خانه » همه » مذهبی » مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )

کتاب السعاده و الاسعاد بيشتر به يک تلخيص همراه با شرح بر کتاب اخلاق نيکوماخوس ارسطو با چاشني سخنان افلاطون و ديگر حکماي يونان و ايران و هند شبيه است . ايشان مثل کتب شرح حوزه هاي علميه با قال و اقول ، کتاب را تدوين نموده است . مرحوم مجتبي مينوي که اين کتاب را با خط خود نسخه برداري کرده است در مقدمه ي کتاب مي گويد :

efcc92ca f7aa 4954 b590 4258ca2874af - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )
m207 - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (4 )

نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين محمد نصر اصفهاني

السعاده و الاسعاد ،محمد بن يوسف عامري

کتاب السعاده و الاسعاد بيشتر به يک تلخيص همراه با شرح بر کتاب اخلاق نيکوماخوس ارسطو با چاشني سخنان افلاطون و ديگر حکماي يونان و ايران و هند شبيه است . ايشان مثل کتب شرح حوزه هاي علميه با قال و اقول ، کتاب را تدوين نموده است . مرحوم مجتبي مينوي که اين کتاب را با خط خود نسخه برداري کرده است در مقدمه ي کتاب مي گويد :
اين کتاب مشتمل بر اصول اخلاقي و تدابير عملي است که در حيات دنيا از براي سعد شدن و سعيد کردن ضروري شناخته شده است .اين اصول و تدابير را مولف کتاب از ترجمه هاي عربي مولفات افلاطون و ارسطو و ساير فلاسفه ي يوناني استخراج کرده و با نکات و تعليمات و اندرزها و دستورها و حکاياتي که در کتب ايران و هند و عرب يافته است و مناسب و مويد گفته هاي يونانيان تشخيص داده است درآميخته و کتابي در سيرت و اخلاق انساني و قوانين سياست و اصول تربيت و تدبير منزل از آن ترتيب داده است . (1)
عامري در ابتداي کتاب به بيان مفهوم سعادت ، تحت تاثيرحکماي يونان پرداخته و در آخر به تبعيت ازارسطو ملاک سعادت دنيوي را حکمت و جرات بر مخالفت با نفس داشته که ظاهراً از تقسيم فضيلت به اخلاقي و عقلاني اخذ کرده است .
او به تبعيت از ارسطو ، از تعريف خير شروع مي کند و خيراز نظر ارسطو و تفاوت آن با لذت والم را شرح مي دهد وبه توضيحي در مورد اقسام فضيلت که عبارت از خلقي ونظري است مي پردازد .
«قال الفضائل قسمان خلقيه ونظريه .قال و الخلقيه کالطهاره والعفه والنجده قال والنظريه کالعلم والعقل والحکمه .
واقول الخلقيه هي الا نسيه والنظريه هي العقليه .واقول:الانسيه هي مترکبه من النفس البهيمه ومن النفس الناطقه واماالنظريه فانها بسيط لانها انما تکون من النفس الناطقه فانها بسيط لانها انما تکون من النفس الناطقه النظريه وهي العاقله فاما الاول فانها متعقله وليست بعاقله »(3)
«فضيلت بردوقسم است :اخلاقي ونظري .فضيلت اخلاقي همچون پاکيزگي وپاکدامني ،وفضيلت نظري مثل علم ،عقل وحکمت .من مي گوييم :فضيلت اخلاقي همان فضايل انساني وفضيلت نظري همان فضيلت عقلاني است .فضيلت انساني ازهمکاري نفس حيواني ونفس ناطقه حاصل مي گردد ولي فضيلت نظري به تنهايي ناشي از نفس ناطقه يا نفس عاقله است .فضيلت عقلاني مشابه عقل است ولي فضيلت دوم عقلاني محض است .»
عامري ،ازصفحه ي 70کتاب به بسط و توضيح نظريه ي حد وسط ارسطو مي پردازد ومي گويد :
«قال ارسطاطاليس يمکن ان يقال في الفضيله بانها توسط بين رذيلتين …وسط الشي بذاته هو المتباعد في طرفيه با ستوا وهوشي واحد في الاشياء کلها لاکثير …وسط المضاف الينا هوالفاضل …فضايل والرذايل ليست لنا بالطبع فينا بالطبع »
ارسطو مي گويد :فضيلت حد بين دورذيلت است .وسط هرچيز شي واحدي است که از دوطرف به اندازه ي مساوي از آن دور است .آنچه نسبت به ما حد وسط است فضيلت ورذيلت فطري ما نيست وليکن دردرون ما به طبع در مي آيد .
عامري به دنبال بحث حد وسط ومثال هاي آن به بحث پيرامون آزادي ،اختيار،محبت وانواع آن ،تکبر وحيا با استفاده ازديدگاه حکمايي چون افلاطون ،لسولن واوميرس پرداخته است .اومطالبي درباره ي شجاعت وغضب نيز مي آورد .اين بخش از کتاب دراقسام دوستي وعدالت تقريباً عيناً شبيه اخلاق نيکوماخوس ارسطو تدوين شده است .
عامري ،درکتاب سوم به سياست مدن وتدبير منزل وتربيت کودک مي پردازد .

تهذيب اخلاق ابن مسکويه

دومين ومهم ترين کتاب اخلاقي تهذيب الا خلاق وتطهير الاعراق احمد بن يعقوب الرازي ابن مسکويه (متوفي 421 ه .ق ) است .اين کتاب هنوزهم يکي از کتب مهم مرجع براي علماي عصرماست .بانوي مرحوم ،امين اصفهاني ،اين کتاب را تحت عنوان اخلاق به فارسي ترجمه کرده است .اودرمقدمه ي کتاب مي نويسد :
بهترين کتابي که در موضوع اخلاق براي ترجمه يافتم ،همين کتاب بود.امام خميني درکتاب چهل حديث ازابن مسکويه به عنوان محققي کبيرياد مي کند که کتاب تهذيب الاخلاق اونفيس ،کم نظير درنيکويي ترتيب وحسن بيان است . (4) ايشان در کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل در مبحث غضب مي گويد : ما بحث غضب را عيناً از کلام ابن مسکويه ـ حکيم عالي مقام ـ ترجمه کرديم زيرا بهتر ازکلام آن حکيم در اين باب چيزي نداشتم . (5)
1 ـ ابن مسکويه غرض از تاليف کتابش را حاصل شدن ملکه ي افعال جميل عنوان کرده و مي گويد : بدون شناخت نفس و کمال و غايت و قواي نفس چنين هدفي ممکن نيست ، لذا ابتدا به اثبات روحاني بودن و غير جسماني بودن نفس پرداخته است و به تبعيت از ارسطو اين علم را از شؤون فلسفه ي عملي دانسته است . او ابتدا به تعريف خير و شر پرداخته ، مي گويد :
الخيرات التي همي کمالنا و التي من اجلها خلقنا و نجتهد في الوصول الي الانتها (6)(14)
2 ـ ابن مسکويه مبحث قواي نفس را از افلاطون اخذ کرده و ميان قواي نفس و فضايل اخلاقي ارتباط ايجاد کرده و معتقد است سه قوه ي عاقله ،غضبيه و شهويه موجب سه فضيلت حکمت ،شجاعت و عفت مي شود و هماهنگي آنها موجب فضيلت عدالت خواهد شد . او اين فضايل را جنسي قرار داده است که با يکديگر متباين هستند . او انواع زيادي را تحت اين اجناس آورده است که معلوم نيست اين کار از ابتکارات خود اوست يا از کسي اقتباس کرده است . ممکن است وي از اسلاف خود ، به ويژه از مکتب ابوسليمان سجستاني المنطقي که تاثير آثار او را در کتاب تهذيب مذکور ملاحظه مي کنيم استفاده کرده باشد . (7)
3 ـ ابن مسکويه قواي نفس را به سه قسم تقسيم کرده ، مي گويد :
الف ) قوه اي که فکر مي کند ، تميز مي دهد و نظر به حقايق امور دارد .
ب) قوه اي که به سبب آن غضب و قوت و شهوت حاصل مي شود و اقدام به ترس و بيم و شوق بر تسلط و رفعت و اقسام کرامات حاصل مي شود .
ج ) قوه اي که به سبب آن شهوت و طلب غذا و علاقه به لذات حسي خوردن و ترسيدن و ازدواج حاصل مي گردد و اين سه قوه با يکديگر متباين هستند .بعضي از اين قوا به ديگري ضرر وارد مي کند و گاه يکي ديگر را باطل مي سازد و نمي گذارد فعلي انجام دهد . (8)
ابن مسکويه تقويت و تضعيف اين قوا را به طبيعت ، عادت و تربيت مربوط مي کند . او قوه ي ناطقه را مربوط به دماغ و مغز دانسته و قوه ي شهويه را به کبد و قوه ي غضبيه را به قلب مربوط مي داند . نام هاي ديگر اين سه قوا را به ترتيب بهيميه و سبعيه نام نهاده است و در آخر نتيجه مي گيرد که :
واجب است عدد فضايل و رذايل به حسب اعداد اين قوا باشد . (9)
4 ـ تا اين جا مسکويه افلاطوني است ، ولي در مورد توازن قوا يا فضايل به نظريه ي حد وسط ارسطو مي پيوندد .او مي گويد :
وسطيه الفضايل … و لما کانت هذه الفصائل هي اوساطاً بين اطراف و تلک الاطراف هي الرذايل … و ينبغي ان تفهم من قولنا ان کل فضيله فهي وسط بين رذايل … اذا انحرفت الفضيله عن موضعها الخاص بها ادني انحراف قربت من رذيله اخري و لم تسلم من العيب بحسب قربها من تلک الرذيله التي تميل اليها … ان الاطراف التي تسمي رذايل من الافعال و الاحوال و الزمان و ساير الجهات کثيره و لذلک دواعي الشر اکثر من دواعي الخير (10)
5 ـ مسکويه در فصل دوم به طبع اوليه ي انسان مي پردازد و پس از ذکر نظريات حکماي يونان سرانجام نظريه ي ارسطو را در نيکوماخوس مي پذيرد که وجود يا تحقق جوهرانسان تابع اراده ي خداوند است اما بهبود و اصلاح حال او در اختيار خود او قرار دارد :
الذي ينبغي ان يعلم الان ان وجود الجوهر الانساني متعلق بقدره فاعله و خالقه تبارک و تقدس اسمه تعالي فاما تجويد جوهره فمفوض الي الانسان و هو معلق بارادته . (11)
6 ـ مسکويه بلافاصله از اين بحث به کمالات خاص انسان مي پردازد و آن را تقسيم مي کند به عالمه و عامله که از طريق کمال اول به علم کامل مي رسد و از طريق کمال دوم به منش نايل مي گردد .
فصل سوم کتاب تحت عنوان « فرق بين خير و سعادت » نظريات اصلي اخلاقي ابن مسکويه را تشکيل مي دهد . وي در ابتدا خود بيان مي کند که از گفتار ارسطو آن طور که فرفوريوس تفسير کرده است استفاده نموده است . اين نشان مي دهد که فرفوريوس که به وسيله ي اسحاق بن حنين در دوازده کتاب به عربي ترجمه شده بود و الان در دست نيست استفاده نموده است .
7 ـ مسکويه به پيروي از ارسطو خير را غايت اشياء مي داند و ادامه مي دهد که وسيله نيز مانند هدف ممکن است خير محسوب شود اما سعادت يا رفاه خير نسبي است ؛خيربراي يک فرد :
ان الخيرعلي ما حده و استحسنه من آراء المتقدمين هو المقصود من الکل و هي الغايه الاخيرو قد يسمي الشيء النافع في هذه الغايه خيرا،فاما السعاده فهي الخير بالاضافه الي صاحبها و هي کمال له . (12)
وي طبقه بندي ارسطو را با کمي تفصيل البته مطابق نظر ارسطو ذکر مي کند و سپس بر اين نظر وي تاکيد مي ورزد که درست است سعادت روحاني والاتر و عالي تر است مع ذلک نيازمند به سعادت دنيوي است و بي آن به دست نخواهد آمد .
ارسطو طاليس يقول ، ان السعاده الالهيه و ان کانت کما ذکرناها من الشرف و سيرتها الذ و اشرف من کل سيره فانها محتاجه الي السعادت الاخر الخارجه لان تظهر بها و الا کانت کامنه غير ظاهر … (13)
در فصل چهارم و پنجم به ترتيب بحث از عدالت و محبت و دوستي است . مسکويه در اين دو فصل هم از ارسطو بسيار متاثر است و همان تقسيمات ارسطو درباره ي عدالت و دوستي را ذکر مي کند . مسکويه در اواخر فصل پنجم و فصل ديگر کتاب نيز در تاييد نظريات خود از کتاب و سنت و متفکرين مسلمان مطالبي عنوان کرده است ولي آنچه قابل توجه است اين است که در سراسر کتاب متون اسلام و فرهنگ اسلامي در حاشيه قرار دارد .

تقسيم بندي اخلاق از نظر مسکويه

ابن مسکويه اجناس فضايل را چهار قسم گرفته است که هر يک داراي حد افراط و تفريط و حد وسط هستند .سفاهت و ابلي در برابر حکمت که حد وسط آن است قرار دارد . اقسام حکمت عبارتند از :ذکاوت ، ياد ، تعقل ، سرعت فهم و قوت فهم .
صفاي ذهن و آساني تعلم از نشانه هاي حکمت هستند .
عفت فضيلت دوم است که شهوت و سرد مزاجي حد افراط و تفريط آن است . اقسام عفت عبارتند از :حيا، انتظام ، خوش عهدي ، مسالمت ، وقار و ورع . صبر بر شهوت ، حريت ، قناعت و سخاوت از آثار عفت هستند . سخاوت خود اقسامي دارد .
کرم ، ايثار و مواسات از آثار سخاوت هستند .
شجاعت جنس سوم است که در برابر آن ترس و بي باکي قرار دارد . شجاعت آثار و لوازمي دارد که بزرگ منشي ، ياري رساني ، بزرگي همت ، ثبات قدم ، صبر بر مصيبت ، حلم و شهامت از آن قبيل هستند .
عدالت حد وسط و جنس چهارم است که ظلم کردن و ظلم پذيري حد افراط و تفريط آن است .صداقت ، قضاوت نيکو ، دوستي ، صله ي رحم ، عبادت ، مروت ، ترک کينه و ترک دشمني از اقسام و آثار آن ازنظر ابن مسکويه است . مسکويه براي هر يک از اقسام نيز تا توانسته است تلاش نموده تا افراط و تفريط فرض کند . نام برخي را ذکر کرده و بعضي از آنها را ذکر ننموده است . (14)

پي نوشتها :

1 ـ السعاده و الاسعاد ( في السيره الانسانيه ) ابي الحسن ابن ابي ذر و هو محمد بن يوسف العامري النيشابوري ( متوفي 381 ) ، به خط مجتبي مينويي ، مقدمه .
2 ـ همان ، ص 70 .
3 ـ امام خميني ، شرح چهل حديث ، ص 133 .
4 ـ امام خميني ، شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص 238 .
5 ـ ابن مسکويه ، تهذيب الاخلاق ، ص 35 .
6 ـ تاريخ فلسفه اسلام ، مقاله ي « ابن مسکويه » عبدالرحمن بدوي ، ترجمه : دکتر علي شريعتمداري ، ص 673.
7 ـ تهذيب الاخلاق ، ص 37 .
8 ـ همان ، ص 38 .
9 ـ همان ، صص 46 ـ 47 .
10 ـ همان ، ص 57 .
11 ـ همان ، ص 83 .
12 ـ همان ، ص 97 .
13 ـ تهذيب الاخلاق ، صص 40 ـ 44 .

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 7

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد