حُسن خلق و ثمرههاي آن
حُسن خلق و ثمرههاي آن
بخش چشمگيري از آموزههاي ديني، سفارش به«حُسن خلق» است. در قرآنكريم به حُسن خُلق به اندازهاي توجه شده است كه رسول خاتم(ص) با اين ويژگي زيبا ستوده شده و آمده است:«و انك لعلي خلق عظيم؛ و راستيكه تو را خوي والايي است.»(قلم: 4) مولوي ميگويد:
من نديدم در جهان جستوجو
هيچ اهليت به از خُلق نكو(1)
در متون كهن و ادبي ما نيز بارها به اين ويژگي نيك اشاره و بدان سفارش شده است، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
مفهومشناسي حُسن خُلق
امام محمد غزالي درباره مفهوم حسن خلق مينويسد:«بدانكه درباره حقيقت خوي نيك و حسن خلق، سخن بسيار گفتهاند، و هريكي را آنچه در پيش آمده است بگفته است، و تمامي آن نگفته است: چنانچه يكي ميگويد:«روي گشاده داشتن»، و يكي ميگويد:«رنج مردمان كشيدن»، و يكي ميگويد:«مكافات ناكردن» است. و اين همه، برخي از شاخههاي وي است، نه همه حقيقت آن. و ما در اينجا به حقيقت وي و مفهوم كامل آن اشاره ميكنيم: بدانكه آدمي را از دو چيز آفريدهاند: يكي جسم كه به چشم سر بتوان ديد، و يكي روح كه به جز چشم دل نتوان آن را يافت. هريك از اين دو، زشتياي دارد و نيكويياي. يكي را حُسن خُلق گويند و يكي را حُسن خَلق. حُسن خُلق عبارت از صورت باطن است، چنانكه حُسن خَلق عبارت از صورت ظاهر است. و همانگونه كه نيكويي صورت ظاهر در جايي است كه همه اعضاء نيكو باشد از چشم و بيني و دهان و غيره؛ همچنين صورت باطن نيكو نباشد، مگرآنكه چهار قوّت نيكو در وي بود: قوّت علم، قوّت خشم، قوّت شهوت و قوّت عدل براي ايجاد كنترل، اعتدال و تعادل ميان خشم و شهوت. اما نيكو بودن قوّت علم در آن است كه به وسيله آن، راست از دروغ باز داند در گفتارها، و نيكو از زشت باز شناسد در كردارها و حق از باطل باز داند در اعتقادها، و نيكويي قوّت غضب بدان است كه به فرمان شرع باشد و دستور شرع را رعايت كند. و نيكويي قوّت شهوت هم بدين است كه سركش نباشد و در اطاعت عقل و شرع باشد و نيكويي عدل آن باشد كه غضب و شهوت را كنترل كند و به اطاعت دين و عقل درآورد».(2)
ويژگيهاي انسان خوشخُلق
نجمالدين رازي در كتاب مرصاد العباد، ويژگيهاي انسان خوشاخلاق را چنين برميشمارد:
«وي بايد كه پيوسته گشاده طبع و خوشخوي باشد؛ و با ياران، تنگخويي و درشتخويي نكند؛ و از تكبّر و تفاخر و عُجب و طلب مقام به دور باشد؛ و به تواضع و فروتني و خدمت، با ياران و دوستان زندگي كند؛ و با ياران كوچكتر از خود به رحمت و شفقت و دلداري و مراعات و لطف، رفتار كند؛ خويشتندار و بردبار باشد؛ و بار بر دوش ياران ننهد، تا بتواند آنان را خدمت كند؛ و از آنها توقع خدمت نداشته باشد؛ و در همراهي با ياران بكوشد؛ و از مخالفت به دور باشد؛ و نصيحتكننده و نصحيتشنو باشد؛ و راه مجادله و منازعه و خصومت بسته دارد؛ و با نگاه حرمت و ارادت به ياران بنگرد؛ و به چشم حقارت به كوچك و بزرگ ننگرد؛ و در خدمت به مردم، پيوسته در مقام تقرّب به پروردگار برآيد؛ و اهل ايثار باشد، و به نصيب ديگران چشم طمع نداشته باشد”.(3) $آثار و ثمرههاي خوشاخلاقي
ملامهدي نراقي درباره ثمرههاي خوشاخلاقي مينويسد:
«هر خوشاخلاقي در نزد خداوند و خلق خداوند، محبوب بوده؛ پيوسته و همواره مورد ريزش باران رحمت و فيضان لطف خداوند قرار دارد؛ و از آنروي كه مردمان از او نفع ميبرند، و خير و فايده او به مردم ميرسد، محلّ مراجعه همه است؛ و خواستههاي مردمان به واسطه او رفع ميگردد. از اينروست كه خداوند سبحان هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگراينكه فضيلت «اخلاق خوش و نيك» در او به طور كامل و تامّ بوده است. بلكه خوشاخلاقي، والاترين صفت پيامبران الهي و شريفترين عمل اهل صدق و راستگويي بوده، و از اينروست كه خداوند متعال در مقام ستايش و مدح نبياكرم(ص) ميفرمايد: «و انّك لعلي خلقٍ عظيمٍ.» به جهت بزرگي شرفِ اين صفت فاضله بود كه رسولخدا(ص) به آخرين مرتبه آن دست يافت و به بلنداي آن رسيد. تا آنجاكه روايت شده است: روزي حضرتش(ص) در مسجد نشسته بود، كه كنيزي به يكي از انصار تعلّق داشت داخل شد. پس كنيز، خود را به حضرت رسانده، گوشه عباي حضرت را گرفت. چون پيامبر(ص) از اين امر آگاه شد، برخاست، اما كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز چيزي به او نگفت، تا سه بار اين امر تكرار شد. در مرتبه چهارم وقتي حضرت بلند شد، كنيز پشت سر حضرتش بود. در اين امر هنگام، كنيز، رشتهاي از لباس حضرت را گرفت و مراجعت نمود. مردم او را مورد خطاب قرار دادند و او را به شدّت توبيخ كردند از اينكه رسولخدا(ص) را چهاربار از جايش بلند نموده و هيچ نگفتي! كنيز پاسخ داد: بيماري در بستر داريم. از اينروي اهل خانه مرا فرستادند تا از لباس حضرت، تاري بگيرم تا آن را به بيمار ببندند، تا شفاي خود را باز يابد، ولي هربار كه خواستم چنين كنم، پيامبر مرا ميديد و بلند ميشد، و من شرم مينمودم كه از او درخواست كنم كه چيزي از لباسش را به من بدهد. از اينروي پس از مرتبه چهارم، خود آن را برگرفتم.
چنانچه در اين حكايت ديديم، پيامبراكرم(ص) باوجود غريب بودن رفتار كنيز انصاري، هيچ واكنشي از خود نشان نداده و حتي در مقام پرسش از كار او هم بر نيامده است، و اين عمل حضرت رسول(ص) به طور آشكار، از حُسن اخلاق و علوّ نفس ايشان حكايت ميكند.(4) -عبدالرحمنبن سمره ميگويد: روزي نزديك رسولخدا(ص) بودم. فرمود: ديشب خوابي عجيب ديدهام. مردي را از امت خويش ديدم به زانو افتاده و ميان وي و حقتعالي حجابي قرار داشت. در اينهنگام خُلق نيكوي وي بيامد، و حجاب ميان او وحقتعالي را برداشت و وي را به حقتعالي رسانيد.(5)
پيامدهاي بداخلاقي
ملااحمد نراقي درباره پيامدهاي بداخلاقي مينويسد:
«بدونشك بداخلاقي، آدمي را از خداوند و خلق خداوند دور ميكند؛ و تجربه، شهادت ميدهد كه طبع مردمان، از انسانِ بدخُلق تنفّر دارد؛ و هر بداخلاقي همواره مورد تمسخر مردمان است؛ به اضافه اينكه انسان بداخلاق، دمي از رنج و اندوه خالي نيست. درحقيقت، هركس كه اخلاقش بد باشد نفس خود را عذاب مينمايد و در اين راستا در مواردي، ضررهايي بزرگ به او ميرسد؛ و اضافه بر اينها همه، به سوء عاقبت در قيامت و عذاب الهي نيز دچار ميشود. از اينروست كه بداخلاقي در شرع مورد مذمّت شديد قرار دارد.
درحكايتي آمده است كه به حضرت رسول(ص) عرض كردند: فلان زن روزها را به روزه و شبها را به عبادت ميگذراند، ولي بداخلاق است و با زبانش همسايههايش را ميآزارد. حضرت فرمود: در او خيري نيست، او اهل آتش است».(6)
تبسّم، نشانه انسان خوشاخلاق
انسان خوشاخلاق را از روي نشانههايش ميتوان شناخت؛ ازجمله آن نشانهها، تبسّم و خوشرويي است. انسان خوشاخلاق بر پيشاني گره ندارد و اخمو نيست، برق خنده در لب او، و درخشش گشادي در چهرهاش، خاموش نميشود. به تعبير زيباي حافظ:
با دل خونين، لب خندان بياور همچو جام نيگرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش(7)
به قول صائب تبريزي:
از روي گشاده فيض ميبارد
در خنده برق، اميد باران است(8)
شيخالرئيس، ابوعلي سينا در اينباره مينويسد:«انسان عارف، خوشروي و خرّم و خندان است، و از سر فروتني، كوچك را چنان بزرگ ميدارد كه بزرگ را؛ و با افراد گمنام چنان برخورد ميكند كه با افراد سرشناس؛ و چگونه خوشروي نباشد، درحاليكه شيفته حق است، و شيفته همهچيز؛ كه او حق را در همه چيز ميبيند.»(9) عزّالدين محمود كاشاني نيز مينويسد:
«انسان داراي معرفت، تازه روي و بشاش و خندان است؛ چراكه همواره فيض قدسي به دل او سرازير است؛ و اثر اين فيض نيز بر چهره او آشكار است؛ و اين حُسن خُلق، حتي با نااهلان نيز سزاوار است، از براي ايمن ماندن از شرّ و آزار آنها».(10)
حُسن خُلق
پسر لقمان حكيم با پدر خويش چنين گفت: اي پدر! كدام خصلت بهتر است؟ لقمان گفت: دين. پرسيد: چون دو باشند؟ گفت: دين و مال. پرسيد: چون سه باشند؟ گفت: دين و مال و حيا. پرسيد چون چهار باشند؟ گفت: دين و مال و حيا و حُسن خلق. پرسيد چون پنج باشد؟ گفت: دين و مال و حيا و حُسن خُلق و سخا. پرسيد: اي پدر چون شش باشند چه؟ لقمان گفت: فرزندم! هركه اين پنج خصلت در او جمع باشد، او پاك باشد و خداترس و دوست خدا؛ و شيطان از او بري بود.(11)
پی نوشت ها :
1. مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت810.
2. امام محمد غزالي، كيمياي سعادت، ج2، صص513 و514.
3. نجمالدين رازي، مرصاد العباد، صص262 و263.
4. ملامهدي نراقي، جامعالسعادات، ترجمه: كريم فيضي، ج1، صص421 و422.
5. امام محمد غزالي، كيمياي سعادت، ج2، ص512.
6. ملااحمد نراقي، معراج السعاده، صص252 و254.
7. ديوان حافظ، ص238.
8. ديوان صائب تبريزي، به اهتمام: جهانگير منصور، ج1، ص310.
9. ابوعلي سينا، الإشارات و التنبيهات، شرح: خواجه نصيرالدين طوسي و قطبالدين رازي، ج3، ص391.
10. عزّالدين محمود كاشاني، مصباحالهدايه و مفتاحالكفايه، ص251.
11. همان، ص100.
منبع:نشريه گلبرگ- ش117 .