خانه » همه » مذهبی » گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)

گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)

گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)

نويسنده در طول بحث خود درصدد آن است تا در يک نگاه اجمالي به دوره ي امامت شيعه عليهم السلام، تحليلي از مقطع هاي متمايز حيات سياسي ـ اجتماعي ـ فرهنگي امامان به دست آورد و روشن سازد که شرايط متغير در کل اين دوره موجب گونه گون شدن تلاش هاي اين بزرگواران بوده است، که اين خود از الطاف خفيه ي الهي براي شيعه و همه ي پيروان آن بزرگواران است تا هر کس در هر شرايطي بتواند الگوي هدايت خود را بازيابد.

016e80c5 b976 4704 8ce5 03872b0375a1 - گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)
141015 - گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)
گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (1)

نويسنده: محمد حسين پژوهنده

چکيده

نويسنده در طول بحث خود درصدد آن است تا در يک نگاه اجمالي به دوره ي امامت شيعه عليهم السلام، تحليلي از مقطع هاي متمايز حيات سياسي ـ اجتماعي ـ فرهنگي امامان به دست آورد و روشن سازد که شرايط متغير در کل اين دوره موجب گونه گون شدن تلاش هاي اين بزرگواران بوده است، که اين خود از الطاف خفيه ي الهي براي شيعه و همه ي پيروان آن بزرگواران است تا هر کس در هر شرايطي بتواند الگوي هدايت خود را بازيابد.
نوع کار تا اندازه اي تحليلي و با رويکرد جامعه شناسي معرفت است.
در آغاز به ضرورت تکامل جامعه هاي انساني از نظر فرهنگي و مسيري را که انسان از آغاز تاکنون پيموده و به مراتبي از کمال نسبي دست يافته، اشاره اي دارد که اين همه را به يمن هدايت انبيا و اوليا الهي به دست آورده است و خاطر نشان مي سازد که ادامه ي اين حرکت تکاملي همچنان نيازمند دستگيري هاي امامان عليهم السلام مي باشد چه آن که اين بزرگواران حامل رسالت همه ي انبيا مي باشد.
شکي نيست که امامان عليهم السلام در زمينه ي وضع موجود جامعه ي خود به انجام رسالت شان پرداخته اند که امر متغيري است و هر مقطع آن به دليل تغيير شرايط حاکم، متمايز از ديگري بوده است و از اين رو تلاش هاي امامان عليهم السلام نيز متفاوت بوده است که شناختن شاکله هاي گوناگون آن براي ما و همه ي رهروان راه شان در تمام عصر ها لازم است؛ به همين خاطر اشاره اي به اين تفاوت ها گرديده است.
آنچه تا اين جا مورد مطالعه قرار مي گيرد جنبه ي درآمدي براي دنباله ي مبحثي است که در دو بخش پي گرفته مي شود.
بخش اول، نگرشي بر محور هاي اصلي کارکردي فرهنگي امامان عليه السلام است؛ در اين قسمت به چند مورد اشاره مي شود:
1) تشکل شيعي از چه زمان و براي چه منظوري به وجود آمد، با توجه به وجود فرقه هاي مختلف، منظور از شيعه در اين بحث چه نحله اي مي باشد؟
2) در تداوم مبارزه ي تاريخي، شيعه در طول دوره هاي مزبور چگونه به وظيفه ي خود عمل نموده، رابطه ي آن با مرکز هدايت به چه نحوي بوده است؟
3) بهره وري شيعه از فرصت هاي مغتنم، در طول عمر شيعه تاکنون چگونه بوده است؟
بخش دوم، نگاهي جامعه شناختي از زاويه ي معرفت به عصر امامان عليهم السلام است. در اين قسمت نويسنده درصدد روشن نمودن اين حقيقت است که سنگيني رسالت امامان عليهم السلام نه فقط در ارتباط با مشکلات روي آور از سوي ساير فرقه هاي اسلامي و معاندين ولايت بوده، که مهم تر از آن ها تهديد هاي عقيدتي سنگين فرقه هاي خودي يعني منتسبين به شيعه و اهل بيت عليهم السلام بوده است. در اين رابطه به چند نمونه اشاره مي شود.
موضوع ديگر مورد مطالعه توجه به دگرگوني هاي فرهنگي دوران حضور امامان عليهم السلام است که نويسنده به پاره اي از آن ها اشاره نموده است.
آخرين بخش اين نوشتار روشن نمودن وظيفه ي شيعه در عصر حاضر مي باشد. عملياتي کردن تلاش هاي فرهنگي علمي اين بزرگواران به عنوان وظيفه ي اصلي و مهم شيعه روشن است، ليکن چگونگي کاربردي سازي آن امري است که در پايان اين قسمت به آن پرداخته مي شود.
واژگان کليدي: امامان معصوم عليهم السلام، شيعه، فرهنگ تشيع، رسالت فرهنگي.

در آمد بحث

الف ـ ضرورت تکامل فرهنگي جامعه هاي انساني

تأملي در بطن معنا و مراد جمله ي «إِنِّي أَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ» (بقره، 30)، که پاسخ خداوند به ملائکه بود که مي گفتند: خدايا با خلقت آدميزاده آيا مي خواهي موجودي بيافريني که در زمين تباهي به بار آورد و به خون ريزي پردازد؟ و نيز نگرشي تاريخي به سير تکامل روحي و اخلاقي بشر و گام هايي که در طي پلکان تکامل برداشته است، ما را به راز نگفته ي آن جمله التفات مي بخشد. معناي اين مطلب اين است که به واقع از روزي که نوع بني بشر در عرصه ي زندگي نمايان شده است، رفتاري جز همان چيزي که ملائکه پيش بيني نمودند از خود نشان نداده و در اولين گام، برادر کشي را به آيندگان آموخته است.
از زاويه ي ديگر وقتي به انسان تاريخي مي نگريم، مي بينيم همچون زمين شوره زار و صلبي که در اثر استمرار بارش زلال باران، به تدريج قابليت کشت و رويش گياه پيدا مي کند، روحيه ي سخت و سنگي بشر نيز به تدريج، نرم و منعطف گرديده، هر از چند گاهي نقطه هاي خرم رويش يافته اي از عطوفت، مهر، التفات به معنويت و خدا، نوع دوستي و صفا در آن يافت مي شود که بي شک، تابع يکي از مؤثر هاي فوق بشري همچون انبياي الهي عليهم السلام و خدا مردان بزرگ بوده است.
اين مطلب ما را به يک ضرورت طبيعي که در نهاد بشر تعبيه شده است، واقف مي سازد، که آن همانا «ضرورت ذاتي تکامل فرهنگي جامعه هاي انساني» است.
در واقع، مراد ما اين است که بيان کنيم اين ضرورت، نه يک امر ارتکازي است که ذهن ما آن را ساخته و پرداخته و در قالب يک بايد انتزاعي در آورده است، که اين امر به عنوان يک حقيقتي که با انسان و در انسان وجود داشته است و ما اکنون به کمک اشاره ي خدا در آن جمله، به واقعيت آن پي برده ايم، از آن سخن مي گوييم.
اگر بخواهيم در قالب مثالي اين مطلب را بيان کنيم، به رودخانه اي مي نگريم که از بالاي کوهستان به سوي دشت سرازير است و خاشاک و گل و ماسه و مواد هرزه و زايد، قسمت مهمي از حجم آن را شامل مي شود به گونه اي که قابل شرب نمي باشد، ليکن هر چه پيش تر مي آيد و در دامن دشت، ره مي سپرد، هم از طغيان و خشونت و پرخاش آن کاسته مي شود و هم بر صفا و زلالي و بي غشي آن افزوده مي گردد؛ اما از آن جا تا اين جا راه طولاني و زمان درازي را بايد طي کند که در مقياس زندگي بشر از تولد انسان در زمين تا عصر فرا صنعتي حاضر را در بر مي گيرد.

ب ـ امامان عليهم السلام، حامل رسالت فرهنگي اديان

با توجه به آنچه بيان شد، انسان در راه تکامل خود فراز و نشيب هاي بي شماري را در نورديده است و در طول مسير از راهنمايي ها و ارشاد هاي خدا مردان سود برده و بر منهج آنان سلوک کرده است، چه آن که به قول شبستري:
در اين ره انبيا چون ساربانند
دليل و رهنماي کاروانند
و يا چنان که حافظ گفته است:
طي اين مرحله بي همرهي خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
اين سير و سلوک طبيعي مسير، بدين نهج تداوم يافته، تا آن که امر منتهي به امامان عليهم السلام بعد از نبي اکرم اسلام صلي الله عليه و آله گرديده است. ليکن از اين برهه به بعد، نه تنها کار و مسئوليت راهنمايان کمتر و سبک تر نشده، که سنگين تر نيز شده است، زيرا بشر هر چه بيشتر از اين نقطه به سمت پايان دنيا پيش مي رود، دامنه پهن تر، زمينه دشوارتر و مسائل پيچيده تر مي شود، چنان که در يک مقايسه بين قبل و بعد، مي توان تمامي تاريخ گذشته را فقط با يک سال از متوسط زمان در مقطع بعدي تراز نمود. لذا بايد امامان عليهم السلام در اين مقطع به اندازه ي همه ي انبياي قبل و بلکه مجهزتر پا به عرصه ي هدايت و راهنمايي بشر بگذارند تا بتوانند به واقع، پاسخگوي نياز هاي هدايتي بشر باشند. هم از اين روي حديث زير معنا مي دهد که امام صادق عليه السلام فرمود:
دانش ما به چند گونه است: نانوشته از وضعيت آينده، مدون و مکتوب، نقطه هاي بر دل نگاشته و طنين هاي ماورايي؛ همچنين جز اين ها جفر قرمز و سفيد و مصحف فاطمه و الجامعه را نيز داريم، الجامعه همان که نياز همه ي مردم در آن است. وقتي از امام عليه السلام در رابطه با تفسير اين مطالب پرسيدند، فرمود: آن نانوشته دانش آينده است و مدون آن، آئينه ي پيش رو درباره ي گذشته؛ آن نقطه ها الهام هاي قلبي اند، و طنين هاي ماورايي سخن فرشتگاني است که مي شنويم ولي خودشان را نمي بينيم؛ جفر قرمز جزوه داني است که تورات موسي، انجيل عيسي، زبور داوود و کتاب هاي الهي در آن است؛ و اما مصحف فاطمه، در اين مصحف هر آن رخدادي است که واقع است و نام هر رهبر و زمامداري که تا روز قيامت بيايد؛ و الجامعه کتابي به طول هفتاد ذرع ديکته هاي رسول الله صلي الله عليه و اله به علي عليه السلام است که به دست خود آن ها را نوشته است. به خدا که در آن تمام مسائل مورد نياز مردم تا روز قيامت مندرج است، حتي حد خراش، تازيانه و نيم تازيانه (1) (طبرسي 2، 1403 هـ .ق، 372).

ج ـ شاکله شناسي فرهنگ هاي حاکم در دوران امامان عليهم السلام

در ارتباط با اين محور، مسأله در دو بخش بايد کالبد شکافي شود: شاکله هاي فرهنگي خاص و عام؛ که با در نظر گرفتن فرهنگ به عنوان «سپهر فراگير جوامع همگون»، منظور از کلمه ي خاص، خرده فرهنگ ها مي باشد.

ج ـ 1) شاکله هاي فرهنگي خاص

اين يک اصل مسلم عقلي و عرفي است که فرهنگ ديني و حتي پاره اي از فرهنگ ملي هر فرقه ي اعتقادي براساس مباني عقيدتي خاص آن فرقه شکل مي گيرد و در رفتار ها مشاهده مي شود. قرآن نيز بر اساس اين اصل، مي گويد: «قُل کُلُّ يَعمَلُ عَلي شاکِلَتِهِ» (اسراء، 84) يعني بگو همه براساس چارچوبه ي فکري ـ اعتقادي خود رفتار مي کنند. (2) با اين وصف، شاکله فرهنگي کساني که ـ مثلاً ـ مبناي اعتقادشان جبر، آنارشي گري، امام قائم به سيف، تفويض، وحدت وجود و تصوف و مانند اين هاست، از هم و از ديگر نحله ها متمايز مي شوند. (3)

ج ـ 2) شاکله هاي فرهنگي عام

عصر امامت اگر چه در کليت خود از نظام واحد فرهنگي متعلق به دوره ي کشاورزي و دامداري رنگ گرفته و به همان صبغه نيز شناخته مي گردد؛ ليکن به خاطر تحول هايي که در عناصر فرهنگي و مؤلفه هاي آن واقع شده، تغييراتي را نيز در روش ها و به کارگيري ابزار سبب گرديده است که هر بخشي از آن به تابع آن متغير ها از بخش ديگر تمايز مي يابد.
عناصر فرهنگي همچون: کتاب و کتابت، مدرسه و حوزه هاي تعليم و تربيت، ابزار و لوازم آموزشي، ابزار رسانه اي، ابزار هنري، فني و …
مؤلفه هايي چون: نوع حکومت و سياست، نوع اقتصاد، آموزه هاي اعتقادي، قوانين، ارتباطات، شيوه هاي برخورد اجتماعي، سنت ها، عادات و آداب و رسومات و آئين ها و …
با اين رويکرد به عصر امامت، تشخص ها و تمايز هايي را در مقاطع مختلف دوره هاي آن، مشاهده مي کنيم؛ که هر کدام، شاکله ي فرهنگي ويژه ي خود را داراست و بالطبع، مشي امامان عليهم السلام نيز در آن دوره با مشي در دوران قبل آن، تفاوت مي نمايد، چنان که مي بينيم دوره ي چهل ساله ي خلفاي راشدين از دوره هاي بعد از خود تمايز مي يابد و امام علي عليه السلام به جز پنج ساله ي حکومت خود فقط به مکتب سازي از طريق پرورش نيمه مخفي ياران مي پردازد.
دوره ي بني اميه که از امام حسن مجتبي عليه السلام تا امام صادق عليه السلام ادامه دارد از قبل و بعد خود متمايز مي شود، در اين دوره به خاطر اختناق شديد و فشار بر علويون، تنها تاکتيکي که به کار گرفته مي شود تقيه است و انتقال معارف الهي به صورت زيرزميني و در قالب اسرار آل محمد عليهم السلام صورت مي گيرد.
همين دوره نيز از امام باقر عليه السلام به بعد نسبت به قبل از آن (در اثر ضعف حکومت اموي، گسترش روابط مسلمانان با ملل ديگر، رشد و توسعه علوم و معارف، زايش فرقه ها و مذاهب کلامي ـ فلسفي ، ورود علوم و معارف و فرهنگ يوناني، ايراني و هندي به وسيله ي نهضت ترجمه) تفاوت آشکار دارد.
دوره ي امام کاظم عليه السلام تا اواسط زندگي امام رضا عليه السلام در اثر سلطه ي دستگاه حکومت بني عباس بر سکان هاي جامعه و استبداد ناشي از آن، تلاش دستگاه حکومت در انزواي کامل مکتب اهل بيت عليهم السلام، به طرز مشخصي تمايز خود را نشان مي دهد.
از اين روي، زندگي امام رضا عليه السلام به تنهايي يک دوره تلقي مي شود، اين دوره به لحاظ نشر معارف اديان و فضاي باز اجباري دستگاه لرزان و متشنج حکومت عباسي که با خود درگيري دارد براي اهل بيت عليهم السلام و علويون يک فرصت استثنايي به وجود مي آورد تا با قيام هاي متعدد بر وحشت دستگاه بيافزايند و آن را وادار به اتخاذ سياست دوستي و نزديکي با اهل بيت عليهم السلام نمايند که در پي آن، امام رضا عليه السلام به ولايت عهدي حکومت انتخاب مي شود.
دوره ي موسوم به ائمه ابن الرضا ـ امام جواد عليه السلام تا امام عسکري عليه السلام به خاطر قيام هاي علويون و ضعف دستگاه حکومت از ويژگي خاص خود برخوردار است. در اين دوره برخلاف انتظار، هيچ گونه آزادي و فضاي مساعدي براي نشر معارف اهل بيت عليهم السلام وجود ندارد و امامان ما تحت نظر شديد به سر مي برند، به گونه اي که تولد مهدي امت در نهايت اختفا انجام مي گيرد.
به علت تنگي مجال از بحث بيشتر خودداري مي شود. (4)

بخش اول: محور هاي اصلي کارکرد هاي فرهنگي امامان عليهم السلام

1) تشکل شيعي

بگذريم از بحث تاريخي سياسي آن؛ که چندان ناظر به گرايش اعتقادي نمي باشد، اصطلاح شيعه اگر چه از روزگار نبي اکرم صلي الله عليه و اله براي دوستداران امام علي عليه السلام رواج يافته بود، اما دقيقاً به معناي تشکل خاصي نبود؛ تشکل رسمي شيعه بدين معنا از نيمه ي دوم قرن اول هجري آغاز گرديد و به تدريج، تا قرن دوم، طيف وسيعي از فرق غير سني را در اسلام شامل مي شد.
اين معناي شيعه نيز مورد بحث ما نمي باشد؛ چه آن که زير عنوان شيعه فرقه هايي وجود داشت که در مشرب سياسي موافق اهل بيت عليهم السلام نبودند (مانند کيسانيه) و يا در فقه و اعتقادات به اهل سنت نزديکي بيشتري داشتند (مانند زيديه)؛ آنچه منظور ماست، شيعه ي علي عليه السلام و ائمه ي معصوميني است که پس از ايشان بر اساس نص، از امام حسن بن علي عليه السلام تا حضرت امام محمد مهدي عليه السلام تداوم يافته است. (5)
به سخن ديگر، شيعه به معناي عام خود در زمان حيات امام علي عليه السلام چونان تنه ي يک درخت تنومندي بود که گر چه بذر انشعاب را در خود مي پرورانيد، ليکن تا انحصار خلافت در معاويه، نهضتي علني بود که بر محور امام خود حرکت مي کرد، و از اين هنگام که معاويه سختگيري هاي خود را بر دوستداران علي به طور فزاينده اي آشکار اعمال مي کرد، (6) تا پايان دوره ي بني اميه به صورت نهضتي غير علني در آمد که جريان هاي مختلفي در آن تشکل يافته بود. برخي همراه با مبارزه ي عقيدتي ـ سياسي به مبارزه ي مسلحانه معتقد بودند ولي جريان شيعه ي اهل بيت عليهم السلام براي مصونيت ناموس عقيده، ضمن مبارزه ي سياسي، عقيدتي، تبليغي بر اساس تقيه به اختفاي عقيده و عمل مبادرت مي ورزيدند.
شدت فشار و اختناق بر شيعه به حدي بود که سليم بن قيس آثار مکتوب خود از اهل بيت عليهم السلام را به هنگام مرگ، به يکي از ياران بسيار مطمئنش به عنوان اسرار آل محمد عليهم السلام سپرد و از قول محکم گرفت که آن ها را چون امانتي بسيار گران بها حفظ نمايد تا به دست نا اهلان نيفتد. (7) چنان که چنين چيزي را در مورد صحيفه ي سجاديه نيز مي دانيم که به صورت راز شيعه در بين افراد موثق، دست به دست مي شد (امام سجاد، 1376، 9- 558).
توجه به اين اشاره، سخن در مورد چگونگي تشکل شيعه را کفايت مي کند ليکن ذکر اين نکته لازم است که امامان معصوم عليهم السلام ما جز امام حسين عليه السلام در طول همه دوره هاي امامت قيام به سيف را وظيفه ي خود ندانسته اند هر چند که از قيام هاي علويون (زيديه و غيرهم) بر ضد حاکمان جابر حمايت مي نمودند.
آنان در شرايط ظلم و ظلمت حاکم بر جامعه ي اسلامي که از هر سوي در معرض طوفان اعتقادات واهي و خرافي قرار داشت و بيم انقراض بناي مکتب مي رفت، احياي مآثر و سنن نبوي و علوي را نخستين وظيفه ي خود مي دانستند و به نيرو سازي و آگاه سازي جامعه ي خفته همت مي گماردند و اين امر به همان ميزان اهميتي که براي امامان عليهم السلام داشت، براي خلافاي جور و حاکمان مستبد، زنگ خطري به مراتب شديد تر از قيام هاي مسلحانه علويون را به صدا در مي آورد؛ تا جايي که آنان را به سختگيري هايي بر ائمه عليهم السلام و شيعه ترغيب مي نمود.
در اين رابطه کافي است تأملي در علت انزواي امام صادق عليه السلام، حبس امام کاظم عليه السلام، تحت نظر نگه داشتن امام رضا عليه السلام به بهانه ي ولي عهدي، تبعيد و تحت نظر داشتن امامان عليهم السلام بعد از ايشان بنماييم. (8)

2) تداوم مبارزه ي تاريخي

چنان که روشن شد، مبارزه ي شيعه ي اصيل تحت رهبري مستقيم و غير مستقيم امامان عليهم السلام به طريق مبارزه عقيدتي ـ سياسي جريان داشت و اين نحو مبارزه بعد از غيبت امام دوازدهم عليه السلام به همان گونه ادامه داشته است که به دو سه نمونه ي زنده اشاره مي شود:
يک ـ تأملي در ارتباط با هجرت عبدالعظيم حسني (متوفاي 381 هـ ق در ري) از موطن خود و زندگي پر اختفاي وي در شهر ري چنان که تا هنگام مرگ و حتي پس از آن، جز خواص شيعه کسي بر هويت او وقوف نيافته بود، (9) دليلي بر تداوم مبارزه ي شيعه است زيرا اگر کسي با حکومت جابر کاري نداشته باشد نيازي به انتخاب هجرت و آوارگي و مرگ در غربت ندارد.
مزار هاي امام زادگان ـ در سر تا سر ايران بزرگ (شامل کشور هاي ترکمنستان، ازبکستان، تاجيکستان، افغانستان، آذربايجان، و بخشي از پاکستان) که اغلب در کوهستان واقع شده است، سند زنده ي تاريخي بر مبارزاتي است که توسط آنان با نظام هاي جابر زمان واقع شده است هر چند که بيشتر آن ها مربوط به دوره ي حضور امامان عليهم السلام بوده است. با اين حال، آنچه منظور ما از مبارزه است تداوم همان شيوه اي است که توسط خود امامان عليهم السلام رهبري مي شده است که در دو دوره ي متمايز بعد از غيبت شاهد آن هستيم:
1) دوره ي وکالت خاصه ي نايبان چهارگانه ي امام زمان عليه السلام.
2) دوره ي غيبت کبرا، يعني پس از اتمام دوره ي نخست تا زمان حال؛ که علماي بزرگي چون کليني، صدوق، مفيد، طوسي، سيد بن رضي و مرتضي، شهيدين اول و ثاني، و … در قالب نهضت علمي، عقيدتي، سياسي و تبليغي به صورت اغلب مخفيانه و با پوشش تقيه با مجاهدت هاي عمده اي توانسته اند جريان شيعه را تا صفويه حفظ نمايند.
نکته ي جالب توجه آن که ميان جريان شيعه اصيلي در اين برهه ي طولاني با دوره ي حضور امامان عليهم السلام بزرگوار همگوني لطيفي به چشم مي خورد؛ همان طور که جريان شيعه اهل بيت عليهم السلام در سايه ي درگيري هاي علويون با حکومت براي نشر آئين و مرام حقه ي خود تا اندازه اي فرصت مي يافت، در برهه ي فراخي از اين دوره نيز درگيري هاي خلفاي فاطمي (اسماعيليه) با حکومت چنين نقشي را بازي مي نمود.
مبارزه ي شيعه ي اصيل در طول اين مدت به همان شکل مبارزات امامان معصوم عليهم السلام جريان داشت و اغلب مي کوشيدند از طريق علمي و مجادله ي احسن و روشنگري در قالب مکتوب به دفاع از حريم مکتب بپردازند که خود اين شکل مبارزه براي جبهه هاي مقابل از نبرد با سلاح نظامي سنگين تر مي نمود و از اين روي مي بينيم چنان که مرحوم علامه اميني در کتاب شهداء الفضيله آورده است شمار شهيدان علمي و تبليغي شيعه از قرن چهارم تا عصر ايشان قريب يکصد و سي تن بوده است (علامه ي اميني، 1362).

3) بهره وري از فرصت هاي مغتنم

از نخستين فرصت هاي به دست آمده مي توان در قرن چهارم به تشکيل دولت فاطمي در مصر، دولت آل ادريس در مغرب اقصي (مراکش و بخشي از الجزاير)، دولت آل حسنويه در غرب و جنوب ايران (کردستان، لرستان و خوزستان)، دولت آل حمدان در شمال عراق در بخش هايي از شام، دولت آل بويه در عراق، بخشي از شام و قسمتي از ايران، اشاره نمود.
به دست گرفتن قدرت توسط سرداران شيعه در اين مناطق فرصتي براي علماي بزرگي چون شيخ مفيد، شيخ صدوق (ابن بابويه قمي)، شيخ طوسي (محمد بن حسن بن علي)، سيد رضي و سيد مرتضي و برخي ديگر پديد آورد تا به تنظيم آثار اهل بيت عليهم السلام و تبيين عقايد حقه ي شيعه بپردازند و ميراث هاي گران بهايي چون: الفقيه، التهذيب، الاستبصار، نهج البلاغه، الفهرست و … از خود به جاي نهند که پايه هاي مکتب تشيع به شمار مي آيند.
هجوم مغول ها در قرن هفتم هجري به ايران و در هم شکستن قدرت خوارزمشاهيان اگر چه ضربت هولناکي بر پيکر عزت اسلام به شمار مي آيد، ليکن فرهنگ ديني اسلام به دليل غناي ذاتي خود در مدتي کوتاه توانست شکارگران وحشي مغول را در تور خود به دام اندازد و از آنان سپهسالاران اسلام پناهي بسازد که در مقايسه با سرداران خودي از آنان کم نياوردند و منشأ رونق و عزت دوباره ي اسلام و تشيع گرديدند. در اين بخش به دو نمونه از اين باب اشاره مي شود:
1) خواجه نصير الدين طوسي وزير دانشمند، فقيه، فيلسوف، منجم، و عادل هلاکوخان.
هلاکوخان مغول اگر هزاران لکه ي سياه در نامه ي اعمال خود داشت، به وزارت گرفتن خواجه نصير الدين طوسي را مي توان مدال درخشان و زريني بر سينه ي او دانست. وزارت و مصاحبت خواجه با او توانست از يک غول وحشي خون آشام رهبري آزاد انديش و منصف و دوستدار علم و اهل علم بسازد چنان که در احوال وي نوشته اند:
وي پس از استيلا بر ايران و عراق به همه ي مذاهب آزادي داد و نسبت به همه ي اديان با احترام مي نگريست و خصوصاً به عالمان و اهل علم با تکريم عمل مي کرد (حسينيان، 1380، 149).
و اين براي شيعيان که تا آن روزگار در مذلت و ستم بودند بسيار مغتنم بود.
2) علامه حلي، مشاور ديني و علمي سلطان محمد خدابنده (الجايتو).
دومين مورد، موضوع اسلام آوردن سلطان محمد خدابنده (الجايتو) و تلاش وسيع او در جهت رونق بخشيدن به حوزه هاي بحث و علوم ديني بود. در محضر او محفل هاي بحث و مذاکره ي علمي و مناظره ي علماي مذاهب با يکديگر تشکل مي يافت که در يکي از اين جلسه ها که از حضور علامه حلي (حسن بن يوسف بن علي بن محمد بن مطهر) برگزار شد، علماي اهل تسنن در برابر قدرت استدلال علامه تاب و توان خود را از دست دادند و سلطان که سخت تحت تأثير براهين و دلايل محکم وي قرار گرفته بود تصميم به تغيير مذهب خود به تشيع گرفت و از آن پس در ترويج آن به همت علامه و ساير بزرگان شيعه مي کوشيد.
اولين ادام شيعي سلطان محمد خدابنده حذف نام سه خليفه از خطبه و جايگزين کردن نام حسن عليه السلام و حسين عليه السلام به دنبال نام علي عليه السلام است. همچنين جمله ي «حيّ علي خير العمل» را به اذان اضافه کرد و سپس علماي تشيع را از سرتاسر ايران دعوت کرد و فقيه ترين آنان يعني جمال الدين بن مطهر حلي را برگزيد و ملازم خود کرد (حسينيان، 1380، 151).
شايد بتوان از زاويه ي تحليل سياسي تاريخ، روي کار آمدن و نضج دولت صفوي در سه قرن بعد را نتيجه ي زمينه ي مساعدي دانست که علماي شيعه به همت اين سلاطين به وجود آوردند.
از جمله فرصت هاي طلايي ديگري که علماي شيعه بالاترين بهره را از آن گرفتند، روي کار آمدن دولت صفوي در ايران بود. صفويان نوادگان شيخ صفي الدين اردبيلي عارف شيعي بودند که در افتخار آفريني در جهت ترويج و تثبيت مذهب شيعه سرآمد اقران تاريخي خود گرديدند تا آن جا که ايران به عنوان مهد تشيع نام گرفت.
در حقيقت، سلاطين صفوي سپر تقيه را باظهور قدرت شيعه تا هميشه ي تاريخ به کناري نهادند و در نشر شعاير مذهبي شيعه، و معارف و رسوم و آئين هاي آن بي نهايت کوشيدند اما همه ي اين ها را بايد پس از قدرداني نسبت به نيت عالي آنان، مديون هوش و ذکاوت شخصت هايي چون علامه ي مجلسي، شيخ بهايي، مير داماد، شيخ حر عاملي و ديگران بود؛ به خصوص علامه ي مجلسي که توانست از امکانات و ساير فرصت هايي که شاه عباس صفوي در اختيار وي مي نهاد حداکثر بهره گيري را بنمايد، حوزه هاي علمي شيعه را بارورتر و فعال تر و پايدار گرداند و بزرگاني را در آن ها تربيت کند که در دوره هاي بعد، استوانه هاي مذهب گردند. نمونه ي جاويد و درخشاني از اين بهره گيري را مي توان تأليف دايرة المعارف بزرگ شيعه يعني بحارالانوار دانست که در نوع خود بي نظير و مرجع گران بهايي براي پژوهشگران در همه ي دوره هاست.
منبع: انديشه ي حوزه، شماره ي 74

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد