آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (3)
آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (3)
5. برخاستنِ جسم
امكان به هم پيوستنِ اجزاى پراكنده كالبدِ مردگان و برخاستن و زنده شدنِ دوباره آنان، موضوع مهمى در آخرت شناسىِ دو دين اسلام و زرتشت است:
1.5. معاد جسمانى :
در قرآن، آيات زيادى وجود دارد كه محتواى هر يك، به قطعى بودنِ معاد جسمانى، تعبير مى شود.(93) بى گمان، باور به «حشرِ اموات» كه در قرآن، مكرراً به آن تصريح شده است،(94) حكايت از قدرت نمايىِ پروردگارى دارد كه به رغم سانحه تكبر و طغيان، بر انجام هر كارى تواناست.(95)
2.5. تنِ پَسين :
در چارچوبِ فرشگرد، بازسازى و عالى سازى اجزاى گيتى، و از جمله كالبدِ انسان ها، پاسخِ منطقى به «سانحه ازلىِ» تازشِ اهريمن است.(96) به ديگر سخن، تنِ پسين در باور زرتشتى، امرى طبيعى است; چه، بنا به باورهاى زرتشتى، مرگ به معناى جداشَوَندگىِ اجزاى تن و پراكندگىِ آنهاست كه خود دستاوردى از جمله دستاوردهاى شومِ اهريمن به شمار مى آيد. بنابراين، در چارچوب تفكر زرتشتى كاملا بديهى است كه در هنگامه فرشگرد كه اهريمن و نيروهاى اهريمنى ناكار خواهد شد، اجزاى پراكنده تنِ مردگان، بار ديگر به هم بپيوندد.(97)
نكته مهم در باور زرتشتى اين است كه چون در فرجام جهان، با ناكار شدنِ اهريمن، دوره آميختگى به پايان رسيده است، كالبدهايى كه در فرشگرد بازآرايى مى شوند، پاك و عارى از هرگونه بدى بوده و از نظر گوهر درونى با كالبدهاى قبلى متفاوت خواهند بود.(98)
3.5. مقايسه معاد جسمانى و تنِ پسين :
شيوه استدلالىِ هر دو روايت اسلامى و زرتشتى درباره برانگيختنِ مردگان، بيش و كم مشابه است; از اين رو كه هر دو به آفرينش نخستين اشاره مى كنند و اينكه زنده كردنِ مردگان، سخت تر از آن آفرينش نخستين نتواند بود.(99)
از طرف ديگر، در باور اسلامى، تن آدمى، قطعه اى بس بى مقدار است كه «الله»، بنا به مشيتى كه ملايك مقرب هم از آن بى خبرند، به آن شكل بخشيد و از روح خود در آن دميد. از همين رو است كه رستاخيز تن، در چارچوب تفكر اسلامى، نشانه و آيتى است از قدرت بى انتهاى پروردگارى كه بر انجام هر كار به ظاهر ناممكنى، البته بسيار تواناست. اما، در باور زرتشتى، رابطه ميان تن و روان، در چارچوب آفرينشِ هدف مند، رابطه اى است بسيار نزديك. آنچنان نزديك كه مرد واقعاً نيك، علاوه بر سلامت روان، لزوماً بايد تندرست هم باشد.(100) وانگهى، هدفى كه موجب آفرينش انسان شد، تنها و تنها در بسترى مادى يا گيتيانه، معنا و مفهوم پيدا مى كند. در نتيجه، به تعبيرى: «تن براى روان ضرورى است; به همان اندازه كه جامه براى تن ضرورت دارد; و اگر براى يك انسان، زشت است كه عريان در ميان مردمان حركت كند، پس تا چه اندازه بايد براى روان شرم آور باشد كه مقابل خالق خود، بدون تن ظاهر شود؟ بنابراين، تنها شايسته است كه روان، در واپسين روزها، ملبس به تنى زيبا و عالى به زندگانى جاودانى خود وارد شود». (زنر، 455ـ456) اين گونه، گرچه در باور زرتشتى، روان، جوهره انسان انگاشته مى شود، اما، تن، در همه حال، جامه اى ضرورى براى آن محسوب مى شود كه تنها در برهه ميان مرگ و فرشگرد، موقتاً، از آن جدا مى شود.(101)
تفاوت ديگر، اين است كه روايت زرتشتى، بنا به دغدغه اى كه نسبت به «آميختگىِ نيك و بد» دارد، تنِ پسين را عارى از حضور بدى هاى اهريمنى مى داند و لذا، آن را از جنسى متفاوت محسوب مى كند; در حاليكه در مجموعه باورهاى اسلامى، چنين تمايزى به چشم نمى خورد.
6. سنجش
در هر دو روايت اسلامى و زرتشتى، انسان در برابر كارهاى خود در زندگى دنيوىِ خود مسئول است و لذا، در «پايان دوران»، رفتارهاى خوب و بدِ هر انسانى، مورد سنجش قرار گيرد تا به فراخور حال، مشمول پاداش و كيفر شود.
1.6. كليات :
در هر دو روايت زرتشتى و اسلامى، آمده است كه هر يك از كنش هاى كوچك و بزرگِ انسان، بررسيده شده و هر يك، متناسباً، پاداش و كيفر خواهد يافت.(102)
2.6. ترازو :
مهم ترين ابزار سنجش در هر دو روايت اسلامى و زرتشتى، به صورت «ترازو» مجسم مى شود كه در جاى خود، مشهورترين نماد عدالت و نيز سنجشِ دادگرانه است. ترازو در عين حال، مظهر تعادل و بازگشت به وحدت نيز هست.(103)
بارى وسيله اصلى سنجش اَعمال در قرآن، «ميزان هاى عدل» (اَلْمَوَازِينَ الْقِسْط) نام دارد.(104) بر اساس آيات قرآن، با اين ميزان ها يا ترازوها، وزنِ اَعمال سنجيده مى شود تا هر كسى كه سبكْ عمل باشد (خَفَّتْ مَوَازيْنُه)، روانه جهنم شود و هر كسى كه اعمالش، سنگين باشد (ثَقُلَتْ مَوَازيْنُه)، به بهشت برود.(105)
در روايت زرتشتى، نيز، به صورت مشخص، سخن از ترازويى براى سنجش كارها در ميان است كه تصوير تجسمىِ مشخصى دارد و جاى برپايىِ آن در پاى كوه البرز است.(106) بر اين ترازو، ايزدى به نام «رَشْنْ» موكل است كه داراى صفاتى چون «عادل» و نيز «مينوى راستى»(107) است و محاسبه كارهاى انسان را انجام مى دهد.(108) قابل ذكر است كه ترازوى زرتشتى، دو كفه دارد و با آن، روانِ مردمان به گناه و كرفه، آمار مى شود.(109)
3.6. پل :
پُل نمادِ گذرِ مخاطره آميز،از اين سو به آن سو، از زمين به آسمان، از ناسوت به لاهوت است. در نتيجه، در باورهاى بسيارى از اقوام و ملل، پل به عنوانِ «جايگاهِ آزمونِ الاهى» ديده مى شود.(110) باور به اين مفهوم، در آخرت شناختِ اسلامى و زرتشتى هم وجود دارد كه البته، اغلب و به اشتباه، در شمار «ابزار سنجش» محسوب مى شود:
در روايات اسلامى، از «صراط الجحيم» ياد شده كه در رستاخيز، همگان از آن عبور مى كنند. مردم آن را در افواهِ خود، «پل صراط» مى گويند; گرچه، قرآن بر تجسم آن به شكل پل تصريح ندارد. در قرآن واژه صراط، علاوه بر «صراط المستقيم»،(111) تنها در يك مورد ديگر و به صورت «صراط الجحيم» به كار رفته است كه در آن، جهنم را داراى طريق و راهى مى داند كه ظالمان و مُشركان، آن را مى پيمايند.(112) موقعيت اين «صراط»، بر روى جهنم يا بهتر است بگوييم كه در درون آن است. چه، بر اساس برخى آيات، «عبور همه مردمان از جهنم» حتمى شمرده شده است.(113)
در برابر، در معادشناسى زرتشتى نيز، پل يا گذرگاه داورى كه از آن با نام «پل چينوت» ياد مى شود، اهميتى به سزا دارد. زرتشت در «گاهان»، به كسانى كه در زندگى، پيرو «منشِ نيك» هستند، وعده مى دهد كه از «گذرگاه داورى»، عبورشان خواهد داد و بدكاران را هشدار مى دهد كه هنگام نزديك شدن به آن، دچار وحشت شده و «كُنامِ دُروج» را نصيب خواهند برد.(114)
به هر حال، در سنت زرتشتى ، عقيده بر اين است كه سه روز پس از مرگ، روان پيش از آنكه در معرضِ داورى قرار گيرد، درباره زندگى اش به تفكر مى پردازد. آنگاه ، انديشه ها، گفتارها و كردارهاى نيك و بدش با ترازو سنجيده مى شوند. اگر كفه نيكى ها سنگينى كند، آنگاه دوشيزه يى زيبا، كه نمودگارِ دين(115) شخص است، روانِ او را از روى پل ـ كه به اندازه پهناى نُه نيزه فراخ مى شود ـ به سوى بهشت هدايت مى كند. اگر كفه بدى ها سنگينى كند، آنگاه، عجوزه اى زشت رو، روانِ او را در حالتى ترسان و لرزان، به پل هدايت مى كند; و پل در اين هنگام چنان باريك مى شود(116) كه روان به ژرفاى دوزخ سقوط مى كند. (بندهش، 130ـ131)
4.6. مقايسه سنجش در دو روايت زرتشتى و اسلامى :
مهم ترين تفاوت، در هنگامِ انجامِ «سنجش»، در دو روايت اسلامى و زرتشتى است. زيرا، چنان كه پيشتر گفته آمد، سنجشِ كارهاى انسان ها، بى درنگ، پس از جدا شدنِ روان از تن، انجام مى شود، در حاليكه در آنِ اسلامى، اين كار موكول به پايان دوران است. اين تفاوت، به روشنى با منطق حاكم بر «سانحه ازلىِ» هر يك از دو روايت اسلامى و زرتشتى، منطبق است. چه، در محدوده باور اسلامى، معيار اطاعتِ امرِ «الله» است و در نتيجه، به فرجام، بايد اَعمالِ انسان ها از اين حيث سنجيده شود تا با عذابِ طغيان گران، پاسخى مطلوب به «سانحه ازلى» داده شود. حال آنكه در روايت زرتشتى، اين امر منطقى جداگانه دارد و چنان كه پيشتر اشاره كردم، در آن، روانِ انسان، تنها قطعه اى از مينو است كه اهريمن مى تواند آن را آلوده سازد. در نتيجه، اين قسمت مستقل از رخدادهاى فرجامين، مورد سنجش قرار مى گيرد و اين امر، همچون مقدمه اى است بر فرشگرد.
از سويى ديگر، تفاوت دو ترازوى اسلامى و زرتشتى، در چارچوب مفهوم «سانحه ازلى»، به آسانى قابل درك است: در روايت اسلامى، انسان، زيان كارى است كه تنها با عمل صالح، مى تواند مايه نجات خود را فراهم آورد; در حاليكه در روايت زرتشتى، انسان جزيى است از سلاح اهوره مزدا براى نبرد با اهريمن كه بايد در فرجام جهان، همچون همه آفريده هاى ديگرِ اهوره مزدا، از تمام بدى هاى جسمى و روحى، پالوده گردد و به همين جهت، بايد گناهان او هم آمار شود. درست به همين دليل است كه در روايت زرتشتى، سخن از جايى به نام «هَمَسْتَگان» در ميان است كه در آن، روانِ كسانى كه ثواب و گناه شان به يك اندازه است، به سر مى برند.(117)
7. جايگاه پاداش
تجسم جايگاهِ پاداش و نيز بيان نوع پاداش هاى اِعطا شده به نيكان در آن، يكى از موضوعات مورد علاقه دو روايت اسلامى و زرتشتى است:
1.7. جنت :
جايگاه ابدى پاداش در قرآن، اغلب با مفهوم «باغ» (الجَنَّه، جَنّات، جَنَّاتُ الْفِرْدَوْس) با نهرهاى آبِ جارى در زير آن تجسم شده است (جَنَّاتُ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ).(118) روايت اسلامى، اصرار دارد كه جنت، هم اكنون وجود دارد.(119) در قرآن، تصريحى بر مكان جنت وجود ندارد. اما از برخى از آيات قرآن نتيجه گرفته اند كه جنت در قسمت بالاتر قرار دارد.(120) همچنين، قرآن درباره طبقات جنت سخن خاصى ندارد; با اين وصف به درها يا اَبوابِ آن اشاره شده است.(121) نيز، قرآن بر تعدد جنت ها و نيز درجاتى كه مؤمنان در پيشگاه «الله» دارند، تصريح كرده است.(122)
در مجموع، از اين آيات برمى آيد كه جنت، مكانى همگن نيست و در آن، برخى مردم در مراتبى بالاتر به سر مى برند. موضوع طبقات و درجاتِ جنت، در احاديث اسلامى به صورت مبسوط مطرح شده است (مجلسى، 8، 71) در اين باغ يا باغ ها، به پرهيزگاران، پاداش هايى ابدى داده مى شود كه قرآن، در بيانِ آنها، بيشتر از كيفيت هاى قابل لمسِ دنياوى استفاده كرده است.(123)
2.7. بهشت :
مفهوم كلى جايگاه پاداش يا بهشت در گاهان، با انگاره هايى مانند «گرودمان» (يسنه 51:15 و يسنه 50:4 و يسنه 45:8)، «سراى منشِ نيك» (يسنه 32:15 و يسنه 33:4)، «سراى تو» (=اهوره) (يسنه 48:7) «فراترين سراى» (يسنه 28:4)، «سراى فرزانگان» (يسنه 50:2) وجود دارد. نيز، در متون پهلوى تصريح شده است كه بهشت، هم اكنون وجود دارد و در آسمان و در مكانى بالاتر از دوزخ، واقع شده است.(124) همچنين، بر وجود جايگاه هاى فروتر و برتر در جايگاه پاداش اشاره شده است(125) كه اينجايگاه ها، در چهار طبقه صورت بندى شده اند كه عبارت اند از ستاره پايه، ماه پايه، خورشيدپايه و گرودمان.(126) بنا به روايت زرتشتى، در اين طبقات ، «همه روان ها در بى رنجى، يكسان اند اما روشنىِ ايزدى را به اندازه نيك سرشتى خود گيرند و يكسان نيستند.» (زادسپرم، 69)
به هر حال، ويژگىِ اصلىِ بهشت در روايت زرتشتى، «نور و روشنايى» است. آورده اند كه در سه طبقه نخستِ بهشت، روانِ پرهيزگاران، همچون ستاره و ماه و خورشيد مى درخشند; و «گرودمان» يا بهشت برين در اين روايت، با ويژگى «روشنىِ بى پايان»(127) توصيف شده است.(128) نيز در متون پهلوى، از كيفيت هاى قابل لمسِ مادى، البته با توصيفى كم رنگ تر از قرآن، براى بيانِ نعمت هاى بهشتى بهره جسته شده است.(129)
روايت زرتشتى، در عين حال، تصريح مى كند كه كيفيت آسانى و شادى و نيكىِ بهشتى به مراتب برتر از گيتى است.(130) اين بيان، بدون ترديد، بر آميخته نبودنِ شادى ها و نيكى هاى بهشتى با هرگونه بدى و پليدى، ناظر است.
3.7. مقايسه جنت و بهشت :
از آنچه در فوق گفته آمد، پر پيداست كه هر دو روايتِ اسلامى و زرتشتى، بر اساس بن باورها و كيفيت هاى زندگى مردم ايرانى و عرب، جايگاه عذاب و پاداش ابدى را به وجهى كاملا نمادين توصيف كرده اند; و شكى نيست از اين توصيف، عبرت و دلگرمىِ مردمان را چشم داشته اند.(131) تفاوت اصلى كه بر همان بن باورها و كيفيت ها تكيه دارد، شيوه توصيف اين جايگاه است كه يكى آن را به شكل يك باغ پر از نعمت تجسم مى كند و ديگرى، آن را سرايى از نور بى كرانه.
پي نوشت ها :
92. در باورهاى زرتشتى نيز، چنان كه ديديم، گونه اى باورِ قابلِ مقايسه با مفهومِ تجسمِ اعمال، به صورتِ مشاهده «دين» و كنشِ افراد وجود دارد كه در آن، به ويژه، مشابهتِ سيماى سه گانه «دين» و كنش با «همدمِ برزخى»، قابل توجه است.
93. «و ياد كن، آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من نشان ده; چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ فرمود: مگر ايمان نياورده اى؟ گفت: چرا، ولى تا دلم آرامش يابد. فرمود: پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان. سپس، بر هر كوهى، پاره اى از آنها را قرار ده; آنگاه، آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است» (البقره، 260) نيز: «در حاليكه ديدگانِ خود را فروهشته اند، چون ملخ هاى پراكنده از گورهاى خود برمى آيند» (القمر: 7) / «چگونه خدا را منكريد با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد; باز شما را مى ميراند و باز زنده مى كند و آنگاه، به سوى او، بازگردانده مى شويد» (البقره:28). نيز رك: الحج: 7 و العاديات: 9
94. ناگفته نماند كه جسمانى بودنِ معاد، مورد ترديد برخى از متكلمينِ مسلمان بوده است. (براى آگاهى بيشتر، رك: فلسفى، 91ـ103)
95. «… اين حشرى است كه بر ما، آسان خواهد بود». (ق، 44) / «مگر ندانسته اند كه آن خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده و در آفريدنِ آنها درمانده نگرديد، مى تواند مردگان را نيز زنده كند. آرى! اوست كه بر همه چيز تواناست.» (الاحقاف: 33)
96. «سوشيانسِ پيروزگر برخواند كه: برخيزيد! داراى تن هستيد، از آن زمان كه درگذشتيد، ايزدان، شما را نگهدارى كردند.» (زادسپرم، 65) / «نخست، استخوانِ كيومرث را برانگيزد، سپس، آنِ مشى و مشيانه، و سپس، ديگر كسان را برانگيزد. به پنجاه و هفت سال، سوشيانس، مُرده انگيزد، همه مردم را برانگيزد، چه پرهيزگار، چه دُروند مردم. هر كس را از آن جاى برانگيزد كه ايشان را جان بشد; يا نخست، بر زمين افتادند. … همه جهان مادى را، تن به تن، بازآرايَد …». (بندهش، 146) / «در تن پسين،هر كس به كمال و به بى نيازى، از آنچه بايد بدان كامل شود، مى رسد.» (روايت آذرفرنبغ فرخزادان، 69) / «اين را نيز گويد كه مردمانى را كه بالغ بودند، آنگاه، به سن چهل سالگى بازآرايند، و آنان كه خُرد و نارسيد بودند، آنگاه، ايشان را به سن پانزده سالگى بازآفرينند.» (بندهش، 147)
97. براى آگاهى بيشتر، رك: دين كرد سوم، 2، 3.
98. «آن كالبدهايى كه دوباره آرايش مى پذيرند، از نظر اينكه از يك بُنِ پاك و ناب، سرشتمند شده اند، از آن كالبدهايى كه از بُنِ آميخته اهريمن زده سرشتمند شده اند، جداگوهرى دارند …». (دين كرد سوم، 2، 33ـ334)
99. «پس خواهند گفت: چه كسى ما را بازمى گرداند؟ بگو: همان كس كه نخستين بار، شما را پديد آورد.» (الاسراء: 15) / «… مرا در رستاخيز، ياريْ چون ايشان (=آفريدهاي پيشين) هست كه چون ايشان را آفريدم، نبود. بَر نِگر كه چون آن نبود، آنگاه، من آنان را بساختم; آن را كه بود، چرا بازنشايَد ساختن؟» (بندهش، 146) / «اورمزد گفت: اين آفريدگان را، آنگاه كه نبودند، توانستم آفريدن، و اكنون كه بودند اما آشفتند (=متلاشى شدند)، دوباره ساختن، آسان تر است.» (زادسپرم، 56)
100. قس: «پرسش: مردمان را اندر گيتى، چه چيز بايسته تر به نظر آيد؟ پاسخ: كسى كه تندرست است، كام انجامى (=موفقيت در انجام امور)، و چون تن بيمار شود، تندرستى، و آنگاه كه از تن، نااميدى فرارسد، رستگارى روان.» (متون پهلوى، يادگار بزرگمهر، 135)
101. به روايت «داتستان دينيك»: «جان، مينوى زنده كننده ميان روان و تن است. تا روان همنشينِ تن است، تن زندگى دارد. چون تن درگذشت، زندگى از آنِ روان است». (شاكد، 88)
102. «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آنِ خداست. و اگر آنچه در دل هاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند، شما را به آن محاسبه مى كند; آنگاه، هر كه را بخواهد مى بخشد، و هر كه را بخواهد عذاب مى كند، و خداوند بر هر چيزى تواناست». (البقره، 284) / «آمار روانِ مردمان با سنجه هاى خواست و دانش و توان بررسيده مى شود …». (دين كرد سوم، 141) / «… پاداش كمترين كرفه اى و كيفرِ كوچك ترين گناهى، گزارده خواهد شد.» (دين كرد سوم، 2، 232)
103. درباره مفهوم نمادين ترازو، رك: شواليه، 338ـ342
104. «و ترازوهاى داد را در روز رستاخيز، مى نهيم. پس، هيچ كس، در چيزى، ستم نمى بيند و اگر عمل هموزنِ دانه خردلى باشد، آن را مى آوريم و كافى است كه ما حسابرس باشيم» (الانبياء: 47)
105. «پس، آنگاه كه در صور، دميده شود، ديگر ميان شان نسبت خويشاوندى وجود ندارد و از حال يكديگر نمى پرسند، پس، كسانى كه كفه ميزان اعمال آنان، سنگين باشد، ايشان رستگارانند و كسانى كه كفه ميزان اعمالشان سبك باشد، آنان، به خويشتن زيان زده و هميشه، در جهنم مى مانند. آتش، چهره آنان را مى سوزاند و آنان در آنجا، ترش رويند» (مؤمنون: 101ـ104) / «و در آن روز، سنجشِ اعمال درست است; پس، هر كس ميزان هاى عمل او گران باشد، آنان خود رستگارانند. و هر كس ميزان هاى عمل او سبك باشد، پس، آنانند كه به خود زيان زده اند، چرا كه به آيات ما، ستم كرده اند» (الاعراف: 98)
106. «گويد به دين، كه چگادى هست يك صد مرد بالاى، ميان جهان، كه چگادِ دائيتى خوانند; آن، يوغِ ترازوىِ رشن ايزد است، تيغه اى به بُنِ كوه البرز به سوى اباختر و تيغه اى به سَرِ كوه البرز، به سوى نيمروز دارد».
107. «رشن، مينوىِ راستى است» (بندهش،116). در كتاب دين كرد، به علاوه، ذكر شده است كه رشنِ راست گفتار، در پشيمان كردنِ مردم از گناه در جهان مادى، مؤثر است. (دين كرد سوم، 2، 257)
108. «رشن روانِ مردمان را نيز، به گناه و كرفه، آمار كند …». (بندهش، 116)«… و رشنِِ عادل، اعمالِ روانِ درگذشته را مى سنجد.» (مينوىِ خرد، 24)
109. در همين چارچوب، اين قطعه از دين كرد قابل ملاحظه است: «پاداش تبه خويان، برابر كمترين كار ثوابى كه در زمين از ايشان سر زده است … از كيفرِ آنان كاسته مى گردد …و كيفرِ پارسايان، برابرِ كمترين گناهى كه از ايشان در جهانِ مادى سر زده و بر گردنِ آنان است، از ميزانِ پاداش كرفه هاشان … پاك شود.» (دين كرد سوم، 1، 232)
110. درباره مفهوم نمادين پل، رك: شواليه، 230ـ234
111. «اهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقِيم. صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ». (فاتحه، 6ـ7) نيز: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِى لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطََ الْمُسْتَقِيمَ» (الاعراف: 16)
112. «كسانى را كه ستم كرده اند، با همرديفان شان و آنچه غير از خدا مى پرستيده اند، گرد آوريد و به سوى “راه جهنم”، رهبرى شان كنيد و بازداشت شان نماييد كه آنها مسئولند».(الصافات: 2422)
113. «آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را قبلا آفريده ايم و حال آنكه چيزى نبوده است؟ پس، به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين، محشور خواهيم ساخت. سپس، در حاليكه به زانو درآمده اند، آنان را گرداگردِ دوزخ، حاضر خواهيم كرد; آنگاه، از هر دسته اى، كسانى از آنان را كه بر خداى رحمان سركش تر بوده اند، بيرون خواهيم كشيد. پس از آن، به كسانى كه براى درآمدن به جهنم سزاوارترند، خود داناتريم. و هيچ كس از شما نيست، مگر اينكه در آن جهنم وارد مى گردد. اين امر همواره بر پروردگارت، حكمى قطعى است. آنگاه كسانى را كه پرهيزگار بوده اند، مى رهانيم و ستمگران را به زانو درافتاده، در دوزخ رها مى كنيم» (مريم، 68ـ72)
114. «اى مزدااهوره، به درستى مى گويم: هر كس ـ چه مرد، چه زن ـ كه آنچه را تو در زندگى، بهترين كارِ شناخته اى بورزد، در پرتو «منش نيك» از پاداش «اشه» و «شهريارىِ مينوى» برخوردار خواهد شد .من چنين كسانى را به نيايشِ تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از گذرگاهِ داورى، خواهم گذراند.» (يسنه: 46،10) / «كَرپان و كَوى، با توانايىِ خويش و با وادار كردنِ مردمان به كردارهاى بد، زندگانى آنان را به تباهى مى كشانند; اما روان و دين شان، هنگامِ نزديك شدن به گذرگاه داورى، در هراس خواهد افتاد و آنان، همواره، باشندگانِ كنامِ دروج خواهند بود» (يسنه: 46، 11)
115. دَئِنا (پهلوى: دين): در اوستا به «وجدان» يا «نيروى ايزدى بازشناسىِ نيك و بد» تعبير كرده اند. اين نيرو را آغاز و انجام نيست. اهوره مزدا، آن را در تن انسان نهاده است تا بتواند از نيكى و زشتىِ كردار خويش آگاه شود. اگر انسانى بر اين نيروى درونى دست يابد، هرگز به بدى گرفتار نخواهد شد. پس از درگذشت انسان، در جهان ديگر، دينِ انسانِ درست كردار، به صورت دوشيزه اى زيبا و درخشان به استقبال او مى آيد; اما دينِ انسانِ زشت كردار، به صورت پتياره اى زشت رو، بر او، عيان خواهد شد.
116. پل چينوت در باور زرتشتى، گذرگاهِ ميانِ دو كفه ترازوى رشن ايزد است; ترازويى كه يك كفه آن در بُنِ رشته كوهِ البرزِ افسانه اى است (كه بر گردِ زمين كشيده شده است) و كفه ديگرِ آن، بر قله ديگرى از همان رشته كوه قرار دارد. تجسمِ من از اين ساختار چنين است: روانِ شخص بر كفه اى كه روى زمين است، به سوى مقابل حركت مى كند و همزمان، «دين» شخص بر كفه ديگر، مى ايستد. اگر شخص نيكوكار باشد، وزنِ «دينِ» او، آن كفه را متناسباً، پايين مى آورد و در نتيجه، پل چينوت كه بين دو كفه ترازو قرار دارد، حولِ محور طولىِ خود، مى گردد و به پهنا مى ايستد تا روان از روى آن، به سلامت، عبور كند. پل، بر چگادِ دائيتى قرار دارد كه قله اى است كه سوراخ دوزخ، در فرورفتگىِ ژرفِ ميان آن قرار داد. در نتيجه، اگر وزنِ «دينِ» شخص، در نتيجه گناه كارى كم باشد، روان، پس از آنكه به سختى بر فراز رفت، از روى پلِ باريك، به درونِ دوزخ مى افتد.
117. قابل ذكر است كه بر اساس پندارهاى سطحى، از تشابهِ ميانِ صراط و چينوت، بسيار گفته اند، اما، چنان كه ديديم، اين دو را نمى توان مشابه دانست. چينوت، جزيى از ساختار سنجش است كه با ترازوى زرتشتى، ارتباطى ارگانيك دارد; در حاليكه صراط در مفهوم قرآنى، راه عبور پرمخاطره اى است در درون جهنم كه همه آدميان بايد بر آن، گام نهند. درست است كه هر دو، مظهر عبور از يك مرحله به مرحله ديگر هستند، اما، اين تشابه، به كاركردِ يكسانِ مغز انسان ها در بهره گيرى از نمادها راه مى بَرد و به هيچ وجه، نمى توان آن را نمونه اى از يك وام گيرى دانست. اما، از سويى ديگر، در باورهاى عوامانه، اغلب مردمان، صراط را به صورت يك پل مجسم مى كنند و به احتمال، عبارت «پل صراط»، از تلفيقِ «پل چينوت» با «صراط الجحيم» پديدار شده است.
118. براى نمونه نك: الاعراف: 7 / البقره: 35 / الرحمن: 46 / الزمر: 74 / النساء: 4 / المائده: 5 / آل عمران: 3 / يونس: 9 / القمان: 8 / الحجر: 45 / الكهف: 18. قابل ذكر است كه قرآن براى اشاره به باغ هاى زمينى هم از «جنت» استفاده كرده است. براى نمونه: نك: البقره: 265.
119. «… به جنتى كه پهنايش به قدرِ آسمان ها و زمين است، و براى پرهيزگاران، آماده شده است، بشتابيد.» (آل عمران: 133)
120. «و روزى شما و آنچه وعده داده شده ايد، در آسمان است.» (الذاريات: 22)
121. «و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوى جنت سوق داده شوند تا چون بِدان رسند و درهاى آن به روى شان گشوده گردد و نگهبانانِ آن، به ايشان گويند: سلام بر شما خوش آمديد در آن درآييد و جاودانه بمانيد». (الزمر: 73) / «اين يادكردى است و قطعاً براى پرهيزگاران فرجامى نيك است. باغ هاى هميشگى، در حاليكه درهاى آنها برايشان گشوده است.» (ص: 49ـ50)
122. «همان جنات عدن كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل مى شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان درمى آيند.» (الرعد: 23) / «اما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند به پاداش آنچه انجام مى دادند در جناتى كه در آن جايگزين مى شوند پذيرايى مى گردند.» (السجده: 19) / «آنان هستند كه حقا مؤمنند براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.» (الانفال: 4) / «ببين چگونه بعضى از آنان را بر بعضى ديگر برترى داده ايم و قطعاً درجات آخرت و برترى آن بزرگ تر و بيشتر است.» (الاسراء: 21)
123. «باغچه ها و تاكستان ها و دخترانى هم سال، با سينه هاى برجسته و پياله هاى لبالب …» (النباء: 32ـ34) / «بسترهايى كه آسترِ آنها، از ابريشمِ درشت بافت است كه در آن باغ ها، دلبرانى فروهشته نگاهند كه دستِ هيچ انس و جنى، پيش از ايشان، به آنها نرسيده است». (الرحمن: 54 و 58) / «بر تخت هايى جواهرنشان، كه روبروى هم، بر آنها تكيه داده اند. بر گِردشان، پسرانى جاودان به خدمت مى گردند. با جام ها و آبريزها و پيالههايى از باده نابِ روان; كه نه از آن دردِ سَر گيرند و نه بى خرد گردند و ميوه از هر چه اختيار كنند و از گوشت پرنده، هر چه بخواهند و حوران چشم درشت، مثلِ لؤلؤ نهان ميانِ صدف. اينها پاداشى است براى آنچه مى كردند. در آنجا نه بيهوده اى مى شنوند و نه سخنى گناه آلود. سخنى جز سلام و درود نيست» (الواقعه: 15ـ26) / «جامى كه آميزه زنجبيل دارد، به آنان مى نوشانند. از چشمه اى در آنجا كه سلسبيل ناميده مى شود. و بر گِردِ آنان، پسرانى جاودانى مى گردند; چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكنده اند. و چون بدانجا نگرى، سرزمينى از نعمت و كشورى پهناور مى بينى. بهشتيان را جامه هاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر، در بر است و پيرايه آنان، دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان، باده اى پاك، به آنان مى نوشاند.» (الانسان: 12ـ21)
124. «بهشت و دوزخ، اكنون نيز وجود دارد.» / «بهشت در ستاره پايه و بالاتر ازآن; و دوزخ، در زير زمين است» (دين كرد پنجم، 44)
125. « …در بهشت آنكه در جايگاه فروتر است به آنكه در جايگاه برتر است حرمت گذارد، گويد كه نيز نيكو باشى تو اى مرد، كه اندكى نزديك ترى به آن يك وجودِ منزه!» (شايست ناشايست، 84ـ85)
126. «پس نخستين گام را به ستاره پايه فراز نهادم، به انديشه نيك … و ديدم آن روانِ پرهيزگاران را كه چون ستاره اى درخشنده، از آن روشنى همى تابيد … اينان روان هايى هستند كه در گيتى، يشت نكردند و گاهان نسرودند و …شاهى و دِهبَدى و سالارى نكردند، اما به ديگر كرفهها پرهيزگار بوده اند. … ديگر گام را به گفتار نيك به ماه پايه فراز نهادم … آن انجمن بزرگ پرهيزگاران ديدم …كسانى … كه به گيتى يشت نكردند و گاهان نسرودند و به ديگر كرفه ها بدين جاى آمده اند. روشنى ايشان به روشنىِ ماه، همانند است. … سه ديگر، گام را به خورشيد پايه فراز نهادم، آنجا كه كردار نيك مقيم است. … ديدم آن روان پرهيزگاران را به گاه و بسترِ زرين و مردمى بودند كه روشنى شان به روشنىِ خورشيد همانند بود. … اينان روان هايى هستند كه به گيتى، پادشائىِ نيك و دهبدى و سالارى كردند. چهارم گام را فراز نهادم به آن گرزمانِ روشن آن كه همه آسايش است. …» (بهار، از: ارداويراف نامه، 305ـ307)
127. «روشنىِ بى پايان» و «برترين روشنى» در هر دو روايت زرتشتى و اسلامى، خاص خداى بزرگ است: «او كه برترين روشنى هاست، خداترين خدايان است، مينوترين مينوان است.» (شاكد، از داتستان دينيك،86) / «خدا، نورآسمان ها و زمين است. مَثَلِ نور او، چون چراغدانى است كه در آن، چراغىو آن چراغ در شيشه اى است; آن شيشه، گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى شود. نزديك است كه روغنش، هر چند بدان آتشى نرسيده باشد، روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد، با نور خويش هدايت مى كندو اين مَثَل ها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست.» (النور:35)
128. «پس، نخستين گام به انديشه نيك و دوم به گفتار نيك و سوم به كردار نيك بالا رود و چهارم گام به روشنى بى پايانِ پر از خوشى رسد.» (مينوىِ خرد، 26) /«… از خورشيدپايه تا به آسمان، آنِ روشنىِ بيكرانه، گرزمان است كه اندر آن، روشنىِ بيكرانه است.» (بهار، از: روايت پهلوى، 294) جالب توجه است كه «اِميد اَشَوَهيشتان» آشكارا ميانِ گرودمان و بهشت، قايل به تفاوت است: «… اگر پرهيزگار باشد … يا به گرودمان مى رود كه بالاترين بخش آسمان هاست مى رود و يا به بهشت مى رود و يا به هميستگان كه جايگاهى است ميان دوزخ و بهشت.» (روايت اميد اشوهيشتان، 229)
129. در گاهان، گرودمان (=گرزمان) به عنوان «فراترين سراى، …كه سراىِ اهوره تواناتر از همگان است» (يسنه 28:3ـ4) وصف شده كه در آن «بهترين پاداش ها» (يسنه 48:9) و «بهترين زندگى» (يسنه 44:2) و «زندگى خوب و جاودان». (يسنه 32:5 و نيز يسنه 46:19) به راست گفتاران، وعده داده شده است. در متون پهلوى، كيفيت جايگاه پاداش، چنين وصف شده است: «… بِدان جامه هاى زرنشانده و سيم نشانده از همه جامه ها، درخشان تر …بِدان ارابه و گردونه زرين در در روشنى … زين افزار خوب ساخته زرين ى گوهرافزوده سخت درخشانِ سراسر آراسته …آن گاهِ بسيار زرين، بسترِ خوب و بالش را با قالىِ شايسته …». (بهار، از: ارداويراف نامه، 306ـ307)
130. «اندر آن، همه آسانى و رامش و شادى و بركت و نيكى است كه از بزرگ ترين و برترين نيكى و رامشِ گيتى هم بيش و بهتر است. آنجا هيچ نياز و درد و غم يا دشوارى نيست. خوشى و نيكى برخاسته از آن گاهِ سود هميشگى است و از آن گنج پُرِ ناكاستنىِ نفرسودنىِ بى كرانه است.» (شاكد، از: داتستان دينيك، 107)
131. براى نمونه: «قطعاً در اين يادآورى ها، براى كسى كه از عذاب آخرت مى ترسد، عبرتى است; آن روز روزى است كه مردم را براى آن، گرد مى آورند و آن روز، روزى است كه جملگى در آن حاضر مى شوند.» (هود: 103)
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
/خ