خانه » همه » مذهبی » حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى

حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى

حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى

«اى گروه انصار! آيا مى‏خواهيد روز قيامت، به پروردگار خود بگوئيم: پروردگارا! ما، از بزرگان و رهبران خود پيروى كرديم و آنان ما را گمراه ساختند»؟!(1)
جمله‏هاى بالا، از سخنان حجاج بن عمرو است كه در جنگ صفين با چنين جملاتى مردم را براى يارى على(علیه السلام) تشويق مى‏كرد و معاويه را عامل گمراهى و بدبختى مردم معرفى مى‏نمود.

e8a73fcd 6fa7 406a 8a59 65deeee25b5d - حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى
0003018 - حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى
حجاج بن عمر و بن غزيه مازنى

«اى گروه انصار! آيا مى‏خواهيد روز قيامت، به پروردگار خود بگوئيم: پروردگارا! ما، از بزرگان و رهبران خود پيروى كرديم و آنان ما را گمراه ساختند»؟!(1)
جمله‏هاى بالا، از سخنان حجاج بن عمرو است كه در جنگ صفين با چنين جملاتى مردم را براى يارى على(علیه السلام) تشويق مى‏كرد و معاويه را عامل گمراهى و بدبختى مردم معرفى مى‏نمود.
او مي خواست بگويد: مردم! براى آن كه ما جز اين گونه گمراهان نباشيم، بايد با معاويه مبارزه كنيم و اجازه ندهيم عده‏اى را به دنبال خود كشيده آنان را بدبخت و گمراه سازد.(2)
«حجاج بن عمرو» از طايفه «بنى مازن» (و بنى نجار) و از ياران پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود و احاديثى از آن حضرت نقل كرده است.(3)
او در جريان محاصره خانه عثمان به و سيله مسلمانان انقلابى، ضربه سختى بر «مروان» (كه آتش افرز معر كه بود، و بر اساس بندوبست هائى كه با معاويه داشت، از يك سو عثمان را به مقاومت در برابر خواسته‏هاى مردم دعوت مى‏كرد، و از سوى ديگر بر آتش خشم مسلمانان دامن مى‏زد) وارد نمود بطورى كه مروان از هوش رفت و غلامش «ابوحفصه» پيكر بى هوش او را از صحنه زد و خورد بيرون برد(4).
در اين هنگام زيد بن ثابت انصارى» گروه انصار را مخاطب قرار داده گفت:
«گروه انصار! شما خدا و پيامبر را يارى كرديد، اينك خليفه پيامبر را يارى كنيد»
«سهل بن حنيف» گفت: زيد! عثمان تو را از خرماهاى مدينه سير كرده است!
زيد گفت: اين پيرمرد را نكشيد و او را رها كنيد تا بميرد زيرا اجل او نزديك شده است.
در اين هنگام «حجاج بن غزيه» صدا كرد:
«به خدا سوگند اگر از عمر او بيش از فاصله بين ظهر و عصر باقى نمانده باشد، با ريختن خون او، به پيشگاه خدا تقرب خواهيم جست»!(5)

نامه رسان شجاع

امير مؤمنان(علیه السلام) نامه‏اى به وسيله «حجاج بن عمرو»، به معاويه فرستاد، او هنگامى به شام رسيد كه معاويه در مسجد دمشق براى مردم شام سخنرانى مى‏كرد، حجاج وارد مسجد شد و نامه را به وى تسليم كرد، معاويه نامه را خواند وسخت ناراحت شد ولى مضمون آن را فاش نكرد، در اين هنگام حجاج به پا خاست و با توجه به اين كه معاويه على(علیه السلام)را متهم به قتل عثمان مى‏كرد، خطاب به مردم چنين گفت: «اهل شام! چگونگى كشته شدن عثمان براى كسانى كه آن روز شاهد حادثه بودند، مسأله مشكلى شده است كه نمى‏توانند در باره آن داورى كنند، بنابر اين كسانى كه آن روز خود در متن جريان نبودند، و حادثه را از اين و آن شنيده‏اند، چگونه مى‏توانند در باره آن داورى كنند؟! گزارش دهندگان اين حادثه مانند كوران، و شنوندگان آن، مانند
كرانند، نه آنان خود اين حادثه را به چشم خود ديده‏اند، و نه اينان حقيقت مطلب را شنيده‏اند.
گروهى به عثمان اعتراض كرده او را كشتند و گروهى ديگر به او خيانت كرده او را يارى نكردند (معاويه و طرفداران او) اين گروه، غابيان را متهم ساخته شاهدان قضيه را تكذيب مى‏نمايند.
پس از عثمان، مسلمانان بر فراز منبر پيامبر، با على(علیه السلام) بيعت عمومى كردند (و پيروى از او، برهمه مسلمانان فرض و لازم گرديد) اينك هر كس با اين بيعت مخالفت كند، خواهى نخواهى با ذلت و خوارى به آن گردن خواهد نهاد.
شما مردم شام سه چيز را با سه چيز مقايسه كنيد و آنگاه در باره خود، داورى نمائيد:
1 – شام كجا و حجاز كجا؟ آيا هرگز شام از نظر فضيلت به پايه حجاز مى‏رسد؟
2 – معاويه كجا و على كجا؟ آيا هرگز معاويه شايستگى برابرى با على را دارد؟!
3 – شما مردم شام كجا و مهاجران و انصار و تابعان كجا؟ آيا هرگز شما مردم شام به پايه مهاجران و انصار (كه پيروان على هستند) مى‏رسيد؟!
معاويه از سخنان حجاج بن عمرو، خشمگين شد و گفت:
– تو بودى كه در روز محاصره خانه عثمان، آن سخنان را به «زيد بن ثابت» گفتى؟
– آرى من بودم، اينك اگر سخنان آن روز مرا نشنيده‏اى، آن را تكرار كنم!
– بگو
– روز محاصره خانه عثمان، «زيد بن ثابت»، با عثمان در خانه بود، زيد از خانه بيرون امد و گفت:
«گروه انصار! خدا را براى بار دوم يارى كنيد (يعنى همچنانكه ديروز پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را يارى كرديد، امروز نيز عثمان را يارى كنيد).
من گفتم: «زيد! ما نمى‏خواهيم روز رستاخيز، مثل گروهى از كفار، بگوئيم: پرودگار! ما از بزرگان و رهبران خود پيروى كرديم و آنان ما را گمراه ساختند؟!»
معاويه از اين سخنان ناراحت شد و گفت: «برگرد نزد على و بگو: پيك من به دنبال تو خواهد آمد»(6)
هنگام كشته شدن «محمد بن ابى بكر» والى امير مؤمنان(علیه السلام)در مصر «حجاج بن عمرو» در مصر بود و او بود كه به كوفه آمد و كشته شدن محمد را به امير مؤمنان(علیه السلام) گزارش داد(7)
او در جنگ جمل در سپاه امير مؤمنان(علیه السلام) شركت داشت و با خواندن اشعار حماسى، سربازان را به جنگ با معاويه تحريك مى‏كرد.(8)،(9)
متأسفانه از شرح حال حجاج، بيش از اين به دست نياورديم و تاريخ و فات او را نيز در كتب تاريخ نيافتيم، امّا همين اندازه كه از شرح حال او آورديم، دورنماى عظمت و فضيلت او را به خوبى نشان مى‏دهد و ما را از تعقيب بقيه شرح حال و زندگى او بى‏نياز مى‏سازد.

پي نوشت :

1- مضمون آيه 67 – از سوره احزاب است كه خداوند مى‏فرمايد: «قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلو نا السبيلا» طبق اين آيه، گروهى از كافران در روز رستاخيز، پيروى از رهبران فاسد را عامل گمراهى خود معرفى خواهند كرد.
2- اسد الغابه ج 1 ص 383 – قاموس الرجال ج 3 ص 75 – به نقل قاموس الرجال او به دنبال سخنان خود، چنين مى‏گفت: «گروه انصار! همانطور كه ديروز پيامبر را يارى كرديد، امروز نيز امير مؤمنان(علیه السلام) را يارى كنيد».
3- اسد الغابه ج 1 ص 382 – الاصابه ج 1 ص 312 – الاستيعاب ج 1 ص 345.
4- الاصابه ج 1 ص 312 – اسدالغابه ج 1 ص 383.
5- الغدير ج 9 ص 124 – انساب الاشراف ج 5 ص 78 و قريب به اين مضمون در صفحه 90.
6- الامامه و والسياسه ج 1 ص 83
7- تاريخ طبرى ج 5 ص 62.
8- مدرك گذشته.
9- در كتب رجال، شخص ديگرى بنام «حجاج بن غزيه» ثبت شده است كه شرح حال مشابهى، با حجاج بن عمرو بن غزيه انصارى دارد و برخى از رجال نويسان، احتمال داده‏اند كه اين دو نفر يكى باشند.

منبع:شخصيت‏هاى اسلامى شيعه، آیت الله سبحانى – مهدی پيشوايى، ص 159 تا 165

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد