خانه » همه » مذهبی » شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)

شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)

شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)

قرن چهارم هجرى و مسائلى كه در آن جريان داشت, به سيّد كمك مى كرد كه حديث امامى و غير امامى را تدوين كند و ثروت عظيمى هم در اختيار او بود و آن اين كه پس از تدوين اين احاديث , قدرت نقد اين احاديث را پيدا كرد. اين دو كار (يعنى تدوين و نقد حديث) در دو كتاب انتصار و ناصريات به خوبى مشاهده مى شود. نقد حديثى كه سيّد بر آن همّت داشت, بسيار بيشتر از آن چيزى بود كه حديث تا آن روز به خود ديده بود. نقد وى به ردّ كردن و نپذيرفتن اكثر احاديث منجر شد, على الخصوص احاديثى

446bdaa4 ca8e 4457 9ea4 8479650e3982 - شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)
0002926 - شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)
شخصيت سيد مرتضى، كتاب امالى و احاديث آن (2)

نويسنده:مهرداد عباسى

روش برخورد سيّد با حديث

قرن چهارم هجرى و مسائلى كه در آن جريان داشت, به سيّد كمك مى كرد كه حديث امامى و غير امامى را تدوين كند و ثروت عظيمى هم در اختيار او بود و آن اين كه پس از تدوين اين احاديث , قدرت نقد اين احاديث را پيدا كرد. اين دو كار (يعنى تدوين و نقد حديث) در دو كتاب انتصار و ناصريات به خوبى مشاهده مى شود. نقد حديثى كه سيّد بر آن همّت داشت, بسيار بيشتر از آن چيزى بود كه حديث تا آن روز به خود ديده بود. نقد وى به ردّ كردن و نپذيرفتن اكثر احاديث منجر شد, على الخصوص احاديثى كه از آنها بوى غلوّ و تشبيه و جبر مى آمد.او احاديث و اخبار واحد غير موثّق و بلكه موثق را نمى پذيرفت; چرا كه به عقيده او چنين احاديثى نمى توانست مصدر يك حكم شرعى باشد.21
اكثر جاهايى كه سيّد به تفسير آيات و تأويل احاديث پرداخته, مواردى است كه ظاهر عبارات, جبر يا تشبيه و تجويز خطا بر انبياست و از امورى است كه دلايلى عقلى بر ردّ آنها وجود دارد و آيات و رواياتى كه متضمّن اين معانى باشند, رجوع به ظاهرشان صحيح نيست و به همين خاطر, ظاهر الفاظ چنين عباراتى در نزد او غير قابل قبول است. در اين موارد, او مى كوشد كه راهى را براى برگرداندن اين عبارات (از قرآن يا حديث) به وجهى از وجوه پيدا كند.
سيّد در فقه, توجّه زيادى به ظواهر نصوص دارد; ولى آن توجّه را از او در تفسير قرآن و حديث نمى بينيم, چرا كه او معلومات لغوى بسيار بالايى دارد و در يافتن راه براى فرار از ظاهر متن در نمى ماند و حتماً راهى را مى يابد تا مطابق با رأى عقلى اش باشد و هر رأيى كه با رأى عقلى وى سازگار باشد, مى پذيرد.
مناسب است در اينجا مثالى از اين روش برخورد سيّد با يكى از روايات براى روشن شدن بيشتر بحث, ذكر كنيم.
از پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) روايت شده است: كه اِنّ قُلوبَ بَنى آدمَ كُلَّها بينَ اصبعينِ مِن أصابعِ الرّحمنِ, يُصّرفُها كيفَ شاء. در جايى از او درباره كلمه «أصبع» سؤال مى شود و اين كه فرض اصبِع براى خداوند به چه معناست و آيا اين فرض, مستلزم اعتقاد به تشبيه است. پس چگونه اين حديث با توحيد پروردگار سازگار است؟
در جواب, سيّد ادلّه لفظى را مى آورد و در پاسخ به كسى كه حديث را به مجرّد منافات با عقل نمى پذيرد مى گويد: اصبع در كلام عرب, اگرچه به معناى عضو مخصوص (انگشت) است, ولى به معناى «اثر نيك» نيز بوده و گفته مى شود: فلان ُ على مالِه اصبع حسنة يعنى قيام و اثرى حسن دارد [در اينجا سيّد, اشعارى براى تأييد قول و ادّعاى خودش مى آورد] و معنى حديث اين گونه مى شود: هر آدمى, قلبش بين دو نعمت جليل خدا (نعمت دنيا و آخرت) قرار دارد. ممكن است وجه تسميه اثر حسن به اصبع, آن باشد كه اشاره براى نشان دادن شگفتى و توجه دادن به چيزى از انگشت استفاده مى شود.
اين جواب, مى توانست براى فرد سؤال كننده , جواب جامع و كاملى باشد; امّا با اين حال, وجه ديگرى را بيان مى كند كه به گفته خودش به مذاق عرب نزديك تر است. وجه ديگر آن است كه غرض در ذكر «اصبع»,خبر دادن به سادگى و آسان بودن دگرگونى قلوب و تغيير دادن آنهاست و انجام كار در مورد آنها بر خداوند ـ عزّوجل ـ يسير است و اين كار, تحت قدرت و تسلّط اوست. آيا نمى بينى كه عرب در مثل مى گويد: «هذا الشىء فى خنصرى و بنصرى و فى يدى و قبضتى»؟ همه اين عبارت مى خواهد تيسير و تسهيل و نيز عدم مشقّت و زحمت را برسانند و بر همين روش و سياق, محققان و مفسّران, آيه «وَالأرضُ جَميعاً قبضته يَومَ القيامةِ وَالسَّمواتُ مَطْويّآت بِيَمينِهِ» را تأويل كرده اند.
در نتيجه, به نظر مى رسد, پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) هنگامى كه مبالغه را در وصف خداوند به قدرت داشتن بر دگرگون كردن قلب ها و تسلّط برآنها به غير مشقّت و سختى اراده كرده , فرموده است: إنّها بَينِ اصابعهِ كه اين جمله, كنايه اى از اين معنى مهمّ و همچنين اختصارى از يك لفظ طولانى باشد.22

بررسى روايات « أمالى سيّد »

احاديث و روايات موجود در أمالى سيّد مرتضى را بايد به دو دسته تقسيم كرد:
1. رواياتى كه مورد بحث و شرح قرار گرفته اند; أمالى السيّد مرتضى داراى 80 مجلس مختلف است. در 28 مجلس از اين مجالس, عبارت «تأويل خبر» وجود دارد كه در ذيل اين عنوان, يك يا چند حديث آورده مى شود و مباحث فقه الحديثى در آن مطرح مى شود و گاهى تعارض اين روايت با روايات يا آيات ديگر بررسى مى شود, گاهى منافات مفهوم روايت با دلايل عقلى و مذهب كلامى شيعه برطرف مى شود. گاهى غريب الحديث و لغات مشكل حديث, توضيح داده مى شود و مباحث نافع ديگرى نيز در ذيل اين روايات آورده مى شود.
2 . رواياتى كه به عنوان شاهد به كار رفته اند; اين روايات را گاهى سيد براى تأييد ادّعاى خود مى آورد و گاهى نيز وقتى مى خواهد قول شخص ديگرى را مطرح كند, روايت استفاده شده توسط او را مى آورد و گاهى نيز در تفسير آيات قرآن از شواهد روايى به خوبى بهره مى گيرد. تعداد رواياتى كه به اين شكل در سرتاسر كتاب آمده است, حدود 50 روايت است.23
در پايان مقاله, فهرست احاديثى را كه سيد مورد بحث و بررسى قرار داده است مى آوريم:

روايت شماره 1

رُوى عن النبيّ ـ صلّى اللّه عليه و سلم ـ إنّه قال: مَن تعلّم القرانَ ثُم نَسيَه لقى اللّهَ و هُو أجذمُ.24
در اين حديث عمده بحث بر روى معناى لغوى كلمه أجذم و مفهوم آن است. در اين حديث نظر سيّد اين است كه منظور از اجذم در اين جا مقطوع اليد است و قول رسول اكرم (صلی الله علیه واله) در مقام تشبيه است, يعنى كسى كه قرآن را فراموش كند, مانند كسى كه دست ندارد و فاقد كمال و زينت است.

روايت شماره 2

روى أبو عبيد اللّه بن سلام فى كتابه غريب الحديث, عن اميرالمؤمنين(علیه السّلام) إنّه قال: مَن أحبَّنا أهلَ البيت, فَليعدّ لِلفقرِ جلباباً أو تِجفافاً .25
در اين روايت, سيّد مى خواهد اين مطلب را روشن كند كه چگونه محبّان اهل بيت(علیه السلام) به فقر و ندارى موصوف شده اند, حال آن كه چنين رابطه اى در ميان انسان ها برقرار نيست؟
به نظر او, اين فقر مى تواند هم به فقر در آخرت و نياز به توشه, و هم به فقر در دنيا و صبر در مقابل آن, دلالت كند.

روايت شماره 3

قال أبو عبيد, قاسم بن سلاّم, فيما روى عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ : ليس منّا من لَم يَتَغَنَّ بِالقرآنِ.26
در اين جا بحث در مورد واژه لم يتغَنَّ است كه مى توان از آن, معانى مختلف,اراده نمود. رأى سيد اين است كه منظور از لم يتغنَّ, لم يستغنِ بالقرآن است; يعنى اگر كسى غير از قرآن به چيز ديگرى خود را نيازمند بداند, از ما نيست. در واقع, معانى ديگر براى اين واژه, مانند آهنگين بودن و ترجيح و… در اين مقام, مردود است.

روايت شماره 4

روى ابو هريرة, عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ إنّه قال: إنّ أحبَّ الأعمالِ إلى اللّهِ ـ عزَّ وجلَّ ـ أدومُها و إنْ قلَّ , فعليكم منِ الأعمالِ بما تُطيقونَ , فإنّ اللّهَ لا يملَ حتّى تَمَلّوا.27
در اين روايت, بحث اصلى بر روى لفظ لا يملُّ و حتّى تَملّوا و كلاً ريشه سه حرفى «م ل ل» است كه معانى مختلف آن بررسى مى شود و سيّد براى وصف خداوند به ملل, چهار وجه آورده است; ولى در پايان, هيچ يك از وجوه را به ديگرى برترى نداده است.

روايت شماره 5

روى أبو مسعود البدرى, عن النّبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ إنّه قال: مِمّا أدرَكَ النّاسُ مِنْ كَلامِ النّبوةِ الأولى, إذا لَم تَستَحيِ فاصنع ماشئت. 28
در معنا و مفهوم عبارت إذا لم تستحى فاصنع ماشئتَ, سه معناى مختلف آورده است كه براى هر يك از معانى, از آيه يا روايتى به عنوان شاهد استفاده شده است. ظاهراً سيد,معتقد است تا زمانى كه كارى نكرده اى كه از آن حيا و شرم داشته باشى, هر كارى مى خواهى انجام بده;چون در واقع; كارهاى زشت است كه شرم و حيا آور است.

روايت شماره 6

روى محمد بن الحنفية, عن أبيه اميرالمؤمنين (علیه السلام) قال: كان قد كثر على مارية القبطية, أم ابراهيم فى ابن عم لها قبطى كان يزورها…, فقال: الحمدُ للّهِ الذى يُصرف عنّا الرّجس أهل البيت.29
سيد از اين روايتِ مفصل پنج حكم و نتيجه شرعى استخراج كرده و به شبهات وارد شده در آن پاسخ مى دهد و در واقع از ساحت مقدّس پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) و اميرالمؤمنين(علیه السلام) دفاع مى كند. پس از اين مطلب, به بررسى لغات غريب و مشكل حديث مانند: شَغر برجله, أجب, … مى پردازد.

روايت شماره 7

روى أبو هريرة , عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ إنّه قال: تقىءُ الارضُ أفلاذَ كَبدها مثلَ الاطِوان من الذّهب و الفضةِ , فيجىءُ القاتلُ فيقول فى مثل هذا, قتلتُ و يجىءُ القاطع يقولُ فى مثل هذا, قطعتُ رَحمِى و يجىءُ السارق, فيقول فى مثل هذا: قطعتُ يَدى ثمّ يتركونه ولا يأخذون منه شيئا.30
در اين روايت, ابتدا لغاتى مانند أفلاذ, تقىء, … توضيح داده شده و مورد بررسى لغوى قرار گرفته اند و گفته شده كه مفهوم حديث همان معناى «أخرجت الأرض أثقالها» است.

روايت شماره 8

فى الحديث إنّ قيس بن عاصم, قال: اتيت رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ فقال: هذا سيد أهل الوبر… فقال ـ عليه الصلاة والسلام ـ : نعم المال أربعون و الكثر ستّون و ويل لاصحابِ المِئينَ, إلاّ مَنْ أعطى الكريمةَ ومَنحَ الغَزيرةَ و نَحرَ السمينةَ فاكل وأطعم القانعَ والمُعترَّ .31
اين روايت, حجم زيادى دارد و با عبارات مختلفى آمده است. در اينجا سيد فقط به توضيح لغات غريب حديث پرداخته است و اصطلاحاتى مانند: الكريمة, الغزيرة, المنيحة, الطروقة و… را شرح كرده است.

روايت شماره 9

روى أن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ خَرج مع أصحابه إلى طعامٍ دُعوا لَه, فإذا بالحسين ـ عليه السلام ـ فَاستَنلَ رسول ُ اللّه…, فقبلَه و قال: أنا من حُسينٍ و حسين منّى, أحبّ اللّه من أحبّ حُسيناً .حسين سبط من الأسباط. 32
اين روايت كه در فضايل امام حسين(علیه السلام) است, از نظر لغوى مورد بررسى سيد قرار گرفته و لغاتى مانند: استنتَلَ, فأس أقنح,… شرح داده شده است.

روايت شماره 10

الخبر المروى عن عبداللّه بن عمر, إنّه قال: سمعت النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ يقول: إنّ قلوبَ بنى آدم, كلّها بين أصبعين من أصابع الرَّحمن, يُصرّفها كيف شاء, ثم يقول: قال رسول اللّه ـ صلى الله عليه و سلم ـ عند ذلك: اللّهُمَ مُصرّفَ القلوبِ, صَرّفْ قلوبَنا إلى طاعتِكَ.33
اين روايات تأويل مى شوند و عدم منافات آنها با توحيد پروردگار و متضمّن نبودن تشبيه اثبات مى شود و اصل بحث بر سر لفظ إصبع و معانى مختلف آن است كه غير از انگشت به معنى «اثر حسن» هم به كار مى رود. سپس, انواع تلفظ هاى اين كلمه و در نهايت, دو وجه براى تأويل اين حديث با استفاده از معناى لغوى و سائر موارد بيان مى شود.

روايت شماره 11

روى أبو هريرة, عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ إنّه قال: يقول اللّه ـ عزَّ وجلَّ ـ إذا أحبّ العبدُ لقائى أحببتُ لِقاءَه و إذا ذكرنى فى نفسهِ ,ذكرتُه فى نفسى. و إذا ذَكَرنى فى ملاء , ذكرتُه فى مَلاء خيرٍ منهُ. وإذا تقَّرَب إليَّ شِبراً , تقربتُ إليه ذراعا.ً وإذا تقرّبَ اليَّ ذِراعاً , تقرّبت إليه باعاً .34
اين روايت در مورد كلمه نفس در مورد ذات باريتعالى است. براى روشن شدن اين مطلب, هشت معنا براى كلمه نفس بيان مى شده و با آيات و روايات مختلف تطبيق مى شود.اعتقاد بر آن است كه اين روايت از باب تسميه جزاى يك عمل با نام همان عمل است; چنان كه در آيه «وجَزاءُ سَيئةٍ سَيئةٍ مثلُها» چنين است.

روايت شماره 12

روى عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ: إن ّ المَيتَ لَيُعذَّبُ لبكاء الحّى عليه.35
اشكال در اين روايت, اين است كه چگونه يك نفر به خاطر اعمال ديگران بايد عذاب ببيند؟ ابتدا يك تأويلى در مورد آن ارائه شده, و سپس روايات ديگرى در اين باب مطرح گرديده است.

روايت شماره 13

يروى ابوهريرة , عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ إنه قال: ما من أحدٍ يُدخلُه عملُهُ الْجَنَّةَ و يُنجيهِ من النّار. قيل: ولا أنت يا رسول اللّه؟ قال و لا أنا, إلاّ أن يَتغَمَّدنى اللّه برحمةٍ من اللّه و فضل. 36
اين اشكال طرح مى شود كه چرا بندگان نسبت به پاداش الهى غير مستحق هستند و همگى در سايه فضل و رحمت خدا به بهشت مى روند و از جهنّم, رهايى مى يابند و به اين اشكال پاسخ داده مى شود.

روايت شماره 14

يروى نافع عن أبى الاسحاق الهجرى, عن أبى الاحوص, عن عبدالله بن مسعود, عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ قال: إنّ هذا القرآن مادُبة لله تعالى, فتعمّدوا مأدبته ما استطعتم وإنّ أصغَر البيوتِ لبيت أصغرُ من كتاب اللّه. 37
در ذيل اين روايت برخى واژه ها مانند مأدبة و… مورد بررسى قرار گرفته است و نيز وجه تشبيه كتاب الهى به مأدبة بيان شده است.

روايت شماره 15

روى أن مسلما الخزاعى, ثم المصطلقى, قال: شهدت رسول اللّه(صلی الله علیه واله) و قد انشده نشد قول سويدِ بن عامر المصطلقى. فقال رسول اللّه: لو أدركته لأسلَمَ. 38
در ذيل اين روايت, سيد در واقع به توضيح اشعار سويد بن عامر پرداخته است و عبارات مشكل آن را معنا كرده است.

روايت شماره 16

يروى زيد بن ثابت, عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم, إنّه قال: توضَّؤوا مما غَيّرتَ النّارُ.39
بحث اين روايت در معناى كلمه وضو است, كه مس كردن چيزى كه آتش آن را تغيير داده است, چه نيازى به وضوء دارد؟ در پاسخ به اين سؤال, نياز به فهم معناى وضو احساس مى شود. آيا وضو به معناى شستشو است يا منظور آن اصطلاح شرعى است؟

روايت شماره 17

روى ابوهريرة , عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ إنه قال: خيرُ الصّدقةِ ما أبقَتْ غنيً , واليدُ العُليا خير من اليد السّفلى و ابْدأ بِمن تعول. 40
ابتدا سيد دو وجه در تأويل «خير الصدقة ما ابقت» غنى آورده و پس از طرح دو وجه در تأويل «اليد العليا خير من اليد السفلى» , نظر خود را با استفاده از شواهد , مى آورد. معناى روايت اين است: عطيّه زياد و كثير, بهتر از عطيه و بخشش كم و قليل است و اين روايت با موجزترين كلام, اين را گفته است.

روايت شماره 18

روى عقبة بن عامر , عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ إنه قال: لو كان القرآن فى أهابٍ ما مسَّته النّارُ.41
اين روايت يكى از مفصل ترين بحث ها را در اين كتاب به خود اختصاص داده است. در اينجا سيد ابتدا نظر ابن قتيبه, سپس ردّ ابن انبازى نسبت به او, و نظر ابن انبازى را مى آورد. پس از آن, نظر خود را مبنى بر اين كه كلام, به طريق مثل و مبالغه در تعظيم شأن قرآن و آگاهى دادن نسبت به جلالت قدر و بزرگى جايگاه قرآن است نقل مى نمايد.

روايت شماره 19

روى ابو عبيد القاسم بن سلام, عن حجاج, عن حمّاد بن سلمة, عن هشام بن جان و حبيب بن الشهيد, عن ابن سيرين, عن ابى هريرة : أنّ النبى نهى عن كسب الرّمازَة (أو الزَّمارة).42
ذيل اين روايت, نظرات قاسم بن سلام, ابن قتيبه, فرّاء, ابن انبازى به ترتيب, در مورد لفظ رمازة يا زمارة آورده شده و سيد در پايان مى گويد كه هيچ يك از اين دو تلفظ بر ديگرى برترى ندارد; چرا كه براى هر يك وجهى وجود دارد.

روايت شماره 20

روى عقبة بن عامر, إنّ رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ قال فى خطبة طويلة خطبها: مَن يَتبَع المَشمَعَة, يُشْمَع به. 43
منظور روايت اين است كه هر كس كارش مسخره كردن مردم باشد, خداوند او را به همان شكلى كه مسخره مى كرده است, در خواهد آورد.

روايت شماره21

يروى ابو هريرة , عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم , إنه قال: لا تناجَشوا و لا تَدابَروا , و كلّ المُسلم عَلى المُسلمِ حَرام دمعهُ و عِرْضُه.44
ابتدا معناى لا تناجشوا و لا تدابروا به طور كامل آورده مى شود و سپس معانى مختلف و متنوّع كلمه «عِرض» است كه مطرح مى شود.

روايت شماره22

روى عنه ـ عليه الصلاة و السلام ـ إنّه قال: لعَن اللّه السّارق يَسرق البيضة , فَتقطعَ يَدُه. و سَرِقَ الحبلَ , فَتُقْطع يده.45
اين روايت, دستاويز دو گروه خوارج و مُلحدان قرار گرفته , تأويلات مختلف ردّ مى شود. اين روايت در مقام تعجيز و تضعيف دزد است كه دستش را به قيمتى كم مى فروشد و در پايان, معناى لغوى بيضة و حبل مورد بررسى قرار گرفته است.46

روايت شماره 23

روى ابوهريرة, عن النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ إنه قال: لا يموتُ لِمؤمنٍ ثلاثة مِن الأولادِ , فتمسَّهُ النّارُ إلا تحلَّة القسمِ.47
بحث اين روايت, تحلّة القسم است. سيد اشكالى طرح مى كند كه آيا اين روايت متضمّن اغراى به فساد نيست كه اگر مؤمنى سه فرزند او بميرند از آتش در آمان خواهد بود و خود به اشكال,پاسخ مى دهد.

روايت شماره24

روى ابوهريرة, عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلّم ـ قال: كلّ مُولود يُولدُ على الفطرة , حَتّى يكونَ أبواهُ يُهوِدانِه أو يُنَصِّرانه. 48
نظر سيد مرتضى حول مفهوم فطرت است. سيد به توضيح عبارات «ابواه يهودانه و ينصرانه» مى پردازد و بحثى كوتاه در زمينه نسخ و إخبارمطرح مى كند.

روايت شماره 25

روى بشّار عن معاوية بن الحكم قال قلتُ: يا رسول اللّه , كانَت لى جارية ترعى غنماً لى … فصككتُها صكةً. قال: فعظم ذلك على النبى ـ صلى الله عليه و سلم ـ… فقال: ـ عليه السلام ـ أعتقها فَإنّها مؤمنة.49
برخى لغات مشكل اين روايت مانند: اسَف , … توضيح داده شده , سپس چهار معنا براى كلمه سما آورده مى شود و در نهايت, جمع بندى اين است كه در سما بودن خدا به معنى عزّت و علوّ شأن و سلطان است و علوّ مسافت در زبان عرب هيچ گونه مدحى محسوب نمى شود.

روايت شماره 26

روى شريك, عن عمار الذهبى, عن أبى صالح الحنفى , عن أميرالمؤمنين على ـ رضى اللّه عنه, قال: رأيتُ النبى صلى الله عليه و سلم ـ فى المنام, و أنا أشكو إليه ما لقيتُ مِن الأودِ واللدد.50
اين روايت به طور مختصر آمده است و لغات أود ولَدَد مورد بررسى قرار گرفته است.

روايت شماره 27

روى عن النبى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ قال: لا عدَوى ولاطيرةَ ولا هامَّة.51
در اين قسمت, چندين روايت براى مقايسه با يكديگر آمده است كه بعضى با بعض ديگر داراى تناقض ظاهرى هستند. برخى از آنها ناظر به وجود بديمنى و سرايت بيمارى و… و برخى ديگر, شاهد بر عدم وجود چنين چيزهايى است.

روايت شماره 28

يروى عن رسول الله ـ صلى الله عليه و سلم ـ , إنّه نهى أن يُصلّى الرَّجُلُ و هُوَ زَناءُ.52
در اين قسمت, فقط معناى زنا آورده شده است.

خاتمه

از بررسى روايات مذكور در أمالى سيد و همچنين توضيحات مؤلّف ذيل آنها به نكات زير پى مى بريم:
1 . اِسناد اكثر روايات مطرح شده در كتاب, داراى اشكال است و حديث مسند به ندرت در ميان آنها يافت مى شود و در واقع اكثراً جزو روايات ضعيف (مرسل, مرفوع,…) به شمار مى روند.
2. اين كتاب منبع فقه الحديثى خوبى براى شيعه است و از آن براى به دست آوردن معانى برخى از لغات غريب حديث يا يافتن انواع فنون بلاغى و صنايع ادبى به كار رفته در روايات, مى تواند استفاده شود.
3. گرايش سيد مرتضى در شرح و تفصيل روايات, بيشتر ادبى و كلامى بوده است. خواننده با مطالعه توضيحات او, علاوه بر اين كه مفهوم حديث را درمى يابد, بسيارى از گرايش ها و نظريّات كلامى و فقهى اماميّه آن روز را خواهد فهميد.
4 . در توضيح بسيارى از روايات, أقوال مختلف علماى برجسته اهل سنّت نظير ابن قتيبه و ابن انبازى قاسم بن سلاّم آورده شده است. اين مسئله, اولاً خبر از دسترسى سيد به أقوال اين افراد از طريق دستيابى به كتب آنها مى دهد و ثانياً اگر مطالبى در كتب امروزى آنها به دست ما نرسيده است, از طريق اين نقل أقوال سيد مى توان به آنها دست پيدا كرد.
5. گاهى در بررسى لغات غريب روايات, شواهدى از شعر جاهلى آورده شده كه دو فايده دارد: اولاً نشان مى دهد, شعر جاهلى و واژه هاى به كار رفته در آن اشعار و در آن زمان, براى سيد مرتضى مهم بوده و مطلب قابل استنادى بوده است و ثانياً مى توان عبارات صحيح بعضى اشعار را به همراه مدلول و معنى صحيح آنها به دست آورد.

پی نوشت ها :

21 . ادب المرتضى من سيرته و آثاره, عبدالرزاق محى الدين, ص 35 و 36 .
22 . همان, ص 179 تا 181.
23 . أمالى المرتضى, به تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم, بخش فهارس در انتهاى ج دوم.
24 . همان, ج 1,جزء1, ص 4.
25 . همان, ص 13.
26 . همان, ص 24.
27 . همان, ص 41.
28 . همان, ص 53.
29 . همان, ص 54 .
30 . همان, ص 65.
31 . همان, ص 72.
32 . همان, ص 157.
33 .همان, ج 1, جزء 2, ص 2.
34 . همان, ص 6.
35 . همان, ص 17.
36 . همان, ص 20.
37 . همان, ص 27.
38 . همان, ص 36.
39 . همان, ص 58.
40 . همان, ص 66.
41 . همان, ص 83.
42 . همان, ص 107.
43 . همان, ص 136.
44 . همان, ج2, جزء3, ص 82.
45 . همان, ص 93.
46 . سيد در ذيل اين روايت, قبل از توضيح مفاهيم روايت, آورده است: «هو مطعون عند أصحاب الخبر» كه در واقع, تنها جايى است كه سيد در مورد سند آن اظهار نظر كرده است.
47 . أمالى السيد المرتضى, ج2, جزء 3, ص 138.
48 . همان,ج2, جزء 4, ص 2.
49 . همان, ص 74.
50 . همان, ص 77.
51 . همان, ص 110.
52 . همان, ص 192.

منبع: www.hadith.net

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد