طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)

گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)

گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)

در مجموع دوره هاي امامان معصوم عليهم السلام خصوصاً از شهادت امام حسين عليه السلام به بعد، و در عصر صادقين عليهم السلام، آنچه بيشتر خاطر ائمه عليهم السلام را مشوش و ذهن آنان را به خود مشغول مي داشت روشن نمودن خط سير درستي از اسلام در ميان آشفته بازار عقايد مذهب هاي نو ظهوري بود که هدم اساس اسلام منتهي مي شد.

c8ee3d44 cf2f 4cdc 9381 1673b327f0cb - گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)
141016 - گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)
گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)

نويسنده: محمد حسين پژوهنده

بخش دوم: جامعه شناسي معرفت عصر امامان عليهم السلام

در مجموع دوره هاي امامان معصوم عليهم السلام خصوصاً از شهادت امام حسين عليه السلام به بعد، و در عصر صادقين عليهم السلام، آنچه بيشتر خاطر ائمه عليهم السلام را مشوش و ذهن آنان را به خود مشغول مي داشت روشن نمودن خط سير درستي از اسلام در ميان آشفته بازار عقايد مذهب هاي نو ظهوري بود که هدم اساس اسلام منتهي مي شد.
اين عقايد نه تنها مربوط به فرق غير شيعه بود که در ميان فرقه هاي منتسب به شيعه نيز عقايد سخيف و باطلي وجود داشت که برخي همچون فرقه ي معاويه و پيروان ابن الحرب از کيسانيه به تناسخ و حليت زنا و لواط و زير پا نهادن جميع فرايض (اشعري، 1361، 42 و 50- 48) و برخي ديگر (فرقه ي سبائيه از اذناب عبدالله بن سبا) به انکار قيامت و توجيه آن به اين که قيامت همين در آمدن روح از کالبدي به کالبد ديگري است، روي آوردند (اشعري، 1361، 45)؛ و گروهي (فرقه ي منصوريه) نبوت تأويلي را در مقابل نبوت تنزيلي که حضرت محمد صلي الله عليه و اله داشت براي امام خود قائل شدند (اشعري، 1361، 47)، و عده اي (پيروان ابي الخطاب اجدع) با عقيده به الوهيت امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام ازدواج با محارم، زنا، لواط، سرقت، شراب، ربا، و بسياري ديگر از حرمات الهي را حلال دانسته و غسل جنابت، نماز و روزه را با توجيهات سخيف و اعتقاد به کفايت معرفت امام در تدين، زايد شمردند (اشعري، 1361، 3- 52)؛ و «تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل».
با توجه به نمونه ي مختصري که از انحراف هاي برخي از فرقه هاي شيعه ـ که عموماً متصل به معدن وحي بوده اند ـ آورديم، سرنوشت عقيدتي ديگر فرقه هاي جبريه، معتزله، متصوفه، حشويه، خوارج، ناصبي ها، اشعري ها، اصحاب رأي از اهل سنت و جماعت، مجوس گرا ها و اشتراکيون و ملاحده ي ساير فرق منتسب به اسلام روشن است؛ (10) بنابراين، امامان بزرگوار ما اولويت مبارزه را در جبهه ي فرهنگي در زدودن شبهه ها، التقاط ها و انحراف هاي عقيدتي دانسته بودند، زيرا مي ديدند که اشتغال بني اميه و بني عباس به حکومت باعث شده است که آنان ـ اگر هم بخواهند ـ نتوانند به امر دين و حراست از آن بپردازند؛ (البته تحليل بني اميه با بني عباس متفاوت است) و اين امر منحصر به آنان نيست بلکه اصولاً حاکميت و به دست گرفتن زمام سياسي امور اين پيامد هاي قهري را دارد.

تذکر مهم

براي يک مطالعه کننده در تاريخ معرفت (جامعه شناسي معرفت) دوران پربار امامان معصوم عليهم السلام و بررسي نحله هاي فکري و عقيدتي جوراجوري که از هر طرف چون علف هرزه ها مي روئيدند و جا را بر رستني هاي مفيد و اصيل تنگ مي نمودند، و هنوز يک پشت از ظهور عقيده اي نگذشته انشعاب نموده به چند فرقه ي ديگر تکثير مي گشتند و از وضعيت «ولنگاري» حاکم بر جو فرهنگي زمانه سود برده به ابداعات دين براندازي دست مي زدند، روشن است که خطر نشر انديشه هاي خودي از غيرخودي براي جريان اصيل شيعه به مراتب بيشتر بوده است؛ چه آن که اينان با انتساب به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و اله زودتر از ديگران موفق به نفوذ دادن افکار خود در توده ي ناآگاه ولي مؤمن جامعه ي اسلامي مي شدند و امر شيعه را بر مردم مشتبه مي ساختند؛ چنان که در مورد فرقه ي سبائيه، کيسانيه، پيروان ابي الخطاب اجدع (قائل به الوهيت امام جعفر صادق عليه السلام)، و باطنيه (اسماعيليه و برخي شاخه هاي ديگر) مي بينيم که اينان با عرضه ي عقايد سخيف و دور از منطق خود سبب ايراد اتهام «رافضي» بر شيعه شدند که هنوز هم از ذهن اهل سنت پاک نشده است.
ضربه ي ديگري که از اين طريق بر شيعه وارد شد اتهام نفوذ جرگه ي فکري ـ عقيدتي يهودي گري به عنوان رافضي بود که در اثر افکار افراطي غلو آميز عبدالله سبا و سپس پيروان او در ميان عامه رواج پيدا کرد.
توضيح اين که عبدالله بن سبا اصلش از يمن و از يهوديان صنعا بود و اظهار اسلام مي کرد و به حجاز و بصره و کوفه در آمد و در زمان عثمان، به دمشق سفر کرد. اهل آن شهر او را بيرون کردند به مصر رفت و در انقلابي که عليه عثمان روي داد شرکت کرد و بعد از سال 40 هجري در گذشت. نوبختي در فرق الشيعه مي نويسد در آغاز عبدالله بن سبا يهودي بود و سپس اسلام پذيرفت. او اولين کسي بود که آهنگ امامت علي عليه السلام را علني ساخت و از دشمنان او بيزاري جست. از اين جاست که مخالفان شيعه برآنند که بنياد رافضي گري از يهوديت برآمده است. کشي از امام باقر عليه السلام روايت مي کند که عبدالله بن سبا دعوي نبوت مي کرد و مي پنداشت که اميرالمؤمنين علي عليه السلام خداست. پيران او را سبائيه مي نامند و از غلات شيعه به شمار مي آيند (11) (مشکور، 1368، 6- 224). در اين جا به چند کتاب معتبر شيعه درباره ي وي اشاره مي شود:
شيخ حر عاملي در کتاب وسائل الشيعه، جلد 6 صفحه ي 487؛ نيز، جلد 28، صفحه ي 336؛ نيز، جلد 28، صفحه ي 336؛ همچنين محدث نوري در کتاب مستدرک الوسائل، جلد 18، صفحه ي 168؛ و علامه ي مجلسي در کتاب بحارالانوار، جلد 2، صفحه ي 217 و نيز محمد بن عمر کشي در کتاب خود رجال الکشي، ص 106 طي چند حديث معتبر معترض عقايد او و رفتاري که امام علي عليه السلام با او براي توبه دادن وي نمودند، گرديده اند.
بنابر استنباطي که از اين روايات و نيز تصريح کتاب هاي اشعري و نوبختي (در همين ارجاعات) و برخي ديگر از کتاب هاي تاريخ اسلام در دست است، عبدالله بن سبا بر خلاف زعم کساني که پنداشته اند چنين شخصي وجود نداشته و منشأ قصه ي او از طريق سيف بن عمر تميمي (متوفاي 170 هـ ) در ذکر حوادث سال 30 ه ـ بوده است، داراي وجود تاريخي است.
آنچه ذکر شد فقط به خاطر بيان اهميت پرداختن امامان عليهم السلام ما به کار آموزش و پرورش و تصحيح عقايد و دفاع از جريان حق و اصيل شيعه بود و گرنه دفع شبهه ي مخالفان شيعه در مورد عبدالله سبا دشوار نيست، دفع اين شبهه بدين گونه است که اسلام در زمينه ي خالي بني نوع انسان نيامده است؛ اسلام در ميان يهوديان، مسيحيان، مشرکان بت پرست حجاز، و مجوس يمني و ايراني ظاهر شده و به جاي ايمان قلبي آنان نشسته است؛ و اين يک امر طبيعي است که اهل دانش آنان در تشخيص دين خدا از ديگر مردم، قدرت و مهارت و حذاقت بيشتري دارند، و بايد پيش از ديگران مسلمان شوند. بنابراين، مسلمان شدگان عبارت بوده اند از يهوديان، مسيحيان، زرتشيان و مشرکان. اکنون ممکن است برخي گمراه شده، در گرايش هاي بعدي خود يکي سر از شيعه ي عثمان در آورد، مانند کعب الاحبار و ابي بن کعب يهودي (12)، و ديگري سر از شيعه ي علي عليه السلام مانند عبدالله سبا و ديگري به مجوس تمايل پيدا کند مانند پيروان ابن الحرب و ابي الخطاب اجدع و خرمدينيه، و اين ربطي به اصل جريان تشيع يا تسنن ندارد.

1) دگرگوني هاي فرهنگي عمده ي دوران حضور امامان عليهم السلام

از عمده ترين دگرگوني هاي بارز در طول دوران امامت ظاهر تأثيرپذيري فرهنگ ديني اسلام از فرهنگ ملي ايراني بوده است.
عراق (عربستان شمالي) که از دير زمان پايتخت ايران در عهد ساسانيان بود، پس از انتقال مرکز حکومت اسلام به وسيله ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام به کوفه، و سپس حکومت ابن زياد و بعد از او حجاج بن يوسف بر ماه کوفه و ماه بصره يعني تمامي ايران، به اضافه ورود موالي ايراني به اين سامان، موجب تعامل فزاينده اي ميان دو فرهنگ گرديد؛ چنان که از ابن زياد به بعد، ديوان ها به شيوه ي ايراني اداره مي شد و کساني مانند عبدالحميد، کاتب مروان، زادان فروخ و مردان شاه پسرش، کاتب حجاج، جبله پسر سالم، کاتب هشام، ابن يسار و پسرش و ساير دبيران ايراني در تمام عهد اموي امور ديواني حکومت را عهده دار بودند (براون، 1356، 4- 303)، و علاوه بر اين، نهضت شعوبيه سهم به سزايي در انتقال فرهنگ ايراني داشتند.
انتقال فرهنگ مکتوب ايراني و غيره يکي ديگر از تحول هاي فرهنگي اي بود که از قرن دوم به بعد آغاز گرديده بود و اغلب به وسيله ي مترجمان زبده به عربي بازگردانده مي شد. اين ترجمه ها شامل معارف عقلي، علوم تجربي چون نجوم، طب و هندسه، معارف انساني اي همچون اندرز ها، امثال و حکم، قصه هاي پاي آتش، شاهنامه ها، عشاق نامه ها، آيين هاي ازدواج و مرگ و تولد فرزند، آيين دلاوري و جنگاوري، بازي ها و سرگرمي ها (چون نرد و شطرنج) و غيره مي شد که در عهد بني عباس به وسيله ي مترجمان فارسي بيت الحکمه (به رياست ابن مقفع) به اوج خود رسيده بود.
عادات، آداب و سنن اجتماعي ايراني نيز از دوره ي روي کار آمدن بني عباس به تدريج در بين عرب ها رواج مي يافت؛ آل عباس که به وسيله ي ايرانيان به حکومت رسيده بودند و وامدار ايران به شمار مي آمدند رواج سطح بيروني فرهنگ ايراني را ارتقا بخشيدند، کلاه ايراني بر سر نهادند و جامعه ي مخصوص آل اميه را از تن به در آوردند و زيّ ايراني پوشيدند، جشن هاي ايراني را بزرگ داشتند و نوروز را رسميت دادند.
هم در اين برهه بود که موسيقي بزمي ايراني به وسيله ي استادان ايراني به بزم خلفاي عباسي راه يافت و آهنگ هاي خسرواني باربد دوباره در دربارحکومت، طنين انداز گرديد. (13)
شهيد مطهري در مورد آموزه هاي مختلف فرهنگي اي که عرب ها از ايرانيان فرا گرفتند مي نويسد:
از ايرانيان تاريخ، موسيقي، ستاره شناسي، ادبيات، پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس کردند، و از هنديان طب (هندي)، حساب، نجوم، موسيقي، داستان و گياه شناسي آموختند (مطهري، 1362، 236).
نوع خاص حجاب به عنوان پستونشيني و پرده گزيني ـ به نقل از شهيد مطهري ـ از عادات ايراني بوده که به ساير مردم مسلمانان سرايت نموده است. (14)
لازم به توضيح است که انگيزه ي طرح اين گونه مسائل، گذري بر رسوخ و نفوذ عقايد و آداب و رسوم و مظاهر فرهنگي ايراني يا غير ايراني در فرهنگ اسلام، و گسترش روز افزون آن در آن دوره هاست؛ توجه به مسائلي از آن دست، اين حقيقت را آشکار مي کند که منطقه ي عملياتي درگيري و نيز ميزان مسائلي که امامان عليهم السلام ما خود را موظف به حضور فعال و تلاش در جهت هدايت و کنترل رخداد ها از يک سو، و دفع تحريکات ايذايي دشمنان فرهنگ ديني اسلام از سويي ديگر داشتند، نيز همواره در حال گسترش بوده است.

2) آثار فرهنگي امامان عليهم السلام

چنان که در مورد حکماي بزرگي چون سقراط و ساير فلاسفه ي قديم مي دانيم و هم اينک نيز در مورد برخي از بزرگان علم و انديشه و صاحبان کرسي عظيم دانشگاهي (چون هربرت ميد) شاهد آن مي باشيم، اين بزرگان به خاطر کثرت مشغله ي آموزشي و پرداختن به تفکر فرصتي براي مدون ساختن تعاليم خود ندارند و اغلب شاگردان شان تقريرات آنان را ثبت و ضبط مي نمايند؛ بر اين اساس اصول اربعمأه و سپس کتب اربعه و ساير کتاب هاي معتبر حديثي شيعه را مي توان جزو آثار فرهنگي شان به شمار آورد؛ ليکن جز اين ها آثار قلمي منسوب به خود آنان نيز وجود دارد که در حد بضاعت، به برخي از آن ها اشاره مي شود:
ـ مصحف علي عليه السلام و مصحف فاطمه (س) (15)؛
ـ نهج البلاغه از امام علي ابن ابي طالب عليه السلام (16)؛
ـ ديوان امام علي عليه السلام از امام علي ابن ابي طالب عليه السلام (17)؛
ـ صحيفه ي سجاديه از امام سجاد عليه السلام (18)؛
ـ مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام (19)؛
ـ طب الرضا از امام علي بن موسي الرضا عليه السلام (20)؛
ـ صحيفة الرضا از امام علي بن موسي الرضا عليه السلام (21)؛
ـ فقه الرضا از امام رضا علي بن موسي عليه السلام (22)؛
ـ تفسير امام عسکري عليه السلام از امام حسن عسکري عليه السلام (23)؛

3) رهيافت و آموزه هاي فرهنگي امامان عليهم السلام

در اين بخش به دليل آن که مقاله ي مبسوطي توسط نويسنده فراهم آمده است که در همين ويژه نامه ها به نظر خواننده ي گرامي خواهد رسيد، از بسط سخن خودداري مي شود.

