ابراهيم بن هاشم كوفى (2)
ابراهيم بن هاشم كوفى (2)
ابراهيم در كلام علما
ابراهيم بن هاشم قمى, عالمى نستوه, فقيهى وارسته و راوى اى خستگى ناپذير, و در راه ترويج تعاليم اهل بيت(علیهم السّلام) , از والا مقام ترين روات و داراى منزلتى عظيم در ميان محدّثان اخبار عترت نبوى است. محقّقان علم رجال و علماى علوم اسلامى, بسيار او را ستوده اند. توصيف او به اين كه اوّلين نشر دهنده اخبار كوفيان در قم است, خود, دلالت بر جلالت مقام او دارد و شايد بتوان وى را پرچمدار و سلسله جنبانِ نهضت حديثى در ميان راويان و محدّثان حوزه درسى قم دانست.
ابراهيم, در ميان روات, داراى بيشترين و متنوّع ترين روايات است, به گونه اى كه در بسيارى از ابواب فقهى و اخلاقى, احاديثى از او موجود است و كم تر بابى است كه از روايات او تهى باشد.19
آيةاللّه خويى(رحمت الله علیه) , روايات او را متجاوز از 64 حديث 20 و تعداد اساتيد و مشايخ او را بالغ بر 160 نفر ذكر نموده است,21 كه اين همه, مقام شامخ و موقعيت ستوده او را نزد اهل تحقيق و بزرگان تأليف و عالمان مكتب شيعه مى رساند. علامه بحرالعلوم(رحمت الله علیه) , وى را با عباراتى چون: كثيرالرواية, واسع الطريق, ومقبول الحديث مى ستايد.22
ابن مشهدى در كتاب المزار الكبير, در باب «ذكر نمازگزاردن در زواياى مسجد سهله», او را از كسانى معرّفى مى نمايد كه در عصر غيبت, به محضر امام زمان (علیه السّلام) رسيده اند23و اين, افزون بر مقام علمى ابراهيم بن هاشم, نشان از عظمت روحى و معنوى, و وارستگى اخلاقى او دارد و جايگاه او را نزد اهل بيت(علیهم السّلام) روشن مى سازد.
شهيد ثانى(رحمت الله علیه) , وى را از ارجمند ترين اصحاب و والاترين بزرگان شيعه و «كثيرالعلم والرواية» مى داند و او را از كسانى مى شناسد كه اين حديث امام صادق(علیه السّلام) در شأن ايشان وارد است:
إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا .
منزلت هر كس را به مقدار روايتش از ما بشناسيد.24
ميرداماد(رحمت الله علیه) در كتاب الرواشح, ابراهيم را اين گونه معرّفى مى نمايد: هو (إبراهيم بن هشام) شيخ الشيوخ, قطب الأشياخ, وتر الأوتاد, و سند الأسناد.25
آنچه برشمرديم, نمونه اى بود از رفعت مقام اين محدّث گرانمايه و روايتگر فرزانه علوم آل البيت (علیه السّلام) كه بر زبان و قلم بزرگان دين و مذاهب, جارى گشته است.
وثاقت ابراهيم بن هشام
ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمى, از راويان و از بزرگان علم حديث و روات اهل بيت(علیه السّلام) است و بر شخصيت ارجمند وى, هيچ خللى وارد نيست; امّا تنها به اين علّت كه اصحاب, به وثاقت و عدالت او تصريح نكرده اند, گروهى از متقدّمان, او را در حدّ وثاقت پذيرفته اند و حديث او را «حَسَن» دانسته اند, كه البته اينان نيز در كلامشان اضطراب و ترديد وجود دارد و به مقام علمى و معنوى ابراهيم, اذعان دارند, گرچه متاٌخّران, شخصيت والاى ابراهيم را موثّق و روايات او را صحيح مى دانند. علاّمه حلّى(رحمت الله علیه) در مورد او مى نگارد:
من هيچ يك از اصحاب را نيافتم كه او را قدح كرده باشد و نيز به تعديل او تصريح كرده باشد. روايات از او بسيار است و ارجح, قبول روايات اوست.26
علاّمه مجلسى(رحمت الله علیه) روايات او را حَسَن, امّا در مرتبه صحيح مى داند.27 شهيد ثانى(رحمت الله علیه) در مسالك الاٌفهام, هنگام بحث از وقوع طلاق به صيغه امر, حديث ابراهيم را از بالاترين و بهترين مراتب حَسَن, نام مى برد و در بحث در مورد روايتى ديگر, طريق ابراهيم را از والاترين طُرُق مى شناسد. هم او در شرح الدروس مى نويسد:
إنّ حديث إبراهيم بن هشام, من يعتمد عليه كثير و إن لم ينصّ الأصحاب على توثيقه, لكنَّ الظاهر أنّه من أجّلاء الأصحاب و عظمائهم, المشارُ إلى عظم منزلتهم ورفع قدرهم فى قول الصادق(علیه السّلام) : «إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا». احاديث ابراهيم, از جمله رواياتى است كه بر آن بسيار اعتماد شده است. اگرچه نصّى از اصحاب در توثيق او وارد نگشته است; امّا ظاهر آن است كه او از بزرگان اصحاب و بلندمرتبگان آنهاست كه اين كلام امام صادق(علیه السّلام) به منزلت والاى او اشاره دارد كه فرمود: «منزلت اشخاص را به مقدار روايات آنها از ما اهل بيت بشناسيد».
از آنچه گفته شد, معلوم گرديد كه تنها علّتى كه به موجب آن, قدما به وثاقت ابراهيم و صحيح بودن رواياتش قائل نشده اند, وارد نشدن كلامى از اصحاب, در اين مورد است كه به اين مسئله هم رجاليان متاٌخّر, پاسخ هاى متقن و دقيقى داده اند. ميرداماد در الرواشح, پس از آن كه روايات ابراهيم را از نظر قدما, تالى درجه صحّت مى داند, مى نويسد:
صحيح و صريح در نزد من آن است كه طريق ابراهيمْ صحيح است; چرا كه جلالت و عظمت شاٌن او برتر از آن است كه كسى او را تعديل و توثيق نمايد.
سپس مى افزايد:
بزرگان و نام آورانى همچون: شيخ مفيد و شيخ صدوق و شيخ طوسى, شاٌنشان بالاتر از آن است كه ديگران, آنها را توثيق كنند. ابراهيم نيز كه از موجّه ترين و والاترين بزرگان شيعه است, شايسته آن مقام است و مدح او به عبارت «هو أوّل من نشر أحاديث الكوفيين بقم و هُوَ تلميذ يونس بن عبدالرحمان», تعبير جامعى است.28
برخى ديگر نيز گفته اند همان گونه كه برخى مشايخ اجازه, همانند: احمد بن محمد بن حسن بن وليد و محمد بن اسماعيل نيشابورى, در رجال, توثيق نشده اند و با اين حال, حديث آنها صحيح شمرده مى شود; چرا كه گرفته شده از اصول است, از اين رو, حديث ابراهيم نيز به طور قطعْ صحيح خواهد بود.29
از عبارات محقّق اردبيلى و محقّق بحرانى نيز برمى آيد كه ابراهيم را از زمره موثّقان مى دانسته اند.30 شيخ بهايى از پدر بزرگوارش نقل كرده است كه:
إنّى لأستحيى أنْ لا اَعُدَّ حديثه صحيحاً.31 من شرم از آن دارم كه حديث او (ابراهيم) را صحيح ندانم.
علامه بحرالعلوم(رحمت الله علیه) در رجال خويش مى فرمايد: الأَصحّ عندى إنّه ثقة صحيح الحديث.32
نظر صحيح نزد من آن است كه ابراهيم,ثقه و حديث او صحيح است.
سيد بن طاووس(رحمت الله علیه) در روايتى كه در سندش ابراهيم هست, مى گويد:
…و رواة الحديث, ثقات بالإتقان.33
و ابن قولويه در اسناد كتاب كامل الزيارات, به وثاقت تمام كسانى كه در اسناد كتاب واقع شده اند و ابراهيم هم از جمله آنهاست, شهادت داده است.34 عمده دلايلى كه سيد بحرالعلوم(رحمت الله علیه) و ديگران بر صحّت روايات و وثاقت ابراهيم نقل كرده اند, عبارت است از:
1. آنچه على بن ابراهيم بن هاشم, فرزند فاضل و ثقه و بزرگوار او در خطبه تفسيرش مى گويد كه:
ونحن ذاكرون و مخبرون بما انتهى الينا و رواه مشايخنا وثقاتنا عن الذين فرض اللّه طاعتهم و أوجب ولايتهم.
ما ذكر كننده و خبر دهنده آنچه هستيم كه به ما رسيده است و آن را مشايخ ما و ثقات ما از كسانى كه خداوند, اطاعت و ولايت آنها را بر ما واجب ساخته است, روايت كرده اند.
اين, در حالى است كه بيشترين روايات او از پدرش است و معناى «مشايخنا» و «ثقاتنا» از باب اتّحاد موصوف, «مشايخنا الثقات» است. بنابراين, وى در ابتداى كتاب خويش, به وثاقت مشايخ اسناد كتاب, از جمله ابراهيم, اذعان مى نمايد.35
2. آن كه بسيارى از متاٌخّران, وى را توثيق نموده اند و اين, تعارضى با عدم توثيق اكثر متقدّمان ندارد, به جهت اضطراب و دوگانگى اى كه در كلامشان موجود است كه گاهى روايتى با واسطه ابراهيم را «صحيح» و گاهى «حَسَن » خوانده اند. البته, عدم توثيق قاطع آنها, مى تواند به دليل عدم اطّلاع بر سبب مقتضى توثيق باشد كه به طور قطع, سخن غير مطّلع (متقدّمان) بر مطّلع (متاٌخّران), حجّت نخواهد بود.36
3. تصحيح طرق احاديثى كه در آنها ابراهيم حضور دارد, از سوى اصحاب اصطلاح همانند: شهيدين, علامه و ديگران; و اين, تنافرى با توصيف او به «حَسَن» در جاى ديگرى از عبارات آنها ندارد; چرا كه اختلاف نظر از شخص واحد در موضوعى يگانه, بسيار روى مى دهد.37
4. اصحاب و علما بر قبول روايات ابراهيم , اتّفاق دارند, با آن كه در حجّيت حديث حَسَن, آراى مختلفى ابراز نموده اند. از اين رو, بايد سبب جمع كننده اى بر اعتبار او وجود داشته باشد كه با وجود توصيف رواياتش به حَسَن از سوى متقدّمان, در قبول رواياتش اختلافى نكرده اند.38
5. اصحاب و عالمان علم رجال, در شاٌن اين راوى فرهيخته نگاشته اند كه «إنّه أول من نشر أحاديث الكوفيين بقم» و اين, خود دليل مستقلّى بر وثاقت ابراهيم است; چرا كه حوزه قم ـ كه در جرح و تعديل روايات, شيوه سختگيرانه اى داشته است ـ, نمى توانسته نسبت به روايات ابراهيم, بى تفاوت باشد. از اين جهت, قدح و طرد نكردن او از جانب قمى ها, دليل بر نهايت وثاقت اوست.39
روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان و يا حمّاد بن عيسى
بحث ديگرى كه از منظر روايى و رجالى داراى اهميّت است, موضوع روايت ابراهيم بن هشام از حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسى است كه در كتب حديثى از هر دو, رواياتى موجود است; ولى شيخ صدوق(رحمت الله علیه) در اواخر مشايخ كتاب من لا يحضره الفقيه, درباره يكى از احاديثْ چنين مى نگارد:
حديثى را كه در آن, وصيّت اميرالمؤمنين(علیه السّلام) به فرزندش محمد بن حنفيه است, روايت كردم از پدرم, از على بن ابراهيم, از پدرش, از حمّاد بن عيسى, از كسى كه آن را از امام صادق(علیه السّلام) روايت كرده است, در حالى كه بيشتر مردم در اين اسناد اشتباه كرده اند و به جاى حمّاد بن عيسى, حمّاد بن عثمان را قرار داده اند. ابراهيم بن هشام, حمّاد بن عثمان را ملاقات نكرده است و فقط حمّاد بن عيسى را ديده است.40
در اين مسئله, بسيارى از فقها, پيرو نظر شيخ صدوق(رحمت الله علیه) هستند كه از جمله آنان مى توان علاّمه ابن داوود, شهيد ثانى و فرزند بزرگوارش را نام برد; امّا برخى در اين موضوعْ درنگ كرده اند و آن را نپذيرفته اند, چرا كه حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسى و ابراهيم بن هاشم را در طبقه هم دانسته اند و معتقدند كه الكافى, روايات اين دو را با تصريح به نام هريك, ذكر نموده است و گاهى از حمّاد, روايت كرده است, بدون آن كه قيد آن را مشخّص كند و اين, دلالت بر روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان دارد.41
در برابر, بعضى از محقّقان معاصر, روايات الكافى از حمّاد بن عثمان را ناشى از اشتباه مرحوم كلينى(رحمت الله علیه) دانسته اند و روايت بدون واسطه و مستقيم ابراهيم را از حمّاد بن عثمان نمى پذيرند و بنابر آنچه در «باب الزكاة» الكافى آمده است, ابن ابى عمير را واسطه در اين روايات مى دانند.42
تأليفات وى
علماى رجال در شرح حال ابراهيم بن هاشم و در شمار آثار نوشتارى او, دو كتاب قضايا أميرالمؤمنين (علیه السّلام) درباره قضاوت هاى على(علیه السّلام) و كتاب النوادر را ثبت نمود ه اند. اين دو كتاب, با كمال تاٌسف, در سوانح ايّام و حوادث روزگار از بين رفته و به دست ما نرسيده است.43
مشايخ و اساتيد وى
ابو اسحاق ابراهيم بن هاشم قمى, در ميان محدّثان و روايتگران, شايد داراى پُرشمارترين و بيشترين مشايخ و اساتيد باشد. وى از امام جواد(علیه السّلام) , بدون واسطه, روايت دارد. او در راه ترويج معارف آل اللّه, سر از پا نشناخته و دشوارى و رنج سفر را به جان خريده است و هماره, بى قرارانه در پى كسب حقايق نبوى و علوى بوده است. از اين رو, نزد هركسى كه قطره اى از معارف درياى حقيقت يافت مى شده, رفته و از او آموخته است, به گونه اى كه علماى رجال, 160 تن از كسانى را كه ابراهيم از ايشان روايت دارد, ذكر نموده اند44 كه ذكر نام همه آنها در گنجايش اين دفتر نيست. لذا به ذكر تعدادى از ايشان كه در رجال علامه بحرالعلوم آمده است, اكتفا مى كنيم:
ابراهيم بن ابى محمود خراسانى, ابراهيم بن محمد بن وكيل همدانى, احمد بن محمد بن ابى نصر, جعفر بن محمد بن يونس, حسن بن جهم, حسن بن على وشّاء, حسن بن محبوب, حمّاد بن عيسى, حنّان بن سيد, حسين بن سعيد, حسين بن زيد نوفلى, ريان بن صلت, سليمان بن جعفر جعفرى, سهل بن يسع, صفوان بن يحيى, عبدالرحمان بن حجّاج, عبداللّه بن جندب, عبداللّه بن مغيره, عبداللّه بن ميمون قدّاح, فضالة بن ايّوب, محمد بن ابى عمير, محمد بن عيسى بن عبيد, يحيى بن عمران حلبى, و نضربن سويد.45
شاگردان وى
شاگردان و دانش آموختگان مكتب درس و حديث ابراهيم بن هشام نيز هر يك, از نامداران و بزرگان شيعه به شمار مى روند و خود, در فقه و علم و حديث, سرآمد دوران بوده اند و در ميان راويان, جايگاهى ممتاز را به خود اختصاص داده اند كه در كتب رجال, نامشان مضبوط است. تعدادى از شاگردان او عبارت اند از:
احمد بن ادريس قمى, سعيد بن عبداللّه اشعرى, عبداللّه بن جعفر حميرى, على بن ابراهيم بن هاشم قمى, محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى, محمد بن حسن بن صفّار, على بن حسن بن فضال, محمد بن على بن محبوب, محمد بن يحيى عطّار, حسن بن متّيل.46
خاندان وى
خاندان و فرزندان ابراهيم بن هاشم, همه از دوستداران اهل بيت(علیه السّلام) و بسيارى از ايشان, از علماى شيعه بوده اند. وى داراى دو فرزند بوده كه نامشان على و اسحاق است.
على بن ابراهيم, از موثّق ترين روات و والامقام ترين عالمان شيعى است و داراى كتابى در تفسير قرآن است كه يكى از كتب معتبر در اين موضوع است. وى داراى سه فرزند است به نام هاى: احمد بن على (كه از مشايخ شيخ صدوق بوده است), محمد بن على (صاحب كتاب العلل ـ كه علامه مجلسى در مواضع بسيارى از بحارالاٌنوار, به نام او تصريح نموده است) و ابراهيم بن على ـ كه او نيز از راويان و محدّثان است.
از فرزند ديگر ابراهيم بن هاشم, يعنى اسحاق نيز رواياتى در الكافى موجود است و ظاهراً سنّ وى از على بن ابراهيم, بيشتر بوده است; چرا كه روايات او از طريق برادرش على بن ابراهيم است.47
وفات و مدفن وى
تاريخ وفات ابراهيم بن هاشم, همانند تاريخ ولادت او, مشخّص نيست و در ميان كتب رجال, سخنى در اين زمينه وجود ندارد; امّا از آن رو كه وى از شاگردان امام جواد و امام هادى و امام عسكرى(علیه السّلام) روايت دارد 48 واگر ولادت او در ايّام امامت امام كاظم(علیه السّلام) باشد, مى توان وفات او را در اوايل نيمه دوم قرن سوم دانست.
در مورد مدفن وى نيز باتوجّه به حتمى بودن ورود وى به قم و عدم وجود گزارشى مبنى بر خروج او از اين شهر, و نيز مشخّص بودن مقبره پسر بزرگوارش على بن ابراهيم در قم, به طور مسلّم, مزار او نيز در قم است; ولى امروزه نشانى از مدفن او موجود نيست. عاش سعيداً و مات سعيداً.
پی نوشت :
19 . رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 439; تهذيب المقال, ج 1.
20 . معجم الرجال الحديث, ج1, ص 318 ـ 321.
21 . همان, 317.
22 . رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 436.
23 . تهذيب المقال, ج 1.
24 .مسالك الأفهام, در وقوع طلاق به صيغه امر و عدم توارث به عقد منقطع; شرح الدروس, مسئله مسّ مصحف.
25 . رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 405.
26 . الخلاصة, الحلّى, ص 137 ـ 138.
27 . الوجيزة, محمدباقر مجلسى, ص16 .
28 . رجال السيد بحرالعلوم, ج 1, ص 451.
29 . همان جا.
30 . همان, ص 453 به نقل از: زبدة المقال, ص 85 (كتاب الصوم).
31 . تنقيح المقال, ج1, ص 40.
32 .رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 462.
33 . فلاح السائل, ص 158.
34 . معجم الرجال الحديث, ج1, ص 317.
35 . رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 462 ـ 463; تنقيح المقال, ج1, ص 41.
36 .رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 463; تنقيح المقال, ج1, ص41.
37 . همان جا.
38 . همان جا.
39 . رجال السيد بحرالعلوم, ص 464; تنقيح المقال,ص 41.
40 . تنقيح المقال, ج1, ص 43.
41 . همان جا.
42 . قاموس الرجال, ج1, ص 337.
43 . رجال السيد بحرالعلوم, ج 1, ص 439; تنقيح المقال, ج1, ص 44.
44 . معجم رجال الحديث, ج1, ص 317.
45 .رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 439.
46 .تنقيح المقال, ج1, ص 364; تهذيب المقال, ج1, ص 279; رجال السيد بحرالعلوم, ج1, ص 439.
47 . مستدركات علم رجال الحديث, ج1, ص 225 ـ 226.
48 .تهذيب المقال, ج1, ص 276.
منبع: www.hadith.net
/خ