خانه » همه » مذهبی » مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)

ميرسيدعلي از عارفان بزرگ شيعه است.وي در همدان در خانداني ثروتمند و اهل سياست به دنيا آمد؛ اما خود در جواني توجه چنداني به سياست نداشت. همداني در علوم مختلف اسلامي تبحر داشت و قطبيت سلسه ي “ذهبيه رضويه”از آن او بود.از نكات جالب زندگي ميرسيدعلي همداني سفرهاي بسيار اوست كه هدف آن تبليغ دين و

971d6a68 9185 45b9 946b ef02ae1f66c3 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)

18514 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)
ميرسيد علي همداني

 

نويسنده: **دكتر منصور مير احمدي/عبدالرضا احمدي

 

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(1)
 

چكيده
 

ميرسيدعلي از عارفان بزرگ شيعه است.وي در همدان در خانداني ثروتمند و اهل سياست به دنيا آمد؛ اما خود در جواني توجه چنداني به سياست نداشت. همداني در علوم مختلف اسلامي تبحر داشت و قطبيت سلسه ي “ذهبيه رضويه”از آن او بود.از نكات جالب زندگي ميرسيدعلي همداني سفرهاي بسيار اوست كه هدف آن تبليغ دين و راهنمايي مردم بود.سفرهاي متعدد او به كشمير، اين ديار را به پايگاه استواري براي اسلام تبديل كرد.برخي از ملاحظات صوري همداني در مكاتباتش با حاكمان سني باعث شد تعدادي از نويسندگان، وي را از صوفيان سني برشمارند؛ در حاليكه مدارك روشني دال بر تشيع او موجود است.زمانه ي همداني مصادف است با حمله مغول به ايران.از وي آثار و نوشته‌هاي متعددي برجاي مانده كه بسياري از آنها به صورت خطي است و به چاپ نرسيده است.
كليد واژه‌ها:ميرسيدعلي همداني، تشيّع، تبليغ دين، تصوف، كشمير و عرفان.

مقدمه
 

در تاريخ بلند جوامع بشري، انسان هاي برجسته ي بسياري پرورش يافته‌اند و آيين‌هاي مختلف، در پرورش اين انسان ها سهم هاي متفاوتي داشته‌اند.فراواني وجود افراد بزرگ در هر مكتب و مرامي، نشانگر توانمندي و قدرت انسان سازي آن است و در واقع يكي از نشانه هاي بالندگي هر آيين، وجود هرچه بيشتر افراد شاخص معتقد به آن و اثرگذار از لحاظ اجتماعي است.اين نوشتار در صدد ارائه شناخت از يكي از رجال بزرگ مذهبي تشيع به نام ميرسيد علي همداني است كه در قرن هشتم هجري مي زيسته است.

زندگي‌نامه همداني
 

ميرسيدعلي همداني از اكابر عرفان شيعي ايراني است؛ با اين حال شخصيت وي آن گونه كه شايسته ي مقام اوست، در جوامع فكري مسلمانان مورد توجه واقع نشده است.آثار و رساله‌هاي علمي نسبتاً فراوان همداني غالباً به صورت نسخه‌هاي خطي و به دور از دسترس پژوهشگران قرار دارد و جز مواردي كه كمتر از انگشتان يك دست است، باقي بدون انتشار برجاي مانده‌اند.اين درحالي است كه براي مثال در زمينه هاي فلسفي هانري كوربن معتقد است: “همداني آغازگر راه نويني است و يك فيلسوف مي تواند چشمداشت بسياري به آثار همداني داشته باشد؛ اگر نوشته هاي او به دست چاپ سپرده شوند”(كوربن، 1373، ص427).
گفتني است ميرسيدعلي همداني در نواحي مشرق، شهرت بسياري دارد؛ چه اينكه وي را بنيانگذار سرزمين كشمير و مروج اسلام در شبه قاره هند برشمرده‌اند و مردم پاكستان با عنوان “شاه همدان”از وي بسيار ستايش مي كنند و پس از گذشت قرن ها از رحلت وي، هنوز مردم كشمير نام او را با عظمت و تجليل به زبان مي آورند(استخري، 1380، ص292).
القابي همچون “علي ثاني”، “اميركبير”و”شاه همدان”كه به وي داده شده است‌(رياض، 1353، ش1، ص33)، حاكي از بزرگي شان اوست. همداني در زمان حيات خود، عزت و احترام بسزايي داشت و در غالب بلاد ايران و تركمنستان و هندوستان و نزد امرا و پادشاهان و عموم طبقات مردم، از مقام و منزلتي خاص برخوردار بود.”مردم همدان نيز وي را حرمتي عظيم مي نهادند و براي او حتي پس از وفاتش كرامات و مقامي عالي قائل بودند و به قدس و جلالتش اعتقادي عجيب داشتند؛ چنانكه نمونه ي آن را از سوگندي كه به گنبد سبز معبد وي ياد مي كرده‌اند، مي توان يافت”(درخشان، 1374، ص88).
تولد ميرسيدعلي در دوازدهم رجب سال 714ق (1314م)اتفاق افتاده است و به حساب ابجد، كلمه “رحمه الله”تاريخ ولادت اوست؛(1)چنانكه “بسم الله الرحمن الرحيم”تاريخ وفات او (786ق)مي باشد و برحسب نقل،‌اين كلمه مباركه را در موقع وفات بر لب داشته است (حكمت، 1330، ش8، 338).
تولد وي در زمان سلطنت سلطان محمد خدابنده (703-719ق)هشتمين پادشاه از سلاطين مغولي ايلخاني در شهر همدان روي داده است(اذكايي، 1370، ص13).
همداني در خانواده‌اي ثروتمند از سادات حسيني همدان متولد شد، پدرش “شهاب الدين بن محمد”از امراي همدان و ملتفت به سلاطين و حاكمان و در عين حال اهل ايمان بود.
به هر حال ميرسيد علي همداني از افراد برگزيده ي خاندان علويان بود كه نسبت وي از سوي پدر با شانزده فاصله به حضرت امام زين العابدين(ع)و از سوي مادر با هفده واسطه به پيامبر اكرم(ص)مي ر سد.(2)
خانواده سيدعلي قرن ها در همدان محترم و صاحب نفوذ بوده‌اند و از دوران سلاجقه نشانه‌هايي از سادات علوي همدان در كتاب ها وجود دارد كه همه، مردمي صاحب اثر و نفوذ بشمار مي آمده‌اند، و حكومت همداني را بيشتر همين خاندان در دست داشته اند.
جعفر بدخشي شاگرد بلاواسط همداني در خلاصة المناقب، كتابي كه در شرح حال استادش نوشته است، از سيد نقل مي كند:
و مرا خالي بود كه به لقب سيد علاءالدين گفتندي و او از اولياءالله بود و به حسن تربيت او در صفر سن مرا قرآن محفوظ گشت و در امور والد التفات نمي كردم؛ بدان سبب كه او حاكم بود در همدان و ملتفت به سلاطين و اعوان (بدخشي، 1374، ص13-14)
همداني تا سن دوازده‌سالگي تحت تعليم و تربيت دايي خود علاءالدين قرار داشت و در اين مدت علوم اسلامي را به كمال آموخت.در اين سن، علاءالدين او را براي سلوك باطني نزد ابوالبركات تقي الدين اخي علي دوستي فرستاد و او نزد وي به حد كمال رشد يافت.جامي در نفحات الانس در مورد او مي نويسد:”جامع بوده ميان علوم ظاهري و علوم باطني”(جامي، 1375، ص449).
همداني تا سن چهل سالگي در تجريد بود؛ ولي پس از وصول به مدارج بالاي عرفان، ازدواج كرد و فرزنداني يافت كه از آنها پسرش ميرسيدمحمد بر طريق پدر گام نهاد (استخري، همان، 189).
ميرسيدعلي همداني در علوم گوناگون و فنون مختلف اسلامي كه در زمان حياتش متداول بود، تبحر داشت و از همه ي معاصران واعلام ممتاز بود؛ اما برتر از همه، مقام معنوي او در تصوف است كه متجاوز از شصت سال در طريق سلسة الذهب در كمال جهد سلوك نمود به نهايت مدارج معرفت و حقيقت نائل شد و به رياست تامه و قطبيت سلسه ي ذهبيه و رضويه رسيد؛ به گونه‌اي كه اين سلسله بعد از وي به “همدانيه”مشهور شد (استخري، همان، ص299)و سلسله ي ذهبيه و نور بخشيه اغتشاشيه، به وي منتهي مي شود(شيرازي،[بي تا]، ص307).
درباره ي چگونگي ورود همداني به فرقه ي صوفيان، جعفر بدخشي به نقل از وي مي گويد:دايي وي علاءالدين، سيد را در دوازده سالگي براي تربيت به شيخ علي دوستي سمناني سپرد تا از او استفاده كند.پس از مدتي همداني براي تعليم بيشتر، نزد شيخ محمود مزدقاني مي رود.(3)
شيخ محمود مزدقاني يازده سال‌(725-736ق)در زمان شيخ علاءالدوله و سپس تا آخر عمر خويش، در زمان سلسله داري خود، شخصاً به تربيت و اكمال سيد قيام نمود و در اثر حسن تربيت او، سيد به اعلي مدارج ولايت و عرفان نايل شد.(4)
گفتني است همداني يكي از بزرگان فتوت(5)در زمانه ي خويش نيز شمرده مي شود.معلم همداني در فتوت، شيخ ابوالميامين نجم الدين محمود بن محمد و يا احمد الذكاني بوده كه او خود نيز از مريدان علاءالدوله سمناني است(گلسرخي، 1373، ص17).فرقه “فتوتيه”يا “فتيان”كه به “اهل اخوت”نيز مشهور بودند، جماعتي از متصوفه بودند كه سعي داشتند اصول عاليه عرفان و تصوف را در ميان عامه نيز جاري سازند، اين گروه كه در همه ي سرزمين هاي اسلامي تشكيلات و خانقاه داشتند، سعي مي كردند در بين خود و مردم به تصفيه اخلاق و استحكام مباني عدالت بپردازند.آنان علي(ع)را جوانمرد مطلق و مولي و حامي جمعيت خود برمي شمردند و از تعصب مذهبي و آزار يكديگر و قتل و غارت و…دوري مي كردند.
از آنجا كه در اواخر دروه ايلخانان در ايران شرقي، تعصب اهل تسنن بر ضد شيعه قوت گرفته بود، جماعتي از فرقه فتيان كه در مناطقي زندگي مي كردند كه سابقه تشيع داشت، خود را حامي شيعيان قرار دادند(آشتياني، 1365، ص466،467).
1.درباره ي شب ولادت وي به نقل از كتاب مستورات(ص14)آمده است:آن شب يكي از صوفيان، حضرت خضر و الياس(ع)را به خواب مي بيند كه جامه‌اي زيبا را به عنوان تبرك به خانه پدر ميرسيدعلي مي برند و مي گويند:امشب در آن منزل پسري متولد شده است كه بسيار عالي مقام خواهد شد و اين جامه‌ها را به عنوان تبرك براي او مي برند(گلسرخي، 1373، ص1).
2.جعفر بدخشي اجداد او را اينگونه برمي شمرند “هو ابن السيدشهاب الدين بن محمدبن علي بن يوسف بن شرف بن محب بن محمد بن جعفر بن عبدالله بن محمدبن علي بن حسين بن حسن بن جعفر بن عبدالله زاهد بن حسين بن علي زين العابدين بن حسين الشهيد الزكي بن علي الوفي الرضي السخي (سلام الله اجمعين)(بدخشي، 1374، ص13).
3.همداني پس از مدتي، ذكري از استاد تعليم گرفت و پس از سه روز مداومت بر ذكر، در ضمن يك كشف و شهود غيبي، حضرت رسول را بر بام بلندي مشاهده مي كند و سعي مي كند به خدمت آن حضرت برسد و از جانب ايشان مي شنود كه “اي فرزند به اين مقام نمي تواني برسي، مگر آنكه به نزد شيخ محمود مزدقاني بروي تا او تو را به اين مقام برساند.سيد اين واقعه را براي اخي دوستي تعريف مي كند و از او مي خواهد وي را نزد شيخ محمود مزدقاني بفرستد (بدخشي، 1374، ص42-43).
4.سلسله سيد را اينگونه نوشته اند:1.محمد مزدقاني؛ 2.علاءالدوله سمناني؛ 3.عبدالرحمن اسفرايني؛ 4.احمد جورفاني؛ 5.شيخ علي لالا؛ 6.شيخ نجم الدين كبري؛ 7.شيخ عمار ياسر؛ 8.نجيب سهروردي؛ 9. احمد غزالي؛ 10.ابابكر نساج؛ 11.ابوالقاسم جرجاني؛ 12.اباعثمان مغربي؛ 13.شيخ اباعلي كاتب؛ 14.شيخ اباعلي رودباري؛ 15. ابوالقاسم جنيد بغدادي؛ 16.شيخ سري السفطي؛ 17.شيخ كرخي؛‌18. امام علي بن موسي الرضا(ع) 19.امام موسي كاظم(ع)…
5.فتيان نيز مانند صوفيان براي خود خرفه‌اي دارند و تمام ايشان نيز خرقه ي فتوت خود را به حضرت علي(ع)مي رسانند؛ البته بعضي از صوفيه مسلك فتوت را با تصرف آميخته‌اند و بعضي از اهل فتوت نيز به مسلك عرفان گرايش پيدا كرده‌اند و در نتيجه اين دو آيين درهم تنيده شده‌اند (روك به:گلسرخي، 1373، ص17).
**استاديار و عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي/عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد