روايات حضرت عبدالعظيم (ع) (2)
روايات حضرت عبدالعظيم (ع) (2)
فصل دوم. طبقه روايى حضرت عبدالعظيم
شيخ طوسى در كتاب رجال خود حضرت عبدالعظيم را در زمرهُ اصحاب امام هادى(علیه السلام) و امام عسكرى(علیه السلام) برشمرده است؛(37) اما برخى به استناد روايتى -كه در فصل قبل از ثواب الاعمال نقل شد، مدعى شدهاند كه چون امام هادى در آن روايت به راوى مىگويد: ثواب زيارت قبر عبدالعظيم همچون زيارت حسين بن على(علیه السلام) است، حضرت عبدالعظيم پيش از عصر امام عسكرى(علیه السلام) فوت كرده و لذا از اصحاب امام عسكرى(علیه السلام) نبوده است.(38)
همچنين حضرت عبدالعظيم هيچ گونه روايتى از امام عسكرى(علیه السلام) نقل نكرده است و اين امر، خود شاهد بر عدم معاصرت وى با آن امام است. بنابراين، برشمردن آن حضرت از اصحاب امام عسكرى(علیه السلام) نمىتواند صحيح باشد. اين اشتباه يا ناشى از نسخههاى خطى و ناسخان آنها و يا ناشى از اشتباه خود شيخ است.
از سوى ديگر، به استناد روايات موجود و نيز تصريح بسيارى از رجاليان، حضرت عبدالعظيم از اصحاب امام جواد بوده است؛ امادر هيچيك ازمصادر رجالى، آنحضرترا از اصحابامامرضا ندانستهاند. تنها در كتاب الاختصاص، منسوببه شيخمفيد، دو روايتبهنقلاز امامرضا(علیه السلام) آمده است.
در روايت اول، به صورت مرسل، نقل مىكند كه:
روي عن عبدالعظيم ، عنأبىالحسنالرضا(علیه السلام) قال: يا عبدالعظيم، أبلغ عنّى أوليائى السلام و قل لهم أن لا يجعلوا للشيطان على انفسهم سبيلاً…(39)
از اين روايت استفاده شده كه حضرت عبدالعظيم ،نه تنها عصر امام رضا(علیه السلام) را درك كرده، بلكه از جمله كسانى بوده كه مورد اعتماد و داراى موقعيت نزد امام بوده است؛ چه آنكه امام او را مأمور ابلاغ مطالبى به اولياو دوستدارانشان كردهاند.
برخى براى رفع استبعاد از مصاحبت آن حضرت با امام رضا (علیه السلام) به اين نكته هم استناد كردهاند كه هشام بن حكم (م 198ق ) از جمله مشايخ حضرت عبدالعظيم بوده و رواياتى را از وى نقل كرده است. با توجه به آنكه وفات امام رضا(علیه السلام) در سال 203ق، اتفاق افتاده، پس حضرت عبدالعظيم به طريق اولى مىتوانسته از آن امام نقل حديث كرده باشد.(40)
استدلال فوق تنها امكان نقل حديث از امام رضا(علیه السلام) را اثبات مىكند و وقوع آن را به شكل قطعى اثبات نمىكند، همچنان كه منحصر بودن روايت از امام رضا(علیه السلام) در يك حديث و شواهدى ديگر، موجب آن شده كه اين روايت را تحريف شده بدانند؛ چه آنكه حضرت عبدالعظيم در روايات بسيارى، از امام هادى(علیه السلام) با كنيه ابوالحسن نقل حديث كرده و در اين روايت نيز وى با اين كنيه نقل حديث كرده و احتمالاً كاتبان حديث اشتباهاً كنيه ابوالحسن را بر امام رضا(علیه السلام) تطبيق كردهاند و نام ايشان را در برابر اين كنيه افزودهاند.(41)
از جمله قراينى كه مىتواند شاهدى بر اين مطلب باشد، آنكه از امام هادى(علیه السلام) درباره آن حضرت در حديث عرض دين نقل شده كه فرمود: « أنت ولينا حقاً؛ تو به حقيقت دوستدار ما هستى».(42) و به همين جهت، امام پيامشان را به اولياى خودشان از طريق حضرت عبدالعظيم -كه خود از اولياى امام است ابلاغ كردهاند.
اما روايت ديگرى نيز به صورت مكاتبه از امام رضا(علیه السلام) نقل شده كه در موضوع ايمان حضرت ابوطالب است در آن روايت چنين آمده است:
إنّ عبدالعظيم بن عبداللّه العلوى كان مريضاً، فكتب إلى أبىالحسن الرضا(علیه السلام): عرفنى يابن رسول اللّه، عن الخبر المروى أن أباطالب فى ضحضاح من نار يغلى منه دماغه. فكتب إليه الرضا(علیه السلام): بسم اللّه الرحمن الرحيم ،أما بعد، فانك إن شككت فى ايمان أبىطالب، كان مصيرك إلى النار؛
عبدالعظيم بن عبداللّه علوى مريض بود، پس نامهاى به ابوالحسن رضا(علیه السلام) نوشت كه: اى فرزند رسول خدا(صلی الله علیه واله)، مرا از خبرى كه نقل شده كه ابوطالب در سردابى از آتش به سر مىبرد كه مغز سرش از گرماى آن مىجوشد، آگاه سازيد. امام در جواب وى نوشتند: به نام خداوند بخشنده مهربان، پس از حمد و ثناى خداوند، چنانچه در ايمان ابوطالب شك كنى، سرانجام تو جهنم خواهد بود.(43)
اما اين حديث نيز، همچون حديث قبل، ظاهراً تحريف شده است. شاهد بر اين مدعا، گذشته از قراين سابق، آنكه مصدر اين روايت، كتابى غير مشهور بوده و احتمال وقوع تحريف در آن بسيار قوىتر از كتب مشهور است.
بنابراين، آنچه كه نزد محدثان و رجاليان به عنوان امرى مسلّم شمرده شده، آنكه حضرت عبدالعظيم از اصحاب امام جواد(علیه السلام) و امام هادى(علیه السلام) بوده است. بر اين اساس، روايات از امام رضا(علیه السلام) تحريف شده و كلام شيخ طوسى -كه ايشان را از اصحاب امام عسكرى(علیه السلام) قرار داده بىاساس است.
با توجه به نكات گذشته، روشن مىشود كه كلام شهيد ثانى در حاشيه خلاصة الأقوال -كه امام رضا(علیه السلام) فرمودهاند: «من زار قبره، وجبت له الجنّة؛ كسى كه قبر عبدالعظيم را زيارت كند، بهشت بر او واجب مىشود»-(44) و از برخى از نسبشناسان نقل كرده، اشتباه و غير قابل استناد است؛ چه آنكه روايات متعدد از امام جواد(علیه السلام) و امام هادى(علیه السلام) شاهد بر عدم فوت حضرت عبدالعظيم در عصر امام رضا(علیه السلام) است. بلكه -چنان كه گذشت اصولاً روايت حضرت عبدالعظيم از امام رضا(علیه السلام) ثابت نيست.
مشايخ حضرت عبدالعظيم (علیه السلام)
همچنان كه بيان شد، حضرت عبدالعظيم از دو امام، نقل حديث مستقيم دارد و نقل روايت وى از امام رضا(علیه السلام) مشكوك است. اينك تعبيراتى را كه در روايات حضرت عبدالعظيم از ائمه و ديگر اساتيدش ديده مىشود، به جهت شناخت شيوه نام بردن از ايشان، براساس مسند رواياتشان، گزارش مىنماييم:
محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابىطالب(علیه السلام) (سه مورد) = محمد بن على بن موسى = محمد بن على (دو مورد) = محمد بن على الرضا(علیه السلام) (سه مورد) = ابوجعفر محمد بن على بن موسى (دو مورد) = ابوجعفر محمد بن على الرضا(علیه السلام) (5 مورد) = ابوجعفر محمد بن على (5 مورد) = ابوجعفر الثانى (4 مورد) = ابوجعفر (سه مورد).
على بن محمد بن على الرضا(علیه السلام) = على بن محمد بن على بن موسى (دو مورد) = على بن محمد العسكرى = ابوالحسن على بن محمد العسكرى (4 مورد) = ابوالحسن العسكرى (4 مورد) = ابوالحسن الثالث (5 مورد) = ابوالحسن.
ابوالحسن الرضا(علیه السلام) (دو مورد) (چنانكه قبلاً گذشت، اين دو مورد ظاهراً تصحيف بوده و مراد ابوالحسن سوم يعنى امام هادى(علیه السلام) است).
همچنين از اين محدثان نيز ايشان نقل حديث كردهاست:
ابراهيم بن ابى محمود (6 مورد)، احمد بن عيسى العلوى، اسحاق الناصح مولى جعفر، حرب، الحسن بن الحسين العرنى (4 مورد)، الحسن بن الحسين العمرى (ظاهراً تصحيف العرنى باشد)، الحسن بن الحسين، الحسن بن الحكم النخعى (2 مورد)، الحسن بن عبداللّه بن يونس بن ظبيان، الحسن بن محبوب (سه مورد)، الحسين بن على، الحسين بن المياح، سليمان بن سفيان، سليمان بن جعفر الجعفرى، سليمان بن حفص المروزى، سهل بن سعد، صفوان بن يحيى، عبدالسلام بن صالح الهروى، على بن أسباط (هشت مورد)، على بن الحسن بن زيد بن على بن ابىطالب، مالك بن عامر (دو مورد)، محمد بن ابىعمير، محمد بن الفضيل (دو مورد)، محمد بن على بن محمد بن كثير، محمد بن عمر بن يزيد، محمد بن عمر (دو مورد)، محمود بن ابىالبلاد، موسى بن محمد (دو مورد)، موسى بن محمد عجلى، هشام بن الحكم، يحيى بن سالم، ابن ابى عمير (سه مورد)، ابن اُذنيه، ابن محبوب، أبيه.
شاگردان حضرت عبدالعظيم (علیه السلام)
ابراهيم بن على، ابراهيم بن هاشم، احمد (چهار مورد)، احمد بن ابى عبداللّه البرقى (6 مورد)، احمد بن ابى عبداللّه (سه مورد)، احمد بن الحسن، احمد بن محمد بن ابى عبداللّه، احمد بن محمد بن خالد البرقى (دو مورد)، احمد بن محمد (دو مورد)، احمد بن محمد بن خالد (سه مورد)، احمد بن مهران (12 مورد)، البرقى (چهار مورد)، بعض اصحابنا، بكر بن صالح الضبى (سه مورد)، حسين بن ابراهيم العلوى (سه مورد)، حمزة بن القاسم العلوى، سهل بن زياد (پنج مورد)، سهل بن زياد الادمى (16 مورد)، سهل بن زياد آدمى الرازى ابوسعيد، سهل بن جمهور (سه مورد)، سهل (هفت مورد)، صالح بن فيض عجلى ساوى (دو مورد)، عبداللّه بن الحسين العلوى، عبداللّه بن محمد العجلى، عبيداللّه بن موسى، عبيداللّه بن موسى الرويانى (سه مورد)، ابوتراب عبيداللّه بن موسى الرويانى (5 مورد)، ابوتراب محمد بن عبداللّه بن موسى الرويانى (ظاهراً تحريف و تصحيف شده باشد) عبداللّه بن موسى (ظاهراً تصحيف شده باشد)، ابوتراب عبداللّه بن موسى الرويانى (ظاهراً تصحيف شده باشد) محمد بن خالد (دو مورد)، محمد بن خالد البرقى، محمد العلوى العريضى، نوفلى.
تأكيد بر اين نكته لازم است كه گزارش اساتيد و شاگردان حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) براساس مجموعه روايات موجود در مسند عبدالعظيم حسنى، تأليف آقاى عزيزاللّه عطاردى – عليرضا هزار، ارائه شده و وحدت برخى از روايات و يا تتبعجديد، مورد نظر نبوده است.
فصل سوم. روايات حضرت عبدالعظيم
روايات حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) از نظر شناخت محتوا و مضمون مورد توجه ايشان و نيز آنكه ائمه اطهار ايشان را امين و مورد اعتماد در آن مطالب دانستهاند، حايز اهميت است. شناخت نيازهاى فكرى آن عصر نيز از بررسى اين روايات ممكن خواهد شد.
همچنان كه شيوههاى تحمل حديث و نقل آن از سوى حضرت عبدالعظيم هم در بازشناسى شخصيت روايى آن حضرت بسيار مؤثر و مهم است. لذا اين دو بحث مهم را در دو گفتار پى مىگيريم:
گفتار اول. بررسى موضوعى روايات حضرت عبدالعظيم (علیه السلام)
موضوعات مهمى كه در روايات آن حضرت به صورت برجستهاى چهرهنمايى مىكند، عبارتاند از:
اول. خدا و صفات وى
پنج حديث در حوزه صفات الهى از آن حضرت روايت شده، كه مهمترين آنها در حديث عرض دين متبلور است. در ابتداى عقايد حضرت عبدالعظيم، آن حضرت، عقيده به الوهيت و توحيد خدا، و نفى تشبيه و عدم جسم و صورت و عرض و جوهر بودن آن ذات الهى را اعتراف كرده و خداوند را خالق اجسام و صورت دهنده صورتها و خالق همه جوهرها و عرضها دانسته و خداوند را پروردگار هر چيز و مالك و خالق و ايجاد كننده همه چيز دانسته است.(45)
اين تعبيرات را بايد بيانگر توحيد ناب -كه آموزه مدرسه اهلبيت است دانست. اين مضمون و خلاصهاى براى خطبه مشهور اميرالمؤمنين(علیه السلام) است كه تكرار و تأكيد بر آن در آموزههاى اكثر ائمه نيز يافت مىشود.
موضوع دوم در اين باب، نقد عقيده اهل سنت در نزول خداوند در هر شب جمعه به آسمان دنياست.
ايشان در روايتى كه با واسطه از امام رضا(علیه السلام) نقل كردهاند، ضمن انكار اين موضوع توسط آن امام و تحريف شمردن آن، حقيقت مطلب را نزول ملائكه در شب جمعه بيان كردهاند.(46)
اين تحريف از آنجا مشهود است كه لازمه روايات اهل سنت، جسم بودن خداوند است، در حالى كه آنچه از پيامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه اطهار منقول است، نزول ملائكه الهى به آسمان دنياست.
موضوع سوم درباره عقيده مجبّره و كسانى است كه قايل به جبر خداوند و مجبور بودن بندگان خداوند در اعمالشان است. حضرت عبدالعظيم به واسطه از امام رضا(علیه السلام) و ايشان از امام صادق(علیه السلام) در اين باب نقل مىكنند كه هر كس قايل به اجبار بندگان بر گناه از سوى خداوند باشد و نيز معتقد به اجبار اعمال غير مقدور باشد، زكات دادن به وى جايز نيست يا خوردن گوشت حيوانى را كه وى ذبح كرده جايز نيست يا شهادت وى مقبول نيست يا اقتدا به او در نماز مجاز نيست. اين تعبيرات، ظهور در فسق و گاه ظهور در عدم اسلام چنين شخصى دارد.(47)
موضوع چهارم، تبيين موارد قضا و قدر الهى است كه آن حضرت با واسطه از امام رضا(علیه السلام) نقل كرده كه موارد آن در هشت چيز است: خواب و بيدارى، قدرت و ضعف، سلامتى و بيمارى، مرگ و زندگى.(48)
چنان كه ملاحظه شد، سه موضوع اخير از جمله موارد اختلاف اشاعره و معتزله است كه در عصر حيات حضرت عبدالعظيم و ائمه آن عصر از جمله مباحث جنجالبرانگيز محسوب مىشده و حتى خلفاى عباسى هم در اين موضوعات به صورت جدى داخل شده و موضعگيرى كرده بودند. لذا آن حضرت نيز در نقل اين گونه رواياتى كه مباحث كلامى آن عصر را مورد بحث قرار داده، اهتمام داشتهاند.
موضوع پنجم، معناى تسبيح خداوند است كه امام صادق(علیه السلام) آن را به تنزيه و پاك شمردن خداوند تفسير كردهاند.(49)
دوم. نبوت
حضرت عبدالعظيم در حديث مهم عرض دين به صراحت به نبوت پيامبر(صلی الله علیه واله) و خاتميت و كمال شريعت وى اذعان كرده است(50)، همچنان كه سيره نشستن پيامبر را در حديثى مرفوع به سه گونه مختلف تشريح مىكند. در آن روايت، چهارگوش (چهارزانو) نشستن آن حضرت -كه شايد متكبرانه به نظر برسد نفى شده است.(51)
همچنان كه اصول استناد به سنت پيامبر را در روايتى كوتاه و پرمغز تبيين مىكند كه آن حضرت از امام جواد(علیه السلام) و ايشان به سند تفصيلى از پدر و اجدادشان از پيامبر نقل كردهاند كه تمسك به سنتى كه از ايشان در واجبات وارد شده، هدايت و ترك آن، ضلالت را در پى دارد و تمسك به سنتى كه در غير واجبات باشد، فضيلت و ترك آن، خطا و اشتباه است.(52)
حضرت عبدالعظيم در نامهاى از امام جواد(علیه السلام) درباره ذى الكفل، نام وى، و رسول بودن وى پرسيد. آن حضرت درجواب، تعداد انبيا را صد و بيست هزار نفر دانستند كه 313 نفر از آنها رسول هم بودند و ذى الكفل نيز چنين بود و نام و زمان و معجزه وى را نيز برشمردند.(53) همچنين ايشان روايتى را به نقل از امام هادى(علیه السلام) در گفتوگو حضرت نوح با فرزندانش نقل كرده كه در مقام موعظه بندگان در احترام به پدر و بزرگ داشتن وى و اهميت دعاى پدر نزد خداوند بزرگ است.(54)
سوم. امامت
اين موضوع، سهم زيادى از روايات حضرت عبدالعظيم را به خود اختصاص داده است. برخى از روايات ايشان، منزلت و جايگاه امامت را حكايت مىكند و برخى ديگر به امامت خاصه، يعنى تصريح به امامت يكايك ائمه مىپردازد؛ همچنين مرجعيت علمى ائمه اطهار را نيز در اين روايات تبيين كردهاند.
مجموعه روايات حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) را در اين موضوع مىتوانيم در عناوين زير گزارش نماييم.
1. منزلت و جايگاه امامت
امام به عنوان حجت خدا، از ابتداى خلقت در بين بشر بوده است و پس از پيامبر عظيمالشأن اسلام، امامى واجب الاطاعت از اهلبيت در بين مردم بوده و خواهد بود.(55) هر آنكس كه اين منزلت رفيع را نشناسد و امامى را براى خود نشناسد، همچون كسانى كه اسلام را درك نكردهاند، خواهد مرد.(56)
ونيز آن حضرت با واسطه از امام باقر(علیه السلام) نقل كرده كه تأويل نورى كه خداوند پس از ايمان به خدا و رسولش، ايمان به آن را لازم دانسته(57)، ائمه هستند؛ چه آنكه نور امام در قلبمؤمن روشنايى ايجاد مىكند وقلوب غيرمؤمنان ازآن نور بىبهره وتاريك است.(58)
2. اسامى ائمه اهلبيت
حضرت عبدالعظيم در حديث عرض دين پس از الهيت و توحيد خداوند و نبوت پيامبر اسلام به شمردن ائمه اهلبيت پرداخته و يكايك ايشان را تا امام هادى(علیه السلام) -كه امام زمانش بوده برمىشمارد. امام در آن روايت هم به امامت فرزندشان حسن بن على عسكرى(علیه السلام) و فرزند وى امام زمان(علیه السلام) و اوصاف ايشان تصريح مىكنند.(59) همچنان كه آن حضرت به اِسناد جدش با واسطه از امام باقر(علیه السلام) نقل كرده كه آن حضرت فرزندانش را گرد آورد و نوشتهاى به خط امام على(علیه السلام) و املاى رسول خدا(صلی الله علیه واله) را به ايشان نشان داد كه در آن اسامى دوازده امام و اشاراتى مختصر به حال آنها آمده بود.
حضرت عبدالعظيم، خود پس از نقل اين روايت به راوى تأكيد مىكنند كه اين سرّ الهى است كه بايد بر غير اولياى خدا مخفى بماند.(60)
بديهى است كه با توجه به آنكه در عصر حضرت عبدالعظيم هنوز برخى از ائمه متولد نشده بودند و به امامت نرسيده بودند، چنين خبرى كه تصريح به نام ائمه دارد، از اهميت ويژهاى برخوردار بوده و نشانگر اعتمادى است كه از سوى ائمه به آن حضرت وجود داشته است.
3. منزلت امام على اميرالمؤمنين(علیه السلام)
روايات حضرت عبدالعظيم به شكلهاى مختلف، حاكى از منزلت و جايگاهبلند اميرالمؤمنين(علیه السلام) است؛ گاه به صورت تأويل آيات قرآن، گاه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه واله)، و گاه به استناد استدلالهاى كلامى در كلام اصحاب ائمه اطهار. اينك گزارش هر يك از اين دستههاى مختلف روايات ايشان در اين موضوع را ملاحظه مىنماييد.
پی نوشت :
37. رجال الطوسى، ص 387، رقم 5706 و ص 401، رقم 5875.
38. عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده، ص 37.
39. الاختصاص، ص 247؛ مسند حضرت عبدالعظيم، ص 183 و 184، ح 50.
40. عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده، ص 36.
41. قاموس الرجال، ج 6، ص 193.
42. الامالى، صدوق، ص 280 و 283؛ صفات الشيعة، ص 48؛ التوحيد، ص 81؛ كمال الدين، ص 379.
43. بحارالانوار، ج 35، ص 110 به نقل از كتاب الحجة على الذاهب الى تكفير ابىطالب، تأليف شمسالدين ابوعلى فخار بن محمد موسوى.
44. الرسائل، شهيد ثانى، ج 2، ص 1045 و 1046.
45. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضة الواعظين، ص 31؛ كفاية الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 219 و 220، ح 83.
46. التوحيد، ص 176؛ الامالى، صدوق، ص 495؛ عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 116؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 421؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 200، ح 67.
47. وسائل الشيعه، ج 8، ص 312 و ج 9، ص 417 و ج 24، ص 69؛ الشريف المعتمد شاه عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده، ص 54.
48. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 614، مسند عبدالعظيم حسنى، ص 172، ح 38.
49. الكافى، ج 1، ص 118؛ التوحيد، ص 312؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 125 و 126، ح 2.
50. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضة الواعظين، ص 31؛ كفاية الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 221 و 222، ح 83.
51. الكافى، ج 2، ص 661؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 193 و 194، ح 63.
52. الامالى، طوسى، ص 589؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 158، ح 30.
53. تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 107؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 256، ح 110.
54. علل الشرايع، ج 1، ص 31؛ بحارالانوار، ج 11، ص 284؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 248 و 250، ح 104.
55. ثواب الاعمال، ص 206؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 240 و 242، ح 96.
56. ثواب الاعمال، ص 205؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 240، ح 95.
57. سوره تغابن، آيه 8.
58. الكافى، ج 1، ص 195؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 212، ح 74.
59. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضة الواعظين، ص 31؛ كفاية الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 218 و 220، ح 83.
60. كمال الدين، باب 28، ح 3؛ مسند عبدالعظيم حسنى، ص 160 – 164، ح 33.
منبع:www.hadith.net
/ن