الاهيات اجتماعي شيعه (2)
الاهيات اجتماعي شيعه (2)
4. فقه اجتماعي
مقصود از فقه اجتماعي، آن بخش از فقه است که به بررسي احکام موضوعات اجتماعي و روابط جمعي مي پردازد؛ احکام تکليفي و وضعي رفتارهاي جمعي را بيان مي کند، کارها، فعاليت ها و قوانين و قراردادهاي مجاز و غير مجاز را روشن مي سازد، کارهاي واجب، فعاليت هاي حرام، وظايف مستحب، اعمال ناپسنديده و مکروه دولت ها، جمعيت ها، گروه ها و شرکت ها را شرح مي دهد و محدوده مالکيت و جواز تصرف نمايندگان و وکلاي جمع/ جامعه (حکومت ها، دولت ها، شهرداري ها و …) را مشخص مي سازد؛ با همان روش اجتهادي و استنباطي فقهي مرسوم و متداول؛ از اين رو هنگامي که عرصه ي تلاش حرفه اي يک مجتهد از محدوده تعيين تکليف رفتار و اعمال فرد، فراتر رفته و به عرصه فعاليت ها و کنش هاي جمعي/ اجتماعي وارد مي شود، فقه اجتماعي، شکل گرفته، ظاهر مي شود؛ براي مثال مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
الف) آيت الله روح الله خميني رحمه الله (م 1368 هـ ش) در ضمن بحث ولايت فقيه در کتاب البيع خود، در زمينه لزوم تشکيل حکومت اسلامي، چنين نوشته اند: «احکام اسلامي- اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي ـ تا روز قيامت باقي و لازم الاجراست. هيچ يک از احکام الهي نسخ نشده و از بين نرفته است و اين بقا و دوام هميشگي احکام، نظامي را ايجاب مي کند که اعتبار و سيادت اين احکام را تضمين کرده، عهده دار اجراي آنها شود؛ چه، اجراي احکام الهي جز از رهگذر بر پايي حکومت اسلامي امکان پذير نيست؛ در غير اين صورت، جامعه مسلماً به سوي هرج و مرج رفته، اختلال و بي نظمي بر همه ي امور آن مستولي خواهد شد. با توجه به اينکه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکيد شرايع الهي است و بي نظمي و پريشاني امور مسلمانان نزد خدا و خلق، امري نکوهيده و ناپسنده است و پر واضح است که حفظ نظام و سد طريق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامي در جامعه تحقق نمي پذيرد، لذا هيچ ترديدي در لزوم اقامه حکومت باقي نمي ماند. علاوه بر آنچه گفتيم، حفظ مرزهاي کشور اسلامي از هجوم بيگانگان و جلوگيري از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق اين امر نيز جز به تشکيل حکومت اسلامي ميسر نيست… . آري همان دلايلي که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مي کند، عيناً لزوم حکومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر(ع) را در بر دارد… . آري لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي کشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور است؛ بي آنکه بين زمان حضور و غيبت امام و اين کشور و آن کشور فرقي باشد» (امام خميني، 1371، ص 23-24). ايشان همچنين در پاسخ به نامه رئيس جمهور وقت (آيت الله سيد علي خامنه اي)، در شرح ديدگاه فقهي خود از نظريه ولايت فقيه، آورده اند: «از بيانات جنابعالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود که شما حکومت را که به معناي ولايت مطلقه اي که از جانب خدا به نبي اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهي است و بر جميع احکام شرعيه الهيه تقدم دارد، صحيح نمي دانيد و تعبير به آنکه اينجانب گفته ام حکومت در چارچوب احکام الهي داراي اختيار است، به کلي بر خلاف گفته هاي اينجانب بود.
اگر اختيارات حکومت در چارچوب احکام فرعيه الهي است، بايد عرض حکومت الهيه و ولايت مطلقه مفوّضه به نبي اسلام(ص) يک پديده ي بي معنا و محتوا باشد و اشاره مي کنم به پيامدهاي آن که هيچ کس نمي تواند ملتزم به آنها باشد؛ مثلاً خيابان کشي ها که مستلزم تصرف در منزلي است يا حريم آن است، در چارچوب احکام فرعيه نيست. نظام وظيفه و اعزام الزامي به جبهه ها و جلوگيري از ورود و خروج ارز و جلوگيري از ورود يا خروج هر نحو کالا و منع احتکار و غير دو، سه مورد و گمرکات و ماليات، جلوگيري از گران فروشي، قيمت گذاري و جلوگيري از پخش مواد مخدر و منع اعتياد به هر نحو، غير از مشروبات الکلي، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختيارات دولت است، بنابر تفسير شما خارج است و صدها امثال اينها. بايد عرض کنم حکومت، شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است؛ يکي از احکام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است. حاکم مي تواند مسجد يا منزلي را که در مسير خيابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل کند و مسجدي که ضرار باشد ـ در صورتي که رفع بدون تخريب نشود ـ خراب کند. حکومت مي تواند قراردادهاي شرعي را که خود با مردم بسته است، در موقعي که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، يک جانبه لغو کند و مي تواند هر امري را ـ چه عبادي و يا غير عبادي ـ که جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي که چنين است، جلوگيري کند. حکومت مي تواند از حج که از فرايض مهم الهي است، در مواقعي که [آن را] مخالف صلاح کشور اسلامي دانست، موقتاً جلوگيري کند» (موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1379، ج20، ص 451-452).
ب) آيت الله حسينعلي منتظري در کتاب دراساه في ولايه الفقيه که در واقع تحرير درس هاي فقهي ايشان ذيل موضوع مذکور است، چنين اظهار داشته است: «مراجعه کننده به قرآن و سنت و فقه مذاهب اسلامي، اعم از شيعه و سني، به طور آشکارا در مي يابد دين اسلام که توسط پيامبر اکرم(ص) آورده شده، احکام آن منحصر در امور عبادي و مراسم و آداب فردي نيست، بلکه جامع همه نيازهاي بشري در مراحل حيات فردي و خانوادگي و اجتماعي است؛ هم معارف و اخلاق و عبادات دارد و هم معاملات و سياسات و اقتصاد را در بر دارد. تتبع در روايات دو فرقه شيعه و سني و فتواهاي [فقهاي] آنان در ابواب مختلف فقه اسلامي، ما را به اين ايده رهنمون مي شود که حکومت و همچنين اجراي احکام حکومتي، داخل در بافت و بدنه اسلام است؛ از اين رو اسلام بذاته هم دين است و هم دولت، هم عبادت است و هم اقتصاد و سياست» ( منتظري، 1408 ق، ج1، ص8). ايشان در ادامه، ذيل عنوان «اهميه فقه الدوله و المسائل العامه الاجتماعيه» گفته است: «بدان که بر مباحث فقهي مسلمانان، اعم از شيعه و سني، در دوره هاي اخير، دو نقصان فاحش عارض شده است: يکي در کميت آن، در اين جهت که با تلاش استعمار و عمال آن، جمعيت حوزه هاي علميه و مراکز ديني اسلامي و فقهاي حاذق و متبحر، تقليل يافته است؛ و ديگري در نوعيت آن، در اين جهت که مباحث فقهي، تنها در مسائل عبادي و احکام شخصي متمرکز گرديده و از مسائل عام/ عمومي مبتلا به امت اسلامي و بيان احکام اسلامي در اين امور، روي گردانده است» (همان، ص 20-21)؛ به هر تقدير، کتاب دراساه في ولايه الفقيه، نمونه اي جامع و منحصر به فرد از فقه سياسي ـ اجتماعي شيعه معاصر به شمار مي رود.
5. اخلاق اجتماعي
به هنجار اجتماعي، ادب گفته مي شود و به هنجارهاي اجتماعي، آداب اجتماعي، هنجارها، قواعد رفتار در مواقع و حالت هاي مختلف اند، وظيفه ي ما را در حالت هاي مختلف مشخص مي سازند و به ما مي گويند که در آن وضعيت ها چه چيز درست و چه چيز نادرست است؛ براي مثال سلام کردن، گشاده رو بود و دست دادن در هنگام مواجهه با ديگران، جزء آداب مسلماني تلقي شده، سلام نکردن و اخمو بودن و دست ندادن، جزء بي ادبي شمرده مي شود.
اخلاق اجتماعي بخش قابل توجهي از کتب اخلاقي شيعيان/ مسلمان را به خود اختصاص داده است. توصيه هاي اخلاقي، گاه به صورت عام، ناظر به زندگي اجتماعي انسان ها آمده اند و گاه به صورت خاص و موردي، ناظر به يک بخش از روابط اجتماعي، آداب معاشرت و مصاحبت، اخلاق خانوادگي و همسرداري، آداب همسايگي و همخانگي، اخلاق کسب و کار، آداب قضاوت و مرافعت، اخلاق جنگ و صلح، اخلاق قدرت و زمامداري، از نمونه هاي بارز مطرح شده در منابع و متون اخلاقي اند.
الف) ملااحمد نراقي (م 1245 هـ ق) در کتاب معراج السعاده ذيل فصل مداخل مال حلال، به دسته بندي اصناف، دزدان و گدايان پرداخته که مناسب اين مقام است: «اما نوع اول، يعني دزدان؛ بعضي از ايشان که اجتماعي دارند که با يکديگر متفق مي شوند و بر سر راه هاي مسلمانان رفته، قطاع الطريق هستند؛ و بعضي ديگر متوسل مي شوند به سلاطين و وزراء و حکام و صدور و ملازمت اعاظم را وسيله ي ظلم و تعدي بر رعايا مي سازند و از مال ايشان مي خورند؛ و جمعي ديگر که از مال مردم به اين انواع بهره ندارند، تدبيرات مي کنند، مثل نقب کندن و کمند انداختن و کيسه بريدن و داخل خانه ها شدن و امثال اينها.
اما نوع دوم، يعني گدايان نيز چند صنف اند: بعضي خود را کور يا مفلوج يا مريض مي نمايند، يا آنکه طفلي را بر سر راه ها به طريق ميت مي خوابانند و بعضي گريه و زاري را شعار خود مي کنند و طايفه اي اصرار و ابرام را پيشه خود مي سازند و جمعي به کارهاي عجيبه و سخنان غريبه، بازار گدايي خود را رونق مي دهند؛ چنانچه بعضي به مسخرگي و سخنان خنده آميز گفتن و طايفه اي به تقليد مردم و برخي به خوشامدگويي و تملق و چرب زباني و گروهي به شعبده بازي مدارا مي کنند؛ و جمعي ديگر به قصه خواني و قلندري و طايفه اي به خواندن شعرهاي لطيفه، يا کلام مسجع به صورت حسن و غناء از طعمه مردم منتفع مي شوند؛ و از اين قبيل اند خوانندگان و مغنيان؛ و بعضي ديگر ريا و شيد و تسبيح بزرگ دانه و جامه ي پشمينه و ذکر را وسيله ي گذران خود مي سازند و بعضي درس خواندن و در مدرسه نشستن، يا تعزيه خواني يا پيشنمازي را مايه گدايي خود قرار مي دهند و صنفي ديگر، خود را طبيب يا جراح يا کحال ناميده، پاره اي حشيش ها و گياهان ي فايده را بر دور خود مي چينند و بعضي از معجون ها مي سازند، و زنان و بي عقلان را با آن فريب مي دهند؛ و قسمي ديگر خود را در معرض رمالي و منجمي و فال گيري و دعا نويسي و تعبير خواب کردن در آورده اند. نوعي ديگر که زبان سخنگويي دارند، خود را در معرض واعظي در مي آوردند و طامات و طرهات برهم مي بافند و غير اينها از اصناف گدايان که هر يک طوري را وسيله ي خوردن مال، مردم ساخته و تمام زندگاني خود را صرف نوعي از حرف گدايي نموده اند و از مبدأ و معاد و مقصود آفرينش و ايجاد، غافل اند» (نراقي، 1386، ص 57-356).
ب) مولي محسن فيض کاشاني (م 1091 هـ ق) در کتاب معروف المحجه البيضاء، بخش قطوري را به «آداب الصحبه و المعاشره» اختصاص داده و به روايات اخلاقي گسترده اي در تأييد نظرات خود، استناد کرده است: « بدان که الفت، ثمر حسن خلق و تفرقه، ثمر سوء خلق است. حسن خلق موجب محبت، الفت و موافقت دوجانبه مي شود و سوء خلق، دشمني، حسادت و رويگرداني متقابل را نتيجه مي دهد. به هر مقدار که اصل پسنديده باشد، فرع [ثمره] نيز پسنديده خواهد بود. فضيلت حسن خلق در دين، مخفي نيست و همان چيزي است که خداوند تعالي پيامبرش را با آن مدح کرده و فرموده: به درستي که تو داراي خلق عظيمي هستي (قلم:3)… و پيامبر(ص) فرمود: مثل دو برادر مؤمني که با هم ملاقات مي کنند، مثل دو دست است که يکي ديگري را مي شويد [و تميز و نظيف مي گرداند]، هيچ گاه دو مؤمني با هم ملاقات نمي کنند، مگر آنکه خداوند از طريق يکي، به ديگري خير مي رساند» (فيض کاشاني، [بي تا]، ج3، ص 284-285).
از نظر فيض کاشاني، جماعت ديني، جمعيت اخلاقي با فضايل و آرمان هاي زير است:
– اعضاي آن با هم مألوف و مأنوس اند؛ چنانچه امير مومنان فرمود: «مومن الفت گيرنده است و خيري نيست در کسي که نه با ديگران الفت مي گيرد و نه اجازه مي دهد کسي با او الفت گيرد» (همان، ص 291).
– با يکديگر گشاده رو و خوش برخوردند؛ چنانچه رسول خدا(ص) فرمود: «اي فرزندان عبدالمطلب شما نمي توانيد با اموالتان مردم را جذب کنيد، مگر با گشاده رويي و نکورويي در برخورد با آنها» (همان).
– خيرخواه يکديگرند و همديگر را نصيحت مي کنند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «بر مؤمن واجب است که برادر ديني اش را در حضور و غياب خيرخواهي کند» (همان، ص 406).
– مزاح مي کنند و يکديگر را مي خندانند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «تبسم فرد در چهره برادرش حسنه است و برداشتن خار و خاشاک از او، حسنه است و خداوند به هيچ عملي، محبوب تر از مسرور ساختن مؤمنين، عبادت نشده است» ( همان، ص 407).
– کلام خير و سازنده به يکديگر مي گويند و از دو به هم زني و بدگويي عليه هم مي پرهيزند؛ چنانچه پيامبر(ص) فرمود: «محبوب ترين شما نزد خداوند، کساني اند که خود با ديگران الفت مي گيرند و باعث الفت مردم با يکديگر مي شوند و مبغوض ترين شما نزد خداوند کساني اند که سخن چيني و دو به هم زني مي کنند و دوستان را از هم جدا مي سازند» (همان، ص 288).
– با يکديگر مدارا و تساهل به خرج مي دهند؛ چنانچه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «خداي من به من امر فرمود تا با مردم مدارا کنم؛ همچنان که مرا به انجام واجبات امر فرمود» (همان، ص 401)؛ و نيز فرمود: «مدارا با مردم، نصف ايمان است و همراهي با آنها نيمي از خرسندي/ رضايت خاصر است» (همان).
– در حفظ اسرار يکديگر مي کوشند و عيوب را بر ملا نمي کنند؛ چنانچه پيامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود: «گفتگوهاي مجالس گفتگوکنندگان، امانت است و بر احدي جايز نيست چيزهايي از گفتگوي طرف ديگر را بازگو کند، در حالي که او ميل ندارد» (همان، ص 327)؛ همچنين فرمود: « فردي که در برادرش زشتي اي مي بيند و آن را مي پوشاند، خداوند او را وارد بهشت مي کند» ( همان، ص 375).
– دست و زبان آنها به هم آزاري نمي رساند؛ چنانچه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «آيا مي دانيد مسلمان کيست؟ [اصحاب] گفتند: خدا و رسول او آگاه ترند. پيامبر(ص) فرمودند: مسلمان کسي است که مسلمانان از دست و زبان او در سلامت/ آرامش باشند. پرسيدند: پس مؤمن چه کسي است؟ فرمود: کسي که جان و مال مؤمنين از او در امان باشد. پرسيدند: پس مهاجر چه کسي است؟ فرمودند: کسي که از شرارت فاصله بگيرد و مرتکب آن نشود» (همان، ص 358).
– در رفع حاجت يکديگر مي کوشند و نيازهاي هم را برآورده مي سازند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «کسي که حاجت برادرش را برآورده سازد؛ کأنه در تمام عمر، خدمت خداوند کرده است» (همان، ص 404)؛ همچنين فرمود: «کسي که در مسير رفع حاجت برادرش گام بر دارد و ساعتي از روز يا شبش را بدان اختصاص دهد،؛ خداوند اجر دو ماه اعتکاف به او مي دهد، چه آن حاجت را مرتفع سازد و يا نسازد» (همان).
– در رابطه و معامله با يکديگر، دغل و غش و ظلم و جور ندارند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمودند: «مومن برادر مومن است، چشم بينا و راهنماي راه اوست، به او خيانت نمي کند، ظلم نمي کند، غش مي ورزد و وعده خلاف نمي دهد» (همان، ص 406).
– در مرافعات و منازعات پيش آمده، اصلاح ذات البين مي کنند؛ چنانچه از حضرت صادق(ع) روايت شده: «هنگامي که رابطه بين مردم فاسد مي شود/ به هم مي خورد، اصلاح بين آنها صدقه اي است که خداوند دوست دارد و هنگامي که آنها از هم دور مي شوند، نزديک ساختن آنها، [صدقه اي است که خداوند دوست دارد]» (همان، ص 374).
– و در حالت بيماري، به عيادت يکديگر مي روند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «از جمله حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است که در هنگام ملاقات، به او سلام کند و در حالت بيماري از او عيادت نمايد و در غياب او، خيرخواهي وي کند» (همان، ص 356).
نتيجه
همان گونه که نوشته حاضر، گواهي مي دهد، دانش اجتماعي شيعيان/ مسلمانان داراي ريشه هاي قرآني است. در قرآن مجيد و احاديث اسلامي/ شيعي مسائل متنوع و گسترده زندگي اجتماعي بشر مطرح شده و اين دو منبع نوراني، همواره گنجينه با ارزشي براي الهام و ايده گيري دانشمندان مسلمان در ميدان هاي علوم انساني و اجتماعي بوده اند. به طور تاريخي، مباحث اجتماعي همواره به صورت گسسته و پراکنده و غير نظام مند در سلسله دانش هاي تفسير، حديث، کلام، فقه و اخلاق مطرح شده اند. اين مباحث به طور جمعي الاهيات اجتماعي را پديد مي آورند. الاهيات اجتماعي علاوه بر متون اجتماعي درجه ي يک (آيات اجتماعي و احاديث اجتماعي)، شامل متون اجتماعي درجه ي دو، يعني مجموعه شروح، تفاسير، استنباطات و استنتاجات مفسران، محدثان، متکلمان، فقيهان و علماي اخلاق از متون اجتماعي درجه ي يک نيز مي شود. بر اين اساس، الاهيات اجتماعي در مقايسه با دو دانش اجتماعي ديگر مسلمانان، يعني فلسفه ي اجتماع و جامعه شناسي، از تأثيرپذيري پر حجم تر و نزديکي چشمگيري با متون اجتماعي آيات قرآني و احاديث اسلامي برخوردار بوده است. اين رشته به لحاظ منابع ناب آن، قابليت توسعه فراواني دارد و مي توان با پيوند به مسائل مبتلا به اجتماعي عصر و دوره و جامعه، به مدد کارشناسان مسائل اجتماعي آمده، در بهبود و ارتقاي اوضاع اجتماعي به کار گرفته شود؛ بر اين منوال است که بارقه اي بر ذهن جوال يک نظريه پرداز ژرف انديش مي نشيند، و نظريه اي اجتماعي برگرفته از آن آموزه هاي اجتماعي نفيس پديدار مي گردد.
منابع
1. حر العاملي، محمدبن الحسن؛ وسايل الشيعه، الطبعه الثايه، ج 11، بيروت: دار احياء التراث العربي، [بي تا].
2. خرازي، سيد محس؛ بدايه المعارف الايه في شرح الاماميه؛ الطبعه الثالثه، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1416 هـ ق.
3. خميني، روح الله (امام)؛ شئوون و اختيارات ولي فقيه؛ (ترجمه مبحث ولايت فقيه از کتاب البيع)؛ چ 3، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بهار 1371.
4. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله، صحيفه نور (مجموعه آثار امام خميني رحمه الله) ج20، چ2، تهران: زمستان 1379.
5. صدر، سيد محمد باقر؛ المدرسه القرآنيه، بيروت: ذارالتعارف للمطبوعات، 1400 هـ ق.
6. صدوق، محمدبن علي بن بابويه؛ علل الشرايع؛ الطبعه الثانيه، قم: منشورات دارالزهراء، 1384/ 1428 هـ ق.
7. طباطبايي، محمدحسين؛ الميزان؛ ج4، قم: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1394 هـ ق.
8. طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن؛ تمهيد الاصول في علم الکلام؛ تصحيح و مقدمه دکتر مشکوه الديني، تهران: دانشگاه تهران، 1362.
9. طوسي، خواجه نصيرالدين؛ کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد؛ قم: موسسه النشر الاسلامي، [بي تا].
10. فيض کاشاني، مولي محسن؛ المحجه البيضاء؛ الطبعه الثانيه، ج 3و4، قم: موسسه النشر الاسلامي، [بي تا].
11. کليني، محمدبن يعقوب؛ الاصول من الکافي؛ ج2، تهران: دارالکتب الاسلاميه، [ بي تا]،
12. مصباح يزدي، محمدتقي؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن؛ چ 2، تهران: شرکت چاپ و نشر بين الملل، وابسته به سازمان تبليغات اسلامي، بهار 1379.
13. مطهري، مرتضي؛ آشنايي با علوم اسلامي؛ ج2 (کلام و عرفان)، قم: انتشارات صدرا، [بي تا].
14. ـــــــ؛ جامعه و تاريخ؛ قم: انتشارات اسلامي، [بي تا].
15. مفيد، محمدبن محمدبن نعمان؛ النکت الاعتقاديه؛ مجموعه مصفات الشيخ المفيد، ش 4، قم: المؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413 هـ ق.
16. ـــــــ؛ تصحيح اعتقادات الاماميه (مجموعه مصنفات الشيخ المفيد)، ش 6، قم: المؤتر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1371/ 1413 هـ ق.
17. مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه؛ ج7، تهران: دارالکتب الاسلاميه، [ بي تا].
18. منتظري، حسين علي؛ دراساه في ولايه الفقيه، ج1، قم: المرکز العالمي للدراسات الاسلاميه، 1408 هـ ق.
19. نراقي، ملا احمد؛ معراج السعاده؛ چ 4، قم: قائم آل محمد، 1386.
/ع