قصه پر غصه طفلان مسلم در سيما
قصه پر غصه طفلان مسلم در سيما
ناقد :يدالله حاجي زاده
***
اگر رسانه ملي به موضوعي بپردازد كه از اساس مبناي درستي ندارد، بعيد است؛ حتي با كاري مداوم و در زماني مستمر بتوان، اثرات تخريبي آن را از افكار جامعه زدود. از اين مقوله است سريال «طفلان مسلم عليهمالسلام» كه در نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي، از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جانگداز عاشوراست.
در ميان اين جعليات و تحريفات، قضيه منسوب به فرزندان مسلم، به دليل مهارت سازندگان آن در پردازش اين قصه كه به دليل ارتباط موضوع با كشته شدن دو كودك نابالغ سرتاسرعاطفي و به يك درام شباهت دارد، از ويژگي خاصي برخوردار بوده و هست.
در اين كتاب ارزشمند (مقتل ابومخنف)كه حجم مختصري دارد و در صدر منابع دست اول تاريخي و حاوي مطالبي، درباره حوادث پس از مرگ معاويه تا شهادت امام حسين عليهالسلام است، هيچ اثر و نشان و يادي از طفلان مسلم و فرار و دستگيري و شهادت آنان نيست. اين عدم پرداخت به مسئله خود دليل و سند محكمي بر نادرست بودن قضيه طفلان مسلم است.
چگونه ميتوان تصور كرد اگر اين قضيه و قصه از صحت تاريخي برخوردار بود، از چشم تيزبين ابومخنف كه به فاصله دو نسل از حادثه كربلا، كتاب مقتل خود را (داراي 113 روايت گاه بسيار كوتاه) نوشته است، به دور مانده است؟ همانگونه كه ملاحظه ميشود، با اينكه اين كتاب (تاريخ طبري) بيشتر از دو قرن پس از حادثه كربلا نگاشته شده، ولي در آن هيچ اشارهاي به طفلان مسلم وجود ندارد.
مورد دومي كه در تواريخ اسلامي به شهادت دو طفل اشاره دارد و از قضا آنها را فرزندان مسلم ميداند، مربوط به قرن چهارم و شيخ صدوق رحمهالله (متوفاي 381 هجري) در كتاب امالي است. وي اين حادثه را با واسطه و به نقل از هشت نفر كه آخرين آنها ابي محمد نام دارد و از بزرگان كوفه است، در كتاب خود آورده است. شيخ صدوق در نقل اين روايت تاريخي، هيچ اشارهاي به منابع مكتوب پيش از خود در اين زمينه ننموده و صرفاً مطلب را به صورت نقل قول و شفاهي آورده است.(1)
روايت ديگر كه اشاره به شهادت دو طفل در قضيه ي كربلا دارد، مربوط به قرن ششم و مورخ معروف ابي المويد الموفق بن احمد المكي معروف به خوارزمي (متوفاي 568) است كه وي نيز اين حادثه را به طور شفاهي نقل كرده و آنان را فرزندان جعفر طيار عليهالسلام ميداند نه مسلم بن عقيل. كتاب خوارزمي در زمره ي منابع دست دوم موضوع قيام كربلاست.
مرحوم محدث قمي رحمهالله نيز در كتاب شريف نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم عليهالسلام ضمن نقل حادثه مرتبط با دو طفل مسلم به نقل از مرحوم شيخ صدوق در اظهار نظري ستودني ميگويد: كشته شدن اين دو طفل با اين تفصيل در نزد من بعيد است؛ لكن من آن را بهخاطر اعتمادبه شيخ صدوق و رجال اسنادش ذكر كردم. در اين داستان ساختگي عبيداللّه بن زياد ،خون آشام، قسي القلبي كه به ده نفر نابكاري كه بر جسد مطهر حسين عليهالسلام در كربلا اسب راندند انعام ميدهد، چگونه است كه بر سر كشتن اين دو طفل، ناگهان رقيق القلب شده و دستور ميدهد غلام او گردن قاتل آن دو طفل را بزند.!
اگر اين حادثه صحت داشته باشد كه ندارد، ميبايست قبور اين دو طفل در كوفه و در اطراف دارالاماره در نزديكي مسجد كوفه كه قبر حضرت مسلم عليهالسلام در زاويه غربي آن واقع است و در اطراف قبر مسلم پدرشان يا نزديكي آن باشد نه در اطراف كربلا و در روستاي مسيب(س) كه در سي كيلومتري كربلا واقع است. پرسش مهم اين است اين دو طفل اگر از زندان عبيداللّه در كوفه رها شده باشند، چگونه در طي يك روز، مسير بيشتر از هشتاد كيلومتري كوفه به كربلا را، با پاي پياده طي كردهاند و در مسيب اسير شده و به شهادت رسيدهاند؟! اگر اين دو كودك در مسير كربلا به كوفه از اردوي اسيران اهل بيت جدا شدهاند، چگونه است كه مادر آنها و حضرت زينب عليهاالسلام و امام سجاد عليهالسلام كه قافله سالار اسيران بودند، در اين باره هيچ عكسالعملي از خود نشان نداده و با خونسردي راهشان را به طرف كوفه ادامه دادهاند؟ آيا ميتوان اين بيتفاوتي را، از حتي انسانهاي عادي و معمولي درباره ناپديد شدن دو كودك خردسال يتيم انتظار داشت؟ چه رسد به امام سجاد عليهالسلام و شيرزن كربلا زينب كبري رحمهالله با آن همه احساس مسئوليتي كه نسبت به همراهان مصيبتزده خود داشتند.
چگونه است كه ابوالفرج اصفهاني (متوفاي 413هجري) در قرن پنجم در كتابي به نام مقاتل الطالبين كه اسامي شهداي آل ابي طالب عليهالسلام را تا سال 313 ذكر ميكند، از نام اين دو طفل هيچ سخني به ميان نميآورد؟
چگونه است كه شيخ مفيد رحمهالله در قرن پنجم (متوفاي 413هجري) در كتاب الارشاد و سيد بن طاووس رحمهالله (متوفاي 664هجري) در قرن هفتم در كتاب مقتل معروف خود به نام مقتل الحسين كه به نام اللهوف في قتلي الطفوف معروف است و هر دو از مقاتل دست دوم مشهور و معتبر شيعي هستند، درباره دو طفل مسلم سكوت اختيار كرده و به نقل شيخ صدوق دراين باره هيچ وقعي ننهادهاند؟
اگر روايت طبري را بپذيريم كه اين دو طفل فرزندان عبداللّهبن جعفر طيار عليهالسلام بودهاند، بايد يادآور شويم عبداللّه نه دو فرزند بلكه پنج فرزند پسر داشته كه سه فرزند وي عون، محمد و عبداللّه در كربلا به شهادت رسيده و طفل نبودهاند و دو فرزند ديگر وي ابوبكر و عون اصغر در واقعه حره در سال 63 هجري به شهادت رسيده و در مدينه دفن شدهاند!
نقد مقاله :
1. در مورد ادعاي اول نويسنده كه مدعي شده است قضيه طفلان مسلم از اساس مبناي درستي ندارد و نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جان گداز كربلاست، بايد گفت: قصه اين دو طفل كه طبري در كتابش اشاره اي جزئي به آن كرده است و دو طفل را، از فرزندان عبدالله بن جعفر يا از فرزندان جعفر ميداند، توسط يكي از بزرگترين و موثقترين عالمان شيعه هم، با ذكر سلسله اسناد،بيان شده است. در خصوص اعتماد به نقل شيخ صدوق در ادامه مقاله،مطالبي را بيان خواهيم كرد. اما نكتهاي كه در اينجا در صدد بيان آن هستيم اين است كه تقريباً قريب به اتفاق محققان و مورخان، اين قصه را با همه اختلافاتي كه در آن است، مورد پذيرش قرار دادهاند. ما هم قبول داريم كه اختلاف و بعضاً اشتباه در بخشهايي از اين روايت وجود دارد. اما اين اختلافات جزئي دال بر بطلان اين قضيه از اساس نيست. علاوه بر طبري كه اشارهاي به قضيه كرده و شيخ صدوق و خوارزمي كه با تفصيل و با اختلافاتي قصه را بيان كردهاند، بسياري از محققان اصل قضيه را پذيرفتهاند و روايت را در كتابهاي خويش آوردهاند كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
الف) شيخ عباس قمي هر چند تفصيل قضيه را نپذيرفته، اما از اساس هم روايت را انكار نكرده است. ايشان به نقل شيخ صدوق اعتماد كرده و مينويسد: «چون شيخ صدوق كه رئيس المحدثين و مروج اخبار و علوم ائمه است، آن را نقل كرده و در سند آن جملهاي از علما اجلاء اصحاب ما واقع است، ناگزير ما نيز متابعت ايشان كرديم و اين قضيه را ايراد نموديم».(2) ايشان علاوه بر ذكر آن در منتهي الامال(3) در نفس المهموم(4) نيز روايت را ذكر كرده است.
ب) علامه مجلسي رحمهالله اين دو روايت را در بحارالانوار آورده است: 1. روايت صدوق؛ 2. روايتي از مناقب قديم. علامه قائل است اين دو روايت مشابه هم هستند.(5) ايشان هيج نقدي بر روايات نياورده است.
ج) محمد مهدي حائري در معالي السبطين اين دو روايت را يكي از كتاب امالي شيخ صدوق و ديگري را از ناسخ التواريخ نقل كرده است.(6)
د) عبدالرزاق موسوي مقرم در كتاب الشهيد مسلم بن عقيل اين روايت را پذيرفته است. و برخي از شبهاتي كه در اين زمينه وجود دارد را پاسخ گفته است.(7)
ر) محمد صحتي سردرودي در كتاب مقتل الحسين عليهالسلام كه در واقع تحقيق و ترجمهاي از روايات شيخ صدوق در خصوص واقعه عاشورا است، روايت را بيان كرده، ولي نقدي بر آن ذكر نكرده است.(8)
ز) شيخ عبداللّه بحراني در العوالم دو روايت دراين رابطه را نقل كرده و همانند علامه مجلسي نقدي بر مطالب روايات ندارد.(9)
و) ذبيح الله محلاتي در كتاب فرسان الهيجاء روايت صدوق را ذكر كرده است.(10)
م) محمدباقر شريف القرشي روايت را نقل كرده و برخي از شبهات را هم پاسخ داده است.(11)
ي) علامه عبدالواحد الشيخ احمد المظفر به اختلافاتي كه در اين قضيه وجود دارد اشاره دارد و برخي از شبهات را پاسخ داده است.(12)
2. مطلب ديگر در رابطه با اين جمله كه «اين داستان در مقتل ابومخنف و ديگر منابع نيست» بايد به اين نكته اشاره كرد كه نبودن اين واقعه در مقتل ابومخنف و الارشاد و… دال بر بطلان اين واقعه از اساس نيست. ابومخنف و ديگران، تمامي قضاياي مربوط به واقعه كربلا را موبه مو نقل نكردهاند. امثال شيخ مفيد هم بنايشان بر اختصار بوده است. اشاره طبري به قضيه و ذكر كامل شيخ صدوق و ديگران ميتواند تا حدي موجب اطمينان به صحت روايت باشد.
3. اما در اينكه اين دو طفل از فرزندان مسلم بن عقيل هستند يا از فرزندان يا نوادگان عبدالله بن جعفر، اين اختلاف در نقل روايت نميتواند موجب بطلان آن شود.
سؤال اين جاست كه آيا اين احتمال وجود ندارد كه اصل روايت درست است، فقط طبري و ديگراني هم كه نام پدر اين كودك را غير از مسلم بن عقيل ذكر كردهاند اشتباه كرده باشند؟ به نظر ميرسد با توجه به مطالبي كه در پي ميآيد، طبري و ديگران كه نام پدر اين دو طفل را غير از مسلم نوشتهاند، اشتباه كردهاند.(13) مسلم است كه اين دو طفل از فرزندان جعفر نميتوانند باشند، همان گونه كه در مقاله نيز به اين مطلب اشاره شده است. چرا كه جعفرطيار عليهالسلام در جنگ موته به شهادت رسيد و فرزندان او در واقعه كربلا، تقريباً نشان از 50 سال بيشتر داشتهاند.
ذبيح الله محلاتي مينويسد: «اختلاف در موضوع ابراهيم و برادرش محمد از چند جهت است: يكي آنكه آيا اين دو فرزندان مسلم بن عقيلاند، چنانچه صدوق در امالي ذكر كرده و مشهور السنه همين است؟ يا اينكه فرزندان عبدالله بن جعفرند يا فرزندان خود جعفر؟ سپس مينويسد: فرزند بلاواسطه جعفر اگر تا واقعه كربلا زنده بود، لازم بود كه مردي كهنسال مانند خود عبدالله بن جعفر باشد (فرزندان جعفر هم نميتوانند باشند) چرا كه فرزندان جعفر اسامي آنها مشخص است.»(14)
علامه محقق عبدالواحد شيخ احمد المظفر مينويسد: اينكه اين دو طفل از فرزندان مسلم بن عقيل باشند، همچنانكه صدوق نقل كرده، اقوي و اشهر است.(15)
بنابراين روايتي كه ميگويد اين اطفال، از اولاد جعفر يا فرزندان جعفر ميباشند، داراي خدشه است.(16) اختلافي كه در نام پدر اين دو طفل در منابع است نميتواند روايت را از اساس باطل كند.
4. اما اينكه ابوالفرج اصفهاني گفته محمد و عبدالله از فرزندان مسلم در كربلا به شهادت رسيدهاند، دليل بر اين نميشود كه دو نفر ديگر از فرزندان مسلم بعداً در كوفه يا جاي ديگري به شهادت نرسيده باشند. بله شكي نيست كه يكي از فرزندانمسلم كه در كربلا به شهادت رسيده، نامش محمد بوده؛ اما به اين نكته بايد توجه داشت كه در نام فرزندان مسلم كه در كوفه يا جاي ديگر به شهادت رسيدهاند، اختلاف است. منابع مينويسند: يكي از آن دو طفل به اتفاق علما، ابراهيم نام داشته؛ دومي آيا عبدالرحمن است يا محمد يا جعفر، در آن اقوالي است.(17) شيخ صدوق در داستان طفلان، نام آنها را ذكر نكرده است. شيخ عباس قمي از جمله كساني است كه از آنها نام برده است. ايشان مينويسد: من بر پنج تن از فرزندان مسلم دست يافتم:
1. عبداللّه؛ 2. محمد كه در كربلا كشته شدند؛ 3و4. دو تن ديگر از فرزندان مسلم به روايت مناقب قديم محمد و ابرهيم بودهاند كه مادرشان از فرزندان جعفر طيار عليهالسلام است.(18)برخي هم نام اين دو طفل را ابراهيم و جعفر گفتهاند. همانند ابن جوزي در مناقب.(19)
بنابراين اولاً: كسي به طور قطع و يقين نگفته كه نام اين دو طفل محمد و ابراهيم بوده است. ثانياً: اگر بر فرض هم نام يكي محمد باشد، اشكالي پيش نميآيد. (امام حسين عليهالسلام هم نام سه تن از فرزندانش علي بوده است.) البته ذبيح الله محلاتي مينويسد: «تواريخ به ما نشان نميدهد كه مسلم دو پسر به نام محمد داشته باشد، ممكن است آن پسر كه در كوفه، با برادرش ابراهيم شهيد شده، نام ديگري داشته باشد و به محمد شهرت پيدا كرده است».(20)
5 . نكته بعدي در مورد اين جمله ي ايشان كه گفته «اين روايت را تنها شيخ صدوق در امالي ذكر كرده و اين نقل انفرادي اعتبار ندارد». در پاسخ بايد گفت اولاً: شيخ صدوق روايت را با ذكر سلسله سند آورده است؛ در حالي كه بسياري از داستانها سندي ندارند. اين عالم بزرگوار تا جايي مورد قبول علماي شيعه قرار گرفته كه روايات مرسل او در حكم مسند دانسته شده است.(21)
ثانياً: در سند روايت افرادي چون محمد بن مسلم،حمران بن اعين و پدر شيخ صدوق ذكر شدهاند. شيخ صدوق از جمله عالماني است كه همه بزرگان حديث و رجال، در طي ده سده پس از وفات او تاكنون، همه او را ستودهاند و بر جايگاه بلند علمي و شخصيت معنوي او،تأكيد كردهاند.(22)شيخ طوسي رحمهالله در فهرست آورده است: «او (شيخ صدوق) جليل القدرحافظ احاديث، آگاه به رجال، ناقد روايت است. در ميان قميها هيچ كس در حفظ حديث و كثرت دانش به پاي او نميرسد».(23)
شيخ صدوق شخصيتي است كه به دعاي حضرت ولي عصر(عج) متولد شده است و خودش همواره به اين امر افتخار ميكرد.(24) دركتاب ستارگان درخشان آمده است: شيخ صدوق كه جريان شهادت طفلان مسلم را بدين نحو نگاشته،از فحول و اقدم محدثين شيعه به شمار ميرود و چون اين محدث عاليقدر شهادت طفلان مسلم را بدين نحو نوشته، براي اطمينان قلب كافي است…».(25)
علاوه براين،روايت در منابع ديگر چون مقتل الحسين خوارزمي و… نقل شده است. بنابراين ادعاي جعل و تحريف به اين بزرگ مرد صحيح نيست.
6. اما اينكه بيان شده روايت شيخ صدوق و خوارزمي در چندين جهت اختلاف دارند بايد گفت: اولاً اختلاف در نقل اين روايت اختلافاتي جزئي است و اين امر تا حدي طبيعي است. بدون شك در نقل يك قضيه نسبتاً طولاني توسط دو يا چند نفر راوي، اختلافات جزئي ممكن است رخ دهد. ثانياً برخي از اختلافات نقل شده اصولاً اختلاف نيست. مثلاً يكي از راويان نام غلام قاتل را ذكركرده و ديگري سكوت كرده است. يكي نام دو طفل را ذكر نكرده و يكي نام آنها را محمد و ابراهيم نوشته است.
7. در بخش ديگري از مقاله بيان شده كه عبيدالله در اين داستان فردي رقيق القلب معرفي شده است. و اين با قساوت قلبي كه وي داشته سازگار نيست. در جواب بايد گفت: اولاً: چه لزومي دارد كه فرد قسيالقلب همه جا قساوت قلب و خشونت به خرج دهد؟. همين فرد قسي القلب چرا وقتي امام سجاد عليهالسلام در مجلسش جواب او را داد،فوق العاده ناراحت شد و ميخواست حضرت را به قتل برساند اما اين كار را نكرد؟ ثانياً: ممكن است عبيداللّه در اين قضيه دلش به رحم آمده باشد.چرا كه در روايت آمده وقتي عبيدالله با سرهاي بريده اين دو طفل مواجه شد، بياختيار سه مرتبه از جاي خود برخاست و دوباره نشست. علاوه بر اينكه قاتل در حضور عبيدالله به بيرحمي خويش در قتل بچهها اقرار كرد.(26)
ثالثاً:معلوم نيست كه عبيداللّه دستور داده بوده كه سرهاي اين دو طفل را برايش بياورند. شايد عبيدالله آنها را زنده ميخواسته است. شيخ صدوق مينويسد: وقتي قاتل سرها را نزد عبيدالله برد، عبيدالله به او گفت چرا آنها را زنده نزد من نياوردي؟(27). علاوه بر اين، شما كه نقل شيخ صدوق را در مورد دل رحمي عبيد الله نپذيرفتهايد، بايد نقل طبري را نيز در اين رابطه قبول نداشته باشيد. چون طبري مينويسد: عبيدالله دستور داد قاتل دو پسر بچه عبدالله بن جعفركشته شود و خانهاش ويران شود.(28)
8 .اشكال ديگري كه در مقاله در اين قضيه نقل شده اين است كه چرا قبر طفلان مسلم در نزديكي كوفه (محل زندان آنها) نيست. در پاسخ به اين بخش بايد گفت: در اينكه بچههاي مسلم در كدام منطقه زنداني بودهاند، عبيدالله چه زمان از فرار كردن آنها از زندان آگاه شده، كجا به شهادت رسيدهاند، بدن آنها آيا دفن شده يا نشده؟ به نتيجه قطعي نميتوان رسيد. عبدالرزاق موسوي مقرم مينويسد: «تأمل در روايت، مفيد اين نكته است كه اين دو طفل در شبي كه در آن شب از زندان فرار كردند، به خانه آن پيرزن نيامدهاند. قطعاً ابن زياد از فرار بچهها در آن شب واقف نشده است. ممكن است فرداي آن شب آگاه شده باشد. همچنانكه معلوم نيست داماد آن پيرزن همان شب به خانه پيرزن آمده يا در شب دوم يا بعد از آن. پس تشكيك در روايت از جهت دوري محلي كه در آن كشته شدهاند، از كوفه كه محل حبس آنها بوده، در صورتي درست است كه فرض شود آن مرد (قاتل) همان شب فرار بچهها، آنها را دستگير كرده است. اما با احتمال دستيابي وي به بچهها در شبهاي بعد، روايت مشكلي ندارند.علاوه براينكه روايت آشكارا نميگويد كه بچهها در همان شهر (كوفه) حبس شدهاند. پس احتمال بعض علما به اينكه ابن زياد آنها را به مردي داده باشد كه وي آنها را زنداني كند، اگر چه در خانهاش خارج كوفه و اينكه آن خانه خيلي بعيد از موضع قتل آنها نباشد،احتمال خوبي است.»(29) سپس مينويسد: بنابراين به خاطر پارهاي از احتمالات نميتوان منكر قضيه شد و اين محل را محل شهادت طفلان مسلم ندانست.(30)علامه عبدالواحد شيخ احمد المظفر نيز مينويسد: «ظاهر از همه ي روايات وارده در اين فاجعه غمانگيز،اين است كه اين دو طفل به فرات پرتاب شدند و بعد از شهادت در آب فرو رفتند و ظاهرنشدند كه دفن شوند. اما اين دو قبرهايي كه در «مسيب» به اسم دو طفل مسلم وجود دارد،احتمالاً در محل زندان بودن آنها يا موضع شهادت آنها ساخته شده باشد».(31)
طبق برخي از نقلها نيز آب فرات جسد آنها را به نزديك كربلا آورد و مردم جسد آنها را از آب گرفتند و همانجا به خاك سپردند. از اين رو مرقد شريف اين دو كودك در شهر مسيب واقع در چهار فرسخي كربلا قرار گرفته است.(32)
مقرم در خصوص محلي كه به قبر طفلان مسلم اشتهار يافته مينويسد: «بنابر آنچه از روايت استفاده ميشود، بدن اين دو طفل را در فرات افكندهاند. اين موضع (قبر طفلان مسلم) محل شهادت طفلان مسلم يا محلي است كه آنها را از فرات بيرون آوردهاند و دفن كردهاند».(33)
9. نكته پاياني كه در خصوص اين قضيه تشكيك شده اين است كه چرا اهل بيت به جدايي اينها از كاروان اسرا توجهي نكردند؟ در جواب بايد گفت: در اينكه طفلان مسلم آيا در كربلا همراه كاروان اسرا بودهاند يا همراه پدرشان از مدينه به كوفه رفتهاند، و يا در هنگام غارت خيمهها متواري شدهاند،سپس به چنگ ماموران زياد افتادهاند، اختلاف است. قول اخير را برخي از منابع ترجيح دادهاند. عبد الواحد شيخ احمد المظفر مينويسد:«قصه اسارت اين دو طفل مختلف است. بنا به قولي: 1. همراه پدرشان بودند كه اسير شدند و زنداني شدند كه بعيد است.2. در لشكر امام حسين عليهالسلام بودند و زنداني شدند، سپس فرار كردند اين هم بعيد است. چون از اسراي بني هاشم كسي زنداني نشد و همگي به مدينه برگشتند. 3. قول صواب اين است كه آنها از وحشت و اضطراب هنگام هجوم خيل دشمن (بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام) فرار كردند و به منطقه عتيكيات در نزديكي مسيب از زمين كربلا رسيدند و مهمان زن آن مرد شقي شدند و سپس به شهادت رسيدند.(34) مرحوم اشتهاردي مينويسد: بنابر قول سوم آنها به زندان نيفتادهاند(35). نكته ديگري كه در اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه سيره مشتهربين شيعه اين بوده كه محل قبور طفلان مسلم در شهرك مسيب، محل شهادت آنها بوده است و درادوار مختلف براي آنها شك حاصل نشده است.(36)
10.هرچند داستان طفلان مسلم در منابعي چون مقتل ابومخنف، الارشاد و لهوف و… نيامده است،اما نقل شيخ صدوق و پذيرش اين قول توسط بسياري از علما موجب ميشود كه نتوان اين قضيه را از اساس منكر شد و آن را جزء جعليات و تحريفات مرتبط با واقعه عاشورا دانست. بله در نقل اين روايت اختلافاتي وجود دارد، اما اين اختلافات دراين قضيه نسبتاً مفصل، تا حدي طبيعي است و نميتوان به صرف وجود اين اختلاف به طوركلي قضيه را منكر شد.
پي نوشتها :
1.شيخ عباس قمي ، به نقل از شيخ صدوق، حماسه كربلا، ترجمه نفس المهموم، قم، انتشارات قائم آل محمد، 1384.
2. شيخ عباس قمى، منتهى الامال، بىجا، حسينى، 1370، ص 382.
3. همان، صص 379ـ382.
4. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه شيخ محمدباقر كمرهاى در كربلا چه گذشت قم، جمكران، چاپ اول، 1370، صص 198ـ204.
5. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403، ج 45، صص 105و 106.
6. محمدمهدى حائرى؛ معالى السبطين، تبريز، مكتبه قرشى، بىتا، ج 2، ص 41.
7. عبدالرزاق موسوى مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل، بىتا، بىجا، ص 198 به بعد.
8. محمد صحتى سردرودى؛ مقتل الحسين، تهران، نشرهستى نما، 1381، صص 208 ـ 216.
9. شيخ عبدالله بحرانى؛ العوالم الامام الحسين عليهالسلام، قم، امير، 1407، صص 353 ـ 360.
10. ذبيح الله محلاتى؛ فرسان الهيجاء، تهران، مركز نشر كتاب، 1390 چاپ دوم، ص 17.
11. محمد باقر شريف القرشى؛ مسلم بن عقيل، قم، دارالهدى، 1382، چاپ اول، ص 70.
12. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛ سفير الحسين مسلم بن عقيل، بىجا، شريف الرضى، 1380، چاپ اول، ص 19.
13. شايد چون مادر اين دو طفل از فرزندان جعفر طيار بوده است، شيخ عباس قمى؛ (منتهى الامال پيشين ص 378)باعث اشتباه طبرى شده است.
14. ذبيحاللّه محلاتى؛ پيشين، صص 17و18.
15. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
16. البته همان گونه كه بيان شد، همين روايات هم مىتوانند از جهتى صحيح باشند. چرا كه مادر طفلان مسلم از فرزندان جعفر طيار بوده است.
17. عبدالواحد؛ الشيخ احمد المظفر،سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
18. شيخ عباس قمى، منتهى الامال،ص 378.
19. مجيد زجاجى كاشانى؛ مسلم قهرمان سفيران، كاشان، مرسل، 1382، ص 138.
20. ذبيحاللّه محلاتى؛ پيشين، ج 2، ص 160، ذيل كلمه محمد بن مسلم بن عقيل.
21. محمد صحتى سر درودى، پيشين، ص 23 مقدمه.
22. على نصيرى، آشنايى با جوامع حديثى شيعه و اهل سنت، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1385 چاپ اول، ص 79.
23. محمدبن حسن طوسى؛ الفهرست موسسه النشرالفقاهه، 1417، ص 237.
24. نجاشى؛رجال النجاشى، قم، جامعه مدرسين، 1416، چاپ پنجم، ص 261.
25. ستارگان درخشان، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1345، ج 5، ص 280.
26. على نصيرى، آشنايى با جوامع حديثى و اهل سنت،ص 79.
27. همان.
28. محمدبن جرير طبرى؛ تاريخ الرسل و الملوك، مصر، ج 5 ص 389 (حدثنا عمار الدهنى عن ابىجعفر…).
29. عبدالرزاق موسوى مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل ،ص19.
30. همان.
31. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
32. محمد محمدى اشتهاردى؛ پيشين، صص 174 ـ 175 به نقل از حائرى در معالى السبطين.
33. عبدالرزاق موسوى مقرم، الشهيد مسلم بن عقيل ،ص 189؛ محمد باقر شريف القرشى نيز مىنويسد: دو قبهاى كه براى آنها در مسيب و به اسم آنها ساخته شده، شايد موضع شهادت آنها باشد، چرا كه بدن آنها در فرات افكنده شد. قرشى، مسلم بن عقيل، ص 70.
34. عبدالواحد الشيخ احمدالمظفر، سفير الحسين مسلم بن عقيل ،صص19و20.
35. محمد محمدى اشتهاردى؛ پيشين، ص 158.
36. مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل ،ص 190، محمد محمدى اشتهاردى به نقل از شيخ علىاكبر سيبويه صاحب كتاب مفتاح الولايه ساكن كربلا حكايتى نقل مىكند در اين حكايت به عنايت حضرت زهرا عليهاالسلام به اين محل و به طفلان مسلم و گريه آن حضرت براى اين اطفال اشاره شده است. محمد محمدى اشتهاردى، پيشين، ص 175.
منبع:نشريه بازتاب انديشه ،شماره 108
/ن