خانه » همه » مذهبی » آداب ذکر خداوند

آداب ذکر خداوند

آداب ذکر خداوند

توصيه اي عزيز! به ذکرِ دائم مشغول باش که انبيا واوليا عليهم السلام همه سعادت ها آنجا يافته اند.(1)
اين مرغ جان عجب مرغي است، او را بي پرآفريده اند. پر و بال در دام ذِکر خداي و حضور دل خواهد يافت.

0616aa1b 5974 444e 804d 6648b3b71048 - آداب ذکر خداوند

18035 - آداب ذکر خداوند
آداب ذکر خداوند

 

 

اهميت ذکر
 

توصيه اي عزيز! به ذکرِ دائم مشغول باش که انبيا واوليا عليهم السلام همه سعادت ها آنجا يافته اند.(1)
اين مرغ جان عجب مرغي است، او را بي پرآفريده اند. پر و بال در دام ذِکر خداي و حضور دل خواهد يافت.

حکايت
 

نوري»(2) از «بايزيد بسطامي »
از پي طاعت و نکونامي
کرد نيکوسؤالي و بگريست
گفت پيرا بگو که ظالم کيست؟
گفت: ظالم کسي است بَد روزي (3)
که يکي لحظه در شبانروزي
کند از غافلي فراموشش
نبود بنده حلقه در گوشش (4)
ياد دار اين سخن از آن بيدار
مرد اين راه حيدرِ کرّار
فَاعبُد الرَّبَّ فِي الصَلوة تَراه(5)
ور نباشي چنين تو واغَوثاه (6)

فضيلت ياد خدا
 

حکايت: شيخ ابوالحسن خرقاني، روزي به اصحاب خود گفت: چه چيزي بهتر است؟ گفتند: اي شيخ ما، تو خود بگوي. گفت: دلي که در آن همه ياد خدا بُوَد.

رباعي
 

دارم دلکي که با هر انديشه که داشت
جز ياد تو بر صفحه خاطر ننگاشت
ياد تو چنان فروگرفتش که در او
گنجايي (7) هيچ چيز ديگر نگذاشت.(8)
***
چو ربا حکم او همه داد است (9)
عمر بي ياد او همه باد است
آنکه گريان از اوست خندان اوست
دل که بي ياد اوست سندان (10) اوست
تو به ياد ش چو گل زبان کُن تَر
تا دهانت کند چو گل پر رز
يک زمان از درش مشو غايب
تا بود عزم(11) و راي تو صايب (12)
کار نادان کوته انديش است
ياد کردِ کسي که در پيش است (13)

عظمت ذکر دوست
 

توصيه: اندکِ دوست را بسيار مي شمارند، بنگر که خود بسيار را چند شمارند! عظمت ذکر او اگر بر تو کشف شود ذرّه اي، دو عالَم در آن ذرّه کمتر آيد از ذرّه اي. سخنِ دوست به زباني دوستي گوي، سخن دوست به گوش دوستي شنو، کلمه را وسيلت خود ساز، ني که خصم خود کن، (14) حقّ او بگزار اگر عاقلي و در او بسوز اگر عاشقي، تعظيم او نگاه دار اگر مؤمني، عظمتِ همه عظيمان از عظمت او بين اگر طالبي. چنان ضعيف دين مباش که انديشه دنيا دل تو را از ذکر ِ او باز کند، و چنان ناجوانمرد مباش که بي حرمتي امرِ او تو را از تقوا بيرون کند و به زباله دان فسق و فجور اندازد.(15)

ذکررا بازيچه نساختن
 

توصيه: دست در ذکر زده اند که از چاهِ هواي نفس برآيند، ني که سپرِ خود سازند؛ اسبِ هواي نفس مي تازند و به سبب گفتن ذکر بر خلق مي نازند و از درجه اعلي و جوار حضرت حق خود را مي اندازند، و شب و روز آن را بر زبان مي رانند تا درپي آن هواي نفس رانند و با گفتن آن جاه و مال حاصل کنند و نفس را مي فريبند که از دوزخ نترس که من فلان ذکر وعمل دارم که در آن نجات من است.
اي غافل! ذکر را مانعِ ترسِ خود کردي ووسيلت جاه و فريبِ خلق. مقصود از اخلاص بندگي و رضاي خداوندي و مکاشفه يگانگي خدا و اشتياق به آخرت و سردي دل از دنيا و ناچيز شناختن جاه، و هلاکِ مال و ضلالتِ پيروي نفس، و نيز مقصود از علم و عبادت و گفتنِ ذکر، کشف مذمّت هر مذموم است و پيدايي بزرگواري هر صفت پسنديده. و اينها همه از آن است که خير گردي و از هر ناشايست بپرهيزي. از آنکه به خود رأيي خود را به باد دادي، با اهل بصيرت مشاورت نکردي، کارِ خود به استادي دين وانگذاشتي، عيب خود را باز نطلبيدي و هنري که نداشتي مي فروختي؛ لاجرم چنين افتادي.(16)

فراموش کردن خود در هنگام ياد دوست
 

نکته: ذکر حقيقي آن است که مصحف قرآن بيان کرد: «وَاذکُر رَبَّکَ إذانَسيتَ.»(17)گفت: صفات بشريت به تمامي فراموش کن و حلقه نيستي بر گوش کن، پس شرابِ ياد او نوش کن؛ ياد معشوق بر بقاي عشق سهو است (18) و ذاکر(19) در ذکر خويش محوب است… . چون دوست را ياد کني بايد که خود را آزاد کني …

رباعي
 

در عشق تو گه پست و گهي مست شدم
وز ياد توگه نيست و گهي هست شدم
در پستي و مستي چونگيري دستم
يکبارگي اي نگار از دست شدم (20)

مراتب ذکر و آداب آن
 

انصاريا تو ذکر حق بسيار گوي
تا بيابي در دو عالم آبروي
ذکر را اخلاص مي بايد نخست
ذکر بي اخلاص کي باشد دُرُست
ذکر بر سه وجه باشد بي خلاف
تا نداني اين سخن را بر گزاف(21)
عام را نَبوَد به جز ذکر زبان
ذکر خاصان باشد از دل، بي گمان
ذکر خاص الخاص اندر سرّ بوَد
هر که ذاکر نيست او خاسر(22) بود
ذکر بي تعظيم(23) گفتن بدعت(24) است
واندر آن هم شرط ديگر حرمت است
هست مر هر عضو را ذکري دگر
هفت اعضا(25) هست ذاکر اي پسر
ذکر چشم از خوف حق بگريستن
باز در آيات او نگريستن
استماع قول رحمان (26) ذکرِ گوش
تا تواني روز و شب در ذکر کوش
اشتياق حق بود ذکر دلت
کوش تا اين ذکر گردد حاصلت
آنکه از جهل است دائم در گناه
کي حلاوت (27) يابد از ذکر اله
خواندن قرآن بود ذکر زبان
هر که را اين نيست، هست از مفلسان
ذکر نعمت هاي حق مي کن مدام
تا کند حق بر تو نعمت را مدام
حمد حق را بر زبان دار اي پسر
عمر تا بر باد ندهي سر به سر (28)
لب مجنبان جز به ذکر کردگار
زان که پاکان را جز اين نيست کار (29)
توصيه: بايد که ذاکر(30) از يادِ جمله مخلوقات خالي بود و در دل وي جز يادِ خداي نَبود، واز خواسته ها فارغ بُود مگر خواستِ رضاي حق. و هر چه کند درآن مخلص بايد که بُوَد، نفس و شيطان را در آن نصيبي نبُود. دريچه چشم نگشايد مگر به ضرورت، وگوش را نشنواند مگر آنچه وي را بدان ضرورت باشد؛ که هر يک از اينها تخم شود در زمينِ دل، و ريشه و شاخ زَنَد.
هر که را در خلوتِ دنيا ذکرِ حق انيس نباشد، او را در گور، رنجِ تنهايي و پژماني (31) باشد و هر که را در دنيا ذکر خدا انيس بُوَد. اُنس و راحتِ وي در گور زيادت شود؛ از بهرِ آن که اسبابِ شوراننده (32) از ميان برخيزد و محبّت مانَد و همچنان زنده و شادمان بُوَد به فضل و رحمتِ حق تعالي.
شرطِ ديگر براي ذاکر، علم است به واجبات و توحيد و شريعت، و بايد که به کار بندد آنچه داند، و پيوسته بر طهارت بُوَد به تن و جامه، و آنگاه در خدمتِ استادِ راه رفته در آيد تا راهش زودتر گشاده شود. (33)

ياد خداوند با تلاوت قرآن
 

حديث: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر کس قرآن بخواند و براي خدا خاضع نشود و قلبش لطيف نشود و در باطنش حُزن و ترس حاصل نشود، همانا او عظمت شأن خداوند متعال را کوچک دانسته و به زيان آشکار دچار شده است. (34)

آداب تلاوت قرآن
 

توصيه: قاري قرآن به سه چيز محتاج است: قلب خاشع، بدن آسوده، و مکان خلوت.
چون قلبش براي خدا خاشع شد شيطان رانده شده از او فرار مي کند، که خداوند متعال مي فرمايد: «هر گاه که قران مي خواني به خدا پناه ببر از شيطان رانده شده». (35)
و آنگاه که وجودش از غير خدا فارغ شد، قلبش براي قرائت قران آزاد مي گردد و چيزي که او را از برکت نورقرآن محروم کند، مزاحم او نمي شود.
و قاري پس از آنکه مکان خلوتي براي قرائت قران برگزيد. و از مردم کناره گرفت، و خضوع قلب و فراغت بدن را حاصل کرد، روح و باطن او با خداوند متعال اُنس مي گيرد و شيريني کلام خدا با بندگان صالحش رادر مي يابد.(36)
توصيه: قرآن را با آهستگي وآرامي بخوان ودر وعده (37) و وعيد (38) آن توقّف و تأمل کن و در مثال ها و پندهايش بينديش، و مراقب باش که با رعايت دقيق مخارج حروف شرايط معنوي آن را ضايع نسازي.(39)
حکايت: کسي را بعد از فوت در خواب ديدند. گفتند: با تو چه معامله گذشت؟ گفت: مرا بيامرزيدند گفتند: به کدام طاعت؟ گفت: روزي بر پشت پيل سوار شده مي رفتم و قرآن مي خواندم، چون به آيه سجده رسيدم ، خواستم همان جا سجده کنم، مأموران حضرت الهي بانگ بر من زدند، که اي ضعيفه! چون تو کسي در گاهي خداوند را بر پشت پيل سجده کند؟ فرود آمدم و بر ريگ سوزان سجده کردم آن سجده که سجده سهو بود و نه سجده عبادت، از من قبول افتاد و سبب مغفرت من شد.(40)

پی نوشت ها :
 

1ـ مجموعه آثار فارسي احمد غزالي (پند نامه) صص258-260
2ـ ابوالحسين نوري بغدادي
3ـ بدروزي: بدبخت .
4ـ ظالم آن بنده بند روزي است که در شبانه روز يک لحظه از سرِ غفلت فراموش کند خداي را، و بنده حلقه در گوش او نباشد.
5ـ اشاره است به حديث نبوي: خداي را طوري عبادت کن که انگار او را مي بيني پس اگر تو نمي بيني او را بدان که او تو را مي بيند.
6ـ واغوثاه: فريادا، اي داد. خلاصه حديقه (برگزيده حديقة الحقيقة)، ص26
7ـ گنجايي: گنجايش.
8ـ بازنويسي بهارستان جامي، ص38
9ـ جور وجفا اگر به حکم او (خداوند) باشد، عادل محض است.
10ـ سندان: آهن پاره .
11ـ عزم: تصميم .
12ـ صايب: محکم .
13ـ ياد آوردن کسي که نزدت حاضر است کار نادان کوته فکر است. خلاصه حديقه ( برگزيده حديقة الحقيقة)، ص25
14ـ سخن گفتن مي تواند وسيله نزديک شدن تو به خداي شود، امّا اگر فقط سخن بگويي و عمل نکني همين سخن گفتن مي تواند تو را بيچاره کند.
15ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص239
16ـ همان، صص239و240
17ـ خدا را لحظه اي فراموش مکن.(کهف:24
18ـ ياد معشوق سبب مي شود عاشق خود را فراموش کند.
19ـ ذاکر: در اينجا مقصود کسي است که خدا را ياد مي آورد.
20ـ از دست مي روم، نابود مي شوم . رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، صص346و347
21ـ مبادا اين سخن را بيهوده بداني.
22ـ خاسر: زيانکار
23ـ بي تعظيم: در اينجا منظور ذکري است که با بزرگداشت خداوند نباشد و فقط به زباني باشد.
24ـ بدعت: عقيده تازه و بر خلاف دين.
25ـ هفت اعضا: کنايه از مجموع بدن آدمي.
26ـ شنيدن فرموده هاي خداوند.
27ـ حلاوت: شيريني.
28ـ سر به سر: سراسر، همگي
29ـمجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري ، ج2، صص615و616
30ـ ذاکر: ياد کننده، و اينجا مراد ياد کننده خداست.
31ـ پژماني: غمناکي.
32ـ شوراننده: تحريک کننده.
33ـ اين برگ هاي پير (مرتع الصالحين)، صص77و78
34ـ چراغ راه دينداري ( بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، ص59
35ـ نحل:98
36ـ نحل:98. چراغ راه دينداري ( بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، صص59و60
37ـ وعده: بشارت.
38ـ وعيد: وعده بد، بيم دادن.
39ـ چراغ راه دينداري ( بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، ص60
40ـ سِک سلوک، ص156
 

منبع:گنجينه ش 81

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد