خانه » همه » مذهبی » تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير

تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير

تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير

خواجه نصير الدين طوسي فيلسوفي واقع گرا و حقيقت گراست. وي حكمت و فلسفه را از آن جهت مي خواهد كه نفس انسان، كمال و سعادت خود را در اتصاف و تخلق به آن مي داند. بنابراين تأملات فلسفي خواجه حاصل دغدغه هايي است كه وي آن را خارج از ذهن خود و در مواجهه با بحران هاي فكري و نظري و دوري جامعه از تفكر فلسفي و حاكميت افكار اشعري دريافت نموده و تا بدان جا پيش مي رود كه حكمت را حاكم بر تمام وجود و هستي خود مي داند، به طوري كه هر آنچه مي گويد و هر آنچه

a989dc14 f9df 4881 8d7c 81efd6b748b2 - تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير
0001121 - تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير
تجربه اي از زندگي سياسي خواجه نصير

نويسنده: مرتضي يوسفي راد
خواجه نصير الدين طوسي فيلسوفي واقع گرا و حقيقت گراست. وي حكمت و فلسفه را از آن جهت مي خواهد كه نفس انسان، كمال و سعادت خود را در اتصاف و تخلق به آن مي داند. بنابراين تأملات فلسفي خواجه حاصل دغدغه هايي است كه وي آن را خارج از ذهن خود و در مواجهه با بحران هاي فكري و نظري و دوري جامعه از تفكر فلسفي و حاكميت افكار اشعري دريافت نموده و تا بدان جا پيش مي رود كه حكمت را حاكم بر تمام وجود و هستي خود مي داند، به طوري كه هر آنچه مي گويد و هر آنچه عمل ميكند همان است كه حكمت مي طلبد.
وي در تعريف حكمت مي گويد: «حكمت در عرف اهل معرفت عبارت بود از دانستن چيزها چنان كه باشد و قيام به كارها چنان كه بايد به قدر استطاعت تا نفس انساني به كمالي كه متوجه آن است برسد».(1)
وي در اين تعريف بخشي از حكمت را نظر به ادراك حقايق اشياء مي داند، كه از طريق عقل نظري به دست مي آيد، اما بخش ديگر را اقدام به آن دسته از امور و افعالي مي داند كه به اقتضاي حكمت و حكم عقل، ضروري و بايسته است. وي از يك سو با قيد « بايد» بنيان و اساس زندگي دنيوي و حيات سياسي را بر عقل و حاكميت احكام و قضاوت هاي عقل مي داند. از سوي ديگر اقتضاي حكمت آن است كه بايد معرفتي را حكمت دانست، كه نتيجه آن به كمالات نفس بينجامد؛ زيرا كمال نفس از دو طريق معرفت حكيمانه و اقدام به اعمالي كه به انحراف و افراط و تفريط و رذيلت نفس نيانجامد و بلكه به فضيلت نفس بيانجامد، شناخته مي شود. چنين كسي حكيم كامل و انسان برجسته و بلند مرتبه است.
خداوند متعال در قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره داشته و مي فرمايد: «يؤتي الحكمه من يشاء و من يؤت الحكمه فقد اوتي خيرآ كثيرآ»(2)
لذا آنچه كه مي تواند به تشخيص چنين عملي برآيد و معيار براي عمل فضيلت آور ـ نه عمل رذيله ـ واقع شود، حكم عقل به تشخيص اعمال فضيلت آور و سعادت آور مي باشد.
بنابراين بايد در حيات دنيوي و زندگي سياسي، معيار اولي و اساسي فضيلت و ارزش را، عقل و تشخيص آن قرار داد تا آنچه كه به كمال نفس مي انجامد، انجام شود و بايد صاحبان تفكر، عقل و تدبير در همه اجزاء، اركان و سطوح تصميم گيري و تصميم سازي نظام سياسي، جهت تعيين و تشخيص آنچه كه مصالح آن را تأمين و تهديد مي كند برآيند، تا اقدام به مصالح نموده و از آنچه تهديد مي كند دوري كنند و بايد آنچه را كه به طور عملي و مصداقي موجب پاكيزگي نفس و تنظيم امور جامعه مي شود از طريق اجتهاد از متون و منابع ديني به دست آورده و به آنها عمل نمود.
لذا بايد در حوزه عمل و رفتارها و كنش هاي سياسي ـ اجتماعي به عملي اقدام نمود كه مطالعات و تأملات لازم در وجود و رعايت مصالح در تصميم گيري ها و تصميم سازي هاي لازم و در مطالعات راهبردي و جاري و در تنظيم روابط و تأسيس نهادها براي زندگي افراد در سطوح مختلف اخلاق فردي و زندگي جمعي خانوادگي (تدبير منزل) و (سياست مدن) صورت گرفته باشد. وي در تعريف عقل عملي مي گويد: «با آن (عقل عملي) استنباط صناعات و استخراج قوانين مصالح منزلي و مدني كند تا تعيش او بر وجه افضل باشد».(3)
خواجه طوسي شأن و جايگاه عقل در حكمت عملي و شاخه هاي آن را، اساسي، ضروري و بنياني مي داند؛ زيرا در نظر او اخلاق با تربيت ارتباط وثيق و محكم مي يابد(4)و بررسي مسائل اخلاقي در نظامي از تربيت و سازوكارهاي آن شكل مي گيرد. لذا هر نوع تربيت سازنده و كارآمد در نزد وي مبتني بر يك نظام فكري و توسعه اصول عقلي در پايه اي همچون «علم و معرفت» و «عدالت»(5) و دوري از ظلم و تجارب موفق بشري (تجارب عقول بشري) مي باشد.
خواجه طوسي زماني كه در دربار مغولان وحشي وارد مي شود، با تدبيري مدبرانه و حكيمانه قدرت تعقل و تدبر حكيمانه را بر پيروزي هاي كوتاه مدت نظامي غلبه مي دهد و در ادامه با پيشرفت علم و فلسفه و بالا بردن سطح آگاهي و بينش و معرفتي مردم، جايي براي غلبه تفكر زور و نظامي گري در نيل به اهداف نمي گذارد و يك بار ديگر به تجربه بشري مي افزايد كه سياست گذاري و سياست ورزي مبتني بر عقل و تفكر و انديشه منسجم بر تفكر خشن نظامي گري به طور منطقي و عملي پيروز و غالب مي باشد. او با اين دغدغه كه زندگي سياسي مسلمين از سويي دچار بحران جهالت و انحطاط فرهنگي و حاكميت تفكر اشعري گري و جمودگرا و مبتني بر ظواهر احاديث و از سوي ديگر غلبه يك نظام سياسي با ماهيت غلبه و خشونت شده، معتقد است: بايد به توليد انديشه هاي ژرف و عقل گرا در ابعاد مختلف كلامي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي برآمد تا جريان عمومي جامعه در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و ديني او تقليد و سلفي گري به سوي حيات آميخته با تعقل حاكميت انديشه و تفكر فلسفي بر زندگي سياسي و حيات دنيوي تغيير جهت دهد و يك انقلاب فرهنگي و فكري به وجود آورد.
او بدين منظور در دوراني كه قدرت تأثير گذاري بر امور و بر سطوح مختلف تعيين سياست ها دارد، راهكارهايي را جهت احياء ارزش و فضيلت تفكر عقلي و حاكميت تدبر بر زندگي دنيوي و حيات سياسي اتخاذ مي كند. از جمله اين كه محققين نوشته اند: خواجه طوسي شهريه اي كه براي طلاب و دانشجويان رشته فلسفه مقرر كرده بود، بيش از مبلغي بود كه دانشجويان ديگر رشته ها؛ همچون فقه و حديث دريافت مي كردند.( 6) لذا همين امر موجب مي شود كه علاقمندان رشته فلسفه بيش از ديگر رشته ها باشند و در ادامه در مجامع علمي و پژوهشي و در انظار متفكرين و دانشمندان، تأملات فيلسوفانه مورد توجه بيشتري قرار گيرد.
خواجه طوسي با چنين هدف و مقصودي، راهكار ديگري را پيش مي گيرد و آن تأسيس رصدخانه مراغه و تبديل آن به يك دانشگاه بزرگ علوم مختلف است. از آنجا كه مغولان به نجوم و احكام آن علاقه و اعتقاد زيادي داشتند و با توجه به تبحر خواجه طوسي در اين امر، آنان بعد از شناسايي، خواجه را در شمار خواص خود در آورده و او را مأمور تأسيس رصد خانه و مصرف موقوفات مينمايند. او به بهانه تأسيس رصد خانه توانست به جمع آوري كتاب هاي نفيس قديم و جديد، كتابخانه هاي بغداد و شام و ديگر مناطق مورد هجوم اقدام كند و رقم كتابها را به چهار صد هزار جلد برساند كه در زمان خود بي نظير بوده است.(7) مهمتر آن كه خواجه چنين رصد خانه اي را تبديل به يك مركز علمي و تحقيقاتي بزرگ نمود و دانشمندان و محققان زيادي را از مناطق اسلامي در آنجا جمع و به كارهاي تحقيقاتي مشغول كرد. بدين طريق خواجه طوسي از علاقه هولاكوخان مغولي در تهيه زيج و رصدخانه استفاده كرد و او را واداشت تا فرهنگ و تمدن اسلامي را در ممالك اسلامي مجددآ زنده و پويا نمايد و بدين وسيله انديشمندان علما و فقهاي اسلامي را از دم تيغ مغولان نجات داده و دوباره جايگاه و ارزش آنها را در نزد مغولان و در جامعه بالا ببرد.
راهكار ديگر خواج طوسي، حضور مدبرانه و حكيمانه او در دربار مغولان است.
وي با همكاري خود در حمله مغولان به خليفه عباسي و بر چيده شدن بساط آنها، خلافت 525 ساله عباسيان را كه روزي با تدبير ايرانيان بر سر كار آمده بود و به تدبير آنها قدرتمند شده و سرزمين هاي بزرگي را تحت تدبير خود گرفته بود، پايان و تأثير تدبير يك انديشمند بزرگ ايراني را نشان داد؛ زيرا سياست حق نشناسي، تن آسايي و كار شكنانه آنان موجب شده بود كه سرزمين ايران مورد هجوم و يغماي مغولان خون آشام قرار گيرد. وي با چنين سياست مدبرانه و حكيمانه اي زمينه استقلال كامل و آزادي ايران را نيز فراهم كرد تا حكومت شيعي ـ ملي صفويان با قدرت چشمگيري در ايران برقرار و آرزوي ديرينه مردم اين سرزمين برآورده شود.( 8)
نقش فيلسوف سياستمداري چون خواجه طوسي در اين حادثه سهمگين نشان داد كه چگونه مي توان تهديدها را تبديل به فرصت نمود و از خطرها و خرابي ها كاست و بر عمران، پيشرفت و توسعه افزود. او وزير كسي بود كه نه اهل علم بود و نه با فرهنگ و فلسفه اُنس و الفتي داشت و آنچه آموخته بود ويرانگري، توحش و تخريب بود، اما در ادامه قدرت ويرانگري او تبدل يافته و در جهت پيشرفت فكر و فرهنگ به كار مي افتد. او توانست به منتقدان خود در همكاري با مغولان در سقوط خلافت عباسي، نشان دهد كه دين خدا با خلافت خلفاي عباسي مساوي نيست، زيرا پس از سقوط سلسله عباسي نه تنها اسلام آسيب نپذيرفت، بلكه توانست حقايق تابناك و درخشانش همچنان نور افشاني كند.( 9)
مغولان بعد از حمله ور شدن به مناطق غرب خود آشنايي با اديان اسلام و مسيحيت، با سه فرهنگ زمان خود؛ يعني اسلام، مسيحيت و بودايي آشنا شدند و با همه با تسامح برخورد مي كردند، اما اسلام توانست در آنها نفوذ كند و از ادامه حملات وحشيانه و ويرانگر آنها جلوگيري كرده و پيروز بيرون مي آمده و مسيحيت به نهايت ضعف برسد(10)و اين چيزي نبود جز تلاش هاي مدبرانه و حكيمانه خواجه طوسي. بنابراين خواجه طوسي با اتخاذ سياست مدبرانه و حكيمانه توانست اولا نزد آنها به عنوان يك فيلسوف مسلمان شيعي منزلت يابد و با نفوذ خود در فكر و عمل هولاكو، از كشتار بيشتر مردم و غارت اموال آنها در شهرها جلوگيري كند. ثانيآ آنها را تبديل به مدافعين حريم اسلام، خاصه تشيع گرداند و بدين وسيله هم اسلام را از بلاي بزرگي كه ناشي از حمله مغولان به اسلام رو آورده بود، نجات دهد و هم انسانيت و علم و تمدن را دوباره به جامعه بشري و اسلامي برگرداند.
راهكار ديگري كه خواجه طوسي در حاكميت تفكر عقلي و فلسفي پيش روي خود مي گذارد، راهكار گفت و گوست. او با تمام دانشمنداني كه از اقصا نقاط امپراتوري اسلامي در رصد خانه مراغه جمع شده اند، با زبان علم و فلسفه سخن ميگويد و با اتخاذ شيوه درست عقلي (نه خطابي و جدلي) به پيشرفت علوم مختلف، خاصه فلسفه ياري مي رساند و با عامه مردم و با حاكمان مغولي اين شيوه را در صحنه سياست پيشه مي كند و آنها را به كارهاي نيك و پسنديده ترغيب و تشويق مي كند، به طوري كه اگر چنين شيوه اي را اتخاذ نميكرد، مغولان در آن فرهنگ كفر آلود و مغرور باقي مي ماندند و همواره فكر و فرهنگ اسلامي در معرض آسيب، بلكه نابودي قرار مي گرفت.
راهكار ديگر وي ارائه مشورت هاي مطابق با مصلحت واقعي در همه امور بود. خواجه طوسي اگر چه هم در دستگاه حاكمان اسماعيلي و هم در دربار مغولان از احترام و تكريم خاصي برخوردار بود، اما به علت داشتن همت بالا، پيشنهاد كارهاي كوچك و اجرايي را نميپذيرد و دخالت در امور اجرايي نمي كند و كاري به عزل و نصبهاي حكومتي نداشت و آنچه را كه صلاح مي بيند تا در آنها دخالت و نقش آفريني كند، پاسخ به طلب مشورت هايي است كه حاكمان اسماعيلي و مغولان از او مي خواهند و وي آنچه را كه بر اساس مقتضاي حكمت و مصلحت واقعي امور بود، به آنها توصيه مي كرد.
همين نوع نقش آفريني وي باعث آن شد كه وي بتواند دست به كارهاي بزرگ بزند و مانع تخريب بنيان هاي علمي، فرهنگي و ديني اسلام و ايران شود و تأملات فلسفي در بعد حكمت نظري و عملي را نيز در حوزه هاي علمي مجددآ زنده سازد و حوزه تفكر را از خطر اشعري گري كه پيش از وي بر فضاي فكري ايران و جهان اسلام حاكم شده بود، نجات بخشد.
راهكار ديگر خواجه طوسي در جاري ساختن حكمت در زندگي سياسي آن بود كه سياست را تابع عقل ـ نه نقل كه تفكر اشعري به دنبال آن بود ـ گرداند و بدين جهت اثر ارزشمند و بي نظيري به نام «اخلاق ناصري» را تأليف كرد. اين كتاب قبل از آن كه يك كتاب مذهبي باشد يك كتاب فلسفي است، لذا خود در حق آن مي گويد: «فني از فنون حكمت است و به موافقت و مخالفت مذهب يا ملتي تعلق ندارد».(11)
مسئله محوري كتاب اخلاق ناصري اجناس و انواع فضايل و رذايل است و معيار فضيلت هر عملي در سطح زندگي فردي، منزلي و جامعه سياسي «اعتدال» و حد وسط مياني افراط و تفريط مي باشد. بنابراين آن نوع سياستي مي تواند جامعه را به فضيلت و استعدادهاي كمالي و نفوس انساني را به فعليت برساند كه به دور از افراط و تفريط باشد و سياست فاضله، سياستي است كه منشأ آن حكمت و پايه و اساس آن معرفت حكيمانه و هدفش به اعتدال رساندن قواي نظامي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي باشد.
وي چنين سياستي را سياست الهي مي داند: «پس اگر اين تدبير بر وفق وجوب و قاعده حكمت اتفاق افتد و مودي بود به كمالي كه در نوع و اشخاص به قوت است، آن را سياست الهي خوانند».(12)
سياستي كه قواي نظامي، دفاعي و سياست گذاري هاي حاكم بر آنها، نيروهاي نظامي را به جاي رو آوردن به بزدلي و ترسويي و به جاي رو آوردن به ظلم و تجاوز، شجاع بار آورد؛ يعني قدرت نظامي آنجا اعمال شود، كه قوه تدبير عاقله حاكم بر مديريت سياسي جامعه، آن را تشخيص دهد، به عبارت ديگر سياستي كه سازمانها و مراكز اقتصادي و فرهنگي و سياست گذاري هاي حاكم بر آنها، جامعه را به آن سو ببرند كه جامعه به جاي رو آوردن به شهوت مالي و غير مالي و به جاي رو آوردن به حرص و طمع در مال و تجملات و ابزارها و امكانات شهوت راني و يا به جاي رو آوردن به فقر و تهي دستي و زهد منفي، با حاكميت قوه مدبره و عاقله بر آنها به اعتدال در آنها، يعني عفت و پاكدامني رو آورد؛ يعني سياستي كه سازمان ها و نهادهاي سياست ساز و مراكز تدبير گر سياسي و كلي و كلان كشور به جاي رو آوردن به تزوير و فريب و خدعه و به جاي ساده لوحي و بي تدبيري و عدم دورانديشي در سياست ها و تصميمات، به اعتدال در آنها، يعني حكمت سياسي و سياست مدبرانه و متعقلانه و دور انديشانه رو آورند تا جامعه با حاكميت اعتدال بر همه اركان نظام سياسي به زندگي سعادتمندانه، پيشرفته و توانمند و پويا نايل آيد.

پي نوشت :

1. اخلاق ناصري، خواجه نصير الدين طوسي، تصحيح مجتبي مينوي، عليرضا حيدري، تهران: انتشارات خوارزمي، چاپ چهارم، 1369 ش. ص .37
2. سوره بقره آيه .269
3. رساله جبر و اختيار، خواجه نصير الدين طوسي، نشر علوم اسلامي، 1363، ص .38
4. نصير الدين طوسي، فيلسوف گفتگو، غلامحسين ابراهيمي ديناني، انتشارات كتاب هرمس، چاپ اول، 1386، ص .501
5. اساس الاقتباس، خواجه نصير الدين طوسي، تصحيح مدرس رضوي، انتشارات دانشگاه تهراني، 1355، ص .513
6. فلاسفه شيعه، عبد الله نعمه، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1367، ص .280
7. فوات الوفيات، محمد بن شاكر الكتبي، تحقيق دكتر احسان عباس، بيروت دارالثقافه، ص 310 – .311
8. نصير الدين طوسي، فيلسوف گفتگو، ص .29
9. همان، ص .30
10. تاريخ فتوحات مغول،ساندرز، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران انتشارات امير كبير، 1361، ص .171
11. اخلاق ناصري، ص .35
12. همان، ص .252

منبع:http://www.pegahhowzeh.com

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد