زندگی نامه ی سيد رضي رحمت الله علیه
ستارهاي از افق بغداد
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پرفروغ آسمان امامت و ولايت ـ حضرت مهدي (عج) ـ نگذشته بود كه ستارهاي از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدي بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 359 ق.[1] در محلة شيعه نشين كرخ بغداد، در خانهاي كه از گلهاي عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايي علم و عمل آذين بندي شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباي «محمد» به خود گرفت. محمد كه بعدها به «شريف رضي» و «سيد رضي» شهرت يافت از خانداني برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضي هر دو از سادات علوي و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ بودند. نسبت وي از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم ميرسد.[2] از اين رو گاهي شريف رضي را «موسوي» ميخوانند. و از طرف مادر نسبت وي با شش رابطه به امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ميرسد.[3]
در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سيد رضي همين بس كه ميگويند: شيخ مفيد ـ رحمة الله عليه ـ كتاب «احكام النّساء» را براي او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويي محترم و فاضله ياد كرده است.[4]
دلباختة علم و معرفت
سيد رضي از همان اوايل كودكي با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيري علوم رو آورد. وي علاوه بر جدّيت و پشتكاري، از نبوغي ذاتي و خدادادي برخوردار بود كه پيشرفت علمي و ادبي او را سرعت ميبخشيد. در حقيقت در قرن چهارم و پنجم هجري تفرقهها و تنشهاي مذهبي تا حدودي از بين رفته بود. از اين رو دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوّي مسالمت آميز زندگي ميكردند و روح تفاهم و همبستگي باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضي از اين فرصت استثنايي بهرههاي فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حديث، كلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگي از تحصيل بينياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
عدهاي از دانشمندان نامآوري كه سيد رضي نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارتاند از:
1. ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبري (متوفي 393 ق.) فقيه و اديب و نويسندة زبردست كه سيد رضي قرآن را در دوران كودكي نزد وي آموخت.
2. ابوعلي فارسي (متوفي 377 ق.) نامآور دانش و ادب و پيشواي علم نحو در عصر خود.
3. ابوسعيد سيرافي (متوفي 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوي معروف كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4. قاضي عبدالجبار بغدادي، متخصص علم حديث و ادبيات.
5. عبدالرحيم بن نباته (متوفي 374 ق.) از خطباي بلندآوازه و نامدار شيعه، مشهور به خطيب مصري. سيد رضي مقداري از فنون شعر را از وي آموخت.
6. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدي اكفاني (متوفي 405 ق.) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7. ابوالفتح عثمان بن جنّي (متوفي 392 ق.) اديب ماهر در علم نحو و صرف.
8. ابوالحسن علي بن عيسي (متوفي 420 ق.) شعرشناس و پيشواي علم لغت و ادبيات.
9. ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكناني، محدّث ثقه كه سيد رضي از او حديث فرا گرفت.
10. ابوالقاسم عيسي بن علي بن عيسي بن داوود بن جرّاح (متوفي 350 ق.) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11. ابوعبدالله مرزباني (متوفي 384ق.) محدث نامدار و صاحب چندين كتاب حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق ـ رحمة الله عليه ـ
12. ابوبكر محمد بن موسي خوارزمي (متوفي 403 ق.) فقيهي سترگ و استاد حديث كه سيد رضي و ديگران از وي فقه آموختند.
13. ابومحمد هارون تلعكبري (متوفي 385 ق.) فقيهي جليلالقدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين.
14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفي 413 ق.)، از دانشمندان كم مانند عالم اسلام.[5]
بوستان معرفت
سيد رضي به سبك جالب و بينظير حوزههاي علميه، در حين فراگيري و قبل از فارغ التحصيلي، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وي در بوستان معرفتش به پرورش شاگرداني پرداخت كه خود به آنان افتخار ميورزيد. به طوري كه هر يك از آنان مانند قمري در فلك علم و فرهنگ ميدرخشند. نام آن وارستگان به قرار زير است:
1. سيد عبدالله جرجاني، مشهور به ابوزيد كيابكي.
2. شيخ محمد حلواني.
3. شيخ جعفر دوريستي (متوفي حدود 473 ق.).
4. شيخ طوسي (م 460 ق.).
5. احمد بن علي بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.).
6. ابوالحسن هاشمي.
7. مفيد نيشابوري (م 445 ق.).
8. ابوبكر نيشابوري خزاعي (متوفي حدود 480 ق.).
9. قاضي ابوبكر عكبري (م 472 ق.).
10 مهيار ديلمي.[6]
اولين دانشگاه
شريف رضي جوانمردي درد آشنا بود. او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح ميداد و در ميدانهاي خدمت كمر همّت ميبست و يك تنه مسئوليتهاي سنگين و دشوار اجتماعي را بر عهده ميگرفت.
سيد بزرگوار در كنار كارهاي بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و … همواره به فكر تحصيل طلاب بود. از اين رو در پس طرحي نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشهاش ايجاد دانشگاه شبانهروزي شد كه تا آن زمان سابقه نداشت. «او با اينكه از تمكّن مالي كم بهره بود مع الوصف وقتي ديد گروهي از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانهاي تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامي نيازمنديهاي طلاب را براي آنها فراهم كرد سيد رضي براي دارالعلم كتابخانه و خزانهاي با كليّه وسايل و لوازم فراهم كرد.»[7]
بايد دانست كه تأسيس دارالعلم سيد رضي دهها سال پيش از تأسيس مدرسة نظامية بغداد و با بودجة هنگفت دولتي از سوي خواجه نظام الملك طوسي (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقريباً حدود هشتاد سال بعد از سيد رضي به اين كار اقدام ورزيده است.[8]
جلوههاي تربيتي
سيد رضي مردي خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاي والاي انساني و معنويات ميديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روي را پيشه خود ساخت. چرا كه با روح قناعت در غناي حقيقي به سر ميبرد. وي هيچگاه دست طمع به سوي ديگران دراز نكرد. به همين سبب، علو همّت و مناعت طبع شريف رضي، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصيات اخلاقي سيد رضي قضاياي زيادي نقل شده است كه به يكي از آنها اكتفا ميكنيم:
از ابي محمد مهلبي، وزير بهاءالدّوله نقل كردهاند كه ميگفت:
روزي به من خبر رسيد خداوند به سيد رضي پسري عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صلهاي به سيد رضي بدهم. به غلامان دستور دادم طبقي حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشني و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرد و پيغام داده بود كه: لابد وزير ميدانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسي صله قبول نميكنم.
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هدية ناچيز را قبول بفرماييد و به قابلهها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابلهها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان ميباشند و چيزي هم نميپذيرند.
براي بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نميكنيد بين طلبههايي كه پيش شما درس ميخوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبهها فرمود: طلبهها خودشان حاضرند! بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكي از آنان برخاست ديناري (طلا) برداشت و قسمتي از آن را قيچي كرد و بقيه را سرجايش گذاشت. ديگر طلبه ها هم چيزي برنداشتند.
شريف رضي از آن طلبه پرسيد: براي چه اين مقدار برداشتني؟!
وي گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقداري روغن چراغ نسيه كردهام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم!
سيد رضي تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هر كس چيزي لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.[9]
قطرهاي از درياي بيكران
سيد رضي در دوران جواني به تفسير و توضيح آيات الهي روي آورد. عشق و علاقه وي به قرآن از همان اوايل كودكي آغاز شده بود. چنانكه بعد از يادگيري، اُنس دايم و رابطه هميشگي با قرآن برقرار كرد و در سي سالگي در مدت كوتاهي قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهي آينة دل را جلا ميبخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآني علاوه بر شيريني قرائت دوران كودكي، خود را با دنيايي از زيباييهاي روخ بخش همراه مييافت كه وسعتش بيانتها و غايتش بيمنتها بود. سيد رضي محو در جمال تابناك آيات الهي دست به قلم برد تا قطرهاي از درياي بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جاري سازد. ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينة گران سنگي است كه براي نسلهاي آينده به يادگار گذاشت.
1. تلخيص البيان عن مجازات القرآن.
2. حقايق التأويل في متشابه التنزيل.
3. معاني القرآن.
ديگر تأليفات سيد رضي عبارتند از:
خصايص الائمه، نهج البلاغه، الزيادات في شعر ابي تمام، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النّبويّه، تعليقه بر ايضاح ابي علي، الجيّد من شعر ابي الحجاج، زيادات في شعر ابي الحجاج، مختار شعر ابي اسحق الصّابي، كتاب «مادار بينه و بين ابي اسحق من الرسائل» و ديوان اشعار.[10]
رسالت بزرگ
هر روز كه سپري ميشد برگِ زرّيني به دست تواناي سيد رضي بر تاريخ تابناك اسلام افزوده ميگشت. او با قلمي روان و علمي فراوان خدمات ارزندهاي ارائه كرد. براي كتاب وحي تفسير نوشت، احكام فقهي تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيدههاي بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليتهاي طاقت فرساي ديني، سياسي، اجتماعي را به عهده گرفت و … با همة اينها كار خود را ناتمام ميديد و احساس خلأ و كمبود ميكرد گويي براي رسالتي ديگر آفريده شده است. رسالتي بس بزرگ.
وي ميبايست از فضاي آزاد به وجود آمده كمال استفاده را ميبرد و با شناساندن اصالت شيعه، اسلام واقعي را به جهانيان معرفي ميكرد. سيد رضي به خوبي ميدانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بدون وجود علي ـ عليه السّلام ـ شهري بيدروازه ميماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. ميبايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامي كرد و كاري را كه انجام آن براي گذشتگان ميسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضي با اين تفكّر الهي كار بزرگي را آغازيد. همان كاري كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولاعلي ـ عليه السّلام ـ به بار نشست و كتاب هميشه جاويد نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و ياد سيد رضي را براي هميشه زنده نگه داشت. در حقيقت او اولين عالمي است كه كلمات و خطبههاي سراسر بلاغت اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ را گردآوري و تدوين كرد.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنّن
سيد رضي از نظر مقامات بلند علمي و فضيلتهاي ارزشمند اخلاقي خود را به مرحلهاي رساند كه گوي سبقت از ديگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامي به ديدة احترامش مينگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش ميگشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت هميشه درخشان سيد رضي سخنان جالب توجهي دارند. كه در ذيل به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم.
عبدالملك ثعالبي، شاعر معاصر سيد رضي در كتاب تحقيقي و ادبي خويش «يتيمة الدهر» در وصف سيد مينويسد: «تازه وارد ده سالگي شده بود كه به سردون شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراي عصر ما و نجيبترين سروران عراق و داراي شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبي ظاهر و فضلي باهر و خودداري همة خوبيهاست».[11]
خطيب بغدادي در كتابش موسوم به «تاريخ بغداد» ميگويد: «… رضي كتابهايي در معاني قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته ميشود».[12]
جمال الدين ابي المحاسن يوسف بن تَغري بردي اتابكي در كتاب «النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره» مينويسد:
«سيد رضي موسوي، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعري فصيح بود. او همّتي عالي داشت و ديندار بود. او و پدرش و برادرش پيشواي شيعيان بودند.»[13]
وفات
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاي نگران و معنادار مردم حاكي از اضطرابي بود كه در درونشان چنگ انداخته، بيقرارشان ميكرد. اتفاق تلخ و ناگواري در پي وقوع بود كه كسي نميخواست و نميتوانست باور كند. هرگز به ذهن كسي نميرسيد كه به اين زودي شاهد چنين حادثة غم انگيز و جانسوزي خواهد شد … اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزي جز از پذيرفتن آن نبود. هر كس به ديگري ميرسيد آرام و ناباورانه ميگفت: شريف رضي درگذشت. «انا لله و انا اليه راجعون».
سيد رضي در ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگي چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشيّع را در غم و ماتم فرو برد … . نوشته اند سيد مرتضي استوانة علم و تقوا و سياست، از درگذشت مرموز و ناگهاني برادرش چنان متأثر و متأسف شد كه تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين ـ عليهما السّلام ـ پناه برد. انبوه مردم جنازه سيد رضي را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وي نماز خواند پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين ـ عليه السّلام ـ منتقل كردند.
غم فراق برادر بر سيد مرتضي بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوي غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشين بر ميكشيد و مرثية فراق ميسرود: اي ياران! داد از اين فاجعة ناگوار كه بازوي مرا شكست! كاش جان مرا هم ميگرفت!
پي نوشت :
[1] . النجوم الزاهره، يوسف بن تغري بردي اتابكي، ج 4، ص 240.
[2] . اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملي، ج 9، ص 216.
[3] . همان.
[4] . پيرامون نهج البلاغه، سيد عباس اهري، ص 20.
[5] . الشريف الرضي، محمد هادي اميني، ص 60 ـ 76.
[6] . الشريف، ص 112 ـ 122.
[7] . سيد رضي مؤلف نهج البلاغه، علي دواني، ص 161.
[8] . همان. ص 162.
[9] . اعيان الشيعه، ج 9، ص 217.
[10] . رجال النجاشي، احمد بن علي نجاشي، ص 283.
[11] . يتمة الدهر، ج 3، ص 131.
[12] . تاريخ بغداد، احمد بن علي الخطيب، ج 2، ص 246.
[13] . النجوم الزاهره، ج 4، ص 240.
/س