خانه » همه » مذهبی » تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)

تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)

تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)

تحول و دگرگوني همزاد آفرينش است . چهره ی زمين با آمدن بهاردگرگون مي شود. زمين تن مي تكاند و روحي تازه در كالبد خفته جهان دميده مي شود. انسان ، فرزند خاك است و در سرشت خود نوجو و هماره درتكاپوي تحول و حركت است واز ايستايي و يكنواختي دلگير . چه آدمي جوياي پويايي و تكامل است وحركت زمينه ساز رسيدن به

acde6b30 f9dc 4e0f bcc4 1b9fc7c3fc8f - تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)

140229 - تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)
تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (1)

 

نويسنده:سيد عباس رضوي

 

تحول و دگرگوني همزاد آفرينش است . چهره ی زمين با آمدن بهاردگرگون مي شود. زمين تن مي تكاند و روحي تازه در كالبد خفته جهان دميده مي شود. انسان ، فرزند خاك است و در سرشت خود نوجو و هماره درتكاپوي تحول و حركت است واز ايستايي و يكنواختي دلگير . چه آدمي جوياي پويايي و تكامل است وحركت زمينه ساز رسيدن به كمال . همه تمدنها و فرهنگها ، در سايه حركت و تحول به وجود آمده اند . البته تحول و دگرگوني هماره با پيشرفت و بهروزي همراه نيست ، ولي آغاز آن است و راه تكامل از مسير تحول مي گذرد. تحول نيازمند مديريت است. در پرتو نظارت و هدايت درست ، انسانها از ايستايي و فروگسلي دور و به كمال نزديك مي شوند. در متون ديني ، انسان مسلمان ، به اجتهاد و كوشش براي خودسازي و تربيت نفس برانگيخته و از ايستايي و ركود ، بازداشته شده است.
«من استوي يوماه فهو مغبون» (1)
هركس دو روزش برابر باشد زيانكار است.

ائمه (ع) در نيايش سرآغاز سال :
 

يا محول الحول و الاحوال …. حول حالنا الي احسن الحال» (2)
مارا راهنمايي كرده تا به نيرو و توان منديهاي خود جهت بدهيم و آن را به سوي به شدن و پيشرفت به حركت درآوريم.
انديشه هاي مفسر بزرگ ، آقاي طالقاني را از آن روي برگزيديم ، تا در پرتو آنها ، راه تحول در حوزه را بيابيم و نقبي به روشنايي بزنيم كه آينده نگر بود و حركت آفرين و برخودار ازخود آگاهيهای لازم ديني و اجتماعي ، آن هم با پرتو گيري از قرآن و نهج البلاغه.
ما بر اين باوريم اگرتحولي بناست شكل بگيرد و حوزه را سامان دهد و پرتوهاي اصلاحي را بر آن بتاباند ، بدون لبالب شدن از نهج البلاغه و قرآن و انديشه هايي كه از قرآن و نهج البلاغه لبالب هستند ، ممكن نيست رخ نمايد.
طالقاني ، چون بر بركه قرآن فرود آمده بود ، با نا اميدي مي ستيزيد ، تاريكيها او را از طلوع خورشيد و لبخند صبح نا اميدي نمي ساخت. ثبات قدم داشت و سعي مي كرد آينده را به روشني جلوه گر سازد. زبان و قلمي بيدارگر داشت. بهره گيري هاي فراوان از قرآن ، نهج البلاغه ، سير معصومان و به كار بستن آنها در تمامي آنات مبارزه با طاغيان از او الگو ساخته است. او حوزه اي بتمام بود. حوزه اگر بخواهد در پرتو تحول ، به رسالت خود عمل كند ، بايد انديشه ها و مشي او را در عرصه هاي گوناگون الگو قرار دهد. او ، براي سازندگي و خلاقيت فكري و حركت به پيش را براي جامعه ضرورتي گريز ناپذير مي دانست و تأكيد مي كرد : انسان براي كمال آفريده شده است، ايستادن و يأس و رخوت، مرادف مرگ است و نابودي.
در نگاه قرآني او پيشرفت و حركت ايجابي ،از امتيازهاي بارز مؤمن از مشرك است؛ چه انسان دين گريز از حركت و تكامل بازمانده و مايه هاي انساني او تباه شده و هماره در گذشته سياحت مي كند.
در تفسير كريمه « مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً كلما اضاء لهم مشوا فيه » نوشته است :
« منافقان … از ترس و نااميدي، براي نجات خود كم تر تلاشي ندارد. تنها چشم به اطراف افق دارند و در انتظار حوادث زميني و آسماني و اتفاق و بخت ايستاده اند. به مقامات اختران و ساخت و سازهاي جهاني چشم دوخته اند. از بيچارگي و ضعف عقل از همان ناحيه كه پيام مرگ مي رسد اميد حيات دارند. از جمله ي : « كلما اضاء لهم مشو فيه » استفاده مي شود كه پيوسته و با نگراني چشم به اطراف دارند و از نيروها و قدرتهاي معنوي خود چشم پوشيده اند. همين كه روشني از دور بنگرند « اضاء لهم » به راه مي افتند ولي توقفشان هميشگي و لازمه ي طبيعت شان است. » (3)
وي ،پيشرفتهاي اقتصادي و سياسي جامعه هاي بشري را، بسته به تلاشهاي هدف مند و به هم پيوسته ملتها مي داند و تأكيد مي ورزد تمدنهاي پيشرفته در سايه حركت و هجرت پيوسته و هميشگي به انجام رسيده اند. جامعه هايي پيشرفت كرده و هوشمندانه قله هاي افتخار را فتح كرده اند، كارنامه و گذشته ي آنها گوياست و محكم ترين و استوارترين سند كه در انتظار ديگران ننشسته اند كه به ياري شان برخيزند ، رهنمون شان كنند و در بحران ها به فريادشان برسند. ما نيز اگر تنها تماشاگر تلاشهاي رقباي خود باشيم، مقهور سياستهاي آنان خواهيم شد و از گردونه حذف شده و پيشرفتهاي خيره كننده مادي غرب، نه تنها اقتصاد ما را زير نفوذ مي گيرد كه فرهنگ و مذهب ما را نيز از ما گر فته و زمينه دين گريزي را در مردم فراهم خواهد ساخت.
وي ،در اين باب، خطاب به نمازگزاران مسجد هدايت مي گويد :
« … اگر جوانان از شما بپرسند در مقابل اين همه پيشرفت غرب در امور زندگي مادي، و دنياي نيرومند كه چشمها را خيره كرده ،شما مسلمانها، در اين مدت هزار سال، در اين مساجد چه كار كرده ايد، چه جوابي به آنان مي دهيد ؟
اجتماعي قابل دوام است كه روي پاي خود بند باشد. علت اين كه همه از دين فرار مي كنند، به خاطر اين است كه هزار سال نشسته اند در باب عبادات كتابها نوشته اند و حال آن كه اسلام ،تنها عبادت نيست. آيات جهاد ، آيات زندگي و محرك و پيشرو را از ياد برده اند. بديهي است كه چنين اجتماعي، قابل دوام نيست . » (4)
در اين نگاه، انسانهاي خردمند ، آينده نگر و اهل برنامه ريزي و تكاپو، و جوانان شاداب و چشم دوخته به افقهاي نو و روشن، از ديني كه به انزوا فراخواند و پيروان خود را دمادم به عرصه هاي جهاد و تلاش، حركت و خيزش فرانخواند ،روي مي گردانند.
اين نگاه واقع نگرانه است. گناه را به گردن جوان روي گردان از دين و پشت پا زننده ی به آيين نمي اندازد، بلكه گناه را به گردن متوليان دين ‌و آيين مي اندازد كه با رفتار و گفتار خود تفسير درستي از دين ارائه نداده اند. در رفتار و گفتار بخشي از دين را گرفته و بخشهاي سرنوشت ساز و دگرگون كننده و افق گشا را رها كرده اند.
آقاي طالقاني به تجربه و بررسيهاي دقيق و همه جانبه دريافته بود ،‌تا در نگاه ها ، رفتارها و گفتارهاي اهل دين دگرگوني پديد نيايد و عالمان از انزوا به درنيايند و به عبادت ها و رفتارهاي عبادي بي خطر بسنده كنند، اين رميدگي از دين هست.

گنجاييهاي حوزه براي تحول
 

حوزه از نهادهاي مهمي است كه از گنجاييها و ظرفيتهاي فرهنگي و اجتماعي بالايي برخورداد است و توانسته است در تاريخ خود در پيشبرد تمدن ،علم و دانش و استقلال كشور، نقشهاي بنيادين و كارسازي ايفا كند.
حوزه، توان منديهاي كم نظيري دارد كه در صورت بازآفريني و ترميم و استفاده بجا از آنها، هم مي تواند خود را دگرگون سازد و هم در پيشبرد جامعه نقش بيافريند، از جمله :
1. گنجينه بي پايان ميراث اسلامي و مكتب اهل بيت : همه باورها ، پيام ها و قوانين اسلام به ويژه انتظار و مهدويت در نهاد خود حركت آفرين اند. با شكستن طلسمهاي غفلت ،‌شهوت ، ترس و نااميدي و گسستن بندها و زنجيرهاي رقيت ،راه بشريت را در رسيدن به توحيد و آزادي و عدالت و صلح جهاني هموار مي سازد.
طالقاني از اين مقوله ناب تفسير دقيقي دارد كه راهگشاست :
« ايمان به ظهور دولت حق و آينده ي روشن، از مقومات حيات ديني و اجتماعي مسلمانان است. با اين انتظار و چشمداشت به افق روشن، كفر و فساد و ستمگري ،ابرهاي تيره اي است كه زود يا دير پراكنده مي شود. هر ملتي كه چنين اميد و عقيده اي داشته باشد، نبايد در مبارزه با باطل و ستمگري دچار شكست روحي شود و از پاي درآيد.» (5)
2. زندگي كم هزينه و ساده زيستي روحانيت : از دستمايه هاي مهم ، كارساز و تحول آفرين روحانيت زندگي زاهدانه ي اوست، چه تشريفات و زندگي پر هزينه و بريز و بپاشهاي شاهانه، با تحول و پيشرفت سازگار نيست ،تحول آفريني، جلوداري ، طلايه داري ، رائد قوم بودن ،‌خطر كردن ، رياضت اقتصادي و قناعت مي طلبد و عافيت طلبي و زرق و برق از بزرگترين بازدارنده هاست و راه بر هر پيشرفت و دگرگوني را مي بندد.
امام خميني كه اين راه را پيموده و آزموده بود مي گويد :
« وقتي تشريفات زياد شد ،محتوا كنار مي رود. وقتي ساختمانها و ماشينها و دم و دستگاه زياد شد، موجب مي شود بنيه فقهي اسلام صدمه ببيند… » (6)
« تمام مصنفين از اين كوخ نشينان بودند… آن اشخاصي كه اين فقه را به اين غنا رساندند و آن اشخاصي كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند؛ كاخ نشين نبودند … از يك آدمي كه علاقه به شكم و شهوت و مال و منال و جاه و امثال اينها دارد، اين كارها بر نمي آيد … » (7)
آقاي طالقاني، كم هزينگي زهد و ساده زيستي روحانيان و عالمان شيعه را امتياز بزرگي مي داند و همين كه از چرب و شيرين دنيا پرهيز مي كنند و با پادشاهان و درباريان و حكمرانان مفت خور و ستم پيشه هم كاسه نمي شوند و بر سر سفره ی آنان نمي نشينند، اين سان به رويارويي با آنان برخاسته و حاكمان ستمباره نتوانستند بر آنان چيره شوند.
3.استقلال سياسي و اقتصادي : روحانيت شيعي استقلال دارد و اين در مقايسه با كليسا و الازهر مصر، از ديگر امتيازهاي اين نهاد است؛ چه وابسته بودن اقتصاد كليسا به حكومت ها و قدرتهاي بزرگ و اهر يمني آن را در هيأتي از دنباله روي و تابعي از قدرتهاي حاكم در آورده است و رهبران مسيحي را از مبارزه با ستمگريها و رفتارهاي ناشايست و ضد انساني حكومت ها بازداشته است.
آقاي طالقاني، روي اين امتياز انگشت مي گذارد و آن را مايه ي خير و بركت مي انگارد. و در پاسخ به ياوه سراييهاي دستگاه وابسته به پهلوي ،عليه علما كه آنان را همدست مالكين معرفي مي كند، مي ايستد. در قضيه ي تقسيم اراضي ،وقتي روحانيت و مراجع به رويارويي با تقسيم اراضي شاهانه برخاستند، رژيم پهلوي به دروغ گويي روآورد، تا علما را از صحنه بيرون كند. آقاي طالقاني ،شجاعانه در سخنراني، در جمع مردم ابراز داشت :
« با آن كه فقهاي بزرگوار، مراجع ديني ،نظام عادلانه اسلام را درباره ي مالكيت در هزارها كتب فقهي ثبت و در نشريه و اعلاميه خود پيشنهاد كرده اند. اين كوچك ترين ،خادم دين و علم، در كتاب اسلام و مالكيت، قريب بيست سال پيش نوشته ام. باز هيأت حاكمه دروغزن و مفتري و خود باخته، علما را و من را هم، به همدستي با مالكين اعلام مي كند. و با آنكه خود هيأت حاكمه از بزرگترين سرمايه داران و بانك داران دنيا و ملاكين مي باشند. »
در نگاه دقيق اين عالم رباني، بيدار و هشيار، كساني مي توانند طلايه دار تحول شوند و اين توانايي را دارند كه زندگي مادي و زرق و برق و زخارف دنيوي، انديشه شان را در چنگ خود نگرفته باشد. دنيا و علاقه مندي به زخارف آن، سد راه انديشه است و انديشه را از اوج گيري باز مي دارد. پديد آوري تحول، هنگامي روي مي دهد كه انديشه اوج بگيرد، حركت كند و به تكاپو بپردازد. از اين روي او، به حوزه ها براي پديد آوري تحول در خود و جامعه چشم دوخته بود؛ زيرا كه مي ديد روحانيان زاهدانه زندگي مي كنند و حوزه ها با فقر ساخته اند و زير پرچم دولتها نرفته اند، آن سان كه روحانيان مسيحي و فرقه هاي اسلامي خود را به آن آلوده اند.
ولي ،مستقل بودن بودجه هاي حوزه هاي علميه روحانيت شيعه، از حكومتهاي جائر و ستم پيشه آنان را از زير سلطه و حاكميت دولتها دور داشته است. و در طول تاريخ با زندگي لبالب از قناعت و مناعت، توانسته اند در برابر بيدادگريها و انحرافهاي شاهان قهرمانانه بايستند و از حق به دفاع بر خيزند و عليه بيداد گريها فرياد بزنند :
« طبقه روحانيت از اين مرد بزرگ ( سيد الشهدا ) الهام مي گيرد و همان طور كه گفته شد، مكتب و دين و فضيلت، سدي است در مقابل سياستهاي بيگانه. و عوامل سياستهاي بيگانه، مي كوشند كه بتوانند اين سد عظيم را تضعيف سازند. اين مردم بايد تكان بخورند . نبايد فرصتي بدهند كه عوامل استعمار هر كاري كه مي خواهند بكنند… وضع روحانيون طوري است كه از بودجه اوقاف زندگي مختصري مي كنند و با همين بودجه كم هم، قانع هستند كه بتوانند به وظيفه خود عمل نمايند. ولي مسيحيان از بودجه مخصوص دولت استفاده مي كنند . كساني كه به اروپا رفته اند، ديده اند كه بالاي سر ر هبران مسيحي، عكس رئيس جمهور آن كشور قرار دارد. ولي شما به منزل هر يك از علما و روحانيون ما كه برويد، ملاحظه مي كنيد كه عكسي بالاي سر خود نگذاشته اند و در ميان تمام اديان، تنها مسلمين هستيم كه بودجه ما از ملت تأمين مي شود و اين كمك مردم هست كه علما و روحانيون و طلاب امور خود را مي گذرانند و به همين مناسبت، عالم واقعي نمي آيد در كارهاي فساد دخالت كند و از آن جايي كه دولتها تا كنون نتوانسته اند بر طبقه علما تسلط يابند ،به همين مناسبت است كه كمكي از آنها دريافت نمي نمايند. » (9)
4. پيوند با مردم : از ديگر امتيازهاي حوزه پيوند ناگسستني با مردم است. اين پيوند معنوي دوجانبه، سبب شده كه مردم عالمان دين را به عنوان سخنگويان دين و طلايه داران عدالت و استقلال كشور بشناسند و از آنان فرمان برند و اين خود كشور را از بحرانهاي بزرگ، رهايي بخشيده و راه روشن را فراروي آنان نمايانده است.
جداي از جنبش تنباكو و مشروطه، آقاي طالقاني روشن بينانه از ماجراي آذربايجان، به سال 1325 نمونه اي روشن ارائه مي دهد كه براي هميشه تاريخ عبرت آموز است. به سال 324 ،خطه دليران ،سرزمين آذربايجان، با دسيسه و دستان و تلاشهاي اهريمنانه ي حزب دموكرات و جعفر پيشه وري، از ايران جدا شد و مي رفت كه در زمره اقمار شوروي قرار گيرد. كه مردم در پرتو دين حماسه آفريدند و نقشه ها را نقش بر آب كردند.
آقاي طالقاني از سوي علماي تهران براي بررسي اوضاع به آن ديار رخت كشيد و در ميان نظاميان حضور يافت و براي آنان سخنراني كرد و وظيفه اسلامي و ملي همه، بويژه سربازان را شرح داد و آنان را براي دفاع از كشور برانگيزاند.
وي در بررسي دقيق، همه سويه و پس از گفت و گو با بسياري از مردم و ارتشيان، علل شكست و از هم پاشيدگي تجزيه طلبان را انفجار احساسات پاك مذهبي مردم اعلام كرد و پيوند مذهبي آنان را با روحانيت، در اين مهم و استقلال كشور نقش آفرين دانست ‌و آن چه را ديده و شنيده بود به علماي بزرگ گزارش داد و عموم مردم را از آن آگاهاند و افزون بر اين ،هشيارانه انحراف فكري جوانان را در تجزيه كشور دخيل مي داند و ناب و درست انديشي آنان را در استقلال آن اثر گذار. و دريافت خود را در جاي جاي سخنرانيها، نوشته ها و موضع گيريهاي خود به روشني بازتاب مي دهد و به تلاش بر مي خيزد و از گنجينه ي دانش خود بهره مي گيرد، تا با افكار مادي به رويارويي برخيزد :
« از مشاهدات و مطالعات خود، بيش از پيش ،متوجه شدم كه انحرافهاي فكري عده اي از مردم و جوانان و عواقب آن، خطري بزرگ براي تماميت و استقلال كشور داردكه ممكن است به نابودي و تجزيه ي آن بكشد و تكليف شرعي خود دانستم كه اهتمام بيشتري در تشكيل جلسات مرتب و مفصل و منظم كه مدتها در راه آن مي كوشيدم براي سخنراني، بحث و انتقاد بر محور اصول برهاني خداپرستي و رد و انتقاد بر اصول ماترياليستي و كمونيستي بنمايم. در نتيجه، سپاهي از دانشجويان براي بحث و فهم اصول اسلامي و مقايسه ي آن با اصول مادي تشكيل شد كه در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشكار و هويدا گرديد. » (10)
آقاي طالقاني، پس از بررسيهاي دقيق و مطالعات دامنه دار و حضور نقش آفرين در ميان مر دم و نظاميان و گروه هاي گوناگوني كه عليه تجزيه طلبان بسيج شده بودند، درباره ي آن عامل مهم و اثر گذاري كه تجزيه طلبان را زمين گير كرد و تار و پود آنان را از هم گسست اين گونه اظهار نظر مي كند :
« تفاهمات بين المللي، تدبير حكومت وقت و قواي مسلح، همه به جاي خود، ولي از جنبه داخلي مي دانيد كه مؤثرترين ضربه را بر تجزيه طلبان چه زد ؟ به اعتراف رئيس دولت وقت : قوام السلطنه، فوت مرحوم آيت الله اصفهاني مرجع تقليد شيعيان براي عزاداري ،چنان آذربايجان را تكان داد و مردم با ارزش آن سرزمين، احساسات ديني و علاقه ايماني خود را نشان دادند كه تجزيه طلبان با همه قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز و نتايج اين احساسات جلوگيري كنند و مردم مسلمان آن سرزمين، عملاً به آنان فهماندند كه عميق تر و پايدار تر از اين قدرتهاي موقت، قدرت ايمان است كه بالاخره دست متجاوز را كوتاه مي كند .» (11)
اين پيوند بزرگ معنوي بين روحانيت، عالمان دين و مردم، از ظرفيتهاي بالايي است كه حوزه ها و زعماي بزرگ ديني بايد آن را پاس دارند، تا بماند و بپايد و بهترين و عالي ترين دستاوردها را داشته باشد. ماندگاري و پايداري و نتيجه بخشي آن در گرو اين است كه در حوزه ركود راه نيابد و تحول دائمي بر آن پرتو افكند و با درك دقيق از نيازهاي روز و اقتضاءات كشور، خود را از مايه هاي علمي روز بهره مند سازد ، نيرو تربيت كنند ، در عرصه حضور بيابد و در دشواريها، دوشادوش مردم باشد و در حل آنها پيشاهنگ و پيشگام باشد و آني از رسالت بزرگ خود غفلت نورزد و فكر و انديشه جوانان را برابر نياز روز و دگرگونيهاي جامعه معماري كند.

ضرورت ترميم حوزه
 

پيشرفت جامعه اسلامي، بدون حوزه هاي علميه همه آن در حال تحول و ترميم، ناممكن است. حوزه توانايي ترميم و اصلاح خود و به روز شد ن را دارد. ظرفيتهاي حوزه در بازسازي خود و جامعه، بيش از كاربرد آن در بيرون بازتاب مي يابد. حوزه، كوثري است كه پيوسته بايد بجوشد و چراغي كه مداوم نور افشاند و تاريكيها را روشن كند و نگذارد كومه ، زاويه و مردماني در تاريكي بمانند.
طالقاني، در جا نزد و در حوزه ي غير متحول نماند، به تحول دروني خود پرداخت . او، حجره نشيني سر به زير نبود، مدام در تب و تاب بود و دغدغه داشت. بي هدفيها ، سردرگمي ها و بي برنامگيهاي حوزه ها و روحانيون و آينده مبهم فراروي حوزه و روحانيت ، فشارهاي روز افزون استبداد و از همه بدتر و ناگوارتر، انفعال شماري از روحانيان و عالمان در برابر كارها ،‌برنامه ها و سياستهاي بنياد برافكن رژيم پهلوي ،سخت او را رنج مي داد. (12)
او در دوران تحصيل در اين فكر افتاد بلكه بتواند به سهم خود، براي تحول در آموزش حوزه، كاري انجام بدهد و گامي بردارد، همفكران خود را به تكاپوي فكري و اجتماعي وادارد. در اين باره با گروهي از طلاب جوان و نيك انديش و آينده نگر طرحي نو براي تحول در آموزش و پرورش حوزه قم در افكند، كه پاره اي از بازدارنده ها، كارها را به بن بست كشاند.
علامه عسكري از اعضاي اين گروه در مصاحبه اي گفته است :
« در دوران مرجعيت مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري… به قم آمدم … مدت چهار سال در اين شهر ماندم و همگام با سيد محمود طالقاني كه با هم دوست بوديم طرح نوي را به طور مشترك براي تحصيل و تعلم و علوم قرآني و ديني پايه ريزي كرديم كه اين هسته علمي ‌، فرهنگي به جمع نه نفري رسيد. اما با مخالفت مدير وقت حوزه روبه رو شد. » (14)
طالقاني نااميد نشد . بازدارنده ها اين درس را به وي آموخت كه براي تحول حوزه و جامعه بايد زير ساختهاي فكري و فرهنگي آن آماده شود و از اين روي به تلاش گسترده پرداخت تا با درس ،‌كنفرانس ، جلسه هاي پرسش و پاسخ و حضور در بين طلاب و مردم و دانشجويان و دانشگاهيان زمينه سازي كند. چون به روشني دريافته بود تا زمينه سازي فكري و فرهنگي نشود، نمي توان براي تحول حوزه، گام از گام برداشت، بايد كاري كرد كه فكرهاي كوتاه و بن بست آفرين، به حاشيه رانده شوند و نتوانند سنگواره شوند و سد راه.
به همفكران و طلاب پر شور و فضلاي سخت كوش مي گفت : وقت تنگ است بايد جنبيد و از انزوا و تنگ نظري و گوشه گيري به در آمد. بويژه با سقوط رضاخان و باز شدن روزنه هاي رهايي، بر تلاش خود افزود و بيش از پيش، همفكران را به آينده نگري و اقدام فراخواند و به آنان يادآور شد به تلاشهاي فكري و اجتماعي خود شتاب دهند.
او، مدام كاركرد روحانيت شيعه را ارزيابي و آسيب شناسي مي كرد. لايه ها را مي كاويد ، عيبها و كاستيها را باز مي گفت و راه برون رفت را نشان مي داد.
خطرها و توطئه ها و كمين گاه هاي دشمن را مي نماياند و عالمان را پرهيز مي داد از اين كه فرصتها را از دست بدهند. و به روحانيون به روشني مي گفت : چشم بستن و رويارويي غير اصولي و غير بنيادي و گاه نادرست و نابجا با تحولات جهاني، نه تنها به رشد دينداري مردم مدد نمي رساند كه چه بسا بنيادهاي فكري مردم را ويران سازد. بايد با رويداد ها ، هوشيارانه برخوردكرد و زمينه را براي دگرگونيهاي بزرگ و پر خير و بركت، آماده ساخت.
طالقاني در طول دوران حيات علمي و سياسي خود با رويدادهاي فكري و سياسي، خردمندانه، عالمانه و هوشيارانه برخورد كرد. كه اين بخش درخشان را در جاي جاي كارنامه فكري و عملي او مي توان ديد. هوشيار بود و از موقعيت، آبرو و دانش خود بجا بهره مي برد و نتيجه مي گرفت. در برابر رويدادهاي فكري، شتاب زده عمل نمي كرد. هميشه با فكر و تدبير، كارها را پيش مي برد و از برخوردهاي نسنجيده عليه انديشه ها و مكتب هاي انحرافي كه شايد شماري از عالمان سطحي نگر و مؤمنان ساده لوح را راضي نگه مي داشت و خوشحال، انتقاد مي كرد؛ زيرا كه او بر اين باور بود، تا ريشه؛ زمينه و بسترهاي انديشه هاي انحرافي خشكانده نشود، اين گونه برخوردها نتيجه نمي دهد.
« … مشكل بزرگ تري كه دين و ملت، پس از شهريور بيست با آن مواجه شد، گسترش سريع اصول مادي و ماركسيستي و تشكيل حزب توده بود. هميشه هيأت حاكمه ايران دچار اين اشتباه است كه هر عقيده و هر فكري را كه با مصلحت و وضع خود مضر تشخيص دادند، خواستند با فشار و زور و زندان و كشتن از بين برده و يا محدود سازند. با آن كه فكر و عقيده را هيچ وقت نمي شود با اين طريق از ميان برد و به فرض آن كه زير پرده رفت، هر وقت فرصتي به دست آيد، با وضع ديگري آشكار مي شود. آن عده محدودي كه قبل از شهريور 1320 در سلولهاي زندان به سر مي بردند، با آن كه عده اي از ايشان از بين رفتند، پس از شهريور بيست با از بين رفتن قدرت و فشار قشري در اثر سست شدن پايه هاي ايمان و نارضايتي عمومي ،به سرعت گسترش يافتند. » (14)
از چگونگي برخورد اين عالم آگاه و دقيق انديش ،با انديشه هاي خطا و فكرهاي انحرافي كه در كارنامه و نوشته هايش بازتاب يافته و صدها جوان گرفتار در باتلاق انديشه هاي انحرافي را نجات داده ،حوزه ها مي توانند براي تحول بزرگ، الگو بگيرند و طلاب جوان را به گونه اي تربيت كنند و آموزش دهند كه هر انحراف فكري را ريشه يابي كنند و سطح نگرانه با معلول به رويارويي سخت و خشن، كه رماننده و مايه عميق تر شدن زخم مي شود، نپردازد. علتها و ريشه هاي انحراف را نشانه بروند كه از فقر ، اقتصاد ناسالم ،‌تبعيضها ، حيف و ميل و غارت بيت المال ، ارتجاع و كوته فكري متوليان دين ، دينداريهاي سطحي و غير اصولي ،‌ استبداد ديني ، خرافه انديشي و … بر مي خيزد و سر چشمه مي گيرد. لجن زار هايي كه اگر حوزه ها دغدغه ي خشكاندن آنها را نداشته باشند، به هيچ روي توان آن را نخواهند داشت كه افكار انحرافي را ريشه كن سازند.

سنگ زيرين تحولات
 

تحول و دگرگوني، بايد بر پايه ها و استوانه هايي استوار باشد. تحول بدون مبنا ، ريشه و بته، پا نمي گيرد و راه به جايي نمي برد و چيزي جز سرگرداني، هرج و مرج به بار نمي آرود.
تحول دروني و دگرگوني در انديشه، زير بناي همه ي دگرگونيها و حركتهاست. نگاه عالمانه و دقيق به آيات قرآن و سيرت پيامبر(ع) اين را به دست مي دهد كه فرهنگ و اجتماع و اقتصاد جامعه، آن گاه دگرگون مي گردد كه جهان بيني و نگرش مردم زير و زبر گردد و از ركود و ايستايي به درآيد. دگرگونيهايي كه از بيرون بر جامعه و هر كانون و نهاد و سازمان تحميل شود، ضامن بقا ندارند. جامعه مانند بدن آن را به عنوان عضوي ناساز پس زده و به خويشاوندي نمي پذيرد.
طالقاني ،مفسر بزرگ قرآن كريم در تحليل مباني انقلاب اجتماعي با برداشت از سوره شريفه « و النازعات » مي گويد :
« و النازعات غرقا … انقلاب واقعي انقلابي است كه از درونها بجوشد و حالت نزعه اي و نزوع ( كندن … ) داشته باشد تا بتواند در سطح اجتماعي دوام پيدا كند و پيش رود و منشأ تدبير شود. » (15)
روحانيت و عالمان دين ،‌در صورتي مي توانند در پيش برد جامعه اثر گذار باشند كه در جهان بيني خود دگرگوني پديد آورند و رسالت خود را در هر زمان به درستي بشناساند و به رسالتي كه در متن شريعت ،‌بر عهده ايشان گذارده شده است با توجه به روزگار نو و پديده ها و انديشه هاي نوظهور ، عمل كنند .
روحانيت ،‌همواره بايد خود را ارزيابي و نقد كند و در انديشه پيشرفت و حركت به جلو باشد . آينده نگري كند و براي فرداي نسل خود برنامه ريزي داشته باشد . از روزمره گي و بي خبري و بي برنامگي و يأس بپرهيزد ؛‌ چه روحانيت رسالت بزرگي بر عهده دارد ، رسالت پيامبران در اين دوران بر دوش اوست . روحانيت آزادي بخش ترين و پيشروترين و سنگين ترين ايده ها و رسالتها را دارد و رايتي كه در دست گرفته ،‌رايت امامت است . روحانيت ،‌امام و رائد و پيشاهنگ امت اسلامي است . عالمان دين مي بايد همواره پيشاپيش امت حركت كنند ،‌راه ها را شناسائي و مردم را نسبت به خطرهاي راه هشدار دهند :
« حضرت ابراهيم يك امام به تمام معني بود . امام بايد حركت داشته باشد و اعمالش سرمشق ديگران باشد . ما حركت نداريم ؛ زيرا ما را از حركت باز داشته اند . آري آب هر قدر كه صاف و تميز باشد ،‌اگر در گودالي بماند ،‌متعفن خواهد شد . ولي آب گل آلود اگر در حركت باشد ، خود به خود صاف مي شود .» (16)
سخن بيدار گر دوران ما ، مفيد اين پيام است كه حركت و راه ، آينده را نشان مي دهد و در طي حركت ابهام و كاستيهاي برنامه ها برطرف مي شود . پس نبايد از دشواريها و گردنه هاي دشوار گذر راه هراسيد و كنار كشيد و انزوا گزيد ، كه اين با شأن و جايگاه و رسالت عالمان دين ناسازگار است . حوزه ها و عالماني كه بايد طلايه دار باشند و رائد قوم و در جايگاه امام و پيشوا و هميشه و در همه حال در حال حركت به پيش ،‌كه شأن و رسالت امام جز اين نيست ، نبايد انزوا گزيند و خطرها را بهانه بياورند . كه چنين حوزه اي با تحول فاصله خواهد گرفت .
حوزه ها ،‌آن به آن بايد ترميم گردند ،‌تحول يابند و انديشه هايي كه بازدارنده اند و نگاه يك سويه به دين دارند ، كنار گذاشته شوند . طالقاني اسلام را منظومه ي واحدي مي ديد و همين ديد و نگاه ، طرحها ، پيشنهاد ها و سخنان و اظهار نظرهاي او را كاربردي مي كرد .
اسلام ، نه مجموعه اي از عبادتها و اذكار فردي ،‌كه ديني انسان ساز و سعادت بخش است . چگونه انسان را مي سازد و سعادت را براي او به ارمغان مي آورد ،‌اگر تنها بخش كوچكي از آن در زندگي شخصي و اجتماعي نمود بيابد ؟ بي گمان در سايه اجراي درست و دقيق تمام دستورهاي آن ،‌كرامت ، عزت و امنيت و رفاه و استقلال و مهرورزي در جامعه برآورده مي شود .
تمدن مادي جديد ، بخشي از نيازمنديهاي جامعه را تأمين كرده است ، اما او را از بسياري از مزاياي معنوي خود محروم ساخته و پيشامدهاي ناگواري براي انسانيت به بارآورده است .
حوزه ها با درك اين مهم و جاي خالي انديشه معنوي ناب اسلام ، مي توانند در تمدن جديد جايگاه والايي بيابند .
طالقاني ، تمدن غرب را مي شناخت و از كارآمديهای آن چشم فرو نمی بست . اما بر اين باور بود كه بناي تحول راستين براي آدمي ، تنها در اسلام پايه ريزي شده است ، در پرتوگيري از آموزه هاي قرآن .وي به شبهه هاي روشنفكران وابسته به دربار ، توده ايها و … كه دين را منشأ توقف و ايستايي جامعه مي انگاشتند و عقب ماندگيها را به دين و آموزه هاي آن نسبت مي دادند ،‌پاسخهاي روشني مي داد . پاسخهايي كه جوانان را قانع مي كرد و به سوي دين و آموزه هاي آن مي كشاند و عليه سخره گران دين وامي داشت و بر مي انگيخت . برنامه اي كه در هر زمان كارايي دارد و مي تواند افراد و جريانهاي فكري را ، كه ريشه در اعماق دين دارند و از دين تغذيه مي كنند ، در عرصه نقش آفريني وارد كند . و بويژه حوزه ها را در مدار قرار بدهد . يعني اگر پاسخ گويي و برخورد با جريانها و نحله هاي فكري ، عالمانه ، دقيق و با شناخت دقيق آن جريانها و ريشه هاي آنها باشد ، هميشه افق گشاست و راه حلهاي مناسبي فرا راه اهل فكر قرار خواهد داد.
بي گمان ، طالقاني با انديشه هاي نويي كه ارائه داده ، اين افق را فراروي حوزه ها گشوده است .
وي ، در يكي از سخنرانيهاي سال 1348 در شرح آيه شريفه :
« وكان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين »
مي گويد :
« فبعث الله النبيين ، بعثت ، يكسره مستند به خدا شده كه يك مسأله جديد و يك جهش تاريخي است . و نقشي كه انبيا در زندگي و حيات بشر دارند ، نقشي است بسيار مؤثر ، كه هيچ چيزي نمي تواند جاي اين نقش را بگيرد .
متأسفانه علما و محققين اجتماعي و تاريخي ، نمي دانم چه شده از دين زده شده اند ، از اسم دين . در تحولات و علل تاريخي و حركت و تكامل بشري ، نقش انبيا را يا ناچيز مي دانند و يا ناديده مي گيرند . آيا نقشي از اين بالاتر در زندگي بشر بوده است ….ابشار و انذار ، يعني چشم مردم را باز كردن و آينده را به اينها نشان دادن . آينده اي كه مربوط به شعاع عمل و انديشه هاي انسان است ، نه آينده تحولات طبيعي عالم . و ديگر اين كه انسان را متوجه مسؤوليت عملش و اثر عمل اش كردن . ملاحظه مي كنيد كه اين همان مرحله اي است كه نوع انسان به بلوغ رسيده احساس مي كند كه مثل حيوان نيست كه در اعمال و آثارش ، هيچ مسؤوليتي نباشد . احساس مسؤوليت مي كند ، ولي حد اين مسؤوليت و شعاع اثر اين مسؤوليتهاي را گيج و گم است . اين جا ، جاي پاي انبياء است ».
وي ، در ادامه شرح مي دهد : احكام و دستودهاي عبادي و اقتصادي اسلام ، در منظومه ي واحد معني پيدا مي كنند . عبادت و اقتصاد و نماز و روزه و حج مقدمه خودسازي و حاكميت دين خداست و همه بايد انسانها را به اين سو جهت دهند و آن كس كه گمان مي كند تنها با نماز و روزه و حج ، تكليف خود را انجام داده و در برابر سلطه حاكميت مخالفان انبيا ، تكليف ندارد ، دين را نفهميده ، چه معمم پارچه بر سر باشد و چه كروات دار باشد .
حوزه ها اگر به همه حكمها ،‌دستورها و آيينهاي اسلامي در منظومه واحد ننگرند و از اسلام تفسير درستي ارائه ندهند و آن به آن از قرآن و سنت و از مفسران آنها كه ائمه (ع) هستند بهره نگيرند و در برابر ستم ، سلطه حاكمان جور به رويارويي برنخيزند و به حاكميت اسلام نينديشند و براي آن برنامه نداشته باشند ، از گردونه زندگي بركنار مي مانند . پس تحول ، نوشيدن ، و حضور در زمان براي حوزه ها ، بستگي به برداشتي است كه از دين و قرآن دارند .
« … اسلام دين تحرك است . تحرك ، يعني حركت كردن، راه رفتن . به كدام طرف راه برود ؟ مگر سمت اش مشخص شده ؟ تا سمت مشخص نشده باشد ، تحرك كه معني ندارد . چرا مسلمانان تحرك شان از بين رفته است ؟ براي اين كه اينها را { عبادات } منهاي مسأله و مسؤوليت بعثت انبيا گمان كرده اند . در اين آيه كه به طور جامع مراحل تكامل انسان و بعثت انبيا را بيان كرده ، آخرش به اين جا مي رسد ، به : « ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه » براي اين كه كتاب حاكميت پيدا كند . يعني ملاكهايي حاكميت پيدا كند كه كتاب را ارائه مي دهد كه عين ملاكهاي واقعي است . « وهو الحق المبين ». (17)
چطور حوزه ي تحول نايافته ، به حركت درنيامده مي تواند مسلمانان را به حركت دربياورد و اين پندار غلط : عبادت منهاي مسؤوليت بعثت انبياء را از ذهنها بزدايد و زمينه را براي حاكميت كتاب خدا فراهم آورد . حوزه در پرتو گيري آن به آن از بعثت انبياء ، به حركت در مي آيد ، متحول مي شود و راه را براي تحول و حركت ديگران هموار مي سازد .
طالقاني در سخني ديگر با انتقاد از غرب زدگاني كه علم و دين را رقيب يكديگر معرفي مي كردند و چنين مي نماياندند كه در عصر علم و صنعت و تمدن ، دوره دين و مذهب طي شده است و سخن از رسالت انبيا ، بازگشت به گذشته است ، مي گفت :
« علم و صنعت و پول به تنهايي نمي تواند انسان را به تكامل برسانند . شايد { اينها } وسيله اي براي پيشرفت باشند ، ولي آن چه كه انسان را از لغزش در شاهراه زندگي باز مي دارد ، همان روح قانون است كه مجموعه آنها در قرآن ، كتاب آسماني ما مسلمانان آمده است و عامل پيشرفت بشر است و انسان بايد در راه ترقي و پيشرفت قدم بردارد و فقط به خواندن نماز و از خدا حورالعين خواستن اكتفا نكند . بلكه بايد روح قانون آسماني در شما دميده شود . نه اين كه همان جايي كه ايستاده ايد در جا بزنيد . قوانيني كه به دست بشر تدوين مي شود ،‌بعداَ به دست خود او منسوخ مي شود .» (18)
او به حاكميت دين خدا مي انديشيد . انديشه اي كه در آن دوران دور از ذهن مي نمود . در اين عرصه تلاشي مي كرد . تلاشي كه در آن روزگار در نگاه كوته فكران عبث مي نمود .
مي گفت : پيامبران براي توحيد و عدالت و حاكميت دين خدا آمده اند . رسالت علما تداوم راه پيامبران است . و اين بزرگ ترين ،‌اصلي ترين و محوري ترين رسالت آنان است . اگر اين رسالت ناديده انگاشته شود و روحانيت از آن دوري گزينند ، يا آن را بدمعني كنند ، روشن است كه تحولي در حوزه رخ نخواهد داد و اصلاَ كسي احساس نياز به تحول نخواهد كرد . چون انجام اين رسالت بزرگ كه تجديد قوا ،‌نوشدن و آمادگيهاي ضروري را مي طلبد و اگر كساني نخواهند آن رسالت را بر دوش بكشند ، يا آن را در اعمال جزئي تفسير كنند و بينگارند ، هيچ نوع تحولي لازم نيست به حقيقت بپيوندد .
عالمان دين بايد با تمام وجود در راه پيشبرد ، عدالت و دادگري ، امنيت ، از ميان بردن اختلافات و بهروزي مردم بكوشند . تنها به نماز جماعت و بيان برخي از مسائل شرعيه بسنده نكنند و عافيت طلبي آنان را بدان جا نكشاند كه در برابر ستم و خفقان حاكم بر جامعه سكوت پيشه كنند و خرسند باشند كه سرباز امام زمان اند :
« مسلماني و دين داشتن يعني تعيين سرنوشت ، استقرار محيط امن ، آزادي ، بيان دخالت در امور زندگي ،‌دخالت در اقتصاد ، دخالت در بيت المال مملكت ، دين يعني اينها . چنان چه ما زندگي را فقط خوردن و خوابيدن فرض كنيم با حيوانات كه فرقي نداريم …
متأسفانه كساني كه مي بايستي مردم را ارشاد كنند آنها نيز جنبه سكوت و گمراهي مردم را پيش كشيده اند …» (19)
از توحيد كه ركن ركين و سنگ زيرين اسلام و رسالت پيامبران است ، تفسير نادرستي داريم كه اگر درست تفسير شود نگاه جامعه به توحيد ، نگاه قرآني باشد ،‌اخلاق ، سياست و اقتصاد جامعه را تحت تأثير قرار داده و دگرگون مي سازد و اكنون كه اين دگرگونيها را شاهد نيستيم ، از آن روست كه از بركات آن محروم هستيم :
« توحيد … تنها يك مسأله فلسفي و كلامي نيست كه با دليل و برهان اثبات شود و به همين جا متوقف گردد ، بلكه حقيقتي است كه بايد در فكر و عقل و عمل تحولي پديد آورد و جهت زندگي و وضع اجتماعي را برگرداند و بناي ديگري بر اساس حاكميت خداوندي ، كه همه جهان ظهور اراده و حكومت مطلق اوست ،‌برپا دارد و انسان را از فسق دنيا برهاند و چشم انداز فكرش را وسيع و شخصيت اش را مستقل گرداند .» (20)
وي در ادامه شرح مي دهد : جداي از توحيد در ذات و صفات و عبوديت ، مهم ترين تعارض زورمندان و مستكبران با پيامبران توحيد در اطاعت بود و اگر توحيد تنها در اعتقاد در درون محصور بود ، راه آشتي فرعون و كسري و قيصر با انبياء باز بود ؛ چه هر يك راه خود مي رفتند و رقباي انبيا بر مال و جان مردم چيره بودند . ولي پيامبران با اعلان عبوديت خدا ، منافع نامشروع زورمداران را هدف قرار دادند و به حريت و آزادي و كرامت انسان ارج نهادند . راهي كه هميشه بايد رهرواني داشته باشد و هيچ گاه نبايد بي رهرو بماند .
اگر اين انديشه و نگاه ناب توحيدي زيربنا و شالوده تحول حوزه ها قرار بگيرد و توحيد در همه عرصه هاي فكري ، اجتماعي ،‌سياسي و … ميان دار باشد و نقش آفرين و محور و مدار ، بي گمان تحولي ناب در حوزه ها رخ خواهد داد . آن چه امروزه مورد نياز است و حوزه ها بايد بنا و مبناي حركت خود را برآن استوار بدارند ، توحيد ناب است . از توحيد ناب ، تحول ناب برمي خيزد ، همان اصلي كه طالقاني ، سخت بر آن پاي مي فشرد .

پی نوشت ها :
 

1.بحار الانوار ، علامه مجلسي ،‌ج 68 /173 ،‌ موسسة الوفاء، بيروت.
2. اللمعه البيضاء ، التبريزي الانصاري ، تحقيق سيد هاشم ميلاني /377 ،‌ موسسه الهادي.
3. پرتوي از قرآن ، ج 1 /83 ، شركت سهامي انتشار.
4.هاشمي رفسنجاني ، دوران مبارزه ، زير نظر مهندس محسن هاشمي ، ج2 /952 ،‌ نشر معارف انقلاب اسلامي.
5. پرتوي از قرآن ،‌ ج1 /226 ، آينده ي بشريت از نظر مكتب ما ،‌سيد محمود طالقاني/12-21 ،‌ انتشارات ميلاد.
6. صحيفه نور ،‌ ج 19 /50 ، مركز مدراك فرهنگي انقلاب اسلامي.
7. همان /217
8. ياران امام به روايت اسناد ساواك ،‌كتاب بيست و نهم ، بازوي تواناي اسلام ،‌ آيت الله سيد محمود طالقاني ، ج1 /430 ، مركز بررسي اسناد تاريخي.
9. همان /326
10. طالقاني وتاريخ /259.
11. همان/257-258.
12. تنبيه الامه و تنزيه المله ،‌ محمد حسين نائيني ،‌مقدمه و شرح سيد محمود طالقاني /5 ،‌ شركت سهامي انتشار .
13. كيهان فرهنگي ، شماره 183/ 6 ( دي 80 ) مصاحبه با علامه عسكري.
14. طالقاني و تاريخ ،‌بهرام افراسيابي ، سعيد دهقان /64 ، فرزانه ، تهران.
15. قرآن در صحنه ،‌ جلسه سوم.
16. مالك اشتر دوران /47 ، ج سوم از ج 29 از مجموعه ياران امام به روايت اسناد ساواك.
17. يادنامه ابوذر زمان /172.
18. ياران امام به روايت اسناد ساواك. كتاب بيست و نهم ، ابوذر زمان /556.
19. همان/400.
20. توحيد از نظر اسلام ،‌ سيد محمود طالقاني /37-38 ، نشر حر ، قم.
 

منبع:حوزه،شماره147
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد