بررسي تطبيقي مباني حقوق بشر دوستانه در اسلام و مسيحيت (1)
بررسي تطبيقي مباني حقوق بشر دوستانه در اسلام و مسيحيت (1)
اين مقاله بر آن است تا در يک مطالعه ي تطبيقي ضمن مقايسه ي احکام و آراي وارد شده در اسلام و مسيحيت ، با مقايسه ي رويکردهاي اين دو آيين الهي دربارهء حقوق بشر دوستانه به توضيح نقش آنها در تکوين و تکامل حقوق بشر دوستانه بپردازد . در اين مقاله به طور مشخص به دو مفهوم جنگ عادلانه (just war) و صلح خدايي (truce of god) در مسيحيت پرداخته مي شود و ديدگاه هاي اسلام در مورد اين مفاهيم بررسي مي شود .
کليد واژه : جنگ ، صلح ، حقوق بشر دوستانه ، حقوق بين الملل ، اسلام ،مسيحيت ، جنگ عادلانه (مشروع ) ، صلح خدايي
مقدمه
تاريخ بشر از آغاز تاکنون مملو از منازعات ، مناقشات ، درگيريها و جنگهاي بزرگ و کوچک بوده است . جنگها که بخش بزگ و البته ، غم انگيزي از تجربه ي زندگي اجتماعي بشر را روايت مي کنند ، چنان با تار و پود تاريخ جهان عجين شده اند که بسياري از متفکران و صاحب نظران جنگ را جزء جداناشدني و اجتناب ناپذير روابط ميان اقوام و ملل در طول تاريخ دانسته اند . اديان الهي از آنجا که همواره ناظر به زندگي انسان در دو بعد فردي و اجتماعي بوده اند ، به موازات ارائهء نسخه براي ارتقاء و بهبود خصائل فردي آحاد افراد جامعه ، تلاش فراوان و سعي بليغي را صرف اين مهم کرده اند تا براي زندگي اجتماعي بشر و دفع بلايا ، آفات و مصائب کلان ، که در سطح و حوزه ي اجتماعي گريبانگير آدميان شده است ، نيز به ارائه راهکار بپردازند .
در اين راستا، يکي از دغدغه هاي مهم اديان الهي به ارمغان آوردن عدالت و صلح پايدار ميان اقوام و ملل گوناگون بوده است . در اين مسير گرچه ايده ي ريشه کن کردن جنگ يک آرمان دست نيافتني به نظر مي رسيد ، محدود کردن دامنه ي آن آرزويي دست يافتني مي نمود . از اين رو ، تأکيد بر حل و فصل مسالمت آميز مناقشات به منظور اجتناب از وقوع جنگ در کنار محدود کردن دامنه ي جنگ و نيز قانونمند کردن آن در صورت وقوع ، وجه ي همت بسياري از احکام و تعاليم وارد شده در اديان الهي از جمله مسيحيت و اسلام بوده است .
عنصر مشترک در اسلام و مسيحيت تا آنجا که به ايده ي جنگ عادلانه مربوط مي شود ، به دست دادن تعريف و شرايط محدود و مشخصي است که در آن شرايط در اين راستا به جنگ را توجيه کرد و آن را يک پديده ي مشروع و قابل دفاع تلقي کرد . در اين راستا وضع قوانين و احکامي ، که بتوان بر مبناي آنها از جان و مال بي گناهان و غير نظاميان حمايت کرد و دامنه ي قربانيان آن را چه در سطح نظاميان و چه در سطح غير نظاميان محدود ساخت ، مهم ترين هدف ايده ي جنگ عادلانه قرار مي گيرد ؛ به عبارت ديگر ، جنگ عادلانه راهکاري براي جدايي ميان استفاده ي توجيه پذير و استفاده ي توجيه ناپذير از نيروهاي نظامي است . به نظر بسياري از صاحب نظران حقوق ، تلاش بشر دوستانه ، فلسفه ي اصلي طرح جنگ عادلانه تلاشي براي محدود ساختن دامنه ي توسل به زور ، انساني تر نمودن نحوه ي توسل به زور و سرانجام سوق دادن آن در جهت ريشه کن کردن آن براي برقراري يک صلح و عدالت پايدار است (Falk,2001)
جنگ عادلانه در سه حوزه و سه ساحت متفاوت مطرح مي شود :حوزه ي نخست در پاسخ به اين سؤال است که چه زماني درست ، صواب و مشروع است که به جنگ روي آورد و يا به عبارت بهتر ، در چه شرايطي مي توان به اقدام به جنگ توسل جست (jus ad bellum) ؛ در مرحله ي دوم ، اين سؤال مطرح مي شود که در هنگام جنگ چه بايدها و نبايدهايي را بايد مد نظر داشت و مراعات کرد ؛ به عبارت ديگر ، دومين فلسفه ي ايده ي جنگ عادلانه ، يافتن پاسخي به اين سؤال است که در صورت اجتناب ناپذير بودن توسل به جنگ و در صورت وقوع آن ، چگونه بايد جنگيد تا اصل جنگ و نحوه ي چگونه جنگيدن در چارچوب اخلاقيات و ملاحظات انساني قابل توجيه و دفاع باشد (Jus in bello) ؛ سرانجام ، حوزه ي سوم از آينده ي جنگ عادلانه که در دهه هاي اخير مورد توجه حقوقدانان بوده است ،تمرکز بيشتري روي چگونگي پايان دادن عادلانه به جنگها و نحوه ي محاکمه ي جنايتکارران جنگي است(jus post bellum).
1.جنگ عادلانه در تعاليم مسيحيت
يکي از مثالهايي که به نظر بسياري از علماي مسيحيت در زمره ي مصاديق اشاره به شرايط جنگ عادلانه است ، آيه اي از انجيل است که به سربازان و جنگجويان هر لشکري اين حق را مي دهد که بتوانند در مورد عادلانه و مشروع بودن يک جنگ قضاوت کنند و بر مبناي اين قضاوت تصميم به حضور يا عدم حضور در آن جنگ بگيرند . فصل پنجم از انجيل هبرو (hebrew bible) نيز آنجا که سرود دبرا (song of deborah) را روايت مي کند . اشاره ي مستقيم به جنگ عادلانه مي کند و به بيان ويژگيهاي آن درعنوان «جنگ مقدس » مي پزدارد .
سنت آگوستن (Saint Augustine) در زمره ي کساني است که در نوشته هايش براي نخستين بار به طور مشخص و با ذکر جزئيات به تبيين ايدهء جنگ عادلانه در آيين مسيحت پرداخت . اين ايده بعدها توسط مشاهيري چون سيسرو (Cicero)،توماس آکيوناس (Thomas Aquinas) و هوگو گروسيوس (Hugo Grotius) مورد توجه قرار گرفت و در چار چوب يک عرف بنيادي در حقوق بين الملل مطرح شد
(Fixdal&Dan, 1998,p.283)
2.شرايط جنگ عادلانه
2-1.شرايط شروع
بر اساس احکام و تعاليم وارد شده در مسيحيت شرايط زير در زمره ي اصلي ترين شروط براي عادلانه بودن يک جنگ از حيث شروع به شمار مي روند :
يک . وجود دليل و علت عادلانه براي توسل به جنگ (Just cause)
دو . اقدام به جنگ توسط يک مرجع دولت مشروع و قانوني ؛
سه . نيت و قصد صواب مشروع از ادقام به جنگ (right intention)
چهار . احتمال موفقيت (probability of success)
پنج . هماهنگ بودن و هم وزن بودن و تناسب ميزان خسارات و تلفات و صدمات احتمالي بر اثر وقوع جنگ با دستاوردهاي مثبت آن (proportionality)
شش. وسرانجام ، توسل به جنگ به عنوان آخرين راه حل پيش رو (last resort) .
(Viotti and Kauppi, 1987)
2-2 .شرايط جنگيدن و نحوه ي هدايت آن
بر اساس مباني جنگ عادلانه ، هر گاه و به هر دليل جنگي آغاز شود ، دو طرف يا اطراف درگير جنگ بايد ضوابط و مقررات خاصي را رعايت کنند . اهم اين ضوابط از اين قرارند :
– تمايز ميان نظاميان و غير نظاميان اولين اصل از مباني جنگ عادلانه است . بر اساس اين اصل عمليات جنگي بايد صرفاً متوجه جنگجويان و ستيزه جويان باشد و ساير افراد از جمله غير نظاميان بايد از آلام و آسيبهاي جنگ در امان بمانند . به زعم بسياري از متخصصان مباحث حقوق بين الملل بر اساس اين اصل به کارگيري هر نوع سلاح کشتار دسته جمعي در هر جنگ و منازعه اي با هر گونه ابعادي در تضاد آشکار و خلاف اصول اوليه ي جنگ عادلانه است ، به کارگيري سلاح هسته اي نمونه بارز و مصداق آشکاري از نقض اصول جنگ عادلانه است (1)(Siemes)
– دومين اصلي که بايد در جريان جنگها رعايت شود ، هماهنگ بودن و متناسب بودن ابعاد عمليات جنگي و ميزان سلاحهاي به کار گرفته شده با ميزان فتنه و تهديدي که براي آن جنگ آغاز شده است ؛
– سومين اصل اکتفا کردن به حداقل نيروي لازم براي اداره و به سرانجام رساندن امر جنگ است . اين اصل به طور آشکار بر اين امر تکيه دارد که ميزان تلفات و تخريب ناشي از جنگ بايد به حداقل ممکن برسد ؛
– اعمال هر گونه شکنجهء نظاميان و به طور اولي ، غير نظاميان ممنوع است؛
– تعامل و رفتار اسراي جنگي بايد محترمانه و براساس اصول انساني باشد ؛
– و سرانجام ، اعزام اجباري افراد به جبهه هاي جنگ و وادار ساختن آنان به مشارکت در جنگ نيز خلاف اصول جنگ عادلانه است .
2-3. شرايط ناظر بر چگونگي پايان جنگ
سومين بخش از نظريه ي جنگ عادلانه ناظر بر چگونگي خاتمه يافتن جنگ است . به عبارت روشن تر سؤال اصلي در اين بخش اين است که در چه شرايطي در چارچوب نظريه ي عادلانه پايان دادن به جنگ توجيه پذيرو احياناً الزامي است ؟
نظريه پردازان جنگ عالدانه و از جمله برايان اوراند (Brian Orand) به پنج شرط ذيل در اين خصوص اشاره مي کنند :
يک . نخستين آنها وجود يک علت عادلانه ، مشروع و منطقي براي پايان دادن به جنگ است . يکي از مصاديق تحقق اين شرط زماني است که متجاوز حاضر به مذاکره در خصوص چگونگي تسليم خود باشد . عذر خواهي رسمي ، پرداخت غرامت ، تن دادن به محاکمه ي احتمالي از جمله مواردي است که در اين مذاکرات مي تواند مباحثه شود ؛
دو . نيت صالح و قصد درست و صواب دومين شرط در اين راستاست ؛
سه . اعلان عمومي چگونگي و شرايط پايان جنگ توسط يک مرجع مشروع ، و قبول آن توسط مراجع صلاحيت دار در طرف مقابل و از طريق اعلان عمومي شرط ديگر است ؛
چهار . از ديگر شروط مورد اشاره در اين بخش تفاوت قائل شدن ميان رهبران سياسي و نظامي و نيز جنگجويان و غير نظاميان در خصوص اعمال تنبيهات احتمالي پس از پايان جنگ است ؛
پنج . و سرانجام ، متناسب بودن شروط تسليم شدن با حقوق اوليه هر دولت و کشوري و عدم تلاش براي منکر شدن حوق ابتدايي کشور تسليم شده و قبول حق آن براي مشارکت در جامعه ي بين المللي از ديگر موارد مورد استناد در پايان دادن به جنگها بر اساس نظريه ي جنگ عادلانه است (Orand,2000)
پی نوشت ها :
*استاد دانشکده معارف اسلامي و علوم سياسي دانشگاه امام صادق (ع)
1.جان زيمس ، استاد فلسفه ي مدرن در دانشگاه کاتوليک توکيو ، درزمره ي افراد است . براي آگاهي بيشتر از نظريات وي در اين خصوص به يکي از
مقالات وي در سايت پروژه آوالون دانشگاه ييل به آدرس ذيل مراجعه کنيد : http ://www. yale. edu/ lawweb/ avalon/ abomb/ mp25.htm
منبع:پايگاه نور ش 30
ادامه دارد…