خانه » همه » مذهبی » شبهه نفوذپذیربودن وحی

شبهه نفوذپذیربودن وحی

شبهه نفوذپذیربودن وحی

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد وحی ذکر نموده اند. آنها که درصدد نفى نفوذ ناپذیرى وحى و قرآن برآمده اند به آیاتى چند از قرآن و همچنین به افسانه «غرانیق» تمسک جسته اند. آنها می گویند خداوند در آیه شریف 52 سوره «حج» می فرماید: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبى الا اذا تمنى القى الشیطان فى امنیته فینسخ الله ما

cf24c92a 60a0 44bb 9e01 86ca29b5790c - شبهه نفوذپذیربودن وحی

0011837 - شبهه نفوذپذیربودن وحی
شبهه نفوذپذیربودن وحی

 

 

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد وحی ذکر نموده اند. آنها که درصدد نفى نفوذ ناپذیرى وحى و قرآن برآمده اند به آیاتى چند از قرآن و همچنین به افسانه «غرانیق» تمسک جسته اند. آنها می گویند خداوند در آیه شریف 52 سوره «حج» می فرماید: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبى الا اذا تمنى القى الشیطان فى امنیته فینسخ الله ما یلقى الشیطان ثم یحکم الله ءایاته…» ترجمه: و پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر این که هرگاه آرزو (آرزوى پیشبرد اهداف مقدس خود) را مى کرد شیطان در آن القاى شبهه مى کرد. پس خداوند آنچه را شیطان القا مى کرد، از بین مى برد، و آن گاه آیات خود را استوار مى ساخت… استدلال به آیه شریفه این گونه تبیین مى گردد که در این آیه، سخن از القائات شیطانى به میان آمده، یعنى وحى بر پیامبران همیشه مورد نفوذ این القائات قرار داشته است. داستانى که به عنوان «غرانیق» در شأن نزول این آیه شریف نقل شده مؤیدى براى این برداشت شمرده شده است.

عناصر منطقی شبهه:
 

1- مسلمانان معتقد به نفوذناپذیری وحی می باشند.
2- در حالی که طبق آیه 52 سوره حج و افسانه غرانیق وحی پیامبران همیشه مورد نفوذ القائات شیطان قرار داشته است.
3- در نتیجه وحی نفوذ پذیر بوده است.

پاسخ شبهه:
 

در تفسیر آیه، واژه «تمنى» و «امنیه» در لغت داراى دو معنا مى باشند. 1. آرزو 2. قرائت. برخى از لغت شناسان تنها معناى «آرزو» و برخى دیگر تنها معناى «قرائت» و گروهى هر دو معنا را ذکر کرده اند.

موارد کاربرد این واژه در قرآن
 

بررسى موارد کاربرد این واژه در قرآن مى تواند در به دست آوردن معناى قرآنى آن، به ویژه در آیه مورد بحث، نفش به سزایى داشته باشد. برخى از این آیات عبارتند از:
1. «ام للانسان ما تمنى» (نجم: 24) ترجمه: مگر براى انسان هرچه آرزو کند، آماده خواهد شد؟
2. «و اصبح الذین تمنوا مکانه بالامس یقولون و یکان الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر…» (قصص: 82) ترجمه: همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او (قارون) باشند، صبح هنگام چنین مى گفتند: واى برما، گویى خداوند روزى را بر هر یک از بندگانش که بخواهد، گسترش مى دهد یا تنگ مى گرداند…». دیگر آیاتى که ماده «تمنى» و «امنیه» در آن ها به کار رفته عبارتند از: بقره: 94 و 95 و 111 / آل عمران: 143 / نساء: 32 و 123 / جمعه: 6و7.
با دقت در مفهوم این آیه ها، مى توان ادعا کرد که «تمنى» در قرآن تنها به معناى آرزو آمده و معناى «قرائت» با هیچ کدام از این آیه ها تناسب و همخوانى ندارد.
آن دسته از مفسرانى که این واژه ها را به معناى «قرائت» دانسته اند، شعر حسان بن ثابت را به عنوان شاهد بیان کرده اند، وى چنین سروده است:
تمنى کتاب الله اول لیله و آخره لاقى حمام المقادر؛ در اول شب، به تلاوت کتاب خداوند پرداخت…
اما با توجه به معناى قرآنى این واژه، که از کاربردهاى گوناگون قرآنى به دست آمده است، دیگر نمى توان شعر حسان را شاهد قرار داد و از معناى روشن در آیات دست برداشت. چگونه یک شعر مى تواند آیه هاى قرآنى را از معناى ظاهرى خود منصرف گرداند؟! اما اگر تمنى در این آیه به معناى «قرائت» هم باشد، از این آیه شریفه نمى توان در جهت نفوذپذیرى وحى بهره جست، بلکه مفسران این آیه را طبق هر دو معنا به گونه اى تفسیر و تبیین کرده اند که آیه نه تنها دلیلى بر نفوذپذیرى وحى نمى باشد، بلکه به عکس، خود دلیل محکمى بر نفوذناپذیرى وحى خواهد بود.

نمونه این تفسیرها:
 

1. هرگاه پیامبرى آیات الهى را تلاوت مى کرد، شیطان با شبهه پراکنى خود به مقابله برمى خاست تا ایمان مؤمنان را فاسد کند، اما خداوند به کمک وى مى شتافت و تلاش هاى شیطان را بى اثر مى گرداند.
2. پیامبراکرم(ص) وقتى آیه هاى قرآن را بر مردم تلاوت مى نمود، دشمنان به القاى شبهه مى پرداختند؛ مثلا، در آیه شریفه «حرمت علیکم المیته» (مائده: 3)، چنین مى گفتند: پیامبرخدا حیوانى را که خود ذبح کند، حلال مى شمارد، اما حیوانى را که ذبح خدایى شده باشد، حرام مى داند. یا در مورد آیه شریفه «انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم» (انبیاء: 98)، مى گفتند: طبق این آیه، حضرت عیسى (علیه السلام) و فرشتگان که معبود عده اى از مردم بودند، هیزم جهنم خواهند بود که خداوند در مقابل این شبهه ها، قدرت پاسخ گویى به آنان را به پیامبر (ص) داده است.
3. آرزوى پیامبر (ص) این بود که امت او با دستورهاى او مخالفت نورزند، اهل بیت او را گرامى بدارند و… ولى شیطان با القائات خود، خلاف آن را به وجود آورد و سپس خداوند آیه هاى خود را تحکیم بخشید که هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن ها راه نیافت و از دل مؤمنان جدا نگشت.
4. وقتى پیامبران الهى (ع) در برابر کفار و مشرکان آیات و مواعظ خدا را مى خواندند، شیاطین (و شیطان صفتان) حرف هاى خود را در لابهلاى سخنان آن ها براى اغفال مردم القا مى کردند… آیه بعد (حج: 53) این القائات را امتحانى از سوى خداوند براى سنگ دلان معرفى مى کند؛ یعنى در حقیقت این القائات امتحانى براى تمام افراد جامعه هستند و این جاست که بیماردلان سنگ دل از جاده حق منحرف مى شوند، در حالى که مایه آگاهى هرچه بیش تر مؤمنان به حقانیت انبیا مى گردد.
5. هرگاه پیامبر براى امت خود آرزوى ایمان مى داشت، شیطان با قراردادن موانع و مشکلات، راه را براى تحقق این آرزو مى بست.
فخر رازى پس از بیان هر دو احتمال، در معناى «تمنى» به نقل و نقد تفسیرهاى گوناگون مى پردازد. با عنایت به آیات پیش و پس از این آیه شریفه، یعنى آیات 41 تا 55 «حج»، معلوم مى شود که شیطان با شبهه پراکنى خود مى خواهد آرزوى پیامبران را در هدایت یابى مردم ناکام گذارد، اما خداوند با از بین بردن این شبهه ها و تحکیم آیات خود، راه را براى عملى شدن این آرزوى پیامبران باز مى کند. در نتیجه، نه تنها این آیه شریفه هیچ گونه دلالتى بر نفوذپذیرى وحى ندارد، بلکه دلالت آن بر نفوذناپذیرى وحى بسیار روشن است.

دلایل قایلان به نفوذناپذیرى وحى
 

از جمله آیاتى که براى اثبات این مدعا مورد استناد قرار گرفته، آیات 26 تا 28 سوره «جن» مى باشد. ادعاى این که این آیات روشن ترین آیات در این زمینه هستند، ادعاى گزافى نیست. «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم…» ترجمه: خداوند داناى غیب اوست و کسى را بر غیب خود آگاه نمى سازد، مگر رسولى که پسندیده و برگزیده است که براى او از پیش رو و پشت سر نگهبانانى مى گمارد تا معلوم دارد که پیام هاى پروردگارشان را رسانده اند.در این آیات، فرشتگان به عنوان پاسداران وحى معرفى شده اند. آنان سلامت وحى را از هرگونه نفوذپذیرى عهده دار مى باشند. با وجود چنین نگهبانانى، نفوذ ناپذیرى وحى امرى قطعى است.
این برداشت از آیات شریف را مى توان در قالب یک برهان عقلى بیان داشت. صورت برهان چنین است: شخص حکیم هرگز کارى نمى کند که نتیجه آن خلاف مقصود و هدف او باشد. از سوى دیگر، مى دانیم فلسفه فرو فرستادن وحى، هدایت و تربیت انسان هاست. بنابراین، اگر سلامت وحى تضمین نشده باشد، این هدف تأمین نمى گردد و در نتیجه، نقض غرض خواهد شد، و چون خداوند قدرت انجام این کار را دارد، قدرت خود را براى تأمین این هدف به کار خواهد گرفت. در تفسیر کلمه «رسول» در آیه مزبور «الا من الرتضى من رسول…» دیدگاه مفسران متفاوت است. در تفسیر تبیان و مفاتیح الغیب، به «فرشته وحى» تفسیر شده، در تفسیر ابن کثیر آمده است که کلمه رسول، هم ملک و هم پیامبر را شامل مى شود. جمهور مفسران این کلمه را به پیامبر تفسیر کرده اند. این تفسیر نیز در برخى از روایات مورد تأیید قرار گرفته است. آنچه در این جا اثر این اختلاف دیدگاه ها را خنثا مى سازد، این است که با پذیرش هر کدام از این دیدگاه ها استدلال به این آیات شریف همچنان به قوت خود باقى خواهد ماند؛ چه این که اگر مقصود از «رسول» فرشته وحى باشد و دیگر فرشتگان وظیفه پاس دارى از او را برعهده داشته باشند، دلالت این آیه بر نفوذناپذیرى وحى با تقریبى که بیان شد کاملا آشکار است. همچنین اگر مقصود از «رسول» پیامبر باشد و آنچه از این آیات به طور مستقیم به دست مى آید، همان عصمت و لغزش ناپذیرى پیامبر در گرفتن و ابلاغ وحى مى باشد که با نفوذناپذیرى وحى تلازم روشن دارد؛ زیرا تا وحى به سلامت به پیامبر ابلاغ نگردد، عصمت در گرفتن و ابلاغ وحى بى اثر خواهد بود. نتیجه آن که، با تأمل در این آیات شریف، موضوع نفوذناپذیرى وحى به اثبات مى رسد.
در آیه 27 سخن از گماردن نگهبانان وحى به میان آمده و در آیه 28 از هدف این برنامه پرده بردارى شده است؛ مى فرماید: «لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم…» ضمیر در «لیعلم» به خداوند برمى گردد و دو ضمیر «قد ابلغوا» و «ربهم» با به «من» برمى گردد به اعتبار معنا، یا به «رسول» به اعبتار جنس، و مقصود از علم «لیعلم» همان علم فعلى است؛ یعنى تا این که این ابلاغ در حالى که متعلق علم الهى است در خارج تحقق یابد، نه آن که مجهولى براى خداوند معلوم گردد. این جمله بیانگر این معناست که خداوند براى وحى نگهبان قرار داده تا این رسالت الهى بدون هیچ فزونى و کاستى به مردم برسد.
جمله «من بین یدیه و من خلفه» نگهبانى از مصدر وحى تا رسیدن به مردم را مطرح مى کند و این قسمت اشاره به آن دارد که وحى نزد پیامبر محفوظ خواهد ماند. در نتیجه، وحى در تمام مراحل خود، نفوذناپذیر است.

داستان غرانیق
 

برخى از معتقدان به نفوذپذیرى وحى، براى اثبات مدعاى خود، به نقل داستانى پرداخته اند و آن را با سوره هاى نجم و حج مرتبط دانسته اند: طبرى در تفسیر آیه 52 حج چنین آورده است: «گفته شده که سبب نزول این آیه بر پیامبر اکرم (ص) آن بوده که شیطان توانسته است هنگام تلاوت قرآن توسط حضرت رسول (ص) جمله هاى غیرقرآنى بر زبان حضرت جارى سازد. آن داستان از این قرار است که حضرت روزى در جمع مشرکان نشسته بودند که سوره «نجم» نازل شد. حضرت به تلاوت سوره پرداختند. وقتى آیه هاى «افرایتم اللات و العزى و مناه الثالثه الاخرى» (به من خبر دهید از بت هاى لات و عزى و منات که سومین آن هاست) (نجم: 19ـ20) را تلاوت کردند، شیطان دو جمله بر این آیه ها افزود و بر زبان حضرت جارى ساخت: «تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجى». (غرانیق، جمع غرانق، به چند معنا آمده است: 1. نوعى پرنده آبى 2. جوان سپید و خوش اندام)
حضرت سوره را به پایان رساندند، و با تلاوت آیه سجده در این سوره، به سجده افتادند. مسلمانان نیز سجده کردند. مشرکان با حالت خوش حالى با پیامبر اکرم (ص) به سجده رفتند. شب هنگام وقتى جبرئیل بر حضرت نازل شد و حضرت آیات سوره «نجم» را بر او عرضه نمود، جبرئیل گفت: این دو جمله در سوره وجود ندارد. حضرت از این که چنین نسبتى به خداوند داده، غمناک بود تا این که آیه 52 حج نازل شد و به حضرت تسلى بخشید.

پاسخ استدلال به این افسانه
 

این داستان، که افسانه اى بیش نیست، از جهت سند و محتوا مورد نقض و ایراد جدى قرار گرفته است.سلسله سنداین افسانه در نهایت، به ابن عباس مى رسد که وى هنگام نزول سوره «نجم» حداکثر سه سال داشته است.دیگر راویان آن عبارتند از: محمدبن کعب بن سلیم القرظى، متولد 40 ق؛ محمدبن قیس سخنگوى دولت عمر بن عبدالعزیز؛ ابى العالیه البراء، متوفى سال 90؛ سعید بن جبیر که از تابعان بوده و هرگز زمان پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده اند. راویان دیگر سند نیز به همین منوال مى باشند.
از محمد بن اسحق بن خزیمه درباره این داستان پرسش شد، وى در پاسخ، آن را مجعول زندیق ها دانست و کتابى در رد آن به نگارش درآورد. همچنین ابوبکر احمد بن حسین بیهقى این داستان را مردود و راویان آن را ضعیف شمرده است. گرچه بخارى در صحیح خود، ماجراى سجده مسلمانان و مشرکان را بدون ذکر ماجراى غرانیق نقل کرده، اما عسقلانى در شرح خود بر صحیح بخارى، مى گوید: تمام سندهاى روایت به غیر از طریق سعید بن جبیر یا ضعیف است، یا منقطع.برخى معتقدند: سعید بن جبیر ماجرا را از ابن عباس نقل مى کند. اما وى هنگام نزول سوره «نجم» متولد نشده بود و یک سال قبل از هجرت به دنیا آمده است. ولى در برخى از روایات، سعید بن جبیر بدون اسناد به ابن عباس به نقل ماجرا پرداخته است: «اخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر، قال: قرأ رسول الله (ص) …». بنابراین، بهتر آن است که بگوییم سعید بن جبیر و ابن عباس و دیگر راویان هیچ کدام زمان وقوع حادثه را درک نکرده اند.

چند گانگى نقل داستان:
 

شاهد دیگرى که حکایت از افسانه بودن این داستان دارد، اضطراب و چند گانگى نقل آن است. این داستان به گونه مختلف نقل شده که به برخى از این نقل ها عبارتند از:
1. پیامبر اکرم (ص) هنگام نماز این آیات را قرائت نمودند.
2. حضرت در جمع قوم خود نشسته بودند که این آیات را تلاوت نمودند.
3. حضرت پس از آیه «ومناه الثالثه الاخرى» (نجم: 20) این جمله ها را قرائت کردند.
4. حضرت این جمله ها را پس از آیه شریفه «تلک اذا قسمه ضیزى» (نجم: 22) بر زبان جارى ساختند.
5. این جمله ها به این گونه نقل شده اند:
الف) «انهن لفى الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى»
ب) «تلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى»
ج) «تلک الغرانیق العلى و شفاعتهن ترتضى و مثلهن لا ینسى»
این اختلاف نقل ها در روایاتى که سیوطى در الدر المنثور آورده نیز روشن هستند.

ناسازگارى داستان با آیات قرآن:
 

با مرورى گذرا بر آیات قرآن، ناسازگارى این داستان با قرآن به خوبى آشکار خواهد گشت. در این جا به چند آیه، به عنوان نمونه:
الف. آیات آغازین سوره «نجم» بر افسانه بودن این داستان گواهى مى دهند؛ زیرا با صراحت اعلام مى دارند پیامبر (ص) از روى هواى نفس سخن نمى گوید و سخنان او در زمینه عقاید و قوانین اسلامى، وحى الهى است: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى» (نجم: 3ـ4) همچنین تصریح مى کند که حضرت هرگز از راه حق منحرف نمى شود، و مقصد خود را گم نمى کند: «ما ضل صاحبکم و ما غوى» (نجم: 2) چه گم راهى و انحرافى از این بالاتر که در لابه لاى آیات توحید، سخن از شرک و ستایش بت ها به میان آمد و چه نطق و بیانى از روى هوا و هوس از این بدتر که به کلام خداوند سخن شیطان را بیفزاید؟!. همچنین آیات بعد با صراحت، به نکوهش بت و بت پرستان مى پردازند؛ در آیه 23 «نجم» مى فرماید: «ان هى الا اسماء سیمتموها انتم و اباءکم» ترجمه: این ها جز نام هایى که شما و پدرانتان بر آن ها گذاشته اید، چیزى نیستند.
ب. «ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا» (اسراء: 74) ترجمه: اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختیم نزدیک بود کمى به آن ها تمایل پیدا کنى.
با توجه به این که آیه 72 همین سوره نشان مى دهد کفار و مشرکان کوشش داشتند با وسوسه هاى خود پیامبر (ص) را از وحى آسمانى منحرف کنند، روشن مى گردد که خداوند هرگز اجازه نداد آن ها با وسوسه خود چنین موفقیتى به دست آورند.
ج. «ولو لا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفه» (نساء: 113)؛ اگر فضل و رحمت الهى بر تو نبود، گروهى از آنان تصمیم داشتند تو را گم راه سازند، اما آن ها جز خودشان را گم راه نمى سازند. از این آیه چنین استفاده مى شود که خداوند با تأییدات و امدادهاى خویش، هرگز اجازه نداد وسوسه هاى شیاطین جن و انس در پیامبراسلام نفوذ کنند، بلکه او را از هرگونه انحراف مصون نگه داشت.
ناسازگارى داستان با آرمان پیامبر اکرم (ص):
با مرورى کوتاه در تاریخ، مى توان آرمان پیامبر اکرم را که همان مبارزه بى امان و قاطع با تمام جلوه هاى شرک باشد، یافت. پیامبرى که رسالت خود را با نفى بت و بت پرستى آغاز کرد و در این راه هرگونه سختى و شکنجه را پذیرا مى گردد و واکنش کافران و مشرکان از قبیل تهدید و تطمیع و حصر اقتصادى و شکنجه یاران و… هرگز در اراده پولادین حضرت کوچک ترین خللى ایجاد نکرد و حتى پس از آن که با تهدید جدى مرگ روبه رو شد، با ترک وطن و هجرت به دیارى دیگر، مبارزه خود را پى گرفت و تا پایان عمر شریف خود، بر این آرمان مقدس پاى فشرد، چگونه ممکن است این گونه لب به ستایش بتان بگشاید و دشمنان قسم خورده خود را شادمان سازد؟ کسانى که دست به جعل چنین افسانه اى زده اند، چگونه چشم خود را بسته و این حقایق را نادیده انگاشته اند؛ «على ابصارهم غشاوه» داستان سرایى اینان راه را براى یاوه سرایى برخى از خاورشناسان کینه توزى، همچون یوسف شاخت هلندى و بوهل دانمارکى هموار ساخته است.

ژرف اندیشى هاى اساسى:
 

این افسانه در هیچ یک از منابع شیعى نقل نشده و تنها برخى از مورخان اهل سنت به نقل از آن پرداخته اند، اما مفسران و محققان بزرگ اهل سنت از آن به عنوان افسانه یاد کرده اند: قرطبى سندهاى این داستان را به کلى فاقد اعتبار مى داند. مراغى نیز اعتراف مى کند که این روایات در هیچ کدام از کتاب هاى صحیح نقل نشده و اصول دین و عقل سلیم آن ها را مردود مى شمارند و بر دانشمندان لازم است این روایات را کنار گذاشته، وقت خود را در تأویل و توجیه آن ها ضایع نسازند. سید قطب نیز این حدیث را از حیث سند کاملا بى اعتبار و از نظر محتوا، با یکى از اصول اعتقادى که همان عصمت پیامبر اکرم (ص) باشد، ناسازگار مى داند و چنین مى افزاید: خاورشناسان و دشمنان دین در پخش و استفاده از این حدیث تلاش فراوانى کرده اند. ابن کثیر نیز بر این باور است که تمام این روایات به نحو ارسال، نقل شده و من براى آن ها به هیچ سند صحیحى برخورد نکرده ام. طنطاوى در ذیل آیه «فینسخ الله ما یلقى الشیطان»، نسخ را این گونه تفسیر مى کند که کسى در میان امت اسلامى اقدام به نابودى خرافه ها و حدیث هاى دروغ کند، احادیثى که در تفسیر این آیه (داستان غرانیق) نقل شده اند در شمار همان احادیث دروغ مى باشد. البته، این حدیث در هیچ کتاب صحیحى نقل نشده… پس این حدیث ارزش نقل ندارد، تا چه رسد به آن که بخواهد مورد نقد و بررسى قرار گیرد.
در نتیجه از مباحث گذشته معلوم می شود که وحى الهى در مرتبه اخذ و ابلاغ، از نفوذ هرگونه خللى مصون است و پیامبر اکرم (ص) تمام آنچه را به ایشان وحى شده، بدون کمى و زیادتى دریافت و ابلاغ مى نمود و شیطان هرگز در این عرصه جولانگاهى نداشته است.

پي نوشت ها :
 

1-محمدتقى مصباح، معارف قرآن، (راهنماشناسى)، ص 641
2- ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 7، ص 187، ص 66، ص 172
3- ترجمه المیزان، ج 20، ص 54ـ56، ج 14، ص 393
4- مجله معرفت، شماره 60، مقاله نفوذ ناپذیرى وحى، نوشته جعفر انوارى
 

منبع:www.tahoordanesh.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : amirpetrucci0261

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد