طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا

گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا

گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا

چكيده : امام سجاد ( ع‌) در روايتي مفصل گزارشي از رويداد كربلا و مقدمات و پيامدهاي آن از عمه گرامي خود حضرت زينب ( س ) نقل مي كند. اين روايت در كتاب « كامل الزيارات » نوشته ي ابن قولويه قمي ( متوفاي قرن چهارم هجري ) آمده و يكي از مستند ترين روايات درباره ي حادثه ي عاشوراست . نگارنده در اين گفتار ترجمه ي فارسي

cf18cab1 0ab2 4a52 80f3 0c15da952f6c - گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا

21435 - گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا
گزارش حضرت زينب از رويداد كربلا

 

 

چكيده : امام سجاد ( ع‌) در روايتي مفصل گزارشي از رويداد كربلا و مقدمات و پيامدهاي آن از عمه گرامي خود حضرت زينب ( س ) نقل مي كند. اين روايت در كتاب « كامل الزيارات » نوشته ي ابن قولويه قمي ( متوفاي قرن چهارم هجري ) آمده و يكي از مستند ترين روايات درباره ي حادثه ي عاشوراست . نگارنده در اين گفتار ترجمه ي فارسي اين روايت را با مقدمات لازم و برخي نكات توضيحي آورده است.

كليد واژه : عاشورا / كربلا / ابن قولويه قمي ( قرن 4 ) / كامل الزيارات / امام سجاد ( ع ) / حضرت زينب ( س)
 

مقدمه
 

يكي از داستانهاي مهم و معروف قرآن ماجراي آوردن تخت بلقيس به دربار حضرت سليمان است. حضرت سليمان براي قدرت نمايي در برابر بلقيس تصميم مي گيرد تخت بزرگ وي را پيش از آمدن او به دربار انجا حاضر كند و از اين رو مي فرمايد :
هان اي بزرگان ! كدام يك از شما تخت او ( بلقيس ) را پيش از انكه آنان ( بلقيس همراهانش ) گردن نهاده نزد من آيند برايم مي آورد ؟ بزرگي از بزرگان جن عرض مي كند : من پيش از آنكه از جايت برخيزي آن را مي آورم. در اين هنگام كسي كه دانشي از كتاب نزدش بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم بر هم بزني مي آورم . ( نك ، نمل 27/ 38-40 )
آن كس كه چنان قدرت نمايي كرد وصي و جانشين حضرت سليمان جناب آصف بن برخيا بود.
امام هادي ( ع ) در بياني آسماني در توضيح اين ماجرا مي فرمايد :
حضرت سليمان از آنچه آصف بن برخيا بدان معرفت داشت ( كه به آن وسيله توانست چنان كند ) ناتوان نبود ولي مي خواست به امت خود كه شامل جن و انس بود بشناساند كه حجت پس از خودش جناب آصف است . ( تحف العقول ، ص 478 ، بحارالانوار ج 10 ، ص 386 )
اين داستان را از آن رو آورديم تا بگوييم گاهي چنان است كه امامان معصوم ( ع ) براي نماياندن مقام والاي بعضي از برگزيدگان كاري شبيه آنچه را جناب سليمان انجام داد انجام مي دهند.
يكي از ويژگي هاي حضرت زينب همان است كه امام همام حضرت سجاد خطاب به آن بانو فرمود :
و انت بحمد الله عالمه غير معلمه فهمه غير مفهمه
سپاس خداي را كه شما دانشمندي هستيد كه كسي به شما دانش نياموخته و فهيمي هستيد كه كسي شما را فهيم نكرده است.
يعني دانش حضرت زينب برگرفته از افراد معمولي نبود و فهمي كه آن عزيز دارا بود با تفهيم ديگران حاصل نشده بود. هر آنچه حضرت زينب مي دانست خوشه هاي زريني بود كه از خرمن بي كران علم آسماني پدر و مادر گرامي اش برگرفته بود.

درباره ي روايت
 

روايتي كه اينك مي آوريم بيانگر ماجرايي است كه امام سجاد ( ع ) با نقل آن اراده فرموده است تا جلوه ي ديگري از دانش عمه گرامي اش را نشان دهد همچنان كه حضرت زينب خود از ام ايمن گزارشي نقل مي كند كه خود نسبت بدان آگاه تر است. و اين به جهت اتمام حجت بر كساني است كه در آينده اين خبر را مي خوانند و ام ايمن را از آن رو كه خدمتكار پيامبر بوده نسبت به اسرار زندگي پيامبر آگاه تر از حضرت زينب مي دانندكه در آن زمان در سن كودكي بوده است .امام سجاد به خاطر علم وهبي الاهي امامت خود آن ماجرا را مي داند اما به خاطر بيان مقام والاي حضرت زينب يا مصلحتي ديگر كه نمي دانيم ماجرا را به نقل از ايشان گزارش مي فرمايد.
اين روايت در كتاب كامل الزيارات نوشته ي محدث بزرگوار قرن چهارم جعفر بن محمد بن قولويه ، باب 88 و به نقل از آن در بحار الانوار ج 45 ص 179- 183 حديث 30 آمده است. راوي حديث قدامه بن زائده است كه حديث را از پدرش زائده نقل مي كند. زائده با اينكه در دستگاه حكومتي جايگاهي داشته به حضور امام سجاد مي رسيده است. اينك حديث را به نقل از زائده مي خوانيم تا با گوشه اي از زندگي و كمالات حضرت زينب آشنا شويم كه تا كنون كمتر بازگو شده است.
البته جاي جاي اين حديث شريف كه سرشار از نكات مهم و حقايق والاست بايد توضيح و تحليل شود كه اين كار مهم در فرصت كوتاه نويسنده مقدور نيست و به زمان ديگر موكول مي شود . عنوان بندي فرعي متن حديث از سوي نگارنده و براي تسهيل در تقسيم مطالب انجام شده است.

آغاز حديث
 

زائده گويد : به محضر مبارك امام سجاد مشرف شدم. امام به من فرمود : اي زائده به من گفته اند كه تو هر زمان كه بتواني به زيارت حضرت اباعبدالله الحسين مي روي.
به امام عرض كردم : آري همان طور كه به عرض و اطلاع شما رسانيده اند گاهي چنين سعادتي نصيبم مي شود. امام سجاد به من فرمود : چرا چنين مي كني ، در حالي كه تو نزد سلطان سرزمين خويش از جايگاه خوبي برخورداري ؟ همان سلطاني كه اجازه نمي دهد احدي ما را دوست بدارد و ما را بر ديگران برتري دهد و فضائل ما را ذكر كند و هر آنچه را از حق ما بر اين امت واجب است يادآوري نمايد. من به امام عرض كردم : به خدا سوگند من اين كار مقدس را فقط به خاطر خشنودي خدا و رسولش انجام مي دهم و خشم و ناخرسندي هيچ كس برايم هيچ اهميتي ندارد و اگر به سبب زيارت حسين ناراحتي و سختي اي به من برسد هرگز بر من گران نمي آيد.
امام فرمود : به خدا سوگند مطلب همان گونه است كه گفتي . من هم دوباره عرض كردم : به خدا سوگند مطلب همان گونه است كه عرض كردم. امام از باب تاكيد سه بار اين را فرمود و من هم از باب تسليم سه بار همان سخن را عرض كردم. سپس امام فرمود : بشارت بر تو باد ، بشارت بر تو باد ، بشارت بر تو باد . پس اينك تو را از خبري آگاه مي كنم كه نزد من از اخبار برگزيده اي است كه در خزانه ي سينه ام مخزون است.
سخنان امام سجاد با حضرت زينب
آن گاه امام چنين فرمود :
هنگامي كه حادثه ي هولناك كربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسيد و پدرم و فرزندان و برادران و ديگر همراهانش كشته و خانواده ي آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بي جهاز سوار كردند تا به سوي كوفه ببرند در آن حال غم بار من با ناراحتي بسيار به جنازه هاي عرياني كه در بيابان افتاده بودند نگريستم و آن صحنه بر من بسي سنگين آمد و اضطراب و ناراحتي من بسي فزوني يافت به گونه اي كه نزديك بود از شدت ناراحتي جان دهم.
شدت افسردگي من به حدي بود كه عمه ام زينب كبري متوجه بدحالي ام شد و به من فرمود : اي بازمانده ي جد و پدر و برادرم مرا چه مي شود كه مي بينم نزديك است از شدت غم جان دهي ؟
من به عمه ام گفتم چگونه بي تابي نكنم. در حالي كه مي بينم سيد و سرورم حسين و نيز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگي بر خاك غلتيده و در خون غوطه ور و برهنه اند و در ميانه ي صحرا افتاده اند و اين دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت برده اند. ايشان را مي بينم كه كسي كفنشان نكرده و به خاكشان نسپرده و كاري به كارشان ندارد گويا كه از خاندان دشمنان مسلمانان اند.

سخنان حضرت زينب
 

عمه ام زينب به من فرمود : از آنچه مي بيني بي تابي مكن به خدا سوگند تمامي اين حوادث عهد و پيماني است كه رسول خدا با جد و پدر و عمويت بسته است و نيز خداوند پيماني استوار از مردماني از اين امت گرفته است مردماني كه فرعونهاي زمين آنان را نمي شناسند در حالي كه آنان در ميان اهل آسمان ها بسي شناخته شده اند. آن مردمان بزرگ و برگزيده اين پيكرهاي پاك پراكنده ي خون آلود را جمع مي كنند و به خاك مي سپارند. آنان در اين سرزمين براي تربت پاك پدرت حضرت سيد الشهدا نشانه اي مي نهند كه اثرش در گذر زمان هرگز از ميان نمي رود و هر چه پيشوايان كفر و پيروان گمراهي در محو و نابودي آن بكوشند كوشش ايشان جز بر ظهور و پيدايي آن تربت پاك و بلندي امر آن عزيز نمي افزايد.
از عمه ام پرسيدم : آن عهد و پيمان كه پيامبر با جدم علي و پدرم حسين و عمويم حسن بسته چيست و داستانش از چه قرار است؟ حضرت زينب داستان آن پيمان را از زبان ام ايمن كنيز با وفاي پيامبر رحمت چنين تعريف كرد :
گزارش ام ايمن
يك روز پيامبر به خانه فاطمه آمد. حضرت زهرا براي پدر غذايي از آرد و شير پخت . علي هم طبقي از خرما آورد . من هم قدحي از شير و سر شير آوردم. رسول خدا همراه با علي و فاطمه و حسن و حسين از غذايي كه مادر فراهم كرده بود خوردند و از آن شير كه من آورده بودم نوشيدند. سپس از خرما و سرشير خوردند. پس از صرف غذا علي آب ريخت و پيامبر دستانش را شست.
آنگاه پيامبر دست به صورت كشيد و به علي و فاطمه و حسن و حسين نگريست و ما شادي و سرور را در چهره ي مبارك آن عزيز ديديم. سپس مدتي با گوشه ي چشم به آسمان نگريست . پس از آن روي به سوي قبله گردانيد دو دستش را گشود لب به دعا باز كرد و آن گاه به سجده رفت. در حالي كه بغض گلويش را مي فشرد.
اين حالت بغض گرفتگي مدتي به طول انجاميد. ناگهان بغض پيامبر تركيد و شروع كرد به زارزار گريستن. سپس سرش را به سوي آسمان بالا برد و پس از آن سر به زير افكند و اشك همچنان مثل باران از ديدگانش فرو مي ريخت.
از ديدن اين صحنه ي غم بار فاطمه و علي و حسن و حسين بسي محزون شدند و اندوه سراپاي مرا هم فراگرفت. اما هيبت رسول خدا چنان بود كه كسي جرئت نمي كرد سبب اين گريه ي شديد را بپرسد. مدت زماني چنين گذشت . در اين هنگام علي و فاطمه طاقت نياوردند و از آن عزيز علت گريه اش را پرسيدند و عرض كردند : اي رسول خدا چه چيزي موجب گريه ي شما شد ؟ خداوند ديدگان شما را گريان نفرمايد. اين حال شما دلهاي ما را جريحه دار كرد.

سخنان پيامبر خطاب به اميرالمومنين
 

پيامبر خطاب به امير المومنين فرمود : برادرم و حبيبم در اين مجلس چنان خشنود شدم كه تا كنون آن گونه مسرور نشده بود. شما را مي نگريستم و حمد و سپاس خداوندي را بر نعمتي كه به خاطر جمع شما بر من ارزاني فرموده بود به جاي مي آوردم.
در آن حال سپاس و ستايش جبرئيل بر من فرود آمد و گفت : اي محمد ! خداوند از آنچه در دل تو گذشت آگاه شد و سرور و شادماني تو را به خاطر داشتن برادري چون علي و دختري مثل فاطمه و فرزنداني چون حسن و حسين دانست. خداوند نعمت را بر تو كامل كرد و دهش و بخشش خويش را بر تو گوارا فرمود . اين لطف و كرامت بدين سان بر تو ارزاني شد كه :
-آنان و فرزندان و دوست داران شما و شيعيانشان را با تو در بهشت برين جاي دهد.
– ميان تو و ايشان در بهشت جدايي نيفكند.
– همان گونه كه تو حيات جاودانه ي بهشتي مي يابي آنان نيز به همان سان حيات جاودانه ي بهشتي خواهند يافت.
– هر چه از نعمت هاي ماندگار به تو ارزاني و عطا شود به آنان نيز همان عطا مي شود.
– خداوند آنقدر به تو و ايشان عطا مي فرمايد كه راضي و خشنود شويد و حتي بالاتر از رضايت و خشنوديتان به شما عطا مي كند.
البته تمامي اين نعمت ها و دهشها در پي بلاها و دشواريهاي زيادي خواهد بود كه در اين دنيا به آنان مي رسد. شگفت آنكه اين بلاها و ناراحتي ها به دست مردماني انجام مي گيرد كه خود را به دين تو منسوب مي كنند و خود را از امت تو مي پندارند در حالي كه از خدا و از تو بري و بسي دورند. آن مردمان نابكار با ضربات شلاق و شمشير به جان اين برگزيدگان خداوند مي افتند و آن عزيزان را به قتل مي رسانند.
قتلگاه هر يك از آنان جداگانه و پراكنده و قبرهايشان از يكديگر دور است. حوادث و بلاهايي كه بر سر آنان مي آيد چيزي است كه خداوند براي تو و آنان خواسته و گزيده است. پس سپاس و ستايش خداوند جل و عز را به جاي بياور كه چنين مقام و منزلت والايي را براي تو و آنان برگزيده است و به خواسته ي خداوندي خوشنود باش.
من نيز با شنيدن اين سخنان آسماني خداي را سپاس گفتم و به قضاي خداوند نسبت به آنچه براي شما برگزيده است راضي شدم.
سپس جبرئيل افزود : اي محمد برادر تو علي پس از تو مقهور و مغلوب اين امت مي شود. دشمنان بر او گستاخي مي كنند و سپس كشته مي شود. بدترين خلق خدا كه همانند كشنده ي شتر صالح است او را مي كشد. در سرزميني كه بدانجا هجرت كرده است ( كوفه ) كشته خواهد شد. آن سرزمين جايگاه شيعيان او و فرزندانش است. سرزميني كه مصيبتها و بلاهاي شيعيان در آنجا در هر حالي فزوني مي يابد.

سخنان جبرئيل در مورد امام حسين
 

آن گاه جناب جبرئيل به حسين اشاره كرد و فرمود اين فرزند تو همراه با گروهي از فرزندان و خاندان و برگزيدگان از امت تو در كنار رود فرات و در سرزميني به نام كربلا گشته خواهند شد علت آنكه به آن سرزمين كربلا مي گويند آن است كه در روز قيامت كه اندوه و غم و بلا و حسرت و پشيماني در آن روز پايان ندارد اندوه و بلا بر آنان فزوني مي گيرد…آن سرزمين پاكترين نقطه زمين و حرمتش از تمامي سرزمينهاي مقدس بيشتر است آن سرزمين قطعه اي از بهشت است هنگامي كه آن روز فرا رسد، روزي كه فرزند تو و خاندانش در آن شهيد شوند و لشكريان كفر و نفرين شدگان زمين آنان را احاطه كنند زمين به لرزه مي افتد كوهها به حركت در مي آيند و سخت مي لرزد ، امواج دريا خروشان مي شوند و آسمان بر اهلشمي خروشد تمامي اين حوادثي كه در آفرينش رخ مي دهد ، به خاطر خشم و خروشي است كه نسبت به تو اي محمد و فرزند برومند توست و نيز به آن خاطر است كه حريم و حرمت تو را شكسته اند و شري است كه درباره فرزند و خاندان تو رخ داده است.
در تمامي آفرينش چيزي باقي نمي ماند جز آنكه خداوند به آن اجازه مي دهد تا به ياري خاندان تو كه اينك ناتوان و ضعيف نگاه داشته شده اند و مظلوم و ستم ديده گشته اند برخيزند به ياري همان عزيزاني كه پس از تو حجت خدا بر مردم اند.
خداوند به آسمان ها و زمين و كوهها و درياها و ساكنان آنها چنين وحي مي فرمايد : منم الله پادشاه قادري كه هيچ گريزنده اي از حيطه قدرت و سلطنش نمي تواند بگريزد و هيچ كس او را نمي تواند ناتوان كند و من بر انتقام گرفتن از او بسي توانايم به عزت و جلالم سوگند هركس را كه مورد خودخواهي رسول و برگزيده من باشد حرمت او را بشكند خاندانش را بكشد عهد و پيمان او را پشت سر بيفكند و به آنان بي اعتنايي كند و به اهل بيت آن عزيز ستم روا دارد چنان عذاب كنم كه هيچ يك از عالميان را آنگونه عذاب نكرده ام.
جناب جبرئيل در پي اين بيانات خطاب به پيامبر خدا عرض كرد : در اين هنگام هرچه كه در آسمانها و زمين است ضجه مي زند و زبان به نفرين كساني مي گشايد كه به عترت تو ظلم كرده و حريم تو را شكسته اند آنگاه كه شهيدان كربلا به خاك و خون بغلتند و در آرامگاه خويش قرار گيرند خداوند خود به دست قدرت خويش روح آنان را برميگيرد و گروهي از فرشتگان آسمان را با ظرفهايي از ياقوت و زمرد و پر از آب حيات و پوششهايي از پوششهاي بهشت و عطري خوش بو از عطرهاي بهشت به زمين مي فرستد.
آنان پيكرهاي پاك آن شهيدان را با آن آب حيات غسل مي دهند با آن پوششهاي بهشتي مي پوشانند و با آن عطر آسماني خوش بو مي كنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز مي گزارند.
( باز هم جناب جبرئيل با بيان بشارتي ديگر دل نازنين پيامبر را تسلي داد و شاد كرد ) :
پس از انجام اين مراسم پر شكوه خداوند قومي را از امت تو بر مي انگيزد كه كافران آنان را نمي شناسند و ايشان در ريختن آن خونهاي پاك نه در گفتار و نه در كردار و نه در دل و درون شراكتي نداشته اند. آنان مردانه بر مي خيزند و آن پيكرهاي پاك را به خاك مي سپارند و در آن سرزمين براي قبر حضرت سيد الشهدا نشانه اي بر پا مي كنند كه آن نشانه پرچمي براي اهل حق و سببي براي رستگاري مومنان مي شود. از سوي دگير از هر آسمان صدهزار فرشته آن آرامگاه آسماني و ملكوتي را شب و روز در ميان مي گيرند و بر آن آرامگاه درود و صلوات مي فرستند و نزد آن خداي را تسبيح و تنزيه مي كنند. اينان براي زائران قبر حسين از خداوند طلب آمرزش و بخشايش مي كنند و نامهاي كساني از امت تو و نامهاي پدران و عشيره ها و شهرهايي را كه براي قرب و نزديكي به خداوند به زيارتش بشتابند مي نويسند و با علامت و نشانه اي از نور عرش خداوند چهره آنان را نشان دار مي كنند و بر آن چهره چنين مي نگارند : اين است زائر قبر بهترين شهيدان و زائر قبر پسر بهترين پيامبران. و چون روز قيامت فرا رسد از اثر آن نشانه نوري پرتو مي افكند كه ديدگان را فرا مي گيرد و آن نور ايشان را مي نماياند و به آن نور شناخته مي شوند.

جبرئيل فرمود :
 

اي محمد! گويا مي بينم كه قيامت فرا رسيده و تو در ميان من و ميكائيل هستي و علي هم پيشاپيش ماست و فرشتگان بسياري نيز ما را همراهي مي كنند . در همان حال كساني را كه آن نشانه ي نوراني را به چهره دارند از ميان مردم بر مي گيريم تا خداوند آنان را از سختيها و هول و هراس آن روز نجات دهد.
اين نجات و رهايي از آن ترس و هراس فرمان و عطايي است از جانب خداوند براي كسي كه قبر تو يا قبر برادرت يا قبر حسن و حسين را زيارت كند. در حالي كه به جز خشنودي خداوند را اراده نكرده باشد. البته گروهي از مردمي كه نفرين و خشم خداوند بر آنان واجب شده است خواهند كوشيد كه نشانه و اثر آن مزار مبارك را نابود كنند ولي خداوند راهي براي آنان كه به اين هدف شوم برسند قرار نخواهد داد.
پس از نقل اين مطالب پيامبر فرمود : چيزي كه مرا گرياند و اندوهگين ساخت همين ماجراهايي بود كه جناب جبرئيل برايم نقل كرد.

ادامه ي سخنان حضرت زينب (‌س )
 

حضرت سجاد فرمود : عمه ام زينب افزود : هنگامي كه ابن ملجم كه نفرين خدا بر او باد پدرم را با شمشير زهرآگين ضربت زد و من نشانه ي مرگ ر ا در چهره ي آن عزيز ديدم به او عرض كردم : پدر جان ام ايمن برايم چنين مطالبي بازگفته است ؛ دوست دارم در اين ساعات پاياني زندگاني شما آن را از زبان شما نيز بشنوم.
پدرم فرمود : دختر عزيزم آن ماجرا در ست همان گونه است كه ام ايمن برايت نقل كرده است. گويا من مي بينم كه تو و دختران خاندانت اسيران اين شهر و ديار شده ايد ، در حاليكه خوار و خفيفتان كرده اند و مي ترسيد كه مردم شما را از ميان بردارند. دخترم در آن هول و هراس صبوري پيشه كن . به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد سوگند مي خورم كه در آن روزگار در روي زمين براي خدا ولي اي به جز شما و دوستداران وشيعيان شما وجود ندارد.
پدرم در ادامه ي اين بشارت تسلي بخش فرمود :
رسول خدا پس از بيان اين مطالب به ما فرمود : ابليس در آن روز كه حسين به شهادت مي رسد از فرط خشنودي به پرواز در مي آيد و تمام پهنه ي زمين را مي پيمايد و به شياطين و عفريتهايش مي گويد :
اي گروه شياطين به آن هدف كه از فرزندان آدم مي خواستيم رسيديم. سرانجامي را كه از هلاكت و نابودي آنان در انتظارش بوديم فرا رسيد و آتش دوزخ را براي آنان به ارث نهاديم مگر آنان كه به اين گروه ( حسين و يارانش ) پناه ببرند. اينك تمامي تلاش و كوشش خويش را به كار گيريد تا مردم را درباره ي آنان به شك و دودلي دچار كنيد آنان را به دشمني با ايشان برانگيزيد و نسبت به دشمني با آنان و اوليايشان ترغيب و تحريضشان كنيد. اين دشمني با حسين و خاندانش را آن چنان ادامه دهيد تا گمراهي و كفر مردم استوار گردد و هيچ كس از آنان نجات نيابد.
پدرم علي ( ع ) در پي اين هشدار درباره ي كوشش ابليس در جهت برانگيختن مردم به دشمني با اهل بيت و به ويژه حسين ( ع ) و يارانش فرمود :
اينجاست كه ابليس ظن و گمان گمراهي را درباره ي پيروانش راست مي يابد. در حالي كه ابليس بسيار دروغگوست . به راستي هيچ عمل صاحلي با دشمني شما سود نمي بخشد و هيچ گناهي به جز گناهان كبيره با دوستي و ولايت شما زيان نمي رساند.

پايان حديث
 

در اينجا حديث بسيار ارزشمندي كه راوي آن جناب زينب است به بيان حضرت سجاد به پايان رسيد و در پايان نقل اين حديث امام سجاد خطاب به زائده ( آن زائر پاك باخته ي امام حسين ) چنين فرمود :
اي زائد اين حديث شريف را بر گير و بدان كه اگر يك سال در طلب آن سفر سخت در پيش مي گرفتي كم بود.

پي نوشت

* دکتري علوم قرآن و حديث، مدرس دانشکده علوم قرآني، تهران.
1. اشاره به آيه «و لقد صدق عليهم ابليس طنه.» (سبأ(34)/20)
 

22 منبع:فصلنامه تخصصي سفينه

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد