مکارم الاخلاق (3)
وجه اول: اگر در «لاتمم» لام تعليل باشد، معناي روايت چنين مي شود: «من مبعوث نشدم جز به اين علت که مکارم اخلاق را تمام کنم.» در اين معني تنها علت بعثت پيامبر(ص) تتميم مکارم اخلاق است. از آن جا که علل بعثت پيامبر به تتميم مکارم اخلاق منحصر نمي شود، بلکه علت هاي ديگري همچون اتمام حجت و قطع عذرجويي و …
مکارم الاخلاق (3)
دلالت
با توجه به آن چه در بخش مفردات تبيين شد، اکنون به بيان دلالت روايت تتميم مي پردازيم.
الف) رابطه بعثت با مکارم اخلاق
با توجه به معناي «لام» در «لاتمم» مي توان رابطه ي بعثت با مکارم اخلاق را در دو وجه بيان کرد:
وجه اول: اگر در «لاتمم» لام تعليل باشد، معناي روايت چنين مي شود: «من مبعوث نشدم جز به اين علت که مکارم اخلاق را تمام کنم.» در اين معني تنها علت بعثت پيامبر(ص) تتميم مکارم اخلاق است. از آن جا که علل بعثت پيامبر به تتميم مکارم اخلاق منحصر نمي شود، بلکه علت هاي ديگري همچون اتمام حجت و قطع عذرجويي و … نيز مي تواند به عنوان علت هاي بعثت مطرح باشد، اين حصر، حصر حقيقي نيست، بلکه حصر اضافي است.
وجه دوم: اگر «لام» در «لاتمم» به معناي صيروره (عاقبت و مآل) باشد، معني چنين مي شود: « من مبعوث نشدم جز اين که در عاقبت مکارم اخلاق را تمام کنم.»
در اين معني، تنها عاقبت و مآل (هدف و سرانجام) مورد نظر براي بعثت، تتميم مکارم اخلاق است. در اين صورت نيز حصر اضافي است، زيرا مي توان براي بعثت پيامبر(ص) غير از تتميم مکارم اخلاق اهداف ديگري در نظر گرفت. بنابراين معني چنين مي شود: «من مبعوث نشدم جز به اين هدف که از ميان اخلاقيات مکارم اخلاق را تمام و تتميم کنم»، و حصر در اخلاقيات ملحوظ شود.
ناگفته نماند در هر وجه، اگر بتوان تنها علت بعثت پيامبر را در تتميم مکارم اخلاق خلاصه کرد يا تنها هدف، عاقبت و مآل بعثت را تتميم مکارم اخلاق دانست مي توان ادعا کرد حصر حقيقي است، و رابطه ي بعثت با مکارم اخلاق معناي روشن تر و دقيق تري پيدا مي کند. تحقيق در اين باره نياز به فرصت بيشتري دارد که در حوصله ي اين نوشتار نيست.
نتيجه اين که بر اساس اين روايت شريف بين بعثت پيامبر و تتميم مکارم اخلاق رابطه وجود دارد. اين رابطه، اهميت مکارم اخلاق را مي رساند، زيرا به عنوان تنها علت يا هدف بعثت پيامبر(ص) در اخلاقيات، مورد نظر بوده است. (1)
ب) تتميم مکارم اخلاق
احتمال اول: تتميم مکارم اخلاق در مقايسه با امت هاي گذشته
در امت هاي گذشته نيز مکارم اخلاق مطرح بوده است، اما تتميم مکارم اخلاق اختصاص به امت مرحومه دارد، زيرا پيامبر خاتم، افضل انبيا و رسولان و داراي بالاترين مقام است، و امت وي هم در پي آن حضرت از بالاترين مقام که امت هاي ديگر از آن بي بهره بوده اند- به اندازه ي استعداد خود بهره مند مي شوند.
مناوي (در گذشته به سال 1331 هـ .ق) در کتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير گويد:
« انما بعثت» اي ارسلت. « لاتمم» اي لاجل ان اکمل «صالح» و في روايه بدله مکارم «الاخلاق» بعد ماکانت ناقصه و اجمعها بعد التفرقه. قال الحکيم انبأنا به ان الرسل قد مضت و لم تتم هذه الاخلاق فبعث باتمام مابقي عليهم و قال بعضهم اشار الي ان الانبياء(ص) قبله بعثوا بمکارم الخلاق و بقيت بقيه فبعث المصطفي(ص) بما کان معهم بتمامها… .
و قال العارف ابن عربي (2) «معني الحديث انه لما قسمت الاخلاق الي مکارم و الي سفساف و ظهرت مکارم الاخلاق کلها في شرائع الرسل و تبيين سفسافها من مکارمه عندهم و ما في العالم الا اخلاق الله و کلها مکارم فما ثم سفساف اخلاق فبعث نبينا(ص) بالکلمه الجامعه الي الناس کافه و اوتي جوامع الکلم و کل شيء يقدمه علي شرع خاص فأخبر- عليه الصلاه و السلام- انه بعث ليتم صالح الاخلاق فصار للکل مکارم الاخلاق فما ترک في العلم سفساف اخلاق جمله واحده لمن عرف مقصد الشرع فأبان لنا مصارفه لهذا المسمي سفسافاً من نحو حرص و شره و حسد و بخل و کل صفه مذمومه فأعطانا لها مصارف اذا اجريناها عليها عادت مکارم الاخلاق و زال عنها اسم الذم فکانت محموده فتمم الله به مکارم الاخلاق فلا ضد لها کما انه لا ضد للحق لکن منا من عرف المصارف و منا من جهلها.» (3)
« انما بعثت» يعني فرستاده شدم. «لاتمم»، يعني به خاطر آن که کامل کنم «صالح» و در روايتي به جاي صالح مکارم است «اخلاق»، – يعني اخلاق را- پس از آن که ناقص بود، و پس از آن که متفرق و پراکنده بود جمع نمودم. حکيم گويد: با اين روايت به ما آگاهي داد که پيامبران الهي در گذشتند در حالي که اخلاق (مکارم اخلاق) هنوز به خط پاياني نرسيده بود. پس پيامبر(ص) فرستاده شد تا باقي مانده ي اخلاق را بر مردم به اتمام رساند، بعضي ديگر گفته اند: در روايت اشاره دارد پيامبران پيشين [نيز] به مکارم اخلاق فرستاده شدند، و [ليکن] بخشي باقي ماند پس خداوند پيامبر(ص) را برانگيخت تا هم آن چه را ساير پيامبران الهي آوردند، بياورد و هم آن چه را آنان نياورده بودند به اتمام رساند… .
ابن عربي عارف گويد: معناي حديث اين است که چون اخلاق به مکارم و رذايل تقسيم شد و همه ي مکارم اخلاق در شرايع پيامبران آشکار گرديد و رذايل اخلاقي از مکارم نزد آنان جدا شد و اين که نيست در عالم جز اخلاق خدا و همه ي اخلاقيات الهي از مکارم به شمار مي آيند، پس ديگر چيزي به نام اخلاق رذيله معني ندارد، تا اين که خداوند پيامبر(ص) ما را با کلمه ي جامعه به سوي همه ي مردم فرستاد و با او جوامع کلم و هر آن چه که او را بر شريعت خاص پيشي اندازد، داده شد. سپس پيامبر(ص) خبر داد که او مبعوث شده تا اخلاق صالح را به اتمام رساند. پس مبعوث شدن پيامبر(ص) به رسالتش براي همه ي مکارم اخلاقي است، و براي آن که مقصود و مقصد شرع را مي شناسد آن حضرت حتي يک رذيلت اخلاقي را در بيان علمي اش وانگذاشت، پس شرع براي ما چاره هايي براي آن چه رذايل ناميده شده – همچون آز، حرص شديد، حسد، بخل و هر صفت ناپسندي- بيان کرد، پس براي [درمان] صفات مذموم چاره هايي به ما داده شده که اگر [ آن ها را] بر اين صفات مذموم جاري سازيم مکارم اخلاق باز گردد و ناپسندي آن برداشته و پسنديده شود. بنابراين خداوند به واسطه ي او مکارم اخلاق را تمام کرد. پس ضدي براي مکارم اخلاق نيست؛ چنان که ضدي براي حق نيست، لکن برخي از چاره ها را مي شناسد و برخي از چاره ها را نمي شناسد.
احتمال دوم: تتميم مکارم اخلاق در هر يک از انسان ها
هر انساني بالفطره داراي برخي از مکارم اخلاق است که آن ها را خلقي مي نامند. گروهي ديگر از صفات اخلاقي را اکتسابي مي نامند. مکارم اخلاق در هر فرد با تفکر و پيروي از دستورهاي الهي و رياضيات شرعيه تتميم مي گردد.
از برخي از روايات چنين برداشت مي شود که صفات اخلاقي و از جمله مکارم اخلاق به دو دسته خلقي و اکتسابي تقسيم مي شود. (4)
در متن مذکور از «مناوي» فراز «لاتمم» به معناي «لاجل ان اکمل» است و تمام را به کمال تفسير کرده است، اما با نظر به معناي «تمام» و فرق آن با «کمال» مي توان گفت: هنگامي اثر مکارم اخلاق در امت مرحومه ظاهر مي گردد که تمام گردد و بدون تتميم اثر مورد نظر را ندارد. در امت هاي گذشته، همين مقدار ناقص بدون تتميم، هدف انبياء بوده است. همچنين- با توجه به احتمال دوم- هر انساني به طور اکتسابي داراي برخي از مکارم اخلاق است که اثر مطلوب و مورد نظر بعثت با تتميم مکارم اخلاق بالفطره حاصل مي شود، و آن صفات (مکارم اخلاق بالفطره) بدون تتميم اثر مطلوب را ندارد.
ج) دلالت ساير روايات
در برخي از نقل هاي اهل سنت به جاي «لاتمم مکارم الاخلاق» عبارت «لا تمم حسن الاخلاق» يا «لا تمم صالح الاخلاق» يا «صالحي الاخلاق» ظاهراً همان معناي «لاتمم مکارم الاخلاق» را دارد، زيرا اخلاق صالحان که والاترين اخلاق است همان مکارم الاخلاق است.
«حسن الاخلاق» يا «محاسن الاخلاق» نيز با نقل مشهور «لاتمم مکارم الاخلاق» تنافي ندارد، زيرا مکارم الاخلاق نيز در «حسن الاخلاق» و «محاسن الاخلاق» مندرج است و مي تواند به عنوان تنها علت يا هدف از بعثت مطرح باشد. به عبارت ديگر، «مکارم اخلاق» به «حسن اخلاق و محاسن اخلاق» متصف مي شود و در آن داخل مي گردد و ذکر حسن يا محاسن اخلاق ما را از ذکر مکارم اخلاق بي نياز مي کند، زيرا والاترين صفات- مکارم اخلاق- که تنها هدف انبيا(ع) است در محاسن اخلاق جاي دارد، و تمام محاسن اخلاق به تمام مکارم اخلاق ختم مي شود. اين مطلب با دقت در معناي عام محاسن اخلاق و معناي خاص مکارم اخلاق به دست مي آيد.
اکنون به بررسي دلالت گروهي از روايات مي پردازيم که لفظ «تتميم» يا «تمام» در آنها نيامده است. اين دسته از روايات با عبارات ذيل نقل شده است:
« بعثت بمکارم الاخلاق»، «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» «عليکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثني بها».
در اين دسته از روايات از حصر «انما» و «لام» جاره و تتميم (لاتمم يا تمام خبري نيست، و از جهت سياق با روايت معروفه (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و همانند آن متفاوت است.
اگر باء جاره (در متعلق فعل بعث) سببيت باشد، هم معناي «لام» جاره در نقل مشهور (لاتمم) خواهد بود با اين تفاوت که فعل تتميم در آن ذکر نشده است. در اين صورت نيز معني روايت آن است که مکارم اخلاق علت و سبب بعثت است که في الجمله با روايت معروف مطابق خواهد بود.
درست است که تتميم مکارم سبب و علت بعثت است (بنابر نقل معروف)، اما ديگر مکارم اخلاق (ناقص) که تتميم آن مورد نظر بوده است نيز سبب و علت بعثت مي باشد و بدون آنها تتميم معني ندارد.
اگر «باء» معيت باشد، معناي اين دسته از روايات با روايات تتميم متفاوت مي گردد. در اين صورت، معناي روايت اول چنين خواهد بود «من مبعوث شدم به همراه مکارم اخلاق»، در اين معنا، پيامبر(ص) خبر مي دهد من در حالي به پيامبري مبعوث شدم که مکارم اخلاق را دارا بودم، و خداوند از اين جهت مرا براي پيامبري برگزيد که به مکارم اخلاق متصف بودم.
رويات دوم، محاسن اخلاق (محاسنها) در کنار مکارم اخلاق اضافه شده است، زيرا محاسن اخلاق مقدمه ي رسيدن به مکارم اخلاق است.
در روايت سوم (عليکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثني بها)، پيامبر(ص) امت را به مکارم اخلاق ترغيب مي کند، زيرا به اين دليل که داراي مکارم اخلاق بود به پيامبري برانگيخته شد.
تأييد اين که «باء» در «بعثني بمکارم الاخلاق» يا «بعثني بها» به معناي معيت است تصريح اهل لغت از جمله در لسان العرب (ج2، ص 116) مي باشد که گفته است: «بعث به: ارسله مع غيره» و «باء» را به «مع» معني کرده است.
د) مصاديق مکارم اخلاق
در بخش مفردات در تبيين مکارم اخلاق به عناصري که آن را از ساير اخلاقيات از جمله محاسن اخلاق جدا مي سازد، اشاره شد، اين عناصر عبارت بودند از : مجد و بزرگواري، کرامت نفس، جوانمردي، ايثار و از خودگذشتگي، تعارض با تمايلات نفساني، دليل و راه نجاح و پيروزي، جمع نشدن با گناه و اين که همواره خداي تعالي آن را دوست دارد.
اکنون به بيان مصداق هايي از مکارم اخلاق که در روايات ذکر شده است، مي پردازيم: از امام صادق(ع) روايت شده که آن حضرت فرمود: «همانا خداي تبارک و تعالي رسول الله(ص) را به مکارم اخلاق اختصاص داد، شما [نيز] خود را آزمايش کنيد اگر مکارم اخلاق در شما بود، سپاس خداي را کنيد، و در زيادتي آن به سوي خداوند راغب باشيد.» سپس حضرت ده [صفت] را به [عنوان] مکارم اخلاق برشمرد: يقين، قناعت، صبر، شکر، بردباري، حسن خلق، بخشش، غيرت، شجاعت و مردانگي. (5)
از رسول خدا(ص) نقل شده است که به علي(ع) فرمود: «يا علي! سه چيز در دنيا و آخرت از مکارم اخلاق است: اين که از کسي که به تو ستم کرده درگذري، و به کسي که از تو جدا شد بپيوندي، و درباره ي کسي که نسبت به تو ناداني کرد حلم بروزي.» (6)
در روايت ديگري از امام صادق(ع) منقول است که آن حضرت فرمود: «مکارم ده تاست، اگر تواني آنها در تو باشد چنين بکن. به درستي که آنها در مرد است و در فرزندش نيست، و در فرزند است و در پدرش نيست، و در بنده است و در آزاد نيست.» گفته شد: آنها چيست؟ فرمود: «براستي از آن چه در دست مردم است نااميد شود، راست گويي زبان، اداي امانت، صله ي رحم، گرامي داشتن ميهمان، اطعام درخواست کننده، تلافي نيکي ها، دوري از آزار همسايه، دوري از آزار رفيق و همراه، و سر مکارم حيا است.» (7)
در روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است: « …. مکارم اخلاق عبارت است از ورع(دوري از گناه)، قناعت، صبر، شکر، بردباري، حيا، بخشش، شجاعت، غيرت، نيکي و احسان، راستگويي و اداي امانت.» (8)
در اين باب روايات بسيار ديگري وجود دارد که به خاطر دوري از اطاله ي کلام از ذکر آن خودداري مي کنيم.(9)
يادآور مي شود مکارم اخلاق ذکر شده در روايات به عنوان مصداق است و اختصاص به آنها ندارد، و مي تواند موارد ديگري به آن افزود.
در اين جا به تبيين چند نکته مي پردازيم:
نکته اول: در تعدادي از مصاديق ياد شده، مي توان تمام يا برخي از عناصر و مولفه هاي هشتگانه ي مکارم اخلاق را جستجو کرد، همچون بخشش و صله ي رحم، اما در تعدادي ديگر، يافتن اين عناصر به آساني ممکن نيست، مثل يقين.
نکته ي دوم: از مصاديق ياد شده مي توان حدس زد که عناصري که به عنوان مولفه هاي مکارم اخلاق بيان شد قابل تنقيح، تعديل و افزايش است و اختصاص به عناصر هشتگانه ذکر شده ندارد.
نکته ي سوم: برخي از صفات اخلاقي هم مي تواند از مکارم اخلاق باشد و هم از محاسن اخلاق (با توجه به تفاوتي که ميان مکارم اخلاق و محاسن اخلاق بيان کرديم). مثلاً حسن خلق (معاشرت نيکو با مردم) (10) اگر در آن از خودگذشتگي و ايثار و مردانگي باشد از مکارم است، اما اگر به خاطر جلب توجه مردم و انگيزه هاي ديگري که کرامت نفس را به دنبال ندارد، باشد از مکارم اخلاق نيست، بلکه از محاسن اخلاق است، زيرا تبيين دقيق صفات اخلاقي به شناخت مباني، غايات و قواعد اخلاقي بستگي دارد.
نتيجه
از آن چه گذشت مي توان دريافت اگرچه برخي از روايات در باب مکارم اخلاق سنداً قابل مناقشه است، از مجموع روايات آن در ابواب گوناگون مي توانيم به جايگاه بس عظيم مکارم اخلاق در اخلاق اسلامي پي ببريم.
عنايت ويژه پيامبر(ص) و ائمه ي هدي(ع) و ساير متون ديني به مکارم اخلاق و همچنين معرفي آن به عنوان هدف و غايت بعثت و نيز عناصري که مشخصه و شناسه ي مکارم اخلاق اند و آن را از ديگر اخلاقيات، از جمله اخلاق حسنه، امتياز مي دهد، بر اين مطلب دلالت دارد که در نهايت، اخلاق مورد نظر و مطلوب دين مبين، «مکارم اخلاق» است که آن را از ديگر مکاتب اخلاقي کاملا جدا و ممتاز مي کند، و رمز و مرز جدايي اخلاق اسلامي از ديگر مکاتب اخلاقي مي باشد؛ و شايد دقت در مفهوم مکارم اخلاق و مصاديق آن بتواند نقطه ي آغازيني در کشف نظام اخلاقي (11) اسلام باشد؛ نظام اخلاقي اي که تدوين آن همت بلند اخلاق پژوهان مسلمان را مي طلبد و نيازمند پژوهشي ژرف و گسترده است.
منابع
1- قرآن مجيد.
2- آمدي، غرر الحکم و دررالکم، چاپ سوم، تهران: دانشگاه تهران، 1360 هـ .ش.
3- ابن اثير، نهايه، چاپ چهارم، قم: موسسه ي اسماعيليان، 1364 هـ .ش.
4- ابن منظور، لسان العرب، قم: نشر ادب حوزه، 1405 هـ .ق
5- احمدبن حنبل، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بي تا.
6- انصاري، ابن هشام، مغني اللبيب، تهران: المکتبه العلميه الاسلاميه، 1291 هـ .ق.
7- بخاري، محمدبن اسماعيل، الادب المفرد، چاپ سوم، بيروت: موسسه الکتب الثقافيه، 1409 هـ .ق.
8- تفتازاني، مختصر المعاني، قم: انتشارات مصطفوي، بي تا.
9- تفرشي، نقدالرجال، چاپ اول، قم: موسسه آل البيت، 1418 هـ .ق.
10- جمعي از نويسندگا، کتابشناخت اخلاق اسلامي، چاپ اول، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385 هـ ش.
11- جوهري، صحاح اللغه، چاپ چهارم، بيروت: دارالعلم للملايين، 1407 هـ ق.
12- حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، بيروت: دارالمعرفه، 1406 هـ ق.
13- حراني، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه: احمد جنتي، چاپ اول، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، 6313 هـ ش.
14. حويزي، نورالثقلين، قم: موسسه اسماعيليان، 1412 هـ ق.
15. خويي (آيه الله)، سيدابوالقاسم، اجود التقريرات، چاپ دوم، قم: موسسه مطبوعات ديني، 1410 هـ ق.
16- ديلمي، اعلام الدين في صفات المومنين، چاپ اول، قم: موسسه آل البيت، بي تا.
17- راغب اصفهاني، مفردات غريب القرآن، چاپ اول، قم: دفتر نشر کتاب، 1404 هـ ق.
18- زبيدي، محمدمرتضي، تاج العروس، بيروت: منشورات المکتبه الحياه، بي تا.
19- شيخ صدوق، امالي، چاپ اول، قم: موسسه بعثت، 1417 هـ ق.
20- شيخ مفيد، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم: دارالمفيد، بي تا.
21- شيخ مفيد، صفات الشيعه، تهران: نشر عابدي، بي تا.
22- طباطبايي، محمدحسين، الميزان، چاپ چهارم، قم: انتشارات جامعه ي مدرسين، 1414 هـ ق.
23- طبراني، معجم الاوسط، بي جا، دارالحرمين، 1415 هـ ق.
24- طبرسي، ابي الفضل علي، مشکاه الانوار في غرر الاخبار، تحقيق: مهدي هوشمند، چاپ اول، قم: دارالحديث، بي تا.
25- طبرسي، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بي جا، منشورات الشريف الرضي، 1392 هـ ق.
26- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1374 هـ ش.
27- طريحي، مجمع البحرين، چاپ دوم، بي جا، الثقافه الاسلاميه، 1408 هـ ق.
28- طوسي، محمدبن حسن، امالي، چاپ اول، قم: دار الثقافه، 1414 هـ ق.
29- عجلوني، محمدبن اسماعيل، کشف الخفاء، چاپ دوم، بيروت: دارالکتب العلميه، 1408 هـ ق.
30- عسکري، ابوهلال، معجم فروق اللغويه، چاپ اول، قم: جامعه مدرسين، 1412 هـ ق.
31- علي بن بابويه فقه الرضا، چاپ اول، مشهد: کنگره جهاني امام رضا(ع)، 1406 هـ ق.
32- فلسفي، گفتار فلسفي، اخلاق، تهران: هيئت نشر معارف اسلامي، بي تا.
33- کليني، کافي، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1388 هـ ق.
34- ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحکم والمواعظ، چاپ اول، قم: دارالحديث، 1376 هـ ش.
35- مالک بن انس، موطا، چاپ اول، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1406 هـ ق.
36- مامقاني(علامه)، دراسات في علم الدرايه (تلخيص مقباس الهدايه)، تحقيق و تلخيص: علي اکبر غفاري، چاپ اول، بي جا، جامعه الامام الصادق(ع) ، 1369 هـ ش.
37- متقي هندي، کنز العمال، بيروت: موسسه رساله، 1409 هـ ق.
38- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت: الوفاء، بي تا.
39- محمدبن سلامه، مسند الشهاب، چاپ اول، بيروت : موسسه رساله، 1405 هـ ق.
40- محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه-عربي- قم: دارالحديث، 1375 هـ ش.
41-محمدي ري شهري، محمد، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، بي جا، الثقافه الاسلاميه، 1413 هـ ق.
42- مناوي، محمد عبدالرؤف، فيض القدير شرح الجامع الصغير، چاپ اول، بيروت: دارالکتب الاسلاميه، 1415 هـ ق.
43- نجاشي، رجال نجاشي، چاپ پنجم، قم: موسسه ي آل البيت، 1416 هـ ق.
44- نوري، مستدرک الوسائل، چاپ دوم، قم: موسسه آل البيت، 1408 هـ ق.
پی نوشت ها :
1. مقصود از معناي تعليل و عاقبت (هدف) معناي مراد در کتب نحوي است. در اين باره به معاني لام جاره در کتب نحو، از جمله مغني اللبيب، مراجعه شود.
2. مصدر کلام ابن عربي يافت نشد.
3. محمدعبدالرووف مناوي، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج2، ص 726.
4. اسحاق بن عمار عن الامام الصادق(ع): «ان الخلق منيحه يمنحها الله خلقه، فمنه سجيه و منه نيه. فقلت: فآيتهما افضل؟ فقال: صاحب السجيه هو مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النيه يصبر علي الطاعه تصبرا فهو افضلهما»؛ اسحاق بن عمار از امام صادق(ع): «خلق و خوي بخششي است که خداوند به آفريدگانش عطا مي فرمايد. برخي از آنها غريزي است و برخي به نيت و قصد است- با تصميم و تمرين به دست مي آيد – عرض کردم: کدام يک از اين دو بهتر است؟ فرمود: کسي که خوي غريزي دارد بر آن سرشته شده و جز آن نتواند کند و صاحب خوي نيت (اکتسابي) بر طاعت صبوري مي ورزد، پس اين برترين اين دو است» (بحارالانوار، ج68، ص 377)…/ نيز از امام صادق(ع) منقول است: «همانا خداوند پيامبرانش را به مکارم اخلاق اختصاص داد، پس خويشتن را بيازماييد؛ اگر آنها را در خود يافتيد سپاس خداي را به جا آوريد و بدانيد همانا آن از خير است، و اگر در شما نبود از خداوند درخواست کنيد…» (بحارالانوار ج67، صص 370 و 371 در اين باره ر.ک.: بيان علامه مجلسي در ذيل روايت.
5. شيخ صدوق، صفات الشيعه، صص 47و48؛ بحارالانوار، ج67، ص 371، ح 18، به نقل از: کافي، ج2، ص 56 با کمي تفاوت.
6. ابونصر حسن بن فضل طبرسي، مکارم الاخلاق، ص 435.
7. کليي، کافي، ج2، ص 55و56، ح1.
8. همان، ح 3.
9. ر.ک: بحارالانوار، ج67، صص 367-375؛ ميزان الحکمه، ج1، صص 803-805.
10.بحارالانوار، ج68، ص 373.
11. درباره ي عدم تدوين نظام اخلاق ديني از سوي اسلام شناسان ر.ک: جمعي از نويسندگان، کتابشناخت اخلاق اسلامي، صص 54-57.
منبع:پایگاه نور
/خ