خانه » همه » مذهبی » مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)

6 ـ مشکل پذيرش مبناي حد وسط درتطبيق آن با واقعيات کاملاً خود را نشان مي دهد . مرحوم نراقي درمقام تقسيم فضايل و رذايل سعي کرده به هرصورت که شده فضايل و رذايل را بر مبناي حد وسط تقسيم کند ، ولي در اين کار موفقيتي به دست نمي آورد . بعضي اخلاقيات سه جزء نمي شوند ،لذا هر چه از اين قبيل است را تحت عنوان ، رذايل و الفضائل المتعلقه بالقوي الثلاث او باثنين ،آورده است .

e1e53ffd be17 4551 9e62 d3991c1d227a - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)
m210 - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (7)

نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين محمد نصر اصفهاني

6 ـ مشکل پذيرش مبناي حد وسط درتطبيق آن با واقعيات کاملاً خود را نشان مي دهد . مرحوم نراقي درمقام تقسيم فضايل و رذايل سعي کرده به هرصورت که شده فضايل و رذايل را بر مبناي حد وسط تقسيم کند ، ولي در اين کار موفقيتي به دست نمي آورد . بعضي اخلاقيات سه جزء نمي شوند ،لذا هر چه از اين قبيل است را تحت عنوان ، رذايل و الفضائل المتعلقه بالقوي الثلاث او باثنين ،آورده است .
شيخ نراقي رذايل را در بخش افراط و تفريط مطرح نموده و براي هر يک نيز ضدي مشخص کرده است ولي معلوم نيست که اين ضد که فضيلت است آيا جزء فضيلت وسط قرار دارد يا خير . يعني مثلا عداوت ،منشعب از غضب است و ضد آن نصيحت است ،آيا نصيحت جزء انواع يا اجزاي شجاعت است که حد وسط قوه ي غضبيه است ؟ حسن خلق زير مجموعه ي شجاعت قراردارد .مگر شجاعت را چه معني مي کنيم که نصيحت و حسن خلق از فروعات آن به شمار مي آيد ؟
7 ـ اجناس رذايل و انواع آن از نظر مرحوم نراقي به اين صورت است که او ابتدا قوه ي عقليه را به سه حدافراط ، حد وسط و حد تفريط تقسيم مي کند .عين اين کار را با قوه ي شهويه و غضبيه نيزانجام مي دهد و شقوق آن را شبيه ارسطو ولي با بسط بيشتر انجام مي دهد . آنگاه به ذکر رذايل بسياري اشاره مي کند که سه وجه ندارند بلکه دو وجهي هستند . مثل افشاي سر و کتمان سر ، غيبت و نصيحت ، و بيش از سي عدد از اخلاقيات دو شقي را بر مي شمرد . نراقي در تقسيم اموراخلاقي تفاوت هايي با ابن مسکويه و خواجه نصير و تشابه هايي با غزالي و روايات اخلاقي شيعه دارد .

معراج السعاده ،مولي احمد نراقي

کتاب معراج السعاده مرحوم احمد نراقي در واقع خلاصه يا بيان ديگري از کتاب جامع السعادات پدر،به زبان فارسي است . خود ايشان در مقدمه ي معراج السعاده مي گويد :
اين کتاب به زبان عربي است و براي فارسي زبانان سودمند نيست «لذا از مصدر عزت و اجلال و محقل حشمت و اقبال اشاره لازم البشاره به اين دعاگوي دولت مصون از زوال صادر گرديد که خلاصه ي مطالب و جل مقاصد آن را به سياق فارسي به عبارتي واضح بيان نمايد که عموم ناس از فرايد و فوايد آن نفع توانند يافت » (1)
از اين رو با مقايسه اي اجمالي ، تفاوت عمده اي بين نظرات پدر و پسر در باب نظريات اخلاقي مشاهده نشد ؛لذا از تکرار آن خودداري مي نماييم .
ملا احمد نراقي تقريباً در قواي نفس به ترجمه ي مطالب پدر پرداخته است ، با اين تفاوت که در مثال ، روح را از عقل تفکيک نموده و روح را به پادشاه و عقل را به وزير و شهوت را به مامور ماليات و خراج و غضب را به مامورانتظامي تشبيه نموده است . (2)

الاخلاق ، سيد عبدالله شبر

يکي ديگرازکتب مهم اخلاقي شيعه کتاب اخلاق سيد عبدالله شبر است . به نظر مي رسد اين کتاب نيز اقتباسي از اخلاق احياء العلوم غزالي و محجه البيضاء فيض کاشاني است .او گاه از کتب قدما مثل تهذيب الاخلاق ابن مسکويه و اخلاق ناصري نيزاستفاده نموده است . خصوصيت اين کتاب در اين است که سعي شده درآن از روايات شيعه ي اماميه استفاده گردد ،ولي طرح کلي آن را ظاهراً از کتب فوق الذکر گرفته است .
فصل اول و دوم کتاب که بيش از دوازده صفحه نمي شود اختصاص به معني و نظريات اخلاقي دارد ،ولي بقيه ي کتاب را عمدتاً روايات تشکيل مي دهد .
در نظريات اخلاقي او تعريف اخلاق ، قواي نفس و نظريه ي حد وسط ارسطويي پذيرفته شده است :
فالخلق عباره عن هيئه للنفس راسخه تصدر عنها الافعال بسهوله و يسر من غير حاجه الي فکر و رويه (2)
در مورد قواي نفس و حد وسط آورده است که :
فاذا استوت ارکان اربعه و اعتدلت و تناسبت حصل حسن الخلق و هي : قوه العلم و قوه الغضب و قوه الشهوه و قوه العدل بين هذه القوي الثلاث . (3)
مرحوم شبر در کتاب اخلاق خويش قواي نفس را به چهارقسم تقسيم مي کند :
قوه ي علم ، قوه ي غضب ، قوه ي شهوت و قوه ي عدل . هريک از اين قوا داراي حسني هستند . حسن قوه ي علم ، اين است که طوري شود که شخص به راحتي بتواند فرق بين صدق و کذب اقوال و همين طور بين حق و باطل اعتقادات و بين زشت و زيبايي افعال را تميزدهد . در اين صورت صاحب حکمت خواهد گرديد .و اما غضب و شهوت حسنشان در قبض و بسط هر يک بنابر مقتضيات حکمت و دين است . قوه ي عدل ضابطه مند کردن شهوت و غضب تحت اشاره ي عقل و شرع است . (5)
ايشان نيزقوه ي عدل را قوه ي تناسب بين غضب وشهوت تحت ارشاد عقل وشرع دانسته است .اوبراي عدالت فقط يک طرف قايل است وآن ظلم وجوراست ،ولي اعتدال غضب راشجاعت واعتدال شهوت را عفت وزيادي غضب را تهور وطرف ضعف راجبن طرف زيادي شهوت را شره وطرف نقصان را خمودي معرفي کرده است .طرف زيادي حکمت جربزه وطرف نقصان را ابلي وحد وسط آن را حکمت گرفته است.اواصول اخلاق حسنه را حکمت ،شجاعت ،عفت وعدل پنداشته است .(6)

نتيجه گيري

با توجه به آنچه آورده شد معلوم گرديده که اقتباس نظريات اخلاقي از يونانيان وبه ويژه از ازسطواز لحاظ تاريخي قابل اثبات است .انديشه هاي يونانيان در مراحل اول ازطريق ترجمه هاي متون فلسفي آنان در بين مسلمانان رواج پيدا کرد .روند اين اقتباس وچگونگي آن به شکلي بوده است که ذکر شد.اين موضوع در نوشته هاي پراکنده ي اخلاقي تا امروز هم بدون نقد مورد استفاده قرار مي گيرد .از آن جا که اين نظريات را علماي اسلامي ذکر مي کنند به عنوان ديدگاه هاي نظري اسلام در مورد اخلاق مورد استفاده قرار مي گيرد .اقتباس نظريات اخلاق يونانيان تا عصر غزالي با شيفتگي همراه بود ولي غزالي باب نقد انديشه هاي غيرديني را باز کرد و از آن به بعد تا حدودي فعاليت علمي اخلاق دقيق تر انجام گرفت .از غزالي به بعد روح عرفيت وسکولاردر متن اخلاقي مسلمانان تضعيف شد .
جداي ازهمه ي آنچه گفته آمد ،اقتباس از اخلاق ارسطويي با ابهام وبرداشت هاي متفاوت انجام گرفت .به عنوان مثال ،مطالب گفته شده در مورد تقسيم عقل به عقل عملي ونظري ومعاني هر يک ،بسيار مشوق است بعضي مثل ظاهرکلام ارسطو عقل عملي را نوعي ادراک جزئي.و بعضي مثل غزالي عقل عملي را صرف اشتراک لفظي گرفته اند.ابن مسکويه امورارادي اي که فکر وتميزبه آن تعلق مي گيرد را فلسفه ي عملي مي خوانند (7)يا خواجه نصير حکمت عملي را دانستن مبادي مصالح اعمال ومحاسن افعال نوع بشرکه مقتضي اموراحوال ايشان بوده است معنا کرده است (8)
مهدي نراقي قوه ي عاقله را هم قوه ي ادراک کننده ي حقايق و هم ادراک کننده ي خير وشر و هم آمر وناهي مي داند (9)البته ايشان ادراک جزييات را مربوط به قوه ي وهمه شيطاني مربوط مي داند که از يک طرف گاه با مقتضيات عقل وشرع مطابق درمي آيد وموجب خيرمي گردد(10)
بعضي کلمات وبيانات اخلاقي کتب علمي اخلاق بيشتر به خطابه مي ماند .دريک يحث علمي حتي درميان فلاسفه به درستي مفاهيم حکمت يا عقل عملي توضيح داده نشده است ،آيا دونوع مدرک داريم يا به عقل عملي مسامحتاً عقل گفته شده است ؟
صاحب تعليقات برنهايه الحکمه پس از نقل اقوال درتفاسيرمربوط به عقل ،عقل عملي را به سه دسته تقسيم مي کند:
1-قوه اي که احکام متعلق به اعمال انسان را درک مي کند،در مقابل عقل نظري که سايراحکام را درک مي نمايد وتوجهي به احکام جزئي ندارد .اين مطلب ازکلام فارابي استفاده شده است .
2-عقل عملي قوه اي است که فقط احکام جزييات را درک مي کند.اين تفسير شيخ وصدرالمتالهين است .
3-قوه اي است که چيزي را درک نمي کند وفقط کارش تصرف درقواي بدن است واين کلام بهمنياراست .
4-تفسير چهارمي وجود دارد وآن اين که عقل عملي احکام اعتباري متعلق به عمل را درک مي کند؛احکامي که برهاني نيست .(11)(96) اين قول را ايشان در بياني به شيخ محمد حسين اصفهاني (کمپاني)وبه تبع به علامه طباطبايي نسبت مي دهد که در روش رئاليسم ايشان همين ديدگاه را تقويت کرده اند .
نکته ي بعد شبهه ي هيوم وما بعد اوست که مي گويد:چگونه ادراکات را با عمل منطبق مي کنيم ؟ اگرعقل عملي را ادراک بدانيم ويا عمل اخلاقي را عملي که مطابق با عقل باشدبدانيم،چگونه قابل تصوراست که از «هست » چگونه «بايد»استنتاج شود؟اگر از هست بايد در نمي آيد پس چه کسي حکم به خير وشر مي کند واين حکم با انديشه ها چه ارتباطي دارد ؟اگر عقل عملي عقل نيست پس چيست ؟غريزه است ؟فطرت است ؟عملي اتوماتيک دروجود انسان است ؟اگر ادراک است ادراک چگونه انسان را بر مي انگيزد ؟حتي تمايل به کار،ادراک نيست لذت ،نفرت ،ميل و اراده واختيار همه غير از ادراک هستند .مقدمات اگراخباري باشد چگونه مي شود ازآن انشاء حاصل کرد ؟
ارسطو نفس را بر دوتقسيم مي کند :نفس متعلق ونفس غيرمتعلق.غيرمتعلق به دوبخش نفس نباتي و حيواني تقسيم مي شود . جنبه ي غير متعلق نفس اختيار تحت تاثير نفس ناطقه قرار مي گيرد .
در مورد نفس نيز واقعاً اين چگونه نفسي است ؟ سه نفس در يک نفس ؟ چگونه در يک شيء واحد يک جزء آن تحت تاثيرجزء ديگر واقع مي شود ؟ ابن مسکويه سه قوه ي عاقله و غضبيه و شهويه را متباين گرفته است و از طرف ديگر آنها را بر يکديگر موثر مي داند.ازطرف ديگر ،علماي اخلاق معلوم نمي نمايند که چگونه سه قوه ي متباين درنفس انساني اجتماع کرده و حقيقت وي را مي سازد و او را راه مي برد .
خواجه نصير نيز مي گويد نفس انساني را سه قوت متباين است که به اعتبار آن قوت ها مصدرافعال و آثار مختلف مي شود و هر يک را مبدا مشخصي مي داند ، يعني هر يک مستقلاً موجب افعال بشر مي شود . مکانيسم اين فعاليت بيان نشده است، ولي غزالي سعي مي کند مکانيسم آن را بيان کند و آن اين که هرگاه در قوه ي خيال صورت مطلوب يا مورد نفرت ارتسام يابد ، بخش ديگر محرک يعني محرک فاعله و مباشره را جهت تحريک بر مي انگيزد .محرکه دو شعبه دارد : شهويه و غضبيه .قوه ي فاعله ي محرک نيزدراعصاب و عضلات پراکنده مي شود و آن را متشنج مي سازد و اين قوا در انسان بايد تحت تسلط قوه ي عاقله قرار گيرد تا فضايل را پديد آورد . ايشان با اينکه قوه ي عاقله را صرفاً مدبر مي داند نه مدرک ،معلوم نمي کند که چگونه خود قوه ي عاقله قوانين تدبير بدن و منزل و سياست را به دست مي آورد .
مرحوم نراقي نيز شهوت و غضب و وهم و عقل را مبدأ افعال مي داند .آيا نفس غير از اين قواست يا خود اينهاست ؟ عقل و نفس چه تفاوتي دارند ؟
چنان که ملاحظه شد عبارات مربوط به مباني اخلاق درکتب اخلاقي بسيار مشوش و مبتني بر طبيعيات قديم است . مکانيسم عمل مشخص نيست و بيشتر از طريق آثار و غايات رفتار تبيين مي شود . به هر صورت که شده مي خواهند صفات و ويژگي هاي رفتاري انسان را تحت يکي از قوا درآورند .آيا انسان فقط ويژگي شهواني و غضبي دارد؟ چگونه مي توان اين همه صفات اخلاقي را ناشي از قوه ي شهوي يا قوه ي غضبي درآورده و آن را توجيه کرد ؟ اصولاً معني دقيق شهوت و غضب چيست ؟
فهرست منابع :
1 ـ احياء علوم الدين ، ابو حامد محمد غزالي ،ج 1 و 3 ، دارالمعرفه ،بيروت ، بي تا .
2ـ اخلاق ناصري ، خواجه نصيرالدين طوسي ،تصحيح مجتبي مينوي ، عليرضا حيدري ،انتشارات خوارزمي .
3 ـ اخلاق نيکوماخوس ،ارساطاطاليس ، سيد ابوالقاسم پورحسيني ، ج 1 ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1356 .
4 ـ الاخلاق ، شبر ، عبدالله ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، بيروت 1412.
5ـ تاريخ فلسفه اسلام ، مقاله ابن مسکويه ، عبدالرحمن بدوي ،ترجمه دکتر علي شريعتمداري ، ج 1 ، مرکز نشر دانشگاهي ، تهران ، چ 1 ، 1365.
6 ـ تاريخ فلسفه در اسلام ، مقاله عبدالخالق ، ترجمه عبدالکريم سروش ،نشر دانشگاهي ، ج 2 ، مرکز نشر دانشگاهي ، تهران ، چ 1 ، 1365 .
7 ـ تاريخ فلسفه غرب ، راسل ، برتراند ، نجف دريابندي ، نشر پرواز ، ج 1 ، 1365.
8 ـ تاريخ فلسفه ، کاپلستون ،فردريک ، سيد جلال الدين مجتبوي ، ج 1 ، انتشارات علمي فرهنگي و سروش ، تهران ، 1368.
9 ـ تعليقات بر نهايه الحکمه ، مصباح ، محمد تقي ، در راه حق ، 1363.
10 ـ تهافت الفلاسفه ، غزالي ، ابو حامد محمد ، علي اصغر حلبي ، نشر دانشگاهي 1361.
11 ـ تهذيب اخلاق ، يحيي بن عدي ، تصحيح و ترجمه ، سيد محمد دامادي ، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ( پژوهشگاه ) تهران ، 1371.
12 ـ تهذيب الاخلاق ، ابن مسکويه ، انتشارات بيدار ، قم 1368.
13 ـ جامع السعادات ، ملا مهدي نراقي ، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان ، قم ج 1 ، بي تا .
14 ـ جزوه ي درسي فلسفه اخلاق ، دکتر عبدالکريم سروش .
15 ـ جمهور ، افلاطون ، فواد روحاني ، شرکت انتشارات علمي فرهنگي ، چ 5 ، 1367 .
16 ـ حقايق ، فيض کاشاني ، مولي حسن ، انتشارات علميه اسلاميه ، بي تا .
17 ـ حکمت ديني و يونانزدگي در عالم اسلام ، مددپور،محمد ، مرکز مطالعات شرقي فرهنگ و هنر ، تهران 1374.
18 ـ السعاده و الاسعاد ( في السيره الانسانيه ) ابي الحسن ابن ابي ذر و هو محمد ين يوسف العامري النيشابوري ، به خط مجتبي مينويي ،چاپ دانشگاه تهران
19 ـ شرح چهل حديث ، امام خميني ، موسسه تنظيم و نشر آثارامام خميني ، چ 8 ، 1375 .
20 ـ شرح حديث جنود عقل و جهل ، امام خميني ، موسسه تنظيم و نشر آثارامام خميني ، چ 5 ، 1380.
21 ـ فلسفه اخلاق ، مصباح ، محمد تقي ، انتشارات اطلاعات ، تهران 1370.
22 ـ فلسفه علم کلام ، ولفسن ، هري اوسترين ، احمد آرام ، انتشارات المهدي ، تهران 1368.
23 ـ کليات فلسفه ، ريچارد پاپکين ، اروم استرول ، جلال الدين مجتبوي ، انتشارات حکمت ، 1370.
24 ـ محجه البيضاء في تهذيب الاحياء فيض کاشاني ، مولي محسن کتاب شرح عجائب القلب ، ج 5 ، دفترانتشارات اسلامي ، قم ، چ 2 ، بي تا .
25 ـ معراج السعاده ، ملا احمد نراقي ، انتشارات رشيدي ، 1361.
26 ـ نهايه الحکمه ، طباطبايي ، محمد حسين ، نشر اسلامي ، قم ، بي تا .

پي نوشتها :

1 ـ نراقي ، ملا احمد ، معراج السعاده ، ص 6 .
2 ـ همان ، ص 22 .
3 ـ شبر ، عبدالله ، الاخلاق ، ص 25 .
4 ـ همان ، ص 26 .
5 ـ همان .
6ـ همان ، صص 26 ـ 27 .
7 ـ تهذيب الاخلاق ، ص 34 .
8 ـ اخلاق ناصري ، ص 40 .
9 ـ جامع السعادات ، ج 1 ، ص 29 .
10 ـ همان ، ص 30 .
11 ـ مصباح ، محمد تقي ، تعليقات بر نهايه الحکمه ، ص 176 .

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره7

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد