عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (3)
عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (3)
6 ـ عرضه حديث بر امام صادق (علیه السّلام)
عرضه مجموعه هاى متعدد روايى و احاديث متفاوت فراوان بر امام صادق(علیه السّلام) نشانگر تشديد اين جريان در عصر امام جعفر صادق(علیه السّلام) است. با نگاهى به كشمكشهاى سياسى و فرقه اى اين دوره حسّاس تاريخى مى توان راز تعميق و تشديد عرضه را در اين دوره يافت؛ دوره اى كه هويت تشيع، تثبيت شد و شيعه جعفرى از شيعه زيدى، بترى و فرقه هاى مختلف ديگر تمايز يافت. اصحاب و راويان تربيت يافته در اين مكتب به عنوان شاخصهايى براى محك زدن درستى هر آنچه به شيعه و امامان او نسبت داده مى شد، مطرح شدند و آنان نيز با عرضه مجموعه هاى حديثى نوشته و يا نقل شده، خود، امنيت ميراث شيعى را تضمين كردند.39
اين عرضه موجب گشت، ساده انديشى از دايره حديث شيعه رخت بربندد و دست جاعلان كوته انديش ـ كه كم نبودند ـ از دامان حديث كوتاه گردد. تنها احساس هولناك ردّ امام نسبت به حديثى كافى بود كه بسيارى از منافقان داخل شده در صفوف شيعه را از كرسى نقل حديث، پائين كشد و آنان را از حريم پاك آن دور سازد، گرچه بكلى كنار نرفتند.
از مهمترين جريانات نادرست اين دوره، خط غلوّ است. غاليان كه در پى كسب رياست، جلوتر از ديگران مى دويدند و امامان معصوم را برتر از جايگاه حقيقى خود مى نشاندند و سپس خود را جانشين ايشان مى خواندند، مورد بيشترين هجوم امام صادق(علیه السّلام) و ياران راست انديش ايشان قرار گرفتند؛به گونه اى كه نمونه هاى متعددى از آن را در كتابهاى اصلى رجال و بخصوص رجال كشى در احوال غاليانى چون «ابوالخطاب» و «يونس بن ظبيان» مى يابيم.40
در اين راستا امام صادق(علیه السّلام) از اصحاب خود، انديشه ها و گفته هاى سركردگان خطّ غلوّ را جويا مى شود و به ردّ و انكار شديد آنان مى پردازد. براى نمونه، امام از «عنبسة بن مصعب» مى خواهد كه شنيده هايش از «ابوالخطاب» را بازگويد و آنگاه كه او گفته ها را به پايان مى برد، امام با قسم جلاله به ردّ آنها مى پردازد.41
در نمونه اى ديگر، «حمادى» حديثى مرفوعه را نقل مى كند كه حكايت از عرضه اى ديگر دارد. راوى، گفته ها و حديثهاى غاليان را كه به امام منتسب ساخته اند، باور نكرده و آنها را به امام عرضه مى كند.
روى عنكم أنّ الخمر والميسر والأنصاب والأزلام رجال؟ فقال: ما كان اللّه عزّوجلّ ليخاطب خلقه بما لايعلمون؛42
از شما روايت شده است كه شراب و قمار [و تمام گناهان بزرگ] مثالها و تمثالهايى از افراد هستند. امام فرمود: خداوند به گونه اى كه مردم نفهمند، سخن نمى گويد.
اينگونه معنى و تأويل كردن احكام و آيات، بيشتر با اغراضى شيطانى انجام گرفته است و به تعبير قرآنى مصداق يريد الانسان ليفجر أمامه43 بوده است تا هم خود از شهوت حيوانى بهره ببرند و هم خيل پيروان دنيا پرست را به دور خود انبوه كنند.
عرضه حديثى ديگرى نشان مى دهد كه اين تأويل در احاديث امام باقر(علیه السّلام) هم صورت گرفته است:
فضيل بن عثمان: سئل أبوعبداللّه(علیه السّلام) فقيل له: إن هؤلاء الأخابث يروون عن أبيك يقولون: إنّ أباك(علیه السّلام) قال: إذا عرفت فاعمل ماشئت، فهم يستحلّون بعد ذلك كلّ محرّم، قال: مالهم لعنهم اللّه؟! إنّما قال أبى(علیه السّلام) : إذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خير يقبل منك؛44
فضيل بن عثمان مى گويد: از حضرت صادق(علیه السّلام) سؤال شد كه: اين خبيثها از پدرت روايت مى كنند كه ايشان فرمود: «چون معرفت پيدا كردى هر كار خواهى بكن»، و بر اين اساس هر حرامى را حلال مى شمرند. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: چطور؟! خداوند ايشان را لعنت كند! منظور پدرم اين بود كه پس از شناخت حق، هر كار خيرى خواستى انجام ده كه از تو قبول مى شود.
گزارش اين واقعه كه خود يك عرضه حديثى است، در بخش «انگيزه هاى عرضه» خواهد آمد.
غلو و افراط غاليان در علم امام نيز، زمينه را براى ترديد راويان شيعه در احاديث مربوط به اين موضوع، فراهم آورد و آنان را ناگزير از عرضه هرگونه حديثى مربوط به علم امام نمود.
«كشى» تعدادى از اين احاديث را گزارش كرده است.45 نمونه هايى ديگر نيز در بحارالانوار يافت مى شود كه به يك مورد اشاره مى كنيم:
أبو ربيع شامى مى گويد: به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم كه حديثى از «عمرو بن حمق» به من رسيده است حضرت فرمود: آن را عرضه كن.
[گفتم:] عمرو مى گويد كه بر حضرت اميرمؤمنان وارد شد، حضرت زردى چهره او را ديد و علّت آن را جويا شد؛ عمرو بيمارى خود را مى گويد. حضرت على(علیه السّلام) مى گويد: ما از شادى شما، شاد و از اندوهتان، اندوهناك و از ناخوشيتان، ناخوش مى شويم و برايتان دعا مى كنيم و به دعاى شما آمين مى گوييم. عمرو مى گويد: آنچه گفتيد فهميدم ولى چگونه به دعاى ما [نشنيده و نديده] آمين مى گوييد؟
حضرت على(علیه السّلام) فرمود: حاضر و غايب بر ما يكسان است.
امام صادق(علیه السّلام) پس از شنيدن حديث فرمود: عمرو راست مى گويد.46
عرضه احاديث فقهى بر امام صادق (علیه السّلام)
با فرصتى كه در اثر درگيريهاى سياسى امويان و عباسيان پيش آمد، امام باقر و امام صادق(علیه السّلام) توانستند، افزون بر عقايد، فقه شيعه را نيز رشد داده و آن را دقيقتر و صحيحتر سازند.
پيدايش اين مجموعه مركب از فقه و فقيه و امام، و استاد و شاگردان و كتاب، شاخصى براى نقد و ارزيابى شنيده ها و فتاوى و آراى متفاوت ـ كه بيشتر رنگ حديث داشت ـ به دست داد و حديث نگاران فقيه و خردورز، چون «زرارة» و «محمد بن مسلم» و «ابان بن تغلب» از آن براى قبول و يا رد حديث سود مى بردند. آنان افزون بر حفظ تعداد فراوانى از احاديث، توانسته بودند در پرتو تعاليم دو امام، قواعدى براى فهم كتاب و سنت و محك زدن اخبار و روايات بيابند. از اين رو راويان بزرگى همچون «عمر بن اذينه» با عرضه نوشته ها و دانسته هاى خود به «زرارة» اكتفا مى كنند و حتى كسى چون «سلمة بن محرز» حديثى كه خود شنيده بر او عرضه مى كند47 كه در بحثهاى بعدى مقاله به آنها اشاره مى شود.48 اما بسيارى از راويان به عرضه مستقيم بر امام، علاقه داشتند، علاقه اى كه گاه به حدّ و سواس مى رسيد
و ما نمونه هايى از آن را در بخش «انگيزه هاى عرضه» خواهيم آورد.
اينك احاديث منفرد:
يك: عامر بن عميره: قلت لأبى عبداللّه(علیه السّلام) : بلغنى عنك أنّك قلت: لو أنّ رجلاً مات ولم يحجّ حجّة الاسلام فحجّ عنه بعض أهله أجزأ ذلك عنه. فقال: نعم…؛49
عامر بن عميره مى گويد: به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم: به من چنين رسيده است كه فرموده ايد اگر مردى مُرد و حجّ نگزارد و فردى از خانواده اش از جانب او حجّ گزارد، كفايت مى كند. حضرت فرمود: آرى.
امام سپس در ادامه به حديث حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استشهاد مى كند.
دو: زرارة: قلت لأبى عبداللّه(علیه السّلام) : ما يروى الناس إن الصلاة في جماعة أفضل من صلاة الرجل و حده بخمس و عشرين صلاة. فقال: صدقوا؛50
زراره مى گويد: به امام صادق (علیه السّلام) عرض كردم: حديثى كه مردم درباره برترى نماز جماعت نقل مى كنند و ارزش آن را بيست و پنج برابر نماز فرادا مى دانند، چگونه است؟ فرمود: راست مى گويند.
سه: عرضه حديث ديگرى كه مرتبط با اين بخش است، احاديث كامل بودن ماه مبارك رمضان است كه مورد انكار بيشتر محدثان و فقيهان شيعى است. از اين روى بعضى چون كلينى، تنها به يكى دو حديث و آن هم در باب نوادر اشاره مى كنند،51 و كسانى چون شيخ در تهذيب، آنها را به همراه معارضها و با بيانى براى حلّ و فهم معنايشان عرضه كرده اند.52 تنها شيخ صدوق روايتها را قبول كرده است. در هر دو كتاب شيخ صدوق و طوسى، گزارشى از عرضه اين احاديث بر امام صادق(علیه السّلام) آمده است.53
چهار: على بن مغيرة مى گويد: به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم: فدايت گردم! آيا از لاشه حلال گوشت مرده چيزى قابل استفاده است؟ فرمود: نه؛ گفتم: به ما چنين رسيده است كه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به گوسفندى مرده گذشت و گفت: چه مى شد اگر صاحبان اين گوسفند كه از گوشت آن سود نبردند، از پوستش بهره مى بردند؟
امام صادق(علیه السّلام) فرمود: آن گوسفند از آنِ سوده دختر زمعه و همسر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و بسيار لاغر به گونه اى كه گوشتى براى استفاده نداشت، از اين رو رهايش كردند تا مرد. حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: حال اگر نمى توانستند از گوشتش استفاده كنند حداقل او را ذبح مى كردند و از پوستش سود مى بردند.54
افزون بر احاديث فقهى، احاديثى با مضمونهاى مختلف بر امام صادق(علیه السّلام) عرضه شده است كه به بعضى در قسمت «ترغيب امامان به عرضه» اشاره كرديم و برخى نيز در بخش «انگيزه هاى عرضه» مى آيد. در اينجا نمونه هاى متفاوتى را ذكر مى كنيم.
يك: قال رجل لأبى عبداللّه(علیه السّلام) : حديث يروى ان رجلا قال لأمير المؤمنين(علیه السّلام) : إنّى أحبّك. فقال له: أعدّ للفقر جلبابا. فقال: ليس هكذا قال. إنّها قال له: أعددت للفقر جلباباً، يعنى يوم القيامة؛55
مردى به امام صادق(علیه السّلام) عرض كرد: روايت مى شود كه فردى به اميرالمؤمنان گفت: من تو را دوست مى دارم. حضرت فرمود: پوششى در مقابل فقر آماده كن.
امام صادق فرمود: اين گونه نگفت؛ حضرت امير اين گونه فرمود: پوششى براى فقر و نيازت آماده ساخته اى؛ يعنى در روز قيامت.
دو: عبدالأعلى مولى آل سام: قلت لأبى عبداللّه: إنّا نروى عندنا عن رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أنّه قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يبغض البيت اللحّم. فقال: كذبوا، إنّما قال رسول اللّه: البيت الذى يغتابون فيه الناس ويأكلون لحومهم وقد كان ابى لحماً ولقد مات يوم مات و فى كفّ امّ ولده ثلاثون درهما للّحم؛56
عبدالاعلى مى گويد: به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم: روايتى نزد ماست كه رسول اللّه فرمود: خداوند تبارك و تعالى از اهل خانه اى كه در آن گوشت مى خورند، ناخرسند است.
حضرت فرمود: دروغ مى گويند: رسول خدا فرمود: اهل خانه اى كه در آن غيبت مردم را مى كنند و گوشت مردم را مى خورند، [نه خانه اى كه گوشت مصرف مى شود]. همانا پدرم به گوشت علاقه داشت و در روز فوتش، سى درهم در دست كنيز امّ ولدش براى خريد گوشت بود.
سه: از عرضه اين حديث گزارش ديگرى در دست است:
مسمع ابو سيار مى گويد: مردى به امام صادق(علیه السّلام) عرض كرد: پيشينيان ما روايت مى كنند كه خداوند از اهل خانه اى كه گوشت در آن مصرف مى شود ناخرسند است. امام فرمود: راست مى گويند، ولى معنايى كه از آن دريافته اند، درست نيست. خداوند از اهل خانه اى كه گوشت مردم در آن خورده مى شود، ناخرسند است.
گزارش دوم نشان مى دهد كه در معناى حديث تحريف رخ داده و از اين رو امام اصل حديث را تأييد مى كند، ولى معناى فهميده شده از آن را انكار مى نمايد. شبيه اين رد و انكار را در عرضه حديث بر امام رضا(علیه السّلام) خواهيم آورد.
چهار؛ عبداللّه بن سنان، عن ذريح المحاربى: قلت: لأبى عبدالله(علیه السّلام) : إنّ الله أمرنى فى كتابه بأمر فأحبُّ أن أعمله، قال: وما ذاك؟ قلت: قول الله ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ ليقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم» قال(علیه السّلام) : «ليقضوا تفثهم»: لقاء الإمام؛ و«ليوفوا نذورهم»: تلك المناسك.
قال عبداللّه بن سنان: فأتيت أبا عبدالله(علیه السّلام) فقلت: جعلت فداك قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ ليقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم»، قال: أخذ الشارب وقصُّ الأظفار وما أشبه ذلك. قلت: جعلت فداك إنّ ذريح المحاربىّ حدّثنى عنك بأنّك قلت له: «ليقضوا تفثهم» لقاء الإمام و «ليوفوا نذورهم» تلك المناسك؛ فقال: صدق ذريح وصدقت، إنّ للقرآن ظاهراً وباطناً ومن يحتمل مايحتمل ذريح؟57
عبداللّه بن سنان از ذريح محاربى مى شنود كه او به امام صادق(علیه السّلام) عرض كرد: خداوند در كتابش مرا بر كارى امر كرده است كه دوست دارم آن را انجام دهم.
حضرت درباره آن مى پرسد و ذريح مى گويد: اين گفته خداوند: «سپس آلودگيهاى خود را بزدايند و به نذر خود وفا كنند»؛ حضرت فرمود: زدودن آلودگى، «ديدار امام» است و وفاى به نذر، «مراسم حجّ» است.
عبداللّه بن سنان مى گويد: به خدمت امام صادق(علیه السّلام) رسيدم و از مفهوم آيه پرسيدم. حضرت گفت: گرفتن موى پشت لب، چيدن ناخن و مانند اينها. گفتم: فدايت شوم ذريح محاربى از شما اين گونه نقل كرده است كه منظور از «زدودن آلودگى»، ديدار امام، و «وفاى به نذر»، مراسم حج است.
حضرت فرمود: ذريح راست مى گويد و تو هم راست مى گويى؛ قرآن ظاهرى دارد و باطنى و چه كس مى تواند آنچه را كه ذريح تحمل مى كند، تحمل كند؟
عرضه هاى حديثى بر امام صادق(علیه السّلام) بيش از اين تعداد است و منحصر در كتابهاى حديث نيست. كتابهاى رجال نيزگاه از اين عرضه ها خبر داده اند.58 ما در بخش «انگيزه هاى عرضه» نمونه هاى ديگر ارائه خواهيم داد.
عرضه حديث توسط راويان سنّى
همان طور كه در آغاز اين بخش آمد، امام صادق(علیه السّلام) براى عالمان بيرون از حوزه شيعى نيز به صورت پيشوايى بزرگ جهت تأييد و ردّ حديث، جلوه نموده بود و دگرانديشان بر اثر مراوده و گفتگوى علمى با اصحاب ايشان و ديگر شيعيان، شنيده هايشان را براى امام بازگو مى كردند و پاسخ مى گرفتند. از جمله اين عالمان كه گزارشى از عرضه حديث آنان به دست رسيده، «ابن جريح» و «صندل» هستند كه اوّلى از سنّيان علاقمند به امام جعفر صادق(علیه السّلام) 59 و دوّمى از سنّيان صوفى مسلك همچون سفيان ثورى است.60 اين دو، يك حديث را عرضه كرده اند و آن حديث مشهور امام صادق(علیه السّلام) از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است كه به فاطمه(سلام الله علیها) مى فرمايد:
اِنّ اللّه ليغضب لغضبك ويرضى لرضاك.61
شكل هر دو عرضه نشان مى دهد كه معنى حديث را مشتمل بر غلوّ مى دانسته اند و از اين رو انتساب آن را به امام صادق(علیه السّلام) بر نمى تابيده اند. امام صادق(علیه السّلام) هم افزون بر اينكه انتساب حديث را مى پذيرد، وجه آن را بر طبق روايات مورد قبول اين دو كه خداوند به خاطر خشم و رضاى هر بنده مؤمن به خشم و رضا مى آيد، بيان مى كند و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از مصداقهاى آن مى داند.
افزون بر اين، مى توان سؤال سفيان ثورى از امام صادق(علیه السّلام) مربوط به خطبه حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در منى نيز نوعى عرضه حديث دانست.62 او با وجود نقلهاى مكرّر اين خطبه63، با اصرار فراوان خواستار شنيدن آن از دهان مبارك امام صادق(علیه السّلام) مى گردد، گويى كه به صحت و كامل بودن نقلها و روايتهاى وارد شده اطمينان زيادى ندارد.
عرضه مجموعه هاى روايى بر امام صادق (علیه السّلام)
يك: با توجه به جايز دانستن كتابت حديث در نزد شيعه، مجموعه هاى روايى، تدوين و از طريق استنساخ و قرائت، تكثير و رايج شد. از جمله، اصحاب حضرت على(علیه السّلام) فتواها و قضاوتهاى متعدد ايشان را جمع آورى كردند و حضرت آن را به مثابه دستورالعمل حكومتى و اجرايى براى اميران و فرمانداران خود فرستاد. اين كتاب را «عبداللّه بن سعيد بن حيّان بن أبجر» مشهور به «ابوعمرو المتطبّب» به حضور امام صادق(علیه السّلام) عرضه مى كند و امام آن را تأييد مى كند. اين كتاب به جهت اشتمال بر قضاوتهايى كه بيشتر به احكام ديات مربوط بوده به كتاب ديات معروف است و چون در طريق نقل آن شخصى به نام «ظريف بن ناصح» وجود دارد كه به كتاب ظريف هم نامبردار است.64 گرچه بنا به گفته نجاشى به همان اسم عرضه كننده يعنى عبداللّه بن ابجر مشهورتر است.
دو: كتاب ديگرى كه بر امام صادق(علیه السّلام) عرضه شده، كتاب عبيداللّه بن علىّ بن أبى شعبة مشهور به «حلبى» است. عبيداللّه از راويان بزرگ شيعه و از اصحاب و خواصّ امام صادق(علیه السّلام) است. او روايتهايى را گرد آورده، سپس بر امام صادق(علیه السّلام) عرضه مى كند. امام آنها را صحيح مى داند و به هنگام قرائت آن مى فرمايد:
أترى لهولاء مثل هذا؛
آيا براى اينان، مانند اين هست؟65
استحسان امام نسبت به اين مجموعه را شيخ طوسى نيز نقل كرده است.66
پي نوشت :
39 . در بخش عرضه حديث بر علماء از همين مقاله نمونه هايى ارائه خواهيم داد.
40 . رجال الكشى، شماره هاى 673، 674، 1033
41 . همان، شماره 515
42 . همان، شماره 513
43 . سوره قيامت، آيه 5
44 . معانى الاخبار، ص181، ح1
45 . نمونه هايى از آن را در پاورقى هاى 40 ـ 42 نشان داده ايم.
46 . بحارالانوار، ج26، ص140، ح12
47 . عرضه بر اصحاب خاص امام نمونه هاى ديگر نيز دارد، از جمله برهشام بن الحكم. (بنگريد به: بحارالانوار، ج10، ص296، ح5).
48 . الكافى، ج4، ص277، ح13
49 . الكافى، ج4، ص275، ح13؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص404، ح53
50 . الكافى، ج3، ص371، ح1
51 . الكافى، ج4، ص78
52 . تهذيب الاحكام، ج4، ص167 ـ 176
53 . الفقيه، ج2، ص170، ح2042؛ تهذيب الاحكام، ج4، ص167، ح49
54 . الكافى، ج3، ص398، ح6
55 . بحارالانوار، ج72، ص40، ح37
56 . الكافى، ج6، ص308، ح5
57 . الكافى، ج4، ص549، ح4. براى نمونه هايى ديگر بنگريد به الكافى، ج5، ص330، ح4 و ج6، ص343 ، ح4؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص486، ح379.
58 . براى نمونه بنگريد به: رجال الكشى، شماره 425
59 . معجم رجال الحديث، ج11، ج18،شماره 7289
60 . تنقيح المقال، ج2، ص102
61 . بحارالانوار، ج43، ص22، ح5 و ص20، ح8 و ص21، ح12
62 . الكافى، ج1، ص403، ح2
63 . نقلهاى ابن عمر در كنزالعمال، ج16، ص236، ج10، ص220، 226 ـ 228، 258، 288، 291 و نقل ابن عباس در ج16، ص135 آمده است.
64 . الكافى، ج7، ص330، ح2
65 . رجال النجاشى، ص217، شماره 565
66 . همان، ص230، شماره 612
منبع:www.hadiht.net
/س