طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حذيفه بن اليمان (5)

حذيفه بن اليمان (5)

حذيفه بن اليمان (5)

سرشت حذيفه با بيزارى از نفاق و دورویى آميخته شده بود. او از نيروى فكرى فوق العاده برخوردار بود كه در پرتو آن، نفاق و دورویى را زود مى‏شناخت و آن را از وراى پوشش‏هاى ريا كارانه افراد منافق و دو رو كشف مى‏كرد.
او در پر تو روشن بينى و دور انديشى خود، اين حقيقت را درك كرده بود كه راه «خوبى» و نيكوكارى در زندگى، براى كسى كه مى‏خواهد خوبى كند، روشن و واضح

e369a7ce e8e9 4413 b68c 8f4c011e93c5 - حذيفه بن اليمان (5)
0003010 - حذيفه بن اليمان (5)
حذيفه بن اليمان (5)

دشمن نفاق و فتنه

سرشت حذيفه با بيزارى از نفاق و دورویى آميخته شده بود. او از نيروى فكرى فوق العاده برخوردار بود كه در پرتو آن، نفاق و دورویى را زود مى‏شناخت و آن را از وراى پوشش‏هاى ريا كارانه افراد منافق و دو رو كشف مى‏كرد.
او در پر تو روشن بينى و دور انديشى خود، اين حقيقت را درك كرده بود كه راه «خوبى» و نيكوكارى در زندگى، براى كسى كه مى‏خواهد خوبى كند، روشن و واضح است، آنچه پنهان و تاريك است «بدى» است. از اين روبر هر فرد خردمندى لازم است كه در مورد «بدى» كنجكاو باشد و آن را كشف كند.
بدين ترتيب حذيفه توجه خود را به شناسائى «بدى و «بدكاران» و «نفاق» و «منافقان» معطوف كرده بود.
او مى‏گفت: «از موارد فتنه بپرهيزيد» وقتى از او در اين زمينه توضيح مى‏خواستند كه مقصود شما از موارد فتنه چيست؟ مى‏گفت: «مقصودم سازشكارى با امرا و زمامداران وقت، و خوش آمد گوئى بيحا به آنانست،، مبادا پيش امير، ياوالى شهر برويد و سخنان دروغ او را تصديق كنيد و او را با صفتى كه دارا نيست، ستايش نمایيد»!(52)
او مى‏گفت: مردم در باره خوبيها از پيامبر سوال مى‏كردند و من از بديها، زيرا مى‏ترسيدم مرتكب بدى شوم.
روزى عرض كردم:
– يا رسول الله، ما، در جاهليت وضع بدى داشتيم، اينك كه خداوند ما را به آئين اسلام كه منشأ همه نيكيها است، هدايت كرده، آيا باز هم شروبدى و جود خواهد داشت؟
– بلى
– آيا بعد از آن شرو بدى، خوبى خواهد بود؟
– بلى، ولى فساد نيز با آن درهم آميخته خواهد شد.
– چگونه؟
– گروهى از روش من منحرف مى‏شوند و راه ديگرى در پيش مى‏گيرند، تو آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنى.
– آيا بعد از اين خوبى، باز شرى به وجود خواهد آمد؟
– بلى، عده‏اى، مردم را گمراه ساخته آنان را به راهى دعوت خواهند كرد كه پايانش دوزخ است، هر كس دعوت آنان را بپذيرد دچار آتش دوزخ خواهد شد.
– آنان چگونه مردمى خواهند بود؟
– آنان از ما (مسلمانان) خواهند بود و به زبان ما سخن خواهند گفت.
– اگر من تا آن روز زنده ماندم و شاهد چنين وضعى شدم وظيفه‏ام چيست؟
– از جامعه مسلمانان و پيشواى آنان فاصله نگير و در اصلاح مفاسد، با آنان هماهنگى كن.
– اگر مسلمانان، اجتماع و پيشوائى نداشتند، چه طور؟
– در اين صورت بايد تا آخر عمر از همه فرقه‏ها و دسته‏ها كناره‏گيرى كنى و لو آن كه به واسطه بريدن از آنها دچار مضيقه شوى(53)

آينده خلافت

حذيفه در زندگى بسيار بصير و بينا بود و در پرتو آن، پيوسته از موارد فتنه و خطر دورى مى‏جست و به ديگران نيز هشدار مى‏داد. او در پرتو اين موهبت، فردى آدم شناس، آگاه و دور انديش بود. او مسایل را با فكر وعقل خود و با بينشى وسيع مورد ارزيابى قرار مى‏داد.
او مى‏گفت:
«خداوند محمد(صلی الله علیه وآله) را به پيامبرى بر انگيخت و محمد(صلی الله علیه وآله) مردم را از گمراهى نجات داده ايمان و هدايت را جايگزين كفر ساخت مسلمانان دعوت او را بپذيرفتند، دل‏هاى مرده از پرتو هدايت او با نور آئين حق، زنده شد و پيروان باطل محكوم به هلاكت شدند.
دوران نبوت سپرى شد و نوبت خلافت رسيد، ابتدأ «خلافت» با روش «نبوت» سازگار بود ولى طولى نخواهد كشيد كه خلافت مبدل به پادشاهى ستمگرانه خواهد شد. در اين هنگام عده‏اى با دل و دست و زبان (با تمام نيرو) با اين تغيير روش مخالفت خواهند كرد، آنان پيروان حقند و وظيفه خود را كاملا انجام مى‏دهند.
گروهى ديگر دست نگاه داشته فقط با قلب و زبان مخالفت خواهند نمود. اينان بخشى از حق را نا ديده گرفته و به بخشى ديگر عمل مى‏كنند گروه سوم فقط قلبامخالف خواهند بود و بادست و زبان، هيچ عكس العملى نشان نخواهند داد اينان دو قسمت از حق را زير پا خواهند گذاشت.
گروه چهارم نه قلبا مخالفت خواهند كرد و نه با دست و زبان، اينها دل مردگانى هستند كه در ميان زندگان بسر مى‏برند»!(54)

اين دلها

حذيفه در مورد گمراهى و هدايت « دل » ها چنين مى‏گفت: « دل » ها چهار دسته‏اند:
1 – دلهاى كه پرده‏اى از تاريكى و تيرگى آنها را پوشانده است، اينها دلهاى كافرانست.
2 – دلهاى كه پوشش جالبى روى آنها كشيده شده ولى باطن آنها فاسد است. اينها عبارت از دلها منافقان است
3 – دلهاى بى‏پرده و پوششى كه از فروغ هدايت روشن است اينها دلهاى مؤمنان است.
4 – دلهاى كه كفر و ايمان در آنها بهم آميخته شده است، و از آنجا كه ايمان مثل درختى است كه با استفاده از آب گوارا رشد مى‏كند، و كفر، مثل دُمَلى است كه از چرك و خون به وجود مى‏آيد در چنين دلهاى آب زلال هدايت، با چرك و خون كفر، در مبارزه‏اند، هر كدام غالب شود، اثر آن چيره خواهد شد.(55)
حذيفه كه پيشگویيهاى پيامبر را در مورد منافقان و خطرهاى آنان نسبت به اسلام، به خاطر داشت، وقتى كه با اعمال آنان مواجه مى‏شد مى‏گفت: امروز منافقان خطرناكتر از زمان پيامبرند، زيرا آن روز، نفاق خود را كتمان مى‏كردند ولى امروز آشكار مى‏سازند(56)

مبارزه با نفاق و فساد

حذيفه كه از روى كار آمدن افراد فاسد، رنج مى‏برد، مى‏گفت: در زمان پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) شخصى يك كلمه سخن آميخته به نفاق مى‏گفت و با همان يك كلمه، منافق شناخته مى‏شد، ولى امروز از شماها در يك مجالس چهار بار سخنان آميخته به نفاق مى‏شنوم! شما مردم بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و نيكى‏ها را تشويق نمایيد و گرنه خداوند همه شما را گرفتار عذاب مى‏كند يابدترين افراد شما را زمامدار شما قرار مى‏دهد آنگاه نيكان شما هرچه دعا مى‏كنند، مستجاب نمى‏گردد!(57)
معمولا افراد صريح اللهجه ‏از ايمانى نيرومند و عميق بر خوردارند حذيفه نيز چنين بود. او صريح اللهجه و داراى ايمانى قوى و اعتماد به نفس بود و به همين جهت باسازشكارى، سخت مخالف بود و پيوسته در باره امر به معروف و نهى از منكر (دو اصل اساسى مبارزه با فساد، در آئين اسلام) تاكيد مى‏كرد كه يك نمونه آن، گفتار گذشته اوست نمونه ديگر، حديث زير است:
حذيفه مى‏گويد: از پيامبر پرسيدم: چه وقتى امر به معروف و نهى از منكر، متروك مى‏گردد؟
فرمود: هنگامى كه وضع بنى اسرائيل در ميان شما حكمفرما گردد. عرض كردم: وضع آنان چگونه بود؟
فرمود: «زمانى كه نيكان شما با بدكاران سازش كنند فقه و علوم دين، در اختيار فاسدان، وزمامدارى مردم دردست خردسالان قرار گيرد، گرفتار فتنه‏اى مى‏شويد كه در اثر آن، مورد حمله و تجاوز دشمنان قرار مى‏گيريد»(58)
حذيفه با الهام از تعاليم ارزنده و حيات بخش آئين اسلام، مردم را از زندگى يك بعدى بر حذر مى‏داشت و مى‏گفت:
«بهترين شما نه كسانى هستند كه دنيا را به خاطر آخرت رها كنند، و نه كسانى كه آخرت را براى رسيدن به دنيا از دست بدهند بلكه بهترين فرد با ايمان كسى است كه از هر دو بهره‏مند باشد»(59)

درسهاى اخلاقى

او به مردم توصيه مى‏كرد كه دقت كنند تا در آمد و عوايدشان مشروع باشد. او روزى ضمن سخنرانى خود در مدائن، چنين گفت: «مردم! در آمد فرزندان خودرا بررسى كنيد، اگر ديديد از راه حلال است، آن را مصرف كنيد، و اگر چنين نبود از خوردن آن خوددارى نمایيد. من از پيامبر(صلی الله علیه وآله) شنيدم مى‏فرمود: كسى كه گوشت بدنش از راه حرام روئيده باشد، وارد بهشت نخواهد شد»(60)
حذيفه هميشه مراقب انحرافها و اشتباهات مردم بود و تا آنجا كه مى‏توانست، در ارشاد و تعليم آنان فروگذار نمى‏كرد.
او روزى وارد مسجد شد و مردى را مشاهده كرد كه نماز مى‏خواند ولى ركوع و سجود آن را به صورت ناقص و غلط انجام مى‏داد.
از وى پرسيد: چند وقت است كه اين گونه نماز مى‏خوانى؟ گفت چهل سال!
حذيفه گفت: در اين چهل سال نماز تو باطل بوده است، و اگر با همين حال بميرى ونماز خود را اصلاح نكنى، بر اساس روش اسلام از دنيا نرفته‏اى.
آنگاه شروع به تعليم دستور صحيح نماز به وى كردو گفت:
«خوبست نماز را كوتاه ولى درست بخوانى»!(61)

آفرين بر مرگ!

حذيفه پس از يك عمر كوشش و مجاهدت در راه خدا، در سال 36 هجرى در سرزمين مدائن چشم از جهان فروبست و اين، مصادف با چهلمين روز خلافت امير مؤمنان(علیه السلام) بود(62)
مرگ حذيفه مثل زندگى او آموزنده و شگفت‏انگيز بود. او هنگامى كه در بستر بيمارى افتاده بود، فرزند خود را احضار نموده به او چنين توصيه كرد:
«فرزندم! چشم طمع از آنچه در دست مردم است، فروبند زيرا غنى و بى نيازى واقعى، بى طمعى در اموال مردم است. مبادا نزد مردم اظهار نياز بكنى زيرا اين خود فقر و نياز بشمار مى‏رود. هر روز بهتر از روز پيش باش، هر بار كه به نماز مى‏ايستى آن چنان نماز بخوان كه گويا آخرين نماز عمرت هست. هرگز كارى نكن كه مجبور به پوزشخواهى بشوى»(63).
حذيفه وقتى آثار مرگ را در خود احساس كرد، سخت منقلب شد و زياد گريست، وقتى از علت گريه وى پرسيدند، گفت: گريه‏ام بخاطر تأسف براى دنيانيست، بلكه اكنون مرگ برايم محبوبتر از زندگى است، ولى براى اين گريه مى‏كنم كه نمى‏دانم خدا از من راضى است يا بر من خشمناك؟!(64)
گروهى از انصار و دوستان او، نيمه‏هاى شب، به عيادش رفتند حذيفه پرسيد:
اكنون چه وقت شب است؟
گفتند: نزديكى صبح است
گفت: پناه مى‏برم به خدا از بامدادى كه به دنبال آن آتش باشد آنگاه پرسيد: آيا براى من كفن آورده‏ايد؟
گفتند: بلى
گفت: كفن گرانقيمت تهيه نكنيد زيرا اگر در پيشگاه پروردگار احترام و آبرویى داشته باشم، خداوند آن را مبدل به لباس بهترى مى‏كند وگرنه همان كفن را نيز مى‏تواند از من بگيرد.
وقتى كه كفن را به او نشان دادند، ديد پارچه نوو زيبایى است،
گفت: اين كفن به درد من نمى‏خورد(65) براى من فقط دو پارچه سفيد لازم است كه بدنم را بپوشاند زيرا چندان طول نمى‏كشد كه در قبر لباس بهتر يابدتر از آنها به من مى‏پوشانند!
اين گفتار و كلمات در دهانش شكست و بقيه سخنان را زير لب زمزمه كرد، وقتى حاضران درست گوش دادند ،اين جملات را شنيدند:
آفرين بر مرگ! دوستى است كه درست موقع احتياج آمده است، رستگار نشوم اگر پشيمان گردم»!(66)
آنگاه روحش، روحى كه از بزرگترين، پرهيز گارترين و درخشنده‏ترين روح‏هاى جهان بود، به سوى خدا شتافت.

پي نوشت :

52- حليه الاوليأ ج 1 ص 277 – حياه الصحابه ج 2 ص 805.
53- حليقه الاوليأ ج 1 ص 272.
54- مدرك گذشته ص 275.
55- حليه الاوليأ ج 1 ص 276.
56- مدرك گذشته ص 280.
57- مدرك گذشته ص 279 – حياه الصحابه ج 3 ص 294.
58- حياه الصحابه ج 3 ص 289.
59- حليه الاوليأ ج 1 ص 278 – طبقات شعرانى ص 25 – مضمون اين گفتار از طريق شيعه در كتاب وسایل الشيعه (كتاب تجارت باب 28 حديث 1) و از طريق سنى در كتاب «عقدالفريد» ج 3 ص 27 چاپ مصر، از پيشوايان اسلام نقل شده است.
60- حليه الاوليأ ج 1 ص 281.
61- حياه الصحابه ج (علیه السلام) ص 670.
62- تاريخ بغداد ج 1 ص 163 – اسدالغابه ج 1 ص 392
63- سفينه البحار ج 1 ص 237.
64- اسدالغابه ج 1 ص 392.
65- حياه الصحابه ج 3 ص 456 و 457.
66- سير اعلام النبلأ ج 2 ص 265.

منبع:شخصيت‏هاى اسلامى شيعه، آیت الله سبحانى – مهدی پيشوايى

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد