طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شفقت بر همنوع

شفقت بر همنوع

شفقت بر همنوع

حکمت: ابوالقاسم حکيم گفت: رحمت کردن بر خلق خداي – عزّ و جلّ – کمترش آن بود که بد نکني و بد نخواهي و بد نگويي. و برتر از وي آن است که اگر بد کند، انتقام نگيري. و نيز برتر از اين آن است که بکوشي که اگر بد کنند، تو با ايشان نيکي کني. گفتند: اگر معصيتي بينيم رفق چگونه کنيم؟ گفت: از سي سال پيش معصيت کردي و مي کني خداوند -عزّوجلّ- با تو چگونه معاملت مي کند، تو نيز با آن کس همين معاملت کن، خداوند عزوجل- تو را همي آموزد؛ اي بسا اگر جز اين کني، رفاقت نکرده باشي.(2)

c7d93f5a f01d 452c b0f3 7e3aee84cad9 - شفقت بر همنوع

18041 - شفقت بر همنوع
شفقت بر همنوع

 

 

بار خلق کشيدن
 

جمله: نغز اصل مسلماني بر اين دو سخن است: بارکشيدن از دوستان و بار نانهادن بر دوستان.(1)

نوع دوستي
 

حکمت: ابوالقاسم حکيم گفت: رحمت کردن بر خلق خداي – عزّ و جلّ – کمترش آن بود که بد نکني و بد نخواهي و بد نگويي. و برتر از وي آن است که اگر بد کند، انتقام نگيري. و نيز برتر از اين آن است که بکوشي که اگر بد کنند، تو با ايشان نيکي کني. گفتند: اگر معصيتي بينيم رفق چگونه کنيم؟ گفت: از سي سال پيش معصيت کردي و مي کني خداوند -عزّوجلّ- با تو چگونه معاملت مي کند، تو نيز با آن کس همين معاملت کن، خداوند عزوجل- تو را همي آموزد؛ اي بسا اگر جز اين کني، رفاقت نکرده باشي.(2)

شفقت
 

حکايت: اندر بني اسرائيل عابدي بود که چهارصد سال عبادت کرده بود. روزي گفت: بارخدايا، اگر اين کوه ها نبودي و نيافريدي، رفتن و سياحت کردن بر بندگان تو آسان تر بودي. به يکي از پيغمبران زمانه فرمان آمد که: مر آن عابد را بگوي که: تو را بر تصرّف کردن اندر ملک ما چه کار است؟ اکنون که تصرّف کردي نامت از دفترنيک بختان پاک کرديم و اندر دفتر بدبختان ثبت کرديم. عابد را شادماني اي اندر دل پديدار آمد و سجده شکر کرد خداوند را. پيغمبر وقت گفت: اي شيخ، بر بدبختي شکر واجب نشود. وي گفت: شکر من بر بدبختي از آن است که نام من اندر دفتر است. اما حاجتي دارم، اي پيغمبر، به خداي. گفت: بگوي، تا بازگويم گفت: بگوي مر خداوند – تعالي و تقدس- را که مرا به دوزخ فرست و تن من چنداني گردان که جاي همه گناهکاران موّحد بگيرم تا ايشان جمله به بهشت روند. پس فرمان آمد: بگوي مر آن بنده را که اين امتحان نه براي خوار کردن تو بود؛ که اين براي نشان دادن باطن تو بود به خلايق، و به قيامت، تو و آن که تو شفاعت کني اندر بهشت باشيد.(3)

خير خواهي و حسن خلق
 

نکته: بدان اي رونده راه خداوند -عزّ و جلّ – که سه چيز را خوي نيک خوانند چون در بنده جمع شود: دست فراخ(4) و دل مهربان و تنِ بارکش.(5) و اصل خوي نيک، مهرِ خلق است و خوي هر کسي به اندازه مهر وي است بر خلقِ خداي -عزّ و جلّ. و مهر خلق از دو چيز خيزد: بي مهري به تن خويش و بي مهر ي به چيز خويش. چون از تن و چيز مهر برخيزد، بر خلق خداي – عزّ و جلّ- مهر افتد. و چون بر تن و بر دنيا مهر بوَد، بر خلق خداي عزّ و جلّ- مهر نماند. خوي نيک ميان بنده و خداي – عزّ و جلّ – درستي بندگي است و ميان بنده و خلق، مردمي است. خوي نيک بر اين دو است: ميان بنده و خالق و ميانِ بنده و خلق.
و ديگر خوي نيک دوچيز است: سخاوت و بي طمعي. طمع از چيز خلق برگيرو مهر از چيز خود بر گير. و بد مهري از بدخواه خود بردار، اينک سخاوتمند گشتي و حُسنِ خلق يافتي.(6)

آمرزش بيدادگر
 

حکايت: مردي صحابه اي را گفت: تو از صحابه اي؟ گفت: آري. گفت: نه، تو از دزداني. گفت: بارخدايا اگر راستگوي است مرا بيامرز و اگر دروغ گفت او را بيامرز! پس گفت چنين فرمود ما را پيغامبر که آمرزش خواهيم آن را از مسلمانان که بر ما بيداد کند.(7)

رحمت بر بندگان خدا
 

حکايت: روايت کردند که انوشيروان سه نوشته به خادمي داده بود و فرموده بود: چون مرا در خشم بيني يک يک به من ده. روزي در خشم شد، يکي به وي داد. اندر آن نوشته بود: خشم فرو خور، نه تو خدايي! و ديگر بدو داد. در وي نوشته بود: رحمت بر بندگان خداي کن تا بر تو رحمت کنند. سد يگر بدو داد. در وي نوشته بود: بندگان خداي را بر حق دار.(8)

اهميت مراعات همسايه و شفقت بر او
 

حديث: رسول (ص) فرمود:«که جبرئيل عليه السلام مرا وصيت مي کرد هميشه به همسايه، يعني حقِّ همسايه و نيکو داشتِ ايشان، تا گمان برد م که مگر ايشان را از هم ميراث خواهد شد.»
و در حديث ديگر ابوسعيد ازابي شُريح، روايت مي کند از رسول (ص) که فرمود: « به خدا سوگند ايمان نياورده باشد و به خدا سوگند ايمان نياورده باشد به خدا سوگند ايمان نياورده باشد.» گفتند: که يا رسول الله؟ فرمود: «آن کس که ايمن نباشد همسايه او از بد او».
رسول (ص) مي فرمايد:«هر که ايمان آورده به خداي وبه روز قيامت، گو مرنجان همسايه را».(9)

حقوق همسايه
 

توصيه: اما همسايه را حقوق بسيار است . رسول (ص) گفت: همسايه اي هست که وي را يک حق است و ان همسايه کافر است، و همسايه اي هست که وي را دو حق است و آن همسايه مسلمان است؛ و همسايه اي هست که وي را سه حق است و آن همسايه مسلماني خويشاوند است ……
و رسول (ص) گفت: داني که حق همسايه چيست؟ آن که اگر از تو ياري خواهد ياري دهي، و اگر وام خوهد وامش دهي، واگر درويش باشد دست گيري کني، و اگر بيمار باشد عيادت کني، و اگر بميرد از پسِ جنازه وي فرا شوي، و اگر شادي اي رسدش مبارکباد گويي، و اگر اندوهي رسدش تسليت گويي، و ديوار خانه خويش بلند نسازي تا راه باد و آفتاب از وي بسته شود؛ و چون ميوه خوري به او هم بدهي و اگر او را نتواني دهي پنهان خوري، و نپسندي که فرزند تو در دست گيرد و بيرون شود تا فرزندان وي را چشم در آن آيد؛ و وي را به دود مطبخ (10) خود مرنجاني مگر که وي را از طعام خويش بفرستي.
رسول خدا (ص) فرمود: «داني که حق همسايه چيست؟ به خدايي که جان محمد به يد قدرت و فرمان اوست که به حق همسايه نرسد الا کسي که خداي – تعالي- بر وي رحمت کرده باشد».
و از حقوق همسايه يکي آن است که از بام به خانه وي فروننگري، و هر چه از ناگفتني ها و زشتي هاي وي خبريابي، پوشيده داري، و حديث وي دزديده نشنوي و چشم از ناموس وي بازداري؛ و اين همه، بيرون از حقوقي که در حق مسلمانان گفتيم نگاه بايد داشت.
بوذر غفاري مي گويد: دوستم رسول (ص) مرا وصيبت کرده است که چون ديگ پزي، آب بسيار در آن کن و همسايه را از آن بفرست.(11)

پی نوشت ها :
 

1ـشرح التعرف، ج3، ص1112
2ـ اين برگ هاي پير(مرتع الصالحين)، ص183
3ـ همان، صص291و292
4ـ فراخ دستي: کنايه از سخاوتمندي.
5ـ بارکش: باربردار، تحمل کننده.
6ـ اين برگ هاي پير (مرتع الصالحين)، صص225و226
7ـ گزيده در اخلاق و تصوف، ص265.
8ـ همان، ص257.
9ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص19.
10ـ مطبخ: آشپزخانه .
11ـ کيمياي سعادت، ج1، صص427و429.
 

منبع:گنجينه ش 81

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد