خانه » همه » مذهبی » آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)

آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)

آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)

يكى از اساسى ترين آرمانهاى حكومت علوى، تحقق و اقامه عدالت است و امام(علیه السّلام) حكومت را براى تحقق عدالت، از جمله استيفاى حقوق پذيرفت:
«وَ ما اَخَذَ اللهُ على العلماء الاّ يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالم، و لا سَغَبِ مظلوم، لاَلقيتُ حبلها على غاربَها، و لسقَيْتُ آخرها بكاسِ اوّلها؛[26] اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده، آرام و قرار نگيرند، بى تأمل رشته حكومت را از دست مى گذاشتم و

266a345b 68fb 40a0 b8dd 3cdd3e9962de - آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)
0002820 - آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)
آرمان هاى حكومت از ديدگاه امام على (ع) (2)

3ـ تحقق عدالت

يكى از اساسى ترين آرمانهاى حكومت علوى، تحقق و اقامه عدالت است و امام(علیه السّلام) حكومت را براى تحقق عدالت، از جمله استيفاى حقوق پذيرفت:
«وَ ما اَخَذَ اللهُ على العلماء الاّ يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالم، و لا سَغَبِ مظلوم، لاَلقيتُ حبلها على غاربَها، و لسقَيْتُ آخرها بكاسِ اوّلها؛[26]
اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده، آرام و قرار نگيرند، بى تأمل رشته حكومت را از دست مى گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و چون گذشته، خود را به كنارى مى كشيدم».
عدالت ورزى از ديد امام(علیه السّلام) مايه روشنى چشم زمامداران و نفوذ محبت آنها در مردم و استحكام حكومت مى شود:
«آنچه بيشتر ديده واليان بدان روشن است، برقرارى عدالت در شهرها، و ميان مردمان، دوستى پديدار شدن است. دوستى آنان آشكار نگردد، جز آنگاه كه دل ايشان بى گزند شود، و خيرخواهى آنها راست نيايد، جز آنكه واليان را براى كارهاى خود نگه دارند و دوام حكومت آنان را سنگين نشمارند و گفتگو از دير ماندنِ آنان را بر سر كار واگذارند».[27]
برقرارى عدالت به تعبير امام، اقامه حدود الهى است كه در سايه آن همه چيز احيا شده و راست مى گردد. به باور ايشان نقش عدالت چنين است:
«جعل الله سبحانه العدلَ قَوام الاَنام، و تنزيهاً من المظالم و الْاثام و تسنيةً للإسلام؛[28]
خداى سبحان عدالت را مايه استوارى انسانها و ستون زندگانى آنها، و سبب پاكى از ستمكاريها و گناهان و روشنى چراغ اسلام قرار داد».
و نيز فرمود: «بالعدل تصلح الرّعية؛[29]
با عدالت مردمان اصلاح مى شوند».
شرح ديدگاههاى امام(علیه السّلام) در باره عدالت، در اين مقال نمى گنجد. مى توان گفت هر نوع نابسامانى، نشان از بى عدالتى است. اگر عدالت هدف حكومت قرار گيرد و لوازم تحقق آن فراهم آيد، جامعه و امور سامان مى يابد و همگان لباس عافيت و سلامت و كرامت به تن مى نمايند.[30] على(علیه السّلام) حكومت را در اين جهت سير داد، چنانكه در ضمن خطبه اى خطاب به مردم فرمود: «و الْبَسْتُكُمُ العافيةَ مِن عَدْلى؛[31]
از عدالت خود، لباس عافيت بر تنتان كردم».

4ـ تأمين امنيت

امنيت، مبتنى بر نظم و قانون الهى همواره مورد تأكيد امام على(علیه السّلام) و از اهداف و آرمانهاى عاليه ايشان بود. امام مانند ساير انديشوران اسلامى، به خاطر ضرورت وجود امنيت و قدرتى نظم آفرين، معتقد به محال بودن عدم وجود حكومت است و حتى حكومت بَد و قوانين نامطلوب را، از هرج و مرج و بى قانونى بهتر و آسيب و تباهى اش را كمتر مى داند، زيرا در برابر بى قانونى و هرج و مرج، تمام راههاى نجات مسدود و كليه امور و حدود تعطيل مى گردد و فتنه حاكم مى شود. امير مؤمنان(علیه السّلام) عدم وجود نظم اجتماعى و قانونمدارى و به دنبال آن برقرارى امنيت را از اسارت انسان در چنگال حيوانى درنده بدتر مى داند و مى فرمايد:
«امام عادل خير من مطر وابل [و] سَبُعٌ حطوم اكُولٌ خيرٌ من والٍ غشوم ظلوم، و والٍ غشومٌ ظلومٌ خيرٌ من فتنةٍ تدوم[32]؛
پيشواى دادگر، از باران پيوسته [كه همه چيز را بارور مى كند] بهتر است، و جانور درنده و آدمخوار، از فرمانرواى ستمكار بهتر است، و فرمانرواى بيدادگر از ادامه هرج و مرج نيكوتر است».
با توجه به استنادات قبلى، امير مؤمنان(علیه السّلام) فراهم كردن امنيت همه جانبه را مقصد اساسى مى دانست كه در سايه آن رشد و تعالى مردمان سامان مى يابد.[33]
امام(علیه السّلام) اسلام را مايه امنيت اساسى معرفى كرده و فرموده است:
«الحمد لله الذى شرع الاسلام … فجعله أَمْناً لمن عَلِقَهُ؛[34]
سپاس خداى را كه راه اسلام را گشود … و آن را براى هر كه به آن چنگ زند، امنيت قرار داد».
از اين رو، يكى از راههاى دستيابى به امنيت، آموزش آموزه هاى دينى به مردم است.
على(علیه السّلام) از جوانب ديگرى به موضوع امنيت و آرمان تأمين كامل آن پرداخته اند. ايشان در باره ضرورت دستگاه اطلاعاتى، در نامه مالك اشتر و نامه ديگر (نامه 45 نهج البلاغه) بياناتى دارند. در مورد ضرورت و اهميت مرزبانى و مرزدارى، سخنان امام (نامه 33) ناظر بر اين موضوع است. از سويى ديگر ضرورت تشكيل سپاه و تقويت نيروهاى رزمى را مى توان در نامه هاى 12 و 16 و 53 و خطبه هاى 12 و 10 و 63 ملاحظه كرد.[35]

5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حكومتِ رهبرى الهى

حكومت از ديد امام على(علیه السّلام) نقش مستقيم و مؤثرى در وحدت و يكپارچگى امت دارد، زيرا امتى كه با داشتن هدف الهى، در مسير تكامل گام برمى دارد، به ناچار بايد به رهبرى تمسك جويد كه تبلورى از آرمان الهى و مورد قبول و پذيرش و مقتدا و دليل تحرك و پويايى باشد. امام در خطبه 146 با اشاره به سياستى كه زمامدار جهت حفظ نظام بايد به كار گيرد، لزوم حكومت و نقش آن در وحدت امت را چنين بيان مى فرمايد:
«و مكان القيِّم بالامر مكان النظام من الخَرَز يَجمعُهُ و يضُّمهُ فاذا انقطعَ النظامُ تَفَرَّق و ذهب ثم لم يجتمع بحذافيره ابداً[36]؛
نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته اى است كه مُهره ها را گرد آورده و به يكديگر پيوند مى دهد. اگر رشته بگسلد، دانه ها از هم مى پاشد و به تمامى گرد نمى آيند».
امام(علیه السّلام) با اين تشبيه ساده خاطرنشان مى سازد آرمان عالىِ وحدت امت، بستگى به وجود قيم و سرپرستى دارد كه به دور از اختلاف نظرها و جداى از عوامل تفرقه و تبعيض، امت را در يك محور بنيادين گرد آورد و متشكل سازد و از تشتت و تفرق، كه سبب آسيب پذيرى است، مصونيت دهد.
طبيعى است چنين توفيقى براى هر زمامدار حاصل نمى آيد، بلكه زمامدارى صالح بايد، تا با توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر كردن شكافها و در هم ريختن ديوارهاى تبعيض، جاده اتحاد و همبستگى امت را در پرتو مكتب توحيد هموار سازد.[37]

6ـ تأمين رفاه عمومى

فراهم آوردن رفاه و آسايش و تحقق كفاف در زندگى براى تمامى اقشار اجتماع، از اهداف اساسى حكومت علوى بود كه زمينه ساز تعالى و بالندگى معنوى مى باشد. امام(علیه السّلام) در حكمتى بليغ در اين باره مى فرمايد:
«من اقتصر على بُلْغَةِ الكَفافِ فقد انتظمَ الراحَة، و تَبوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ[38]؛
هر كس به مقدار نياز اكتفا كند، آسايش و راحتى خود را فراهم آورد و گشايش و آرامش به دست آورد».
امام(علیه السّلام) در حيطه حكومت خود، حداقل نياز معيشتى همگان را تأمين كرد و در راه فقرزدايى و تأمين معيشت گامهاى جدى برداشت. خود مى فرمايد:
«ما اصبح بالكوفة احدٌ الّا ناعماً، اِنَّ اَدْناهم مَنزلَةً لَيَأْكل البُرَّ و يجلسُ فى الظِّلِّ، و يَشْرَبُ من ماء الفرات؛[39]
كسى در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد، حتى پايين ترين افراد، نان گندم مى خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مى آشامند».
در هر حال امام(علیه السّلام) به رفاه عمومى توجهى تام داشت و عمران و آبادى سرزمينها و تأمين شرافتمندانه و كرامت مدارانه مردمان را از اهداف حكومت مى دانست و همچنان كه در عهدنامه مالك آمده است حكومت را از ايجاد تنگنا و در مضيقه اقتصادى گذاشتن افراد بر حذر مى داشت و ضمن تلاش براى تأمين رفاه افراد تحت حكومت، به مالك توصيه مى كند كاركنان دولتى را از حيث مالى مستغنى كند تا به فسادهاى مالى آلوده نشوند:
«ثم اَسْبِغ عليهم الاَرزاقَ، فانّ ذلك قوةً لَهُم على اسْتصلاح اَنفسهم و غنىً لهم عن تناول ما تحت اَيديهم، و حجة عليهم اِنْ خالفوا امرك اَو ثلموا اَمانتك[40]».
بديهى است رفاه عمومى جز با توزيع عادلانه و به حق ثروتها و درآمدهاى جامعه تحقق پذير نيست و بدين سان ننگ استضعاف مالى، از دامن جامعه پاك مى گردد. امام(علیه السّلام) اين امر را از وظايف و اهداف زمامداران شمرده است[41]:
«اِنّه ليس على الاِمام اِلّا ما حُمِّلَ مِنْ اَمر ربّه … وَ اِصدارُ السُّهمان على اهلها[42]؛
بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده … [از جمله:] رساندن سهمهاى بيت المال به اهل آن».

7ـ نفى خشونت و خودكامگى

امام(علیه السّلام) در بسيارى از بياناتشان، از جمله خطبه 214، استبداد، خودكامگى و خشونت كارگزاران نظام سياسى را با مردم، به شدت نهى كرده و مراوده ملاطفت آميز و عادلانه را توصيه مى نمايد. حضرتش در حكمت 342 يكى از نشانه هاى ظلم را اِعمال تغلب به زيردست مى شمارد و چيرگى فرد نسبت به فرودستان را از نشانه هاى ستمگرى مى داند.[43]
امام(علیه السّلام) در نامه خويش به مالك، هر گونه جباريت و خودبزرگ بينى و استكبار حاكم را نهى كرده و مستوجب خوارى مى شمارد.[44]

8ـ حفظ كرامت انسانى

انسانها بالاتر از حق حيات، داراى حق كرامتند. اين حق امرى قابل زوال نيست و مشروط به برخوردارى صحيح از همه نيروها و استعدادها و ابعاد مثبت است كه در انسان وجود دارد، حتى اگر كسى نتواند از آنها به طور صحيح بهره بردارى نمايد، و اگر از آنها به ضرر خود و ديگران سوء استفاده نكند، باز از حق كرامت برخوردار است. كرامت يعنى اينكه انسان داراى شرف و عزت و حيثيت ارزشى است. با توجه به اين كه عقل و آيات، امتيازات عالى مانند انديشه و استعداد كمال يابى و وجدان و حس گذشت از لذائذ و فداكارى در راه ارزشهاى عالى انسانى را براى بشر اثبات نموده، لذا كرامت و ارزش انسانى براى آدمى ثابت شده و موجب بروز حق و تكليف است. از ديد امام، حق حيات و كرامت انسانها مى بايست نزد حكومتها و توسط آنها محفوظ بماند و اين يكى از آرمانهاى اساسى دولت اسلامى است. «محمد بن جعفر العقبى» نقل مى كند كه اميرالمؤمنين(علیه السّلام) در خطبه اى فرمود:
«يا ايها الناس! اِنّ آدم لم يلد عبداً و لا امةً و ان الناس كُلّهم اَحرار و لكن الله خول بعضكم بعضاً؛[45]
اى مردم! حضرت آدم نه مولود بنده اى داشت و نه كنيزى و همه مردم آزادند، ليكن خداوند تدبير و اداره بعضى از شما را به بعضى ديگر سپرده است».
علامه جعفرى در شرح اين جمله مى نويسد:
«در اين روايت به اضافه اينكه عدم اصالت بردگى در اسلام ثابت شده است، كرامت عمومى انسانها با استناد به حريت و آزادى و آزادگى آنها ثابت گشته است[46]».

9ـ وصول به تعامل صحيح بين حكومت و مردم و كسب رضايت عامه

امام على(علیه السّلام) رابطه مردم با حكومت را رابطه پدر و فرزندى مى داند و در فرمان مالك اشتر اين نوع رابطه آرمانى مبتنى بر لطف و محبت را توصيه مى فرمايد:
«ثم تفقَّدْ مِن اُمورهم ما تتفقَّدُ الوالدان من ولدهما[47]؛
از آنان آن گونه تفقد كن كه پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجويى مى كنند».
به اعتقاد امام، بين مردم، خداوند متعال حقوقى معين كرد، كه بزرگترين آن، حقوق بين والى و رعيت است. اين حقوق بايد رعايت بشود تا رشته الفت آنها و عزت دينى شان باقى بماند.[48]
امام(علیه السّلام) در عهدنامه مالك اذعان مى دارد:
«محبوبترين امور در نزد زمامدار اسلامى، بايد مؤثرترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدل و جامع ترين آنها براى رضايت عامه جامعه باشد[49]».
بدين ترتيب امام(علیه السّلام) بر رضايت توده و اكثر ملت تأكيد زيادى دارد و جلب رضايت و اعتماد آنان را ضرورى و مفيد و مشكل گشا و مقتضاى حق مى داند. او از والى مى خواهد راه موفقيت و خدمت را از طريق توده و اكثر بجويد، زيرا «بى شك فقط توده هاى ستون فقرات جامعه دينى تكيه گاه مكتب و وسيله شكست دشمنان مى باشند. پس بايد با آنها بود و بر آنها تكيه زد و به خواست و نياز آنان توجه كرد[50]».
عامه مردم، اكثريت جامعه هستند كه از امكانات عادى و معمولى برخوردارند و گاه در محدوديت به سر مى برند، ولى افراد پرتوقع و خودخواهى نيستند و به كم قانع و به حق راضى اند. حكومت بايد در پى تأمين رضايت اين گروه باشد، نه گروه خاصى كه از امكانات فراوان بهره مندند و انتظار و توقعشان بسيار است و خودخواه و خودبين هستند.
با همين حكمت و فلسفه، امام(علیه السّلام) از مالك مى خواهد با مردم رابطه برقرار كند و از آنها فاصله نگيرد. امام(علیه السّلام)، احتجاب حاكم از مردم را باعث گمراهى و بى اطلاعى از حقايق جامعه و ايجاد شك و ترديد و بى اعتمادى مردم مى داند.
امام(علیه السّلام) بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افكار عمومى پافشارى نموده و ملاحظه آن را توسط زمامداران توصيه و به مالك اظهار مى كند:
«… و أَنَّ الناس ينظرون من امورك في مثل ما كُنتَ تنظُرُ فيه مِن امور الوُلاة قبلَك و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم و اِنّما يُستدلّ على الصالحين بما يجرى الله لهم على اَلْسُن عباده[51]؛
همان گونه كه تو ناظر حكام قبل از خود بودى، مردم بر كار تو نظارت دارند و آنچه در باره آنها بگويى، در باره كارهايت قضاوت مى نمايند. سند صلاح و خلوص حكام صالح، نظر و قضاوتى است كه خدا بر زبان مردم صالح جارى مى كند».
امام(علیه السّلام)، جماعت را رحمت مى داند و دست خدا را با جماعت مى بيند (يد الله مع الجماعة[52]). اين دو روايت مى تواند تأكيدى بر ضرورت استفاده حكومت و زمامداران از «عقل جمعى» باشد. عبارات فوق واقعيتى عينى را مطرح مى كند كه مردم در حال تشكل جمعى براى به دست آوردن يك هدف معقول مى توانند از فهم و عقل و وجدان يكديگر بهره بردارى كنند و هر يك از آنها ميزان سنجش و كتابى گشوده، در مقابل ديدگان ديگرى و زمامداران باشند.

شايسته سالارى

براى دستيابى به آنچه كه به عنوان اهداف حكومت اسلامى و علوى برشمرديم، لازم است مناصب بر اساس لياقت و شايستگى تقسيم شود و مسؤولان و كارگزاران حكومت، با كفايت ترين و خدمتگزارترين افراد باشند. چنين حكومتى، به آرمانهاى خود سريعتر دست مى يابد. امام على(علیه السّلام) مى فرمايد:
«و لا تقبلنّ في استعمال عُمّالك و اُمرائك شفاعة اِلّا شفاعَة الكفاية و الاَمانة[53]؛
در گزينش كاركنان و فرمانروايانت، شفاعت و وساطت كسى را مپذير، مگر شفاعت شايستگى و امانتدارى آنها».
امام(علیه السّلام) در عهدنامه مالك، توصيه مى نمايد كارمندان، پس از آزمايش و امتحان و نه ميل و استبداد، به كار گمارده شوند و از ميان آنها افرادى كه با تجربه تر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند، گزينش گردند.[54]
از نظر امام(علیه السّلام) سزاوارترين كس به خلافت، تواناترين و داناترين آنها به فرمان خدا است[55]. و افراد، در صورتى كه شايسته تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را مقدم كنند، همچنان كه پيامبر(ص) مى فرمايد:
«من تقدم على قوم من المسلمين و هو يَرى اَنَّ فيهم مَن هو اَفضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين[56]؛
هر كس خود را بر ديگر مسلمانان مقدم كند در حالى كه در ميان آنها افراد شايسته ترى وجود دارد، به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است».
بديهى است كفايت و شايستگى كارگزاران حكومت باعث جلب اعتماد و همكارى صميمانه مردم با حكومت خواهد گرديد و بدين ترتيب تعامل مستحكم و مترقى حكومت و مردم، زمينه بالندگى و رشد اجتماع و ثبات بيشتر حكومت را سبب خواهد شد و مردم را به سوى آرمانهاى متعالى رهنمون خواهد ساخت.

فرجام سخن

در اين نوشتار آرمانهاى حكومت از منظر امام على(علیه السّلام) بررسى گرديد. دستاورد اين پژوهش آن است كه از ديد امام(علیه السّلام) دولت و حكومت و اِعمال قدرت فائقه در پرتو حكمرانى، هدف نيستند، بلكه ابزارى براى نيل افراد جامعه به اهداف متعالى مادى و معنوى مى باشند.
بدون مبالغه، ديدگاههاى والا و جامع امام(علیه السّلام) فراتر از مرزهاى زمانى و مكان و جهان شمول بوده و ترسيم كننده الگويى عالمگير براى حكومت است و مى توان آن را ارزشمندترين ميراث فكرى بشر در اين باب به حساب آورد. مهمترين نظريه پردازيها در باب آرمانهاى حكومت، در آراى حضرت به چشم مى خورد، ضمن آنكه سمت و سوى معنوى اين آرمانها، وجه برترى آن نسبت به ساير آرا و آرمانهاى مشابه است. اميد است با توضيح و تبيين بيشتر اين مقاصد، شاهد تحقق آنها در عرصه داخلى و ساير نظامهاى سياسى باشيم.

پی نوشت ها:

25 ـ كنز العمال، ج12، حديث ش 1212، چاپ حيدرآباد.
26 ـ نهج البلاغه، خ 3، بند 17، ص52.
27 ـ همان، نامه 53، بند 36، ص1006.
29 ـ همان، ص292.
31 ـ نهج البلاغه، خ 86، بند 17، ص215.
32 ـ حكومت حكمت، ص60، به نقل از ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعى، دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم، ص21، الطبعة الاولى، دارالكتاب العربى، بيروت، 1401.
33 ـ نهج البلاغه، حكمت 131، بند 3، ص407.
34 ـ همان، خ105، بند 1، ص313.
35 ـ على(علیه السّلام) در باب فنون جنگى و آداب رزم بيانات متعددى دارد. براى نمونه ر.ك: اويس كريم محمد، المعجم الموضوعى لنهج البلاغه، ص230 ـ 236، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1408.
36 ـ نهج البلاغه، خ146، بند 2، ص442.
37 ـ محمدتقى رهبر، درسهايى سياسى از نهج البلاغه، ص48، تهران، اميركبير، 1364.
38 ـ نهج البلاغه، حكمت 371.
39 ـ ابوجعفر محمد بن على بن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج2، ص99، دارالاضوا، بيروت، 1405ق؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج40، ص327.
40 ـ نهج البلاغه، نامه 53، بند 44، ص1011.
41 ـ مصطفى دلشاد تهرانى، دولت آفتاب، ج اول، ص149 ـ 150، تهران، خانه انديشه جوان، چ اول، 1377.
42 ـ نهج البلاغه، خ105، بند 10، ص311.
43 ـ همان، حكمت 342، ص251.
44 ـ همان، نامه 53، ص988.
45 ـ ملامحسن فيض، الوافى، ج14، ص20.
46 ـ اطلاعات، 29/3/79، ش21936.
47 ـ نهج البلاغه، نامه 53، بند 33، ص1005.
48 ـ همان، خ207، بند 6، ص683.
49 ـ همان، نامه 53، بند 11، ص996.
50 ـ همان، بند 13، ص996.
51 ـ همان، بند 5، ص992.
52 ـ همان، خ127.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد