آيات حج در قرآن كريم
آيات حج در قرآن كريم
همه آنچه را كه رنگ و نشان است از خود بزدايد و از همه مرزهاي خيالي و پوچ نظامها و طبقات و برتريجوييها بگذرد و در ترازوي ميزان حج، يكرنگ و سراپا پاك و سفيدپوش قرار گيرد و در صحنه باشكوه حج ابراهيمي با تمام وجود تجسم بخش خاطره عظيم ابراهيم، هاجر و اسماعيل باشد تا در زمانه خود نيز ابراهيمگونه عمل كند و در راه خدا سختيها را هاجروار به جان بخرد و چون ابراهيم همه آنچه را عزيز ميدارد، براي خدا قرباني كند و مانند اسماعيل راهي قربانگاه عشق شود.
حج نمايشي است از تساوي و برابري، وحدت و يگانگي، چرخش حول يك محور و تمريني براي پيروزي بر نفس و غلبه بر خواهشهاي نفساني و همه اينها به اين شرط است كه انجام حج، با علم و آگاهي به دستورات خداوند همراه باشد تا مصداق اين سخن امام موسي بن جعفر (علیه السّلام) نباشيم كه فرمودهاند: ‹‹ما اكثر الضجيج واقل الحجيج››
‹‹حج›› بر وزن ‹‹فعل›› در لغت به معني قصد است. اما هر قصدي را، حج نميگويند. بلكه به آن قصدي حج گفته ميشود كه تكرارپذير باشد. در واقع حج در لغت به معني “قصد مكرر” است. اما معني اصطلاحي حج در شرع مقدس اسلام چيز ديگري است. گروهي از مفسرين اسلامي حج را ‹‹قصد خانه خدا كردن براي انجام مناسك و اعمالي خاص در سرزمين خانه خدا›› تعريف كردهاند و برخي ديگر حج را اسمي براي مجموعه مناسكي دانستهاند كه در مشاعري خاص (منا، مشعر، عرفات) انجام ميشود و در واقع حج در اين معني تنها قصد خانه خدا كردن نيست. اما بر اين تعاريف اشكالاتي وارد شده است كه از باب شناخت و معرفت، نياز به ياد آوري دارد.
بر تعريف اول اين اشكال وارد است كه: ‹‹اگر حج فقط “قصد خانه خداكردن ” است پس انجام اعمال حج در اين تعريف چه جايگاهي دارد؟ در واقع اين تعريف ناقص است. زيرا حج را به قصد تعبير كرده در حالي كه براي تحقق حج، تنها، نيت حج كردن كافي نيست. گرچه ‹‹نيت المؤمن، خير من عمله›› بر تعريف دوم نيز اين اشكال وارد است كه اگر مجموعهاي از اعمال را حج بناميم، انجام ندادن برخي از اين اعمال بايد موجب ابطال حج شود. در حالي كه برخي اعمال را شخص انجام نميدهد و حج او باطل هم نميشود. (مانند مستحبات حج) پس اين اعمال نبايد در تعريف حج جايي بگيرند.
در سومين تعريف، برخي حج را قصد خانه خدا كردن و به جا آوردن اعمالي خاص در مشاعري خاص تعريف كردهاند. در اين تعريف هم “قصد” آمده، هم “انجام اعمال ” و هم قيد ” مشاعر خاص “. كه اين تعريف كاملتر و جامعتر به نظر ميرسد.
انواع حج
حج سه نوع است:
1- حج تمتع
2- حج قران
3- حج افراد
حج تمتع حجي است كه در آن عمره مقدم بر حج است. بر خلاف حج افراد و قران. حج افراد را به اين دليل افراد گفتهاند كه ارتباطي با عمره ندارد و حج قران را به اين دليل قران گفتهاند كه احرامش نزديك ذبح است. يعني حاجي قربانياش را با خود ميبرد و علامتي روي حيوان ميگذارد. حج تمتع را از آن رو تمتع گفتهاند كه در آن تلذّذ هست. چرا كه در عمره و بعد از احرام به آينه نگاه ميكند. در حج افراد ديگر نيازي به قرباني نيست. و حاجي فقط لبيك ميگويد و در عمره تمتع ديگر نيازي به طواف نساء نيست.
ميقات حج عمره تمتع براي اهل عراق محلي است به نام عتيق. و براي مردم يمن مكاني است به نام يلم لم و براي مردم طائف محل ميقات قرن المناظر است. براي مردم مدينه ميقات، محل مسجد شجره و در وقت ضرورت محلي به نام جعفه است. – جعفه در اصل ميقات اهل شام است – براي كساني كه منزلشان به عرفات نزديك، محل ميقات، خانه شان است و ميقات حج عمره شان حجرانه است يا تتميم يا حديبيه.
براي حاجي تمتع احكامي است كه بايد رعايت كند و به مواردي از آنها اشاره ميشود.
1- عمره تمتع بايد در ماههاي حج انجام پذيرد.
2- كسي كه حج تمتع به جا ميآورد. درست نيست كه طواف را قبل از عرفات وقوف درمشعر به جا آورد. بر خلاف حج افراد و قران كه قبل از موقفين، طواف را انجام ميدهد.
3- به جا آورنده حج تمتع بايد طواف حج، سعي بين صفا و مروه و طواف نساء را در روزهاي دهم و يازدهم انجام دهد و چنانچه در روز دوازدهم انجام دهد، گرچه حج او صحيح است، اما مرتكب گناه شده است. لكن در حج قران و افراد تا آخر، ذيحجه هم فرصت اينكارها را دارد و مرتكب گناه هم نميشود.
بررسي اجمالي تفسير برخي از آيات حج در قرآن كريم
‹‹ ان اول بيت وُضِعَ للناس للذي ببكه` مباركاً و هدي للعالمين فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان امنا و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان الله غني عن العالمين ››
(1) در حقيقت، نخستين خانهاي كه براي [عبادت ] مردم، نهاده شده، همان است كه در مكه است و مبارك، و براي جهانيان [مايه] هدايت است. در آن، نشانههايي روشن است [از جمله ] مقام ابراهيم و هركه درآن درآيد در امان است؛ و براي خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است، [البته بر] كسي كه بتواند به سوي آن راه يابد و هركه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بي نياز است.
در بررسي اين آيه توضيح چند مورد ضروري، به نظر ميرسد:
در تعريف كلمه ‹‹بكه›› در تفاسير آمده است: ‹‹مكه›› به معناي سرزمين مكه است. سرزميني با وسعتي مشخص و در جايي معلوم. اما بكه (بر وزن مكه) به قسمتي از سرزمين مكه گفته ميشود كه مسجدالحرام نام دارد. در واقع ‹‹بكه›› محل مسجدالحرام است در داخل سرزمين مكه.
‹‹ بكه›› از فعل بك ‹‹به›› دو معنا آمده است:
1- ‹‹بك›› به معني ‹‹زحم›› يعني تزاحم ايجاد كرد (زحمت داد) و به اين دليل به مسجدالحرام ‹‹بكه›› گفتهاند كه مردم در اين سرزمين جمع ميشوند و ازدحام ميكنند.
2- ‹‹بك›› به معني ‹‹دق›› يعني كوبيد، خرد كرد و به اين دليل به مسجدالحرام بكه ميگويند كه گردن انسانهاي ظالم و جابر را ميشكند و به آنها اجازه گردن فرازي نميدهد.
ان اول بيت وضع للناس: همانا اولين خانهاي كه براي عبادت مردم وضع شد ‹‹كعبه›› است. روايت است كه از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسيدند: اولين مسجد كجاست؟ ايشان پاسخ دادند: مسجدالحرام اولين است و بعد از آن بيت المقدس.
از حضرت علي (علیه السّلام) سؤال شد: آيا اولين خانه همين بناي كعبه است؟ ايشان در پاسخ فرمودند: ‹‹لا، قد كان قبله بيوت. لكنه اول بيت وضع للناس.››
« نه قبل از آن هم خانههايي بود. لكن كعبه اولين خانه است براي همه مردم.»
تعابير ديگري نيز در مورد ‹‹اول بيت›› آمده است:
برخي از مفسرين گفتهاند: كعبه اولين بنايي بوده كه ساخته شده و توسط ابراهيم نبي(علیه السّلام) بنا شده است. سپس افرادي از جُرهم اين خانه را تجديد و تعمير كردند. سپس اين خانه منهدم شد و عدهاي به نام امالته آن را مجددا ساختند و سپس دوباره خراب شد و قريش بعدها آن را تجديد بنا كرد.
عبدالله بن عباس در مورد تفسير ‹‹اول بيت›› چنين گفته است: كعبه اولين خانهاي است كه بعد از طوفان نوح زيارت شد و به اين دليل به آن اول بيت گفتهاند. عدهاي ديگر از مفسرين در اين باره گفتهاند: اولين خانهاي كه هنگام خلقت آسمانها و زمين بر روي آب پديدار شد كعبه بوده است.
ابن عباس ميگويد: خداوند اين خانه را 2000 سال قبل از آفرينش زمين آفريد و آن بر روي آب، سپيد و پيدا بود، تازمانيكه زمين گسترده شد و اين خانه بر روي زمين پديدار گشت. يعني اين مكان اولين خشكي است كه آفريده شد. در قولي ديگر كعبه را اولين خانهاي دانستهاند كه آدم روي زمين ساخته است.
و نيز گفتهاند: هنگامي كه آدم بر روي زمين هبوط كرد، ملائكه به او گفتند: اي آدم، در اطراف اين خانه طواف كن زيرا ما 2000 سال قبل از تو طواف كرديم. همچنين درباره اول بيت گفته شده: در جاي كعبه پيش از آدم خانهاي بود كه به آن ‹‹ضراح›› ميگفتند و در طوفان نوح آن خانه به آسمان برده شد تا ملائكه طوافش كنند.
ونيز آورده اند: اين خانه از نظر شرافت و فضل و كرامت اول است نه از نظر بنا. در روايتي ديگر از ابوخديجه نقل شده كه امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: خداوند اين خانه را از بهشت فرود آورد و چون درّي سفيد و درخشنده بود. بعد بار ديگر آن را نزد خود در آسمانها برد و اساس و پايه آن باقي ماند و به امتداد آن، اساس و پايه اين خانه پي ريزي شد. هر روز هفتاد هزار ملك بر اين خانه وارد ميشوند و ديگر به آسمانها بر نميگردند. وقتي خداوند حضرت ابراهيم(علیه السّلام) را مأمور ساختن كعبه كرد، در واقع ابراهيم نبي(علیه السّلام) كعبه رابر روي پايههاي باقي مانده بالا برد. ‹‹و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل››(2)
«هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايههاي خانه [كعبه] را بالا بردند…»
واژه ‹‹مبارك›› از ديگر واژههاي اين آيه شريفه است. اين كلمه از ريشه ‹‹بَرَكَ›› گرفته شده. ‹‹برك›› معاني مختلفي دارد.
1- چشمه (بركه)
2- خير كثير و مستمر
علت به كار بردن اين صفت براي بكه اين است كه: كسي كه به حج ميرود تا آخر عمر فقير و درمانده نميشود و كساني كه حج به جا ميآورند به نوعي غنا دست مييابند كه چون از بابت خانه خداست با بركت است. كساني كه با فرد متبرك در ارتباطند نيز از او فيض ميبرند و اين بركت نصيب كسي ميشود كه اعمال حج را به قصد زيارت خانه خدا انجام دهد و آنجا معتكف شود و نتيجه آن اين است كه گناهانش بخشيده ميشود و فقر از او دور ميگردد و رزق او بسيار ميشود.
في آياتٍ بينات: در اين قسمت از آيه، آيات به معناي دلالت ها و نشانه هاي چيزي است كه آدمي را راهنمايي ميكند. بيّن يعني: واضح، روشن.
مقام ابراهيم: در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه اگر آيات بينات و مقام ابراهيم به هم عطف شدهاند، پس چرا آيات بينات به صورت جمع آمده و مقام ابراهيم به صورت مفرد؟ آيا صحيحتر نبود كه آيه چنين ميآمد: ‹‹فيه آيت بينه، مقام ابراهيم››؟ شايد پاسخ اين باشد كه منظور از ابراهيم يك نفر نيست بلكه ابراهيم “امت ” است. امتي كه نوعي جمعيت در آن يافت ميشود. ميتوان براي اين سؤال پاسخ ديگري متصور شد و آن اينكه مقام ابراهيم خود آياتي دارد كه از آن جمله است: اثر پاي حضرت ابراهيم (علیه السّلام)، چيدن بعضي سنگها بر روي بعضي ديگر. حفظ كردن خانه خدا از آسيب مشركين و…
عدهاي از مفسرين براي پاسخ به اين سؤال به مطلب ديگري اشاره ميكنند و آن اينكه مقام ابراهيم خود ازآيات و نشانههايي است كه در ‹‹بكه›› – كعبه – وجود دارد و قسمتهاي بعدي آيه مانند ‹‹و من دخله امنا›› خود از آيات بينه هستند.
اما نويسنده كتاب كنز العرفان – فاضل مقداد – معتقد است بهترين پاسخ اين سؤال اين است كه: از نظر دستورزبان عربي مقام ابراهيم عطف بيان براي آيات بينات نيست بلكه خبر است براي ان. چرا كه جاي جاي بيت الله الحرام جاي پاي ابراهيم (علیه السّلام) است و ديگر نيازي نيست كه دليل بياوريم كه چرا آيات جمع است و مقام ابراهيم مفرد.
و اما در شأن نزول آيه فوق اينطور آمده كه: يهوديان مسجدالاقصي را برتر از مسجدالحرام و كعبه ميدانستند و خداوند با نزول اين آيه دلايل برتري كعبه را بر مسجدالاقصي بيان ميكند. آنجا كه از كعبه به عنوان محل و جايگاه قدوم شيخ النبيين ابراهيم (علیه السّلام) نام ميبرد.
و من دخله كان امنا: خداوند در اين آيه دعاي ابراهيم را اجابت كرده است. آنجا كه ابراهيم به خداي خود ميگويد: “رب اجعل هذا بلداً امنا›› (3)
پروردگارا، اين [سرزمين] را شهري امن گردان.
و خداوند در اجابت دعاي او ميگويد: ” و من دخله كان امنا”
“امن” يعني در امان – يعني كسي كه ضرر ديگري به او نرسيده است.
شايد در بطن اين جمله نوعي حالت امري وجود داشته باشد. يعني ديگران نبايد به كسي كه در اين مكان است متعرض بشوند و اين مسأله بيانگر اين مطلب است كه اين خانه و شهر شرافت و كرامت خاصي دارد. چرا كه فرمان امنيت خانه از شرافت اين خانه منشأ گرفته است. فقهاي شيعه به اين فتوا معتقدند كه: اگر كسي كه بايد مورد مجازات قرار بگيرد و حد يا تعزير شود يا حتي كشته شود، اگر به حرم الهي پناهنده شود، هيچ كس حق تعرض به او را ندارد. از علماي مذاهب ديگر ابوحنيفه اين فتوا را قبول دارد اما شافعي آنرا رد كرده است.
از امام باقر (علیه السّلام) روايت داريم كه: امنيت اين دنيا زودگذر است اما: “من دخله عارفاً بجميع ما اوجبه الله عليه كان امنا في الاخره` من العذاب الدائم.” هر كس با معرفت كامل به تمام آنچه كه خداوند بر او واجب كرده است، به حرم وارد شود، در صراط از عذاب الهي در امان است.”
به ديگر معنا، تنها امنيت دائمي، امنيتي است كه به واسطه خانه امن خدا، انسان از آن بهرهمند ميگردد. “الناس” واژه ديگري است كه نياز به تأمل دارد. “الناس”يعني همه مردم. الناس بيانگر عموميت حكم است. اما در ادامه آيه اين تكليف از سه دسته ساقط ميشود:
دسته اول: كودكان تا زماني كه بالغ شوند.
دسته دوم: ديوانگان تا زماني كه سر عقل بيايند.
و دسته سوم شخصي كه در خواب است تا وقتي كه بيدار شود.
و كسي كه اسير است تا وقتي كه آزاد شود. و اما درتفسير استطاعت، تعابير بسياري مطرح شده است. از جمله اينكه فرد از مرض در امان باشد. فرصت و زمان رفتن را داشته باشد و راه سفر او بيخطر باشد. در حديثي از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است: منظور از استطاعت زاد و راحله است. يعني توشه و مركب براي سفر. اما اهل سنت استطاعت را بسيار محدود ميكنند. يعني ميگويند: تنها شرط وجوب حج سلامتي است و بدين ترتيب آنها استطاعت را محدود به سلامت فرد ميدانند.
شافعي رئيس مذهب شافعي در استناد به حديث پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استطاعت را به مال ميداند. در حديث ديگري آمده است كسي كه زمينگيرست و مال دارد بايد نائب بگيرد و حج خود را درزمان حيات خويش به جا آورد. مالك پيشواي مذهب مالكي استطاعت را به توان بدني تعبير ميكند. كسي كه ميتواند راه برود مستطيع است حتي اگر ره توشه نداشته باشد.
ابوحنيفه مؤسس مذهب حنفي در مورد استطاعت هم استطاعت مالي و هم استطاعت و سلامت بدني را مد نظر دارد. همان چيزي كه فقه شيعه به آن معتقد است.
البته گروهي از علماي شيعه شرط ديگري هم بر اين دو شرط اضافه كردهاند و آن اينكه حج كننده بعد از بازگشت از حج محتاج به غير نباشد. روايت شده كه شخصي به نام ابوزبيع از امام صادق (علیه السّلام) پرسيد: استطاعت چيست؟ حضرت در جواب فرمودند: به پدرم امام باقر(علیه السّلام) گفته شد ” استطاعت يعني زاد و راحله ” حضرت فرمودند: مردم اشتباه ميكنند. كسي كه زاد و راحله دارد و قصد سفر حج ميكند نبايد به مردم محتاج باشد و اگر چنين است، مستطيع نيست و حج بر او واجب نميشود. به امام باقر (علیه السّلام) گفته شد: راه چاره چيست؟ امام (علیه السّلام) فرمودند: كسي وسعت مالي داشته باشد مستطيع است. وسعت مال يعني آنقدر مال داشته باشد كه بعد از بازگشت، بتواند خانوادهاش را تأمين كند. سپس گفتند: خداوند در آيات زكوه`، زكوه` را واجب كرده اما براي كسي كه حداقل 200 سكه داشته باشد.
البته عدهاي درسند اين حديث تشكيك كردهاند و اما نويسنده كتاب كنزالعرفان اين حديث را صحيح ميداند. از اين حديث استنباط ميشود كه توان استفاده از مركب – حال توان مالي يا توان جسمي – كفايت ميكند و نيازي نيست كه فرد حتماً خود، مركب داشته باشد. اما نظر شافعي در اين مورد جاي تأمل دارد. او در جايي صاحب مركب بودن را شرط استطاعت ميداند و در جاي ديگر خير؟!!
آيا حج واجب است؟
واجب را به چند نوع تقسيم كرده اند:
واجب تعبدي و واجب توصلي.
واجب تعبدي عملي است كه خدا واجب كرده كه انسانها آن را به قصد قربت انجام دهند.مثل: نماز – حج
واجب توصلي عملي است كه انجام ميدهيم ولي نه به قصد قربت. مثل برطرف كردن نجاست لباس هنگام نماز كه نيازي به قصد قربت ندارد.
واجب مطلق و واجب مشروط
بعضي واجبات مطلق هستند يعني انجام آنها تابع شرايط نيست. مثل نماز و بعضي واجبات مشروط هستند يعني بايد شرايط خاصي تحقق يابد تاآن عمل واجب شود، مثل: حج.
واجب معلق و منجز
واجب منجز واجبي است كه از نظر زمان فعليت واجب تقديم و تأخير دارد مانند: نماز. واجب معلق واجبي است كه زمان انجام آن بعد از زمان فعليت وجوب است، مثل حج.
واجب اصلي و تبعي
در واجب اصلي دليل وجوب، وجوب عمل است. مثل: نماز- دليل وجوب نماز خود نماز است. واجب تبعي يعني عملي به تبع دلايل خاص واجب ميشود. مثل راه افتادن براي مكه زمانيكه خدا ما را به حج امر ميكند.
واجب تخييري و تعييني
واجب تخييري، انتخابي ولي واجب تعييني عوض و بدل ندارد.
واجب عيني و واجب كفايي
واجب عيني تكليفي است براي شخص مكلف. مثل: نماز يا حج. اين واجب از فرد ساقط نميشود. اما واجب كفايي واجبي است كه اگر عدهاي از افراد جامعه به تعداد لازم به اين واجب اقدام كنند از بقيه افراد ساقط ميشود.
واجب موسع و واجب مضيق
1- زمان انجام عمل ما به اندازه زماني است كه خدا قرار داده است، مثل: روزه.
2- زماني كه خدا قرار داده بيشتر از زماني است كه به آن عمل اقدام ميكنيم، مثل: نماز.
3- خداوند زماني را براي كاري قرار دهد ولي عمل ما وقت بيشتري بطلبد مثل نمازي كه آخر وقت خوانده شود. (مضيق)
پس حج واجب است. اما چه نوع واجبي: حج واجب تعبدي است چون به قصد قربت انجام ميشود. واجب مشروط است چون بايد شرايط آن مهيا شود تا واجب شود. واجب معلق است چون اول وجوب، فعليت مييابد بعد حج واجب ميشود. واجب تبعي است چون تابع شرايط خاصي است. واجب تعييني است چون عوض و بدل ندارد. واجب عيني است چون از فرد مستطيع ساقط نميشود و واجب مضيق است زيرا در آن تأخير جايز نيست.
حج فقط يكبار در عمر واجب ميشود و براي اين امر دلايل بسيار هست. از جمله: 1- اصل برائت؛ وقتي انسان در انجام تكليف شك دارد هنگامي كه آن را يكبار انجام داده، آيا مجدداً واجب ميشود يا نه؟ اصل آن است كه بگويد: تكليف ندارم.
دليل ديگر اينكه، در روايتي از عبداللهبن عباس آمده است: ابن حابص از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال كرد آيا هر سال حج بجا آوريم؟ حضرت فرمودند: نه! اگر ايشان جواب مثبت ميدادند، هر سال حج كردن واجب ميشد و امكان اين كار نيز محال است.
و اتمواالحج والعمره`لله فان احصرتم فما استيسر منالهدي ولا تحلقوا رءوسكم حتي يبلغ الهدي محله، فمن كان منكم مريضاً او به اذيً من راسه من صيام او صدقه` اونسك. فاذا امنتم فمن تمتع بالعمره` الي الحج فما استيسر منالهدي فمن لم يجد فصيام ثلثه` ايام فيالحج و سبعه` اذا رجعتم تلك عشره` كامله` ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام واتقوا الله واعملوا ان الله شديد العقاب
و براي خدا حج و عمره را به پايان رسانيد و اگر [ به علت موانعي ] باز داشته شديد، آنچه از قرباني ميسر است [ قرباني كنيد ] و تا قرباني به قربانگاه نرسيده سر خود را متراشيد و هركس از شما بيمار باشد يا در سر ناراحتياي داشته باشد [ و ناچار شود در احرام سربتراشد ] به كفارهِ [آن، بايد] روزهاي بدارد، يا صدقهاي دهد، يا قربانياي بكند، و چون ايمني يافتيد، پس هركس از [اعمال] عمره به حج پرداخت، [ بايد ] آنچه از قرباني ميسر است [ قرباني كند ] و آن كس كه [ قرباني ] نيافت [ بايد ] در هنگام حج، سه روز روزه [ بدارد ] و چون برگشتيد هفت [ روز ديگر روزه بداريد ] اين ده [ روز ] تمام است. اين [ حج تمتع ] براي كسي است كه اهل مسجدالحرام [ = مكه ] نباشد و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.››
در مورد تمام كردن حج عمره عدهاي گفتهاند: از خانهاش احرام ببندد، برخي ديگر گفتهاند: خرج راه انسان حلال باشد و بعضي نيز تماميت را فقط براي حج عمره دانستهاند.
فاضل مقداد ميگويد: اينكه تماميت حج عمره چون عملي است داراي اجزا و كيفيات، فرد بايد تمام اين كيفيات را به جا آورد. تماميت آن مثل روزه نيست كه با قضا و كفاره تمام شود. اما اعمال حج تائيد هر جزءاش وابسته به قبول ساير اجزاست.
اگر كسي يكي از اجزاي نمازش را – مانند نيت – عمداً به جا نياورد بقيه نمازش درست نيست. برخلاف روزه كه هر روز آن نيت جدا ميخواهد. از اين آيه احكامي بدست ميآيد كه به تعدادي از آنها اشاره ميكنيم.
1- حاجي، حج عمره خود را براي تقرب به خدا، تماماً به انجام برساند كسي كه حتي قسمتي از حج خود را درست انجام ندهد واجب است سال آينده بيايد و حج خود را به جا آورد. به نظر علماي شيعه ابطال حج سبب مستقل براي حج مجدد در سال آينده است.
2- كسي كه به عمره مستحب ميرود بايد تمام اعمال را انجام دهد.
3- اگر ميبينيم در آيه به انجام عمره امر شده است، پس بايد در حج تمتع عمره هم باشد. ابوحنيفه و مالك، عمره مفرده را مستحب دانستهاند و منظور اين آيه را اينطور بيان ميكنند كه: واجب نيست مگر بر كسي كه شروع به مفرده بكند. پس اگر شروع كرد بايد به انجام برساند.
4- از كلمه ‹‹الله›› ميفهميم نيت براي خداست و مثل همهِ عبادات ديگر بايد نيت خالص داشته باشد.
امام سجاد (علیه السّلام) در ورود ماه رمضان و نيز در وداع با آن دعايي دارند: خدايا اعمال مرا از ريا و رياكاران، خالص بگردان.
5- ‹‹اتمواالحج و العمره››: اعمال حج عمره كه امر به اتمام آن شده است عبارتند از:
1- احرام
2 – طواف
3 – دو ركعت نماز طواف
4 – سعي بين صفا و مروه
5 – تقصير (كوتاه كردن مو، يا ناخن)
اگر عمره مفرده باشد علاوه بر موارد ذكر شده طواف نساء و دو ركعت نماز هم دارد.
پی نوشت ها :
1- سوره آل عمران / 97 و 96
2- سوره بقره / 127
3- سوره بقره / 126
4- سوره بقره / 196
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/خ