خانه » همه » مذهبی » بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)

بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)

بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)

حضرت علي (ع) مي فرمايد :هرکس از غير خدا عزت جويد ،آن عزت ( ظاهري ) وي را هلاک و نابود خواهد ساخت . (1)
در تفسير نمونه ذيل آيه ي « الذين يتخذون الکافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعاً ) (2) اين گونه آمده است : اين آيه به همه ي مسلمانان هشدار مي دهد که عزت خود را در تمام شؤون زندگي ،اعم از شؤون اقتصادي و فرهنگي و سياسي و مانند آن ، در دوستي با دشمنان اسلام نجويند ،بلکه تکيه گاه خود را

30c7d6c2 36e7 401e 8b4a 482e8639be31 - بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)
18385 - بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)
بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (2)

نويسنده:دکترسيد حميدرضا علوي

دراين قسمت هر کدام از موارد به ترتيب و بالاستقلال با توجه به متون ديني مورد بررسي قرار خواهند گرفت .

1 ـ طلب عزت فقط ازخدا

حضرت علي (ع) مي فرمايد :هرکس از غير خدا عزت جويد ،آن عزت ( ظاهري ) وي را هلاک و نابود خواهد ساخت . (1)
در تفسير نمونه ذيل آيه ي « الذين يتخذون الکافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعاً ) (2) اين گونه آمده است : اين آيه به همه ي مسلمانان هشدار مي دهد که عزت خود را در تمام شؤون زندگي ،اعم از شؤون اقتصادي و فرهنگي و سياسي و مانند آن ، در دوستي با دشمنان اسلام نجويند ،بلکه تکيه گاه خود را ذات پاک خداوندي قرار دهند که سرچشمه ي همه ي عزت ها است و غيرخدا (دشمنان اسلام ) نه عزتي دارند که به کسي ببخشند و نه اگر مي داشتند قابل اعتماد بودند ،زيرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فوري صميمي ترين متحدان خود را رها کرده و به سراغ کارخويش مي روند ، گويي هرگزبا هم آشنايي نداشتند ؛چنان که تاريخ معاصرشاهد بسيار گوياي اين واقعيت است . (3)
درتفسيرمنهج الصادقين در تفسير آيه ي شريفه ي «فان العزه لله جميعا » اين گونه آمده است :نصب ( جميعاً ) برحال است ، يعني در حالتي که جميع عزت از جانب حضرت عزت است پس متعزز نيست کسي که وي او را عزيزنگردانيده است و او ـ سبحانه ـ عزت را براي اولياي خود نوشته است . (4)
همچنين در تفسير مجمع البيان در تفسير آيه ي شريفه ي (سبحان ربک رب العزه عما يصفون ) (5) اين گونه آمده است :منزه است خداوندت و پروردگارت که مالک عزت است .عزيز مي کند از پيامبران و اوليا آن را که بخواهد .غيرازخداوند کسي مالک عزت دادن نمي باشد . (6)
بنابراين بايد تمامي صاحبان قدرت بدانند و آگاه باشند که قدرتمندتر از آنان هم وجود دارد ،و بالاتر از تمامي قدرت و قوت ها ، قدرت ذات لايزال الهي است که هيچ قدرت و قوتي جز به واسطه ي او ينست :
«و لاحول و لا قوه الا بالله »
و لذا همگي نسبت به آن ذات قيوم بي نهايت خوار و ذليل و بي مقدارند :
«کل عزيز داخل تحت القدره فذليل » (7)
بدون ترديد ،اوج شان و عزت آدمي نيز در آن است که در مقابل ذات لايتناهاي الهي خود را ذره ي حقير و ناقابل بيابد و با اتصال و وحدت خود با آن کل ،به بي نهايت وصل گردد و به عزتمندترين عنصر روزگار مبدل گردد . اين جاست که قرآن کريم نيز بر اين حقيقت مجزوم و مسلم صحه مي گذارد و مي فرمايد :
هرآن کس که عزت طلبد پس تمامي عزت از آن خداست . (8)
خداوند نه تنها خود مالک و صاحب عزت است « رب العزه »،بلکه با توجه به معناي دوم « رب » پرورش دهنده و رشد دهنده ي عزت در آن دسته ازبندگان خود که شايستگي مقام عزت را يافته اند نيز مي باشد ؛ لذاست که مي فرمايد :عزت ازآن خدا و ازآن رسولش و از آن مومنين است .(9)
به همين دليل است که او خود عزت را به هرکه بخواهد ـ يعني هر کس لياقت آن را داشته باشد ـ مي دهد :«تعزمن تشاء » (10) و لازم نيست آدميان براي به ظاهر عزيز شدن خود عزت را از غير خدا که توانايي آن را ندارند بطلبند :
«ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعاً » (11)
حال که تمامي عزت ها به دست خداست : «ان العزه لله جميعا » (12) و خوبي ها همگي به دست اوست :«بيدک الخير » (13) لذا به راستي بايد گفت خدا براي ما کافي است :«حسبنا الله و نعم الوکيل » (14) و هرگز نبايد از گفتار کساني که عزت را ازغيرخدا مي طلبند و در چيزي غير از او مي يابند دلتنگ و محزون گرديد : «و لايحزنک قولهم » (15) و بايد با استمداد از خدا صبرکرد و ازمکرها و نيرنگ هاي کفارو مشرکين مغموم و دلگيرنشد ،زيرا خدا با کساني است که ايمان آوردند و نيکوکارشدند :«و اصبر و ما صبرک الا بالله و لاتحزن عليهم و لا تک في ضيق مما يمکرون ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون » (16)
به همين علت است که اگر خداوند مومنين را نصرت عطا فرمايد هيچ کس بر آنان غالب نخواهد شد ،اما اگر او آنان را خوار و بي عزت سازد ،آن گاه هيچ کس غير از خود وي نخواهد توانست به آنان فتح و پيروزي عنايت فرمايد .لذا فقط بايد بر او توکل نمود :
«ان ينصرکم الله فلاغالب لکم و ان يخذلکم فمن ذا الذي ينصرکم من بعده و علي الله فليتوکل المومنون » (17)
قرآن کريم مي فرمايد :
فتح و پيروزي جز از جانب خدا ينست ؛ خدايي که داراي عزت و حکمت است :
«و ما النصرالا من عندالله العزيزالحکيم »(18)
و يا آن که او هر کس را بخواهد نصرت عطا مي کند که او عزتمند و رحيم است :
« ينصرمن يشاء و هو العزيز الرحيم » (19)
آنان که دوستان و ياوران خود را از اهل دنيا برمي گزينند ،خداوند هرگز به آنان عزت نخواهند بخشيد . بيهوده نيست هنگامي که مشاجره اي بين امام علي (ع) و عثمان درگرفت و مغيره به عثمان گفت : من به جاي تو پاسخگوي او خواهيم بود ، امام (ع) به مغيره فرمود : « به خدا سوگند ، خدا به کسي که تو ياورش باشي عزت نمي دهد و کسي که دستش را بگيري از جاي به پا نخواهد خاست . (20)»(21)

2 ـ بندگي و اطاعت خدا :

بندگي خدا به آدمي عزت خواهد بخشيد و لذاست که امام علي (ع) در مناجات خود خطاب به خداوند عرض مي کند :
«خدايا ،همين قدر براي عزت من کافي است که بنده ي تو باشم و همين اندازه براي فخر و مباهات من کفايت مي کند که تو پروردگارم باشي » (22)
واژه ي زيباي «عبد » يادآورمقام عبوديت و تسليم بودن آدمي در مقابل پروردگار خويش و اطاعت کامل خداوند است . به همين لحاظ است که حضرت علي (ع) مي فرمايد : « کسي که خداوند سبحان را اطاعت کند عزيز و قوي خواهد شد . (23)
همچنين حضرت رسول اکرم (ص) مي فرمايد :
«خداوند هر روز مي گويد که من پروردگار عزتمند شما هستم . پس هر کس عزت دو جهان را مي طلبد بايد از آن عزتمند و عزيز اطاعت کند » (24)
اصولاً عزت دنيا و آخرت لازم ملزوم يکديگرند . مگر مي شود انساني در دنيا از عزت حقيقي که خدا به او عنايت فرموده برخوردار باشد اما در آخرت عزيز نباشد و يا انساني درآخرت عزيزباشد اما در دنيا فاقد عزت حقيقي باشد ؟
حضرت امام جعفرصادق (ع) مي فرمايد : «براي کسي که خود را براي خدا خوار و ذليل نسازد هيچ گونه عزتي نخواهد بود ، و همچنين انساني که نسبت به خداوند تواضع و فروتني نورزد ،هيچ رفعت و سربلندي نخواهد داشت » (25)
خوار و ذليل ساختن خود در برابر خداوند نيز دقيقاً بيانگر مقام عبوديت و بندگي و تسليم در مقابل خداي تعالي است و لذا تعالي بخش و عزت آفرين خواهد بود .
يکي از بالاترين مظاهربندگي خدا محترم شمردن اوامر الهي است . رسول خدا (ص) مي فرمايد :
«امرالهي را عزيز بشمار تا آن که خدا تو را عزيزکند » (26)
و آنان که با تمام وجود به ياري خدا و دين مي شتابند بايد بدانند و مطمئن باشند که « خداوند متکفل ياري کسي شده که او را ياري نمايد و عزت کسي که او را عزيز دارد(27)».(28)

3 ـ تقواي الهي

گناه به منزله ي آلودگي و زشتي براي روح زيبا و فطرت پاک آدمي است و تقوا ، نيروي بازدارنده اي است که آدمي را از ارتکاب گناهان باز مي دارد و لذا انسان را از زشتي و آلودگي محفوظ مي دارد و به او عزت مي بخشد.رسول اکرم (ص) مي فرمايد :«هرکس مي خواهد عزت مندترين مردم باشد بايد نسبت به خداي عزوجل تقوا داشته باشد » (29)
و علي (ع) هيچ عزتي را عزيزتر از تقوا نمي شمارد . (30)
حضرت علي (ع) مردم را به تقواي الهي و ترس ازخدا سفارش مي کند و ترس از خدا را عاملي مي داند که آدميان را « به پناهگاه هاي استوار،و منزلگاه هاي پر عزت و اعتبار در روزي که ديده ها باز مانده است » (31) هدايت مي کند . (32)

4 ـ ايمان

حضرت امام محمد باقر(ع) يکي از سه خصلتي را که خداوند براي انسان مومن عنايت فرموده ، عزت در دنيا و آخرت مي داند . (33)
به طورکلي ،ايمان که از ريشه ي « امن » گرفته شده است ،حالتي از امنيت و آرامش معنوي به آدمي مي بخشد که انسان به راستي از هيچ چيز و هيچ کس غير از خدا نمي هراسد و خاطر و ذهن او از هر گونه تشويش و اضطراب و دغدغه ي دنيوي فارغ و رها مي گردد و زندگي و حيات او حياتي طيبه و معقول و مشحون از شادي اصيل و پايدارمي شود .روح بلند اين چنين انساني هرگز از گناه لذتي دريافت نمي دارد و انجام خوبي ها موجب لذتي حقيقي در وي مي گردد . لذا او به دور از هرگونه غرور و تکبر ، احساس عزت نفسي حقيقي مي نمايد و ديگران نيز او را سرافراز و سربلند مي بينند و در آخرت نيز سرافرازي و عزت از آن او خواهد بود و اين جاست که سخن حکيمانه ي فوق در مورد چنين شخصي مصداق مي يابد .
5 ـ درک وجود و محضر پيامبر اکرم (ص) و اطاعت و فرمانبرداري از او
هر کس رسول خدا (ص) را اطاعت کند ، خدا را اطاعت کرده است و هر آن کس خدا را اطاعت نمايد قطعاً عزيزخواهد شد و عزت خواهد يافت ؛ چنان که خود پيامبر اکرم (ص) که در اوج اطاعت الهي بود ، عزيزترين فرد عالم در نزد خدا خواهد بود .
علي (ع) مي فرمايد : در پرتو نعمت وجود پيامبر اکرم (ص) « امور آنان در سايه ي قدرت کامل استوار گرديد و در سايه ي عزتي پيروز قرار گرفتند ، و حکومتي ثابت و پايدارنصيبشان گرديد ، پس آنان حاکم و زمامدار جهانيان شدند و سلاطين روي زمين گشتند ، و مالک و فرمانرواي کساني شدند که قبلاً بر آنها حکومت مي کردند ، و قوانين و احکام را درباره ي کساني به اجرا گذاردند که قبلاً درباره ي خودشان اجرا مي نمودند . کسي قدرت درهم شکستن نيروي آنان را نداشت و احدي خيال مبارزه با آنان را در سر نمي پروراند » (34)
حضرت علي (ع) از برخي گذشتگان بدين صورت ياد مي کنند : قبل از نعمت وجود پيامبر اسلام (ص) « نه کسي داشتند تا آنها را دعوت به حق کند و به او پناهنده شوند ، و نه سايه ي الفت و اتحادي که به عزت و شوکتش تکيه نمايند .اوضاع آنان متشتت ، قدرت ها پراکنده ،و جمعيت انبوهشان متفرق بود ، در بلايي شديد و در ميان جهالتي متراکم فرو رفته بودند ، دختران را زنده به گور مي کردند ، بت ها را مورد پرستش قرار مي دادند و قطع رحم و غارت هاي پي در پي درميان آنان رواج داشت » (35)
اميرالمومنين علي (ع) بيان مي دارد در پرتو وجود عزيز پيامبر اکرم (ص) ذليلان محروم عزت يافتند ، و عزيزان خودخواه ( که به ظاهر خود را عزيز مي پنداشتند ) ذليل و خوار گرديدند ، (36) زيرا خداوند ارکان اسلام را در برابرآنان که با آن به ستيزه بر مي خيزند عزت بخشيده و استوار نموده است . (37)

6 ـ اتحاد و پيوستگي

حضرت علي (ع) در زمان خود ، عرب را « از نظر تعداد کم ،اما با پيوستگي به اسلام فراوان ، و با اتحاد و اجتماع و هماهنگ عزيز و قدرتمند » (38) معرفي مي کند . (39) اتحاد و وحدتي که در پرتو اسلام و توسل و تمسک همه ي مردم به احکام اسلامي شکل مي گيرد ،عزت ،صلابت و قدرتي به اجتماع و جامعه ي اسلامي مي بخشد که حقيقتاً درمقابل هرگونه قدرت خارجي شکست ناپذيرخواهد شد ،چنان که مصداق واقعي چنين حقيقتي را اميرالمومنين (ع) در سخن فوق بيان مي دارد .
همچنين علي (ع) ،حالات مومنين عزتمند را در حالت حفظ وحدت و اتحاد و حالات ذلت و خواري آنان را در هنگام تفرقه و اختلاف اين گونه توصيف و مقايسه مي کند :
«بنگريد آنها چگونه بودند : هنگامي که جمعيت هاشان متحد ، خواسته ها متفق ، قلب ها و انديشه ها معتدل ،دست ها پشتيبان هم ، شمشيرها ياري کننده ي يکديگر ، ديده ها نافذ و عزم ها و مقصودشان همه يکي بود ، آيا آنها مالک و سرپرست اقطار زمين نگرديدند ؟ و آيا زمامدار و رئيس همه ي جهانيان نشدند ؟ از آن طرف ، پايان کار آنان را نيز نگاه کنيد :آن هنگام که پراکندگي در ميان آنها واقع شد ،الفتشان به تشتت گراييد ، اهداف و دل ها اختلاف پيدا کرد ، به گروه هاي متعددي تقسيم شدند و در عين پراکندگي با هم به نبرد پرداختند ، [ در اين هنگام بود که ] خداوند لباس کرامت و عزت از تنشان بيرون کرد ،و وسعت نعمت را از آنان سلب نمود ، تنها آنچه از آنها باقي مانده سرگذشت آنان است که در بين شما به گونه ي درس عبرتي براي آنها که بخواهند عبرت گيرند ، ديده مي شود » (40)

پي نوشتها :

1 ـ «من اعتزبغيرالله اهلکه العز » ( ميزان الحکمه ، ج 3 ، ص 443 ) .
2 ـ نساء / 139 .
3 ـ مکارم شيرازي ، ناصر ، تفسير نمونه ، ج 4 ، ص 170 .
4 ـ کاشاني ، ملا فتح الله ، منهج الصادقين في الزام المخالفين (تفسير کبير ملا فتح الله کاشاني ) ، ج 3 ، ص 132 .
5 ـ صافات / 180 .
6 ـ ترجمه ي تفسير مجمع البيان ، ترجمه : گروه مترجمين ، ج 21 ، ص 63 .
7 ـ بحارالانوار ، ج 78 ، ص 54 ؛ تحف العقول ، ص 53 ، ميزان الحکمه ، ج 6 ، ص 286 .
8 ـ فاطر / 10 : « من کان يريد العزه فلله العزه جميعاً » .
9 ـ منافقون / 8 : « و لله العزه و لرسوله و للمومنين » .
10 ـ آل عمران / 126 .
11 ـ نساء / 139 .
12 ـ يونس / 65 .
13 ـ آل عمران / 26 .
14 ـ آل عمرا / 173 .
15 ـ يونس / 65 .
16 ـ نحل / 127 ـ 128 .
17 ـ آل عمران / 160 .
18 ـ آل عمران / 126 .
19 ـ مريم / 5 .
20 ـ « قو الله ما اعز من انت ناصره و لا قام من انت منهضه » ( نهج البلاغه ، خطبه ي 135 ) .
21 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 70 .
22 ـ « الهي کفي بي عزا ان اکون لک عبدا و کفي بي فخرا ان تکون لي ربا » ( بحار الانوار ، ج 77 ، ص 40 ؛ ميزان الحکمه ، ج 6 ، ص 292 ).
23 ـ « من اطاع الله سبحانه عز و قوي » ( الحياه ، ج1 ، ص 430 ) .
24 ـ « ان الله يقول کل يوم : انا ربکم العزيز ؛ فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز » ( کنز العمال ، خطبه ي 43101 ؛ ميزان الحکمه ،ج 6 ، ص 290 ) .
25 ـ «اعلم انه لا عز لمن لا يتذلل الله ، و لا رفعه لمن لا يتواضع لله » ( بحار الانوار ، ج 78 ، ص 249 ؛ ميزان الحکمه ، ج 1 ، ص 290 ) .
26 ـ « اعز امر الله يعزک الله » ( کنز العمال ، خطبه ي 43102 ؛ ميزان الحکمه ، ج 6 ، ص 291 ) .
27 ـ « فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه »(نهج البلاغه ، نامه ي 53 ) .
28 ـ آشتياني و امامي ،ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 172 ) .
29 ـ « من اراد ان يکون اعز الناس فليتق الله عزوجل » ( بحارالانوار ، ج 70 ، ص 285 ؛ ميزان الحکمه ،ج 6 ، ص 291 ) .
30 ـ « و لا عز اعز من التقوي » ( نهج البلاغه ، حکمت 371 ) .
31 ـ شهيدي ، سيد جعفر ؛ ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 230 .
32 ـ « اوصيکم عباد الله بتقوي الله فانها الزمام و القوام ، فتمسکوا بوثائقها ، و اعتصموا بحقائقها تول بکم الي الا کنان الدعه ، و اطان السعه ،معاقل الحرز و منازل العز في يوم تشخص فيه الابصار » ( نهج البلاغه ، خطبه ي 195 ) .
33 ـ فروع کافي ، ج 8 ، ص 243 ؛ ميزان الحکمه ، ج 6 ، ص 288 .
34 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 14 .
35 ـ همان ، ص 117 .
36 ـ همان : ص 47 . « اعز به الذله ، و اذل به العزه [ نهج البلاغه ، خطبه ي 96 ] .
37 ـ « و اعز ارکانه علي من غالبه » [ همان ، خطبه ي 106 ] .
38 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 74 .
39 ـ « و العرب اليوم و ان کانوا قليلاً ، فهم کثيرون بالاسلام ،عزيزون بالاجتماع »( نهج البلاغه ، خطبه ي 146 ) .
40 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، صص 116 ـ 117 .

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 8

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد