خانه » همه » مذهبی » نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

امام صادق(عليه السلام) نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مى‏كرد، بلكه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش كار مى‏كرد. يكى از ياران حضرت مى‏گويد: آن‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست، باغ را آبيارى مى‏كرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه ‏دهيد

ac9ed6ec 7eb1 4bdf 9245 fe6f391f0e8f - نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

0010296 - نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام
نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

 

نويسنده:محمدابواحسان

 

 

1- كار و تلاش و دستگيرى از مستمندان
 

امام صادق(عليه السلام) نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مى‏كرد، بلكه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش كار مى‏كرد. يكى از ياران حضرت مى‏گويد: آن‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست، باغ را آبيارى مى‏كرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه ‏دهيد من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه اين كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت ‏خداوند تاكيد داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمايه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نيازمند كالاى ما بودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان هم‏پيمان شديد كه كالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقيقت اين است كه امام(عليه السلام) درنهايت علاقه به كار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمى‏شد و مى‏دانست كه بهترين كار از نظر خداوند تقسيم دارايى خود با نيازمندان است، حقيقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملى نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گويم ديوارها رابشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مى‏گويم ده ظرف ‏خرما كه بر سرهريك ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هريك، يك مد خرما بخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن، مريض، كودك و هركس ديگر كه توان آمدن به باغ را نداشته،) يك مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و… را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مى‏كنم و دست آخر از محصول چهار هزار دينارى، چهارصد درهم برايم ‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زيستى و همرنگى با مردم
 

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشيد و در زندگى رعايت اقتصاد را مى‏كرد. مى‏فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن ‏مى‏كرد. لذا وقتى سفيان ثورى به وى اعتراض مى‏كرد كه: پدرت على ‏لباسى چنين گرانبهاى نمى‏پوشيد، فرمود: زمان على(عليه السلام) زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام… پس آستين خود را بالا زد و لباس زير راكه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشيده‏ام. (5)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد، امتيازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگى ‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بيشتر بروز مى‏يافت. از جمله در سالى كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم‏هاى‏ موجود در خانه را بفروشند و از همان ، نان مخلوط از آرد جو وگندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند و فرمود: « فان الله‏يعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها و لكنى‏احب ان يرانى ‏الله قد احسنت تقدير المعيشه. » (6)
خدا مى‏داند كه مى‏توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده‏ام را تهيه كنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزى صحيح‏زندگى ببيند.

3- شجاعت
 

امام صادق(عليه السلام) در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبه‏اى به سختى‏ مى‏ايستاد و اين شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عكس العمل تندى رو به‏ رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق‏كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به اين ترتيب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آن‏گاه كه فرماندار مدينه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(عليه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزيستى و مدارا با مسلمانان
 

امام صادق(عليه السلام) شيعيان را به همزيستى با اهل سنت دعوت مى‏كرد تابه اين طريق هم شيعيان از جامعه اكثريت منزوى نشوند و هم بتوان‏احكام و اصول شيعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل كرد. از اين روى ‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما اين سهل گرفتن‏هرگز به معناى زيرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى‏در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمى‏شد. از جمله در يكى از سفرها،امام صادق(عليه السلام) به حيره (ميان كوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصور دوانيقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا انداختند، هنگام صرف غذا، يكى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ ‏برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «ملعون ‏من‏ جلس على مائده يشرب عليها الخمر.» (9)
ملعون است كسى كه دركنار سفره‏اى بنشيند كه در آن سفره شراب‏نوشيده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خليفه نيز حاضر نمى‏شد; زيرا حكومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زيرا بااين كار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى كه‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم‏ نمى‏آيى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزى نيست كه به خاطر آن ازتو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزى نيست كه به آن‏اميدوار باشيم. تو نعمتى ندارى كه بياييم و به خاطر آن به توتبريك بگوييم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابياييم و تسليت ‏بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت كنى.
امام نيز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمى‏شود وكسى كه دنيا را بخواهد، به خاطر دنياى خود تو را نصيحت‏ نمى‏كند. (10)

5- علم امام صادق(عليه السلام) و اقدامات وى
 

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(عليه السلام) ويژگى خاصى بخشيده،استفاده از علم بى‏كران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذارى‏فكرى و علمى مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پايه ريزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولويت‏ها در نهضت علمى.
د- شيوه‏ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.

الف- دانش امام
 

شيخ مفيد مى‏نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده‏اند كه به‏تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل‏نشده است‏به اين اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث،راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسيده و آن قدر نشانه‏هاى آشكار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايرادشبهه لال كرده است. (11)
سيد مؤمن شافعى نيز مى‏نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن‏جاكه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنيفه مى‏گفت: من هرگز فقيه‏تر از جعفربن محمد نديده‏ام و اوحتما داناترين امت اسلامى است. (13)
حسن بن زياد مى‏گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه كسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانيقى به من‏گفت: مردم توجه زيادى به جعفربن محمد پيدا كرده‏اند و سيل جمعيت‏به سوى او سرازير شده است. پرسشهايى دشوار آماده كن و پاسخ‏هايش‏ را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوارآماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست ‏منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست ‏سوالاتم‏ را بپرسم. من يك يك سؤال مى‏كردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: در مورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل ‏مدينه چنان است و فتواى خود را نيز مى‏گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت
 

عصر امام صادق(عليه السلام) همزمان با دو حكومت‏مروانى و عباسى بود كه ‏انواع تضييق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعيد مى‏بردند. ازجمله يكبار به‏همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسى به عراق رفت. يكباردر زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، كوفه وبغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل كه حكومت‏گران به دليل نزاع‏هاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاى آرام به تاسيس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتنى نيست، بلكه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى ديگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏ تقيه مى‏آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با كوچكترين بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى‏توان ‏فرو برد و نه مى‏توان بيرون افكند. برهمين اساس خلفا در صددبودند و لو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت‏ شهيدكنند. حكايت زير دليل اين مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بيت عليهم السلام ‏به صفوان بن يحيى گفت: آيا مى‏دانى با اين كه در ميان خاندان ماهيچ نام و اثرى از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟… منصور دوانيقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! يك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پيدا كن كه ماموريت‏ خطيرى به اوبتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دايى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى از خاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(ع‏» برو و به هريك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غريب از اهل‏خراسان هستم كه گروهى از شيعيان شما درخراسان اين پول ‏را داده‏اند كه به شما بدهم مشروط بر اين كه چنين و چنان (قيام‏عليه حكومت) كنيد و ما از شما پشتيبانى مى‏كنيم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏ رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعريف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها را به مدينه بردم و به هريك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسيد ازدستخط خودشان گرفتم غير از جعفربن محمد (امام صادق(ع‏» كه من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پايان برد و بى‏آن كه من سخنى بگويم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده كه آن‏ها سابقه‏نزديكى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديك گوشم آورد وآن‏چه بين من و تو بود، بازگفت. مثل اين كه او سومين‏نفر ما بود.
منصور گفت:
«يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهل‏بيت نبوه‏الا وفيه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان كه هيچ خاندان نبوتى نيست مگر اين كه درميان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا كه با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(ع) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گويد: پدرم گفت: همين (اقرار دشمن) باعث‏شد كه ما به تشيع روى آوريم. (15)
آرى اين همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع‏اقدام عليه حكومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه‏همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولويت‏ها در نهضت علمى
 

حال بايد توضيح داد كه دراين مسير حضرت چه چيزى محتواى اين‏نهضت علمى را تعيين مى‏كرد؟
حقيقت اين است كه جريان نفاق، خطرناك‏ترين انحرافى است كه اززمان پيامبراكرم(ص) شروع شده و در آيات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آيات‏7 و 8 سوره منافقين. اين حركت هرچند در زمان‏پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز يابد، اما از اولين لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به يكباره بر سر اهل‏بيت عليهم‏السلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايى مى‏نويسد:
هنگامى كه خلافت از اهل‏بيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روى اين‏جريان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بيت عليهم السلام در رديف‏اشخاص عادى بلكه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتيجه مسلمان‏ها از اهل‏بيت عليهم السلام دورافتادند و از تربيت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امويان‏به اين هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشيدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيرى كنند.چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوى ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهل‏بيت عليهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى يهود و نصارى آميخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ايام شكل گرفت. رفته رفته كه‏قيامهاى شيعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سياسى به دلايلى باز شد، دونظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قيام‏هاى مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما باشكست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(ع) به سوى حركتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به‏ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دينى وفرهنگى نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج وشكوفايى فرهنگ دينى و مذهبى و پاسخگويى به شبهات و رفع التقاطشكل گرفت.

د- شيوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
 

1- تربيت راويان
 

از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى،احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) ،اميرمومنان(عليه السلام) ، امام(عليه السلام) را وامى‏داشت‏به تربيت راويان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اينك از آن امام در هر زمينه‏اى روايت‏وجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومى چون تفسير، فقه،تاريخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شيمى و… سدى در برابر انحرافات‏ايجاد كردند. امام صادق(عليه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث‏از من روايت كرده است. پس آن ها را از من روايت كنيد. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد كوفه نه صد شيخ را ديدم كه همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برايم چنين گفت. (18)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، كمبود روايت از منبع‏بى‏پايان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران كند و ازاين حيث امام به موفقيت لازم دست‏يافت.
آرى، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيزروايات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسى دركتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و ديگران آمارى داده‏اند كه‏مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اكثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(ع) است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسى‏كتب اربعه شيعه (كافى، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشكيل دادند.

2- تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
 

علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) كه منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ايجاد شبكه‏اى از شاگردان ويژه همت گمارد تا به‏دومين هدف خود يعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دين بزدايند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعين و… از اين دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانيم:
هشام بن سالم مى‏گويد: در محضر امام صادق(عليه السلام) بوديم كه مردى ازشاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترين مردم هستيد، مى‏خواهم چند سؤال‏بكنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدى، بر من‏غلبه كرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنيدكه خود خسته شد و درجواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايى‏است. هرچه پرسيدم، جواب داد. آن‏گاه به توصيه امام حمران سوالى‏پرسيد و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبيات مى‏خواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه كرد كه امام زراره‏بن‏اعين را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد كه دندان هايش معلوم شد. مرد شامى گفت: گوياخواستى به من بفهمانى در ميان شيعيانت چنين مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (19)

3- برخورد با انحرافات ويژه
 

امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ويژه نيزمى‏كوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان‏را گرفته بود، يعنى مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادى از شيعيان نيز زندگى مى‏كردند و باسنى‏ها از حيث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آميخته بودند، لذااحتمال تاثير پذيرى از قياس وجود داشت. يعنى يك آفت درونى كه‏مى‏توانست‏شيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قياس‏و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سليقه‏اى از دين نيز درمكتب امام جايگاه ويژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسيراصلى، به صورت موردى با اين انحرافات مبارزه مى‏كرد. از جمله آن‏ها حكايت معروفى است كه باهم مى‏خوانيم:
حضرت مردى را ديد كه قيافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايى دزديد و به سرعت زيرجامه‏اش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشى سرقت كردو به راه افتاد. وقتى به مريضى مستمند رسيد، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏كنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم‏و خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزى الامثلها); هركس كاربدى بكند كيفر نمى‏بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هركس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقيردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36حسنه برايم مى‏ماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه كامل به مبانى فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انمايتقبل الله من المتقين); خداوند كار نيك را از متقين قبول‏دارد. يعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بيت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن‏و دين را به خوبى نفهميده‏اند و از اين روى همواره، خود وپيروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پي نوشت ها :
 

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبيعونهم الابربح الدينار دينارا… ثم قال: يا مصادف! مجالده‏السيوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسايل الشيعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعيان الشيعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذيب الكمال، ج 5، ص 92، (يا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: ليذل به الجبابره) 8- وسايل الشيعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع كافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرك الوسايل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفيد، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانيد، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحديث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسايل الشيعه، ج 2، ص‏57.
 

ارسالي از طرف کاربر محترم : mmmsdl

 

نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

امام صادق(عليه السلام) نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مى‏كرد، بلكه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش كار مى‏كرد. يكى از ياران حضرت مى‏گويد: آن‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست، باغ را آبيارى مى‏كرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه ‏دهيد

ac9ed6ec 7eb1 4bdf 9245 fe6f391f0e8f - نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

0010296 - نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام
نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام

 

نويسنده:محمدابواحسان

 

 

1- كار و تلاش و دستگيرى از مستمندان
 

امام صادق(عليه السلام) نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مى‏كرد، بلكه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش كار مى‏كرد. يكى از ياران حضرت مى‏گويد: آن‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست، باغ را آبيارى مى‏كرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه ‏دهيد من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه اين كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت ‏خداوند تاكيد داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمايه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نيازمند كالاى ما بودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان هم‏پيمان شديد كه كالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقيقت اين است كه امام(عليه السلام) درنهايت علاقه به كار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمى‏شد و مى‏دانست كه بهترين كار از نظر خداوند تقسيم دارايى خود با نيازمندان است، حقيقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملى نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گويم ديوارها رابشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مى‏گويم ده ظرف ‏خرما كه بر سرهريك ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هريك، يك مد خرما بخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن، مريض، كودك و هركس ديگر كه توان آمدن به باغ را نداشته،) يك مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و… را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مى‏كنم و دست آخر از محصول چهار هزار دينارى، چهارصد درهم برايم ‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زيستى و همرنگى با مردم
 

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشيد و در زندگى رعايت اقتصاد را مى‏كرد. مى‏فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن ‏مى‏كرد. لذا وقتى سفيان ثورى به وى اعتراض مى‏كرد كه: پدرت على ‏لباسى چنين گرانبهاى نمى‏پوشيد، فرمود: زمان على(عليه السلام) زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام… پس آستين خود را بالا زد و لباس زير راكه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشيده‏ام. (5)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد، امتيازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگى ‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بيشتر بروز مى‏يافت. از جمله در سالى كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم‏هاى‏ موجود در خانه را بفروشند و از همان ، نان مخلوط از آرد جو وگندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند و فرمود: « فان الله‏يعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها و لكنى‏احب ان يرانى ‏الله قد احسنت تقدير المعيشه. » (6)
خدا مى‏داند كه مى‏توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده‏ام را تهيه كنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزى صحيح‏زندگى ببيند.

3- شجاعت
 

امام صادق(عليه السلام) در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبه‏اى به سختى‏ مى‏ايستاد و اين شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عكس العمل تندى رو به‏ رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق‏كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به اين ترتيب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آن‏گاه كه فرماندار مدينه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(عليه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزيستى و مدارا با مسلمانان
 

امام صادق(عليه السلام) شيعيان را به همزيستى با اهل سنت دعوت مى‏كرد تابه اين طريق هم شيعيان از جامعه اكثريت منزوى نشوند و هم بتوان‏احكام و اصول شيعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل كرد. از اين روى ‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما اين سهل گرفتن‏هرگز به معناى زيرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى‏در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمى‏شد. از جمله در يكى از سفرها،امام صادق(عليه السلام) به حيره (ميان كوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصور دوانيقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا انداختند، هنگام صرف غذا، يكى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ ‏برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «ملعون ‏من‏ جلس على مائده يشرب عليها الخمر.» (9)
ملعون است كسى كه دركنار سفره‏اى بنشيند كه در آن سفره شراب‏نوشيده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خليفه نيز حاضر نمى‏شد; زيرا حكومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زيرا بااين كار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى كه‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم‏ نمى‏آيى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزى نيست كه به خاطر آن ازتو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزى نيست كه به آن‏اميدوار باشيم. تو نعمتى ندارى كه بياييم و به خاطر آن به توتبريك بگوييم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابياييم و تسليت ‏بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت كنى.
امام نيز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمى‏شود وكسى كه دنيا را بخواهد، به خاطر دنياى خود تو را نصيحت‏ نمى‏كند. (10)

5- علم امام صادق(عليه السلام) و اقدامات وى
 

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(عليه السلام) ويژگى خاصى بخشيده،استفاده از علم بى‏كران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذارى‏فكرى و علمى مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پايه ريزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولويت‏ها در نهضت علمى.
د- شيوه‏ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.

الف- دانش امام
 

شيخ مفيد مى‏نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده‏اند كه به‏تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل‏نشده است‏به اين اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث،راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسيده و آن قدر نشانه‏هاى آشكار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايرادشبهه لال كرده است. (11)
سيد مؤمن شافعى نيز مى‏نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن‏جاكه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنيفه مى‏گفت: من هرگز فقيه‏تر از جعفربن محمد نديده‏ام و اوحتما داناترين امت اسلامى است. (13)
حسن بن زياد مى‏گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه كسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانيقى به من‏گفت: مردم توجه زيادى به جعفربن محمد پيدا كرده‏اند و سيل جمعيت‏به سوى او سرازير شده است. پرسشهايى دشوار آماده كن و پاسخ‏هايش‏ را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوارآماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست ‏منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست ‏سوالاتم‏ را بپرسم. من يك يك سؤال مى‏كردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: در مورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل ‏مدينه چنان است و فتواى خود را نيز مى‏گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت
 

عصر امام صادق(عليه السلام) همزمان با دو حكومت‏مروانى و عباسى بود كه ‏انواع تضييق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعيد مى‏بردند. ازجمله يكبار به‏همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسى به عراق رفت. يكباردر زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، كوفه وبغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل كه حكومت‏گران به دليل نزاع‏هاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاى آرام به تاسيس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتنى نيست، بلكه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى ديگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏ تقيه مى‏آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با كوچكترين بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى‏توان ‏فرو برد و نه مى‏توان بيرون افكند. برهمين اساس خلفا در صددبودند و لو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت‏ شهيدكنند. حكايت زير دليل اين مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بيت عليهم السلام ‏به صفوان بن يحيى گفت: آيا مى‏دانى با اين كه در ميان خاندان ماهيچ نام و اثرى از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟… منصور دوانيقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! يك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پيدا كن كه ماموريت‏ خطيرى به اوبتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دايى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى از خاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(ع‏» برو و به هريك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غريب از اهل‏خراسان هستم كه گروهى از شيعيان شما درخراسان اين پول ‏را داده‏اند كه به شما بدهم مشروط بر اين كه چنين و چنان (قيام‏عليه حكومت) كنيد و ما از شما پشتيبانى مى‏كنيم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏ رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعريف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها را به مدينه بردم و به هريك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسيد ازدستخط خودشان گرفتم غير از جعفربن محمد (امام صادق(ع‏» كه من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پايان برد و بى‏آن كه من سخنى بگويم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده كه آن‏ها سابقه‏نزديكى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديك گوشم آورد وآن‏چه بين من و تو بود، بازگفت. مثل اين كه او سومين‏نفر ما بود.
منصور گفت:
«يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهل‏بيت نبوه‏الا وفيه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان كه هيچ خاندان نبوتى نيست مگر اين كه درميان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا كه با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(ع) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گويد: پدرم گفت: همين (اقرار دشمن) باعث‏شد كه ما به تشيع روى آوريم. (15)
آرى اين همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع‏اقدام عليه حكومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه‏همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولويت‏ها در نهضت علمى
 

حال بايد توضيح داد كه دراين مسير حضرت چه چيزى محتواى اين‏نهضت علمى را تعيين مى‏كرد؟
حقيقت اين است كه جريان نفاق، خطرناك‏ترين انحرافى است كه اززمان پيامبراكرم(ص) شروع شده و در آيات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آيات‏7 و 8 سوره منافقين. اين حركت هرچند در زمان‏پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز يابد، اما از اولين لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به يكباره بر سر اهل‏بيت عليهم‏السلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايى مى‏نويسد:
هنگامى كه خلافت از اهل‏بيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روى اين‏جريان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بيت عليهم السلام در رديف‏اشخاص عادى بلكه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتيجه مسلمان‏ها از اهل‏بيت عليهم السلام دورافتادند و از تربيت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امويان‏به اين هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشيدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيرى كنند.چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوى ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهل‏بيت عليهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى يهود و نصارى آميخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ايام شكل گرفت. رفته رفته كه‏قيامهاى شيعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سياسى به دلايلى باز شد، دونظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قيام‏هاى مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما باشكست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(ع) به سوى حركتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به‏ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دينى وفرهنگى نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج وشكوفايى فرهنگ دينى و مذهبى و پاسخگويى به شبهات و رفع التقاطشكل گرفت.

د- شيوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
 

1- تربيت راويان
 

از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى،احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) ،اميرمومنان(عليه السلام) ، امام(عليه السلام) را وامى‏داشت‏به تربيت راويان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اينك از آن امام در هر زمينه‏اى روايت‏وجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومى چون تفسير، فقه،تاريخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شيمى و… سدى در برابر انحرافات‏ايجاد كردند. امام صادق(عليه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث‏از من روايت كرده است. پس آن ها را از من روايت كنيد. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد كوفه نه صد شيخ را ديدم كه همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برايم چنين گفت. (18)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، كمبود روايت از منبع‏بى‏پايان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران كند و ازاين حيث امام به موفقيت لازم دست‏يافت.
آرى، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيزروايات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسى دركتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و ديگران آمارى داده‏اند كه‏مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اكثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(ع) است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسى‏كتب اربعه شيعه (كافى، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشكيل دادند.

2- تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
 

علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) كه منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ايجاد شبكه‏اى از شاگردان ويژه همت گمارد تا به‏دومين هدف خود يعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دين بزدايند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعين و… از اين دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانيم:
هشام بن سالم مى‏گويد: در محضر امام صادق(عليه السلام) بوديم كه مردى ازشاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترين مردم هستيد، مى‏خواهم چند سؤال‏بكنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدى، بر من‏غلبه كرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنيدكه خود خسته شد و درجواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايى‏است. هرچه پرسيدم، جواب داد. آن‏گاه به توصيه امام حمران سوالى‏پرسيد و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبيات مى‏خواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه كرد كه امام زراره‏بن‏اعين را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد كه دندان هايش معلوم شد. مرد شامى گفت: گوياخواستى به من بفهمانى در ميان شيعيانت چنين مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (19)

3- برخورد با انحرافات ويژه
 

امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ويژه نيزمى‏كوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان‏را گرفته بود، يعنى مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادى از شيعيان نيز زندگى مى‏كردند و باسنى‏ها از حيث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آميخته بودند، لذااحتمال تاثير پذيرى از قياس وجود داشت. يعنى يك آفت درونى كه‏مى‏توانست‏شيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قياس‏و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سليقه‏اى از دين نيز درمكتب امام جايگاه ويژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسيراصلى، به صورت موردى با اين انحرافات مبارزه مى‏كرد. از جمله آن‏ها حكايت معروفى است كه باهم مى‏خوانيم:
حضرت مردى را ديد كه قيافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايى دزديد و به سرعت زيرجامه‏اش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشى سرقت كردو به راه افتاد. وقتى به مريضى مستمند رسيد، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏كنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم‏و خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزى الامثلها); هركس كاربدى بكند كيفر نمى‏بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هركس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقيردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36حسنه برايم مى‏ماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه كامل به مبانى فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انمايتقبل الله من المتقين); خداوند كار نيك را از متقين قبول‏دارد. يعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بيت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن‏و دين را به خوبى نفهميده‏اند و از اين روى همواره، خود وپيروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پي نوشت ها :
 

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبيعونهم الابربح الدينار دينارا… ثم قال: يا مصادف! مجالده‏السيوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسايل الشيعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعيان الشيعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذيب الكمال، ج 5، ص 92، (يا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: ليذل به الجبابره) 8- وسايل الشيعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع كافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرك الوسايل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفيد، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانيد، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحديث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسايل الشيعه، ج 2، ص‏57.
 

ارسالي از طرف کاربر محترم : mmmsdl

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد