طلسمات

خانه » همه » مذهبی » علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او

علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او

علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او

علي بن محمد نوفلي از مورخان شيعي و از اصحاب امام هادي (ع) بوده است. در اين نوشتار، پس از معرفي خاندان نوفلي به معرفي كتاب الاخبار او پرداخته و احاديث نقل شده از طريق نوفلي را در منابع مختلف حديث شيعي نقل نموده است.
كليد واژه ها: علي بن محمد نوفلي، كتاب الاخبار، تاريخ شيعه، رجال حديث.

845fa69d edf7 4b0e 8c0f 1810957ec31f - علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او

zz61 - علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او
علي بن محمد نوفلي و كتاب الاخبار او

 

نويسنده: رسول جعفريان*

 

چكيده
 

علي بن محمد نوفلي از مورخان شيعي و از اصحاب امام هادي (ع) بوده است. در اين نوشتار، پس از معرفي خاندان نوفلي به معرفي كتاب الاخبار او پرداخته و احاديث نقل شده از طريق نوفلي را در منابع مختلف حديث شيعي نقل نموده است.
كليد واژه ها: علي بن محمد نوفلي، كتاب الاخبار، تاريخ شيعه، رجال حديث.

زندگي نوفلي
 

ابوالحسن علي بن محمد بن سليمان نوفلي از مورخان زبده شيعه امامي و از راويان امام هادي (ع) است. به رغم آن كه نشاني از وي در رجال النجاشي و الفهرست شيخ طوسي نيامده است، اما روايات وي در منابع حديثي شيعه، و نقل هاي تاريخي او در برخي از تواريخ عمومي به فراواني درج شده است. شيخ طوسي كه در الفهرست يادي از نوفلي نكرده، در الرجال(1) خود، ميان اصحاب امام هادي (ع) از وي با عنوان علي بن محمد نوفلي ياد كرده است. برقي نيز از وي به عنوان يكي از اصحاب امام هادي (ع) ياد شده است.(2)
انتساب به «نوفلي» مربوط به كساني است كه از نسل نوفل بن حارث بن عبدالمطلب هستند. بنابراين، او نيز هاشمي است؛ چنان كه شماري از احفاد وي نيز دقيقاً به عنوان هاشمي شناخته مي شوند.
ارتباط و اتصال ميان علي بن محمد نوفلي ما با نوفل بن حارث بن عبدالمطلب در اسناد موجود آمده است. محمد بن بحر شيباني رُهني، دانشمند امامي قرن سوم و اوايل قرن چهارم، در اثر مفقود او، با عنوان كتاب النحل بر اساس اطلاع ياقوت حموي، از اين سند ياد كرده است:
و قال في موضع آخر: حدثني سعد بن عبدالله بن ابي خلف، قال: حدثني أبوهاشم الجعفري، و قال فيه: حدثني النوفلي علي بن محمد بن سليمان بن عبدالله بن الحارث بن نوفل.(3)
در تاريخ الطبري(4) نيز با اين نسب از او ياد شده است:
ذكر علي بن محمد بن سليمان بن عبدالله بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب، قال:…
همچنين در همان (5) روايتي از اين نوفلي هست كه باز مؤيد همان نسبت پيشگفته است.
ابوالحسن علي نوفلي، شيعي امامي و از اصحاب نزديك امام هادي (ع) بوده است و ما اين مطلب را از چندين روايت در مي يابيم.(6)
در اين باره شرح بيشتري خواهد آمد. برخي نقل هاي وي از امامان متقدم با سندي كاملاً امامي است؛ مانند اين سند كه ابوالفرج خبر آن را آورده است:
نوفلي، عن حماد بن عيسي الجهني، عن معاوية بن عمار، عن جعفر بن محمد.(7)
زندگي او، بر حسب آنچه از پدر و خود او مي دانيم، بايد در نيمه دوم قرن دوم و نيمه نخست قرن سوم باشد. در اين باره سه تاريخ داريم:
اول، در الاغاني روايتي است كه حضور او را در حج در سال 198ق نشان مي دهد:
حدثني علي بن محمد النوفلي قال، رأيت ابن مناذر في الحج سنة ثمان و تسعين و ماتة، قد كف بصره، تقوده جويرية حرة، و هو واقف يشتري ماء قرية، فرأيته و سخ الثواب و البدن، فلما صرنا إلي البصرة أتتنا وفاته في تلك الايام.(8)
دوم، در كتاب الامالي طوسي(9) روايتي هست كه نشان مي دهد كه او در سال 245ق، براي ابن عمار ثقفي روايت كرده است.
سوم، باز روايتي كه نشان مي دهد كه او در سال 250ق، براي ابن عمار روايت كرده است. در اين سند آمده است كه احمد بن عبيدالله ثقفي در سال 321ق، روايت كرد كه نوفلي در سال 250ق، براي او روايت كرده است كه… .(10) اشكال اين متن سال 321ق، براي روايت ابن عمار ثقفي است؛ زيرا منابع متعددي از جمله تاريخ بغداد متفق هستند كه ثقفي در سال 314ق، در گذشته است، اما در اصل خبر نبايد ترديد كرد و به احتمال زياد، اشتباهي در اين تاريخ صورت گرفته است.

خاندان نوفلي
 

گذشت كه نسب وي چنين است: علي بن محمد بن سليمان بن عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب، اين نوفل بن حارث، همان بود كه به روايت سليمان بن محمد بن عبدالله بن نوفل، با عباس بن عبدالمطلب به خدمت رسول خدا(ص) رسيد و آن حضرت ميان آنان عقد اخوت بست.(11) سند اين روايت – كه همه نوفلي هستند – با اصل مطلب خواندني است:
قال، أخبرنا علي بن عيسي بن عبدالله النوفلي، عن إسحاق بن الفضل، عن سليمان بن عبدالله بن الحارث بن نوفل، أن العباس بن عبدالمطلب و نوفل بن الحارث لما قدما المدينة علي رسول الله(ص) مهاجرين آخي بينهما و أقطعهما جميعاً بالمدينة في موضع واحد و فرع بينهما بحائط.(12)
عبدالله، مشهور به «ببه»(13) راوي بسيار مشهوري در ميانه قرن اول است. يك نمونه از روايت عبدالله بن حارث، نقل اختلاف ميان عثمان و امام علي (ع) درباره خوردن گوشت صيد در حال احرام است كه عثمان در آن ماجرا خطاب به امام علي (ع) گفت، «انك لكثير الخلاف علينا». در المصنف عبدالرزاق(14) و مسند احمد(15) نقل شده است.(16) بدون ترديد، اين عبدالله در چهار چوب مواضع خانداني خود، و ارتباطي كه با امام علي (ع) و ابن عباس داشته، شيعه بوده است. وي همچنين، نماينده امام حسن مجتبي(ع) در مراسله صلح با معاويه بود.(17) از عبدالله كه چهره اي سياسي – علمي بود، ضمن رخدادي يادي در تاريخ طبري(18) شده است. وي ده دختر داشت كه يكي از آنان ام حكم بود كه به عقد محمد بن علي عباسي در آمد.(19)
عبدالله فرزندان پسر فراواني هم داشت كه غالب آنان در منابع به عنوان راوي شناخته شده اند. اطلاعات جالبي درباره برخي از افراد منسوب به نوفل بن حارث در انساب الاشراف(20) آمده است. همچنين، در جاي جاي، همان كتاب(21) اخبار سياسي درباره عبدالله بن نوفل موجود است. بلاذري نوشته است كه او در قيام ابن اشعث (سال 82-83ق) حضور داشت و به عمان رفت و همان جا در گذشت.(22) يك خبر ديگر، حكايت از آن دارد كه وي به احتمال در 99ق، در گذشته است.(23)
محمد يكي از فرزندان عبدالله بن حارث راوي است و روايتي از او در الموطا(24) به نقل از ابن شهاب زهري درج شده است. فرزند ديگرش اسحاق نيز راوي فضيلتي براي امام علي (ع) است.(25) عون فرزند ديگر عبدالله است؛(26) چنان كه از احمد بن محمد بن موسي بن حارث بن عون بن عبدالله بن حارث در رجال النجاشي(27) آگاهيم كه مي نويسند: «له كتاب النوادر الكبير». از وي رواياتي در متون حديثي برجاي مانده است.
فرزندان ديگر او عبارت اند از: صلت،(28) عبيدالله،(29) اسحاق(30) و عبدالله.(31)
فرزند او، سليمان (جد علي نوفلي صاحب كتاب الاخبار) شهرت بيشتري دارد. وي در انقلاب عباسي حضور داشت و همراه عبدالله بن علي وارد دمشق شد. اين همان سفري است كه عبدالله تمامي قبور خلفاي اموي را نبش كرد و خبر آن را همين محمد بن سليمان نوفلي نقل كرده است. ابن عساكر در تاريخ دمشق مدخلي با نام وي، يعني «محمد بن سليمان بن عبد الله النوفلي» باز كرده و مي نويسد كه وي (يعني محمد بن سليمان؛ اما درست آن خود سليمان) در وقت ورود عبدالله بن علي به دمشق، همراه او بود. سپس از مشايخ او ياد كرده كه عبارت اند از: يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي، سليمان بن جعفر بن سليمان بن علي، عموزاده اش فضل بن عيسي بن عبدالله نوفلي و عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع)، آن گاه، مي افزايد كه پسرش از او روايت دارد.(32) اين كه هم در قيام عباسي باشد و هم اخبار ابوالسرايا را نقل كرده باشد كه فاصله آن اندكي كمتر از هفتاد سال است، قدري شگفت مي نمايد. محتمل است (بر خلاف گفته ابن عساكر) كسي كه همراه عبدالله بن علي عباسي به شام وارد شد؛ سليمان بن عبدالله بن حارث بن نوفل (جد علي بن محمد نوفلي) باشد.
طبري (33) حكايتي را از قول عبدالله بن ابي سليم از موالي عبدالله بن حارث نقل مي كند كه همراه سليمان بن عبدالله بن حارث در جريان اقدام منصور براي جانشين كردن فرزندش مهدي به جاي ولي عهدي عيسي بن موسي، درگير ماجرايي شده و آن را نقل كرده است. بنابراين، كسي كه در جريان قيام عباسي بوده است، نه محمد بن سليمان، بلكه پدرش سليمان بن حارث بن عبدالله نوفلي بوده است. ما بايد عمر سليمان را تا حوالي 150-160ق، عمر فرزندش محمد بن سليمان را تا حوالي 210-220ق، و عمر فرزندش علي نوفلي را تا 250-260ق، بدانيم.
بايد توجه داشت كه خاندان نوفلي در قيام عباسي شركت داشتند، اما مانند بسياري از خاندان هاي ديگر، نظير خزاعي ها و يقطيني ها، به تدريج از آنان دور شده و جانب علويان را گرفتند. اين تغيير گرايش در اين خاندان در روزگار محمد بن سليمان رخ داده است؛ چنان كه به روايت كشي، سليمان در روزگار هارون همراه يكي از افراد خاندان شيعي ميثم، به زندان افتاده است.
در السنن نسائي(34) روايتي در فضيلت امام علي (ع) به نقل سليمان بن عبدالله بن حارث، از جدش، از علي (ع) نقل كرده است. در اين روايت، حضرت رسول(ص) به علي (ع) فرمودند كه من هرچه در نماز خواستم خداوند به من عطا كرد و هر آنچه براي خود خواستم، براي تو نيز از خداوند خواستم.
از اين سليمان، گاه به سليمان بن عبدالله بن حارث هاشمي نيز ياد مي شود، اما برخي از رجال شناسان سني، مانند ابن حجر او را نشناخته اند.(35) در نتيجه، خاندان نوفل، هاشمي هستند و جالب است كه در مسند احمد(36) از پدر سليمان، يعني عبدالله بن حارث هم به عنوان هاشمي ياد شده است.
عبدالله بن سليمان نوفلي، يك راوي است كه بسا فرزند همين سليمان بوده و روايتي از وي در بشارة المصطفي(37) نقل شده است.
محمد، پدر نوفلي ما، عالم و محدث و اخباري بزرگوار فرزند ديگر همين سليمان بوده است. اين مطلب – كه او راوي برجسته اي بوده – از اخبار فراواني كه نوفلي از پدرش نقل كرده و تقريباً بيش از هشتاد درصد اخبار او از پدرش است. «عن ابيه»آشكار است. بي ترديد، تغيير گرايش از عباسيان به علويان و به خصوص مذهب امامي بايد از زمان محمد نوفلي باشد، هرچند بايد توجه داشت كه بسياري از كساني كه به عباسيان گرايش يافتند، تصورشان بر اين بود كه اقدامي از روي تشيع انجام مي دهند، اما به تدريج دريافتند كه به خطا رفته اند.
از اين محمد خبر جالبي داريم و آن اين كه در زمان هارون مدتي همراه ابن ميثم، در زندان بوده است. اين مطلب به دنبال روايت مفصلي است كه كشي در باره مناظره هشام بن حكم به متكلمان در حضور يحيي برمكي و در حالي كه هارون در پشت پرده نشسته بوده، آمده است. خبر اين مناظره در زندان به محمد بن سليمان نوفلي و ابن ميثم رسيده و آنان در اين باره با يكديگر گفتگو كرده اند.(38)
شيخ صدوق (م381ق) روايتي از علي بن محمد نوفلي نقل كرده است كه از قول پدر اوست. در اين سند آمده است كه پدرش اين خبر را از علي بن يقطين شنيده است.(39) بنابراين، ارتباط پدر او با محافل شيعي كاملاً روشن است. نقل اخبار زيديه و طالبيان مي تواند نشاني ديگر بر اين امر باشد.
در يك مورد (40) وي خبري از پدرش نقل مي كند كه ضمن آن، پدرش از ارتباط خود با عيسي بن جعفر عباسي (م حوالي185ق)(41) ياد كرده كه حاكم بصره بوده است. از اين خبر چنين به دست مي آيد كه وي ارتباط نزديكي با او داشته است. محمد نوفلي در حوالي سال هاي 200ق در بصره بوده و همان جا اخبار مربوط به ابوالسرايا را گردآوري كرده است؛ همان مطالبي كه ابوالفرج در مقاتل الطالبيين به طعنه از آنها ياد كرده است. احتمال اين كه محمد بن سليمان در بصره مي زيسته وجود دارد.
به نظر مي رسد محمد بن سليمان نوفلي منبع اخبار تاريخي و ادبي بوده و در عين حال خوش ذوق هم بوده است؛ چرا كه ابوالفرج در جايي اين خبر را هم به نقل از پسر درباره پدر آورده است:
أخبرني أحمدبن عبيدالله بن عمار قال، حدثني علي بن سليمان النوفلي أحد بني نوفل بن عبد مناف قال، كان أبي يتعشّق جارية مولدة مغنية لامرأة من أهل المدينة، و يقال للجارية مريم…(42)
علاوه بر پدر، عموي وي و خاندانش نيز گرايش علمي – تاريخي – روايي داشته اند. در يك مورد (43) مي گويد:«حدثني ابي و أهلي». جاي ديگري (44) عن «عمه عيسي» دارد:
حدثنا أحمد بن عبيدالله بن عمار قال حدثنا علي بن محمد النوفلي عن أبيه و عمه عيسي.(45)
بنابراين مي توانيم نام عموي وي را هم – كه عيسي است – داشته باشيم و بدانيم اين كه او راوي بوده است. در جاي ديگري در همين الاغاني(46) تعبير «عن أبيه عن عمومته» دارد. و در جاي ديگر:
أخبرني و أحمد بن عبيدالله بن عمار قال، حدثني علي بن محمد النوفلي قال حدثني رجل من أهلي من بني نوفل.(47)
نسايي در سنن(48) روايتي از عاصم بن سليمان بن عبدالله بن حارث نقل كرده است كه گمان مي رود برادر محمد و عموي علي نوفلي (نويسنده كتاب الاخبار) باشد.
در يك سند – كه شيخ طوسي در الامالي(49) آورده است – علي بن محمد بن سليمان نوفلي در سال 245ق براي ابن عمار ثقفي روايت كرده و منبع او به نقل از پدرش از يزيد بن عبدالمك نوفلي است. اين شخص بايد يكي از مصاديق «عن اهلي» در اسنادي باشد كه نوفلي به عنوان منبع خبر ذكر كرده است.
شخص ديگري كه نوفلي خبري از او نقل كرده جعفربن محمد نوفلي است كه مي تواند برادر مؤلف ما، يعني علي بن محمد نوفلي باشد. وي روايتي از جعفر نوفلي در كتاب الاخبار خود نقل كرده و مسعودي آن را آورده است.(50) در الاغاني(51) نيز خبري از همين طريق، يعني «علي بن محمد عن جعفر بن محمد النوفلي» آمده است. در عيون اخبار الرضا (ع)(52) نيز روايتي از جعفر بن محمد نوفلي هست كه مطلبي درباره برخي از شيعيان مدعي زنده بودن امام كاظم (ع) از آن حضرت پرسش كرده است.
در عيون اخبار الرضا (ع)،(53) خبر مفصل مربوط به دستور مأمون به فضل بن سهل براي گردآوري ارباب مذاهب براي مذاكره و مباحثه با اما رضا (ع) از قول «حسن بن محمد نوفلي ثم الهاشمي» نقل شده كه مي تواند برادر مؤلف ما باشد. زمان او با روايتي كه از داستان مزبور نقل كرده منطبق است. احمد بن محمد بن سليمان نوفلي راوي ديگري است كه در بصائر الدرجات(54) و اكمال الدين(55) از او نقل شده است.
بسا ابراهيم بن محمد نوفلي نيز فرزند ديگر همين محمد بن سليمان نوفلي باشد كه در بصائر الدرجات،(56) از او روايت شده است.
در رجال الطوسي(57) از عباد بن محمد بن سليمان نوفلي به عنوان يكي از اصحاب امام رضا (ع) ياد شده است. تا آنجا كه مي دانيم در منابع حديثي روايتي از وي درج نشده است.
اگر مقصود از علي بن محمد در اين سند «قال علي بن محمد، حدثني جدي حمدون» در الاغاني،(58) به قرينه روايات قبل از آن نوفلي ما باشد، مي توان تصور كرد كه يكي از اجداد مادري وي نامش حمدون بوده است، اما اطمينان كافي به اين امر نداريم.
شيخ صدوق در اكمال الدين روايتي از «محمد بن علي بن محمد النوفلي»، از طريق احمد بن عيسي و شاء، از احمد بن طاهر قمي، از محمد بن بحر، از احمد بن مسرور، از سعد بن عبدالله قمي نقل مي كند. اين كه محمد بن علي بن محمد نوفلي فرزند نويسنده ما باشد، كاملاً محتمل است.(59)
اين واقعيت كه نوفلي بر خلاف پدر و عموهايش كه راوي بوده اند و تاكنون از نام كتابي از آنان آگاهي نداريم، يكي مؤلف بوده است، ترديدي نيست، اما تنها كتابي كه از او مي شناسيم، كتاب الاخبار است. اين نام نيز تنها در مروج الذهب آمده و ديگران تنها به عنوان يك منبع از خود او ياد كرده، اما نامي از اين كتاب به ميان نياورده اند. در اين باره توضيحاتي خواهد آمد.
عنوان «كتاب الاخبار» غالباً نشانگر مرحله اي تاريخ نويسي اسلامي است كه بويژه در قرن سوم معمول بود. اين قبيل آثار ممكن بود اخبار يك شخص، خليفه يا شاعر يا هر شخصيت ديگر، و نيز اخبار يك رخداد باشد؛ چنان كه ترتيب اين اخبار نيز مي توانست منظم و يا نامنظم باشد. در اين موارد، غالباً كتاب «الاخبار» با «النوادر» به يكديگر نزديك بود و «نوادر» هم معناي جمع اخبار، پراكنده اي را داشت كه كمتر تحت عنوان يك موضوع در مي آيد. تعابيري چون «كتاب الاخبار و النوادر» «كتاب الاخبار و الاثار» «كتاب الاخبار و الاحاديث». «كتاب الاخبار و الانساب» «كتاب الاخبار و الانساب و السير» و «کتاب الاخبار المسموعه» فراوان در فهرست ابن نديم به چشم مي خورد. يک جا از کتابي به خط ابوالقاسم الحجازي ياد مي كند كه كتابي با عنوان كتاب الاخبار الداخلة في التاريخ داشته است.(60)
از اخباري كه از او نقل شده و غالب آنها درباره طالبيان و عباسيان است، مي توان حدس زد كه كتاب الاخبار نوفلي، كتابي شبيه الموفقيات زبير بن بكار بوده و نظم تاريخي مرتبي نداشته است. اين سبك نگارش در قرن سوم معمول بود و آثاري چون الاغاني و يا تاريخ الطبري، و مجموعه هاي بزرگ بعدي، غالباً بر اساس اين نوع منابع – كه تكيه خاصي روي اخبار سياسي و ادبي داشتند – تأليف شده است. در اين باره كه نوفلي كتاب ديگري هم داشته است، تاكنون خبري نداريم. در عين حال، نبايد دامنه تأثير گذاري نوفلي را به كتاب الاخبار او محدود كرد.
روايات بسيار اندكي در باب فضايل امام علي (ع) به نقل از وي در منابع حديثي سني بر جاي مانده است كه از آن جمله حديثي است كه نسايي (م303ق) از او نقل كرده است:
أخبرنا علي بن محمد بن سليمان، عن ابن عبينه، عن عمرو بن دينار، عن أبي جعفر محمد بن علي، عن ابراهيم بن سعد بن أبي وقاص، عن أبيه (ولم يقل مرة و عن أبيه) قال، كنا عند النبي صلي الله عليه و آله و سلم و عنده قوم جلوس، فدخل علي كرم الله وجهه، فلما دخل خرجوا، فلما خرجوا تلاوموا، فقالوا: و الله ما أخرجنا إذا أدخله، فرجعوا فدخلوا، فقال : و الله ما أنا أدخلته و أخرجتكم بل الله أدخله و أخرجكم.(61)
وي شاگردان بر جسته اي داشت. يكي از آنان، احمد بن عبدالعزيز جوهري (م323ق) نويسنده كتاب السقيفة و فدك است. نمونه روايت وي از نوفلي در منابع مختلف از جمله در امالي الطوسي،(62) و غالباً در الاغاني ديده مي شود . شاگرد زبده ديگر او ابن عمار ثقفي است كه شرح حال وي خواهد آمد.
به هر روي، در بزرگي نوفلي ترديدي نيست؛ زيرا نه تنها مسعودي نام او را در كنار مورخان بسيار برجسته در مقدمه مروج الذهب آورده است، بلكه نقل هاي او در انساب الاشراف، تاريخ الطبري، مقاتل الطالبيين و بسياري از مآخذ ديگر، نشان از جلالت مرتبت او به عنوان يك منبع تاريخي دارد.
تنها تعابير تندي كه درباره وي به خصوص پدرش وجود دارد از سوي ابوالفرج اصفهاني (م356ق) است كه آن هم مي تواند انگيزه مذهبي داشته باشد. ابوالفرج دقيقاً از روي تعلق خاطر زيدي گري خود، او را به عنوان يك فرد امامي مورد حمله قرار داده و مي گويد كه عقيده امامي او سايه بر نقل هايش انداخته است. به علاوه، از اين كه پدر او اخبار را از افواه مردم جمع آوري مي كرده، بر آشفته و آن نقل ها را به عنوان «اراجيف» وصف كرده است. اين در حالي است كه خود وي در مقاتل، بويژه در الاغاني (با نقل صد روايت كوتاه و بلند از وي، بيشترين حجم روايت را از او نقل كرده است. بي توجهي متون زيديه به او در نقل اخبار طالبيان تا اندازه اي مي تواند ناشي از نگرشي مشابه ابوالفرج در آنان نسبت به نوفلي باشد.
عبارت ابوالفرج در نقد نوفلي در اوائل اخبار مربوط به ابوالسرايا در مقاتل چنين است:
كان يقول بالامامة فيحمله التعصب لمذهبه علي الحيف في مايرويه و نسبتة من روي خبره من أهل هذا المذهب إلي قبيح الافعال؛ و اكثر حكاياته في ذلك عن أبيه موقوفاً عليه لايتجاوزه، وأبوه حينئذ مقيم بالبصرة لايعلم بشيء من أخبار القوم الا ما يسمعه من ألسنة العامة علي سبيل الأراجيف.(63)
از ديگر كساني كه مستقيم از نوفلي نقل كرده و خود از مورخان برجسته است، محمد بن حبيب (م245ق) نوسينده المنمق و المحبر است كه در كتاب المنمق(64) خبري از او آورده است.
خطيب بغدادي از عمربن محمد بن عبد الملك بن أبّان بن أبي حمزة، كاتب و وزير و شاعر معروف به ابن الزيات (م232ق) – كه به وزارت معتصم هم رسيد – به عنوان يكي از راويان از علي بن محمد نوفلي و عمر بن شبه ياد كرده است.(65)
با توجه به سن پدر وي و نقلي كه از خود نوفلي در سال 250ق روايت شده است، بايد حدس زد كه در گذشت وي بعد از اين سال و به احتمال، پيش از 260ق، بوده است؛ زيرا سن بيش از آن براي وي معقول نمي نمايد.

نوفلي امامي و احاديث وي در منابع حديثي شيعه
 

علي بن محمد نوفلي يك شخصيت حديثي – شيعي، اما محدود دارد و شايد به همين دليل، چندان مورد توجه منابع رجالي شيعه قرار نگرفته است. در واقع، با وجود آن كه از وي بيش از بيست روايت در منابع مختلف روايي شيعه هست، اما مدخلي به جز آنچه كه به طور اشاره در رجال الطوسي در زمره اصحاب امام هادي (ع) آمده است، درباره وي ديده نمي شود. علاوه بر ارتباط مستقيم او با امام هادي (ع)، نقل عبدالله بن جعفر حميري از وي (66) و بسياري از شواهد ديگر نشان از حضور او در محافل علمي و جامعه شيعه امامي دارد.
به هر روي، نقل هاي شيعي وي چندان هست كه اطمينان حاصل كنيم كه وي در جمع شيعيان امامي بوده و برخلاف مورخاني كه گرايش هايي چون تشيع عراقي دارند، او را يك شيعه امامي اصيل بدانيم، با اين حال، شگفت آن است كه با وجود اين روايات در منابع كهن، رجال شناسان كهن و متأخر توجهي به شناخت شخصيت او نداشته اند.
شايد لازم باشد بيفزاييم كه نه تنها نجاشي، بلكه ابن نديم نيز – كه متقدم بر وي بوده و دستي بر آثار كهن داشته – وي را نشناخته و نامي از وي در متن موجود الفهرست نيست. فقهاي قرون بعدي نيز با وي آشنايي نداشته اند؛ از جمله مقدس اردبيلي وقتي به يك روايت او از امام هادي (ع) اشاره مي كند، او را فردي مجهول معرفي مي نمايد.(67)
از متأخران، مامقاني در تنقيح المقال، ذيل نام وي ، صرفاً اشارتي به چند حديث او دارد و مي نويسد كه وي در طريق صدوق در كتاب الفقيه قرارگرفته است. اشاراتي هم به روايت وي در الكافي دارد. مرحوم تستري، با همه دقتي كه در اين قبيل موارد دارد، در قاموس، (68) تنها عبارت ابوالفرج را در مذمت وي آورده و همين مقدار نشان داده است كه شخصيت حديثي او را با شخصيت تاريخي او تا حدودي تطبيق كرده است؛ اما از اين بالاتر نرفته است. در معجم رجال الحديث،(69) در سه مدخل جدا، با احتمال اين كه بسا يكي باشند، از او و رواياتش در منابع حديثي شيعه ياد شده است. احاديثي كه از طريق نوفلي از امامان نقل شده، عبارت است از:
1. از نوفلي از حسن بن صالح از برخي از اصحابش روايت كرده است:
احمد بن محمد عن علي بن مهزيار قال رايت ابا جعفر (ع) يمثي بعد يوم النحر حتي يرمي الجمرة ثم ينصرف راكبا و كنت اراه ماشيا بعد ما يحاذي المسجد بمني. قال و حدثني علي بن محمد بن سليمان النوفلي عن الحسن بن صالح عن بعض اصحابه قال، نزل ابو جعفر (ع) فوق المسجد بمني قليلا عن دابته حتي توجه ليرمي الجمرة عند مضرب علي بن الحسين (ع)، فقلت له، جعلت فداك لم نزلت هاهنا؟ فقال، إن هاهنا مضرب علي بن الحسين (ع) و مضرب بيني هاشم و أنا احب أن أمشي في منازل بني هاشم.(70)
2. مورد ديگري كه ارتباط علي بن محمد نوفلي را با امام جواد (ع) نشان مي دهد، چنين است:
محمد بن علي بن محبوب از موسي بن جعفر بغدادي از علي بن محمد بن سليمان النوفلي، قال: كتبت الي أبي جعفر الثاني (ع) أساله عن أرض أوقفها جدي علي المحتاجين من ولد فلان بن فلان الرجل الذي يجمع القبيلة و هم كثير متفرقون في البلاد و في ولد الواقف حاجة شديدة فسالوني ان اخصهم بها دون ولد الرجل الذي يجمع القبيلة فاجاب (ع) ذكرت الارض التي اوقفها جدك علي فقرا ولد فلان و هي لمن حضر البلد الذي فيه الوقف و ليس لك ان تبتغي من كان غائباً.(71)
3. روايت ديگر پرسش او از امام هادي (ع) و پاسخ آن حضرت به اوست:
حسين بن محمد عن الحراني عن علي بن محمد النوفلي قال، لابي الحسن عليه السلام، اني افطرت يوم الفطر علي تين و تمرة فقال لي جمعت بركة و سنة.(72)
4. روايت ديگري از وي كه در باب امامت و علم امام و مطلبي است كه او مستقيم از امام هادي (ع) شنيده است، بدين شرح است:
حسين بن محمد الاشعري عن مُعَلَّي بن مُحَمَّدٍ عن احمد بن محمد بن عبدالله عن علي بن محمد النوفلي عن ابي الحسن صاحب العسكر (ع)، قال: سمعته يقول، اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفا كان عند اصف حرف فتكلم به فانخرقت له الارض فيما بينه و بين سبا فتناول عرش بلقيس حتي صيره الي سليمان ثم انبسطت الارض في اقل من طرفه عين و عندنا منه اثنان و سبعون حرفا و حرف عند الله مستاثر به في علم الغيب.(73)
5. ابوالحسن نوفلي در مضامين دعايي، روايت جالبي از امام هادي (ع) دارد كه از خود امام هادي (ع) شنيده است:
عن محمد بن علي ماجيلويه عن محمد بن يحيي عن محمد بن احمد الاشعري عن موسي بن جعفر البغدادي عن محمد بن الحسن بن شمون عن علي بن محمد النوفلي قال سمعته يقول: ان العبد ليقوم في الليل فيميل به النعاس يمينا و شمالا و قد وقع ذقنه عي صدره فيامر الله تبارك و تعالي ابواب السماء فتفتح ثم يقول لملائكته انظرو الي عبدي ما يصيبه في التقرب الي بما لم افرض عليه راجبا مني لثلاث خصال ذنبا اغفره او توبه اجددها او رزقا ازيده فيه اشهدكم ملائكتي اني قد جمعتهن له.(74)
6. محمد بن علي بن محبوب عن يوسف بن السخت عن علي بن محمد بن سليمان النوفلي عن ابيه، عن عيسي بن عبد الله، قال: احتضر عبدالله بن الحسن(ع) فاجتمع عليه غرماوه فطالبوه بدين لهم فقال ما عندي ما اعطيكم و لكن ارضوا بمن شئتم من بني عمي علي بن الحسين (ع) او عبدالله بن جعفر رضي الله عنه فقال الغرماء اما عبد الله بن جعفر فملي مطول و علي بن الحسين رجل لا مال له صدوق و هو احبهما الينا فارسل اليه فاخبره الخبر فقال اضمن لكم المال الي غله و لم يكن له غله فقال القوم قد رضينا و ضمنه فلما انت الغلة اتاح الله له بالمال فاداه اتاح الله اي يسَّر الله له بالمال.(75)
7. محمد بن يحيي عن محمد بن احمد عن يوسف بن السخت عن علي بن محمد بن سليمان عن الفضل بن سليمان عن العباس بن عيسي قال، ضاق علي علي بن الحسين (ع) ضيقه فاتي مولي له فقال له، اقرضني عشرة الاف درهم الي ميسرة فقال، لا لانه ليس عندي و لكن اريد وثيقة، قال، فشق له من ردائه هدبه، فقال له، هذه الوثيقة، قال فكان مولاه كره ذلك فغضب و قال، انا اولي بالوفاء ام حاجب بن زرارة؟ فقال، انت اولي بذلك منه، فقال، فكيف صار حاجب يرهن قوسا و انما هي خشبة علي مائة حمالة و هو كافر فيفي و انا لا افي بهدية ردائي، قال، فاخذها الرجل منه و اعطاه الدراهم و جعل الهدبة حق فسهل الله عز و جل به المال فحمله الي ارجل ثم قال له، قد احضرت مالك فهات و ثيقتي فقال له، جعلت فداك ضيعتها فقال، اذن لا تاخذ مالك مني اليس مثلي من يستخف بذمته قال فاخرج الرجل الحق فاذا فيه الهدبة فاعطاها علي بن الحسين (ع) الدراهم و اخذ الهدبة فرمي بها و انصرف.(76)
8. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن ابي عبدالله البرقي عن علي بن محمد بن سليمان عن ابي ايوب المديني عن سليمان بن جعفر الجعفري عن ابي الحسن الرضا (ع) قال في كل جناح هدهد مكتوب بالسريانية ال محمد خيرالبرية.(77)
9. عدة من اصحابنا عن احمد بن عبدالله عن علي بن محمد بن سليمان عن ابي ايوب المديني عن سليمان الجعفري عن ابي الحسن الرضا (ع) عن ابيه عن جده (ع)، قال، لا تاكلوا القنبرة و لاتسبوها و لا تعطوها الصبيان يلعبون بها فنها كثيرة التسبيح لله تعالي و تسبيحها لعن الله مبغضي آل محمد(ع).(78)
10. محمد بن يحيي عن محمد بن احمد عن موسي بن جعفر علي بن محمد بن سليمان النوفلي قال كتبت الي ابي جعفر الثاني (ع)، اسال عن ارض اوقفها جدي علي المحتاجين من ولد فلان بن فلان و هم كثير متفرقون في البلاد فاجاب (ع) ذكرت الارض التي اوقفها جدك علي فقراء ولد فلان بن فلان و هي لمن حضر البلد الذي فيه الوقف و ليس لك ان تتبع من كان غائبا.(79)
11. عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن حسن بن شمون قال حدثني علي بن محمد النوفلي عن ابي الحسن (ع) قال، ذكرت الصوت عنده، فقال، ان علي بن الحسين (ع) كان يقرا فربما به المارفصعق من حسن صوته و ان الامام لو اظهر من ذلك شيئاً لما احتمله الناس من حسنه قلت و لم يكن رسول الله صلي الله عليه و آله يصلي بالناس و يرفع صوته بالقران ان رسول الله صلي الله عليه و اله كان يحمل الناس من خلفه ما يطيقون.(80)
12. و دو روايت كه مكاتبه مستقيم نوفلي را با امام هادي (ع) نشان مي دهد:
محمد بن علي بن محبوب عن علي بن محمد بن سليمان قال كتبت الي الفقيه ابي الحسن العسكري (ع)، اساله عن المغمي عليه يوما او اكثر هل يقضي ما فاته من الصلاة ام لا؟ فكتب (ع)، لا يقضي الصوم و لايقضي الصلاة.(81)
13. و باسناده عن محمد بن علي بن محبوب عن علي بن محمد بن سليمان قال، كتبت الي الفقيه (ع) اساله عن القنوت فكتب اذا كانت ضروره شديدة فلا ترفع اليدين و قل ثلاث مرات، بسم الله الرحمن الرحيم.(82)
و مواردي ديگر…(83)

نوفلي منبع ابوالعباس احمد ثقفي شيعي
 

يكي از برجسته ترين شاگردان نوفلي، مورخ بزرگ شيعي ابوالعباس احمد بن عبيدالله بن محمد بن عمار ثقفي كاتب، در گذشته 314ق(84) است. كتابي درباره اخبار آل ابي طالب با عنوان المبيضة في اخبار آل ابي طالب داشته است. وي راوي كتاب الاخبار نوفلي بوده و مسعودي (م346ق) در مروج الذهب و ابوالفرج اصفهاني (م356ق) در مقاتل الطالبين از طريق او به اين كتاب دسترسي داشته اند.
خطيب ذيل نام احمد بن عبيد الله بن عمار، ابوالعباس الثقفي الكاتب، المعروف بحمار العزير مي نويسد:
او آثاري در مقاتل الطالبين و جز آن دارد و تشيع مي ورزيد. از عثمان بن ابي شيبه و محمد بن داود جرح و ديگران روايت دارد. احمد بن جعفر بن سلم و قاضي ابوبكر جعابي و عده اي ديگر از او روايت مي كنند.
سپس مي نويسد كه وي در ربيع الاول سال 314ق، در گذشت.(85)
ياقوت شرح حال وي را، بر اساس آنچه در الفهرست ابن نديم و معجم الشعراي مرزباني بوده، آورده و تأليفات وي را به اين شرح بيان كرده است:
و له من الكتب، كتاب المبيضة، و هوفي مقاتل الطالبين، كتاب الانواء. كتاب مثالب ابي نواس. كتاب اخبار سليمان بن ابي شيخ. كتاب الزياده في اخبار الوزراء لابن الجراح. كتاب اخبار حجر بن عدي. كتاب اخبار ابي نواس. كتاب اخبار سليمان بن ابي شيخ. كتاب الزيادة في اخبار الوزراء لابن الجراح. كتاب اخبار حجر بن عدي. كتاب اخبار ابي نواس. كتاب اخبار ابن الرومي و مختار شعره. كتاب المناقضات. كتاب اخبار ابي العتاهية. كتاب الرسالة في بني اميه. كتاب الرسالة في تفضيل بني هاشم و مواليهم و ذم بني اميه و اتباعهم. كتاب الرسالة في المحدب و المحدث، كتاب اخبار عبدالله بن معاوية الجعدي، كتاب الرسالة في مثالب معاوية.(86)
خطيب، در موارد متعددي از ابن عمار ثقفي نقل روايت كرده است، اما پيش از او، مسعودي در مروج الذهب از طريق او از نوفلي، و ابوالفرج اصفهاني در كتاب مقاتل الطالبين – كه آن را بر پايه كتاب المبيضة ابن عمار نوشته – از او نقل كرده است. بدين ترتيب، تعدادي از نقل هاي نوفلي از طريق المبيضه به كتاب مقاتل الطالبين راه يافته است. نگاهي به اخبار نوفلي در همين كتاب نشان خواهد داد كه او متخصص اخبار علويان و زيديه در درجه اول، و آگاه به اخبار عباسيان در درجه دوم است.
علاوه بر مسعودي و ابوالفرج، شيخ صدوق (م381ق) دركتاب عيون اخبار الرضا(ع) در چندين مورد مطالبي از نوفلي نقل كرده است و غالباً آنها از طريق همين احمد ثقفي است.(87)
شيخ طوسي نيز در الامالي چندين خبر از نوفلي نقل كرده است كه همگي به نقل از ابوالعباس احمد تقفي كاتب است.(88)
ابن ابي الحديد نيز خبري از نوفلي نقل كرده است كه سند يا به عبارتي منبع آن همين ابوالعباس ثقفي است. اين خبر كه بر ضد غاليان است، چنين است:
وروي أبو العباس احمد بن عبيد الله عن عمار الثقفي عن علي بن محمد بن سليمان النوفلي عن أبيه و عن غيره من مشيخته أن عليا قال: بهلك في رجلان، محب مطر يضعني غير موضعي و يمدحني بما ليس في و مبغض مفتر يرميني بما أنا منه بريء.(89)

موارد نقل شده از نوفلي در متون كهن
 

1. قديمي ترين مؤلفي كه از نوفلي نقل كرده و كتاب او بر جاي مانده، محمد بن حبيب (م245ق) است. روايت وي در كتاب كتاب المنمق(90) با عنوان «حديث يوم ذي ضال و هو يوم القصيبة» آمده و نوفلي خبر را از پدرش نقل كرده است.
2. نويسنده المحاسن و الاضداد – كه به جاحظ (م255ق) منسوب شده است – خبري درباره منصور و همسرش ام موسي حميريه از نوفلي نقل كرده است.(91)
3. عمر بن شبه (م262ق) خبري درباره امام علي (ع) و امامه.(92)
4. احمد بن يحيي بلاذري (م279ق) سه روايت در انساب الاشراف.
– خبري درباره عباس سكينه دختر امام حسين (ع).(93)
– خبري درباره عباس بن عبدالمطلب.(94)
– خبري درباره عبدالله بن زبير و عبدالله بن جعفر.(95)
5. نويسنده اخبار الدولة العباسيه (ميانه قرن سوم) سه مورد.(96)
6. تاريخ يعقوبي (م284ق).(97)
7. تاريخ طبري (م 310ق) پانزده مورد.(98)
8. صولي (م335ق) در الاوراق قسم اخبار الشعراء، پنج مورد.(99)
9. مسعودي (م346ق) در مروج الذهب، به نظر مي رسد تنها كسي كه از كتاب نوفلي با عنوان كتاب الاخبار ياد كرده، علي بن حسين مسعودي است. وي در مقدمه كتاب مروج الذهب، ضمن بر شمردن مورخان برجسته اي مانند ابومخنف، واقدي، ابن كلبي، ابن شبه، زبير بن بكار، مدايني، قاسم بن سلام و بسياري ديگر، از علي بن محمد بن سليمان نوفلي ياد كرده است كه نشان از جايگاه مهم نوفلي در تاريخ نويسي اسلامي دارد.(100) مسعودي، در چندين مورد، در كتاب مروج از نوفلي نقل كرده و از آن ميان، در چند مورد به نام كتاب وي با عنوان كتاب الاخبار تصريح كرده است.(101) از يك عبارت مسعودي چنين بر مي آيد كه كتاب را از طريق ابوالعباس بن عمار شنيده و بدان دسترسي داشته است.(102) در جاي ديگري نيز از طريق همين ابن عمار از نوفلي نقل كرده است.(103) اين همان احمد بن عبيدالله بن عمار كاتب ثقفي مورخ شيعي (م314ق) صاحب كتاب المبيضة في اخبار آل ابي طالب است كه پيش از اين به تفصيل اشاره كرديم كه ابوالفرج اصفهاني از طريق او اخبار نوفلي را روايت كرده است. در واقع، مي توان تصور كرد كه اصل كتاب الاخبار در اختيار مسعودي بوده، اما از طريق ابن عمار ثقفي مجاز به روايت آن بوده است.(104)
10. ابوالعباس احمد بن ابراهيم حسني (م353ق) در كتاب المصابيح (يمن، 2002، مؤسسه الامام زيد بن علي) هفت مورد.(105)
11. ابوالفرج اصفهاني (م 356ق) در مقائل الطالبين و الاغاني

الف. مقاتل الطالبيين
 

گذشت كه به احتمال بسيار زياد، بنياد كتاب مقاتل الطالبيين روي كتاب المبيضة ثقفي بوده كه آن هم در همين موضوع بوده، قرار داشته است. البته مدايني و تني چند نفر ديگر هم آثاري با عنوان اسماء من قتل من الطالبيين يا عناوين ديگر، اما در همين موضوع داشته اند. يكي از منابع مهم كتاب المبيضة كتاب الاخبار نوفلي بوده و به همين جهت، تعدادي از روايات نوفلي از طريق المبيضة در مقاتل الطالبيين ابوالفرج وارد شده است.
محمد بن علي بن حمزه علوي نيز كتابي در اين موضوع داشته است كه ابوالفرج، فراوان از آن در مقاتل نقل كرده است.(106) اگر سند مشكلي نداشته باشد، در يك مورد محمد بن علي بن حمزه از نوفلي نقل كرده است (بنگريد به نخستين مورد از موارد ذيل). از قضا در اين مورد، نقل نوفلي، نه طريق ابن عمار ثقفي، بلكه از طريق همين محمد بن علي بن حمزه به مقاتل راه يافته است.
گويا نقل هاي ديگري هم در مقاتل از نوفلي هست كه از غير طريق ابن عمار آورده شده است؛ نمونه آن خبر عيسي بن زيد بن علي است كه ابوالفرج آن را از طريق عيسي بن حسين وراق از نوفلي نقل كرده و در پايان مي گويد كه آنچه من از ابن عمار ثقفي دارم، بر خلاف اين نقل است. روشن نيست مقصودش آن است كه آنچه ابن عمار از نوفلي درباره نقل كرده با اين نقل مخالف است يا ابن عمار از كسي ديگر آن گزارش، اما متفاوت را داشته است.
در هر حال، نقل هاي نوفلي در مقاتل الطالبيين، هفده مورد و به اين شرح است: ص91، ص148، ص153، ص154، ص156، ص344، ص292، ص355-358، ص390، ص403،ص406-408، ص410-411، ص414-417، ص424، ص441، ص493-494، ص496.

ب. روايات نوفلي در الاغاني صد مورد.(107)
 

12. شيخ صدوق (م381ق) در عيون اخبار الرضا (ع) ، نقل هايي كه شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) از نوفلي آورده، در دو بخش است: بخش نخست چهار روايت مفصل است كه سه روايت آن به سند «محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني، از محمد بن يحيي صولي، از ابوالعباس احمد بن عبدالله ‍[كذا در اصل، درست آن عبيدالله محمد بن عمار ثقفي] از علي بن محمد بن محمد بن سليمان نوفلي آورده است. اين طريق استفاده از نوشته هاي ابن عمار ثقفي از نوفلي است كه در بسياري از موارد ديگر، باقي مانده از نوفلي هم ديده مي شود. روايت چهارم آن با سندي ديگر بدين شرح است:
احمد بن يحيي المكتب، از ابو الطيب احمد بن محمد الوراق، از علي بن هارون الحميري، از علي بن محمد بن سليمان النوفلي، از پدرش از علي بن يقطين.
بدين ترتيب، معلوم مي شود كه در كتاب الاخبار نوفلي يا هر اثر ديگر او فصلي به امام موسي بن جعفر (ع) و كيفيت شهات وي اختصاص يافته است.
يكي از روايات – كه درباره توطئه يحيي بر مكي عليه امام كاظم (ع) است – همان است كه شيخ مفيد در الارشاد(108) و شيخ طوسي نيز در الغبية(109) آن را آورده اند. همچنين، روايت اول، همان است كه در مقاتل الطالبيين، ص414-417 هم با تفاوت هايي آمده است، اما بعيد مي نمايد كه منبع صدوق مقاتل بوده باشد، بويژه كه روايات ديگري هم از نوفلي درباره موسي بن جعفر (ع) دارد.
دو روايت ديگر هم در عيون از نوفلي نقل شده است كه در باره امام رضا عليه السلام است. يكي درباره پرسش مأمون از ابونواس درباره سرايش شعر درباره علي بن موسي الرضا و ديگري نفرين امام رضا (ع) در حق بكّار بن عبدالله بن معصب بن زبير است كه ظلمي را مرتكب شده بود.
اما چهار روايت مفصل مربوط به احوالات موسي بن جعفر (ع)، به علاوه يك روايت در باره امام رضا (ع) و نيز روايتي درباره زبير بن بكار عبارت است از: ج1، ص70-73، ج1، ص74، ج1، ص80-81، ص86-88، ج2، ص143، و بنگريد، تاريخ بغداد، ج19، ص138، ج2، ص225، دو روايت فقهي نيز از نوفلي در علل الشرائع آمده است كه فهرست آن احاديث گذشت.
13. ابوعبيد الله مرزباني (م384ق) سه مورد در الموشح.(110)
14. ابوعلي تنوخي (م384ق) سه مورد در الفرج بعد الشدة.(111)
15. شيخ طوسي (م460ق) در الامالي(112) بدين شرح و صفحات: 1. خبر ويران كردن مزار امام حسين (ع) در زمان متوكل؛(113) 2. خبر سخن گفتن رسول خدا با آهوي اسير؛(114) 3. خبر هجرت پيامبر(ص) و امام علي (ع) (115)، 4. خبر سابق الاسلام بودن امام علي (ع)(116)، 5 روايتي در فضيلت امام علي (ع)؛(117) 6. خبر گريختن مردم روز حنين و مقاومت شماري از فرزندان عبدالمطلب؛(118) 7. خبر عقد اخوت امام علي (ع) با رسول خدا(ص) (119) 8. خبر پرسش معاويه از خالد بن معمر در باره علت دوستي او نسبت به امام علي (ع).(120)
16. ابوعبيد بكري (م487ق) در المسالك و الممالك بكري، در المسالك و الممالك ابوعبيد (چاپ دو جلدي، دارالغرب الاسلامي) ضمن بحث از بلاد افريقيه شرحي از تأسيس دولت ادريسي، به نقل از نوفلي به دست داده است. همين نقل در كتاب الاستبصار في عجائب الامصار (بغداد، 1986م) از كاتب مراكشي – كه نويسنده اي ناشناخته و به احتمال از قرن ششم (حوالي 587ق) است – آمده و به احتمال، از روي كتاب بكري برداشته شده است.(121)
17. ابوالقاسم حسكاني (م بعد از 490ق) در شواهد التنزيل.(122)
18. ابن عساكر (م571ق) ابن عساكر علي بن محمد نوفلي را مي شناخته و براي پدرش مدخلي اختصاص داده است.(123) اين اقدام از آن روست كه تصور كرده است محمد همراه عبدالله بن علي در جريان انقلاب عباسي به شام رفته است. اين در حالي است که پدر او سليمان بوده است که به شام رفته و شاهد نبش قبر امويان توسط سپاه عباسي بوده است. برخي از نقل هاي ابن عساكر از نوفلي همان است كه در تاريخ الطبري آمده است. اما دو روايت ديگر كه از قضا نخستين و سومين آنها از طريق طبري است، اما در تاريخ الطبري نيامده، عبارت است از : تاريخ دمشق، ج29، ص92-93، ج53، ص127-128، ج53، ص410.
19. ابن جوزي (م597ق) چندين روايت از نوفلي نقل كرده است كه از ميان آنها دو مورد از طبري گرفته شده و دو مورد ديگر، يكي از ابوبكر صولي است كه مي تواند از آثار وي از تاريخ بغداد، ج13، ص254 برگرفته شده باشد. مورد دوم نيز از الاغاني است. ارجاع آن دو مورد را ابن جوزي، ذيل نقل هاي طبري از نوفلي آورديم، اما چهار مورد ديگر، المنظم، ج6، ص22، ج9، ص71؛(124) ج9، ص216؛ ج10، ص207.(125)
20. ابن النجار (م648ق) در ذيل تاريخ بغداد، ج19، ص138.
21. ابن ابي الحديد(م656) در شرح نهج البلاغه، ج5، ص7؛(126) ج7، ص142؛ ج7، ص150.
22. ابن خلكان در وفيات الاعيان، چ3، ص468.
23. نويري (م733) در نهاية الارب في فنون الادب، ج2، ص156.(127)
24. شمس الدين ذهبي (م748) در تاريخ الاسلام، ج1، ص24.
25. ابشيهي (م852) در المستظرف في كل فن مستطرف، ص399.

پی نوشت ها :
 

*استاديار دانشگاه تهران
1. رجال الطوسي، ص 388.
2. رجال البرقي، ص60.
3. معجم الادباء، ج6، ص2435.
4. ج8، ص200.
5. ج8، ص20-22.
6. الكافي، ج4، ص170؛ الفقيه، ج2، ص174 با اندكي اختلاف، دلائل الامامة، ص219.
7. مقائل الطالبيين، ص91.
8. ج18. ص396.
9. ص 575.
10. الامالي، ص463.
11. الطبقات الكبري، ج4، ص14.
12. همان، ج4، ص14.
13. انساب الاشراف، ج4، ص297.
14. ج4، ص434.
15. ج1، ص100.
16. براي روايت ديگر از او ر. ك: المدونة الكبري، ج2، ص405؛ المحلي، ج2، ص273، ج7، ص233، ج8، ص352، ج10، ص13؛ علل الشرائع، ج1، ص170، درباره حديث انذار عشيره و همين روايت درمناقب اميرالمؤمنين از محمد بن سليمان كوفي، ج1، ص375؛ الامالي مفيد، ص260 واحاديث فراوان ديگر.
17. الفتوح، ج4، ص290.
18. ج5، ص514.
19. اخبار الدولة العباسية، ص298.
20. ج4، ص297.
21. ج5، ص81، ص214، ص384، ص400، ص583، ج7، ص144.
22. الانساب، ج7، ص351.
23. همان، ج4، ص302؛ نيز ر. ك و قس: تهذيب الكمال، ج14، ص369.
24. ج1، ص344.
25. اليقين ابن طاووس، ص429.
26. رجال النجاشي، ص89.
27. ص 89.
28. السنة ابن ابي عاصم، ص560.
29. حسن الظن بالله ابن ابي الدنيا، ص279.
30. الاحاد و المثاني، ج5، ص467.
31. الموطاء، ج2، ص894؛ المحلي، ج5، ص173.
32. تاريخ دمشق، ج53، ص128.
33. ج8، ص20.
34. ج5، ص151؛ تاريخ دمشق، ج42، ص311.
35. تقريب التهذيب، ج1، ص387.
36. ج1، ص100.
37. ص 61.
38. رجال الكشي، ص262.
39. علل الشرائع، ج1، ص71؛ قصص الانبياء راوندي، ص213.
40. الاوائل، ص 219.
41. ر. ك: الاعلام، ج5، ص102.
42. الاغاني، ج14، ص366.
43. همان، ج16، ص70.
44. همان، ج20، ص217.
45. نيز در : همان، ج12، ص430.
46. ج4، ص494.
47. همان، ج8، ص462.
48. ج4، ص444.
49. ص575.
50. مروج الذهب، ج3، ص79.
51. ج3، ص109.
52. ج2، ص216.
53. ج1، ص154.
54. ص43.
55. ج 1، ص321، ج2، ص342.
56. ص159.
57. ص362.
58. ج5، ص191.
59. وسائل الشيعة، ج38، ص88.
60. الفهرست، ص263.
61. الخصائص، ص74.
62. ص 594.
63. مقاتل الطالبين، 344.
64. ص 354-356.
65. تاريخ بغداد، ج11، ص216.
66. بحارالانوار، ج6، ص288 از كامل الزيارات.
67. مجمع الفائدة و البرهان، ج3، ص207 و نيز سبزواري در ذخيرة المعاد، ج2، ص384؛ الحدائق الناصرة، ج11، ص4.
68. ج7، ص555-556.
69. ج13، ص155-157، 190.
70. الكافي، ج4، ص486.
71. همان، ج7، ص38؛ الفقيه، ج4، ص240.
72. الكافي، ج4، ص170، الفقيه، ج2، ص174 با اندكي اختلاف.
73. بصائر الدرجات، ص 212؛ الكافي، ج1، ص231.
74. تهذيب الاحكام، ج2، ص121؛ علل الشرائع، ج2، ص364، ثواب الاعمال، ص42.
75. التهذيب، ج6، ص211.
76. الكافي، ج6، ص96-97.
77. همان، ج6، ص224.
78. همان، ص225.
79. همان، ج7 ص38.
80. همان، ج2، ص65.
81. الاستبصار، ج1، ص458.
82. التهذيب، 2، ص315.
83. موارد ديگر عبارت اند از:
14- الكافي، ج1، ص501؛ الارشاد، ج2، ص304-305.
15- علل الشرائع، ج1، ص71-72؛ قصص الانبياء راوندي، ص213.
16- كامل الزيارات، ص324-326، روايت اول، باب 108 به همراه دو روايت مفصل ديگر از همين باب به شماره 2 و 8، ص 327-330 و 233-334.
17- دلائل الامامة، ص219.
18- امالي الطوسي، ص 453.
19- امالي الصدوق، ص458-459؛ التوحيد 176؛ علل الشرائع، ج1، ص132، و ر. ك: من لايحضره الفقيه، ج1، ص179.
20- امالي الصدوق، ص465.
21- الامالي الشجرية، ج1، ص207.
84. تاريخ بغداد، ج4، ص252.
85. همان، ص7.
86. معجم الادباء، ج1، ص366.
87. عيون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص69-72 و 79-80 و 85-88، 2، 142-143 و 224.
88. امالي الطوسي، ص463-472، 543، 574-575.
89. شرح نهج البلاغه، ج5، ص5.
90. ص 354-356.
91. المحاسن و الاضداد، ص213.
92. به نقل از او در : الاستيعاب، ج4، ص1790؛ الاصابة، ج8، ص25.
93. انساب الاشراف، ج2، ص197، چاپ زكار، ج2، ص418.
94. همان، ج4، ص24، زكار، ج4، ص34.
95.همان، ج4، ص57، چاپ زكار، ج4، ص34.
96. ص31، 298، 298.
97. ج2، ص361.
98. ج8، ص7-9،ج8، ص20-22، ج8، ص34-35، ج8، ص59-60، ‍‍‍ج 8، ص61. ج8، ص80،ج8، ص84،ج8، ص111-113.ج8، ص155-157. ج8، ص162، ص179، ج8، ص179-180.ج8، ص190. ج8، ص200-202.
99. ج1، ص14-115، ص51-53؛ الاوائل به نقل از صولي، ص220؛ تاريخ بغداد به نقل از صولي، ج13، ص148؛ معجم البلدان به نقل از صولي، ج5، ص309.
100. مروج الذهب، ج2، ص22.
101. ج2، ص428؛ ج3، ص16؛ ج3، ص77-79.
102. مروج الذهب، ج3، ص79.
103. همان، ص81.
104. مواردي كه مسعودي از كتاب الاخبار نوفلي با يا بدون ذكر نام كتابش نقل كرده، عبارت است از : ج2، ص428، ج3، ص15، ص16، ج3، ص76-77، ج3، ص79، ج3، ص81، ج3، ص81، ج3، ص82، ج3، ص229-231.
105. ص471، ص473، ص273، ص480-482، ص485، ص494، ص494-495.
106. ص32، 84، 91، 98، 124، 154، 155، 156، 157، 159، 174، 203، 412، 418، 441، 454، 457، 459، 496، 547، 552، 586، 622.
107.ج3، ص119؛ ج3، ص122، ج33، ص125-126، ج34، ص213، ج54، ص318، ج4، ص353، ج4، ص494، ج4، ص510، ج5، ص47-48، ج5، ص149-150، ج5، ص173، ج5، ص190-192، ج6، ص457، ج6، ص467، ج6، ص485، ج6، ص488، ج6، ص490، ج7، ص45، ج7، ص53-54، ج7، ص110، ج7، ص167-168، ج7، ص179، ج7، ص189-190، ج7، ص198، ج8، ص248، ج8، ص2، ص3، ج7، ص110، ج7، ص167-168، ج7، ص179، ج7، ص189-190، ج7، ص198، ج8، ص248، ج8، ص2، ص3، ج8، ص283، ج8، ص4629، ص37-38، ج9، ص80-81، ج9، ص88، ج9، ص120، ج9، ص169،ج10، ص292، 19، ص180، ج10، ص300، ج10، ص308، ج10، ص353، ج13، ص186، ج13، ص187-188، ج13، ص430-431، ج12، ص433، ج12، ص434، ج13، ص124، ج13، ص158، ج13، ص186، ج13، ص187-188، ج13، ص195،ج14، ص266-269، ج14، ص318، ج14، ص158، ج13، ص186، ج13، ص187-188، ج13، ص195، ج14، 266-269، ج14، ص318، ج14، ص319-320، ج14، ص362، ج14، ص366، ج14، ص499-500، ج15، ص46، ج15، ص46، ج15، ص184، ج15، ص207، ج16، ص372-373، ج16، ص380،ج16، ص387، ج16، ص403،ج16، ص470-471، ج16، ص542، ج17، ص14-17،ج17، ص22-23، جج17، ص376، ج18، ص378، ج18، ص383، ج18، ص396، ج18، ص425، ج18، ص426، ج18، ص481-482، ج19، ص100، ج19، ص174، 20، ص492، ج21، ص166، ج21، ص172، ج21، ص175، ج175، -176، ج22، ص461، ج23، ص121، ج23، ص121، ج24، ص346.
108. ج2، ص237-240.
109. ص26.
110. ص 275، ص316، ص321.
111. ج1، ص54، ج1، ص112، ص288.
112. شماره حديث هاي 653، 1011، 1031، 1103، 1187، 1214، 1229.
113. ص327.
114. ص453.
115. ص463-473.
116. ص504.
117. ص545.
118. ص575-576.
119. ص587.
120. ص594.
121. ج2، ص800-803. ج2، ص805؛ ر. ك: الحلة السيراء ابن آبار، ص595-658؛ المسالك، ج2، ص817.
122. ج1، ص253-255.
123. تاريخ دمشق، ج53، ص128.
124. ر. ك: تاريخ دمشق، ج57، ص295؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج12، ص392.
125. ر. ك: تاريخ بغداد، ج13، ص254.
126. ر. ك: ج8، ص119.
127. ر. ك: مصارع العشاق، ج1، ص23.
 

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد