان را به اتمام مى‏رسانيم و طالبان را براى مطالعه بيشتر ، به كتب تراجم و احوالات علما ارجاع مى‏دهيم. روضات مى‏نويسد: ان بحرا مواجا ويما عجاجا و استادا ماهرا و عمادا.
3) اين باب ، فصولى دارد در شناخت نفس انسانى و بحث از حقيقت آن.
4) در اين باب ، در مورد مصدر همه نيكى‏ها و بديها به چهار قوه در انسان به بحث مى‏نشيند .
5) در اين باب، به بحث از تربيت و كسب اخلاق حسنه مى‏پردازد و سپس در بيان قاعده معالجه كليه اخلاق رذيله سخن مى‏گويد.
6) اين باب، در چند مقام، به بحثهاى مفصل مى‏نشيند: در بيان آنچه متعلق به قوه عامله است؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به قوه عاقله است؛ در معالجه رذايل متعلق به قوه غضبيه؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به قوه شهويه است؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به سه يا دو قوه مذكور است.
7) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، چاپ 2، تهران، انتشارات رشيدى، 11361، ص . 361
8) همان ، ص .47
9) همان ، ص .48
10) همان ، ص 50 ـ .51
11) همان، ص .55 اين گونه ملاك دادن و شرايط سلطان عادل را طرح كردن، خواه ناخواه ذهن و وجدان عمومى مردم را به يك ديد تطبيقى نسبت به حاكم و سلطان زمانشان سوق مى‏داده و آنان را از ميزان و شدت ظلمى كه بر آنها مسلط بوده، آگاه مى‏كرده است. به نظر مى رسد «معراج السعاده» و كتابهاى مانند آن، وجدان بيدار و ترازوى سنجش براى زمانى بوده‏اند كه سايه سياه استبداد و ظلم بر مردم مستولى بوده است.
12) معراج السعاده، ص .56
13) همان، ص .363
14) همان، ص .364
15) منظور علامه ملامحمد مهدى نراقى پدر مرحوم ملااحمد نراقى است، كه ايشان هم كتابى اخلاقى به نام «جامع السعاده» تأليف كرده است. وفات مرحوم ملامحمد مهدى نراقى را به سال 1209ه.ق. در نجف اشرف نوشته‏اند. براى اطلاع از آثار و نظريه‏هاى وى، رجوع كنيد به:
ـ ملااحمد نراقى، جامع السعاده يا علم اخلاق اسلامى، ج 1، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ اول، تهران، حكمت، 1405ه.ق.
ـ ملااحمد نراقى، علم اخلاق اسلامى،ج‏2، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ دوم، تهران، حكمت ، .1365
ـ ملامحمدمهدى نراقى، انيس الموحدين، ترجمه قاضى طباطبائى، تهران، الزهراء.
ـملامحمد مهدى نراقى، مشكلات علوم، تهران، بى‏نا، بى‏تا.
ـ حسن حسن زاده آملى، مجموعه مقالات، قم، دفترتبليغات اسلامى، 1364 ، ص 185 تا .203
ـ سيد محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج‏1، مترجم: محمدباقر ساعدى خراسانى، تهران، اسلاميه، 1356، ص 34 ـ .44
ـ ملامحمد مهدى نراقى، عبدالرحيم اباذرى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى،1372، چاپ اول، كتابخانه مرحوم نراقى، ص 103 تا .104
ـ عبدالله نعمه، فلاسفه شيعه، مترجم: سيد جعفر غضبان، تبريز، كتابفروشى ايران، 1374، ص 56 ـ .57
ـ مصطفى صدرى، شرح حال رجال و مشاهير نامى ايران، تهران، شقايق، 1367، ص 407 ـ .414
ـ محمد تقى صرفى، داستانهايى از زندگى علما، قم،برگزيده، 1372ه. ق.، ص 77 ـ .82
مرحوم ملامحمد مهدى نراقى از نظر فرزندش ملااحمد نراقى اينگونه توصيف مى‏شود:
«والدى واستادى و من اليه فى جميع العلوم العقليه والنقليه استنادى كشاف قواعد الاسلام و حلال معاقد الاحكام ترجمان الحكماء والمتألهين و لسان الفقهاء والمتكلمين الامام الهمام والبحر القمقام واليم الزاخر والسحاب الماطر مولى محمد مهدى بن ابى ذر نراقى».
16) معراج السعاده، ص . 366 براى اطلاع، از نظر جامع السعاده در مورد مبحث ظلم و عدل، رجوع كنيد به:
ملامحمد مهدى نراقى، علم اخلاق اسلامى، ج‏2، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ دوم، تهران، حكمت ، 1366 ، ص 291 ـ .298
17) معراج السعاده، ص .366
18) همان، ص‏ .368
 

منبع:www.naraqi.com

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد