طلسمات

خانه » همه » مذهبی » از بابی گری تا بهايی گری

از بابی گری تا بهايی گری

از بابی گری تا بهايی گری

بعضي از مورّخان بر اين باورند كه ظهور فرقه «بهائيت» براي هدف سياسي بود كه پشت مظاهر ديني مخفي شد. بعضي از رهبران اين فرقه‏ها، كشيشاني بودند كه استعمار از آنها جهت تفرقه ميان مسلمانان و بد جلوه دادن تعاليم انساني استفاده كرد، چنان كه براي همين مقصود از ملاّ احمد قادياني در هندوستان استفاده كرد.24

b03a8f67 cb2b 494f bcae 2e57405051ce - از بابی گری تا بهايی گری

0012207 - از بابی گری تا بهايی گری
از بابی گری تا بهايی گری

 

نویسنده : عزّالدين رضانژاد

 

بعضي از مورّخان بر اين باورند كه ظهور فرقه «بهائيت» براي هدف سياسي بود كه پشت مظاهر ديني مخفي شد. بعضي از رهبران اين فرقه‏ها، كشيشاني بودند كه استعمار از آنها جهت تفرقه ميان مسلمانان و بد جلوه دادن تعاليم انساني استفاده كرد، چنان كه براي همين مقصود از ملاّ احمد قادياني در هندوستان استفاده كرد.24
گرچه تاريخ، اصل شكل‏گيري فرقه بهائيت و فرقه بابيگري ـ كه پيش در آمد آن است ـ را به صراحت روشن نكرده كه آيا آنها ساخته و پرداخته مستقيم سياست‏هاي خارجي بودند يا نه؟ ولي به هر صورت كه باشد، نتيجه يكي است يعني ايجاد يك صف بندي در مقابل مسلمانان.
يكي از كساني كه عميقاً درباره مسلك «بابيت» و «بهائيت» تحقيق كرده و تعاليم و كتاب‏هاي آنها را مستقيماً مورد مطالعه قرار داد و نيز از نوشته‏هاي مخالفان نيز بهره برده، مي‏گويد: در نتيجه اين كوشش و تحقيق، پرده از جلو چشمانم پاره شد و نقشه‏هاي توطئه‏آميز و گسترده استعمار بر ضدّ اسلام، كشف شد و به طور يقين بر من آشكار شد كه بهائيت يك گروه باطني مسلك‏اند كه سه نيرو در پشت سر، آنها را مورد حمايت قرار مي‏دهند: استعمار با حيله‏ها و توطئه‏هايش، رژيم صهيونيسيتي با همه امكانات مخفي و آشكارش، مسيحيان و مؤسسه‏هاي تبشيري.25

6/2. همبستگي يهوديان و بهائيان
 

با آغاز دعاوي مسلك جديد از سوي سران بابيت و بهائيت، انجمن جهاني يهوديان به تأييد و تقويت و كمك مالي و عملي از آنان پرداختند. دليل اشتياق يهود براي چنين كاري اين بود كه يهوديان از قرن نوزدهم ميلادي در صدد ايجاد يك كشور مستقل بودند كه يكي از بزرگ‏ترين مانع، در برابر آن‏ها، قدرت و نيروي اسلام و امت اسلامي بود كه بيشترين كينه را نسبت به يهود داشتند. از اين‏رو، يهوديان براي زدودن افكار اصيل اسلامي و مقابله با آن، به تعريف و تمجيد از سران بهايي پرداخته‏اند، تا در كنار ادّعاي نسخ شريعت اسلامي و برداشتن جهاد و دفاع در مسلك نوظهور، زمينه‏هاي همزيستي با يهوديان آماده گردد.
از سوي ديگر، در دوره‏اي ـ حدود يكصد و شصت سال، با ادّعاي ميرزا علي محمد باب، بابيگري در ايران آغاز شد و براي مدتي ايران مركز اصلي و به اصطلاح كعبه آمال بهائيان بود. اما با حكم ارتداد بهائيان از سوي مجتهدان و علماي اسلام و سخت‏گيري بر آنها و فرار رهبران بهائيان به بغداد و استانبول و سرانجام به جزيره قبرس و گريختن پيروان ميرزا حسين علي بهاء به عكّا (در فلسطين اشغالي) اين كعبه آمال تغيير جهت داد، نام و عناوين رهبران بهائيت كه با «ميرزا» و «سيد» آغاز مي‏شد، به «افندي» كه عنوان عثماني بود، تغيير شكل داد. در چنين دوراني بود كه با تشكيل حكومت غاصبانه اسرائيل شوقي افندي، رهبري بهائيت را به دست گرفت. و براي اولين بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذكار» از زبان وي شنيده شد.
ناگفته نماند كه در آن سوي سكّه، يهود كوشش‏هاي فراواني كرد تا ميرزا حسين علي بهاء و عباس افندي را مظهر پيروزي يهود و مصداقي از پيشگويي عهد قديم26 مبني بر تجلّي نور الاهي در جهان هستي و… قرار دهد!!!
يكي از نويسندگان بهايي (ابوالفضل جَرفادِقاني = گلپايگاني) با توجه به بند دوم از فصل 33 سفر تثنيه، كتاب تورات كه آمده: «پروردگار از كوه سينا آمد و از ناحيه ساعير بر مردم طلوع كرد و از كوه فاران درخشش نمود و از رِبْواتِ قدس آمد و از سمت راستش نور سه بيعت بود»، مي‏گويد:
قبل از برپايي قيامت، بايد خداوند چهار مرتبه بر مخلوقات تجلّي كند و چهار ظهور واقع گردد تا بني‏اسرائيل به كمال رسد و كارشان به خداوند بزرگ منتهي گردد. پس پراكندگي آنان از دورترين نقطه جمع مي‏گردد و شرّ همه افراد از آنها دفع مي‏شود و در زمين مقدس ساكن مي‏گردند و موازين گذشته به آن‏ها بر مي‏گردد».27

6/3. به رسميّت شناختن يكديگر
 

علي‏رغم سابقه دشمني كه ميان يهوديان و مسلمانان در طول تاريخ اسلام بود، و بهائيت هم ريختن خون مسلمانان و غارت اموال را مباح اعلام كرده بود،28 چهارمين پيشواي بهائيت در صدد بر آمد تا با استفاده از اختلافات ديرينه مسلمانان و يهوديان، سرزمين اشغالي فلسطين (اسرائيل) را به عنوان مركز اصلي بهائيان بپذيرد و دولت غاصبانه يهود را به صورت پناهگاه و تكيه‏گاه جهاني اين فرقه در آورد.
دولت غاصب اسرائيل، از وضعيت به وجود آمده به خوبي استفاده كرد و لذا براي سرمايه‏گذاري در حيطه حكومت غاصبانه‏اش از همگان دعوت كرد و با روي خوش نشان دادن به سرمايه‏داران بهايي در فلسطين اشغالي، زمينه‏هاي سرمايه‏گذاري فراهم شد؛ چنان كه تدفين رهبران بهايي در فلسطين اشغالي، بهانه‏اي ديگر براي تفاهم بيشتر بهائيان و يهوديان به دست داده است.
از اين رو،شوقي افندي در تلگراف 9 ژانويه 1951 م رسماً از تشكيل دولت غاصب اسرائيل حمايت كرد.29 و ميرزا حسين علي بهاء هم پيش از آن، در مدت حياتش مردم را به اجتماع صهيونيسم در سرزمين اشغالي فلسطين دعوت كرد و در كتاب «الاقدس» كه پنداشت وحي‏اي است از آسمان نازل شده، در تأييد و تمجيد دولت غاصب صهيونيستي پرداخته است.30
و شرمگين‏تر آن كه، پسر ميرزا حسين علي (عبدالبهاء) تلاش مذبوحانه‏اي كرده‏است تا سرزمين فلسطين را، سرزمين يهوديان و وطن آنان قرار دهد و اظهار اميدواري مي‏كند كه يهوديان پراكنده در جهان، به يك اجتماع بزرگ دست يابند و با آمدن به سرزمين فلسطين و با تصرف زمين‏ها، روستاها و سكني گزيدن در آنها، همه سرزمين فلسطين را سرزمين و وطن خود قرار دهند!!!31
البته درمقابل اين خوش خدمتي‏هاي بهائيان، دولت غاصب اسرائيل، نمك‏نشناسي نكرد و جزو اولين كشوري بود كه مسلك بهائيت را به رسميت شناخت و جزو مذاهب رسمي كشورش قرار داد. پروفسور نرمان نيويچ، دادستان اسبق حكومت فلسطيني كه يكي از شخصيت‏هاي سياسي و حقوقي دولت غاصب اسرائيل است، بهائيت را در رديف سه دين «يهودي، اسلام، مسيحي» به رسميت شناخته، چنين مي‏نويسد:
«… اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصراً سرزمين سه ديانت محسوب داشت، بلكه بايد آن را مركز و مقرّ چهار ديانت به شمار آورد؛ زيرا امر بهايي كه مركز آن «حيفا» و «عكا» است و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است، به درجه‏اي از پيشرفت و تقدّم نايل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است.و همان‏طور كه نفوذ اين آيين در سرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است، در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين‏المللي اديان مختلف عالم نيز عامل بسيار مؤثّري به شمار مي‏آيد…».32
به اين ترتيب، بهائيان زير ستاره شش پر اسرائيل، به حيات خود ادامه دادند و در نتيجه براي هميشه، وابسته به حمايت اسرائيل شدند و درحقيقت آينده هر دو به يكديگر گره خورده است.

6/4. حمايت روسيه تزاري از بهائيان
 

پس از اعدام محمدعلي باب در تبريز، سه تن از بهائيان به جان ناصرالدين شاه سوء قصد كردند ولي محافظان شاه با شمشير به سوء قصد كنندگان حمله ور شدند، و آنان را دستگيركردند.
در اين زمان، ميرزا حسينعلي كه از سويي مظنون قلمداد مي‏شد، به منظور مصون ماندن از تعقيب و دستگيري كه چه بسا به اعدامش مي‏انجاميد، به سفارت روس پناهنده مي‏شود و سفير و حتّي دولت روسيه تزاري از وي حمايت كردند. وي، مدّتي در مقرّ تابستاني سفارت روس در «زرگنده»ي شميران به سر برد و بنابر منابع بهائي، به رغم اصرار سفير روس بر ادامه اقامت وي در آنجا و امتناع از تسليم او به نمايندگان شاه، سرانجام سفير از وي خواست كه به خانه صدر اعظم برود و «ضمنا از مشاراليه [ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم] به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را كه دولت روس به وي مي‏سپارد در حفظ و حراست او بكوشد»33، «و اگر آسيبي به بهاءالله برسد و حادثه‏اي رخ دهد»، شخص صدراعظم مسؤول سفارت روس خواهد بود.34 توجّه خاص سفير روس به سرنوشت «باب» و «بابيان»، موجب شد كه وي پس از تسليم ميرزا حسينعلي به صدر اعظم، همچنان مراقب كار باشد و با پيگيري موضوع و «پيغام شديد»، موجبات رهايي او را از زندان فراهم آورد. از سوي ديگر اين امور سبب شد تا شاه ايران، مهد عليا ـ مادرش ـ و ساير درباريان بيشتر به وي مظنون شوند و طرح توطئه سوء قصد را از جانب او بدانند؛35 و بالأخره حكومت ايران دستور دهد كه حسينعلي تهران را به مقصد بغداد ترك گويد. در اين هنگام سفير روس از وي خواست «كه به روسيه برود و دولت روس از او پذيرايي خواهد نمود»، اما او نپذيرفت؛ هنگام سفر تبعيد نيز نماينده‏اي از سوي سفارت روس همراه كاروان بود.36 بابيان ديگر نيز ناگزير از ترك تهران و رفتن به بغداد شدند.
حمايت بي‏دريغ روسيه از بهاءاللّه‏، از نفوذ استعمار شرق در اين فرقه و استفاده سياسي از وي پرده بر مي‏دارد. براي پي بردن بيش‏تر به اين مطلب، بخشي از نوشته سومين پيشواي بهائيت يعني «شوقي افندي» (شوق ربّاني) نوه دختري ميرزا حسينعلي و جانشين عباس عبدالبهاء را مي‏خوانيم:
«… هنگامي كه سوء قصد اتفاق افتاد، حضرت بهاءاللّه‏ [!] در لواسان تشريف داشتند. و ميهمان صدر اعظم بودند… در زرگنده ميرزا مجيد شوهر همشيره مبارك كه در خدمت سفير روس «پرنس دالگوركي» سمت منشي گري داشت، آن حضرت را ملاقات كرد و ايشان را به منزل خويش كه متصل به خانه سفير بود، رهبري و دعوت نمود.
آدم‏هاي حاج عليخان حاجب‏الدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند، موضوع را به مشاراليه اطلاع دادند و او مراتب را شخصاً به عرض شاه رسانيد. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجّب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد تا او را كه به دخالت در اين حادثه متّهم شده بود، تحويل گرفته نزد شاه بياورند. سفير روس از تسليم بهاءاللّه‏ امتناع ورزيد و از هيكل مبارك تقاضا نمود كه به خانه صدر اعظم تشريف بياورند. ضمناً از مشاراليه به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را كه دولت روس به وي مي‏سپارد در حفظ و حراست آن بكوشد…».37
به عقيده بعضي، علت آزادي و تبعيد حسينعلي بهاء، افشا شدن هويت وي و حمايت علني سفارت روسيه تزاري ـ و حتي دولت روسيه ـ از بهائيان و به ويژه شخص ميرزا حسينعلي بوده است. در اين باره آورده‏اند:
«با توجه به مفاد عهد نامه‏هاي تركمان چاي و گلستان، دولت روسيه قرار گذاشت كه با تبعه آن دولت طبق مقررات كاپيتولاسيون رفتار شود و بنابراين مقررات، هر يك از طرفين دعوي، تبعه كشور روسيه باشد، بايد محاكمه در حضور نماينده دولت روس انجام گردد. مجموعه مطالب فوق نشان مي‏دهد كه برطبق مقررات كاپيتولاسيون با آقاي ميرزا حسينعلي نوري رفتار شده است، گويا ايشان هم تبعه رسمي دولت روس بوده‏اند. و چه خوب گفته‏اند: خدايا زين معمّا پرده بردار!
«اكنون كه رابطه ي بهاء اللّه‏ با آقاي كينياز دالگوركي براي دولت ايران وشاه وقت آفتابي شده بود، ديگر دولت روس نمي‏توانست از وجود شخص بهاء اللّه‏ در ايران براي ادامه برنامه خود استفاده نمايد، و از طرفي اگر ايشان در ايران مي‏ماند ممكن بود به دست مسلمانان كشته شود، و از همه مهم‏تر مادر ناصرالدين شاه مهد علياء، بهاءاللّه‏ را مقصّر اصلي مي‏دانست. اين چند موضوع سبب شد كه جناب سفير نقشه ديگري بريزد، مقدمات اعزام وي را به جانب ديگر فراهم ساخت و با وسايلي آن‏چنان صحنه سازي نمود كه ميرزا حسينعلي از ايران تبعيد گردد، تا در خارج بتواند به وسيله آن وجود نازنين به هدف‏هاي خويش نايل شود…»38!!!
آري، به اين ترتيب ميرزا حسينعلي از زندان آزاد و تحت حمايت سفارت روس به بغداد تبعيد شد. و از آنجا كه كنسول روس، وي را تا بغداد حراست و حفاظت كرده بود، وي آيه‏اي در شأن روس‏ها نازل كرد!
بعدها كه شروع به صدور الواح مذهبي كرد، لوحي نيز خطاب به پادشاه روس صادر نمود و از اين كه الكساندر نيكلاويچ (الكساندر دوم) امپراطور روس، دستور حمايت و آزادي او را داده است تشكر كرد:
«اي پادشاه روس، نداي خداوند ملك قدّوس را بشنو [منظور ميرزا حسينعلي بهاء است] و به سوي بهشت بشتاب، آن جايي كه در آن ساكن شده است كسي كه در بين ملاء بالا اسماء حسني ناميده شده و در ملكوت انشاء به نام خداوند روشني‏ها نام يافته است. مبادا اين كه هواي نفست تو را از توجه به سوي خداوند بخشاينده مهربان باز دارد. ما شنيديم آن‏چه را در پنهاني با مولاي خود گفته و لذا نسيم عنايت و لطف من به هيـجان آمد و درياي رحمتم به موج افتاد، ترا به حق جواب داديم، به درستي كه خداي تو دانا و حكيم است و به تحقيق يكي از سفيرانت مرا ياري كرد، هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بودم، براي اين كار خداوند براي تو مقامي را نوشته است كه علم هيچ كس بدان احاطه ندارد. مبادا اين مقام را از دست بدهي»39!!!
شوقي ربّاني نيز اين لوح را تأييد كرده است.40
علاوه بر صدور اين الواح و آيات ـ كه مبين ارتباط ميرزا حسينعلي با دولت روس يا لااقل حمايت مستقيم آن دولت از او و بهائيان است ـ اقرار نامه‏اي است از وي كه دريافت مقرري را تأييد مي‏كند. البته چون در دوران پيشوايي ميرزا حسينعلي و ايّام اقامت او در عراق و استانبول، فقط دولت روسيه تزاري او را تحت حمايت خود قرار داده بود، مي‏توان گفت وي مقرري خود را نيز از روس‏ها دريافت مي‏داشته است. بعدها ميرزا حسينعلي از اين كه قبول شهريه از دولت نموده بود، اظهار پشيماني مي‏كرد. وي، در يكي از الواح مي‏نويسد:
«قسم به جمال قدم كه اول ضرري كه بر اين غلام وارد شد اين بود كه قبول شهريه از دولت نمود».41
وجود چنين مواردي در مكتوبات و نامه‏هاي ميرزا حسينعلي و اخلاف او سبب شده است كه موضوع ارتباط دول استعماري با آيين‏هاي «بابي» و «بهايي» يكي از مسايل جدّي و پرمناقشه‏ي تاريخ بهائيت شود. گرچه ديدگاه‏هاي مختلف در اين باره، قابل تحليل و بررسي و دقت بيشتر است ليكن عدّه‏اي مي‏گويند: تاريخ تكوين اين دو مسلك، بيش از هر چيز، دگرانديشي فرقه‏اي در درون مكتب شيخي و تنش‏هاي اعتقادي، سياسي و تاريخي را به عنوان موجد و مسبّب اصلي آنها به ذهن متبادر مي‏كند، ولي در علاقه‏ي دول استعماري به پيگيري حوادث آنها، و گاهي دخالت آشكار در سير تحولات اين آيين‏ها ـ از جمله فشار سياسي دولت روس براي حفظ جان ميرزا حسينعلي نوري ـ نيز هيچ‏گونه شكي وجود ندارد.42
موارد ديگري از اين علاقه دول استعماري، در منابع بهائي و غيربهائي گزارش شده است؛ از جمله در 1278، سر آرنولد باروز كمبال43، جنرال قنسولي دولت انگلستان، با ميرزا حسينعلي در بغداد ملاقات و قبول حمايت و تابعيت دولت انگليس و مهاجرت به هند استعماري يا هر نقطه ديگري را به او پيشنهاد كرد.44 نظير همين تقاضا را نايب كنسول فرانسه در ايّامي كه وي در «ادرنه» بود از او داشت و از وي خواست كه تابيعت فرانسه را بپذيرد تا مورد حمايت و تقويت قرار گيرد.45

6/5. استعمار انگليس و بهائيان
 

استعمار پير انگليس از دير زمان براي تفرقه و ايجاد مسلك‏هاي ساختگي در خاورميانه به ويژه هندوستان و سپس ايران تلاش مي‏كرد و در اين راستا، كمك شاياني به شكل‏گيري و ادامه حيات سياسي ـ اجتماعي بهائيان نموده است.
موضع‏گيري انگلستان در ايران همچون نفوذش در هندوستان مصيبت‏هاي زيادي را به بار آورده است. از بين بردن صفوف متّحد و يك پارچه امّت اسلامي، روشن كردن شعله‏هاي آتش تفرقه و نفاق در ميان مسلمانان، كمك به حركت‏هاي مخرّب عليه تعاليم اسلامي كه از جمله آن، تشويق، همكاري و همراهي رهبران بهائيت در رسيدن به هدفشان را مي‏توان ذكر كرد.
آنان به كمك دولت روس، در نجات ميرزا حسين علي بهاء از اعدام، كمك شاياني كردند، چنان كه خود ميرزا حسينعلي بهاء مي‏گويد:
«… در حالي از كشور خارج شديم كه با سواره هايي از سوي دولت ايران و دولت روس همراه بود، تا اين كه با عزّت و احترام وارد كشور عراق شديم».46
ارتباط انگلستان با عبدالبهاء عباس، آن قدر قوي و برنامه ريزي شده بود كه شكّي در جاسوسي عباس براي انگلستان باقي نمي‏ماند. او بود كه مي‏كوشيد بخشي از سرزمين اسلامي را تسليم يهوديان كند. سخنراني متعدد عبدالبهاء در دانشگاه‏ها و محافل مذهبي در لندن، نشانه‏هاي ديگري بر انگليسي بودن اوست.
وي به طور شگفت‏انگيز از محبت انگلستان و مردم آن ونيز برتري آراي غربيان بر شريقيان نزد خارجي‏ها سخن گفته است.
و در برابر، انگليسي‏ها هم با اعلان وفاداري به عبدالبهاء گفته‏اند كه لندن مركز خوبي براي انتشار عقايد شما خواهد بود.47
چنان كه پيش از اين، اشاره كرديم با انشعاباتي كه در مسلك بابيت به وجود آمد، عبدالبهاء به همراه خانواده و يارانش به بغداد، سپس به قبرس و سرانجام به فلسطين رفت. هنگامي كه در فلسطين بود، انگليسي‏ها رسماً به حمايت از بهائيان برخاستند. در آن وقت، با اشغال فلسطين از سوي ارتش انگليس، گزارشي به لرد بالفور(وزير امور خارجه وقت) در مورد عبدالبهاء و طرفداران وي، داده شد. وي، بلافاصله تلگرافي به جنرال النبي فرمانده سپاه انگليس در منطقه فلسطين، مخابره كرد. و در آن خواسته شد كه از عبدالبهاء و خانواده و دوستان وي محافظت به عمل آيد.48
عبدالبهاء هم به ارايه خدمات و اعلان حمايت پرداخت. لذا، خدماتي را در جهت فراهم كردن آذوقه سربازان انگليسي در منطقه فلسطين ارايه داد و در بيرون راندن عثماني‏ها از خاك فلسطين كمك قابل توجّهي كرده بود.
مهم‏ترين اقدامي كه در اين ايّام از سوي دولت انگليس صورت گرفت، دادن لقب «سر» (SIR) و نشان (به اصطلاح مدال قهرماني) «نايت هود» (KNIGHT HOOD) از طرف دولت انگلستان به عبدالبهاء بود.49
اينك كه عبدالبهاء اين نشان و لقب را بعد از پايان جنگ جهاني اول دريافت كرده بود، در تأييد دولت انگليس لوحي صادر نمود ودر آن امپراطور انگليس را چنين دعا كرد:
«پروردگارا! امپراطور بزرگ ژرژ نجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحماني خود مؤيد بدار و سايه بلند پايه آن كشور را بر اين منطقه بياراي، و حفظ و حمايت خويش را مستدام بدار، تو نيرومند و عالي و عزيز و حكيم مي‏باشي».50
اين حمايت‏ها همچنان ادامه داشت تا اين كه پس از مرگ ميرزا حسينعلي، زمينه ديگري به وجود آمد كه سازماني كه در وزارت خارجه انگليس به كار مذاهب خاورميانه و اروپا مي‏پرداخت از آن بهره‏وري بيشتر كرده و جانشين بهاء اللّه‏ را از خود وي بيشتر مورد حمايت قرار داد. و در برابر آن، عبدالبهاء عباس افندي در ضمن سخنراني در منزل ميس كراپر سال 1911 ضمن ستايش از دولت انگليس چنين گفت:
«خوش آمديد، خوش آمديد، اهالي ايران بسيار مسرورند از اين كه من آمدم اينجا و الفت بين ايران و انگليس است. ارتباط تام حاصل مي‏شود ونتيجه به درجه‏اي مي‏رسد كه به زودي افراد ايران جان خود را براي انگليس فدا مي‏كنند، و همين طور انگليس خود را براي ايران فدا مي‏نمايد، از اصل ملت ايران و انگليس يكي بودند… اين ملت انگليس و ايران هر دو برادرند، لهذا در زبان انگليسي، بسيار الفاظ ايراني است».51

6/6. گرايش سران بهائيت به آمريكا
 

در سده اخير، كاهش قدرت انگليس در منطقه خاورميانه و نفوذ و پيشرفت سريع آمريكا، موجب شد كه عباس افندي،(از پيشوايان بهائيان) به جانب آمريكا روي آورد. وي در سفرش به آمريكا، در يكي از سخنراني‏ها گفته است:
«… امشب من نهايت سرور دارم كه در همچو مجمع و محفلي وارد شدم. من شرقي هستم. الحمدللّه‏ در مجلس غرب حاضر شدم و جمعي مي‏بينم كه در روي آنان نور انسانيت در نهايت جلوه و ظهور است. و اين مجلس را داير بر امن مي‏گويم كه ممكن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام به ميان آمريكا و ايران حاصل گردد».52
عباس افندي، سپس آمريكائيان را تشويق به هجوم به ايران و سرمايه‏گذاري در اين كشور كرده و در خطاب خويش به آمريكائيان گفت:
«از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا، مملكتي بهتر از ايران نه، چه كه مملكت ايران مواد ثروتش در زير خاك پنهان است، اميدوارم ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر شود…»53

6/7. وضعيت فعلي بهاييان در آيينه غربيان و استكبار جهاني
 

با توجه به تبليغات گسترده رسانه‏هاي غرب مبني بر حمايت از فرقه بهائيت در ايران و ساير كشورهاي جهان، نكات تازه‏اي در موضع‏گيري غرب و به ويژه استكبار جهاني در رابطه با اين گروه، كشف مي‏شود. بررسي و تحليل عميق اين موضوع خود فرصت ديگري را مي‏طلبد. و اينك به طور اجمال به بعضي از ترفندهاي استعمارگران، تبليغات، حمايت‏ها و تلاش گسترده رهبران فعلي بهائيان اشاره مي‏كنيم:

6/8. تلاش بهائيان در افزايش جمعيت
 

پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، جايي براي ادامه تبليغات گمراه كننده فرقه مرتد بهائيت باقي نماند و لذا تعدادي از آنان به دين اسلام برگشتند و برخي پا به فرار گذاشتند و بعضي ديگر به تبعيت از اين مسلك ادامه دادند. آنان كه در ايران ماندند علي رغم محدوديت‏هاي اعلام شده از سوي دولت جمهوري اسلامي در خصوص كنترل جمعيت، در جلسات خود نسبت به اين مسأله، با حساسيت برخورد كرده و تصميم گرفتند كه همچنان به توليد نسل و افزايش جمعيت خود ادامه دهند. هدف آن‏ها از اين تصميم عبارت است از:
الف) افزودن جمعيت فرقه بهائيت، جهت گرفتن امتيازات بيشتر.
ب) منزوي نشدن به دليل كمي جمعيت در شهرها و روستاها.
ج) آماده نمودن جوّ براي افزايش فعاليت‏هاي سياسي خود.54

6/9. تلاش غرب براي جلوه دادن فرقه بهائيت در رديف اديان الاهي
 

برخي از كشورهاي اروپايي و آمريكايي، سال گذشته اقدام به چاپ و انتشار يك سري تمبر با نام معرفي اديان الاهي كرده‏اند كه يكي از تمبرها به فرقه ضالّه بهائيت اختصاص دارد. اين تمبرها به صورت يك مجموعه شامل اديان اسلام، مسيحيت و زرتشت است. تمبرها حاوي تصاوير و اشكالي است كه به عنوان سمبل دين شناخته شده است. چاپ اين تمبرها نشانگر تلاش و شگردهاي مختلف استكبار براي ترويج فرقه ضالّه بهائيت و مقابله با آيين مقدّس اسلام است.55

6/10. حمايت آمريكا از فرقه ضالّه بهائيت
 

آمريكا در پي حمايت‏هاي مستمر از فرقه ضالّه بهائيت، هر از چند گاهي در صدد تصويب لايحه بر مي‏آيد. در همين رابطه در سال‏هاي اخير، در مجلس سناي آمريكا، در سال‏هاي 1982 ـ 1392 پنج مصوبه در حمايت از اين فرقه به تصويب رساندند. رؤساي جمهور آمريكا، همواره از اين فرقه، حمايت و پشتيباني مي‏كردند. اخيراً كنگره آمريكا از رئيس جمهور اين كشور خواست كه خواستار عملكردهاي (به اصطلاح) حقوق بشر در ايران شود. كلينتون در پاسخ به اين در خواست اعلام داشت، من عميقاً درباره موقعيت جامعه بهايي و ساير اقليت‏هاي مذهبي! در ايران نگران هستم و به شما اطمينان مي‏دهم كه ما به اصرار خود نسبت به رعايت حقوق بشر اقليت‏هاي مذهبي در ايران ادامه خواهيم داد.56

پي‌نوشت ها :
 

1. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 11، ص 34.
2. نقطة الكاف، حاجي ميرزا جاني كاشاني، ص 162، ليدن 1328 ه•• / 1910 م.
3. همان، ص 162.
4. ر.ك: كشف الحيل، عبدالحسين آيتي، ج 1، ص 163، 195.
5. تاريخ نبيل زرندي، ص 271 ـ 273.
6. كشف الحيل، همان، ج 1، ص 130؛ دانشنامه‏ي جهان اسلام، ج 1، ص 18.
7. دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 34.
8. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 11، ص 35.
9. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 11، ص 34.
10. نامه حاجي ميرزا آقاسي به علما در كتابخانه شماره 1 مجلس شوراي اسلامي موجود است.
11. ر.ك: روضة الصفاي ناصري، رضا قلي هدايت: 10 / 310 ـ 312، قم، 1339 ش؛ فتنه باب، اعتضاد السلطنه، به كوشش عبدالحسين نوايي، ص 15، 17، 20 و 23، تهران، 1351 ش. اصل توبه‏نامه كه براون آن را چاپ كرده، در كتابخانه شماره 1 مجلس شوراي اسلامي موجود است. ر.ك: سه مقاله، عبدالحسين نوايي، ص 131 ـ 132.
12. فتنه باب، همان، ص 33 ـ 73؛ روضة الصفاي ناصري: 10 / 428، 433، 456 و 457.
13. متن فتواي علما در اعدام باب نيز در كتابخانه شماره 1 مجلس شوراي اسلامي موجود است.
14. ر.ك: نقطة الكاف، چاپ ادوارد براون، ص 238، 244.
15. همان، مقدّمه براون، ص 3.
16. ص 3 ـ 4، 28 ـ 32.
17. تلخيص تاريخ، ص 419 ـ 422.
18. مقاله سياح، ص 67 ـ 68.
19. گوهر، سال 6، ش 3، ص 178 ـ 183؛ ش 4، ص 271 ـ 277.
20. لقب «بهاء» از طرف قرة‏العين (زرين‏تاج دختر حاج‏ملاّصالح قزويني) به ميرزاحسينعلي داده شده است.
21. ر.ك: خاتميت پيامبر اسلام، ص 67 ـ 69.
22. ر.ك: تاريخ جامع بهائيت، ص 24 ـ 25.
23. همان، ص 596.
24. ر.ك: الموسوعة الذهبية للعلوم الاسلامية، دكتر فاطمه محجوب: 7 / 554، دارالغد العربي، قاهره، مصر.
25. محسن عبدالحميد، حقيقة البابية و البهائية، ص 4.
26. «خداوند از سيْنيْ برآمد و از سِيْعِير برايشان تجلي كرد و از كوه پاران درخشنده شد و با هزار هزاران مقدسان ورود نمود و از دست راستش به ايشان شريعتي آتشين رسيد». تورات، ص 397، ترجمه فاضل خان همداني، 1856 م، 1272 ه•• . ق، لندن.
27. ر.ك: دائرة‏المعارف القرن الرابع عشر (العشرين): 2 / 377.
28. چنان كه در گزارش نماينده سياسي انگليس در ايران در تاريخ 21 ژوئن 1850 م آمده است. ر.ك: انشعاب بهائيت، ص 45.
29. ر.ك: انشعاب در بهائيت، ص 169.
30. وي آورده است: «هذا يوم فيه فازالكليم بانوار القديم، و شرب زلال الوصال من هذا القدح الذي به سجرت البحور. قل تاللّه‏ الحق انّ الطور يطوف حول مطلع الظهور، و الروح ينادي من في الملكوت، هلموا و تعالوا يا ابناء الغرور، هذا يوم فيه سرع، كرم اللّه‏ شوقاً للقائه و صاح الصهيون قد اتي الوعد، و ظهر ما هو المكتوب في الواح اللّه‏ المتعالي العزيز المحبوب». الاقدس، ص 118.
31. ر.ك: مفاوضات عبدالبهاء.
32. انشعاب در بهائيت، ص 170 ـ 171، به نقل از: قرن بديع: 4 / 162.
33. شوقي افندي، قرن بديع، ج 1، ص 318.
34. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 593.
35. همين جريان را عباس افندي (عبدالبهاء) در مقاله «سياح» آورده است. و نيز ر.ك: نامه‏اي از سن پالو، ص 306، امان اللّه‏ شفا، دارالكتب الاسلامية.
36. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 611 ـ 612، 617 ـ 618؛ شوقي افندي، قرن بديع، ج 2، ص 48.
37. ر.ك: قرن بديع: 2 / 15.
38. انشعاب در بهائيت، ص 111 ـ 112، به نقل از: نامه‏اي از سن پالو، ص 306.
39. انشعاب در بهائيت، ص 115؛ آثار قلم اعلي، حسينعلي بن ميرزا بزرگ نوري، ج 1، ص 76؛ قرن بديع، ج 2، ص 49.
40. قرن بديع: 2/86.
41. مجموعه الواح مباركه، ص 159.
42. دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 735.
43. Arnold barrows kemball.
44. قرن بديع، ج 2، ص 125 ـ 126.
45. كشف الحيل، آيتي، ج 1، ص 380 ـ 381.
46. ر.ك: حقيقة‏البابية والبهائية، محسن عبدالحميد، ص 194؛ به نقل از؛ نبذة من اشراقات بهاءاللّه‏، ص 156.
47. همان، ص 194 ـ 196.
48. اين متن تلگرام را شوقي افندي، در قرن بديع: 3/297 پذيرفته است.
49. ر.ك: قرن بديع، 1/399؛ نامه‏اي از سن پالو، ص 17 ـ 3؛ خاطرات صبحي، ص 94.
50. متن عربي دعا چنين است: «اللهم أيّد الامپراطور و الاعظم جورج الخامس [ملك] انكلترا بتوفيقاتك الرحمانية و ادم ظلّها الظّليل علي هذه الاقليم الجليل بعونك و صونك و حمايتك، انّك انت المقتدر المتعالي العزيز الحكيم».نامه‏اي از سن پالو، ص 18.
51. ر.ك: سخنراني‏هاي عبدالبهاء، جلد اول.
52. خطابات عبدالبهاء: 1/33.
53. انشعاب در بهائيت، ص 124 ـ 125؛ به نقل از پرس دالگوركي يا تاريخ و نقش سياسي رهبران بهايي، ص 76.
54. ر.ك: خبرنامه فرهنگي ـ اجتماعي، شماره 106، ص 28 و نيز شماره 108، ص 44 ـ 45.
55. همان، شماره 133، ص 10 ـ 11.
56. ر.ك: رويدادها و تحليل، شماره 104 و 105، صص 27 ـ 28.
ارسال توسط کاربر : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد