طلسمات

خانه » همه » مذهبی » درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)

درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)

درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)

مردي با يکي از بستگان خود بر سر ميراثي اختلاف داشت و کارشان به جدال کشيد. مُفَضَّل از ياران امام صادق(ع) که از آنجا مي گذشت، متوجه درگيري شد و آن دو را به خانه خود برد و با دادن چهارصد درهم، ميان آن دو مصالحه برقرار کرد و درهم ها را خودش پرداخت و اختلاف حل شد. آن گاه به آنان گفت: بدانيد پولي که براي حل اختلافتان پرداختم، از آنِ خودم نبود و از اموال امام صادق(ع) بود. آن حضرت به من فرمان داده است هر جا دو نفر از شيعيان اختلاف داشتند، با مال آن بزرگوار

c5597d9d c7d2 4321 957d 1b37413fe317 - درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)
12001 - درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)
درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(ص)

حل اختلاف

مردي با يکي از بستگان خود بر سر ميراثي اختلاف داشت و کارشان به جدال کشيد. مُفَضَّل از ياران امام صادق(ع) که از آنجا مي گذشت، متوجه درگيري شد و آن دو را به خانه خود برد و با دادن چهارصد درهم، ميان آن دو مصالحه برقرار کرد و درهم ها را خودش پرداخت و اختلاف حل شد. آن گاه به آنان گفت: بدانيد پولي که براي حل اختلافتان پرداختم، از آنِ خودم نبود و از اموال امام صادق(ع) بود. آن حضرت به من فرمان داده است هر جا دو نفر از شيعيان اختلاف داشتند، با مال آن بزرگوار بين آنها صلح برقرار کنم.

رفتار با فقير شاکر

يکي از ياران امام صادق(ع) گويد: درمنا نزد حضرت مشغول خوردن انگور بوديم که فقيري آمد و از امام درخواست کمک کرد. امام خوشه اي انگور به او داد، ولي او نپذيرفت و گفت: اگر پول هست، بدهيد. امام فرمود: خدا برايت برساند. فقير رفت و برگشت همان خوشه انگور را خواست، ولي امام فرمود: خدا برايت برساند و چيزي به او نداد. فقير ديگري آمد. امام سه حبه انگور به او داد. او گرفت و گفت: سپاس خداي را که پروردگار جهانيان است و مرا روزي داد. امام هر دو دست را پر از انگور کرد و به او داد. فقير گرفت و گفت: سپاس خداي را که پروردگار جهانيان است. امام فرمود: بايست و از غلام خود پرسيد: چه قدر پول همراه داري؟ گويا بيست درهم داشت. آنها را نيز به فقير داد. او گفت: سپاس خداي را. خداوندا! اين نعمت از توست. تو يکتايي و شريکي براي تو نيست. امام فرمود: بمان و پيراهني به او داد و فرمود: بپوش. سائل پيراهن را پوشيد و گفت: سپاس خداي را که به من لباس داد و مرا پوشانيد و به امام رو کرد و گفت: خدا به تو جزاي خير دهد. به نظر مي آمد اگر اين بار هم امام را دعا نمي کرد و فقط به شکر و سپاس خدا مي پرداخت، حضرت باز به او عطا مي کرد.

تسليم در برابر خدا

يکي از ياران امام صادق(ع) مي گويد: براي عيادت از فرزند بيمار امام، به منزل ايشان رفته بودم. حضرت را جلو منزل ديدار کردم که افسرده و محزون بود. حالِ کودک را جويا شدم، فرمود: «به خدا سوگند، او رفتني است.» آن گاه داخل منزل شد و پس از مدتي بيرون آمد، درحالي که اندوهش تسکين يافته بود. من اميدوار و خوشحال شدم و گمان کردم بيمار، بهبود يافته است. بار ديگر از حال کودک پرسيدم. فرمود: از دنيا رفت. با شگفتي گفتم: فدايت شوم هنگامي که زنده بود، غمگين و افسرده بوديد و اينک که فوت کرده است، اندوهگين نيستيد؟ فرمود: «ما خانداني هستيم که پيش از مصيبت اظهار نگراني مي کنيم، ولي چون قضاي الهي وقوع يابد، راضي به رضاي خدا و تسليم امر او هستيم.»

کوشش براي معيشت

هرگاه امام جعفرصادق(ع) در باغستان و مزرعه، بيل در دست مي گرفت و مشغول کشاورزي و کارگري مي شد، دوستان ايشان مي گفتند: يابن رسول الله! چرا در اين موقعيت، خود را به زحمت انداخته ايد؟ اجازه دهيد ما کار کنيم و شما استراحت کنيد. حضرت در پاسخ مي فرمود: «مرا به حال خود واگذاريد. من علاقه مندم که خداوند مرا در حالتي مشاهده کند که با دست خود زحمت مي کشم و کار مي کنم و جسم خود را براي به دست آوردن روزي حلال به زحمت و مشقت انداخته ام».

خدمت به پدر و مادر

شخصي نزد امام جعفرصادق(ع) آمد و گفت: يابن رسول الله! پدرم پير و ضعيف شده است، به طوري که همانند بچه کوچک، بايد در خدمت او باشم. حضرت فرمود:«چنانچه توان داشته باشي، بايد اين کار را ادامه دهي. بايد با کمال ملاطفت و مهرباني برايش لقمه بگيري و در دهانش بگذاري. انجام اين امور، در فرداي قيامت، راه ورود به بهشت را برايت آسان مي گرداند».
منبع: قدر شماره: 23

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد