عوامل ترس و اشتياق به مرگ
از آن جا که مرگ براي انسان به طور حتم پيش مي آيد و سرنوشت محتوم انسان در قاعده «کل نفس ذائقة الموت»، رقم خورده است، طبعا ترس و نگراني از آن جا در
عوامل ترس و اشتياق به مرگ
از آن جا که مرگ براي انسان به طور حتم پيش مي آيد و سرنوشت محتوم انسان در قاعده «کل نفس ذائقة الموت»، رقم خورده است، طبعا ترس و نگراني از آن جا در جان انسان وجود دارد و آثار و عوارض خود را به وجود مي آورد تا جايي که مي توان گفت: منشأ بيماري بسياري از کساني که مبتلا به امراض رواني مي شوند، همين حالت و پديده ي رواني است. و علت انحراف بسياري که به مسلک پوچ گرايي کشيده مي شوند، همين است که آنان را وامي دارد تا دست از کار و تلاش براي زندگي بکشند يا دست به خود کشي بزنند و يا به مواد مخدر و سکرآور پناه برند.
اهميت اين پديده رواني تا بدانجاست که بسياري از روان شناسان را به خود مشغول داشته و اين پرسش به صورت جدي برايشان مطرح است که چگونه مي توان ترس و نگراني از مرگ را از روح انسان زدود تا بتواند راحت و آرام زندگي کند؟ و سرانجام به هيچ نتيجه اي نرسيده و نتوانسته اند چاره اي بينديشند، جز آن که بايد مرگ را به عنوان يک واقعيت قطعي انکار ناپذير به انسان قبولاند. آنان در نهايت بيچارگي به اين جا رسيده اند که بايد آرام آرام افراد را آماده کنيم تا مرگ را نيز همانند هر واقعيت ديگر زندگي بپذيرند و ازآن جا خواه ناخواه به سراغ هر انساني خواهد رفت، بدون ترس از آن استقبال کنند.
روان شناسان بر اين نکته تأکيد کرده اند که لازم است تربيت کودک از آغاز بر اساس درک و پذيرش واقعيات باشد؛ همان طوري که هستند. واقعياتي که امکان تحول و تغيير آن وجود ندارد. جمله معروفي است از بعضي ازمربيان و روان شناشان که گفته اند: خودت را آن طوري که هستي و واقعيات را آن طور که هستند، بپذير. در هر حال انسان بايد فکر و خيال چيزهايي که نشدني است – و از آن جمله جاودانگي و نداشتن مرگ – را ازسر بيرون کند.» (1)
در هر صورت طبيعي است که انسان از مرگ وحشت داشته و از آن نگران باشد؛ زيرا با آمدن مرگ از يک سو همه محبت ها و دلبستگي ها به امور دنيوي پايان مي پذيرد و از سوي ديگر نه تنها هيچ نشاني از سعادت ابدي در دست نيست، بلکه آدمي هيچ اطلاعي از اوضاع و احوال آينده خود ندارد و اين خود، مايه ي نگراني است.
زهري از امام سجاد عليه السلام نقل مي کند:
أشد ساعات ابن آدم ثلاث ساعات الساعة التي يعاين فيها ملک الموت و الساعة التي يقوم فيها من قبره و الساعة التي يقف فيها بين يدي الله تبارک و تعالي فإما إلي الجنة و إما إلي النار؛ (2) سخت ترين (اوقات و) ساعات انسان (سه وقت) و ساعت است؛ 1. هنگامي که فرشته مرگ را ملاقات مي کند؛ 2. آن ساعتي که برانگيخته مي شود؛ 3. آن هنگامي که در پيشگاه عدل الهي مي ايستد (و در انتظار حکم نهايي بسر مي برد) يا به سوي بهشت و يا به طرف جهنم روان خواهد شد».
طبق اين روايت لحظه خروج نفس از بدن (موت) سخت ترين حالات انسان به شمار مي آيد و طبيعي است که انسان از آن نگران باشد. (3)
البته اين مسأله با علاقمند بودن اولياي خدا به مرگ منافاتي ندارد. مي دانيم که مرگ براي آنان تحفه اي ارزشمند به حساب مي آيد. اين نکته به خوبي از آيات قرآن کريم به دست مي آيد. خداوند در سوره ي جمعه خطاب به يهود مي فرمايد:
قل يا أيها الذين هادوا إن زعمتم أنکم أولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقين؛ (4) بگو اي کساني که يهودي شده ايد، اگر فکر مي کنيد که دوستان خداييد – نه (دوستان) مردم – پس اگر راست مي گوييد، تمناي مرگ کنيد.
و در جاي ديگر مي فرمايد:
قل إن کانت لکم الدار الآخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقين؛(5) بگو اگر نزد خدا سراي آخرت به طوري کلي خالص براي شماست – نه براي ديگران – پس اگر راست مي گوييد، تمناي مرگ کنيد.
از اين دو آيه به خوبي استفاده مي شود که هستند کساني (اولياء خدا) که آرزوي مرگ و لقاي الهي را داشته و از آن هراسي ندارند.
در روايتي نيز امام علي عليه السلام مي فرمايد:
و الله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه؛ (6)
به خدا قسم علاقه پسر ابي طالب به مرگ، بيش تر از علاقه طفل به پستان مادرش مي باشد.
و در جاي ديگر به نقل از آن حضرت آمده است: «أفضل تحفة المؤمن الموت». (7) بهترين تحفه و اندوخته مؤمن مرگ است.
و کلام نوراني و مشهور امام حسين عليه السلام «إني لا أري الموت إلا سعادة» (8)همانا من مرگ را جز سعادت نمي بينم. نيز حاکي از اين معناست.
البته بايد توجه داشت که علاقه اولياي الهي به مرگ به معناي آن نيست که از خدا مرگ خويش را بطلبند؛ چرا که دنيا تجارتگاه آنان است. (9) امام عسکري عليه السلام از پدران خود نقل مي کند شخصي نزد امام صادق عليه السلام آمده و عرض کرد: از دنيا خسته شده ام؛ از اين رو از خدا تمناي مرگ دارم. حضرت فرمودند تمناي حيات کن تا فرمانبرداري (خدا) کني، نه اين که نافرماني نمايي؛ چرا که زندگي همراه با اطاعت براي تو بهتر است از اين که بميري، در حالي که نه عصيان کرده باشي و نه اطاعت.(10)
و از روايات معصومان عليهم السلام مي توان استفاده کرد که انسان نبايد تمناي مرگ کند تا اگر نيکوکار است، بر نيکي هاي خود بيفزايد و اگر گناه کار است، بتواند توبه نموده و گذشته خود را جبران نمايد. (11) پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز در روايتي مي فرمايد:
لا يتمني أحدکم الموت لضر نزل به و ليقل اللهم أحيني ما کانت الحياة خيرا لي و توفني إذا کانت الوفاة خيرا لي؛ (12) کسي از شما به جهت اين که دچار گرفتاري شده، آرزوي مرگ نکند؛ بلکه بگويد خدا يا تا مادامي که زندگي براي من خير است، مرا زنده بدار و هنگامي که وفات براي من خير باشد، مرا بميران.
بله، اگر انسان نتواند از حيات و عمر خود هيچ گونه استفاده اي ببرد و زندگي براي او به جاي سود ضرر معنوي در بر نداشته باشد، در اين صورت مرگ براي وي بهتر از حيات خواهد بود.
امام سجاد عليه السلام عرض مي کند:
… و عمرني ما کان عمري بذلة في طاعتک، فإذا کان عمري مرتعا للشيطان فاقبضني إليک قبل أن يسبق مقتک إلي، أو يستحکم غضبک علي؛ (13) خدايا! … عمر مرا مادامي که در راه فرمانبرداري از تو صرف شود طولاني کن؛ اما هنگامي که چراگاه شيطان قرار گرفت، قبل از آن که خشم تو بر من سبقت و غضب تو برايم حتمي شود، جانم را بگير.
در روايات نيز به اين اشاره شده که هر کس دو روزش مساوي باشد، در خسران است؛ ولي اگر امروزش بدتر از ديروز او باشد، معلون (و از رحمت خدا دور) خواهد بود، و کسي که احساس زياد شدن (معرفت به خدا، ايمان، کمالات و صفات خوب اخلاقي) در خود نکند، در نقصان است، و کسي که روز به روز در حال نقصان باشد (و هيچ گونه تکاملي نداشته باشد) بهتر آن است که بميرد. (14)
در اين جا مناسب است – هر چند اجمالي – به عوامل نگراني افراد از مرگ اشاره کنيم:
الف) ترس از معدووم شدن
انسان هميشه از «عدم» گريزان است. اگر از فقر مي ترسد، براي اين است که فقر، عدم ثروت است، و از جهل دلخوشي ندارد و از آن متنفر است، بدان جهت است که جهل، عدم علم مي باشد و يا اگر مريضي را خوش ندارد، دليلش اين است که مرض، نبود سلامت است، و همين طور مي بينيم که از بيابان و خانه خالي وحشت دارد؛ زيرا کسي در آن نيست. او از مرده هم مي ترسد؛ چون روح ندارد. (15)
با توجه به آن چه گذشت، علت نگراني برخي افراد از مرگ نيز روشن مي شود؛ يعني آن ها مرگ را نيستي مي انگارند و اصولا اعتقادي به معاد ندارند؛ بدين لحاظ دوست دارند و ترجيح مي دهند که هميشه در دنيا زنده باشند:
و لتجدنهم أحرص الناس علي حياة و من الذين أشرکوا يود أحدهم لو يعمر ألف سنة؛ و آنان مسلما حريص ترين مردم نسبت به زندگي و حتي حريص تر از کساني که شرک مي ورزند خواهي يافت. هر کدامشان دوست دارند هزار سال زنده باشند. (16)
ب) ترس از پرونده ي سياه اعمال
دسته اي از مردم – به خلاف دسته سابق – به مبدأ و معاد اعتقاد داشته و حتي مسلمان هم هستند؛ ولي به سبب پرونده ي سياه اعمالشان از مرگ وحشت دارند. قرآن کريم مي فرمايد: قل إن کانت لکم الدار الآخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقين * و لن يتمنوه أبدا بما قدمت أيديهم و الله عليم بالظالمين؛ (17) بگو اگر پيش خدا، دار آخرت به شما اختصاص دارد – و نه به ديگران – واقعا اگر راست مي گوييد، آرزوي مرگ کنيد؛ اما (آن ها) به سبب کارهايي که قبلا انجام داده اند، هيچ گاه آن را آرزو نمي کند، و خدا به حال ستمگران آگاه است.
آيه شريفه تصريح مي کند که آنان به دليل گناهاني که انجام داده اند، هرگز مرگ را طلب نمي کنند.
در روايتي امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «شخصي از محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سؤال کرد که چرا من مرگ را دوست ندارم؟ حضرت فرمودند: آيا تو مالي داري؟ عرض کرد: بله. فرمود: آيا از پيش (در راه خدا) فرستاده اي؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمودند: فمن ثم لا تحب الموت. (18) به همين جهت است که مرگ را دوست نداري».
از امام مجتبي عليه السلام نيز همين سؤال شد (که چرا ما از مرگ کراهت داشته، آن را دوست نداريم). حضرت پاسخ دادند: «إنکم أخربتم آخرتکم و عمرتم دنياکم فأنتم تکرهون النقلة من العمران إلي الخراب؛ (19) همانا شما آخرتتان را خراب نموده و دنياي خود را آباد کرديد؛ به همين لحاظ منتقل شدن از جاي آباد به مکاني ويران را خوش نداريد».
ج) جهل
جهل به مرگ نيز، عاملي ديگر براي نگراني است. طبيعي است کسي که حقيقت مرگ را درک نمي کند، از آن وحشت دارد. امام هادي عليه السلام در روايتي مي فرمايد: از محضر امام جواد عليه السلام سؤال شد که چرا مسلمانان از مرگ کراهت دارند؟ حضرت پاسخ دادند براي اين که نسبت به آن جهل دارند و به همين جهت آن را خوش ندارند؛ ولي اگر مرگ را مي شناختند و از اولياء الله بودند، همانا آن را دوست داشته و مي دانستند که آخرت براي آن ها بهتر از دنياست. آنگاه فرمودند: اي ابا عبدالله (کينه ي شخص سؤال کننده) چرا کودک و ديوانه از دوايي که بدنش را سالم مي کند و دردش را بر طرف مي سازد، خودداري مي نمايد؟ عرض کرد: زيرا آن ها نسبت به فوايد دارو جاهلند. حضرت فرمودند: به خدايي که محمد صلي الله عليه و آله و سلم را حقا به پيامبري برگزيد، همانا کسي که واقعا براي مرگ آماده باشد، نفع مرگ براي او بيش از نفع دارو براي بيمار است. آگاه باشيد که اگر آنان مي دانستند مرگ به چه نعمت هايي منجر مي شود، البته آن را درخواست مي کردند و علاقه شان به مرگ، از علاقه انسان دور انديش به داروي دفع کننده دردها و آرونده سلامت، بيش تر بود. (20)
طبق روايتي ديگر امام عسکري عليه السلام مي فرمايند: امام هادي عليه السلام بر مريضي که از اصحابشان بود، وارد شدند؛ در حالي که آن شخص مي گريست و براي مرگ بي تابي مي کرد. حضرت به او فرمودند: اي بنده ي خدا! علت ترس تو آن است که مرگ را نمي شناسي. به من خبر بده هنگامي که چرکين شدي و از کثرت قذارت و چرک اذيت و آزار شدي و بيماري قروح و جرب عارض تو گرديد، و به اين امر پي بردي که راه بر طرف کردن (و ساخت، قذارت و خون ها و به طور کلي راه پاک کردن اين) امور، شست و شو در حمام است، آيا نمي خواهي به آن جا رفته خود را بشويي و تميز کني؟ يا کراهت داري که چنين کني و مي خواهي آن امور بر تو باقي باشند؟ عرض کرد: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بله (دوست دارم به حمام رفته و خود را بشويم) حضرت فرمود: مرگ چنين است: مرگ، همان حمام و آخرين چيزي است که براي پاک شدنت از گناهان، براي تو باقي است، پس وقتي بر مرگ وارد شده و مجاور او گشتي، از هر گونه غم و آزار نجات پيدا کرده و به سرور و شادماني خواهي رسيد. در اين هنگام آن مرد آرامش پيدا کرده و همراه با نشاط و خضوع و با چشمان بسته به راهش ادامه داد و رفت. (21)
از دو روايت گذشته استفاده شد که علل نگراني بعضي از مرگ، جهل آنان به مرگ است، و الا اگر کسي از حقيقت مرگ آگاهي داشته باشد، دليلي ندارد که از آن بهراسد.
د) نا مأنوس بودن
با فرا رسيدن مرگ، انسان به عالمي به نام برزخ وارد مي شود که هيچ گونه سنخيتي با جهان ماده ندارد. در آن جا بايد پاسخگوي سؤالات متعددي باشد و اين خود نيز ترسي در دل او جاي مي دهد.
و گاهي ترس از مرگ به خاطر دوري راه و مسافت است: حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد: «آه من قلة الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد» آه که توشه راهم کم است و راه طولاني و سفر دور و جايگاه و مقصد بس بزرگ است.
پس راه علاج و درمان ترس از مرگ آن است که:
1- انسان نسبت به مرگ شناخت کافي پيدا کند، آن را نابودي به حساب نياورد، بلکه آن را وسيله ارتباطي بين دنيا و آخرت و پل و گذرگاهي جهت رسيدن به جهان ديگر، بداند.
2- با آگاهي نسبت به آخرت و برزخ، و خوشي هاي مؤمنان در آنجا، و سعادت و عزت وارستگان و نيکان در سراي ديگر دريابد که براي زندگي جاودانه آخرت آفريده شده است نه براي زندگي زودگذر و فاني دنيا.
3- دنيا و بي ارزشي و فناپذيري آن را باور کند، در احوال آنها که قبل از او مرده اند بينديشد، حتمي بودن مرگ براي تمام ابناء بشر را در نظر بياورد و تخلف ناپذيري از اين سنت الهي را درک کند.
4- براي آخرت و زندگي ابدي خود توشه اي بفرستد، کارهاي نيک انجام دهد، آن چه را که عذاب و عقاب در پي دارد ترک کند، در برنامه زندگي خود، آخرت و زندگي اخروي را اصل و دنيا و زندگاني مادي را فرع قرار دهد، و در حقيقت دنيا را يک مزرعه و محل کسب، و آخرت را جاي برداشت محصول و استفاده از سود بداند.
اگر بيم مرگ به خاطر کمي توشه راه و ايمان و عمل صالح است، بايد خودمان را با توشه تقوا مجهز نماييم. همان گونه که قرآن کريم سفارش مي فرمايد: «و تزودوا فان خير الزاد التقوي» توشه برداريد که بدون شک بهترين توشه هاي راه شما تقوا مي باشد.
5- دلبستگي هاي دنيوي خود را به حداقل برساند، مال و ثروت را جاودانه نداند، از اموال خود در راه خدا خرج کند، و بداند که هر چه بيشتر در راه خير انفاق نمايد بهره بيشتر اخروي خواهد برد، در حالي که نگهداري و ذخيره سازي مال و ثروت جز وزر و وبال، نتيجه اي برايش ندارد. او جمع آوري مي کند و وارثانش از آن بهره مي برند، او تلاش مي کند و زحمت مي کشد و ديگران بر سر سفره آماده مي نشينند، اما در وقت نياز و حاجت دستش تهي خواهد بود.
6- اگر به خاطر تخلفات و گناهان بسياري است که مرتکب شده ايم، بايد ضمن توبه و جبران آن، بدانيم که خداوند «ارحم الراحمين» است و رحمت او بر غضبش پيشي دارد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «لو تعلمون قدر رحمة الله لاتکلتم عليها» اگر مي دانستيد که چقدر لطف و رحمت خداوند بزرگ است، بر آن تکيه و اعتماد مي کرديد و هرگز به خود ترس راه نمي داديد. (معاد، محسن قرائتي، 1386، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن)
پي نوشت ها:
1- محمد تقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 170.
2- شيخ صدوق، الخصال، ص 119 و ر.ک: محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 159.
3- ياسر الخادم نيز، شبيه همين روايت را از امام رضا عليه السلام نقل کرده است. (همان، ص 158)
4- جمعه (62)، 6.
5- بقره (2)، 94.
6- نهج البلاغه، خطبه 5.
7- عبدالواحد تميمي آمدي، غرر الحکم، ص 213.
8- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 44، ص 381.
9- ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 131.
10- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 128.
11- همان.
12- محمد بن الحسن الحر عاملي، وسائل الشيعه، ج 2، ص 449.
13- صحيفه سجاديه، مفاتيح الجنان، دعاي مکارم الاخلاق.
14- ر.ک: محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 78، ص 327، ذيل روايت 5، به نقل از امام موسي بن جعفر عليه السلام.
15- ر.ک: ناصر مکارم شيرازي، معاد و جهان پس از مرگ، ص 24-23.
16- بقره (2)، 96. البته هزار سال، نماد کثرت است و به اين معنا نيست که پس از هزار سال، تمناي مرگ مي کنند؛ بلکه معناي آن اين است که هرگز طالب مرگ نخواهند بود.
17- بقره (2)، 94-95 و ر.ک: جمعه (23)، 6-7.
18- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 167.
19- همان، ج 6، ص 129 و در صفحه 137؛ نيز، روايتي مشابه آن از ابوذر نقل شده است.
20-شيخ صدوق ،معاني الاخبار ،ص290.
21-همان ،ص290ومحمد باقرمجلسي ،بحارالانوار ،ج6،ص156.
منبع:مقاله ي عوامل ترس و اشتياق به مرگ
/خ