بررسی حدیث ردّ الشمس (3)
همچنین از سید مرتضی رحمه الله در شرح بائیه سید حمیری در این مورد چنین نقل گردیده است : « دلایل واضح و صحیح دلالت دارند بر این مطلب که فلک و آنچه در آن است از خورشید و ماه
بررسی حدیث ردّ الشمس (3)
نویسنده : امیر حسن مظفری زاد
بررسی اشکالات مطرح شده بر حدیث ردّ الشمس ؛
1- صحت این مطلب منجر به بطلان حساب و حرکات می گردد .
جواب : خداوند متعال خورشید را بر می گرداند و به همراه آن فلک نیز بر می گردد ، پس اختلافی در حساب و حرکات بوجود نمی آید(1) .
همچنین از سید مرتضی رحمه الله در شرح بائیه سید حمیری در این مورد چنین نقل گردیده است : « دلایل واضح و صحیح دلالت دارند بر این مطلب که فلک و آنچه در آن است از خورشید و ماه و نجوم بنفسه و بواسطه طبیعتش حرکتی ندارد (بنابر آنچه مسلمانان به آن هدایت گردیده اند) و این خداوند تعالی است که به حرکت آورنده و بر گرداننده آن به اختیار خود می باشد و ما دلایل آن را در بسیاری از کتابهایمان جمع کرده ایم و اینجا محل ذکر آن نمی باشد »(2) .
ابن مغازلی در کتاب مناقب می گوید : « و هذا ممكن من طرق كثيره عند الله تعالى منها أن يخلق مثل الشمس في الموضع الذي أعادها الله إليه ابتداﺀ أو يهبط بعض الأرض فتظهر الشمس أو يخلق مثل الشمس في صورتها و يجعل حكمها في صلاه علي كحكم تلك الشمس و غير ذلك من مقدوراته يعلمها سبحانه و قد رووا أيضا أن الشمس حبست لبعض الأنبياﺀ فيما سلف »(3) .
( این امر از جهات زیادی ممکن می باشد از جمله اینکه خداوند در مکانی که خورشید را به سوی ایشان برگردانید مانند آن را خلق کرده باشد . و یا اینکه مقداری از زمین فرو رفته باشد و خورشید نمایان شده باشد . و یا اینکه خداوند چیزی مانند خورشید خلق کرده باشد و حکم آن را در نماز مانند حکم خورشید قرار داده باشد . و غیر این مطالب از مقدورات الهی که خداوند به آن علم دارد . همچنین خورشید برای برخی از انبیاﺀ گذشته نگه داشته شده است ) .
البته باید توجه داشت که این احتمالات با تصریح حدیث بر بازگشت خورشید منافات دارد .
سبط ابن جوزی در جواب به جدّ خود ، در توضیح این حدیث می گوید : « و انما نقول : انها وقفت عن سيرها المعتاد . و لو رُدَّت على الحقيقه لم يكن عجباً، لأنَّ ذلك يكون معجزه لرسول اللَّه صلى الله عليه و سلم و كرامه لعليّ عليه السلام، و قد حُبست ليوشع بالإجماع، و لا يخلو إمّا أن يكون ذلك معجزه لموسى أو كرامه ليوشع، فإن كان لموسى فنبيّنا صلى الله عليه و سلم أفضل منه، و إن كان ليوشع فعليّ عليه السلام أفضل من يوشع، قال صلى الله عليه و سلم: «علماﺀ أمّتي كأنبياﺀ بني إسرائيل»، و هذا في حقّ الآحاد، فما ظنّك بعليّ عليه السلام؟ »(4) .
( مراد از ردّ الشمس توقف خورشید از حرکت معمولی می باشد نه ردّ حقیقی و اگر هم ردّ حقیقی صورت گرفته باشد عجیب نمی باشد ، زیرا آن معجزه ای برای رسول الله صلی الله علیه و آله و کرامتی برای علی علیه السلام می باشد . و خورشید بالاجماع برای یوشع متوقف گردید واین مطلب یا به خاطر معجزه ای برای موسی بود و یا کرامتی برای یوشع اگر برای موسی بود پیامبر ما از او افضل است و اگر برای یوشع بود علی علیه السلام از او افضل می باشد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند علمای امت من مانند انبیاﺀ بنی اسرائیل می باشند ؛ و این مطلب راجع به همگان است پس فکر تو راجع به علی علیه السلام چیست ؟ )
2- اشکال ابن فورک در کتاب الفصول من تعلیق الاصول :
« اگر این مطلب صحیح بود همه مردم در تمام نقاط آنرا می دیدند » .
جواب علامه مجلسی رحمه الله : « همان جوابی که در مورد انشقاق قمر گفته شد »(5).
ایشان در مورد شقّ القمر می گویند : « … و من طعن في ذلك بأنه لو وقع لما كان يخفى على أحد من أهل الأقطار فقوله باطل لأنه يجوز أن يكون الله تعالى قد حجبه عن أكثرهم بغيم و ما يجري مجراه و لأنه قد وقع ذلك ليلا فيجوز أن يكون الناس كانوا نياما فلم يعلموا بذلك على أن الناس ليس كلهم يتأملون ما يحدث في السماﺀ و في الجو من آيه و علامه فيكون مثل انقضاض الكواكب و غيره مما يغفل الناس عنه… (6).
( و سخن کسیکه طعنه زند به این مطلب به اینکه اگر انشقاق اتفاق افتاده بود بر احدی از اهل زمین مخفی نمی ماند ، باطل می باشد ؛ زیرا جایز می باشد که خداوند تبارک و تعالی آنرا از اکثر اهل زمین بواسطه ابرها و یا مانند آن محجوب نگه داشته باشد . و زیرا انشقاق در شب صورت گرفته است ، پس جایز است که مردم خواب بوده باشند و از آن اطلاع پیدا نکرده باشند ، علاوه بر اینکه همگی مردم نسبت به آنچه در آسمان و جو زمین از نشانه و علامت اتفاق می افتد فکر نمی کنند ، پس مانند حرکت ستارگان و غیر آن می باشد که مردم از آن غافل می باشند ) .
همانگونه که مشخص می باشد جواب ایشان راجع به شب بودن و خواب مردم برای ردّ الشمس کارایی ندارد .
همچنین از سید مرتضی رحمه الله در این مورد چنین نقل گردیده است : « … فأما علم أهل الشرق و الغرب و السهل و الجبل بذلك على ما مضى في السؤال فغير واجب لأنا لا نحتاج إلى القول بأنها ردت من وقت الغروب إلى وقت الزوال أو ما يقاربه على ما مضى في السؤال بل نقول إن وقت الفضل في صلاه العصر هو ما يلي بلا فصل زمان أداﺀ المصلي لفرض الظهر أربع ركعات عقيب الزوال و كل زمان و إن قصر و قل تجاوز هذا الوقت فذلك الفضل ثابت و إذا ردت الشمس هذا القدر اليسير الذي تفرض أنه مقدار ما يؤدي فيه ركعه واحده خفي على أهل الشرق و الغرب و لم يشعروا به بل هو مما يجوز أن يخفى على من حضر الحال و شاهدها إن لم ينعم النظر فيها و التنقير عنها فبطل السؤال على جوابنا الثاني المبني على فوت الفضيله فأما الجواب الآخر المبني على أنها فاتت بغروبها للعذر الذي ذكرناه فالسؤال أيضا باطل عنه لأنه ليس بين مغيب جميع قرص الشمس في الزمان و بين مغيب بعضها و ظهور بعض إلا زمان قصير يسير مخفي فيه رجوع الشمس بعد مغيب جميع قرصها إلى ظهور بعضه على كل قريب و بعيد و لا يفطن إذا لم يعرف سبب ذلك بأنه على وجه خارق للعاده و من فطن بأن ضوء الشمس غاب ثم عاد بعضه جوز أن يكون ذلك بغيم أو حائل » (7).
( … اما علم اهل شرق و غرب و دشت و کوه به این مطلب ، واجب نمی باشد زیرا ما احتیاج به این حرف نداریم که خورشید از وقت غروب به وقت زوال برگشت یا چیزی نزدیک به آن بلکه می گوئیم وقت فضیلت نماز عصر بلافاصله بعد از به جا آوردن نماز ظهر چهار رکعتی ( بعد از زوال ) می باشد پس هر زمانی و اگر چه کم باشد و از این وقت بگذرد از وقت فضیلت نماز فاصله گرفته است و اگر خورشید به اندازه این مقدار کم برگردد که ممکن است به اندازه یک رکعت باشد بر اهل شرق و غرب مخفی خواهد ماند و به آن آگاه نخواهند شد ، بلکه جایز می باشد که بر حاضرین نیز اگر به آن توجهی نداشته باشند مخفی بماند . این جواب برای مورد فوت فضیلت بود ولی در مورد فوت شدن نماز بواسطه غروب خورشید باید گفت بین غروب تمامی خورشید و غروب مقداری از آن زمان زیادی فاصله نمی باشد و برگشت خورشید به این مقدار بر نزدیک و دور مخفی خواهد ماند و کسی متوجه آن نخواهد شد مگر کسی که بداند با امر فارق العاده ای صورت گرفته است ، و اگر کسی متوجه گردد که نور خورشید غائب گردید و سپس مقداری از آن بازگشت جایز است که آن بواسطه ابر یا حائلی باشد) .
باید توجه داشت که جواب اول سید مرتضی در صورت فرض بیان شده درست می باشد ولی جواب دوم ایشان تنها در صورتی درست می باشد که پاسخی برای روایاتی باشد که در آنها تصریح به برگشت خورشید به وقت فضیلت نماز عصر نشده باشد ، مگر اینکه بگوئیم این دسته از روایات در نزد سید مرتضی ضعیف بوده اند .
همچنین علامه مجلسی رحمه الله از کتاب « العلل » متعلق به محمد بن علی بن ابراهیم چنین نقل می کند :
« قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام : عِلَّه رَدِّ الشَّمْسِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ مَا طَلَعَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ أَنَّهُ جَلَّلَ اللَّهُ السَّمَاﺀ بِالْغَمَامِ إِلَّا الْمَوْضِعَ الَّذِي كَانَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ فَإِنَّهُ جَلَّاهُ حَتَّى طَلَعَتْ عَلَيْهِمْ 000 »(8) .
(عالم علیه السلام فرمود : علت اینکه خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و هیچ کس از آن مطلع نگردید این بود که خداوند آسمان را با ابرها پوشانید مگر مکان امیرالمؤمنین علیه السلام و یارانشان را …)
جواب دیگری که توسط امام باقر علیه السلام در جواب ابو بصیر مطرح گردیده است ، قدرت الهی برای طولانی کردن روز می باشد که هیچ مسلمانی نمی تواند آنرا انکار نماید ؛ زیرا امر محالی نیست و با انکار آن قدرت الهی انکار می شود : « … قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَكَ إِذَا تَغَيَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الزَّنَادِقَهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ شَقَّ اللَّهُ الْقَمَرَ لِنَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِيُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَخْبَرَ بِطُولِ يَوْمِ الْقِيَامَهِ وَ أَنَّهُ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ »(9).
( ابوبصیر می گوید به امام علیه السلام گفتم : آنها می گویند هنگامی که فلک تغییر کند فاسد می گردد . امام علیه السلام فرمودند : این حرف کافران است ولی مسلمانان راهی به سوی آن ندارند و خداوند ماه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله شکافت و خورشید را قبل از آن برای یوشع بن نون بازگردانید و خبر داد به طولانی بودن روز قیامت و اینکه هزار سال از سالهایی است که آنها می شمرند) .
3- شبهه و جوابی که توسط سید مرتضی رحمه الله مطرح گردیده است :
« اقتضای این مطلب این است که امیرالمؤمنین علیه السلام بواسطه ترک نماز گناهکار باشند » .
