صفات مؤمن
صفات مؤمن
اقسام صفات و حالات مؤمنان :
بنابر آیات و روایات، صفات مؤمن ، سه نوع است : معنوی ، انسانی ، مادی.
معمولا کاربرد کلمه «صفت» در مورد انسان ، ناظر به امور درونی است.
بنابراین معنا ، صفات مؤمن به دو بخش معنوی (الهی) و انسانی تقسیم می شود ، صفاتی چون : توکل، رضا و تسلیم از قسم اول به شمار می آید.
حالاتی چون : سخاوت ، عفو و بخشش ، وفای به عهد و جز آن ، از قسم دوم محسوب می شود. این معانی ، از سنخ حالات درونی آدمی است که صفات هم نامیده می شود. اعمال خارجی انسان را صفات نمی گویند. البته ، صفات وقتی به ظهور آمد به اعضا و جوارح نیز سرایت می کند. تعداد صفات مؤمن بسیار است و برای بر شمردن کامل آن نیز باید به آیات و روایات مراجعه کرد. ما در اینجا ، فقط به مهمترین این صفات اشاره می کنیم ، شایان ذکر است که صفات انسانی آن گاه که از صفات معنوی و الهی ناشی شود می تواند پشتوانه منطقی محکمی داشته باشد وگرنه بدون اعتقاد به جنبه های معنوی ، صفات انسانی توجیه ناپذیر و بی پشتوانه است. در این مبحث از اعمالی سخن می رود که از درون نشأت می گیرد.
صفات مؤمنان در روایات :
از باب تمهید نخست مروری می کنیم به روایات :
هنگام مطالعه روایات، به دو دسته روایت بر می خوریم. در یک دسته، کلیات صفات بیان شده است و در دسته دیگر اعمال مؤمنان به طور جزیی شمارش می شود ، چنان که در روایتی از پیامبر (ص) خطاب به علی (ع) صد و چهار صفت از صفات مؤمنان بیان شده است که این امر البته جنبه های رمزی نیز داشته است. باید توجه داشت که مخاطب رسول خدا (ص) چه کسی بوده است ؟ مخاطب در چه حد معرفت و در چه موقعیت زمانی و مکانی قرار داشته و القای آن چگونه بوده است. در این روایت مخاطب علی (ع) است.
۱) صفات کلی :
امام باقر (ع) از قول رسول الله (ص) نقل فرموده اند : می خواهید شما را از مؤمن خبر دهم ؟ مؤمن کسی است که مؤمنان وی را بر اموال و امور خودشان امین می دانند.
مسلمان آن کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند.
در این روایت ، علاوه بر تعریف «مؤمن» و «مسلم» و بیان تفاوت های اساسی آنها «مهاجر» نیز تعریف و توصیف شده : « و المهاجر من هجر السیئات فترک ما حرم الله » مهاجر کسی است که از بدی ها هجرت کند و آنچه را خداوند حرام فرموده ، ترک گوید.
در روایت دیگری از امام هشتم (ع) که عامه هم آن را نقل کرده اند ، آمده است : «من سرته حسنته و سائته سیئته فهو مؤمن» مؤمن کسی است که از کار خوبش مسرور و از کار بدش پشیمان شود.
دقت کنید که این تعریف ها از مؤمن درباره عمل اوست.
۲) صفات جزئی :
در دسته ای دیگر از روایات ، صفات از حالت کلی در آمده و به نحو جزیی تبیین شده است.
چنان که در روایتی از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) منقول است که :
علی (ع) به مجلسی از قریش برخورد می کنند و بعد به مجلسی دیگر از اوس و خزرج و می بینند که در مجلس اول سخنان بیهوده می رانند اما در محفل دوم کارهای متین و صحیح انجام می دهند. علی (ع) از این حال شگفت زده می شوند و خدمت رسول الله می رسند و حکایت هر دو مجلس را باز می گوید. سپس از پیامبر (ص) بیان صفات مؤمن را طلب می فرمایند. در این هنگام رسول الله (ص) که سرشان را به زیر انداخته ، سرشان را بلند کرده و فرمودند :
بیست خصلت در مؤمن است. اگر این خصال در او نباشد ایمانش به کمال نرسیده است : یا علی مؤمنین در وقت نماز به نماز حاضر می شوند.
در پرداخت حقوق مالی شرعی تسریع می کنند.
مساکین و فقرا را اطعام می کنند.
دست محبت بر سر ایتام می کشند.
لباسشان کهنه ، اما تمیز است. کنایه از این است که آنچه شرع از نظر پوشش تعیین فرموده است ، می پوشد.
آنچه به آنها می گویند فورا تکذیب نمی کنند. (مقصود این نیست که مؤمن آنچه را می شنود ساده لوحانه تصدیق می کند ، چه بسا آنچه را که به مؤمن می گویند دروغ باشد ، اما فورا تکذیب نمی کند.) اگر وعده کنند تخلف نمی کنند.
در امانت خیانت نمی کنند.
به راستی و صداقت تکلم می کنند.
پارسایان شبند و شیران روز.
روزها روزه دار است و شبها در قیام اند برای عبادت اند.
همسایگان را نمی آزارند ـ اذیت ارادی ـ و به گونه ای نیست که همسایگان از آنها در آزار باشند. ـ غیر ارادی ـ شاید هم مقصود این است که نه تنها خود اذیت نمی کند، مراقب است که عائله اش هم موجبات اذیت همسایگان را فراهم نکنند. (در زمین با نرمی و تواضع گام بر می دارند). حالت تکبر ندارند.
گامهایشان به سوی خانه های بی سرپرستان است.
« و علی اثر الجنائز » در تشییع جنازه مؤمنان شرکت می کنند.
در روایتی دیگر، ابو حمزه ثمالی از امام سجاد (ع) نقل می کند :
مؤمن علمش با حلمش در آمیخته است.
علم در مؤمن تکبر و خود خواهی پدید نمی آورد.
می نشیند تا بیاموزد.
و مجلسی که بهره علمی نداشته باشد شرکت نمی کند.
سکوت می کند تا سالم بماند.
از آفات سخن گفتن احتراز می کند
اگر صحبت می کند برای طلب فهم است.
آنچه از دوستانش به رسم امانت می داند به دوستانش نیز باز گو نمی کند.
امانت به معنی مطلق آن منظور است.
حق را کتمان نمی کند، اگر چه به نفع دشمنش باشد.
دو جمله فوق به نحو بسیار زیبایی کنار هم آمده است. چیزهایی که از دوستان به امانت پیش او گذاشته شده است به دوستان نمی گوید ، چه رسد به دشمنان. در جمله بعد می فرماید : در موضع کتمان حقیقت حتی علیه دشمنان هم کتمان حق نمی کند چه رسد علیه دوستان ، یعنی دوستان را با کتمان شهادت آنها ، تضعیف نمی کند !
هرگز چیزی را که در آن شائبه ریا هست ، انجام نمی دهد و به دلیل خجالت و حیا کار درست را ترک نمی گوید.
توضیح آنکه برای عمل نیک دو آفت است که یکی پسینی است یعنی پس از تحقق ، در حال وقوع موجب تضییع آن می شود و دیگر پیشینی است یعنی پیشینی که مانع تحقق کار نیک می شود. ریا آفت پسینی است و حیا آفت پیشینی و شیطان در هر دو موضع فعال است.
نسبت به آنچه درباره اش می گویند بیم دارد.
نسبت به آنچه دیگران نمی دانند از بدی ها استغفار می کند.
از تعریف های جاهلانه و متملقانه مغرور نمی شود. «و یخشی احصاء من قد علمه» بیم دارد لغزش هایش از ناحیه کسی که از آنها با خبر است بر ملا شود.
مؤمن گول تعریف های جاهل را نمی خورد چون خودش را خوب می شناسد و از اینکه عیوبش بر ملا شود نیز می هراسد. خدا و رسول و مؤمنان و فرشتگان الهی از اعمال آدمیان با خبرند و مؤمن همواره از بر ملا شدن سیئاتش می ترسد. درآمدش پاکیزه است و خلقش نیکو و باطنش سالم است.
بیش از مورد احتیاجش را انفاق می کند.
از گفتار اضافی در کلام خودداری می کند.
«و کفی الناس من شره و انصف الناس من نفسه» مردمان از شرش در امان هستند و درباره مردم ، هر چند به زیان خود ، انصاف می دهد.
صفات و نشانه های مؤمنان در قرآن :
در قرآن کریم صفات مؤمن از جنبه های گوناگون مطرح شده است :
۱) بعد معنوی و درونی
۲)بعد حیوانی و غریزی
۳) بعد روابط اجتماعی
علائم مؤمن از لحاظ باطنی و قلبی :
۱) اضطراب ناشی از محبت :
هرگاه مؤمن به یاد حق تعالی می افتد قلبش به تپش و لرزش در می آید ، حتی این اضطراب و تأثر درونی در ظاهر او هم اثر می گذارد.
انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.
۲) ازدیاد ایمان در اثر شنیدن سخن حق :
«و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا» و هنگامی که بر آنان آیات الهی تلاوت می شود ایمانشان فزونی می گیرد. بدیهی است حالات قلبی به ظاهر تراوش می کند. از این رو، زبان به مدح محبوب می گشاید.
«و اذا یتلی علیهم قالوا آمنا به إنه الحق من ربنا» و هنگامی که برایشان آیات الهی تلاوت می شود می گویند ایمان آوردیم ، همانا این سخن حق است و از ناحیه پروردگار ما است. از این آیه در می یابیم که مؤمن سنخ سخن محبوب را می شناسد.
۳) سجده و خضوع در برابر حق :
مؤمن آن گاه که سخن حق را می شنود، از عظمت خدا با کرنش به خاک می افتد. سجده ، نشانه اوج عبودیت و خضوع است.
۴) تحمید و تسبیح حق :
مؤمنان نه تنها در برابر حق سجده می کنند که تسبیح و تحمید حضرتش را نیز می گویند. تسبیح ، تنزیه و پیراستن است و تحمید ، آراستن. تحمید و تسبیح با یکدیگر نسبت دارند. با تحمید ، تسبیح هم تحقق پیدا می کند. چون در کنار هر اثبات ، نفی هم هست.
۵)مراقبت در نمازها :
یکی از علائم ایمان، اهمیت دادن به نماز است. در آیات قرآن درباره نماز خواندن مؤمن سه مطلب مطرح شده است :
الف) مؤمن اهل اقامه نماز است. «الذین یقیمون الصلوهٔ»
ب) نسبت به نمازهایش مراقبت دارد. «و الذین هم علی صلواتهم یحافظون»
ج) در نماز از حالات درونی خاصی برخورداراست.
در آیه شریفه پس از آنکه می فرماید :
«قد افلح المؤمنون» به عنوان اولین نشانه ایمان می فرماید : الذین هم فی صلوتهم خاشعون» یعنی در نماز حالت خشوع دارند.
درباره فرق میان خضوع و خشوع گفته اند که خضوع کرنش بدنی و خشوع شکستگی باطنی است. ممکن است کسی ظاهرا رکوع و سجود کند اما روحش متواضع نباشد و چه بسا کسی که کمتر خم و راست می شود ولی باطنا متواضع است. ارزش نماز به خشوع آن است. در سوره فتح در وصف مؤمنان از اصحاب رسول الله (ص) می فرماید : «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» سپس خصوصیاتشان را بر می شمرد : «تریهم رکعا سجدا» اینان اهل رکوع و سجودند. یعنی مؤمن اهل راز و نیاز با خداست. نماز برای مؤمن ، ادای وظیفه نیست. معاشقه است. راز و نیاز برای مؤمن به صورت طبیعت ثانویه درآمده است. هرگز احساس تحمیل و اکراه نمی کند.
حق تعالی در آیه ای دیگر می فرماید : «تجافی جنوبهم عن المضاجع» دور می شود پهلو های آنان از بسترهایشان معنای آیه این نیست که از رختخواب بلند می شوند ، بلکه آیه می گوید خود بخود پهلو هایشان را از رختخواب بلند می شود. دلبستگی به حق در آنان به قدری شدت دارد که با عشق پهلو هایشان را از رختخواب جدا می کنند. همچنین آیه می فهماند که راز و نیازهای مؤمنان بیشتر در شبهاست . «یدعون ربهم خوفا و طمعا» خدا را با خوف و طمع می خوانند. خوف در مراتب پایین، خوف از عذاب است. و طمع در مراتب نازل ، رجا به بهشت است. اما خوف در مراتب بالا ، خوف از عظمت است.
ما در برابر بزرگی که قرار می گیریم بدون آنکه کار بدی کرده باشیم در عین اظهار ارادت می لرزیم. این خوف عظمت است. رجاء هم در مراتب بالا رجاء دیدار است ، امید لقاء الله است. علی (ع) در روایتی می فرماید : مؤمنی که داری خوف عظمت و رجاء دیدار است وقتی روحش به عالم بالا صعود می کند ، فرشتگان در شگفت می مانند ، از بس روح این مؤمن عظمت دارد.
۶) مؤمن خود را رهین فضل حق می داند : «…تریهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» ایشان را در حال رکوع و سجود می بینی که فضل و خوشنودی خدا را می جویند. سیما و رفتار ایشان در چهره آنها بر اثر سجده مشخص است. یعنی ، هرگز خود را طلبکار نمی انگارند.
علائم یلی الخلقی مؤمن :
مؤمن در بعد یلی الربی و نشئه الهی ویژگیهایی دارد که ذکرش رفت.اما مؤمن چون دیگران در دامن طبیعت و دنیا و عالم کثرت زیست می کند. نسبت مؤمن با دنیا چه نسبتی است ؟ سرآمد جنبه های طبیعی انسان شهوت و غضب است.
۱) صیانت شهوت :
مؤمن شهوتش را با ایمان مهار کرده است. «و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم» و آنان که فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه می دارند مگر بر جفتهاشان یا کنیزکان ملکی متصرفی آنها.
در این آیه، شهوت جنسی مطرح است. شایان ذکر است که «کشتن شهوت» در متون دینی توصیه نشده است. در آیه فوق سخن از میراندن شهوت نیست بلکه مهار شهوت مورد نظر است. در روایات متعددی از مهار و غلبه بر شهوت به عنوان علامت ایمان نام برده اند.
برای تشخیص ایمان باید ملاحظه کرد که شهوت بر انسان غالب است یا انسان بر شهوت ؟ اگر قبضه نفس مؤمن در اختیار اوست ، مؤمن بر شیطان نفس غالب است. مؤمن ، امین است و بر جان خویشتن خیانت نمی کند. چون رها کردن این یاغی چموش خیانت به نفس است. مؤمن بر احساسات خویش حاکم است ، چشم ، گوش و اعضا و جوارح او در اختیار ایمان و عقل او است.
۲) مهار خشم :
خشم و شهوت برای شعله ور شدن نیازمند مقدماتی است. در قرآن کریم ، توصیه هایی برای پیشگیری غلیان غضب مطرح شده و نیز توصیه هایی برای فرونشاندن آن پس از اشتعال بیان شده است. در سوره قصص در اوصاف مؤمنان می فرماید : «و چون آیات بر آنها تلاوت شود گویند ایمان آوردیم که این قرآن از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پیش از این تسلیم بودیم اینان را دوباره پاداش نیکو دهند زیرا صبر و ثبات ورزیدند و بدی را به نیکی دفع می کنند و از آنچه روزی آنها کردیم انفاق می کنند.» «یدرؤون» به معنای «یدفعون» است. یعنی مؤمنان ، بدی ها را با نیکی ها دفع می کنند. این همان جنبه پیشگیری است. آنها زمینه خشم را از بین می برند.
در آیه بعدی می فرماید : «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لکم اعمالکم» وقتی از جاهلی سخن بدی می شنوند ، توجه نکرده و اعراض می کنند و می گویند کارهای ما به خود ما مربوط می شود و کارهای شما به شما.
سپس می فرماید : «سلام علیکم لا نبتغی الجاهلین» سلامت بمانید ، ما نادان را نمی طلبیم. در قرآن کریم در وصف عباد رحمان می فرماید : «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» هنگامی که مخاطب اهل جهل قرار می گیرند می گویند : سلام بر شما.
این آیات نشان می دهد که مؤمنان با روش خاصی زمینه های غضب را از بین می برند. یک جا به حرف جاهلان گوش نمی کنند و پیش خود می گویند: «لا نبتغی الجاهلین» از جهال پیروی نمی کنیم. یعنی با روش جاهلانه با جاهلین برخورد نمی کنند. این برخوردها نوعی مهار نفس هم هست.
در برخی موارد هم مؤمن از خشم استفاده می کند و آن جایی است که بخواهد در برابر ظلمی بایستد. مؤمن ظلم پذیر نیست و لذا باید از نیروی غضب استفاده کند ، اگر شخصا توانست ظلم را بر طرف کند ، رأسا عمل می کند و اگر نه از نیروی مؤمنان دیگر مدد خواهد گرفت. در آیه ای از سوره «شوری» در توصیف مؤمنان در برابر مهار شرعی قوه خشم می فرماید : «و الذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون» اینان نسبت به ظلمی که درباره شان می شود ، از مؤمنان یاری می طلبند.
«هم ینتصرون» یعنی یا از سایر مؤمنان یاری می طلبند و یا آنکه وصف روحیه مؤمنان است که در برابر ظلم یکدیگر را یاری می کنند. «و جزاء سیئهٔ سیئهٔ مثلها» و جزای بدی و ظلمی که در حق شما ـ مؤمنان ـ روا داشتند ، (بدی در حد همان بدی است) نه بیشتر. به مؤمنان توصیه می کند که از نیروی خشمشان به اندازه استفاده کنند. در باب قصاص هم قرآن به این مسئله توجه دارد. هنگام قصاص حق نداری از حد تعدی کنی !
«فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» پس هر که به جور و ستمکاری شما دست دراز کند او را به مقاومت از پای درآورید بقدر ستمی که به شما رسیده. قرآن به مؤمنان توصیه می کند که در موضوع خشم باید «مماثله» را مراعات کنند. البته ، همواره خداوند سفارش کرده که اگر بتوانی بدون استفاده از نیروی خشم جلوی تجاوز را بگیری ، اولی است.
«فمن عفا و أصلح فاجره علی الله إنه لا یحب الظالمین» پس کسی که عفو کرد و اصلاح نمود اجرش بر خداست ؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد. از این آیه درمی یابیم که اگر کسی توانست بدون استفاده از نیروی خشم ، دست به اصلاح زند ، در نزد خداوند پاداش دارد زیرا خداوند از تجاوز بدش می آید. البته اگر با این روش نتوانستی بر خشمت غلبه کنی آن را اعمال کن تاحق از بین نرود. لذا فورا در دنباله آیه می فرماید : «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل» اگر برای جلوگیری از ظلمی که به شما شده است ، از دیگران یاری بگیرید. مانعی ندارد. آیه بعدی می فرماید : « انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم» بدرستیکه مواخذه بر کسانیست که بر مردم ظلم می کنند و در زمین در پی امور باطل می گردند آنها را عذابی دردناک خواهد بود. دنباله آیه ، از صبر و غفران تکلم فرموده است. و تذکر می دهد که مؤمن در مقام خشم بی اعتنا نیست و در جایی که حق و معقول باشد ، می تواند از آن استفاده کند. فلسفه جهاد با کفار و ستمگران همین است ، اما مؤمن مجاز به مثله کردن کافر در جنگ نیست زیرا خشم مؤمن در دایره مهار شرعی است.
۳) ترک معاصی :
مؤمن از محرمات پرهیز می کند و به اعمال شایسته و صالح رغبت دارد.
در سوره شوری آمده است: « و الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش» کسانی که از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب می کنند.ذکر واژه «الفواحش» یک نوع ذکر خاص بعد از عام است.گناهان، اعمالی هستند که شارع مقدس از آن نهی فرموده اگر چه از دید افراد متعارف زشت نباشد.چنان که قمار، از نظر ظاهر ممکن است قبحی نداشته باشد.اما برخی گناهان از نظر شرافت انسانی قبیح هستند، مانند زنا و لواط.این اعمال، زشتی ظاهری هم دارند.لذا خداوند این دو نوع معصیت را جدا ذکر فرموده است. درباره اعمال واجب نیز در آیه بعد ذکر خاص بعد از عام شده است: «و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوهٔ» مؤمنان به درخواست پروردگارشان پاسخ مثبت می دهند و نماز برپای می دارند.
چون نماز در میان اعمال واجب درخشندگی خاصی دارد ، به طور جداگانه ذکر شده است.
حالات مؤمن در روابط اجتماعی :
قبل از ورود به این بحث، ذکر مقدمه ای ضروری است : مؤمنان با یک واقعیت خارجی روبرو هستند و آن اینکه همه اعضای جامعه ای که مؤمن در آن زندگی می کند مانند او، با ایمان نیستند ، خواه ناخواه ، مؤمن با غیر مؤمنان و غیر مسلمین تماس و روابطه دارد. از این رو ، باید رابطه اش را با مؤمنان و کفار جامعه بر اساس اصول و عملی مشخص تنظیم کند.
۱) محبت به مؤمنان و شدت نسبت به کفار :
قرآن می فرماید : مناسبات مؤمن با مؤمنان باید بر اساس محبت، دلسوزی و گذشت باشد اما در برابر کفارنباید بر اساس محبت و ولایت باشد. بلکه باید بر اساس شدت و سطوت برخورد شود. در سوره فتح می خوانیم : «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» پیامبر و مؤمنانی که با وی هستند ، در برابر کفار غلیظ و شدید و در میان خود مهربان و با گذشت هستند. از نظر قرآن ، مؤمن خودسرانه عمل نمی کند و پایبند مشورت با مؤمنان است. این دستور، یک اصل کلی در روابط اجتماعی مؤمنان است که حقوق مؤمنان نباید نادیده گرفته شود. البته، مشورت نسبت به مؤمنان است نه کفار.
در دنباله آیه فوق پس از آنکه فرمود : «پروردگار را اجابت می کنند و نماز برپای می دارند» ، بلافاصله می فرماید :
«و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون کارهاشان را بر اساس مشورت انجام می دهند و از آنچه ما روزیشان کرده ایم انفاق می کنند.» مراد از «امر» در اینجا، کار شخصی نیست ، مربوط به کل جامعه است.
البته، کارهایی که به مشارکت مؤمنان باز می گردد نیز مشمول آیه است ، مثلا در کوچه ای که چند مؤمن در آن زندگی می کنند ، امور کوچه میان آن مؤمنان به شور اداره می شود. هر امری که مؤمن دیگری در آن حق دارد ، مشمول مشورت است و نباید خودسرانه عمل شود.
۲) ولایت متقابل :
ارتباط مؤمنان با یکدیگر دو محور دارد :
ـ محور اول محبت است که پشتوانه ارتباط مؤمنان است.
ـ محور دوم ، ولایت و سرپرستی است.
مؤمنان در بین خود ، رابطه سرپرستی متقابل دارند. برای مثال ، رابطه میان پدر و فرزند ، یا مادر و فرزند را در نظر بگیرید ، رابطه جمعی است و بر دو اساس استوار است ، پدر یا مادر در عین این که فرزندانشان را دوست دارند ، سمت سرپرستی آنان را نیز دارند. سرپرستی در اینجا ریشه در محبت دارد.
عشق اولیا به فرزندان موجب می شود تا بر اعمال آنان مراقبت و نظارت داشته باشند و این اصل تنها شامل پدر و مادر نمی شود ، هر کسی که به دیگری علاقه مند است، از شخص مورد علاقه ، محافظت و مراقبت می کند. این مراقبت و یا محافظت در دو حیطه دفع ضرر و جلب منفعت صورت می گیرد. یعنی او را به سوی منافع خودش ارشاد و هدایت می کند و از مضرات باز می دارد.
مؤمنان به دلیل کمال محبتی که بینشان برقرار است ، حق سرپرستی و ولایت بر یکدیگر پیدا می کنند. فقها می فرمایند ولایت ، امری جعلی (قراردادنی) است ، یعنی از جعل شارع مقدس پدید می آید. البته ، این جعل پشتوانه و تکیه گاهش «محبت» است. شارع مقدس بر این مبنا ، یک سلسله احکام را جعل فرموده است. در سوره توبه می خوانیم : «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» مردان مؤمن و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند.
هر مؤمنی نسبت به مؤمن دیگر (اعم از مرد و زن) سمت سرپرستی پیدا می کند. «ولی» هم به معنی سرپرست است و هم به معنای دوست. دوستی باعث جعل ولایت است. مقتضای این دوستی چیست ؟ نظارت و مراقبت از اینجاست که حکم امر به معروف و نهی از منکر منشأ می یابد.
در دنباله آیه شریفه آمده است : «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» امر به معروف و نهی از منکر می کنند. امر به معروف و نهی از منکر مترتب بر همان ولایت است. امر به معروف یعنی هدایت و ارشاد و نهی از منکر یعنی مراقبت از این جهت که خدای ناکرده مؤمن به بد و منکری گرفتار نشود .
این رابطه ، مخصوص مؤمنان است اما رابطه میان منافقین به عکس است. نه تنها محبت و دوستی در کار نیست بلکه بین ایشان دشمنی حکمفرماست.
در همان سوره توبه می فرماید : «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف» منافقین و منافقات هم از یک قماش هستند [اقتضای حال این گروه چیست؟] امر به منکر و نهی از معروف می کنند.
مؤمنان بر خلاف منافقین ، نسبت به یکدیگر کاملا حالت مراقبت و دلسوزی دارند. اگر یکی از آنان مشاهده کرد که برادر یا خواهر مؤمنش دچار لغزش شده است بی تفاوت نمی نشیند ، همان گونه که پدر از لغزش و خطای فرزندش رنجور می شود. روشن است که نهی از منکر مراتب و شرایطی دارد.
۳) اطاعت الهی و ولایی :
از ویژگی آثار مؤمنان در مناسبت های اجتماعی ، اطاعهٔ الله و اطاعهٔ الرسول است. شایان توضیح است که ما دو صنف احکام داریم :
در یک صنف از احکام ، رسول الله (ص) واسطه خدا با بندگان است و دستورهایی را ابلاغ می کند. اجرای این نوع دستورها ، اطاعهٔ الله است مثلا پیامبر (ص) واسطه ابلاغ دستور نماز بوده است. اگر ما نماز خواندیم ، اطاعت از خدا کردیم. در صنف دیگر احکام ، رسول الله (ص) واضع است از قبیل : امر به جنگ و بسیج سیاسی اجتماعی جامعه و قضاوت. البته چون خداوند فرموده : از رسول الله (ص) اطاعت کنید ، اطاعت از رسول ، به اطاعت از خدا باز می گردد. در نتیجه ، مؤمن هرگز میان اطاعهٔ الله و اطاعهٔ الرسول تفاوت قائل نمی شود. لهذا در ادامه آیه ای که شرح داده شد ، آمده است :
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوهٔ و یؤتون الزکوهٔ و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله»
مردان و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند ، امر به معروف می کنند و نهی از منکر می نمایند ، نماز بپا می دارند و زکوهٔ می دهند و اطاعت خدا و رسولش را می نمایند. به زودی خدا اینان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. از این آیه نتیجه می شود که مؤمن نه تنها به احکام فردی ملتزم است که در امور اجتماعی نیز موظف به مشارکت و تکالیفی است که باید بدان ها پای بند باشد.
پي نوشت ها :
۱) بحار الانوار، ۶۷، ص .۳۰۲
۲) خصال، ص .۴۷
۳) بحار الانوار، ج ۶۷، ص .۲۷۶
۴) همان، ص .۳۹۱
۵) همان، ص .۲۹۳
۶) سوره انفال، آیه .۲
۷) سوره انفال، آیه .۲
۸) سوره قصص، آیه .۵۳
۹) سوره بقره، آیه .۲
۱۰) سوره مؤمنون، آیه .۹
۱۱) سوره فتح، آیه .۲۹
۱۲) سوره سجده، آیه .۱۶
۱۳) سوره فتح، آیه .۲۹
۱۴) سوره مؤمنون، آیه .۵
۱۵) سوره قصص، آیات ۵۳ تا .۵۵
۱۶) سوره فرقان، آیه .۶۳
۱۷) سوره شوری، آیه .۳۹
۱۸) سوره شوری، آیه .۴۰
۱۹) سوره بقره، آیه .۱۹۴
۲۰) سوره شوری، آیه .۴۰
۲۱) همان، آیه .۴۱
۲۲) همان، آیه .۴۲
۲۳) سوره شوری، آیه .۳۸
۲۴) سوره فتح، آیه .۲۹
۲۵) سوره شوری، آیه .۳۸
۲۶) سوره توبه، آیه .۷۱
۲۷) همان.
۲۸) سوره توبه، آیه .۶۷
۲۹) سوره توبه، آیه .۷۱
منبع:www.erfan.ir
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sinezan
ae