ياران شيداي امام محمد باقر(ع)
برعكس پدر كه هم پيمان قبيله بني مخزوم بود، پسر پيمان خويش را با آن طايفه قطع كرد و پيمان دوستي و پيروي از اهل بيت(ع) را پذيرفت. به همين سبب، به او مولي بني هاشم يا مولي الباقر(ع) گفته ميشود.(1)
ياران شيداي امام محمد باقر(ع)
ميمون قدّاح مكي
نام پدرش، اَسود است و لقب «قداح»، پدرش به او انتقال يافته بود و چون زادگاه و محل رشدش، مكه بود، ميمون قداح مكي نامش شد.
برعكس پدر كه هم پيمان قبيله بني مخزوم بود، پسر پيمان خويش را با آن طايفه قطع كرد و پيمان دوستي و پيروي از اهل بيت(ع) را پذيرفت. به همين سبب، به او مولي بني هاشم يا مولي الباقر(ع) گفته ميشود.(1)
بعد ازچند سال زندگي در مكه، به قصد فرگيري دانش دين اسلام، به سمت درياي علوم تمام پيامبران؛ امام محمد باقر(ع) رفت و در شمار ياران و نزديكان آن حضرت قرار گرفت.(2)
نزد مولايم، امام محمد باقر(ع) نشسته بودم. حضرت رو به من فرمود: ميمون قداح، كمي قرآن بخوان! عرض كردم. از كدامين سوره بخوانم؟ فرمود: از سوره مباركه يونس.
گشتم و سوره را پيدا كردم و تا اين آيه را خواندم: «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ؛ براي كساني كه كارهاي نيك انجام ميدهند پاداش نيكي به آنها داده مي شود بلكه زيادتر از اعمال نيك آنان و هرگز به رخسار پاكشان گرد خجلت و ذلت ننشيند.« (آية:26)، امام باقر(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) ميفرمود: من در شگفتم كه چرا هنگامي كه قرآن تلاوت ميكنم، پير نميشوم». (3)
چند نفر از شما شيعيان و پيروان ما در مكه زندگي ميكنيد؟
فرزند رسول خدا(ص)، محمد باقر(ع) بود كه مرا شيعه خود ميناميد. چه عنوان با ارزشي به من داد.
با عجله عرض كردم: چهار نفر از يابن رسول اللّه!
حضرت سخني گفت كه برايم از هزار مقام بالاتر بود؛ فرمود شما چهار نفر، همانند نور در تاريكيهاي زمين هستيد.(4)
نجاشي در رجال خود مينويسد كه عبداللّه بن ميمون الاسود القدّاح، برده آزاد كرده بني مخزوم بود. پدرش از ابي جعفر و از ابي عبداللّه روايت كرده و او از عبداللّه روايت ميكرد. فردي ثقه بود و كتابهاي مبعث النبي و صفةالجنة و النار از اوست.(5)
معروف بن خربوذ
درنيمه دوم سده اول هجري در شهر مكه ديده به جهان گشود. دوران نوجواني و جواني را در همان ديار سپري كرد. به شوق كسب معالم ديني، از محضر پيشواي پنجم شيعيان به مدينه هجرت كرد و از پيشگاه آن حضرت كسب فيض نمود.(6)
در راه تحصيل دانش و فهم عميق آموزههاي ديني، چنان كوشيد كه از ديدگاه بزرگان به عنوان يكي از چهرههاي برتر تاريخ شيعه شناخته شد. علما و فقهاي معروف شيعه از او به بزرگي و فقاهت ياد ميكنند و به والايي منزلت او حرمت مينهند.(7)
فضل بن شاذان نيشابوري ميگويد:
روزي بر محدث بزرگوار، ابن عميد داخل شدم و ديدم كه او در حال سجده است. سجدهاش بسيار طول كشيد و چون سر از سجده برداشت، به او گفتم: چقدر سجدههايت را طول ميدهي؟ او گفت: اگر جميل بن دراج را ميديديد، چه ميگفتيد؟ ابن عميد سپس گفت: من روزي از روزها نزد جميل رفتم و او را در حالت سجده ديدم. او سجدهاش را بسيار طول داد. چون سر از سجده برداشت، گفتم: چرا اين اندازه سجدههايت را طولاني ميكني؟ به بدنت رحم كن! جميل بن دراج در پاسخ من گفت: اي كاش معروف بن خربوذ را ميديدي كه بسيار سجدههاي طولاني داشت. آنگاه ميديدي كه سجدههاي من چندان طولاني نيست.(8)
در مقابل حضرت زانو زده و غرق در نور وجودش بودم. از او خواسه تا از فضايل خود برايم بگويد.
حضرت لبخندي زد و فرمود: «ما به منزله ستارگان هستيم كه چون ستارهاي پنهان شود، ستارهاي ديگر كه محل امن و امان و سلم و اسلام و فاتح و مفتاح است، پديدار گردد. موقعي كه اولاد عبدالمطلب (بني عباس) بر شهرها مسلط شوند و كسي چيزي را تميز ندهد، خداوند صاحب الزمان را [از نسل ما] ظاهر گرداند». (9)
عبداللّه بن عطاء مكي
درمكه متولد شد و دوران آغازين زندگي خود را در آنجا سپري كرد. ولي عطش فراوان براي دريافت و يادگيري آموزههاي ديني باعث شد خويشان و زادگاهش را به قصد مدينه ترك كند و جزو ياران امام محمد باقر(ع) قرار گيرد.(10)
از شناخت عميقي درباره حجت حق، امام محمد باقر(ع) برخوردار بوده است. ميگويد: من هيچ دانشمند و فقيه اسلامي را نديدم، مگر اينكه در نزد امام محمد باقر(ع) بسيار كوچك مينمود. به عنوان نمونه، من حكم بن عيينه را با اينكه نزد مخالفان بسيار بزرگ مينمود و ميديدم كه همگي او را تكريم ميكردند، ولي همين شخص با اين جايگاه بلند، هنگامي كه در مقابل امام محمد باقر(ع) مينسشت، از نظر علمي همچون يك طفل بود در محضر استاد برجسته.(11)
مدتي بود كه از مولايم دور مانده بودم. به مكه آمدم تا سري به اقوام خود بزنم. اين فاصله زماني و مكاني، مرا براي ملاقات دوباره آقايم امام محمد باقر(ع) مشتاقتر كرده بود. ديگر توان ماندن در مكه را نداشتم.
نيمه شب به مدينه رسيدم. هوا به شدت سرد بود و باران ميباريد. شوق ديدار مولايم مرا در آن نيمه شب در خانهاش كشاند. با خود گفتم در اين نيمه شب كه همه در خواباند، زمان در زدن نيست، بنابراين صبر ميكنم تا صبح فرا رسد. در همين حال كه غرق در افكار خود بودم، ناگهان از درون خانه صدايي به گوشم رسيد كه ميفرمود: «اي كنيز! بلند شو و در را براي عبداللّه بن عطا باز كن! در اين هنگام از شب به زحمت افتاده و سردي و باران، او را به رنج افكنده است.» كنيز آمد و در خانه را گشود و من به منزل امام و محبوبم رفتم و به محضرش مشرف شدم.(12)
شبي در مكه خانه خدا طواف ميكردم. پاسي از شب گذشته بود. امام هم در مكه بودند. با خود گفتم بروم نزد ابو جعفر تا مقداري از شب را در محضر آن بزرگوار باشم. همين كه به نزديك خانهاي كه امام در آنجا بود رفتم، هنوز پشت در بودم كه امام از درون خانه فرمود: «عبدالّه بن عطا مكي پشت در است.» و آنگاه فرمود: «اي عبداللّه بن عطا داخل شو». (13)
به امام عرض كردم: همانا شيعيان شما در عراق فراواناند. و به خدا قسم در خاندانت همانندي براي شما نيست؛ پس چگونه است كه خروج نميكني؟
حضرت فرمود: يا عبداللّه بن عطا، همانا گوشهايت را به سخنان نادرستي سپردهاي، بله به خدا قسم من صاحب شما نيستم.
گفتم: پس صاحب ما كيست؟ حضرت فرمود: نگاه كنيد ببينيد چه كسي ولايتش از مردم پنهان ميماند، همان صاحب شماست.(14)
حماد بن ابي سليمان
نام كاملش، ابواسماعيل حماد بن ابي سليمان، از ايرانيان مقيم كوفه است. پدرش فرمانرواي اصفهان بود. در جريان فتح شهر اصفهان در زمان خليفه دوم، به دست ابوموسي اشعري به همراه خانواده اسير شد و سپس در حضور خليفه دوم اسلام آوردو سپس در كوفه ساكن گشتند.(15) پدر، فرزند را براي تحصيل دانش به مكتب خانه شهر كوفه فرستاد.
حماد پس از كسب علوم مقدماتي وارد دانشگاه امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ع) شد.(16)
به حدي در كسب دانش پيش رفت كه دانشمندان اسلامي از وي به عنوان امام، مجتهد، فقيه، جواد و كريم ياد كرده و او را به كثرت حديث توصيف نمودهاند.(17)
وي پس از سالها خدمت در راه ترويج علم، در سال 120 هجري قمري وفات يافت.(18)
جزو استادان برجسته ابوحنيفه است. ابوحنيفه مدت 18 سال در حلقه درسش شرکت كرد و تا هنگام وفات حماد، از او بهره ميبرد.(19)
حماد به شهرهاي بسياري در شرق و غرب سفر كرده و از محدثان و دانشمندان در اين سرزمينها دانش و حديث آموخته است.(20)
داوود بن ابي هند سرخسي
داوود بن ابي عذافر قشيري سرخسي، اصالت خراساني داشت و اهل سرخس بود. زادگاه او را شهر مرو ميدانند و چون مدتي در بصره اقامت كرد، به بصري نيز شهرت يافت.(21)
داوود از طريق خياطي با فروش خز گذران زندگي ميكرده است و در كنارش به تحصيل علم و دانش ميپرداخت و جزو شاگردان ايراني امام محمد باقر(ع) بود.(22)
در فقه و تفسير، از عالمان مشهور عصر خود بوده است. كتاب تفسيري داشته به نام تفسير ابي هند كه اثري از آن نمانده است.
در دوران جواني در زمان حسن بصري فتوا ميداد. حماد بن زيد ميگويد: «در فقه، احدي را برتراز داوود نديدم.» علماي اهل سنت هم او را جزو راويان موثق شمردهاند.(23)
دوست داشت جوانان را خدايي تربيت كند. آنان را براي رسيدن به خدا نصيحت ميكرد.
محمد بن ابي عدي ميگويد: «روزي داوود رو به ما كرد و گفت: اي جوانان؛ برايتان از مطلبي خبر ميدهم كه شايد براي برخي مفيد باشد. خردسال كه بودم، به بازار ميرفتم و هنگامي كه آهنگ بازگشت به منزل مينمودم، با خود شرط ميكردم كه تا رسيدن به فلان مكان، ذكر خداي تعالي بگويم و چون به آن مكان ميرسيدم، تا مكان بعدي همين كار را تكرار ميكردم تا آنكه به منزل ميرسيدم.(24)
محمد بن اسحاق
پدر محمد بن اسحاق بن يسار بن خيار (ابوعبداللّه)، از مسيحياني بود كه در نفيره روستايي در حوالي عين التمر زندگي ميكرد و اين منطقه، جزو ايران و نواحي تابعه عصر ساساني بود.
خالد بن وليد پس از فتح اين نواحي، يسار را همراه چهل تن ديگر به اسارت گرفت و به مدينه برد.(25)
اسحاق پس از ازدواج داراي سه پسر شد كه يكي از آنها محمد بود. محمد در سال 80 يا 85 هـ.ق در مدينه متولد شد و دوران كودكي و نوجواني خود را در اين شهر سپري كرد.(26)
در 30 سالگي براي بهره گيري از اخبار سيره نويسان به مصر رفت و پس از پيروزي عباسيان بر امويان، به عراق آمد و مدتي در كوفه و ري اقامت گزيد. در زمان خلافت منصور، كتاب معروف خود به نام مغازي را تأليف كرد و در ميان مردم كوفه در ديگرمناطق منتشر ساخت.(27)
محمد بن اسحاق، محدث و نخستين سيره نويسي است كه زندگاني پيامبر اكرم(ص) را به رشته نگارش درآورده است. كتاب سيره او اولين سيره نسبتاً جامعي است كه به دليل نظم منطقي موجود در آن، به عنوان نخستين كاراصيل در اين زمينه شناخته شده است.(28)
پدرش را جزو صحابه امام محمد باقر(ع) شماردهاند. او هم دنباله رو پدر، با بينشي باز جزو صحابه برجسته امام باقر و امام صادق(ع) شد.(29)
او را « اميرالمحدثين» خواندهاند، به سبب حافظه بالايي كه داشت و احاديث زيادي كه از حفظ كرده بود. با نوشتن سيره و مغازي، سنت و احاديث پيامبر(ص) را حفظ نمود و در اختيار نسلهاي بعدي مسلمانان قرار داد. به غير از كتابهاي مغازي يا سيره، كتابهاي الفتوح، سيرالعرب، اخبار صفين، حديث المعراج و الاسرا را نيز به او منسوب كردهاند.(30)
پی نوشت ها :
1. رجال نجاشي، ص213؛ رجال طوسي، صص 135 و 137، مولي در چنين مواردي به پيرو و تابع گفته ميشود.
2. معجم الرجال، ج11، ص115.
3. اصول كافي، ج2، ص632.
4. رجال كشي، ج2، صص 514 و 687.
5. همان، ص389.
6. تنفيح المقال، ج3، ص226؛ رجال طوسي، ص135.
7. رجال كشي، ج2، ص507.
8. همان، ص471.
9. شيخ صدوق، كمال الدين، ج1، باب24، ح31.
10. رجال طوسي، ص127، ش6؛ معجم الرجال، ج، ص257.
11. شيخ مفيد، ارشاد، ص263.
12. بصائر الدرجات، ج5، ص252.
13. همان، ص257.
14. الغيبة نعماني، ج7، ص167.
15. جمعي از نويسندگان، راويان مشترك، ج1، ص262.
16. رجال طوسي، صص 116، 172.
17. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج6، ص223.
18. خليفه بن خياط العصفري، تاريخ خليفه، ص275.
19. تاريخ بغداد، ج13، ص333.
20. الانساب سمعاني، ج7، ص85.
21. رجال طوسي، ص120؛ معجم الرجال، ج2، ص279.
22. رجال طوسي، ص120.
23. فهرست ابن نديم، ص36.
24. راويان مشترك، ج1، ص300.
25. ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، ج8، ص318.
26. ذهبي، سير الاعلام النباء، ج7، ص34.
27. رجال طوسي، صص 281 و 311.
28. همان.
29. همان؛ رجال برقي، صص 10 و 20.
30. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج3، ص9.
منبع:نشريه گلبرگ- ش124.
/ج