همچنین در یکی از سایتهای متعلق به عامه چنین آمده است : « … ان الشمس ما ترجع لا من اجل علی و لا لغیره فمن هو علی لترجع له الشمس ؛ رجل یتأخر عن الصلاه و یخطئ ، اذا کان یخطی لا یکون معصوما فقد خلف شروط العصمه التی انتم تؤمنون بها فهل تعترفون انه غیر معصوم » ؟(10)
جواب1) : « این امر موقعی عصیان به حساب می آید که بدون عذر بوده باشد . در ضمن امیرالمؤمنین علیه السلام نماز را به صورت ایماﺀ و اشاره می خوانند و بازگشت خورشید برای این بوده است که ایشان افعال نماز را انجام دهند و به عنوان فضیلتی برای ایشان باشد و دلالت کند بر عظمت شأن ایشان .
جواب 2) : نماز ایشان به گونه ای فوت نگردید که تمامی وقت آن بگذرد بلکه زمان فضیلت آن گذشته بود (همچنانکه برخی از روایات بر آن دلالت دارند ) .
ایشان در ادامه می فرمایند : اگر کسی بگوید اگر نماز فوت نشده است پس چه فایده ای برای برگشت خورشید وجود دارد ؟ می گوئیم : برای درک فضیلت نماز در اول وقت آن و دیگر برای اینکه دلالت کند بر مرتبه بالای ایشان و جلالت قدرشان(11) در خرق عادت برای ایشان »(12) .
4 – اشکالی است که ابن تیمیه آن را مطرح کرده است ؛
و آن عدم صحت طرق این حدیث میباشد و راجع به آن مبالغه کرده است تا جایی که همه راویان آنرا ضعیف دانسته است .
متن این اشکال به این تفصیل می باشد : « قال ابوالفرج و هذا حدیث موضوع بلا شک و قد اضطرب الرواه فیه » (13).
و بعد از بیان نقل دیگری از حدیث می گوید : « … و هذا اللفظ الرابع یناقض الالفاظ الثلاثه المتناقضه و تبین ان الحدیث لم یروه صادق ضابط بل هو فی نفس الامر مما اختلقه واحد و عملته یداه فتشبه به آخر فاختلق ما یشبه حدیث ذلک و القصه واحده »(14).
جواب : اشکال ابن تیمیه در حالی است که این افراد (راویان حدیث ) از کسانی می باشند که مسلم و بخاری در صحیحین به آنها اعتماد کرده اند . سؤال اینجاست که این سخن با اعتقاد آنها مبنی بر صحت تمامی اخبار صحیحین چگونه قابل جمع می باشد ؟! »(15)
5- اشکال دیگری که ابن تیمیه مطرح می کند
این است که : « … و مثل هذا مما تتوفر الهمم و الدواعی عن نقله فیمتنع ان ینفرد الواحد و الاثنان » (16).
( اگر برای این واقعه اصلی وجودداشت بزرگترین عجایب عالم به حساب می آمد و دواعی نقل آن وفور پیدا می کرد و اختصاص به عده اندکی پیدا نمی کرد) .
جواب 1) :
انگیزه های عدم نقل بیشتر می باشد زیرا مردم در زمان امویین بوده اند و در بیشتر اوقات آنها دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده اند و تلاششان نقص وارد کردن به ایشان بوده است پس چگونه می تواند این فضیلت بزرگ بینشان مستفیض گردد .
جواب 2) :
این اشکال بواسطه شقّ القمر که معجزه پیامبر می باشد نقض می گردد و امیرالمؤمنین در آن مشارکتی نداشته اند تا انگیزه ای بر مخفی نگه داشتن آن وجود داشته باشد و با این حال تعداد بیشتری از روات نسبت به روات حدیث ردّ الشمس آنرا نقل نکرده اند .
و ادعای ابن تیمیه مبنی بر فرق میان آن دو به اینکه شقّ القمر در شب و هنگام خواب مردم بوده است ، باطل می باشد ؛ به خاطر حدیثی که راجع به تفسیر ٭اقترب الساعه٭(17) از انس در صحیح بخاری نقل گردیده است که گفت : اهل مکه درخواست کردند که آیه ای به آنها نشان داده شود ، پس شقّ القمر به آنها نشان داده شد . (صحیح بخاری 6/252_ 253 ح 361)
و در سنن ترمذی در تفسیر این سوره از جبیر بن مطعم آمده است : انشق القمر علی عهد رسول الله صلی الله عیه و آله و سلم … فقالوا : سحرنا محمد ! فقال بعضهم : لئن کان سحرنا فما یستطیع ان یسحر الناس کلهم . (سنن ترمذی 5/ 372 ح3289 )
جواب 3) :
سبب عدم تواتر نقل در مثل این وقایع در کتب این بوده است که اکثر مردم بی سواد بوده اند و نوشتن تاریخ و تألیف نزد نوشتن می دانسته اند رواج نداشته است ( چه در میان مسلمانان و چه در میان غیر ایشان ) و لذا مؤلفی در آن عصرها شناخته نشده است ، و از معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله جز اندکی به ما نرسیده است و تألیف از زمان تابعین آغاز می گردد و در زمان تابعین تابعین رواج پیدا می کند ( در هنگامی که از ذکر حوادث گذشته مگر اندکی باقی نمانده است و مردم به خاطر ترس و یا دشمنی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را فراموش کرده اند به خصوص آنچه را که تصریح در امامت ایشان داشته باشد (18).
6-این اشکال نیز توسط ابن تیمیه مطرح گردیده است :
« إنّ خصوصيّات الروايات متنافيه من وجوه، و هو يكشف عن كذب الواقعه » (19).
( خصوصیات روایات از جهاتی با یکدیگر منافات دارند که کاشف از کذب روایت می باشد) .
جواب : « منافات خصوصیات موجب کذب اصل واقعه نمی گردد و اقتضای خطای در خصوصیات وجود دارد ؛ زیرا هیچ واقعه ای وجود ندارد که از طرق زیادی نقل گردیده باشد مگر اینکه در خصوصیات با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند ، حتی در مورد شقّ القمر این اختلافات وجود دارد .
همچنین اینکه منافاتی میان روایات وجود ندارد ؛ زیرا در برخی از نقلها مبالغه صورت گرفته است و مبالغه ضرری به کلام نمی زند » (20).
7- اشکال دیگری از ابن تیمیه :
« اشتمال الأحاديث على المنكرات: منها: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلم قال: «يا ربّ! إنّ عليّا في طاعتك و طاعه رسولك، فاردد عليه الشمس».
قال أبو سعيد: فو اللّه لقد سمعت للشمس صريرا كصرير البكره حتّى رجعت بيضاء نقيّه.
و منها: إنّها لمّا غابت سمع لها صرير كصرير المنشار.
و منها: إنّها أقبلت و لها صرير كصرير الرحى.
و إنّما قلنا: إنّ هذه منكرات؛ لأنّ الشمس لا تلاقي من الأجسام ما يوجب هذه الأصوات التي تصل من فلك الشمس إلى الأرض » (21).
( این حدیث مشتمل بر منکرات می باشد ؛ زیرا در روایت مطلبی وجود دارد مبنی بر اینکه خورشید در هنگام برگشت صدایی مانند صدای چاه یا ارّه و یا مار چنبر زده داشت ، در حالی که خورشید با اجسام برخوردی ندارد تا موجب چنین صدایی گردد)
جواب : خداوند متعال عاجز نمی باشد از احداث صدایی تا برای گوش هم حظّی باشد از این فضیلت ، همانطوری که برای چشم می باشد و بواسطه آن یقین زیادتر گردد و توجه بیشتری صورت گیرد (22).
ادامه اشکال : مورد دیگری که به گمان ابن تیمیه جزﺀ منکرات می باشد ؛ « خوابیدن پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نماز عصر می باشد در حالی که مکروه می باشد و پیامبر صلی الله علیه و آله مکروه انجام نمی دهند و همچنین ایشان چشمانشان می خوابد ولی قلبشان نمی خوابد ، پس چگونه نماز علی (علیه السلام ) فوت می گردد ؟!
متن این اشکال به این شرح است : « … فان النوم بعد العصر مکروه منهی عنه و النبی صلی الله علیه و سلم تنام عیناه و لا ینام قلبه فکیف تفوت علیا صلاه العصر … »(23) .
و سپس اینکه اگر فوت شدن نماز جایز می باشد ، بر علی ( علیه السلام ) گناهی نمی باشد اگر نماز را بعد از غروب بخواند و علی ( علیه السلام ) افضل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد ، در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز عصرشان در روز خندق فوت گردید و خورشید بر نگشت.و همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و سایر صحابی خوابیدند تا اینکه خورشید طلوع کرد و باز نگشت .
و اگر فوت شدن نماز حرام می باشد پس از کبائر می باشد و کسی که آنرا انجام دهد ، این مطلب عیب و نقص برای او به حساب می آید و نه منقبت » .
جواب : « همانگونه که دانستی پیامبر صلی الله علیه و آله نخوابیدند و بلکه بواسطه وحی غش کردند .
و آنچه نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله چشمشان می خوابد و قلبشان نمی خوابد ، دلالت دارد بر کذب بودن روایتی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز صبح خوابشان برد و کذب روایت فراموش کردن ایشان نماز روز خندق را .
و با این وجود استدلال او به این دو روایت به خاطر عدم برگشت خورشید برای پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود افضلیت ایشان بر علی علیه السلام باطل می باشد . علاوه بر اینکه افضلیت پیامبر صلی الله علیه و آله مستلزم اولویت ایشان در ردّ خورشید برای ایشان نمی باشد زیرا جایز است که برگشت خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر دفع طعنه منافقان به ایشان باشد . پس خورشید برای ایشان برگشت تا با شاهدی آشکار بفهمند که او در طاعت الهی است ، و یا غیر آن از مواردی که اقتضاﺀ می کند که این مطلب مختص به ایشان باشد نه پیامبر صلی الله علیه و آله .
علاوه بر این علی علیه السلام نماز را ترک نکردند بلکه آنرا با اشاره خواندند ، همانگونه که برخی از روایات به آن اشاره دارند و خورشید برای ایشان برگشت تا فضیلت نماز اول وقت را درک نمایند و فضل ایشان و کمال طاعتشان ظاهر گردد و زبان منافقان قطع گردد »(24) .
8- اشکال ابن حزم ؛
ابن حزم این حدیث را جزﺀ مواردی که شیعه در آن اختلافی ندارند معرفی می کند و با وقاهت آن را به عدم حیا و بی آبرویی شیعه نسبت می دهد .
متن این اشکال به این شرح می باشد : « … و لا يختلفون في أنَّ الشمس رُدَّت على عليّ بن أبي طالب مرّتين، أ فيكون في صفاقه الوجه، و صلابه الخدّ، و عدم الحياﺀ، و الجرأه على الكذب، أكثر من هذا على قرب العهد و كثره الخلق » (25).
جواب علامه امینی رحمه الله : « ممکن است خواننده این تند خوئی تصور کند که تنها شیعه است که قائل به حدیث ردّ الشمس می باشد و قائل شدن به آن منکر و حرف باطلی است 000 ادب شیعه اگر چه اجازه تقابل به مثل و بدگویی به ما نمی دهد ولی ما برای خواننده حقیقت را آشکار می کنیم 000 تا ببیند بی حیایی و جرأت بر کذب را .
حدیث ردّ الشمس را جمعی از حفاظ ثبت با اسانید فراوانی بیان کرده اند و جمعی از کارشناسان بعضی از اسناد آنرا صحیح دانسته اند . و برخی دیگر اسناد دیگری را حسن دانسته اند . و جمعی سخت گرفته اند بر کسانی که بر این حدیث ایراد وارد کرده اند و آنرا ضعیف دانسته اند ، و آنها حاملان روح خبیث اموی می باشند ، یعنی ؛ ابن حزم ، ابن جوزی ، ابن تیمیه ، ابن کثیر .
و برخی انکار ایشان بر این حدیث برایشان گران تمام شده است و لذا حرف آنها را با تألیفاتشان رد کرده اند و طرق و اسانید حدیث را جمع کرده اند ، و از جمله ایشان این افراد می باشند ؛
1- أبو بكر الورّاق: صاحب كتاب «من روى ردَّ الشمس»، که آنرا « ابن شهرآشوب » در مناقب (ج2 ص 353) نقل کرده است .
2- أبو الحسن شاذان الفضلي: صاحب رساله ای در طرق حديث، که مقداری از آن را « الحافظ السيوطي » در « اللآلئ المصنوعة » ( ج 1 ص 338 ) ذکر کرده است و گفته است : طرق این حدیث با سندهای زیادی وارد شده است و آنرا به منتهی درجه صحیح دانسته است، و با ابن جوزی به خاطر طعنه اش به بعضی از راویان این حدیث به منازعه پرداخته است .
3- الحافظ أبو الفتح محمد بن الحسين الأزدي الموصلي: صاحب کتابی که اختصاص به این حدیث دارد و آن را « الحافظ الكنجي » در الكفايه الطالب ص 383 ذکر کرده است .
4- أبو القاسم الحاكم ابن الحذّاﺀ الحسكاني النيسابوري الحنفي: صاحب رساله ای با عنوان « مسأله في تصحيح ردّ الشمس و ترغيم النواصب الشُّمْس »، مقداری از آن را « ابن كثير» در«البدايه و النهايه »ج 6 ص 88 ذکر کرده است، و ذهبي در کتاب «تذکره الخواص» ج 3 ص 1200 ذکر کرده است .
5- أبو عبد اللَّه الجعل الحسين بن عليّ البصري ثمّ البغدادي (م 399)، او فقیه و متکلم بوده است و صاحب كتاب «جواز ردّ الشمس»، که ابن شهرآشوب آن را ذکر کرده است .(المناقب ج 3 ص 353)
6- خطیب خوارزم أبو المؤيّد موفّق بن أحمد (م 568) صاحب كتاب « ردّ الشمس لأمير المؤمنين که معاصر او « ابن شهرآشوب » آن را ذکر کرده است . (المناقب ج 2 ص 360 )
7- أبو عليّ الشريف محمد بن أسعد بن عليّ بن المعمر الحسني (م 588). صاحب جزوه ای در جمع طرق حديث ردّ الشمس ( لسان المیزان ج 5 ص 85 )
8- الحافظ جلال الدين السيوطي (م 911) صاحب رساله ای راجع به حدیث که آن را « كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس » نامیده است .
9- أبو عبد اللَّه محمد بن يوسف الدمشقي الصالحي (م 942)او شاگرد سیوطی است و صاحب جزوه « مزيل اللبس عن حديث ردّ الشمس » که آن را « برهان الدين الكوراني المدني » در کتاب خود « الأمم لإيقاظ الهمم » (ص 63) ذکر کرده است .
و ما نمی توانیم ذکر کنیم آن متون را و طرق و اسانید ایشان را زیرا احتیاج به تألیف کتابی حجیم که مختص به آن باشد دارد و ما در اینجا نمونه هایی از آن حفّاظ و اعلام را ذکر می کنیم ، از کسانی که بدون هیچ خدشه ای حدیث را نقل کرده اند و کسانی که راجع به آن صحبت کرده اند و آن را صحیح دانسته اند . و این امر قانع کننده و کافی است (26) ؛
1- حافظ «ابو الحسن عثمان بن ابى شيبه عبسى» كوفى متوفى 239 در سنن خود حديث را ذكر كرده است.
2- حافظ «ابو جعفر احمد بن صالح» مصرى متوفى 248، كسى است كه شيخ بخارى در صحيحش و ديگران، اتفاق بر وثاقتش كردهاند، به دو طريق، از اسماء بنت عميس نقل كرده و گفته است: كسى كه راه دانش پويد، نشايد از حديث اسماﺀ كه از رسول خدا نقل كرده سرپيچى كند زيرا اين حديث از بزرگترين علائم نبوت است .
3- «محمّد بن حسين ازدى» متوفى 277 در كتاب خود «فى مناقب على رضى اللّه عنه» همانطوری که آنرا ابن ندیم و کورانی و غیر آنها نقل کرده اند . ( مراجعه كنيد به لسان الميزان 5 / 140) .
4- حافظ «ابو بشر محمّد بن احمد دولابى» متوفى 310 در كتاب خود «الذريّه الطاهره» (ص 191 ح 157) حديث را نقل كرده است(27) .
5- حافظ «ابو جعفر احمد بن محمّد طحاوى» متوفى 321 در «مشكل الاثار» ج 3 ص 63 حديث را به دو لفظ آورده و گفته است «اين دو حديث هر دو ثابت، و روات آن ثقه می باشند .
امينى گويد : تصديق به صحت حديث و قاطعيت آن از ابى جعفر طحاوى در كتب قوم مانند شفاى قاضى و ديگران به تواتر رسيده است و ما به همين زودى به تصريحات آنان ميپردازيم ولى دست امين چاپ كه بايد وديعههاى اسلامى را حفظ كند، آن را از كتاب «مشكل الاثار» تحريف كرده است . – زنده باد امانت-
6- حافظ «ابو جعفر محمّد بن عمرو العقيلى» متوفى 322
7- حافظ ابو القاسم طبرانى متوفى 360 ، در كتاب « معجم الکبیر» حديث را نقل كرده است.
8- حاكم «ابو حفص عمر بن احمد» مشهور به ابن شاهين متوفى 385 در « مسند كبير» آورده است .
9- حاكم «ابو عبد اللّه نيشابورى» متوفى 405 ، در تاريخ نيشابور در شرح حال عبد اللّه بن حامد فقيه واعظ، حديث را نقل كرده است.
10- حافظ «ابن مردويه» اصفهانى متوفى 416 ، در «مناقب» حديث را به اسناد ابوهریره بيان كرده است .
11- «ابو اسحاق ثعلبى» متوفى 427 يا 437 ، در تفسير خود و در قصص النبیاﺀ که موسوم به «العرائس المجالس » است حديث را آورده است(ص 249) .
12- فقيه «ابو الحسن على بن حبيب بصرى» بغدادى شافعى، مشهور به ماوردى متوفى 450 حديث را در «اعلام النبوه» (ص 142) به عنوان يكى از نشانههاى نبوت شمرده و از طريق اسماء آن را روايت كرده است.
13- حافظ «ابو بكر بيهقى» متوفى 458 ، در كتاب «دلائل النبوه»( ج 2 ص 275 رقم 680 ) آن را روايت كرده است ، همانطور که مناوی در «فیض القدیر»(ج 5 ص 440)بیان کرده است .
14- حافظ «خطيب بغدادى» متوفى 463 ، حديث را در «تلخيص المتشابه» و «الاربعين» (ج 1 ص 225 ح 353) نقل كرده است.
15- حافظ «ابو زكريا» اصفهانى مشهور به ابن منده متوفى 512 ، حديث را در كتاب خود به نام «المعرفه» روايت كرده است.
16- حافظ قاضى «عياض ابو الفضل» مالكى اندلسى پيشواى زمان خود متوفى 544 در كتاب خود به نام «الشفاﺀ بتعریف الحقوق المصطفی » آن را روایت کرده است و آن را صحیح دانسته است ( ص280-284) .
17- اخطب الخطباﺀ «خوارزمى» متوفى 568 ، يكى از شعراى غدير در قرن ششم ، حديث را در «المناقب» نقل كرده است.(ص 306 ح 301 )
18- حافظ «ابو الفتح نطنزى» حديث را در كتاب خود «الخصائص العلويه» روايت كرده است.
19- «ابو المظفر يوسف قزأوغلى» حنفى متوفى 654 در «تذكره الخواص » (ص 49) آن را روايت كرده آنگاه سخن جدّ خود ابن جوزى مبنی بر موضوعه بودن و مضطربه بودن روایت را رد کرده است .
قضاوت ابن جوزى اينست كه: حديث مجعول و روايت آن مضطرب مىباشد، زيرا احمد بن داود، فضيل بن مرزوق، و عبد الرحمن بن شريك در اسناد روايتاند، و متّهم در میان آنها ابن عقده است كه رافضى بوده است .
اما ايراد ابو المظفر بر ابن جوزى، خلاصهاش اين است كه: « قول جدّي بأنَّه موضوع دعوى بلا دليل، و قدحه في رواته لا يرِد لأنّا رويناه عن العدول الثقات الذين لا مغمز فيهم، و ليس في إسناده أحد ممّن ضعّفه، و قد رواه أبو هريره أيضاً، أخرجه عنه ابن مردويه، فيحتمل أنَّ الذين أشار إليهم في طريقه ، و اتّهام جدّي بوضعه ابن عقده من باب الظنّ و الشكّ لا من باب القطع و اليقين، و ابن عقده مشهور بالعداله، كان يروي فضائل أهل البيت و يقتصر عليها، و لا يتعرّض للصحابه- رضي اللَّه عنهم- بمدح و لا بذمّ، فنسبوه إلى الرفض … ».
( گفتار جدّ من مبنی بر موضوعه بودن روایت ادعایی بدون دلیل می باشد . و طعنه او بر راویان حدیث وارد نمی باشد زیرا ما آن روایت را از عادلان ثقه که ایرادی بر ایشان نمی باشد روایت کرده ایم و هیچکدام از کسانی که او آنها را ضعیف دانسته است در اسناد آن وجود ندارد . البته ابو هريره نيز همين حديث را نقل كرده كه ابن مردويه از او روايت مىكند، شايد راويانی که او به آنها اشاره کرده است در طريق او باشند.
و اينكه جدّ من، ابن عقده را متهم دانسته ، از روى گمان و ترديد است نه از روى قطع و يقين و ابن عقده مشهور به عدالت است، او همیشه فضائل اهل بيت را روايت مىكرد و بر آنها اكتفا مىنمود و چون متعرض مدح و ذمّ صحابه نمىشد او را به رفض نسبت دادهاند000 ) .
20- حافظ « ابو عبدالله محمد بن یوسف الکنجی الشافعی » متوفی 658 ، در کتاب خود «کفایه الطالب » (ص 381- 388 باب 100) فصلى را به حديث ردّ الشمس اختصاص داده و در آن از ناحيه امكان بازگشت خورشيد و از ناحيه صحت نقل حديث ، بحث كرده است و گفته است : « فلا يرى للمتشرّع وسعاً في إنكاره من ناحية الإمكان لحديث ردّ الشمس ليوشع المتّفق على صحّته » .
(كسى كه معتقد به دين باشد نمىتواند منكر امكان اين واقعه شود به دلیل حدیث رد الشمس برای یوشع که اتفاق بر صحت آن وجود دارد) .
و در مورد صحت حديث، به طور خلاصه مىگويد: گروهى از علما آن را از معجزات پيغمبر صلی الله علیه و سلم شمردهاند، از جمله «ابن سبع» است كه در «شفاﺀ الصدور» آن را ذكر نموده، و حكم به صحتش كرده است. ديگر قاضى عياض در «الشفاﺀ» است و از طحاوى به دو طريق صحيح نقل شده، آنگاه كلام احمد بن صالح مصرى را نقل کرده است .
امام حافظ «ابو الفتح محمّد بن حسين ازدى» موصلى در جمع طرق حديث در كتاب جداگانهاى كوششهاى اطمينان بخشى مبذول داشته است، آنگاه از طريق حاكم در تاريخش و از طريق شيخ ابى الوقت در جزﺀ اول از احاديث امير ابى احمد حديث را روايت كرده و سپس به ردّ تضعيف كننده آن از نظر امكان، وقوع، سند و متن پرداخته و احتجاج امير المؤمنين (ع) به آن را، در روز شورى ذكر می کند 000
21- «ابو عبد اللّه شمس الدين محمّد بن احمد انصارى» اندلسى متوفى 671 در كتاب «التذكره باحوال الموتى و امور الاخره»(ص 14) می گويد: خداى بزرگ خورشيد را پس از غروب بر پيغمبرش باز گردانيد تا على (علیه السلام) نماز گزارد، اين حديث را طحاوى نقل كرده، و گفته است: اين حديث قطعيت دارد و اگر بازگشت خورشيد سودمند نبود و تجديد وقت نماز نمىشد خداوند آن را باز نمىگردانيد.
22- «شيخ الاسلام الحمّوئى» متوفى 722 ، حديث را در «فرايد السمطين»(ج 1 ص 183 ح 146 باب 37 ) روایت كرده است.
23- حافظ «ولىّ الدين ابو زرعه العراقی » متوفى 826 در «طرح التثريب» ج 7 ص 247 از طريق طبرانى در معجم الکبیر(ج 24 ص 144 ح 222) نقل كرده و آن را حسن دانسته است (28).
24- امام ابو الربيع سليمان السبتى، مشهور به ابن سبع در كتابش «شفاﺀ الصدور» نقل کرده و صحیحش دانسته است .
25- حافظ «ابن حجر عسقلانى» متوفى 852 ، حديث را در «فتح البارى» (ج 6 ص 222) نقل كرده و گفته است: طحاوى و طبرانى در الكبير و حاكم و بيهقى در «الدلائل» از اسماء بنت عميس نقل كردهاند : « أنَّه صلى الله عليه و سلم دعا لمّا نام على ركبه عليّ ففاتته صلاه العصر، فرُدَّت الشمس حتى صلّى عليّ، ثمَّ غربت» و این برگ ترین معجزه است . و ابن جوزى كه آن را در «موضوعات» آورده، خطا كرده است همچنين ابن تيميه در كتاب « الرد علی الروافض» که گمان به موضوعه بودن آن پیدا کرده است ، اشتباه كرده است و الله اعلم .
26- امام «عينى الحنفى» متوفى 855 ، در «عمده القارى» ، شرح صحيح بخارى ( ج 22 ص 262 ) ، گويد: اين امر همچنین براى امام على رضى اللّه عنه ، اتفاق افتاد حاكم از اسماﺀ بنت عميس نقل كرده (و حديث را متذكر شده سپس گويد) : طحاوى حديث را در «مشكل الاثار» ذكر كرده سپس به كلام احمد بن صالح نامبرده اشاره كرده، گويد: و اين حديثى است متصل، و راويان آن همه ثقه اند . و توجهی به ايراد ابن جوزى به آن نمی شود .
27- حافظ «سيوطى» متوفى 911 حديث را در «جمع الجوامع» چنانكه در ترتيب اوست 5 ر 277 از على علیه السلام در شمار معجزات پيغمبر (ص) نقل كرده است و در خصائص الكبرى ( ج 2 ص 310) مىگويد: يوشع روزى كه با جباران مىجنگيد خورشيد برايش متوقف شد، و براى پيغمبر ما صلی الله علیه و آله در معراج چنين اتفاق افتاد و از اين عجيبتر بازگشت خورشيد است در وقتى كه نماز عصر على رضى اللّه عنه فوت شده بود.
اين حديث را در «اللئالى المصنوعه» ( ج 1 ص 308-312) از امير المؤمنين علیه السلام و ابى هريره و جابر انصارى و اسماﺀ بنت عميس از طريق ابن منده و طحاوى و طبرانى و ابن ابى شيبه و عقيلى و خطيب و دولابى و ابن شاهين و ابن عقده روايت كرده، و قسمتى از رساله ابو الحسن فضلى را در حديث ذكر كرده و در جلد 1 ص 174 گفته است: گروهى از ائمه و حافظان تصريح به صحت حديث كردهاند.
و در «اللئالى» (ج 1 ص 341 ) روايت را بدون ايراد در سندش از ابوذر ( علیه السلام ) نقل كرده، كه گفت: على ( علیه السلام ) روز شورى گفت: شما را به خداوند سوگند می دهم آيا در بين شما كسى است كه براى او خورشيد باز گشته باشد، جز من وجود دارد ، هنگاميكه رسول خدا خوابيد و سرش را در دامن من نهاد؟ 000
و در «نشر العلَمين» ص13 بعد از ذكر كلام قرطبى نامبرده می گويد : كلام قرطبى در نهايت تحقيق است و استدلال او بر تجديد وقت به داستان بازگشت خورشيد در نهايت نيكوئى است از اين رو نماز به صورت اداﺀ انجام شده است و گرنه فایده ای برای بازگشت خورشید نمی باشد ؛ زيرا قضاى نماز عصر، بعد از غروب آفتاب صحیح بود.
اين استدلال و استحسان را نيز در كتاب «التعظيم و المنّه» ص 8 آورده است.
28- «نور الدين سمهودى الشافعی» شافعى متوفى 911 ، در «وفاء الوفاﺀ» (ج3 ص 822) در ذكر مسجد الفضيخ معروف به «مسجد الشمس» می گويد: گفت مجد : نبايد كسى گمان كند اينجا مكانى است كه بعد از غروب خورشيد براى على رضى اللّه عنه بازگشت زيرا اين كار در صهباﺀ خيبر انجام شد. سپس حديث قاضى عياض و سخن او و سخن طحاوى را نقل كرده و می گويد: مجد گفت : اينجا شايستهتر است نامش را مسجد الشمس بگذاريم تا جاى ديگر، و ابن حزم تصريح كرده حديث جعلى است و قصه ردّ الشمس براى على رضى اللّه عنه به اجماع علما باطل است و گويندهاش خود را به نادانی زده است . مىگويم: حديث را طبرانى با سندهایی نقل كرده و حافظ نور الدين هيثمى گفته است : رجال يكى از روايات همه صحيحاند مگر ابراهيم بن حسن كه ثقه می باشد و فاطمه بنت على بن ابيطالب (علیه السلام) را نمىشناسم!.
و ابن منده و ابن شاهين حديث اسماﺀ بنت عميس را و ابن مردويه حديث ابى هريره را نقل كردهاند، و اسناد هر دو «حسن» است و از كسانى كه صحت آن را اعتراف كردهاند طحاوى و ديگران مىباشند. حافظ ابن حجر در فتح البارى (ج6 ص222) پس از ذكر روایت بيهقى گفته است: قطعا ابن جوزى كه آن را در مجعولات آورده، خطا كرده است.
29- حافظ «ابو العباس القسطلانى» متوفى 923 ، حديث را در «المواهب اللدنيّه» ( ج 2 ص 528 ) از طريق طحاوى و قاضى عياض و ابن منده و ابن شاهين و طبرانى و ابى زرعه از حديث اسماء بنت عميس و از طريق ابن مردويه از حديث ابى هريره نقل كرد است .
30- حافظ «ابن الديبع» متوفى 944 ، حديث را در «تمييز الطيّب من الخبيث» ( ص 96 ح 663) نقل كرده و ايراد احمد و ابن جوزى را متذكر شده، سپس با تصحيح طحاوى و صاحب «الشفاﺀ» آن را جبران كرده و گويد: ابن منده و ابن شاهين و ديگران حديث اسماﺀ و غير او را نقل كردهاند.
31- « سيد عبد الرحيم بن عبد الرحمن العباسى» متوفى 963 در «معاهد التنصيص» ( ج 4 ص 198 رقم 215) اشعار مقصوره ابن حازم را نقل كرده است:
فيا لها من آيه مبصره
ابصرها طرف الرّقيب فامترى
و اعتورته شبهه فضلّ عن
تحقيق ما ابصره و ما اهتدى
و ظنّ انّ الشّمس قد عادت له
فانجاب جنح الليل عنها و انجلى
و الشّمس ما ردّت لغير يوشع
لمّا غزا و لعلىّ اذ غفا
( شگفتا از معجزه روشنى كه رقيب با گوشه چشم آنرا مىبيند و باز شك مىكند.
شبههاى او را عارض شده، از تحقيق آنچه ديده بود، گمراه شد و هدايت نيافت.
گمان كرد باز گشت خورشيد براى او بوده كه پرده تاريك شب را به روشنائى روز شكافته است.
در حاليكه خورشيد براى كسى جز يوشع هنگام جنگ و جز على هنگام خواب، باز نگشته است ) (29).
آنگاه حديث را به لفظ طحاوى از دو طريق او نقل كرده و دنبال آن قصه ابى منصور مظفر واعظ نامبرده را آورده است.
32- حافظ «شهاب الدين ابن حجر هيثمى» متوفى 974 ،، حديث را در صواعق المحرقه (ص 128) ، كرامتى روشن براى امير المؤمنين (ع) دانسته و مىگويد: صحت حديث ردّ الشمس را طحاوى و قاضى در شفا پذيرفتهاند و شيخ الاسلام ابو زرعه آن را حسن دانسته و ديگران از او پيروى كردهاند و بر كسانى كه آن را مجعول مىدانند، ايراد گرفتهاند، و اين پندار كه با غروب آفتاب وقت نماز سپرى شده و باز گشت خورشيد ديگر سودى ندارد ( الموضوعات ج 1 ص 355) مورد قبول نيست بلکه ما می گوئیم : همانطورى كه بازگشت خورشيد خصوصیتی است، درك اداى نماز عصر نيز امتياز و خصوصيتى است. سپس داستان ابى منصور مظفر بن اردشير عبادى نامبرده را ذكر مىكند.
و در شرح همزيه بوصيرى (ص 133) در حديث «شق القمر» گويد: متناسب با اين معجزه، معجزه ردّ الشمس پيغمبر صلی الله علیه و سلم بعد از غروب حقيقى وقتى كه پيغمبر صلی الله علیه و سلم خوابيده بود مىباشد (تا آنجا كه گويد) پس خورشيد باز گشت تا على (علیه السلام)نماز عصر را به طور اداﺀ بخواند و به عنوان کرامتی برای پيغمبر صلی الله علیه و سلم باشد . و در صحت اين حديث اختلاف شده ، برخى قطع به جعلی بودن آن دارند و عده ای دیگر آن را صحیح می دانند و حق همین سخن است ، آنگاه تصريح كرده كه از دو روايت اسماﺀ يكى صحيح و ديگرى حسن است.
33- «ملّا على القارى» متوفى 1014 در كتاب «مرقاه» ،شرح مشكوه، ج 4 ص 287 گويد: امّا ردّ الشمس پيغمبر صلی الله علیه و سلم از اسماﺀ روایت شده است (آنگاه حديث را ذكر كرده) و پس از ذكر كلام عسقلانى نامبرده گويد: از اينجا دانسته مىشود ردّ الشمس معنىاش، تأخير خورشيد است. يعنى نزديك بود غروب كند پيغمبر (صلی الله علیه و آله ) آن را متوقف کرد . و بدين ترتيب ايرادى كه بعضی گرفتهاند كه: «و از غفلت جعل کننده این حدیث این كه آن را به صورت فضيلتى نگريسته و توجه به عدم فایدهاش نكرده است ؛ زیرا نماز عصرى با غروب خورشید قضاﺀ می شود و بازگشت خورشيد آن را اداﺀ نمىسازد» ، دفع می گردد . علاوه بر اینکه قضاﺀ نشدن نماز را با بازگشت خورشيد مىتوان از خصوصيات و امتيازات دانست و آن در معجزات بلیغ تر می باشد و الله اعلم بتحقیق الحالات .
گفته شده است : تعارض دارد این حدیث با حديث صحيحى كه رسيده است: « لم تحبس الشّمس على احد الّا ليوشع » (خورشيد بر احدى جز يوشع بازداشت نشده است ).
جواب داده می شود : مقصود اينست كه خورشيد بر هيچ پيغمبرى غير از من باز نگشته مگر براى يوشع .
34- نور الدين حلبى الشافعى» متوفى 1044 ، در «السيره النبويه»(السیره الحلبیه ج 1 ص 386) گويد: امّا بازگشت خورشيد پس از غروب براى پيغمبر صلی الله علیه وسلم ، در خيبر اتفاق افتاده و از اسماﺀ بنت عميس روايت شده (و پس از ذكر حديث گويد:) بعضى گويند: براى كسانى كه راه دانش پويند، شايسته نيست از حفظ اين حديث تخلف كنند زيرا اين حديث از بزرگترين علائم نبوت است و حديثى است متصل، و در «امتاع» آمده است كه : این روایت از پنج طريق روايت شده و آنها را ذكر مىكند و بدين ترتيب، آنچه از ابن كثير از پيش نقل كرديم كه گفته، حديث را تنها يك زن مجهول از اهل بيت كه حالش نامعلوم است نقل كرده، مردود مىگردد، و همچنین رد می گردد کلام ابن جوزی كه: «اين حديث بدون شک جعلی است» . آنگاه از امتاع، پنجمين حديثش را ذكر كرده، و از سبط ابن جوزى داستان ابى منصور مظفر واعظ را در ص412 حكايت مىكند.
35- «شهاب الدين خفاجى الحنفی» متوفى 1069 ، در شرح الشفاﺀ ج 3 ص 11 گويد: طبرانى به اسناد مختلف از رجالى كه اكثر آنها مورد وثوقند حديث را روايت كرده است و در ص 12 گويد: يكى از شارحان بر اين حديث اعتراض كرده و گفته: «اين حديث دروغ و رجالش مورد ايراد، دروغگو، و جعّال مىباشند»، او نمىداند که حق خلاف آن است، و او از كلام ابن جوزى به اين اشتباه افتاده، غافل از اينكه كتاب ابن جوزى اكثر مطالبش مردود است ، چنانكه خاتمه الحفاظ سيوطى و نيز سخاوى گفتهاند: ابن جوزى در كتاب موضوعاتش خود را سخت به زحمت انداخته تا جائيكه بسيارى از احاديث صحيح را چنانكه ابن صلاح اشاره كرده، در رديف مجعولات آورده است.
و مصنف رحمه الله حدیث را صحیح دانسته و اشاره کرده است که تعدد طرق آن شاهد صدقى بر صحتش می باشد و قبل از او بسيارى از امامان مانند طحاوى صحتش را تأييد كردهاند. ابن شاهين، ابن منده و ابن مردويه، و طبرانى در معجمش آن را نقل كرده و طبرانى افزوده است: حديث حسن است و عراقى آن را در تقريب ذكر كرده (آنگاه پس از نقل عبارت حديث گويد) : اينكه ابن جوزى گفته است با وجود قضا سودى در بازگشت خورشيد نيست، بى وجه است زيرا فوت نماز بر اثر عذرى كه مانع از اداﺀ نماز بوده صورت گرفته، و آن عذر مزاحمت نكردن پيغمبر صلی الله علیه و سلم بوده است و اين خود فضيلتى است ،آن هم چه فضیلتی ، و چون خورشيد بازگشت على (علیه السلام) فضيلت اداى نماز را نيز درك كرد (تا آنجا كه گويد) : سيوطى درباره اين حديث تصنيف مستقلى دارد که نام آن را «كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس» گذاشته است و قبل از او ابى الحسن فضلى شبيه اين تصنيف را آورده و طرقش را با اسانيد بسيار آورده است و صحتش را به حد اعلى تأييد كرده و با ابن جوزى كه در بعضى از رجال آن خدشه وارد ساخته، به مخالفت برخاسته است 000 .
36- «ابو العرفان شيخ برهان الدين ابراهيم بن حسن بن شهاب الدين الکردی الکورانی المدنی» متوفى 1102 حديث را در كتابش «الأمم لإيقاظ الهمم» ص63 به نقل از كتاب «الذريه الطاهره»(ص 129 ح 156) اثر حافظ ابی بشير الدولابى، ذكر كرده است 000 .
سپس گويد: حافظ جلال الدين سيوطى در جزوه «كشف اللبس في حديث ردّ الشمس» گويد: حديث ردّ الشمس معجزه پيغمبر ما محمّد (ص) است، و امام ابو جعفر طحاوى و ديگران اين حديث را صحيح ميدانند و حافظ أبو الفرج ابن جوزى كه اين حديث را جزو مجعولات قرار داده، افراط کرده است و شاگرد محدث سیوطی « ابو عبد اللّه محمّد بن يوسف دمشقى صالحى» در جزوه «مزيل اللبس عن حديث ردّ الشمس» گويد: بدان كه اين حديث را طحاوى در كتاب شرح مشكل الاثارش از اسماء بنت عميس به دو طريق روايت كرده و گفته است اين دو حديث هر دو ثابت و محقق است و راويان هر دو ثقه و مورد اطميناناند. و قاضى عياض در الشفاﺀ و حافظ ابن سيّد الناس در «بشرى اللبيب» و حافظ علاء الدين مغلطاى در كتاب «الزهر الباسم» آن را نقل كرده و حافظ ابن الفتح الازدى صحت آن را تأييد، و حافظ ابو زرعه ابن العراقى (طرح التثریب ج 7 ص 247)، و شيخ ما حافظ جلال الدين السيوطى در «الدرر المنتثره في الاحاديث المشتهره»(ص23) آن را حسن دانستهاند.
حافظ «احمد بن صالح» گويد: در عظمت اين حديث كافى است كه هر كس در طريق دانش گام بردارد، شايسته نيست از حديث اسماﺀ تخلف كند، زيرا اين حديث از بزرگترين علائم نبوت است.
و حافظان احاديث بر ابن جوزى كه حديث را در كتاب موضوعاتش آورده، به شدت ايراد گرفتهاند، حافظ «ابو الفضل ابن حجر» در باب قول النبى صلی الله علیه و سلم «احلّت لكم الغنائم» از كتاب فتح البارى بعد از ايراد حديث گويد: ابن جوزى اشتباه كرده است كه آن را در موضوعات آورده است. من اين سخن را از خط ابن حجر نقل كردم.
سپس گويد: اين حديث از طريق اسماء بنت عميس و على بن ابى طالب (علیه السلام) و فرزندش حسين (علیه السلام) ، و ابى سعيد و ابى هريره روايت شده 000آنگاه راجع به رجال آن صحبت می کند و می گويد: از مطالبى كه پيش از اين از بيانات حافظان احاديث در پيرامون اين حديث آورديم و رجال حديث را بيان كرديم معلوم شد در ميان راويان آن نه متّهمى وجود دارد و نه مطرود مورد اتفاقى و قطعيت و عدم بطلان حديث بر شما آشكار شد. اكنون چيزى درباره حديث نمانده مگر شبهات و ايرادهائى كه بر آن گرفتهاند، آنگاه ايرادها را مطرح كرده و به هر كدام پاسخ كافى و كامل داده است.
37- «ابو عبد اللّه زرقانى المالکی » متوفى 1122 ، در كتاب «شرح المواهب» ج 5 ص 113- 118 حدیث را صحیح دانسته وگويد: ابن جوزى كه اين را از مجعولات قلمداد كرده، مرتكب خطا شده است، آنگاه به شدت به ردّ ابن تيميه پرداخته، گويد: جای یک دنیا شگفتی است از کلام ابن تیمیه و پس از نقل عدم صحت از قول احمد (ابن تيميه) و ابن جوزى مىگويد: شامى (شمس الدین الدمشقی الصالحی مؤلف مزیل اللبس) گفته است: ظاهرا حديث از طریق برخی از دروغگویان به آنها رسیده است و گرنه نمىتوانستند نسبت ضعف به آن دهند تا چه رسد به جعل ، و هر گاه اسناد حديث بر آنها عرضه مىشد، مىپذيرفتند كه برای حديث اصلى وجود دارد و ساختگى نيست. آنگاه اشاره مىكند: با وجود قواعدى كه تنظيم كردهاند و با وجود اينكه بسيارى از حفاظ حديث را در كتبى كه مورد اعتماد است، نقل كرده و آن را تقويت و تأييد كردهاند حكم به مجعوليت مردود مىگردد.
و گويد: به واسطه این حديث معلوم مىشود، نماز (علی علیه السلام) ، قضا نبوده بلكه قطعا اداﺀ برگزار شده است و گر نه سودى بر دعاﺀ مترتب نخواهد بود . سپس گويد: و يكى از قواعد اين است كه تعدد طریق در یک روایت مفید این مطلب می باشد که برای حدیث اصلی وجود دارد ، و از اتفاقات نیک اينكه ابا منصور مظفر واعظ … و قصه را همانگونه که گذشت ذکر کرده است .
38- «شمس الدين حفنى الشافعى » متوفى 1181 ، در حاشيهاى كه بر جامع الصغير سيوطى دارد، راجع به کلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله «ما حبست الشّمس على بشر الّا على يوشع بن نون»( خورشيد براى احدى جز يوشع بن نون باز داشت نشد» می گويد: «این روایت منافاتى با حديث ردّ الشمس براى آقای ما على رضى اللّه عنه ندارد؛ زيرا آن در مورد بازگشت خورشيد پس از غروب است و حديث يوشع توقف خورشيد است نه بازگشت آن پس از غروب، و مقصود اينكه: براى احدى در زمانهاى گذشته خورشيد حبس نشده مگر براى يوشع بن نون و زیرا «حُبس» فعل ماضى است پس منافاتى با وقوع حبس بعد از آن براى بعضی از اولياﺀ الله ندارد000(المواهب الدنیه ج 2 ص 528-530) .
39- «ميرزا محمّد البَدَخشى» ، در «نُزُل الأبرار»(ص 79) گويد: گروهى از پيشوايان حفّاظ، مانند طحاوى، قاضى عياض، و ديگران صريحا صحت حديث ردّ الشمس را بیان کرده اند . طحاوى گويد: اين حديث قطعى است، و راويانش ثقه اند . و كلام طحاوى را نقل می کند و حكايت ابى منصور مظفر واعظ را ذکر می کند و می گويد حافظ سيوطى يك مجلد كتاب خود را به طرق حديث و خصوصيات آن، اختصاص داده است.
40- «شيخ «محمّد الصبّان» متوفى 1206 ، حديث را در «اسعاف الراغبين» ص 62 يكى از معجزات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم شمرده و در ص 162 آن را يكى از كرامات امير المؤمنين علیه السلام دانسته و می گويد: طحاوى و قاضى در «الشفاﺀ» حديث را صحیح دانسته اند و شيخ الاسلام ابو زرعه و به پيروى از او ديگران، آن را حسن دانستهاند و بر گروهى كه آن را مجعول مىدانند، ايراد گرفته است 000.
41- «شيخ محمّد امين بن عمر» مشهور به «ابن عابدين الدمشقی» پيشواى حنفيان زمانش بوده و متوفى 1252 می باشد در حاشيهاش ( ردالمحتار علی الدر المختار ج 1 ص 241) بعد از نقل کلام مصنف که : « لو غربت الشّمس ثمّ عادت هل يعود الوقت، الظاهر نعم …» (اگر خورشيد غروب كرد و دوباره بازگشت آيا وقت هم باز مىگردد؟ که ظاهرا جواب مثبت است … ) ، مىگويد: شافعيان را عقيده برآنست كه وقت باز مىگردد زيرا پيامبر علیه الصلاه و السلام در دامن على رضى اللّه عنه خوابید، تا خورشيد غروب كرد وقتى بيدار شدند على (علیه السلام ) او را خبر داد كه نماز عصرش فوت شده (پیغمبر صلی الله علیه و آله) فرمودند : « اللّهمّ إنّه كان فى طاعتك و طاعه رسولك فارددها عليه» (خدايا او در طاعت تو و طاعت پيامبر تو است ، خورشيد را براى او بازگردان) .
پس خورشيد باز گشت تا (على علیه السلام) نماز عصر را بخواند و اين واقعه در خيبر اتفاق افتاد . طحاوى و عياض حدیث را صحیح دانسته اند و گروهى كه يكى از آنها طبرانى است با سند صحيح آن را نقل كردهاند و كسى كه مثل ابن جوزى آن را مجعول پندارد، خطا کرده است و حديث با قواعد ما امتناعی برای آن ندارد 000 .
42- « سيد احمد زينى دحلان الشافعى» متوفى 1304 ، در السيره النبويه(ج 2 ص 201) ، حاشيه «السيره الحلبية» ج 3 ص125 مىگويد: يكى از معجزات پیامبر صلی الله علیه و سلم بازگشت خورشيد برای او است، اسماﺀ بنت عميس روايت كرده …- حديث و روايت طحاوى و كلام احمد بن صالح مصرى را نقل می کند- آنگاه می گويد: و احمد بن صالح از بزرگان ائمه حديث و مورد وثوق است و در شأن او اين بس كه بخارى در صحيحش از او نقل كرده است و اعتبارى بر قرار دادن ابن جوزی آن را در موضوعات نمی باشد ؛ زيرا علما در سهل انگارى او در كتابش موضوعات اتفاق كردهاند، به طورى كه بسيارى از احاديث صحيح را در آنجا آورده است .
سيوطى گويد (الفیه السیوطی فی علم الحدیث ص 92 ) :
و من غريب ما تراه فاعلمى
فيه حديث من صحيح مسلم
(بدانكه از شگفتىهائى كه در آن كتاب (موضوعات ابن جوزى) مىبينى حديثی از صحيح مسلم است ) .
آنگاه كلام قسطلانى را در «المواهب اللدنيه» ( ج 2 ص 528-530) و گوشهاى از گفتار زرقانى در شرح مواهب ( ج 5 ص 116 ) ذكر كرده و از جمله آن قصه ابى منصور واعظ و شعر او است ؛ سپس از حافظ ابن حجر عدم تنافى بين اين حديث و حديث «لم تحبس الشمس على احد الا ليوشع بن نون» را حکایت کرده است . مبنى بر اينكه حبس خورشيد براى يوشع قبل از غروب و براى على (علیه السلام) بعد از غروب بوده است . آنگاه می گويد: مىگويند علم نجوم قبل از این اتفاق صحیح بود و از روزى كه خورشيد براى يوشع بن نون متوقف شد، اكثر آن باطل گرديد و چون براى على رضى اللّه عنه بازگشت تمام آن باطل شد.
43- « سيد محمّد مؤمن الشبلنجى» در «نور الابصار» (ص 63) ردّ الشمس را جزﺀ معجزات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شمرده است(30) .
9- اشکال ابن جوزی ؛
خلاصه اشکال چنین است گوید : سند این روایت به خاطر وجود اشخاصی مانند احمد بن داوود ، فضیل بن مرزوق ، عبدالرحمن بن شریک و شخص متهم یعنی ابن عقده که رافضی می باشد ، جعلی و روایتی مضطرب است .( انا فلا اتهم بهذا الا ابن عقده فانه کان رافضیا یحدث بمثالب الصحابه )(31).
جواب سبط ابن جوزی : «گفته جد من مبنی بر اینکه این حدیث جعلی است ، ادعایی بدون دلیل می باشد ؛ زیرا ما آن حدیث را از عادلانی ثقه که طعنه ای بر ایشان نمی باشد نقل کرده ایم و در سندهای روایت احدی از کسانی که او ضعیف دانسته است نمی باشند . و همچنین ابوهریره این حدیث را نقل کرده است که آن را ابن مردویه نقل کرده است ، پس احتمال دارد کسانی که جدم به آنها اشاره کرده است در طریق ابوهریره باشند .
و اتهام جد من به ابن عقده مبنی بر واضع بودن از باب ظن و شک می باشد نه از باب قطع و یقین و ابن عقده مشهور به عدالت می باشد و فضائل اهل البیت را نقل می کرده و بر آن اکتفا می کرده است و متعرض صحابه از جهت مدح و ذم نمی شده است ، پس او را نسبت به رفض داده اند … .
و در این مورد حکایت عجیبی است که جماعتی از مشایخ ما در عراق برایم نقل کرده اند . آنها می گفتند : در نزد ابو منصور مظفر بن اردشیر عبادی واعظ بودیم که در مدرسه تاجیه در مدرسه ای در باب ابرز ( محله ای در بغداد ) نشسته بود و حدیث رد الشمس را برای علی علیه السلام نقل می کرد و آن را بسیار زیبا بیان می کرد و سپس فضائل اهل البیت علیهم السلام را ذکر می کردکه ابری جلوی خورشید را پوشانید تا جایی که مردم فکر کردند که خورشید غروب کرده است ، پس ابو منصور بر روی منبر ایستاد و به سوی خورشید اشاره کرد و شعری سرود که :
لا تغربي يا شمس حتى ينتهي
مدحي لآلِ المصطفى و لنجلِهِ
و اثني عِنانَكِ إن أردت ثناﺀهمْ
أ نسيتِ أن كان الوقوفُ لأجلِهِ
إن كان للمولى وقوفُكِ فليكنْ
هذا الوقوفُ لخيلِهِ و لرجلِه »(32) .
( غروب نکن ای خورشید تا مدحم برای آ مصطفی تمام شود و اگر خواهن ثنای ایشانی توقف کن، آیا فراموش کرده ای توقفت را برای او، اگر توقف تو برای مولا بوده است پس این توقف برای سپاهیان او می باشد)
جناب علامه رحمه الله می گوید : « همچنین این قضیه را محی الدین بن ابی الوفاﺀ القرشی الحنفی در « جواهر المضیه » (ج 2 ص 502 ح 909) در طبقات حنفیه نقل کرده است (33) .
نکته : برخی خواسته اند با توجیه کلام ابن تیمیه و ابن جوزی ، مبنی بر ضعف سند ، از آنها دفاع کنند . از جمله ایشان « ابو عبدلله الزرقانی المالکی » در شرح المواهب می گوید : ظاهر این است که آن طریقی که در دست آنها بده است از طریق برخی از کذابین بوده است و از طریق سابقی که ذکر کردیم نبوده است و گرنه با وجود آنها معذور بودند از حکم به ضعف حدیث ، چه رسد به وضع آن و اگر اسانید روایت بر آنها عرضه می گردید اعتراف می کردند که برای حدیث اصلی وجود دارد و جعلی نمی باشد (34).
سید احمد زینی دحلان شافعی نیز در « سیره النبویه » (ج 2 ص 201 ) گفته است : اعتباری به قرار دادن ابن جوزی این حدیث را در کتاب موضوعات نمی باشد ؛ زیرا علما اتفاق دارند که او در این کتاب تساهل کرده است ، تا جایی که در آن بسیاری از احادیث صحیح را قرار داده است و سیوطی گفته است (الفیه السیوطی فی علم الحدیث ص 92) :
و من غریب ما تراه فاعلم
فیه حدیث من صحیح مسلم »(35)
( و از غرائب موجود در کتاب موضوعات این است که در آن حدیثی از صحیح مسلم وجود دارد ) .
10- گفته شده است :
این حدیث تعارض دارد با حدیث صحیحی که می گوید : « لم تحبس الشمس علی احد الّا لیوشع » (36).
(خورشید بازداشته نشد مگر برای یوشع )
جواب (که بعضی از حفّاظ و اعلام به این اشکال داده اند) : بین این دو روایت به این صورت جمع می گردد که ؛ توقف نکرد خورشید برای احدی از انبیاﺀ غیر از من مگر برای یوشع (37).
همچنین جواب دیگری که می توان به این اشکال داد این است که این روایت مربوط به توقف خورشید است و بحث ما راجع به برگشت خورشید می باشد .
11- اشکال ابن کثیر :
در نقل این حدیث زنی از اهل بیت (اسماﺀ) انفراد دارد که حالش مجهول است(38).
جواب ( توسط نور الدین حلبی) : شایسته نیست برای کسی که در راه علم است از حفظ این حدیث تخلف کند زیرا آن از برجسته ترین نشانه های نبوت است و حدیثی متصل می باشد و در « امتاع » نقل گردیده است که آن حدیث از طرف اسماﺀ از پنج طریق نقل گردیده است و بواسطه آن اشکال ابن کثیر رد می گردد و همچنین سخن ابن جوزی مبنی بر موضوعه بودن حدیث (39).
12- اشکال ابن جوزی :
با وجود قضا نیازی به بازگشت خورشید نیست و فایده ای بر آن مترتب نمی باشد .
متن اشکال : « قلت ومن تغفيل واضع هذا الحديث أنه نظر إلى صوره فضيله ولم يتلمح إلى عدم الفائده، فإن صلاه العصر بغيبوبه الشمس صارت قضاﺀ فرجوع الشمس لا يعيدها أداﺀ » (40).
(می گویم و از غفلت جاعل این حدیث اینکه به آن به صورت فضیلت نگاه کرده و توجه نکرده است که فایده ای ندارد؛ زیرا نماز عصر با غایب شدن خورشید قضا می گردد و رجوع خورشید آنرا ادا نمی گرداند )
جواب ؛ شهاب الدین الخفاجی ابتدا می گوید : « ان تعدد طرقه شاهد صدق علی صحته » ؛ (تعدد طرق این حدیث شاهد صدقی بر صحت آن می باشد) . و سپس به اشکال ابن جوزی می پردازد و در جواب می گوید : « نماز ایشان بواسطه عذری که مانع از خواندن نماز اداﺀ بود قضا گردید وآن عبارت است از عدم ایجاد مزاحمت برای پیامبر صلی الله علیه و سلم و این فضیلتی بزرگ است پس هنگامی که خورشید برگشت درک کردند فضیلت اداﺀ را » (41).
13- شبهه مطرح شده در سایت کویتی :
شیعیان برای اثبات امامت امامانشان به مسائل شاذ و خرافات و سحر پناه آورده اند .
« … فرد الشمس لعلی مثل تعیین الائمه بالخرافات … لقد لجأ الرافضه الی اثبات امامه ائمتهم بالشذوذات و فنون السحر و الخرافات . و لو کانت عندهم الوصیه و عندهم النص و الیهم الاشاره لما التجوا للخرافات و السحر و الشعوذه » (42).
( … بازگشت خورشید برای علی (علیه السلام)مانند تعیین ائمه با خرافات می باشد … و رافضه شیعه برای اثبات امامت امامانشان دست به دامن موارد نادر و سحر و خدافات شده اند. و اگر در نزد ایشان وصیت و نص بود به آن اشاره می کردند و دست به دامن موارد نادر و سحر و خدافات نمی شدند )
در ادامه نویسنده این متن (عبد الرحمن دمشقیه) برای اثبات ادعای خود به نقل معجزه هایی برای امام سجاد علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام از کتاب شریف اصول کافی می پردازد و در پایان می گوید : « … وهکذا عرض القوم اصولهم بان الامامه لا تثبت الا بالنص و الاشاره و لا یکون الامام الا منصوصا علیه مشارا الیه من قبل الذی قبله » .
( و اینچنین شیعیان اصول خود را عرضه می کنند که امامت تنها از طریق نص ثابت می گردد و امام تنها باید از طریق نص تعیین گردد و بوسیله امام قبلی به او اشاره شده باشد ) .
جواب : اولا ؛ در کتابهای شیعیان و از جمله اصول کافی و … روایات زیادی وجود دارد که بر امامت ائمه معصومین صلوات الله علیهم تصریح گردیده است و در این مقام مجالی برای بیان آنها نمی باشد.
ثانیا ؛ مسئله رد الشمس از جمله مسائلی است که در کتب عامه نیز بیان گردیده است و برخی از علمای آنها تصریح به صحت آن کرده اند که در صفحات گذشته بحث آن گذشت .
14- اشکال علمی
خورشید از جهت علمی ممکن نمی باشد که برگردد به سوی جایگاه خود بلکه این زمین است که باید برگردد از حرکت دورانی خود تا به جای اول خود برسد ، مانند اینکه خورشید برگشته است به سوی جایگاه خود ، و این مسئله اتفاق نمی افتد مگر یک مرتبه در آخر الزمان ؛ زیرا (حضرت) رسول صلی الله علیه و آله فرمودند : قیامت بر پا نمی گردد تا اینکه خورشید از مغرب طلوع کند . برای همین ممکن نمی باشد که خورشید برای علی کرم الله وجهه برگشته باشد ، پس این افترائی است بر خداوند و تکذیبی است بر رسولش .
(متن اشکال : علميا لا يمكن للشمس ان ترجع الى الواء بل على الارض ان تعكس حركه دورانها حتى تبدو كأ ن الشمس هي التي عادت الى الوراء.و هذه الظاهره لن تحدث الا مره واحده و هي في اخر الزمان لقول الرسول صلى الله عليه و اله لن تقوم الساعه حتى تطلع الشمس من مغربها .لهذا لايمكن للشمس ان تكون قد رجعت من مغربها لسيدنا علي كرم الله وجهه. فهدا افتراﺀ على الله و تكديبا لحديث رسوله )(43) .
جواب : اولا باید گفت این سخن که «خورشید برگشت» می تواند بر اساس کنایه باشد که حتی در زمان کنونی نیز با تمامی پیشرفتهای علمی و اثبات اینکه زمین به دور خورشید می گردد و مسلم بودن آن در نزد همه ، باز هم به صورت کنایه گفته می شود ؛ خورشید غروب کرد ، خورشید طلوع کرد ، خورشید پشت ابرها رفت و …
ثانیا : حدیثی که به عنوان شاهد مطرح گردیده است در منابع روایی شیعی چنین مطرح شده است : « لَا تَقُومُ السَّاعَه حَتَّى تَكُونَ عَشْرُ آيَاتٍ الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا و … » (44). و همانطوری که ملاحظه می شود به جای حرف «لن» که دلالت بر نفی ابد می کند حرف «لا» آمده است که برای نفی است و دلالت دارد بر اینکه برای وقوع قیامت حتما باید خورشید از مغرب طلوع کند و دلالتی ندارد بر اینکه نمی تواند قبل از آن اتفاق بیافتد و حتی اگر روایت مطرح شده در اشکال را نیز قبول کنیم باز هم دلالتی بر آن نخواهد داشت ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله خبر می دهند از اینکه در روز قیامت خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد و راجع به اینکه آیا قبل از آن هم ممکن است اتفاق بیافتد سخنی نمی گویند .
ثالثا : آنچه در روایت مطرح گردیده است طلوع خورشید از مغرب می باشد و هیچ ربطی به بحث ما که بازگشت خورشید است ندارد .
15- اگر در نزد شما شیعیان خداوند عادل می باشد ، آیا گناهکار و خطاکار را مکافات می کند یا نه ؟!
( متن اشکال : … اذا کان الشیعه یؤمنون ان الله عادل ، فلن یکافی المسیﺀ علی خطاه … ) (45).
جواب : اولا امیرالمؤمنین علیه السلام نمازشان را فراموش نکرده بودند و بواسطه قرار گرفتن سر مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله نتوانستند نماز خود را بخوانند .
ثانیا همانطور که در متن بعضی از روایات تصریح شده است ایشان نماز خود را به صورت نشسته و با اشاره می خوانند .
ثالثا این اشکال در صورتی وارد است که ما روایاتی را بپذیریم که می گویند خورشید غروب کرده بود ، و الا در سایر روایات می گوید خورشید از وقت فضیلت نماز عصر گذشته بود .
16- اشکال به عصمت امام
اگر علی (علیه السلام) معصوم است پس چگونه خطا می کند و نماز عصرش را فراموش می کند؟! و اگر او ولیّ شماست خشوع و عصمتش مفقود می گردد ؛ زیرا کسی که خطا کند معصوم نمی تواند باشد .
(متن اشکال : … هذا بحد ذاته خطا جسیم و زلل لا یغتفر لانه علی المعصوم الولی عندکم فان کان ولیکم فقد خشوعه و فقد عصمته لان من یخطی و یغلط لا یکون معصوما … ) (46).
جواب : همان پاسخی که برای اشکال قبل مطرح کردیم ما را از پرداختن به این اشکال بی نیاز می کند .
17- اشکال به امام جماعت بودن امام
حدیث شما دلیلی است بر اینکه علی (علیه السلام) امام جماعت نیست و مردم نمازشان را بدون امامت علی (علیه السلام) خوانده اند ، پس چگونه او امام ایشان است در حالی که مردم نماز خود را بدون او خوانده اند ؟!
( متن اشکال : ان حدیثکم هذا دلیل ان علی لیس اماما للصلوه فصلی الناس بلا امامه علی !! فکیف یکون اماما لهم و هم یصلون بدونه ؟؟؟ ) (47).
جواب : پاسخ به این سؤال بر می گردد به اینکه سؤال کننده منظورش رد الشمس در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است و یا در زمان بعد از ایشان ؛ اگر منظور او در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است ، با حضور ایشان امامت امیرالمؤمنین علیه السلام معنا ندارد و بر فرض که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان امام جماعت معین گردیده باشند ، همانطور که در متن بعضی از روایات به آن تصریح گردیده است ایشان در آن روز از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به مأموریتی رفته بودند. و اگر منظور او در زمان بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله است ، همانطوری که در فصل بررسی محتوایی مطرح کردیم ، عدم امام جماعت بودن ایشان در این مورد بنابر روایات به خاطر دو مطلب بوده است ؛ یا اینکه زمین به گونه ای بوده است که ایشان خود از خواندن نماز در آن خودداری می کنند ( شوره زار بودن ، ملعون بودن و …)و یا اینکه به خاطر تأخیر یارانشان در هنگام رد شدن از فرات ایشان خود نمازشان را خوانده اند.
نتیجه گیری ؛
با توجه به آنچه بیان گردید به نظر می رسد حدیث ردّ الشمس ، به غیر از مواردی که اشاره شد و دارای مشکل متنی بود ، غیر قابل انکار باشد و همانگونه که گذشت از میان علمای شیعه کسی را پیدا نکردیم که این حدیث را رد کرده باشد و همچنین به غیر از تعداد اندکی از علمای متعصب اهل سنت که به بررسی شخصیت ایشان پرداختیم ، سایر علمای شاخص ایشان این حدیث را تأیید کرده اند .
تعداد زیادی از علما (اعم از شیعه و سنی) نیز تصریح به صحت روایت کرده اند و سعی خود را برای دفاع از آن به کار گرفته اند .
اشکالات مطرح شده نیز پاسخ داده شده است که در فصل دوازدهم به صورت نسبتا مفصل به آن پرداخته شد .
همچنین باید توجه داشت که معجزه موقعی معجزه خواهد بود که از درک و فهم بشر فراتر بوده و با نیروی عادی قابل اجرا نباشد و لازمه آن اتصال به نیرویی ماوراء الطبیعه می باشد ، لذاست که تنها اولیای الهی و خاصان او قدرت بر انجام آن به اذن الهی دارند .
آنچه در این مختصر جلب توجه می کند سکوت در برابر نقل ردّ الشمس برای حضرمی از طرف کسانی است که برای انکار این روایت نهایت تلاش خود را کرده اند و نشان از تعصب آنها و قصد آنها برای انکار فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد . انگیزه آنها نیز از کلام ایشان که می گویند شیعه می خواهد به واسطه این حرفها وصایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را اثبات کند معلوم می گردد ، که چیزی نیست جز جلوگیری از اشاعه هر چیزی که حاکی از برتری مطلق امیرالمؤمنین علیه السلام از خلفای سه گانه می باشد . این در حالی است که این مطلب یکی از کوچکترین فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد و شیعه را برای اثبات کلام خود ، آیات قرآن و نصوص روایی ، کفایت می کند.
و در پایان ؛
« اللهم إني لو وجدت شفعاء أقرب إليك من محمد و أهل بيته الأخيار الأئمة الأبرار لجعلتهم شفعائي فبحقهم الذي أوجبت لهم عليك أسألك أن تدخلني في جمله العارفين بهم و بحقهم و في زمره المرحومين بشفاعتهم إنك أرحم الراحمين و صلى الله على محمد و آله حسبنا الله و نعم الوكيل » .
فهرست منابع ؛
1- قرآن ؛ کلام الله المجید
2- الاحتجاج ؛ احمد بن علی طبرسی ؛ نشر مرتضى ؛ مشهد مقدس ؛ 1403 هجرى
3- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ؛ شیخ مفید رحمه الله ؛ كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد ؛ قم اول ؛ 1413 هجرى
4- ارشاد القلوب ؛ حسن بن ابى الحسن ديلمى ؛ انتشارات شريف رضى ؛ اول ؛ 1412 هجرى
5- اعلام الوری ؛ فضل بن حسن طبرسی ؛ انتشارات داراالكتب الاسلاميه ؛ قم ؛ سوم
6- اعلام النبوه ؛ أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب الماوردي ؛ دار الكتاب العربي ؛ بيروت ؛ الأولى ؛ 1987 ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
7- الإقبال بالأعمال الحسنه ؛ سید بن طاووس رحمه الله ؛ دار الكتب الإسلاميه ؛ تهران ؛ دوم ؛ 1367ش
8- الامالی ؛ شیخ صدوق رحمه الله ؛ كتابخانه اسلاميه؛ چهارم ؛ 1362 شمسى
9- الامالی ؛ شیخ طوسی رحمه الله ؛ دارالثقافه ؛ قم ؛ اول ؛ 1414 هجرى
10- البدایه و النهایه ؛ ابن کثیر ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
11- البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع ؛ محمد بن علي الشوكاني ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
12- اصول الحدیث و احکامه؛شیخ جعفر سبحانی؛مؤسسه الامام الصادق علیه السلام؛قم؛ الرابعه؛1426ه ق
13- بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار ؛ علامه مجلسی رحمه الله ؛ مؤسسة الوفاﺀ بيروت ؛ 1404 قمرى
14- تأویل الآیات الظاهره ؛ سيد شرف الدين على حسينى استرآبادى ؛ مؤسسه انتشارات اسلامى ؛ قم ؛ اول ؛ 1409 هجرى
15- ترجمه الغدیر ؛ جمعى از مترجمان ؛ بنياد بعثت ؛ تهران ؛ اول
16- تذکره الحفاظ ؛ محمد بن أحمد بن عثمان الذهبى ؛ دار الكتب العلميه ؛ بيروت ؛ الأولى 1419هـ- 1998م
17- تذکره الخواص من الامّه بذکر خصائص الائمه ؛ سبط ابن جوزی ؛ مرکز الطباعه و النشر للجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام ؛ اول ؛ 1426
18- التعجب ؛ ابوالفتح کراجکی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
19- تفسیر البرهان ؛ سید هاشم بحرانی ؛ مؤسسه دارالمجتبی علیه السلام للمطبوعات ؛ قم ؛ اولی ؛ 1428ه – 2007م
20- تفسیر عیاشی ؛ محمد بن مسعود عياشى ؛ چاپخانه علميه تهران ؛ 1380 هجرى
21- تفسیر کبیر ؛ امام فخر رازی ؛ دار احیاﺀ التراث العربی ؛ بیروت ؛ اولی ؛ 1415ه
22- تقویم الشیعه ؛ عبد الحسین نیشابوری ؛ دلیل ما ؛ قم ؛ اول ؛ 1385
23- جامع احادیث الشیعه ؛ آیت الله بروجردی رحمه الله ؛ المهر ؛ قم ؛ 1380ش 1422ه
24- حدیث شناسی ؛ علی نصیری ؛ سنابل ؛ قم ؛ اول ؛ زمستان 83
25- خصائص الائمه علیهم السلام ؛ سيد رضى رحمه الله ؛ مجمع البحوث الإسلاميه ؛ آستان قدس رضوى عليهالسلام ؛ 1406 هجرى
26- الخصال ؛ انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم ؛ دوم ؛ 1403 هجرى
27- درایه الحدیث ؛ کاظم مدیر شانه چی ؛ دفتر انتشارات اسلامی ؛ قم ؛ چهارم ؛ بهار 84
28- الدرر المنتثره فی الاحادیث المشتهره ؛ جلال الدین سیوطی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
29- الدر المنثور فى تفسير المأثور ؛ جلال الدین سیوطی؛كتابخانه آيه الله مرعشى نجفى ؛ قم ؛ 1404 ق
30- دلائل الصدق لنهج الحق ؛ محمد حسن مظفر نجفى ؛ موسسه آل البيت ؛ قم ؛ اول ؛ 1422 ه ق
31- دلائل النبوه ؛ بیهقی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
32- دلائل النبوه ؛ إسماعيل بن عبد الرحمن القرشي ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
33- دیوان سید حمیری ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
34- الذریعه الی تصانیف الشیعه ؛ شيخ آقا بزرگ تهرانى ؛ اسماعيليان ؛ قم ؛ 1408 هجرى قمرى
35- الذریه الطاهره ؛ دولابی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
36- رجال ابن داوود ؛ ابن داوود حلی ؛ دانشگاه تهران ؛ 1383 هجرى
37- رجال نجاشی ؛ احمد بن علی نجاشی ؛ مؤسسه انتشارات اسلامى ؛ 1407 هجرى
38- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم ؛ سيد محمود آلوسى ؛ دارالكتب العلميه ؛ بيروت ؛ اول ؛ 1415 ق
39- روضه الواعظین ؛ محمد بن حسن فتال نيشابورى ؛ انتشارات رضى ؛ قم
40- سایت www.dd-sunnai.net
41- سایت www.kuwaitchat.net
42- سیر اعلام النبلاﺀ ؛ ذهبی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
43- شذرات الذهب ؛ ابن عماد ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
44- الشفاﺀ بتعریف حقوق المصطفی ؛ علامه قاضی ابوالفضل عیاض الیجصی (نرم افزار المکتبه الشامله )
45- الصحیح من سیره النبی الاعظم ؛ سید جعفر مرتضی عاملی ؛ دارالحدیث للطباعه ؛ بیروت ؛ الثانیه ؛ 1428ه- 2007م- 1387ش
46- الصّواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع و الزندقه ؛ المؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي ؛ مؤسسه الرساله ؛ بيروت ؛ ُ الأولى ؛ 1997 ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
47- طبقات الشافعيه ؛ أبو بكر بن أحمد بن محمد بن عمر بن قاضي شهبه ؛ عالم الكتب ؛ بيروت ؛ الأولى ؛ 1407 هـ ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
48- طبقات الشافعیه الکبری ؛ تاج الدين بن علي بن عبد الكافي السبكي ؛ هجر ؛ الثانيه ؛ 1413هـ
49- الطرائف ؛ سید بن طاووس ؛ خيام ؛ قم ؛ 1400 هجرى
50- علل الشرایع ؛ شیخ صدوق رحمه الله ؛ مكتبه الداورى ؛ قم
51- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری ؛ بدر الدین عینی ؛ نرم افزار مکتبه الشامله
52- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ؛ علامه امینی رحمه الله ؛ : مركز الغدير للدراسات الاسلاميه ؛ قم ؛ اول ؛ 1416 ه ق
53- الفتاوی الحدیثیه ؛ ابن حجر هیتمی ؛ دارالفکر ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
54- فتح الباری شرح صیح بخاری ؛ أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ؛ دار المعرفه ؛ بيروت ؛ 1379
55- الفصل فی الملل و الاهواﺀ و النحل ؛ ابن حزم ؛ مکتبه الخانجی ؛ قاهره (نرم افزار المکتبه الشامله )
56- الفضائل ؛ شاذان بن جبرئيل قمى ؛ انتشارات رضى ؛ قم ؛ دوم ؛ 1363 شمسى
57- فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛ سید مرتضی حسینی فیروزآبادی ؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات ؛ بیروت ؛ رابعه ؛ 1402ه- 1982م
58- فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام ؛ شیخ عباس قمی رحمه الله ؛ مؤسسه انتشاراتی صبح پیروزی ؛ اول ؛ تابستان 85
59- فهرست ؛ شیخ طوسی رحمه الله ؛ مکتبه المرتضویه ؛ نجف اشرف
60- قادتنا کیف نعرفهم ؛ سید محمد هادی حسینی میلانی ؛ شریعت ؛ قم ؛ اولی ؛ 1426
61- قصص الأنبیاﺀ ؛ قطب الدین راوندی ؛ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى؛ اول؛1409 ه
62- الکافی ؛ ثقه الاسلام کلینی ؛ دار الكتب الإسلاميه ؛ تهران ؛ چهارم ؛ 1365 شمسى
63- الکامل فی التاریخ ؛ ابن اثیر ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
64- کشف الرمس عن حدیث رد الشمس ؛ شیخ محمد باقر محمودی ؛ مؤسسه المعارف الاسلامیه ؛ قم اولی ؛ 1419ه
65- کشف الغمه ؛ على بن عيسى إربلى ؛ انتشارات مكتبه بنى هاشمى ؛ تبريز ؛ 1381 ه
66- کشف الیقین ؛ علامه حلی رحمه الله ؛ مؤسسه چاپ و انتشارات، وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ؛ اول ؛ 1411 هجرى
67- کفایه الطالب ؛ محمد بن یوسف کنجی شافعی ؛ مطبعه الغری ؛ نجف ؛ 1356ه
68- مأه منقبه ؛ ابن شاذان قمى ؛ انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه) ؛ قم ؛ اول ؛ 1407 هجرى
69- مجمع البحرین ؛ مرحوم طریحی ؛ مؤسسه تاریخ العربی ؛ بیروت ؛ الاولی ؛ 1428ه
70- مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه حوادث الزمان ؛ یافعی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
71- مرآه العقول فی شرح اخبار آل رسول ؛ علامه مجلسی رحمه الله ؛ دارالکتب الاسلامیه ؛ تهران ؛ 1404ه-1363ش
72- مرزهای اعجاز ؛ آیت الله العظمی خوئی ؛ ترجمه آیت الله سبحانی ؛ مؤسسه امام صادق علیه السلام ؛ قم ؛ اول ؛ 1385-1427
73- مشکل الآثار ؛ طحاوی ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
74- مصباح کفعمی ؛ ابراهيم بن على عاملى كفعمى ؛ انتشارات رضى (زاهدى) ؛ قم ؛ دوم ؛ 1405 ه
75- مصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر ؛ رافعی ؛ نرم افزار گنجینه روایات نور
76- معجم الگبیر ؛ ابوالقاسم الطبرانی ؛ مکتبه العلوم و الحکم ؛ موصل ؛ طبعه الثانیه ؛ 1404-1983
77- معجم الوسیط ؛ جمعی از مؤلفان ؛ مؤسسه الصادق للطباعه و النشر ؛ تهران ؛ الخامسه ؛ 1426ه ق
78- معجم المؤلفین ؛ نرم افزار مکتبه الشامله
79- مفاتیح الجنان ؛ شیخ عباس قمی ؛ آل محمد علیهم السلام ؛ اول ؛ تابستان 84
80- مفاتیح الغیب ؛ امام فخر رازی ؛ دار احياء التراث العربى ؛ بيروت ؛ سوم ؛ 1420 ق
81- مفردات الفاظ القرآن ؛ راغب اصفهانی ؛ دار القلم ؛ بیروت ؛ الاولی ؛ 1416ه – 1996م
82- المناقب ؛ ابن شهر آشوب ؛ مؤسسه انتشارات علامه ؛ قم ؛ 1379 هجرى
83- مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ؛ ابن غزالی ؛ دارالاضواﺀ ؛ بیروت ؛ الثالثه ؛ 1424ه
84- من لا یحضره الفقیه ؛ شیخ صدوق رحمه الله ؛ مؤسسه انتشارات اسلامى ؛ سوم ؛ 1413 هجرى
85- منهاج السنه النبویه ؛ ابن تیمیه ؛ مؤسسه قرطبه ؛ طبعه الاولی (نرم افزار المکتبه الشامله)
86- الموسوعه الرجالیه ؛ شیخ علی اکبر ترابی ؛ مؤسسه الامام صادق علیه السلام ؛ قم ؛ الثانیه ؛ 1424ه
87- الموضوعات ؛ ابن جوزی ؛ طبعه الاولی ؛ 1386-1966 (نرم افزار المکتبه الشامله )
88- اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه ؛ حافظ جلال الدین السیوطی ؛ دارالکتب الاسلامیه (نرم افزار المکتبه الشامله )
89- لسان العرب ؛ ابن منظور ؛ نرم افزار نور
90- لهوف ؛ سید بن طاووس ؛ انتشارات جهان ؛ تهران ؛ 1348 شمسى
91- نهج الحق ؛ علامه حلی رحمه الله ؛ مؤسسه دار الهجره ؛ قم ؛ اول ؛ 1407 هجرى
92- وسائل الشیعه ؛ شیخ حر عاملی رحمه الله ؛ مؤسسه آل البيت لإحياﺀ التراث؛ قم ؛ اول؛ 1409ه
93- وفیات الاعیان وأنباﺀ أبناﺀ الزمان ؛ شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر بن خلکان ؛ دار صادر ؛ بيروت ؛ نرم افزار المکتبه الشامله
پی نوشت ها :
1- بحارالانوار 41/175 ( به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 2/319)
2- همان 41/186 و 187
3- بحارالانوار 41/184 _ الطرائف 1/84
4- تذکره الخواص 339
5- بحارالانوار 41/175
6- همان 17/348
7- بحارالانوار 41/ 187
8- بحارالانوار 55/166
9- الارشاد 2/ 385، روضه الواعظین 2/264، کشف الغمه 2/466 ، بحارالانوار 52/339 و 55/91
10 – www.kuwaitchat.net
11 – در حدیثی به این نکته اشاره شده است : «عن اسماء بنت عمیس قالت لما ردت الشمس علی علۑ بالصهباء قال النبی صلی الله علیه و آله : اما انها سترد لک بعدی حجة علی اهل خلافک » . (قصص الانبیاء راوندی 291)
12- بحارالانوار 41/185 و 186
13- منهاج السنة النبویه 8/113
14- همان 126 و 127
15- دلائل الصدق لنهج الحق 6/214
16- منهاج السنة النبویه 8/122
17- سوره مبارکه قمر آیه 1
18- دلائل الصدق لنهج الحق 6/215و216
19- منهاج السنة النبویه 8/126 و 127
20- دلائل الصدق لنهج الحق 6/217 و 218
21- منهاج السنة النبویه 8/127
22- دلائل الصدق لنهج الحق 6/219
23- منهاج السنة النبویه 8/120
24- دلائل الصدق لنهج الحق 6/ 221
25- الفصل 4/139
26- الغدیر 3 185 و 186
27 – شایان ذکر است در نسخه بررسی شده حرفی از صحت و یا حسن بودن به میان نیامده است و احتمال دارد علامه امینی از نسخه ای دیگر اشاره به این مطلب کرده اند ویا اینکه در چاپهای جدید کتاب دستکاری شده است . و الله اعلم
28 – شایان ذکر است در نسخه بررسی شده معجم الکبیر حرفی از صحت و یا حسن بودن به میان نیامده است و احتمال دارد علامه امینی از نسخه ای دیگر اشاره به این مطلب کرده اند ویا اینکه در چاپهای جدید کتاب دستکاری شده است . و الله اعلم
29- ترجمه شعر به نقل از ترجمه الغدیر ج5، ص: 233
30- الغدیر 3/186-202
31- الموضوعات 1/356
32- تذکرةالخواص 338و342
33- الغذیر 3/190
34- همان 3/199
35- همان 3/201
36- الموضوعات 1/357(این حدیث را ابن جوزی به نقل از صحیح بخاری می آورد ) .
37- الغدیر 3/196
38- البدایه و النهایه 6/92
39- الغدیر 3/196
40- الموضوعات 1/357
41- همان 3/197
42 – www.kuwaitchat.net
43 – www.kuwaitchat.net
44- بحارالانوار 6/303 – ارشاد القلوب 1/66 – الخصال 2/431
45 – www.kuwaitchat.net
46 – www.kuwaitchat.net
چنین آمده است : « … یعنی المعصوم ینسی الصلاه ؟» . www.dd-sunnai.netهمچنین در سایت
47- همان
/ن