مباني اخلاقي علامه طباطبايي (ره)(7)
مباني اخلاقي علامه طباطبايي (رحمت الله عليه)(7)
5ـ اخلاق محبت يا اخلاق قرآني
علّامه طباطبايي نظريه ي پنجم خود را که ظاهراً بيشتر از نظريه هاي ديگر اخلاقي ، مطلوب ايشان است نيز در تفسيرالميزان از متن مقدّس توصيف کرده است . اين تئوري اخلاقي مبتني بر محبّت است و خود ايشان آن را «اخلاق قرآني» نام نهاده است؛ چرا که به نظر ايشان اين نوع از اخلاق ، ويژه ي قرآن است و به نظر ايشان در هيچ يک از کتب آسماني و تعليمات انبياي گذشته و انديشه هاي معقول از حکماي الهي شبيه آن يافت نمي شود.
ايشان اين اخلاق را کارآمدترين نظريه ي اخلاقي مي داند که با وجود آن هيچ زشتي و رذيلتي به انسان راه نمي يابد و در او تحقق پيدا نمي کند، تا چه رسد به اين که ايجاد شود و شخص بخواهد آن را از بين ببرد.(1) در اين ديدگاه ، غايت ، مقصد و هدف رفتار ، نه سعادت و کمال دنيوي ، نه سعادت و خوشبختي اخروي ، بلکه غايت و نهايت عمل ، تنها و تنها يک چيز و آن هم ذات اقدس الهي است.
علّامه در تبيين وتوضيح اين نظريه مي گويد:
1 ـ هر رفتاري که از انسان صادر مي شود يا به منظور کسب عزت يا به منظور کسب قوّت است. چون انسان عزّت و قوّت را طلب مي کند.
2 ـ اين عزّت و بزرگي و قوّت و توانمندي مطلوب آدميان ،تنها در خداوند جمع است . قرآن کريم مي فرمايد:(إنَّ العِزَّهَ لله جَميِعاً) همه ي عزّت ها از آن خداست.(2) (إنَّ القُوَّهَّ لله جَميِعاً)همه ي قدرت ها از آن خداست.(3)
3 ـ علم حقيقي و ايمان به اين دو آموزه ي قرآن کريم ، براي مؤمن ترس از غيرخدا ، اميد به غير او و تکيه بر غير او را بي معنا خواهد کرد . اين دو قضيه اگر براي کسي معلوم گردد، همه ي زشتي ها و بدي ها مي سوزد و به جاي آن زيبايي مي نشيند؛ زيبايي که باعث صفات کريمه اي چون تقواي الهي ، عزت الهي ، عظمت ، بي نيازي ، هيبت و مهرباني در انسان مي شود.(4)
4 ـ وقتي فرد به اين باور رسيد که مالک حقيقي آسمان و زمين اوست ، ديگر وجود مستقلي نمي بيند . ايمان به اين اصل باعث سقوط همه ي اشياء ، از درجه ي استقلال در ذات ، صفت و فعل مي شود . انساني که چنين باوري دارد ، ممکن نيست به غير خدا توجه کند، بر غير او خاضع شود و از غير او بترسد ، به غير او اميدوار شود ، از غير او لذّت ببرد و مسرور گردد، بر چيزي جز او تکيه کند ، تسليم شود ، و کارش را واگذار نمايد. اصولاً چون غير او را به حساب نمي آورد، از غير او گريزان است.
5 ـ هنگامي که ايمان فرد به خدا فزوني گرفت و شدت يافت دل او مجذوب تفکر درباره ي خدا و اسما و صفات حق مي شود که هيچ نقصي در او نيست . در اين حالت ، روز به روز جذبه و علاقه ي شديدتري نسبت به خدا پيدا مي کند . تا به آنجا مي رسد که خدا را چنان عبادت مي کند که گويي او را مي بيند.
محبت چنان وسيع مي شود که از هر چيز غير اوست منقطع شده ، حسن ، جمال ، کمال و بها، که قبلاً در غير او ديده ، همه را آيه و نشانه اي بيش نمي بيند که تنها حکايت از او دارند. حب او از هر شيء بر او متمرکز مي شود و چيزي را برابر با او دوست ندارد.(5)(وَ الذّين آمَنُوا أشَدُّ حُبّاً لله) کساني که ايمان آورده اند ، به خدا محبت بيشتري دارند.(6)
ايشان در توضيح اين نقطه نظر اظهار مي کنند که اسلام کمال انسانيّت و غرض نهايي زندگي رامعبودي مي داند که همه چيز آفريده ي اوست و برگشت هر چيزي به سوي اوست. داراي اسماي حسني و مثال هاي بلندي است.
مسلمان بعد از تحصيل چنين اعتقادي در مجراي زندگي قدم نهاده، هر عملي را که انجام مي دهد حکايت از عبوديت او در نزد خداي سبحان دارد . به همين وسيله ، توحيد پروردگار در ظاهر و باطن او سرايت نموده و خلوص در بندگي و عبوديتش از اقوال و افعال و ساير جهات وجوديش ظاهر مي گردد، ظهوري که هيچ پرده اي نتواند آن را بپوشاند.(7)
عشق آن شعله است کو چون برفروخت
هرچه جز معشوق باقي جمله سوخت
هر چه جز عشق خداي احسن ا ست
گرشکرخواري است آن جان کندن است(8)
عموماً ديگران به هر چيز از پشت حجاب استقلال نگاه مي کنند ، ولي عاشق اين حجاب را ندارد. او از جهت عملي جز خدا را دوست ندارد ،جز براي خدا هيچ نمي خواهد ، طالب ، قاصد و اميدوار و ترسان از جز خدا نيست ، مختار او جز خدا نيست ، هر چه غير اوست را ترک مي کند و اصولاً از غير او مأيوس است ، جز از او وحشت ندارد، جز به خاطر او خشمگين نمي شود و جز رضايت او را نمي خواهد.(9)
قصد و منظور او فضيلت و رذيلت اجتماعي و تعريف و تمجيد ديگران از خود نيست . نه توجهي به دنيا دارد ، نه آخرت . نه بهشت برايش جاذبه دارد و نه از ترس جهنم عمل مي کند . هم و غم او پروردگار اوست و ابزار و وسيله ي سفر او عبوديت متواضعانه است و راهنماي او عشق و محبوب است.(10)
علّامه ، مشخصه ي اين نظريه ي اخلاقي راکه باعث تمايز آن از ديگر نظريه ها مي شود در اين مي داند که : مبناي آن بر عشق و محبّت بنده و ترجيح جانب معبود بر بقيه ي امور استوار است. به طوري که عبوديّت مبتني بر عشق ، گاه انسان عاشق را به کارهايي وا مي دارد که عقل اجتماعي که ملاک آن اخلاق اجتماعي است و فهم عادي که اساس آن تکليف عمومي يا ديني است نيز آن را صواب نمي داند.(11)
تحليل و نقد نظريه ي اخلاق محبت
الف) تفاوت اخلاق عاشقانه با اخلاق ديني و اخلاق بشري عرفي از جهات بسياري قابل توجه است:
1 ـ تفاوت هستي شناختي:
مبادي اخلاق بشري مبتني بر تعريف خاصي است که بشر از حيات و زندگي دنيا دارد. پيش فرض اخلاق ديني جاودانگي بشر و تداوم حيات و ايمان به زندگي پس از مرگ است ، ولي پيش فرض اخلاق محبت، وجود حقيقتي در هستي است که مستجمع همه ي زيبايي ها و دلربايي هاست و قابل مقايسه با هيچ مطلوب ديگري نيست.
دين عاشق از همه دين ها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
عاشقان را شادماني و غم اوست
دستمزد و اجرت خدمت هم اوست(12)
2 ـ تفاوت روش شناختي :
روش در بايد و نبايد اخلاقي عرفي ، آراي محموده و سيره عقلا و سنجش عمل با نتايج و مقاصد دنيوي است.در اخلاق ديني بايد و نبايد از طريق «وحي» و تکاليف ديني شناخته مي شود ، ولي در اخلاق محبت ، مبناي خوب و بد، «دوست» داشتن و «دوست» نداشتن خداوند و همين طور تجربه ي باطني ولي خدا نسبت به خواسته هاي محبوب است . عشق است که به او مي گويد چه خوب است و چه بد(13)
تو پاي به راه درنه و هيچ مپرس
خود راه بگويدت که چون بايد رفت
3 ـ تفاوت هدف شناختي :
هدف در مکتب اول ، يعني اخلاق فضيلت گرا ، کسب فضايل مورد ستايش انسان ها و جلب ستايش عموم و دوري از مذمت آنان است.(14) هدف در مکتب دوم ، يعني اخلاق آخرتي ، کسب فضيلت انساني وسعادت حقيقي انسان و کمال ايمان به خدا و نشانه هاي او ازطريق انجام وظايف ناظر بر نتايج اخروي است(15) اما هدف در اخلاق قرآني ، جلب محبت خداست. نه رذيلت و فضيلت خود را مي جويد و نه محبوبيت مردم و نه سعادت دنيا و آخرت ، بلکه تنها انگيزه ي او رسيدن به خداست(16)
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عيال و خانمان را چه کند
ديوانه کني هر دو جهانش بخشي
ديوانه ي تو هر دو جهان را چه کند
4 ـ تفاوت انگيزه شناختي:
صبر ، امانت ، صدق ، عدالت ، انفاق و… اگر با انگيزه و نيت تحصيل نتايج دنيوي يا اخروي صورت گيرد عاشقانه نيست ، نوعي خودخواهي است.
گر از دوست ، چشمت به احسان اوست
تو در بند خويشي نه در بند دوست
خلاق طريقت بود که اوليا
تمنا کنند از خدا جز خدا
رفتارهاي اخلاقي تنها و تنها بايد براي جلب محبت خدا انجام گيرد.
هست زاهد را غم پايان کار
تاچه باشد حال او روز شمار
عارفان ز آغاز گشته هوشمند
ازغم و احوال آخر فارغند
به قول حافظ:
واعظ مکن نصيحت شوريدگان که ما
باخاک کوي دوست به فردوس ننگريم
مفاهيم اخلاقي اين نوع از اخلاق ، گاهي مفاهيمي کاملاً متمايز از مفاهيم اخلاقي ديگر است . اخلاص ، توکل ، يقين ، رضا ، شکر ، ذکر و …مفاهيمي کاملاً بي بديل هستند که ويژه ي رابطه بين انسان و خداست.
5 ـ تفاوت نتيجه شناختي:
مکتب هاي اخلاقي اوصاف رذيله و خوي هاي ناستوده را ، از طريق رفع از بين مي برند، نه دفع . اما اين نوع از اخلاق اجازه نمي دهد که رذايل در دل ها راه يابد تا درصدد برطرف کردنش برآيند، بلکه دل ها را آنچنان با علوم و معارف خود پرکرده که ديگر جايي براي رذايل باقي نمي گذارد.
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون شکر شيرين شدم از شور عشق
جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
هر که را جامه ز عشقي چاک شد
اوز حرص و عيب کلي پاک شد(17)
ب) نظريه ي پنجم مرحوم علّامه ، تئوري ديگري از اخلاق ديني است ، با اين تفاوت که بسيار خالص تر ، دقيق تر ، جالب تر ، کارآمدتر و مشکل گشاتر است . اما اين نظريه ي نيز همچون نظريه سوم که فقط براي اهل ايمان به خدا با رويکرد خاص شناختي قابل طرح است و براي کسي که به توحيد اعتقاد نداشته باشد يا خداي او جذابيت و دلربايي نداشته باشد بي معنا خواهد بود. به علاوه ، اين رويکرد ذومراتب است و هر مؤمني توان فهم و دريافت اين نظريه را ندارد. به همين جهت ، اين نگرش اخلاقي مخصوص خواص است.
ج) مبنا در اين ديدگاه ، اعتقاد به يگانگي او وواجب الوجود بودن اوست،هدف نيز همان وجود مطلق(إنّالله وَ إنّا إلَيهِ راجِعون) است. اما روش کشف بايدها و نبايدها در آن زياد روشن نيست . البته وحي به عنوان يکي از منابع آنچه محبوب و آنچه نامحبوب اوست در دسترس است ، اما علّامه مطرح کرد که فرد معتقد به اين اخلاق ، گاهي به افعالي
فراتر از بايد و نبايدهاي وحياني معمول باور دارد و مرتکب اعمالي مي شود که نه براي اهل عقل و نه اهل شرع قابل هضم نيست ، چون عشق راهبراست نه وحي. پرسش اين است که از کجا معلوم مي شود که فلان رفتار و فعل که نه با شريعت و نه با عقلانيّت قابل توجيه است ، نتيجه ي راهبرد عشق و نور الهي است؟
د) علّامه در توضيح اين تئوري دليل عشق بنده به معبود خود را عزت جويي و قوّت طلبي او مي داند که با تشخيص صاحب کمال عزّت و قوّت ، يعني خداوند ، انسان را متوجه او مي سازد و ديگر موجودات را تحت الشعاع خود قرار مي دهد . پرسش اين است که انسان چگونه از درک آن «است» به اين «بايد» مي رسد.
آيا اين مکانيسم همان مکانيسمي نيست که علّامه خود اظهار مي داشت که از ادراک حقيقي نمي توان به ادراک اعتباري رسيد. اما اگر علّامه از اعتبار «من اين خواستني را بايد بخواهم» و «من غير او را نبايد بخواهم» از اين نظريه استفاده کرده است ، چون تفاوتي بين نظريه ي پنجم و نظريه ي دوم وجود دارد؟
در انتها بايدگفت علّامه طباطبايي در هيچ جا نظريه ي نهايي خود را مطرح نساخته و روشن نکرده است که مبناي اخلاق ايشان در نهايت چيست و رأي نهايي ايشان کدام يک از نظريات اخلاق عرفي و عقلي است و آيا به اخلاق ديني و قرآني باور دارد . اگر بخواهيم بر اساس آنچه مبناي معرفتي ايشان بود قضاوت کنيم ايشان همه ي معارف را قابل جمع دانسته است ، ولي نکته اينجاست که اگر ايشان بخواهد عقل و شرع را با يکديگر جمع کند بين کدام يک از نظريه هاي عقلي و کدام يک از نظريات شرعي جمع مي کند؟ همه ي اين نظريات با هم قابل جمع نيست . طبيعي است در صورتي که مشخص باشد که علّامه کدام يک از نظريات عقلي را و کدام يک از نظريات شرعي را برديگري ترجيح داده است ، آن گاه بايد در مورد امکان اجتماعي آنها انديشيد.
سؤالي که علّامه طباطبايي آن را بي پاسخ گذاشته اين است که به نظر ايشان کدام يک از نظريات عقلي و شرعي بر نظريه ي اخلاقي ديگر تقدم منطقي دارد. آيا اخلاق ديني بر مبناي اخلاق فلسفي بنا شده است يا اخلاق فلسفي براخلاق ديني مبتني است؟
در هرصورت ، به نظر مي رسد که از بين مباني مختلفي که علّامه مطرح نمود نظريه ي دوم ، يعني پيامدگرايي ، کم انتقادتر و قابل ارايه به عالم انديشه است و مي تواند با نظريه ي پنجم علّامه ، يعني پيامدگرايي اخروي ، تا حدّي جمع شود . به نظر مي رسد در صورتي که اين نظريه ، بيشتر مورد پژوهش و تحليل و نقد قرار گيرد و اشکالات آن برطرف گردد، بتواند دوشادوش نظريات فيلسوفان دنياي امروز در مجامع فکري جهاني مورد توجه قرار گيرد.
منابع
1. آموزش دين ، محمّد حسين طباطبايي ، تنظيم : مهدي آيت اللهّي، دفتر انتشارات اسلامي ، بي تا.
2 ـ اخلاق نيکو ماخس ، ارسطاطاليس، سيد ابوالقاسم پورحسيني ، ج1 ، تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1356ش.
3 ـ اصول الفقه ، محمدرضا مظفر، ج2-1 ، انتشارات اسماعيليان ، بي تا.
4 ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم ، محمد حسين طباطبايي ، صادق لاريجاني ، دفتر انتشارات اسلامي بي تا.
5 ـ انسان از آغاز تا انجام ، محمد حسين طباطبايي ، صادق لاريجاني ، انتشارات الزّهرا ، 1369ش.
6 ـ تاريخ فلسفه ، برتراند راسل ، نجف دريابندري ، نشر پرواز ، ش.1365
7 ـ تاريخ فلسفه ، کاپلستن ، ترجمه سيّد جلال الدّين مجتبوي .
تعليم و تربيت ،امانوئل کانت ، غلامحسين شکوهي ، انتشارات دانشگاه تهران.
8 ـ جمهور ، افلاطون ، فؤاد روحاني ، شرکت انتشارات علمي فرهنگي ، چاپ پنجم 1367ش.
9 ـ درآمدي بر فلسفه ي اخلاق ، لويي پويمان ، شهرام ارشد نژاد ، انتشارات گيل ، 1378ش.
10 ـ شرح المقاصد ، سعدالدين تفتازاني ، عالم الکتب ، ج4 ، 1989م.
11 ـ شيعه در اسلام ، محمد حسين طباطبايي ، دفتر انتشارات اسلامي.
عقل و اعتقاد ديني ، مايکل پترسون، و… احمد نراقي و ابراهيم سلطاني ، طرحي نو ، 1376ش.
12 ـ فرازهايي از اسلام ، محمد حسين طباطبايي ، تنظيم : مهدي آيت اللهي، انتشارات جهان آرا، بي تا.
13 ـ فلسفه ي اخلاق ، پل ادواردز ، انشاءالله رحمتي ، انتشارات تبيان ، 1378ش.
14 ـ فسلفه ي اخلاق ، عبدالکريم سروش ، جزوي درسي.
15 ـ فلسفه ي اخلاق ، محمد تقي مصباح ، نشر اطلاعات 1370ش.
16 ـ فلسفه ي اخلاق ، ويليام کي. فرانکنا، هادي صادقي ، طه ، قم ، 1383ش.
17 ـ کليات فلسفه ، پايکين ، جلال الدين مجتبوي ، انتشارات حکمت.
18 ـ مفردات ، راغب اصفهاني ، موسسه مطبوعات اسماعيليان قم ، بي تا.
19 ـ المنطق ، محمدرضا مظفر ، انتشارات اسماعيليان ، بي تا.
20 ـ الميزان في التفسير القرآن ، محمد حسين طباطبايي ، ج اول ، بيروت 1393 ه.1973م.
21 ـ نظريه الحکم و مصادر التشريع ، احمد الحصري ، دارالکتاب العربي ، بيروت ، ق.1407
22 ـ نقدي برمارکسيسم ، شهيد مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا 1363ش.
23 ـ نهايه الحکمه ، علامه محمد حسين طباطبايي .، مؤسسه نشرالاسلام . قم 1362ش.
24 ـ Garner, Richard T.:Bernard Rosen (1967).Moral Philosophy: A Systematic Introduction to Normative Ethics and Meta-ethics.New York: Macmillan,215.LOC card number67-18887
25 ـ www.http://en.wikipedia.org/wiki/W.-D.-Ross
پي نوشت ها:
1 ـ الميزان في التفسيرالقرآن ، ج1 ، ص358.
2 ـ يونس /65.
3 ـ بقره /165.
4 ـ الميزان في التفسير القرآن ، ج1 ، ص359.
5 ـ الميزان في التفسير القرآن ، ج1 ، ص374.
6 ـ بقره /165.
7 ـ الميزان في تفسيرالقرآن ، ج6 ،ص258.
8 ـ مثنوي معنوي .
9 ـ الميزان في تفسيرالقرآن ،ج1 ، ص374.
10 ـ همان ، ص374.
11 ـ همان ، ص360.
12 ـ مثنوي معنوي.
13 ـ همان ، ص360-374.
14 ـ الميزان في تفسيرالقرآن ،ج2 ، ص371 و373.
15 ـ الميزان في تفسيرالقرآن ،، ج1 ، ص373.
16 ـ همان ، ص374.
17 ـ مثنوي معنوي
منبع:نشريه فصلنامه اخلاق ،شماره 11
/خ