بخش سوم: وظيفه ي شيعه در عصر حاضر

سخن نخست درباره ي شيعه است و آن گاه درباره ي وظيفه اي که در عصر حاضر بر دوش او قرار دارد.
به طور کلي دو برداشت از شيعه را مي توان لحاظ کرد: شيعه به معناي عام و شيعه به معناي خاص.
در برداشت اولي، هر آن کسي را که قائل به افضل بودن امام علي عليه السلام در ميان صحابه ي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله باشد، شامل مي شود زيرا بر اين اساس، آن ها خود را مقيد و ملتزم به مشي و براساس سيره و روش الگوي افضل مي شناسند. ابن ابي الحديد در اين معنا مي گويد:
در آن زمان لفظ شيعه چنان که امروز از آن برداشت مي شود، نبود و جز بر کساني که قائل به برتري علي عليه السلام بودند، شامل کسي ديگر نمي شد، روي اين اصل تمام کساني که چنان اعتقادي داشتند شيعه تلقي مي شدند و رواياتي هم که در فضل شيعه است و شيعه را به بهشت وعده مي دهد، اينان را در بر مي گيرد؛ هم از اين روي بوده که معتزله در کتاب هاي شان مي گفتند ما شيعه ي واقعي هستيم، و اين سخن درست و به حق نزديک تري است از سخن آناني که جانب افراط و تفريط را گرفته اند (ابن ابي الحديد 20، 1404 هـ ق، 225).
در اين برداشت، تمامي فرقه هاي اسلامي که به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و اله ارادت مي ورزند و آنان را اولياء الهي مي دانند، همچون شيعه به معناي خاص، مي بايد از آنان به عنوان امامان بزرگ خود تأسي نمايند و به آنان اقتدا کنند.
در برداشت دومي، يعني شيعه به معناي خاص، منظور از شيعه همان چيزي است که در صدر مقاله به آن اشاره شده است؛ و شيعه بدين معنا به دليل نزديکي بيشتري که با اهل بيت دارد؛ به همان ميزان نيز مسؤوليت بيشتري در عمل به سنت و سيره ي اين بزرگواران دارد. چه آن که مردم اينان را نمونه ي ولايت امامان عليهم السلام مي شناسند و همچون آيينه اي مي دانند که چهره و جمال و کمال امامان عليهم السلام را منعکس مي کنند. از اين روي، امامان عليهم السلام به شيعيان هشدار داده اند که مبادا از شما چيزي سر بزند که موجب ننگ ما بشويد.
ابو اسامه مي گويد من از امام صادقه عليه السلام شنيدم که مي فرمود:
راجع به تقواي الهي، پرواي گناه، تلاش و جد و جهد، راستگويي، امامت داري، خوش خلقي و خوش برخوردي با همسايگان مواظب خودت باش؛ با غير زبان مردم را به خود فراخوانيد و مايه ي زينت و آرايش ما باشيد نه مايه ي ننگ ما (کليني 2، 1365، 77).
هشام کندي مي گويد شنيدم امام صادق عليه السلام مي گفت:
مواظب باشيد کاري نکنيد که باعث سرزنش ما بشود، زيرا مردم کار بچه ي بد را به پدرش مربوط مي دانند، [و شما به منزله ي اولاد ما مي باشيد] شما بايد نسبت به آن که به او مربوط مي شويد مايه ي سربلندي باشيد نه سرافکندگي و ننگ او، در ميان طوايف آنان وقتي قرار گرفتيد با آن ها نماز بگزاريد، از مريضان عيادت کنيد، در تشيع جنازه شان حاضر شويد، طوري نباشيد که در انجام امور خير آن ها بر شما پيشي گيرند، که شما در واقع سزوارتر به اين گونه کار ها هستيد [يعني انتظار از شما بيشتر است] (کليني 2، 1365، 219).
در همين رابطه يعني پيشي نگرفتن ديگران بر شيعه، امام علي عليه السلام به فرزندان خود و هر که پيامش به او برسد سخني در نهج البلاغه دارد که مي فرمايد:
خدا را، خدا را! مبادا در عمل به قرآن ديگران بر شما سبقت گيرند (امام علي، بي تا، 421، ک 47).
ديگر از وظايفي که شيعه به معناي خاص بر عهده دارد اين است که در انتشار سخنان و پيام هاي امامان عليهم السلام تلاش نمايد تا به گوش همه برسد و لازمه ي چنين وظيفه اي اين است که ابتدا خود را نسبت به علم و آگاهي از آن ها غني سازد و به سخني ديگر، حامل انوار و معارف آن بزرگواران گردد.
عبد السلام هروي از امام رضا عليه السلام نقل مي کند که مي فرمود:
خدا در پناه رحمت خود بدارد آن کس را که امر ما را احيا نمايد، گفتم امر شما چگونه احيا مي شود؟ امام فرمود: دانش ما را فرا گيرد و به ديگران منتقل نمايد؛ چه آن که مردم اگر آن جاذبه اي را که در سخن ما هست، دريابند و به طور قطع از ما پيروي مي کنند (صدوق 1، 1378 هـ ق ، 307؛ نيز. رک طبرسي، 1385هـ ، 180، ف 24).

چگونگي عملياتي سازي تلاش ها و اشارات فرهنگي امامان عليهم السلام

چنان که در وظيفه ي شيعه يادآور شديم، دو وظيفه ي بسيار مهم را امامان عليهم السلام بر دوش شيعه نهاده اند: يکي فراگيري تعاليم شان، و ديگري انتقال آن ها به ديگران؛ براي دست يابي به توفيق در اين راه، بايد به سازوکار اساسي کارگشايي روي آورد که حصول نتيجه را تسهيل و تضمين نمايد. آنچه به نظر مي رسد در اين جهت کارگشا و مؤثر است، قبل از هر اقدامي گشودن باب مراوده و تعامل با ساير فرقه هاي اسلامي مي باشد؛ ليکن قبل از آن، خودسازي شيعه و مجهز شدن به جاذبه هاي اخلاقي و رفتاري در درجه ي نخست اهميت قرار دارد.
زيرا بدون آن، به خصوص در صورت عکس آن، نداشتن مراوده شايسته تر خواهد بود تا آن که ديگران به سوء اعمال و رفتار ما پي نبرند.
در دومين گام، چنان که در حديث امام صادق عليه السلام توصيه شده است، از تقيه به عنوان سرپوشي بر مسائل تفرقه زا و عناد خيز استفاده شود. امام عليه السلام فرمود:
وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيءٍ أَحَبَّ اِلَيهِ مِنَ الخَبءِ قُلتُ وَ مَا الخَب ءُ قَالَ التَّقِيَّهُ (کليني 2، 1365، 219).
تاکنون خدا به چيزي مانند پنهان کاري، عبادت نشده است.
راوي پرسيد معناي اين سخن چيست؟ امام عليه السلام فرمود: «آن تقيه است.» و جالب اين است که اين جمله در دنباله ي همان روايت بالا در رابطه با پرهيز از رفتار شنيع و زشتي که مايه ي ننگ آن بزرگواران شود، و تأکيد بر مراوده با آنان آمده است؛ به عبارت ديگر، امام عليه السلام هم خودشان وظيفه را تعيين نموده، و هم راهکار عملياتي آن را بيان داشته اند، که همان تقيه ـ يا آنچه در اين جا به عنوان سرپوش نهادن بر موضوع هاي جدايي آفرين و تفرقه برانگيز است ـ مي باشد (يعني همان خب ء).
با رويکرد به اين دو رهنمود اساسي به راحتي مي توان تلاش هاي امامان عليهم السلام بزرگوار رابه ثمر رساندن و بدان ها در جامعه اسلامي جامعه ي عمل پوشاند.
سخن را در همين جا به پايان مي بريم و مانده ي بحث را به خواننده وا مي گذاريم که گفته اند:
در خانه اگر کس است يک حرف بس است

نتيجه گيري

1) تکامل جامعه ي اسلامي يک ضرورت فوري و حياتي در دوره ي معاصر است که با الگوگيري از رفتار و سخنان امامان معصوم عليهم السلام مي توان بدان دست يافت، چه آن که امامان بزرگوار به مثابه ي مجموعه ي کاملي از همه ي تجارب گذشته، و آيينه اي بر سر راه پر پيچ و خم زندگي بشر در مسير آينده اند. دوره هاي زندگي و تلاش فکري اين بزرگواران، به تفاوت دوران هاي گذشته و آينده متفاوت بوده است، لذا، هر کدام مي تواند منطبق با يکي از نياز هاي مسلمانان در هر نقطه ي زماني و مکاني باشد.
2) اين هدف، مستلزم دريافت صحيحي از شاکله ي الگويي امامان عليهم السلام است که همجون ساز و کاري بتواند مورد استفاده و مفيد واقع شود.
3) در اين راه، شناختن محور هاي هدفي و راهبردي امامان عليهم السلام در درجه ي نخست اهميت قرار دارد.
4) شناخت اوضاع و احوال و شرايط زمانه ي فعاليت امامان عليهم السلام و آگاهي يافتن بر عناصر بازدارنده يا کمک کننده در تطبيق آن دوره ها بر زمانه ي معاصر به منظور کسب راهبرد هاي پيش برنده، شرط لازم تشيع در هر عصري به ويژه در دوره ي کنوني است.
5) تعيين خط مشي مناسب از روي نسخه هاي به دست آمده از آثار امامان عليهم السلام، تهيه ي يک مانيفست يا صورت عملياتي طرح تکاملي را مي طلبد و بدون آن، هر حرکتي ناکام خواهد بود.

پي نوشت

1. و کان الصادق عليه السلام يقول علمنا غابر و مزبور و نکت في القلوب و نقر في الأسماع و ان عندنا الجعفر الأحمر و الجفر الأبيض و مصحف فاطمه عليها السلام و عندنا الجامعه فيها جميع ما يحتاج اليه الناس فسئل عن تفسير هذا الکلام فقال أما العابر فالعلم بمايکون و المزبور فالعلم بما کان و أما النکت في القلوب فهو الالهام و النقر في الأسماع فحديث الملائکة نسمع کلامهم و لا نري اشخاصهم و اما الجفر الأحمر فوعاء فيه توراة موسي و انجيل عيسي و زبور داود و کتب الله و أما مصحف فاطمه فقيه ما يکون من حادث أسما من يملک الي ان تقوم الساعة و أما الجامعة فهو کتاب طوله سبعون ذراعاً املاء رسول الله من فلق فيه و خط علي بن أبي طالب عليه السلام بيده فيه و الله جميع ما يحتاج الناس اليه الي يوم القيامة حتي ان فيه أرش الخدش و الجلدة و نصف الجلدة.
2. عَن الحکم بن الحکم قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول و سئل عن الصلاه في البيع و الکنائس فقال صل فيها قدر رايتها ما انظفها قلت أيصلي فيها و ان کانو يصلون فيها فقال نعم اما تقر القرآن قل کل يعمل علي شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدي سبيلاً صل علي القبله و غرّبهم (اترکهم). (التهذيب، ج 2، ص 222). و کأنه عليه السلام فسر الشاکله التي تطلق غالبا علي الحاله و الطريقه بالنيه ايذانا بأن النيه تابعه لحاله الانسان و طريقته کما أومأنا اليه و ان ورد بمعني النيه أيضا قال الفيروز آبادي الشاکله الشکل و الناحيه و النيه و الطريقه و قال في مجمع البيان أي کل واحد من المؤمن و الکافريعمل علي طبيعته و خليقته التي تخلق بها عن ابن عباس و قيل علي طريقته و سنته التي اعتادها (بحار الانوار، ج 67، ص 238).
3. براي آگاهي بيشتر رک. فرهنگ فرق اسلامي، 44- 29 پيشگفتار.
4. براي آگاهي بيشتر رک. تتمة المنتهي، حاج شيخ عباس قمي، جاپ سنگي اسلاميه.
5. شيعه در لغت به معني پيروان، ياران و تابعان شخص معيني است و چون شيعيان به ولايت حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام و به پيروي از مکتب روحاني آن حضرت اعتقاد داشتند از اين جهت ايشان را شيعه ي علي عليه السلام يعني پيروان علي عليه السلام گفته اند، که بعدها در اثر کثرت استعمال مضاف اليه علي را از آخر آن حذف کردند و معروف به شيعه شدند. رک. مشکور، محمد جواد، 1368، 270.
6. معاويه دستور داد: هر کس دوستدار علي عليه السلام باشد نامش را از ديوان عطا و بيت المال حذف کنند و او را مورد آزار و شکنجه قرار دهند. از مظالم بني اميه بر شيعه آن بود که چون عبيدالله بن زياد بر مسلم بن عقيل دست يافت هر که را گمان مي کرد از شيعيان و هواخواهان علي عليه السلام است او را به زندان مي افکند چنان که دوازده هزار تن از شيعيان در زندان او بودند. رک . مشکور، محمد جواد، 1368، 276.
7. قال عمر بن أدينه دعاني أبان بن أبي عياش [قبل موته بنحو شهر] فقال لي رأيت البارحه رؤيا أني خليق أن أموت سريعا ان رأيتک الغداة فقرحت بک اني رأيت الليله سليم بن قيس الهلالي فقال لي يا أبان انک ميت في أيامک هذه فاتق الله في وديعتي و لا تضيعها و لي بما ضمنت من کتمانها ولا تضعها الا عند رجل من شيعه علي بن أبي طالب عليه السلام له دين و حسب … يا أبان اني قد جاورتک فلم أرمنک الا ما احب و ان عندي کتبا سمعتها عن الثقات و کتبتها بيدي فيها أحاديث لا أحب أن تظهر للناس لأن الناس ينکرونها و يعظمونها … و اني هممت حين مرضت أن احرقها فتأثمت من ذلک و قطعت به فان جعلت لي غهد الله [و ميثاقه] ان لاتخبر بها أحدا ما دمت حيا و لا تحدث بشيء منها بعد موتي الا من تثق به کثقتک بنفسک و ان حدث بک حدث أن تدفعها الي من تثق به من شيعه علي بن ابي طالب عليه السلام ممن له دين و حسب فضمنت ذلک له فدفعها الي و قرأها کلها علي فلم يلبث سليم أن هلک رحمة الله (رک. کتاب سليم بن قيس، ص 9- 558).
8 . براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به:
اصفهاني، ابوالفرج ، مقاتل الطالبيين، ترجمه ي سيد هاشم رسولي محلاتي، نشر صدوق.
جعفريان، رسول (1368)، تاريخ تشيع در ايران، نشر سازمان تبليغات اسلامي.
شهرستاني، محمد ابي الفتح، محمد بن عبدالکريم بن ابي بکر احمد (1402 هـ / 1982)، الملل و النحل، ج 1، تحقيق محمد سيد کيلاني، بيروت ، دارالمعرفة.
عاملي، جعفر مرتضي (1403 هـ/ 1362)، الحيات السياسيه للامام الرضا عليه السلام، قم، نشر جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، ط 2.
کليني، محمد بن يعقوب (1389 هـ)، الروضه من الکافي، نشر دار الکتب الاسلاميه.
مظفر، علامه محمد حسين (1368)، تاريخ شيعه، ترجمه ي دکتر سيد محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
مغنيه، محمد جواد (1992)، الشيعه و الحاکمون، بيروت، نشر دار مکتبه الهلال ـ دار الجواد.
9. [الفهرست للنجاشي] الحسين بن عبدالله عن جعفر بن محمد عن علي بن الحسين السعدآبادي عن البرقي قال کان عبدالعظيم ورد الري هاربا من السلطان و سکن سربا في دار رجل من الشيعه في سک الموالي و کان يعبد الله في ذلک السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و کان يخرج مستتراً يزور القبر المقابل قبره و بينهما الريق و يقول هو رجل من ولد موسي بن جعفر عليه السلام فلم يزل يأوي الي ذلک السرب و يقع خبره الي الواحد بعد الواحد من شيعه آل محمد عليهم السلام حتي عرفه أکثرهم فرأي رجل من الشيعه في المنام رسول الله صلي الله عليه و اله قال له ان رجلا من ولدي يحمل من سکه الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باب عبدالجبار بن عبدالوهاب و أشار الي المکان الذي دفن فيه فذهب الرجل ليشتري شجرة الرجل و مکانها من صاحبها فقال له لأي شي تطلب الشجرة و مکانها فأخبره بالرؤيا فذکر صاحب الشجرة أنه کان رأي مثل هذه الرؤيا و أنه قد جعل مواضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا علي الشريف و الشيعه يدفنون فيه فمرض عبدالعظيم و مات رحمه الله فلما جرد ليغسل وجد في حبيبه رقعه فيها ذکر نسبه فاذا فيها أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام (بحارالنوار، ج 99، ص 269).
10. براي مزيد اطلاع به کتاب فرهنگ فرق اسلامي از دکتر محمد جواد مشکور رجوع نماييد.
11. «عَن أَبي بَصِيرٍ عَن أَبيِ عَبدِاللهِ عليه السلام عَن آبائِهِ عَن أَمِيرَالمؤمنين عليه السلام قال اذا فرغ احدکم من الصلاه فليرفع يديه الي السما و لينصب في الدعا فقال ابن سبا يا اميرالمومنين اليس الله في کل مکان قال بلي قال فلم يرفع يديه الي السماء فقال اما تقرا و في السماء رزقکم و ما توعدون فمن اين يطلب الرزق الا من موضعهه موضع الرزق و ما وعد الله السماء» (وسائل الشيعه، ج 6، ص487).
«عن عبدالله بن سنان عن ابيه عن ابي جعفر عليه السلام قال ان عبدالله بن سبا کان يدعي النبوة و کان يزعم ان اميرالمومنين عليه السلام هو الله تعالي عن ذلک فبلغ ذلک امير المومنين عليه السلام فدعاه فساله فاقر و قال نعم أنت هو و قد کان القي في روعي انک انت الله و انا نبي فقال له امير المومنين عليه السلام و يلک قد سخر منک الشيطان فارجع عن هذا ثکلتک أمک و تب فأبي فحبسه و استتابه ثلاثه أيامٍ فلم يتب فأخرجه فأحرقه بالنّار الحديث» (وسايل الشيعه، ج 28، ص 336).
«عن ابن ابي عمير عن هشام بن سالم قال سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول و هو يحدث أصحابه بحديث عبدالله بن سبا و ما ادعي من الربوبيه لأميرالمومنين عليه السلام فقال انه لما ادعي ذلک فيه استتابه امير المومنين عليه السلام فأبي أن يتوب فاحرقه بالنّار» (وسايل الشيعه، ج 28، ص336).
براي اطلاع بيشتر رک. مستدرک الوسائل، ج 28، ص 168.
«عن ابن سنان قال قال أبو عبدالله عليه السلام انا اهل بيت صادقون لانخلو من کذاب يکذب عينا و يسقط صدقنا بکذبه علينا عند الناس کان رسول الله صلي الله عليه و اله أصدق البريه لهجه و کان مسيلمه يکذب عليه و کان أميرالمومنين عليه السلام أصدق من برأ الله من بعد رسول الله صلي الله عليه و اله و کان الذي يکذب عليه و يعمل في تکذيب صدقه بما يفتري عليه من الکذب عبدالله بن سبأ لعنه الله و کان ابوعبدالله الحسين بن علي عليه السلام قد ابتلي بالختار ثم ذکر أبوعبدالله عليه السلام الحارث الشامي و بنان فقال کانا يکذبان علي علي بن الحسين عليه السلام ثم ذکر المغيرة بن سعيد و بزيعا و السري و أبا الخطاب و معمراً و بشارا الأشعري و حمزه البربري وصائد النهدي فقال لعنهم الله انا لا نخلو من کذاب يکذب علينا او عاجز الرأي کفانا الله مئونه کل کذاب و أذاقهم حر الحديد» (بحارالانوار، ج 2، ص 217).
«عن عبدالله بن سنان، قال حدثني أبي، عن أبي جعفر عليه السلام أن عبدالله بن سبا کان يدعي النبوه ي و يزعم أن أميرالمومنين عليه السلام هو الله (تعالي عن ذلک) فبلغ ذلک أمير المؤمنين عليه السلام فدعاه و سأله فأقر بذلک و قال نعم أنت هو و قدکان ألقي في روعي أنک انت الله و أني نبي. فقال له أمير المؤمنين عليه السلام و يلک قد سخر من الشيطان فارجع عن هذا ثکلتک أمک و تب فأبي فحسبه و استتا به ثلاثه أيام فلم يتب فأخرقه بالنار» (رجال الکشي، ص 106).
12. اين هر دو دانشمندان يهود بودند که اسلام آوردند. بنگريد به: شوشتري ، محمدتقي، 1374، «سير تکامل تفسير نگاري» انديشه ي حوزه، سال اول، شماره ي اول.
13. به وسيله ي کساني چون: يونس کاتب از مردم فارس موسيقيدان عصر اموي و عباسي، ابن بانه از نوازندگان بزم هاي متوکل، جراب الدوله، جحظه برمکي، ابراهيم موصلي فارسي و پسرش اسحاق موسيقيدان و آوازه خوان و … موسيقي اصيل ايراني به ميان اعراب راه يافته بود. (نک. کتاب الفهرست، صص 257- 232).
14. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه رجوع کنيد به: تاريخ ادبي ايران از ادوارد براون؛ خدمات متقابل اسلام و ايران و مسأله ي حجاب از شهيد مطهري، الفهرست از ابن نديم.
15. «و کان الصادق عليه السلام يقول علمنا غابر و مزبور و نکت في القلوب و نقر في الأسماع و ان عندنا الجفر الأحمر و الجفر الأبيض و مصحف فاطمه عليها السلام و عندنا الجامعه» (الاحتجاج).
16. يک جلد، انتشارات دارالهجرة قم.
17. يک جلد، انتشارات پيام اسلام قم، 1369 هجري شمسي.
18. يک جلد، دفتر نشر الهادي قم، 1376 هجري شمسي.
19. يک جلد، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1400 هجري قمري.
20. يک جلد، انتشارات خيام قم، 1402 هجري قمري.
21. يک جلد، انتشارات کنگره ي جهاني امام رضا عليه السلام، 1406 هجري قمري.
22. يک جلد، انتشارات کنگره ي جهاني امام رضا عليه السلام مشهد، 1406 هجري قمري.
23. يک جلد، انتشارات مدرسه ي امام مهدي عليه السلام، قم، 1409 هجري قمري.

منابع و مآخذ
1) قرآن کريم.
2) ابن ابي الحديد معتزلي (1404 هـ ق)، شرح نهج البلاغه، (20 جلد در 10 جلد)، قم، انتشارات کتابخانه ي آيت الله مرعشي.
3) ابن نديم، محمد بن اسحاق (1366)، کتاب الفهرست، ترجمه ي محمد رضا تجدد، تهران، انتشارات اميرکبير.
4) اشعري، سعد بن عبدالله ابن خلف القمي (1361)، ( از اعيان شيعه و ياران امام عسکري عليه السلام)، کتاب المقالات و الفرق، به تصحيح دکتر محمد جواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي.
5) اصفهاني، ابوالفرج (بي تا)، مقاتل الطالبين، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، نشر صدوق.
6) امام سجاد عليه السلام (1376)، الصحيفه السجاديه، يک جلد، قم، دفتر نشر الهادي.
7) امام علي عليه السلام (بي تا) نهج البلاغه، قم، انتشارات دارالهجرة.
8) اميني، علامه عبدالحسين (1362)، شهيدان راه فضيلت، ترجمه ي جلال الدين فارسي، تهران، واحد کتاب بنياد بعثت.
9) بنگريد به: ادوارد براون (1356)، تاريخ ادبي ايران، ج 1، ترجمه ي علي پاشا صالح، تهران، نشر امير کبير.
10) جعفريان، رسول (1368)، تاريخ تشيع در ايران، نشر سازمان تبليغات اسلامي.
11) حسينيان، روح الله (1380)، تاريخ سياسي تشيع، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
12) سليم بن قيس هلالي کوفي، (1415 هـ ق)، کتاب سليم بن قيس، قم، انتشارات الهادي.
13) شوشتري، محمد تقي (1374)، سير تکامل تفسير نگاري، انديشه ي حوزه، سال اول، شماره ي اول.
14) شهرستاني، محمد ابي الفتح محمد بن عبدالکريم بن ابي بکر احمد (1402 ق/ 1982 م)، الملل و النحل ، ج 1، تحقيق محمد سيد کيلاني، دارالمعرفه، بيروت.
15) صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (1378 هـ ق) ، عيون أخبار الرضا عليه السلام، (2 جلد در يک مجلد)، انتشارات جهان.
16)طبرسي، ابوالفضل علي بن حسن (1385 هـ ق)، مشکاة الأنوار، يک جلد، نجف اشرف، کتابخانه ي حيدريه.
17) طبرسي، ابومنصور احمدبن علي (1403 هـ ق) ، الاحتجاج، يک جلدي، جلد 2، مشهد مقدس، نشر مرتضي.
18) عاملي، جعفر مرتضي (1403 هـ ق / 1362)، الحياة السياسية للامام الرضا عليه السلام، قم، نشر جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، ط 2.
19) عاملي، شيخ حر (1409 هـ ق)، وسائل الشيعه، ج 6 ص 487، قم، مؤسسه ي آل البيت عليهم السلام.
20) کشي، محمد بن عمر (1348)، رجال الکشي، ص 106، قم، موسسه ي آل البيت عليهم السلام.
21) کليني، محمد بن يعقوب (1389 هـ ق)، الروضه من الکافي، نشر دارالکتب الاسلاميه.
22) مجلسي، محمد باقر (1404 هـ ق)، بحارالأنوار، ج 2 – 67 ، ص 238، بيروت، مؤسسه الوفاء.
23) محدث نوري، (1408 هـ ق )، مستدرک الوسائل، ج 18، ص 168، قم، مؤسسه ي آل البيت عليهم السلام.
24) مشکور، محمد جواد (1368)، فرهنگ فرق اسلامي، با مقدمه ي دکتر کاظم مدير شانه چي، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي، آستان قدس رضوي.
25)مطهري، مرتضي (1362)، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، نشر صدرا.
26) مظفر، محمد حسين (1368)، تاريخ شيعه، ترجمه ي دکتر سيد محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
27) مغنيه، محمد جواد (1992 م)، الشيعه و الحاکمون، بيروت، نشر دار مکتبه الهلال ـ دارالجواد.
منبع: انديشه ي حوزه، شماره ي 74

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد